«تفسیر در دوران اولیه اسلام» یکی از مقالات کتاب قرآن، دایرةالمعارفي است که به سر ویراستاری اولیور لمان در سال 2006 به چاپ رسید. هر دو نویسنده مقاله استاد دانشکده الهیات دانشگاه حران ترکیه میباشند آن دو ضمن بیان تعاریف تفسیر و تاویل و برشماری اختلاف معانی آنها، به سیر تاریخی تدوین تفسیر پرداختهاند و به انواع روشهای تفسیر اشاراتی کردهاند. نویسندگان یکی از علل نیاز به تفسیر را توضیح و تبیین قصص قرآن، جهت ذکر جزئیات آنها دانستهاند.
در این مقاله، فرهنگ یهود نیز به عنوان یکی از منابع تفسیر قرآن پنداشته شده و ابن عباس مشهورترین مفسر قرآن شمرده شده است. نويسندگان خوارج را نیز یکی از گروههایی دانستهاند که به شدت به قرآن التزام داشتند.
نویسندگان در پایان مذهب شیعه را به تفسیر قرآن بدون در نظر گرفتن اسباب نزول و سیاق آیات متهم ميکنند، برای مثال به تفسیری از بیانیه (یکی از فرقههاي منقرض شده شیعه) تمسک ميجويند.
اينک ضمن ترجمه مقاله، برخی نکات و شبهات آن را نقد و بررسي ميکنيم.
کلیدواژه ها: قرآن، تفسیر، اسلام، شیعه، مستشرقان.
«تفسير» (جمع آن تفاسير) يک اسم است که از فعل «فسَّر، يفسّر، تفسير» استخراج شده و به معناي توضيح و شرح دادن، روشن ساختن، تعيين و تفسير کردن است. «تفسير» همچنين به معناي روشن ساختن معناي يک کلمه است که فهم آن مشکل ميباشد (ابن منظور،1994 ،55: v؛ الزبيدي، n.d، 478 iii). از نظر فني، «تفسير» اصطلاحي است که هم به تلاشهاي پژوهشگرانه براي توضيح و فهمپذيرتر کردن قرآن اشاره دارد و هم به شاخهاي از علوم اسلامي که به آن ميپردازد. واژه «تفسير» فقط يک بار در قرآن آمده است و آن مربوط به آيه 33 سوره فرقان است: « هیچ مثلی برای تو نياورند؛ مگر آن که ما در برابر براي تو سخن حق را بياوريم، با بهترين شرح و بيان (تفسيراً)».
«تأويل» واژهاي است که معنايي شبيه تفسير دارد. تأويل از فعل «اوّل، يؤوّل، تأويل» استخراج شده و به معناي تعبير رؤياها، توضيح دادن، تبيين کردن، تفسير کردن، کشف نمودن، روشن ساختن و نتيجه دادن است. برخي دانشمندان فکر ميکنند دو واژه تفسير و تأويل از ابتدا معاني متفاوتي داشتهاند، اما برخي ديگر معتقدند حداقل تا پايان قرن نهم ميلادي هيچ تفاوتي در معناي اين دو واژه نبود. واژه تأويل در 17 جاي قرآن و به طور کلي در 15 سوره با معاني مختلف مثل «نتيجه نهايي يا مقصود يک چيز»، «تفسير يک رؤيا» و «تشريح يک سخن» آمده است. واژه تأويل هنگامي به شکل مفهوم مشخصي درآمد که براي اشاره به شخصي به کار گرفته شد که از تواناييهاي عقلي و فکري خود براي تفسير يک واژه يا متن استفاده ميکرد.
نياز براي تفسير قرآن از زمان نزول آن وجود داشت و ناشي از ماهيت متن و فرآيند گسترش جامعه اسلامي است. در واقع، قرآن به لهجه قبيله قريش که در مکه ـ زادگاه پيامبر ـ نازل شد. با اين وجود هنگامي که اسلام به قبايل ديگر گسترش يافت، برخي واژهها براي آنها به طور صحيح قابل فهم نبود يا از نظر آنها معناي متفاوتي داشت. قرآن همچنين از واژههاي غريبي استفاده کرده است که هيچ کس در وهله اول نميتواند معناي آنها را دريابد.
تقاضا براي حل تناقضات آشکار در برخي آيات، دليل ديگر ظهور تفسير در دوران اوليه اسلام بود. اين حقيقت که برخي آيات در قرآن «محکم» (داراي معناي واضح) و برخي ديگر «متشابه» (مبهم) هستند، مسلمانان را برآن داشت تلاشهاي گستردهاي براي فهم بهتر آيات متشابه انجام دهند. قرآن در آيه هفتم از سوره آل عمران به روشني به اين موضوع اشاره ميکند؛ هنگامي که ميگويد: «آن گروهي که در دلشان ميل به باطل است، در جستجوي فتنه و تأويل آن به دنبال متشابه ميروند».
مسئله مهم ديگر لازم به توضيح و تبيين، داستانهاي قرآن بود. داستانهاي قرآن برخلاف داستانهاي تورات و انجيل، در سراسر متن آن پراکندهاند و گاهي تکرار شدهاند. اين داستانها عموماً جزئيات را دربرندارند و بيشتر براي حمايت از پيام پيامبر آورده شدهاند. ذکر نکردن جزئيات، تفسير داستانهاي قرآن را ـ با هدف ارضاي اشتياق مسلمانان براي دانستن بيشتر در مورد آنها ـ ضروري ساخته بود.
بروز تحولات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در جامعه اسلامي بعد از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) دليل ديگر نياز به تفسير بود. گسترش جامعه اسلامي به درون مرزهاي ايران و بيزانس در دوران جانشينان سياسي پيامبر، مشکلات جديدي پديد آورد و مسلمانان براي حل اين مشکلات به قرآن ـ به عنوان منبع دانش و نصيحت ـ روي آوردند. به علاوه کشمکشهاي سياسي خيلي زود به حوزه دين کشيد که طي آن برخي از قرآن در کنار روايات، براي دفاع از مواضع خود، حتي به قيمت تفسير وارونه آيات، استفاده کردند.
