گروه های سه گانه در بهشت
بعد از سوره الرحمن دوّمين سوره اي كه ذكر آيات بهشت در آن بسيار آمده است ، سورة واقعه است كه پس از آنكه مردم را به سه دسته : سابقون و اصحاب مَيمنه و اصحاب مَشأمه تقسيم مي كند مي فرمايد:
وَالسَّـ'بِقُونَ السَّـ'بِقُونَ * أُولَـ'´نءِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّـ'تِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِينَ * وَ قَلِيلٌ مِنَ ا لاْ خِرِينَ. (آیه 10 تا 14 سوره واقعه)
«و سبقت گيرندگان به أعمال صالحه ، سبقت گيرندگان به مغفرت و رحمت هستند. آنان مقرّبان درگاه خدا مي باشند كه در بهشت هاي نعيم هستند. جماعتي از آنها از پيشينيان هستند، و گروه كمي از پسينيان .»بهشت نعيم ، بهشت ولايت است . و منظور از اوّلين ، امّت هاي گذشته ، و منظور از آخرين ، امّت پيامبر آخر الزّمان است . و البتّه تعداد افراد مقرّبين در اين امّت ، نسبت به امّت هاي گذشته كم است ـ گرچه از جهت قوّت و مقدار كمال مقدّم هستند ـ وليكن تعداد افراد أصحاب اليمين در اين امّت همانند امّتهاي گذشته زياد است ، چنانكه خواهد آمد.
ثُلَّة ـ به ضمّ ثاء ـ به معناي جماعت كثير مردم ، و ثَلَّة ـ به فتح آن ـ به معناي گله و جماعت گوسفند است . و در مثل است كه : فُلانٌ لايُفَرِّقُ بَيْنَ الثَّلَّةِ وَ الثُّلَّةِ. «فلان كس بين گلة گوسفند و جماعت انسان فرق نمي گذارد.»
وصف جایگاه و نوشیدنی های بهشتیان
علَي ' سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّكِـِينَ عَلَيْهَا مُتَقَـ'بِلِينَ. (آیه 15 و 16 سوره واقعه)
«بر روي تخت هاي بافته شده هستند. و در حاليكه تكيه بر آنها زده اند همه روبروي يكديگر قرار گرفته اند.»سَرير به معناي تخت است ، و غالباً دربارة تخت پادشاه استعمال مي شود، و جمع آن سُرُر و أسِرَّة مي باشد. و وَضَنَ يَضِنُ وَضْنًا به معناي بافتن است ، و مَوْضُونَة يعني بافته شده از الياف ، و اين ، استعاره از استحكام است .
و تقابل بهشتيان در جلوس و نشست ، كنايه از كمال اُنس و حسن معاشرت و صفاء باطن آنهاست ، كه هيچگاه به پشت سر و قفاي يكدگر ننگرند، و با عيبجوئي و غيبت نمودن ، باطن خود را بر خلاف ظاهر آلوده ننمايند.
يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَ ' نٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِن مَعِينٍ * لاَ يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ يُنزِفُونَ. (آیات 17 تا 19 سوره واقعه)
«پيوسته اطفال نابالغِ نورس و تازه ، گرداگرد آنان براي خدمت درگردش آيند، اطفالي كه پيوسته و جاودان به همان حالت حداثتِ سنّ مي مانند (و يا اطفالي كه گوشواره بر گوش دارند). با كوزه ها و ابريق ها و كاسه اي مملوّ از شراب مَعين كه بياشامند و بيارامند؛ ولي براي آنان در اثر خماري اي كه از خمر پيدا مي شود هيچگونه صُداع و سردردي پيدا نمي شود، و هيچگاه بواسطة سُكر حاصل از آن ، عقلشان از دست نمي رود.»وِلْدان جمع وَليد است به معناي پسر نورس . مُخَلّد يا از خُلود و خُلْد و خَلْد است به معناي دوام و بقاء، و يا از خُلْد و خَلَدَة است ـ با دو فتحه ـ به معناي گوشواره .
