مقاله قرآن و علم نوشته «ام. شمشير علي» ميکوشد ديدگاه قرآن درباره علوم تجربي را تبيين کند. نگارنده مقاله با پاسخ به اين پرسش که: «آيا بين قرآن و علم تعارض وجود دارد؟»، نتيجه ميگيرد که جستوجوي علمي از نظر قرآن مورد تاييد است. در ادامه ريشه تعارض نداشتن قرآن با علوم تجربي را مطرح ميکند که همان «حقانيت قرآن و مطالب مطرح شده در آن» ميباشد. وي به طور ضمني تحريف نشدن قرآن را ميپذيرد. بعد هم به اصول و قوانين علمي مورد اشاره در قرآن از جمله «اصل مفيد بودن تمام موجودات» و «اصل تناسب» ميپردازد و در پايان با ارائه تذکراتي همه را، براي پيشرفت علوم، به قرآن توجه ميدهد.
کلیدواژه ها: قرآن و علم، علوم تجربي، تعارض.
اين متن ترجمه مقاله «Sience and the Quran» نوشته «ام. شمشير علي» (M. Shamsher Ali) ميباشد که در صفحات 571 ـ 576 دايرةالمعارف قرآن (The Quran an Encyclopedia) تدوينشده توسط اوليور ليمان آمده است. مترجم براي هر قسمت از بحث عنوانهايي را انتخاب کرده است که در متن اصلي نبود. پس از ترجمه مقاله نيز نقدي به مطالب آن وارد کرده است.[1]
ترجمه مقاله
علومتجربي (science)، مبتني بر تحقيق، شک و ترديد است و مذهب اسلام که اصول اوليه آن در قرآن قرار دارد، مبتني بر ايمان است. پيش از بحث درباره رابطه علم و قرآن، مناسب است بپرسيم که آيا تحقيق و پرس و جو در مورد قرآن ممنوع است؟
اين پرسش چند سوال را در بردارد که يکي از آنها «رابطه علوم تجربي و قرآن» ميباشد، لذا آسانتر خواهد بود که بحث را بر روي نقاط تلاقي قرآن و علم متمرکز کنيم. بسياري تمايل دارند که فکر کنند تحقيق جايگاهي در اسلام ندارد، ولي اين ديدگاه غلط است.
اولين حمايت از پرس و جو و تحقيق براي رسيدن به حقيقت، در آغاز آيه 260 سوره بقره ظاهر ميشود:
(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى...)؛ «و(به خاطر بياور) هنگامي را كه ابراهيم(ع) گفت: «خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده ميكني؟» خدا فرمود: «مگر ايمان نياوردهاي؟! عرض كرد: «آري، ولي ميخواهم قلبم آرامش يابد. فرمود: «در اين صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آنها را قطعه قطعه كن. سپس بر هر کوهي قمستي از آنها را قرار بده.
بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوي تو ميآيند و بدان خداوند تواناي حکيم است».
جالب است که ابراهيم(علیه السلام) به خالقش ايمان کامل داشت و اين سوال را براي اين مطرح کرد که خداوند به او نشان بدهد احياي مردگان را چگونه انجام ميدهد. در آيه بالا به ابراهيم(ع) پيشنهاد شد چهار مرغ را بگيرد و آنان را به گونهاي تربيت کند که با او انس بگيرند. واژة تمايل و انس (فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ) به نکته مهمي اشاره دارد، اين که اگر پرندهاي به فردي انس بيابد، آن فرد احتمالاً اطلاعات کاملي در رابطه با ماهيت، طبيعت و زيستگاه آن پرنده خواهد داشت.
براساس آيه، وقتي چنين پرندهاي به قطعاتي تکهتکه ميشود، به دعوت فردي که پرنده به او عادت و گرايش داشت و هيچ بخشي از زندگي آن براي فرد پوشيده نيست! پاسخ خواهد داد؛ شبيه انسان که خداوند او را از مادهاي بيجان ساخت و پس از مرگ، به دعوت خداوند پاسخ ميدهد؛ همان خدايي که از تمام اسرار انسان خبر دارد.
پرسش اساسي پس از بيان اين جزئيات مطرح ميشود؛ اين که آيا خداوند با پرسش ابراهيم(ع) مخالفت کرد و او را دلسرد کرد يا اين که به آن توجه کرد و آن را پذيرفت؟
از آيه بالا مشهود است که خداوند به اين پرسش توجه کرد. بنابراين جايگاه قرآن در مورد پذيرش پرسش خيلي روشن است. اگر کسي بخواهد بفهمد چه چيزي در قرآن مُجاز و ممنوع است، کافي است که تشويق شود از آن مطلب پرس و جو کند و اين مطلب کفايت ميکند که تحقيق در اسلام منع نشده است. اين پاسخها از ميان چنين مفاهيمي به دست ميآيد و بسياري از نقاط ابهام را حل مي کند و به ايمان فرد سوالکننده قدرت و جسارت ميبخشد. در حقيقت از نوع بشر به طور مداوم در قرآن درخواست شده است درباره ساز و کار طبيعت، تفکر و حقايق را استخراج کند.