اگرچه قرآن از همان زمان نزول تفسير شد، اما اخبار و احاديثي هست که خواهان احتياط در تفسير قرآن است يا حتي خوانندگان را از اين کار باز ميدارد.
برخي احاديث به آن هايي که نظرات خود را در مورد قرآن بيان ميکنند، هشدار ميدهند که اين کار اشتباه است: «هر کسي که برپايه دانش خود در مورد قرآن سخن بگويد، به خطا رفته است؛ حتي اگر حق با او باشد» (الترمذي، تفسير1، ابوداوود، علم: 5). در حديث ديگري آمده است که چنين افرادي به جهنم ميروند.
شايد بتوان گفت استفاده از تفسير قرآن در متن کشمکشهاي شديد سياسي و اختلافهاي فکري دورانهاي اوليه اسلام، موجب اتخاذ رويکردي محتاطانه به جنبش تفسير و داستانهاي بعد از آن شد. بر اين اساس است که احمدبن حنبل (وفات: 855/ 241) ميگويد: «سه چيز به هيچ وجه واقعيت ندارد: تفسير، ملاحم و لشکرکشيهاي نظامي (مغازي)؛ (السيوطي، اتقان، ц : 227).
در مورد روشهاي تفسير چند رهيافت متفاوت را ميتوان برشمرد. يک رهيافت توضيح و تبيين قرآن در مورد خودش است. اين شيوه بهترين شيوه تفسير است. تفسير قرآن توسط خودش به چند طريق انجام ميگيرد، مثل مقید کردن يک سخن مطلق؛ محدود کردن معناي عمومي يک جمله؛ توضيح دادن در مورد وضعيتهاي متشابه؛ بيانات مبهم و کلمات ناآشنا؛ بيان بهترين معنا در ميان چندمعناي مختلف؛ و تشريح و تبيين مفصل جملات کوتاه و موجز. گاهي توضيح يک آيه در آيه ديگري طي همان سوره ميآيد.
براي مثال به دنبال آيه يک سوره مائده که نوشته است: «همه بهائم براي شما حلال گرديد؛ به جز آن چه ذکر خواهد شد»، تقريباً بدون فاصله اين آيه آمده است که: «آن چه به عنوان غذا براي شما حرام است، عبارت است از: گوشت مردار، خون، گوشت خوک و آن چه با نام غير خدا کشته شده است؛ همچنين حرام است آن چه با خفه کردن، ضربه زدن، از بلندي افکندن يا شاخ زدن منجر به مرگ شده است؛ همچنين است نيم خورده درندگان؛ جز آن را که به شکل مقتضي بتوانيد ذبح کنيد؛ همچنين است آن چه را که براي بتها قرباني ميکنيد (سوره مائده، آيه 3). گاهي اوقات، تفسير يک آيه در سوره ديگر ميآيد. براي مثال تفسير آيه 4 سوره حمد را که ميگويد «او پادشاه روز جزاست» «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» ميتوان در آيات 17 تا 19 سوره انفطار يافت: «وتو چگونه به روز جزا آگاه تواني شد؟ باز هم تو چگونه به روز جزا آگاه تواني شد؟ آن روز هيچ کس قادر به هيچ کاري براي کسي نيست و تنها حکم و فرمان در آن روز با خداست».
به طور سنتي گفته شده است که تفسير قرآن توسط پيامبر آغاز شده است. بدون شک پيامبر با پرسشهايي در مورد آن چه از وحي دريافت ميکرد و به مردم انتقال ميداد، روبهرو ميشد و بايد به آنها پاسخ ميداد. برخي آيات با اين عبارت آغاز شده است که ميگويد: «آنها از تو ميپرسند (يسألونک)». کاملاً طبيعي است که برخي از پرسشهايي که از پيامبر پرسيده ميشد، توسط قرآن پاسخ داده شود و برخي ديگر را خود پيامبر پاسخ دهد. گاهي هم پرسشهايي در مورد توصيفها و زبان به کار رفته در کتاب مقدس قرآن، از پيامبر پرسيده ميشد؛ بيشتر توسط افرادي که عضو قبيله او نبودند. بنابراين اگرچه اين کار به طور نظاممند انجام نميگرفت؛ اما مطمئناً او در مورد بخشهايي از قرآن نظر ميداد. در عين حال بخشهايي از قرآن که پيامبر آنها را تفسير کرد، بسيار کوچک و محدود بود و نيازي به توضيحات گسترده در مورد آنها نبود. با توجه به اين حقيقت که سابقه و شأن نزول بيشتر آيات براي مردم آن زمان شناخته شده بود، بيشتر مردم معاصر پيامبر قرآن را ميفهميدند.
تفسير پيامبر از آيات قرآن، بيشتر در محور پرسشهايي در مورد خود آيات يا درخواست تشريح بيشتر توضيحات مختصر قرآن، توضيح کلمات غريب و ناآشنا يا بيان مأموريت و رسالت وي قرار داشت، بنابراين تفسير پيامبر از قرآن در مقايسه با نهضت تفسير دورههاي بعد، تفسيري منظم نبود. نميتوان گفت تفسير پيامبر از قرآن تفسيري طولاني و جامع از آيات و واژهها بوده بلکه وي تنها براي توضيح آن چه مدّنظر قرآن بوده، تلاش ميکرد. در اين ميان «سنت» پيامبر اهميت ويژهاي دارد، چرا که توضيحهاي کوتاه قرآن را روشن ميسازد.
تفسير همچنين به عنوان ابزاري براي کمک به اجراي شعائر و مناسک دين مورد استفاده قرار ميگرفت. مسلمانان به رهنمودهاي پيامبر براي آگاهي يافتن از مهلت زماني نمازهاي روزانه و چگونگي اجراي آنها، چگونگي و زمان پرداخت زکات و چگونگي اجراي مناسکي مثل حج نياز داشتند.