أكْواب جمع كُوب است ، و آن ظرفي است كه نه دسته دارد و نه لوله ، چون كوزة بدون دسته . و أباريق جمع إبْريق است و آن ظرفي است كه لوله دارد چون آفتابه . و كَأْس مفرد است و جمع نيست ، و كاسه است ، و آن ظرفي است كه نه دسته دارد و نه لوله ، و به شكل پهن و گسترده است به خلاف كوزه .
و علّت اينكه كأس را مفرد آورده است ، آنستكه كأس به كاسة پر از مايع گفته مي شود، پس كأس به تنهائي درحكم أباريق و أكْواب است .
صُداع به معناي سردرد است . لاَ يُصَدَّعُونَ عَنْهَا يعني از آن خمرهاي بهشتي سردرد پيدا نمي كنند. و أنْزَفَ از باب إفعال ، فعل لازم و به معناي ذَهاب عقل و مستي است . و بنابراين وَ لاَ يُنزِفُونَ معنايش اينستكه در اثر خوردن آن شراب ها، عقلشان زائل نمي گردد.
وَ فَـ'كِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِينٌ * كَأَمْثَـ'لِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ * جَزَآءَ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. (آیات 20 تا 24 سوره واقعه)
«و هر نوع ميوه اي كه اختيار و انتخاب كنند، و گوشت پرنده از آنچه اشتها كنند و ميل بدان داشته باشند، و حورالعين كه مانند لُؤلؤ مختفي و پنهان در صدف ، هيچگونه طراوت و تازگي شان زائل نشده است . تمام اينها پاداشي است كه در اثر آنچه در دنيا بجا مي آوردند به آنها داده مي شود.»لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لاَ تَأْثِيمًا * إِلاَّ قِيلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا. (آیات 25 و 26 سوره واقعه)
«آنان در آن بهشت هاي نعيم هيچگونه سخن لغو و بيهوده اي ، و هيچگونه سخني كه رابطه با گناه داشته باشد نمي شنوند، مگر گفتار پي درپي سَلام ، سَلام .»لَغْو گفتار بي فائده است ، و إثْم گناه ، و تأْثِيم سخني است كه انسان را به گناه اندازد. قِيل مانند قَوْل مصدر است . و سَلام نيز مصدر است و معنايش گذشت .
وصف درختان و میوه های بهشتی
وَ أَصْحَـ'بُ الْيَمِينِ مَآ أَصْحَـ'بُ الْيَمِينِ * فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ مَآءٍ مَسْكُوبٍ * وَ فَـ'كِهَةٍ كَثِيرَةٍ * لاَ مَقْطُوعَةٍ وَ لاَ مَمْنُوعَةٍ.
«و اصحاب يمين و اهل سعادت ؛ نميداني چه مقام و درجه اي دارند اصحاب يمين ! در درخت سدري كه خارهايش گرفته شده است ، و درخت موزي كه ميوه اش از پائين تا بالا چيده شده است ، و ساية كشيده و گسترده اي كه هيچوقت كم و كوتاه و زائل نگردد، و آبي كه پيوسته بدون انقطاع جاري شود و ريخته گردد، و ميوه هاي بسياري كه هيچگاه (بواسطة زمستان و امثال آن ) مقطوع نشود، و انسان (به واسطة سيري و يا دوري و يا خاري و يا مرضي ) از خوردن آن ممنوع نگردد.»سِدْر درخت معروفي است . و خَضَدَ يَخْضِدُ خَضْدًا فعل متعدّي و به معناي قطع كردن و از بين بردن خارهاي درخت است . و مَخْضود يعني سِدري كه خارهايش گرفته شده است ؛ چون درخت سِدر خار دارد.
در تفسير «الدّرّ المنثور» حاكم تخريج و تصحيح كرده ، و بيهقي در بحث «بعث » از أبوأمامه روايت كرده است كه : اصحاب رسول الله صلّي الله عليه وا´له وسلّم مي گفتند: ما از عَرب هاي بدوي و سؤالاتشان استفاده مي بريم .
يك روز يك مرد أعرابي پيش آمد و به رسول خدا گفت : يارَسولَ الله ! در قرآن نام درختي برده شده است كه اذيّت مي رساند؛ و من چنين نمي بينم كه در بهشت درختي باشد كه صاحبش را آزاربرساند!
رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتند: آن درخت كدام است ؟ اعرابي گفت : درخت سدر، چون خار دارد!
رسول الله گفتند: مگر خدا نمي فرمايد: فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ «سدري كه خارش گرفته شده است »؟! خداوند آن را از هر خاري كه دارد پاك مي كند و بجاي محلّ هر خار يك ميوه اي قرار مي دهد كه از آن ميوه ، ميوه هائي روئيده مي شود، و هر يك از آن ميوه ها شكافته مي شود و هفتاد و دو رنگ از طعام پديد مي آيد كه هيچيك از طعامها مشابه ديگري نيست !
و طَلْح درخت موز است . و گفته شده است كه موز نيست بلكه درختي است كه ساية خنك و تازه اي دارد. و نَضَدَ يَنْضِدُ نَضْدًا فعل متعدّي است ، يعني متاع را بهم متّصل كرد و بعضي را به بعضي چسبانيد و يا روي هم ريخت . يعني درخت موزي كه ثمرش از پائين تا بالا روي هم چيده شده است .
و در «مجمع البيان » وارد است كه عامّه از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده اند كه : مردي در نزد آنحضرت «وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ» قرائت كرد. حضرت گفتند:
مَاشَأْنُ الطَّلْحِ؟ إنَّمَا هُوَ «وَطَلْعٍ» كَقَوْلِهِ: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ. (آیه 148 سوره الشعراء)
«طَلْح چه معني دارد؟! «طَلْع » است ؛ مثل گفتار خداوند: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ، يعني درخت خرمائي كه غلاف ميوه اش شكسته شده و خرماها در درون آن ، رو به رشد كردن آورده است .»به حضرت گفته شد: آيا تغيير نمي دهيد اين كلمه را؟ حضرت فرمود:
إِنَّ الْقُرْءَانَ لاَ يُهَاجُ الْيَوْمَ وَ لاَ يُحَرَّكُ.
«در امروز قرآن ، تحرّك پيدا نمي كند و جابجا نمي شود و دگرگوني پيدا نمي كند.»
و اين روايت را از آنحضرت ، فرزندش حسن عليه السّلام و قَيس بن سَعد روايت كرده اند.
وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْكَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا. (آیات 34 تا 37 سوره واقعه)
«و فرش هاي عالي ! ما آن حوريّه ها را البتّه آفريديم ، و آنان را باكره قرار داديم ! و داراي غَنج و ناز، و عاشق و مايل به شوهران خود نموديم . و همگي همانند هم در سنّ و جواني و شادابي هستند.»فُرُش جمع فِراش است به معناي فرشي كه مي گسترند و برروي آن مي نشينند، وليكن ممكن است در اينجا مراد از فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ زنان عاليقدر باشند كه در عقول و جمال و كمالشان رفيع القدر بوده باشند؛ و شاهد آنكه زن را فِراش مي گويند، و مناسب اين معني است كه بلافاصله مي فرمايد: إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً... «ما آن زنان را خود آفريديم و باكره قرار داديم .»و عُرُب جمع عَروب است ، و عَروب به زني گويند كه به شوهرش پر مهر و محبّت و پر عاطفه باشد، و يا داراي ناز و كرشمه باشد. و أتراب جمع تِرْب ـ با كسر و سكون ـ به معناي مثل و شبيه است .
لاِصْحَـ'بِ الْيَمِينِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِينَ * وَ ثُلَّةٌ مِنَ ا لاْ خِرِينَ. (آیات 38 تا 40 سوره واقعه)
«آنچه گفته شد، براي اصحاب يمين و اهل سعادت است كه جماعت كثيري از آنها از پيشينيان بوده اند، و جماعت كثيري از پسينيان .»بايد دانست كه آنچه از گفتار خدا: فِي سِدرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ تا اينجا كه مي رسد: فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْكَارًا، عُرُبًا أَتْرَابًا بيان شده است ، همه متعلّق به خوبان و اصحاب يمين است ؛ و آنچه سابقاً بيان شد از گفتار خدا كه مي فرمايد: فِي جَنَّـ'تِ النَّعِيمِ تا گفتارش كه : إِلاَّ قِيلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا، همة آنها متعلّق به سابقون و مقرّبون است . و با دقّت در خصوصيّات آن مزايا، و خصوصيّات آنچه را كه براي اصحاب يمين بيان فرموده است ، أشرفيّت و أفضليّت سابقين از اصحاب يمين مشهود مي گردد.