در دوران زندگي پيامبر و در شرايطي که حاکميت داشت، تفسير ياران وي از قرآن تنها شامل نقل تفسير پيامبر از قرآن بود. در اين زمان، مسلمانان هنگام رويارويي با مشکلي در فهم قرآن اين مشکل را با رجوع به پيامبر حل ميکردند. مسلمانان، «سنت» پيامبر را منطبق با قرآن ميدانند و آن را ميپذيرند. در واقع برخي آيات تصريح ميکنند که پيامبر مأموريت دارد قرآن را تشريح و تبيين کند. در آيه 44 سوره نحل آمده است: «ما بر تو نيز قرآن را فرستاديم؛ که تو توضيح دهي براي مردم؛ آن چه را که براي آنها فرستاده شده است؛ باشد که آنها در آن انديشه و تفکر کنند». در آيه ديگري آمده است: «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم به جز اين که به زبان مردم خود تبليغ کند تا امور را براي آنها روشن گرداند» (ابراهیم/ 4).
تفاسير پيامبر از آيات قرآن را ميتوان در منابع مختلف جستجو کرد. يکي از اين منابع کتابهاي تفسير است؛ منبع ديگر بخشهاي مربوط به تفسير مندرج در مجموعههاي احاديث است. در منابع ديگر مثل کتابهاي تاريخ هم ميتوان تفاسيري از پيامبر را يافت. نمونههاي متعددي در اين زمينه وجود دارد: پيامبر توضيح داد که منظور قرآن از «صلاة الوسطي» در آيه 238 سوره بقره همان نماز عصر است (ترمذي، تفسير2).
همچنين است توضيح پيامبر در مورد عبارت «الخيط الابيض» و «الخيط الاسود» (بقره/ 187) به عنوان روشنايي روز و تاريکي شب (بخاري، تفسير 28؛ ترمذي، تفسير 2). همچنين ميتوان به توضيح پيامبر در مورد اصطلاح «وسط» در آيه 143 سوره بقره اشاره کرد که نوشته است: «و ما شما را امت متعادل و ميانهاي قرار داديم (امةً وسطاً)». پيامبر منظور از «وسط» را در اين آيه «متعادل» اعلام کرده است (ترمذي، تفسير 2).
طبيعي است که رويکردهاي متفاوتي نسبت به تفسير قرآن ميان صحابه پيامبر و پيروان آنها (تابعون) باشد.
برخي به دليل استفاده يا سوءاستفاده از تفسير در منازعات سياسي يا به خاطر ترس از مسؤوليت اخلاقي از تفسير دوري گزيدند. گفته ميشود عمر خليفه دوم، صبیغ را به خاطر نظرات خود در مورد آيات متشابه مجازات کرد (دارمي، مقدمه 19؛ مالک، جهاد 19). در عين حال اين سختگيري نميتواند منعکس کننده نظر کلّي عمر در رابطه با تفسير باشد. او نه تنها اجازه تفسير آيات ديگر را صادر کرد، بلکه تفاسير پيامبر از آيات قرآن را نقل کرد (ابوت، 455: 1967). هنگامي که پرسش در مورد قرآن از سعيد بن مسيب (وفات 712 / 94) شد، گفت: «من هيچ چيز در مورد قرآن نميگويم».
برخي تابعان و صحابه توضيح و تبيين آن بخشهايي از قرآن را که فکر ميکردند توضيح داده نشده يا از نظر معنا به هم نزديک هستند، داراي اهميت و ضروري ميدانستند؛ در عين حال آياتي که مورد نظر اين افراد بود، بسيار کم بود. روش صحابه نيز همچون پيامبر، تنها تفسیر آيات متشابه و مبهم قرآن بود. صحابه تفاسير پيامبر را نقل ميکردند و خود نيز بر پايه نظر و فهم خويش قرآن را تفسير ميکردند. آنها با بيان شأن نزول آيات، کمک زيادي به نهضت تفسير، حتي بعد از خود، کردند. نمونههايي از تفاسير صحابه از قرآن در منابع زبانشناختي قرآن يا توضيحات در مورد عباراتي که نميتوان به طور کامل معناي آنها را فهميد، يافت ميشود.
نکته مهم و با اهميت در مورد تفاسير صحابه اين است که اين افراد مدتي طولاني با پيامبر ارتباط و به شأن نزول آيات آگاهي داشتند. در دوران بعد، دانشمندان تفاسير صحابه را به عنوان منابع مهمي بعد از تفسير پيامبر از قرآن تلقي کردند. مسلماً تفاوتهايي ميان صحابه پيامبر از نظر دانش و توانايي وجود داشت. همچنين ميتوان گفت آنها به طور مشخص نظرات مختلفي در مورد مفاهيم آيات قرآن داشتند. مسلمانان، بعد از وفات پيامبر، از نظرات شخصي خود (اجتهاد و رأي) براي حل مشکلاتي که ناشي از فهمهاي مختلف از قرآن بود، استفاده کردند. به علاوه در دوران صحابه، فرهنگهاي اديان و ملتهاي ديگر يا مسلمانان ساکن مناطق مجاور و در رأس آنها فرهنگ يهود به عنوان يکي از منابع براي تفسير قرآن مورد استفاده قرار ميگرفت.
ابي بن کعب (وفات: 640/19)، عبدالله بن مسعود (وفات: 652/32)، علي بن ابيطالب (وفات: 661/40)، ابوموسي اشعري (وفات: 662/42)، زيدبن ثابت (وفات: 665/45)، عبدالله بن عباس (وفات: 687/68) و عبدالله بن زبير (وفات: 692/73) برخي از صحابه پيامبر هستند که با نهضت تفسير مرتبط بودند. مشهورترين آنها عبدالله بن عباس، پسر عموي پيامبر است که البته از فرصت حضور طولاني کنار پيامبر برخوردار نبود. او منبع و مرجع موثقي در زمينه تفسير، حديث، فقه، لشکرکشيهاي نظامي (مغازي)، تاريخ عرب (ايام العرب) و ادبيات عرب دانسته ميشد. گفته ميشود پيامبر براي او دعا کرد و گفت: «پروردگارا، به او دانش و تأويل کتاب را عطا بفرما» (ابن سعد، 365: ц و 1985؛ احمدبن حنبل 269: I و 1993). ابن عباس همچنين از يهودياني که به اسلام گرويدند، بهره برد. در اين زمينه ميتوان از عبدالله بن سلام (663/43) و کعب الاخبار (652/32) نام برد. مرجعيت و محوريت ابن عباس در بخش تفسير شايد ناشي از اسناد نادرست برخي روايات به وي به اعتبار اين که جدّ و نياي سلسله عباسيان بود، باشد به يقين برخي از تفاسيري که به ابن عباس نسبت داده شده است، به او متعلق نيست.
در دوره تابعان تحولات مهمي در حوزه تفسير رخ داد. علم تفسير در آغاز به عنوان زيرمجموعه علم حديث شکل گرفت، اما به تدريج به علمي مستقل تبديل شد. حتي در اين زمان نيز روش زنجيره انتقال (اسناد) براي تفسير آيات قرآن مورد استفاده قرار ميگرفت. افزايش اختلاف عقيدهها در مورد معناي برخي آيات يکي از موضوعهاي مهم مورد بحث در اين دوره بود. شاگرداني که حضور صحابه را درک کرده بودند، نه تنها آن چه را که از اساتيد خود شنيده بودند، نقل مي کردند؛ بلکه خودشان نيز در مورد قرآن نظر ميدادند.
نام برخي از اساتيد مهم و شاگردان آنها در دوره تابعان به شرح زير است:
از جمله شاگردان ابن عباس ميتوان به سعيد بن جبير (وفات: 713/ 95)، مجاهد بن جبر (وفات: 721/103)، عکرمه (وفات: 723/105)، طاووسبن کيسان (وفات: 724/106)، عطاء بن ابیرباح (وفات: 722/114)، سعيد بن المسيب (وفات: 712/94)، عبيدالله بن عتبه (وفات: 716/98) و قاسم بن محمد بن ابوبکر (وفات: 725/107) اشاره کرد.
شاگردان ابي بن کعب عبارت بودند از: ابوالعاليه الرياحي (وفات: 709/90)، محمد بن کعب القرظي (وفات: 726/108)، و زيد بن اسلم (وفات: 753/136).
از شاگردان مفسر مشهور عراق عبدالله بن مسعود نيز ميتوان به علقمه بن قيس (وفات: 682/62)، مسروق (وفات: 683/63)، الاسود بن يزيد (وفات: 694/75)، الحسن البصري (وفات: 728/110) و قتاده بن ديامه (وفات: 735/117) اشاره کرد.
بيشتر افرادي که از آنها نام برديم و ديگراني مثل وهب بن منبه (وفات: 732/114)، نافع (وفات: 735/117)، امر بن دينار (وفات: 744/126) و واصل بن عطاء (وفات: 749/132) از مشهورترين دانشمندان «موالی» هستند.
اهميت دانشمندان تفسير موالي و نقشي که آنها در گسترش مکاتب تفسير انجام دادند، به آساني در اين دوره قابل تشخيص است. اگرچه اختلاف عقيدههايي ميان عربها، قبل از گرایش موالي به اسلام، وجود داشت؛ اما اين اختلاف چنان گسترده و عميق نبود که ظهور مکاتب مختلفي را به دنبال آورد. توجه و گرايش موالي به تفسير، نقش تسهیل کنندهای داشت. يک علت گرايش موالي به تفسير، نياز به توضيح قرآن بود؛ زيرا عربي زبان مادري موالي نبود. علت ديگر، نبود مداخله قابل مقايسه عربها در تفسير و ديگر علوم اسلامي بود. اين امر از زندگي چادرنشيني و نبود هرگونه پيش زمينه فکري ناشي ميشد. همچنين اشتغال عربها به امور روزمره در اين زمينه مؤثر بود. قدرت حاکم و حلقة نخبگان سياسي در اختيار آنها بود و مهم ترين مشاغل اجرايي به آنها اختصاص مي يافت.
فرهنگهاي يهودي و مسيحي نيز نقش مهمي در گسترش تفسير بازي کردند. اصطلاح اسرائيليات، معمولاً به چیزهایی اشاره دارد که از فرهنگ يهودي، به ويژه براي ادبيات تفسير، قرض گرفته شده است؛ اما دامنه تفسير چنان گسترده است که اخبار و گزارشهاي وارداتي از مسيحيت و ديگر فرهنگها را هم در بر ميگيرد. براي مثال دانشمندان مسلمان براي تکميل بخشهاي جامانده از داستانهاي مختصر ذکر شده در قرآن، بيشتر به انجيل روي آوردهاند که جزئيات بيشتري را ارائه کرده است. در دوره تابعان، اقتباس از اسرائيليات بر پايه اطلاعات دريافتي از تازه مسلمانان يهودي افزايش قابل ملاحظهاي یافت.
منابع سنتي تفسير، مواضع متفاوتي در مورد اين موضوع داشتهاند که آيا ميتوان از منابع خارجي در تفسير استفاده کرد؟ پيامبر در يک حديث گفته است: «حتي اگر شده يک آيه، پيام من را منتقل کنيد، دوباره آن را به نقل از پسران اسرائيل (بنياسرائيل) بيان نماييد و هيچ مشکلي در انجام اين کار وجود ندارد. اما اگر کسي به من دروغ ببندد، بايد خود را براي جهنم آماده کند» (بخاري، انبياء: 50).
با اين وجود اقوالي نيز هست که براساس آنها پيامبر از رجوع به تورات انتقاد کرده است. گفته ميشود وي هنگامي که صفحهاي از تورات در دستان عمر بود، عصباني شد (احمدبن حنبل، 6-265: IV و 1-470: ш و 1993). جدا از اين روايت، روايات ديگري وجود دارد که از اتخاذ رويکردي ميانه در اين زمينه خبر ميدهند. پيامبر در يک حديث چنين ميگويد: «اقوال صاحبان کتاب را نه بپذيريد و نه رد کنيد. به آنها بگوييد ما به خدا و آن چه به ما وحي شده است، ايمان داريم» (بخاري، تفسير: 11).