توصیف بهشت متقیان
و در سورة قمر، مقام متّقيان را مَقْعَدِ صِدْق در نزد مالك علي الاءطلاق و حكمران با اقتدار معيّن كرده است :
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّـ'تٍ وَ نَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. (آیه 54 و 55 سوره قمر)
و در سورة بيّنه ، آن پاداش ها را كه حتّي شامل رضايت طرفيني است ، بر اساس خشيت و احترام از عِزّ جلال و مقام و موقف حضرت پروردگار معيّن فرموده است :
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ أُولَـ'´نءِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ* جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـ'تُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاْنْهَـ'رُ خَـ'لِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَضِيَ اللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَ ' لِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ. (آیه 7 و 8 سوره البینة)
«آنانكه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، ايشانند فقط بهترين خلائق . پاداش آنان در نزد پروردگارشان بهشت هائي است كه از زير درختان آنها نهرهائي در جريان است ، و ايشان در آن بهشت ها جاودانه زيست مي كنند. خدا از ايشان راضي است و ايشان از خدا راضي هستند؛ اين است مزد و ثواب كسي كه از پروردگار خود در خشيت است .»و در سورة نبأ وارد است كه :
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَآنءِقَ وَ أَعْنَـ'بًا * وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ كَأْسًا دِهَاقًا * لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لاَ كِذَّ ' بًا * جَزَآءً مِن رَبِّكَ عَطَآءً حِسَابًا.(آیات 31 و 36 سوره نبا)
«در قيامت براي پرهيزگاران محلّ فوز و سِعه و ا´سايش است : باغهائي و درختهاي انگوري است ، و نيز دختران جوان نورس كه تازه پستان در مي آورند، و همگي مثل و شبيه و قرين يكدگرند، و نيز كاسه هاي مملوّ از شراب بهشتي است . در آنجا أبداً سخن لغو و بيهوده و سخن دروغ نمي شنوند. اينها در مقام پاداش از جانب پروردگار تو اي پيغمبر، در محاسبه به آنان عطا مي گردد.»دَهَقَ يَدْهَقُ دَهْقاً به معناي پر كردن و سرشار و مملوّ نمودن است ، و دِهَاق به معناي سرشار و پر است . و كِذَّاب يكي از مصادر كَذَبَ يَكْذِبُ مي باشد، يعني دروغ گفتن .
از اين آيات استفاده مي شود كه بهشت مقام صدق و امانت و تقوي و برداشتن گلايه از آثار و مظاهر عالم آفرينش كه مخلوق خداست ، و حفظ مقام جلال و عظمت و ابّهت حضرت ذوالجلال است . در آنجا بطلان و لغو و دروغ و گناه نيست ، و فتور و نقصان و عيب راه ندارد. شرابش مست ميكند ولي مست جمال خدا و صفات خدا و افعال خدا؛ و سردرد نمي آورد، و عقل را هم نمي برد. و آن را شراب طَهور گويند كه در سورة دهر ذكر شده است .
غذاي آن ثقل و سنگيني نمي آورد، و نكاح آن فتور و سستي ندارد، همه عشق است و لذّت و سُرور و حُبور. و علّتش اينستكه در آنجا نقصان و عدم و نيستي راه ندارد. در دنيا كه نكاح و يا خوردن طعامهاي لذيذ و يا آشاميدن نوشابه هاي لذيذ، لذّتش و اثرش ضعيف مي شود و از بين ميرود، به جهت نقصان اين عالم است . و اگر فرض كنيد جهات نقيصه در اينجا نباشد، هيچگاه بهجت و سرورش تبديل به گرفتگي و بدي احوال نمي شود، و هر لذّت و كيف و عيشي كه پيدا شود همان جاودان خواهد ماند؛ بدون ذرّه اي قصور و فتور و كمي و كاستي .