اگرچه گزارشهايي هست؛ مبني بر اين که برخي علما در جريان قرن اول کتابهاي تفسيري در مورد قرآن نوشتند، اما اين بدان معنا نيست که آنها کل قرآن را تفسیر کردند. اين تفاسير در واقع رسالههاي کوتاهي بودند که توضيحاتي در مورد معناي برخي آيات مورد اختلاف ميان مسلمانان يا رواياتي از پيامبر يا صحابه در مورد تفسير برخي آيات را در برداشتند. يکي از اين نوع تفاسير به سعيد بن جبر نسبت داده شده است. وي کتاب تفسيري را به درخواست عبدالمالک بن مروان نوشت و براي او فرستاد. پس از آن عطاء بن دينار اين تفسير را در کتابخانه خلافت (ديوان) يافت و به نقل قول از آن پرداخت (ابن ابوخاتم، 332 و V2 و 1952). متأسفانه اين کتاب در حال حاضر موجود نيست.
همچنين گزارشهايي وجود دارد مبني بر اين که علمايي مثل مجاهد بن جبر، عکرمه، حسن بصري، عطاء بن ابی رباح و سفيان بن سعيد الثوري (وفات: 778/161) تفاسيري نوشته بودند. با اين وجود اين مقاتل بن سليمان به عنوان نخستين کسي شناخته ميشود که کل قرآن را تفسير نمود. بسياري از تفاسير اوليه مدت چنداني دوام نياوردند تا به دست ما برسند و بسياري از آن ها نيز در تفسير طبري (وفات: 923/150) گنجانده شدهاند. همچنين تفاسير زبان شناختی که بر روي تجزيه و تحليل زباني قرآن متمرکز بودهاند، از همان دورانهاي اوليه باقي ماندهاند: زيد بن علي (وفات: 738/121) تفسير غريبالقرآن المجيد (تفسير لغات خارجي قرآن شريف) و معانيالقرآن (معاني قرآن) نوشته واصل بن عطاء (وفات: 748/131) نمونههایی از این نوع تفاسیرند.
همه جنبشهاي مذهبي و سياسي نخستين که در جهان اسلام ظهور يافتند، تلاشهاي بسياري براي دفاع از نظرات خود بر پايه قرآن انجام دادند. اين جنبشها آيات خاصي از قرآن را به گونهاي که اهداف و مقاصدشان را تأييد کند، تفسير ميکردند. اين يکي از انگيزهها و عوامل توسعه تفسير قرآن بود. برخي روايات در منابع سنتي نشان ميدهد افرادي در دوران صحابه تلاش کردند با رجوع به قرآن، تحولات سياسي عصر خود را توضيح دهند. مصعب، پسر سعيد بن ابي وقاص، در اين رابطه ميگويد: من از پدرم پرسيدم منظور قرآن در اين آيه که «زيانکارترين مردم آنها هستند که عمرشان را در راه دنياي فاني تباه کردند» (آيه 103 سوره كهف)، چه کسي است؟ آيا آنها حروريه (خوارج) هستند؟ پدرش پاسخ داد: نه، آنها يهوديان و مسيحيان هستند. در حالي که خوارج آنهايي هستند که در آيه 25 سوره رعد مورد اشاره قرار گرفتهاند وقتي ميفرمايد: «آنان که پس از پيمان بستن با خدا و رسول خدا عهد را شکستند». سعيد آنها را «فاسق» به معناي شورشي و نابکار خواند (بخاري، تفسير: 18).
خوارج يکي از فرقههاي با نفوذ در قرن اول تاريخ اسلامي بودند که بر پايه التزام محکم و شديد به قرآن به وجود آمده بودند. نسبت دادن نام اين فرقه به اين آيهاي از قرآن است که ميگويد «هر کسي که از خانهاش در راه خدا و پيامبرش خارج ميشود (هجرت ميکند)» (سوره نسا، آيه 100). بخشي از تلاشهاي خوارج براي دفاع از خود بر پايه کتاب الهي بود. شعار معروف خوارج که ميگويد «حکم تنها از آن خداست» برگرفته از آيات 40 و 67 سوره یوسف است (حکم و فرمان براي هيچ کسي نيست؛ به جز الله).
پايبندي محکم خوارج به «کتاب» بدان معنا بود که آنها سعي داشتند پاسخ تمامي پرسشهايي را که در زندگي روزمره با آنها روبهرو ميشدند، در قرآن بيابند. در ميان نخستين خوارج هيچ کدام زمان زيادي را در کنار پيامبر نگذرانده بودند و در نتيجه به دانش و آگاهي نسبت به شأن نزول آيات دست نيافته بودند، بنابراين احتمال زيادي هست که آن ها در تلاش براي فهم آيات به برداشتهاي وارونه و خارج از متني رسيدهاند. گفته شده است فهم خوارج از قرآن، سطحي و خرافي بود، چرا که آنها اکثراً از قبايل چادرنشين بودند و تجارب محدودي در زمينه زندگي در جوامع بزرگ شهري داشتهاند.
نمونههايي از چگونگي فهم خوارج از برخي آيات قرآن و تفسير آنها در منابع متعلق به مخالفان اين گروه آمده است. اطلاعات اقناع کنندهاي در مورد اين که نخستين خوارجي که قرآن را تفسير کردند، وجود ندارد، اما رواياتي هست که گرایش عکرمه، يکي از علماي مشهور در دوره تابعان و مولای عبدالله بن عباس به اين فرقه را تأييد ميکند. به طور طبيعي تفسير قرآن هم براي تأييد نظرات خوارج و هم براي انتقاد از آنها مورد استفاده قرار گرفت.
شيعيان علي(علیه السلام) به عنوان يک پديده سياسي قرن نخست هجري نيز براي دفاع از نظرات خود، توجه ويژهاي به تفسير داشتهاند. در حالي که اثر جابر الجعفی (وفات: 746/128) به عنوان نخستين تفسير شيعي در حال حاضر موجود نيست، در تفسير محمدالباقر (733/114) به آن اشاره شده است. برپايه تفسير منتسب به شيعيان، ميتوان استدلال کرد که آنها بدون توجه به سیاق، آيات قرآن را تفسير ميکردند. براي مثال گفته ميشود بيان بن سمعان (وفات: 737/119)، رهبر يکي از نخستين جنبشهاي شيعي، مدعي شد نامش در آيه 138 سوره آلعمران آمده است:
«اين قرآن براي مردم، بياني و براي پرهيزگاران رهنمود و اندرزي است» (ابن قتيبه، 72 :1972).
دوران حکومت بنياميه دوراني بود که طي آن بروز بحثهاي کلامي در مورد قرآن نياز به تفسير آن را پديد آورد. در اين زمان اصطلاحاتي مثل جبر، تشبيه و ارجاء که بر پايه آنها فرقههاي مختلفي به وجود آمدند، معرفي و تبيين شدند. نقطه آغاز اين بحثها را ميتوان در برخي متون يافت. از مجاهد نقل شده است: «بهترين عبادتها يک عقيده خوب است (افضل العباده الرأي الحسن)» (ابنقتيبه، 57: 1972). وي با اين کلمات در واقع به انتقادهاي مطرح شده عليه تفسير آيات قرآن، بر پايه عقايد شخصي، پاسخ ميداد. وي در معناي اين آيه که ميگويد «و به پروردگار خود نگاه ميکند» (قیامت/ 23) گفت: «آنها از پروردگارشان انتظار پاداش دارند». وي در تشريح اين موضوع افزود: «هيچ کس با توجه به خلقت خود نميتواند او را ببيند» (الطبري، 192: x1 xx و 1985).
از محمد بن سيرين (وفات: 729/110) نيز نقل شده است که در مورد اين آيه که ميگويد: «آيا نديدهاي آنهايي را که در ابطال آيات خدا مجادله ميکنند؟ نديدهاي که تا کجا از حقيقت انحراف حاصل کردهاند (غافر/ 69)» گفت: «اگر اين آيه در مورد قادریه نازل نشده، من نميدانم در مورد چه کسي نازل شده است» (الطبري، 83 : V1XX و 1985).
1ـ نویسندگان، یکی از دلایل پديد آمدن تفسیر را حل تناقضهاي آشکار (Apparent Contradiction) برخی آیات قرآن پنداشتهاند گرچه پس از آن به مسئله محکم و متشابه اشاره نمودهاند تا از بار منفی مطلب بکاهند، ولی این اولین بار نیست که آنان از وجود تناقضهاي آشکار در قرآن سخن به میان میآورند. نولدکه مستشرق معروف آلمانی مینویسد:
«تلاش مفسران متاخر، رهایی از تناقضات مختلفی است که در قرآن وجود دارد و آن چه که به نظر میرسد، تدریجی بودن رسالت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و این مفسران یا توانستهاند این تناقضات را حل کنند و یا در آیاتی که تناقض شدیدی با هم داشتهاند، به نسخ اعتراف کردهاند» (شریفی، 82).
بلاشر، جرجیس سال، بالجون، بل و... نیز به این مسئله اشاره کردهاند (همو،83 ـ 82). جان برتن در مقاله نسخ دایرةالمعارف اسلام (برتن، 1011) و در مقدمهاش بر کتاب «الناسخ و المنسوخ» ابوعبید قاسم بن سلام، یکی از فلسفههای نسخ را حلّ تناقضهاي بین آیات قرآن ميپندارد.
بررسي
این رویکرد بر خلاف قرآن است كه ميفرمايد:
«لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً»؛ (نساء / 82) «اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مىيافتند».
همچنين برخلاف اندیشه اجماعی و عقیده قطعی مسلمانان است که بر اساس آن نه تنها هیچگونه تناقض و تغایری بین آیات قرآن وجود ندارد، بلکه این آیات، موید و مفسر همدیگرند و بهترین روش تفسیر قرآن نیز همین شیوه تفسیر قرآن به قرآن شناخته شده است.
بر اساس استدلال عقلی نیز ميتوان گفت کتابی که به عنوان معجزه پیامبر و براي هدایت عموم مردم نازل شده است و برای اثبات حقانیت خود دیگران را به تحدّی فرا میخواند، نمیتواند حاوی تناقض و ابهام باشد، البته اگر مقصود اين مستشرقان از واژة «تناقض»، معناي منطقي و اصطلاحي آن (جمع بين دو امر وجودي و عدمي) نباشد، بلكه رفع تعارضهاي ظاهري برخي آيات مورد نظر باشد كه با دقت و توضيح برطرف ميشود، اين مطلب قبول کردني است، چون در هر متني گاهي توهم تعارض يا تعارضهاي ظاهري به وجود ميآيد كه با دقت و توضيح در بخشهاي ديگر متن يا قرائن خارجي برطرف ميشود.
2ـ نویسندگان مقاله ضمن اشاره به داستانهای قرآن، آنها را به درستی بر خلاف انجیل و تورات پراکنده دانسته اند و در ادامه چنین آوردهاند:
«دانشمندان مسلمان برای تکمیل بخشهای جامانده از داستان های مختصر ذکر شده در قرآن، بيشتر به انجیل روی آوردهاند که جزئیات بیشتری را ارائه کرده است. در دوره تابعان، قرض گرفتن از اسرائیلیات بر پایه اطلاعات دریافتی از تازه مسلمانان یهودی افزایش قابل ملاحظهای یافت».
بررسي
در بررسی و نقد این مسئله توجه به چند نکته ضروری است:
الف ـ قصص در نگاه قرآن بیان ماجراهای گذشته از حیث عبرت گرفتن است و آن پیگیری و بیان حقیقت تاریخی از زوایای گوناگون برای شکوفایی انسان از بعد هدایتیاش میباشد، لذا قرآن کریم درپي بیان یک ماجرا به طور کامل نیست، بلکه بخشهایی از ماجرا را بر میگزیند که هادی و مربی باشد (اشرفی، 110).
ب ـ بخش گستردهاي از قرآن (حدود یکچهارم) را قصهها تشکیل میدهند و میتوان گفت که تمام جنبه های هدایت نیز در آن آمده است. از جمله اهداف قصص قرآنی میتوان به تثبیت قلب پیامبر و رسالت او، عبرت، غفلتزدایی، تفکر، هدایت و رحمت برای مؤمنین، اسوهسازی و... اشاره کرد. (همو، 136 ـ 122)، بنابراین فلسفه قصص قرآنی تنها برای حمایت از پیام پیامبر، آنگونه که در مقاله ذکر شده، نیست.
ج ـ از جمعبندی آیات مشخص میشود که بنی اسرائیل به کتاب تورات مفتخر بودند و به وسیله آن هدایت شدند، ولی یهودیان کتابشان را تغییر دادند و بسیاری از آیات را برای دستیابی به مقاصد دنیايی نادیده گرفتند و برخی را تاویل نمودند. در بسیاری از موارد نيز دست نوشتههای خود را به خدا نسبت دادند (همو، 93).
اگرچه قرآن کریم در ابتدای دعوت و رسالت پیامبر اکرم براي اثبات نبوت ایشان، سئوال از اهل کتاب و یهودیان را توصيه كرد، ولی پس از اثبات خباثت و عدم راستگویی و عزم آنان بر تضعیف دین اسلام، نهی صریح بر عدم جواز مراجعه به آنان را صادر نمود و فرمود: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ...»؛ (آل عمران/ 188). پس از نزول این آیه بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت بر عدم جواز مراجعه به اهل کتاب تصریح نمود (معرفت، 597 ـ 594).
پس مسلمانان با این رویکرد که کتب اهل کتاب را تحریف شده میدانستند، مراجعه به آنها را براي تکمیل داستانهای قرآن به طور مطلق جایز نمیدانستند؛ گرچه برخی اسرائیلیات نیز در اثر بيتوجهي وارد شد.
در بخش دیگری از مقاله، احادیثی از پیامبر مبنی بر جواز نقل از اسرائیلیات و احادیثی دال بر منع آن ذکر شده است، اما نویسندگان معاصر ـ شيعه و سني ـ از جمله آية الله معرفت و دكتر ذهبي آن را جايز نميدانند و احاديث جواز را مردود ميشمارند (همو، 608 ـ 604).
موضوع داستانهای پیامبران در قرآن و متون تفسیری یکی از مسائل مورد توجه خاورشناسان است. رویکرد این گروه به دلايلی با مسلمانان متفاوت است.در قرآن، به ویژه سورههای مکی، مقدار قابل توجهی از مواد و اطلاعات عبری ـ یهودی، روایات کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، دیده میشود. برای خاورشناسان، این پرسش پیش میآید که این همه از کجا آمده است.
از میان تحقیقاتی که شرقشناسان در این باره انجام دادهاند، میتوان به کارهای زیر اشاره کرد:
1) یان پاولنی (j.pauliny) مقالات متعددی درباره متون قصص الانبیاء کسائی منتشر کرده است.
2) خوری (khory) بررسیهایی درباره ابوالقاسم فارسی انجام داده است.
3) روبرتو توتولی (R.totoli) استاد موضوعات اسلامی دانشگاه تورین ایتالیا کتابی به زبان ایتالیایی با عنوان پیامبران انجیلی در سنت ادبی اسلامی نوشته است.
4) برانون ولر (B.Wheler) نیز یکی از صاحبنظران در حوزه قصص الانبیا نگاری است که کتابی با عنوان «موسی در قرآن و تفاسیر اسلامی» نوشته است.
5) مک الیف (J.MacAuliffe) سر ویراستار دایرةالمعارف قرآن لایدن نیز کتابی با عنوان مسیحیان از دیدگاه قرآن به رشته تحریر درآورده که پایان نامه دکترای ایشان بوده است.
در يك پاسخ كوتاه ميتوان گفت كه منبع قرآن و عهدين يكي است و آن وحي است، بنابراين جاي تعجب نيست كه برخي مطالب در باب توحيد و نبوت و قصص آنها همخوان باشد، البته قرآن برگرفته از تورات و انجيل نيست و شاهد اين مطلب وجود اختلافهاي زياد در داستانهاي پيامبران مثل لوط و سليمان، داود و عيسي در قرآن و عهدين است. در قرآن خرافات و مطالب خلاف اخلاق وجود ندارد و همين دليل تحريف شدن آنها و تحريف نشدن قرآن است.
3 ـ نویسندگان پس از نام بردن از خلفای راشدین، عدهای از صحابه (از جمله عبدالله بن عباس) را مشهورترين مفسران بر میشمارند.
بررسي
به اعتراف فریقین، علی(علیه السلام) اعلم اصحاب پیامبر و آگاه بر تاویل و تنزیل قرآن بود و دیگر صحابه برای رفع ابهامات و پرسشهاي خود به آن حضرت مراجعه میکردند (فاضلی، 27).
قرآن کریم نیز در آیاتی نیکیها و فضایل علی(علیه السلام) را به زیبایی به تصویر کشیده است. مجاهد عقیده دارد که هفتاد آیه درباره علی(علیه السلام) نازل شده است که خداوند درباره هیچ فردي، چنین آیاتی نفرستاده است (همو، 45). ابن عباس نیز گفته است: آن چه در فضیلت علی(علیه السلام) در قرآن آمده، درباره هیچ یک از افراد نازل نشده است (همو، 46).
گرچه توصیفاتی که درباره ابن عباس در این مقاله ذکر شده است صحیح است و عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، پسرعم رسول خداست و به دلیل آگاهی و دانش فراوان به حبرالامّة، بحر، ترجمان القرآن و... ملقب شده بود، ولي بايد دانست که وی از محضر رسول خدا استفاده کرد و پس از وی، علي(علیه السلام) استاد و مربی ایشان بود. او خود به شاگردی امام افتخار میکرد و میگفت: «ما اخذت من تفسیر القرآن فعن علی بن ابی طالب» (همو، 93).
میتوان گفت غالب روایاتی که ابن عباس از رسول خدا نقل کرده، از طریق علی(علیه السلام) بود؛ زيرا ابن عباس در زمان وفات پیامبر 13 ساله بود.
نکته مهم اين است که وی در نقل روایات به این مطالب اشاره نکرده است تا مبادا کینه و دشمنی نسبت به علی(علیه السلام) و وجود نام آن حضرت در سلسله روایات مستند به پیامبر، مانع از نقل و پذيرش روایات پیامبر شود (همو، 96).
از سوي ديگر کلود ژیلیو (Claud Gilliot) محقق و قرآن پژوه فرانسوی که پایان نامه دکترای خود را به بررسی تفسیر طبری اختصاص داده است در مقالهای با عنوان «آغاز علم تفسیر قرآن» به بررسی معضل وثاقت متون تفسیری در نخستین قرون اسلامی پرداخته است. منقولات منسوب به ابنعباس و وثاقت آنها موضوع بحث ژیلیو است و نتیجهای که وی از تحقیق خود گرفته، عدم وثاقت این روایات است (ر.ک. به: نجفی، 110).
خانم ابوت در تحقیق خود «تحولات اولیه دانش تفسیر» بر عکس ژیلیو، شان و جایگاه ممتازی برای ابن عباس در مقام مفسر قرآن ذکر کرده و به وثاقت منقولات وی حکم کرده است (همان جا).
جوینبول (Juynbool) در مقاله حدیث و قرآن دایرةالمعارف قرآن لایدن نیز با مولفان این مقاله در مورد تشکیک در وثاقت برخی از روایات منقول از ابنعباس همنوا شده است (جوینبول، 388).
4 ـ آنچه نویسندگان مقاله در مورد خوارج نوشتهاند در خوشبینانهترین حالت گوياي اطلاعات محدود آنان است. این اولین بار نیست که شرقشناسان در این زمینه به بیراهه رفتهاند. به عنوان نمونه، امتیاز یوسف در مقاله «امام» دایرةالمعارف قرآن مینویسد:
«خوارج با اصرار بر اصول تساوی بشر و اجرای عدالت قرآنی به دنبال انتخاب آزاد امامی عادل و کاملاً محکم و تزلزل ناپذیر بودند تا بدون در نظر گرفتن پیشینه نژادی و قبیله ای او گزینش گردد» (ر.ک. به: رستم نژاد، 102).
سی. ای. بازورث در مقاله خوارج دایرةالمعارف آمریکانا مینویسد:
«فرقهای سیاسی ـ مذهبی است که در اوایل دوره اسلامی پدید آمد. در اواسط قرن هفتم، مناقشات بر سر حق جانشینی خلافت، منجر به خروج و جدایی عناصر رادیکال مساوات طلب از میان مسلمانان گردید. خوارج به اجتماع خود، خصیصه فرهمندی داده، بر جدایی و تفکیک خود از بدنه اصلی مسلمانان تاکید کردند. آنان در حقیقت، غیر خوارج را بیایمانِ کافر دانسته و تمام مسلمانانی را که مرتکب گناهان کبیره شدهاند، به عنوان افراد جهنمی مقدر شده قلمداد میکردند» (تقی زاده داوری، 239).
این در حالی است که میدانیم فرقه خوارج در سال 37 هجری در جریان مسئله حکمیت در جنگ صفین پدید آمد. این گروه به علت کوتاه فکری، کج فهمی و لجاجت، از علی(علیه السلام) فاصله گرفتند و چنان از معارف اسلامی دور شديد که مسلمانان آنان را طرد کردند. آنان به چند گروه منشعب شدند که تنها فرقه اباضبیه که عقاید معتدلتری دارند، تاکنون باقی ماندهاند (همو، 239).
5 ـ یکی از نکات تاسف بار و برخوردهای غیر علمی نویسندگان متهم کردن شیعیان به «تفسیر بدون توجه به سبب نزول آیات» است. براي نمونه نیز به فرقه «بیانیه» که یکی از غلات معدوم شیعهاند، اشاره کردهاند.
بررسي
الف. اگر مؤلفان اندک تفحصی در تفاسیر و کتب علوم قرآنی شیعه داشتند توجه تام مفسران و دانشمندان علوم قرآنی شیعه را به علم اسباب نزول درمییافتند و این گوياي مراجعه نکردن به منابع شیعی و تکیه انحصاري بر منابع غیر شیعی است.
ب. اشاره به فرقه کماهمیت بیانیه(1) که بیان بن سمعان در زمان امام باقر(علیه السلام) آن را بنا نهاد و با مخالفتهای شدید شیعیان روبهرو شد و از بین رفت، علتی جز غرضورزی و تعصب عنادآلود ندارد.
فرو گذاشتن تفاسیر شیعی مشهوری چون مجمعالبیان طبرسی یا المیزان علامه طباطبایی و تمرکز بر دیدگاههای فردی غیر قابل اعتنا، مایه تأسف است.
ج. شيعيان به «سياق» در تفسير توجه دارند؛ همانگونه كه علامه طباطبايي در الميزان بارها به سياق در تفسير آيات استدلال ميكند و آن را قرينه ظني ميداند (رضايي، 417).
نویسندگان: عدنان دمیرکان و رفعت آتای
ترجمه و نقد: علی شریفی
پي نوشت:
1. بيان بن سمعان التميمي النهدي مؤسس اين فرقه معرفي شده است که از اهالي كوفه و شغلش تباني بود، لذا به او بيان تبان نيز گفته ميشد. او تحت تأثير افكار حمزة بن عمارة البربري قرار داشت و از تابعان او شمرده ميشد. حمزه نيز از فرقه كربيه (تابعان ابيكرب الضرير) بود. اعتقادها و اعمال پليدي به رهبر بيان (حمزه) نسبت داده شده است، از جلمه اين که به حليت جميع محرمات قائل بود و ميگفت هر كسي كه امام را بشناسد، هر كاري براي او رواست و گناهي بر او نيست. به اين صورت شخصيت بيان بن سمعان نيز در قالب خرافههايي از عقايد مسخ شده واقع ميشود. حمزة بن عماره و ديگر كربيون به امامت محمد بن حنفيه قائل ميباشند. (دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 13، مقاله بيان بن سمعان تميمي نهدي، ترجمه: مسعود حبيبي مظاهري).