خداوند در آيه 101 سوره يونس از پيامبر(صلی الله علیه و آله) ميخواهد به مردم بگويد به آنچه در آسمانها و زمين هست، نظر کنند. اين نظاره وظيفه دانشمندان (Scintists) است. ابتدا کارهاي علمي (به طريق علومتجربي) در عاليترين سطح توسط خود خداوند تشويق شده است. تحقيق و بررسي از حقيقت که اساس کار دانشمندان است، يکي از قويترين نقاط مورد تأکيد قرآن را شکل ميدهد.
يکي از نامهاي قرآن «فرقان» است. ريشه اين واژه «فراق» ميباشد تا چيزي را از چيزي متمايز کند. قرآن بين ظلم و عدالت، صواب و خطا، و حق و باطل فرق ميگذارد. اصرار قرآن بر روي حق مشخص است و حتي تبليغ اسلام را با جبر و زور به شدت منع ميکند (لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ)، (بقره/ 265).
قرآن در مورد اهميت حقيقت، قبل از اينکه دانشمندان جديد خود را درگير تحقيق و بررسي حق کند، تأکيد کرده است که تنها حق و حقيقت است که بين قرآن و علم تطابق و هماهنگي ايجاد ميکند. گرچه ضرورت ندارد بعضي چيزها را همگان بپذيرند و بشناسند و به آن اعتراف کنند، چرا که همه کساني که مطالعات علمي دارند، مطالعات قرآني ندارند و برعکس.
نظام آموزش نو که در خيلي از کشورها وجود دارد، ميخواهد جدايي بين قرآن و علم را به نماش بگذارد. در حالي که هرکس قرآن و علم را با هم مطالعه کند، احتمالاً نتيجه ميگيرد که تحقيق بيشتر روي طبيعت، فهم بيشتر آيات خلقت جهان را به دنبال دارد و همچنين تشابه و سازگاري (نه تعارض) بين علم و قرآن را درک ميکند. تقريباً 750 آيه قرآن مطالب علمي دارد. کتابهاي «انجيل، قرآن و علم» و «شواهد علمي قرآن کريم» اذعان ميکنند که در قرآن، آيهاي که به يک ديدگاه علمي حمله کند، وجود ندارد.
قرآن آشکارا تأکيد ميکند که خداوند کتاب مقدس قرآن را بر «حق» فرو فرستاد (آيات 213،252 از سوره بقره، آيات 3، 60 و 108 از سوره آل عمران و آيات 10 و 170 از سوره نساء) و آن چه به حضرت محمد[(صلی الله علیه و آله)] وحي شده است، همه حق و حقيقت است (سوره رعد، آيه 1).
اين آيات دانشمندان علوم تجربي جوياي حقيقت را به مبارزه فرا ميخوانند، براي مثال اشارهاي علمي در قرآن به اين مضمون هست که تمام اشياء (نه فقط جانداران) به صورت زوج خلق شدهاند (سوره يس، آيه 36). اين اشاره ميتواند يک دانشمند علوم تجربي را به چالش فرا بخواند که قدرت و استدلال و آزمايش و بررسي نمايد که آيا اين امر حقيقت دارد يا خير؟
در اين رابطه جالب است اشاره شود که براي به حقيقت رسيدن، نياز به دانش است و آيه 25 سوره حج و آيه 6 سوره سباء به روشني تاکيد ميکنند که کساني که به آنها علم داده شده است، ميدانند اين حقيقتي از سوي خداوند است. (ترجمه آيه: آنها که داراي علماند آن چه را از سوي پروردگارت برتو نازل شده است، حق ميدانند).
در آيه 6 از سوره جاثيه خداوند آيات خود را به حق و حقيقت توصيف ميکند. همچنين در قرآن به اين مطلب اشاره شده است که اين آيات را فقط صاحبان خرد درک ميکنند.
در اين جا بيانات قرآني را در مورد حق و حقيقت خلاصه ميکنيم:
آنچه در قرآن آشکار شده، برحقيقت نازل شده است. آيات الهي حقيقتاند. خلقت آسمانها و زمين و هر آنچه بين آنهاست، تنها برحق مبتني و واقع شدهاند (دخان/39).
اين بيانات قرآن، دانشمندان حقيقت جو را متقاعد ميکند که تعارضي بين قرآن و علم نيست. قرآن به حقايق خلقت اشاره و علم در مورد آنها تحقيق ميکند. قرآن يک کتاب علمي محض نيست؛ بلکه کتاب راهنمايي بشر براي تمامي فعاليتهاي مفيد اوست؛ به دليل اين که علم و تکنولوژي به عنوان يک بخش جدا نشدني از فرهنگ بشري است. طبيعي است که بپذيريم قرآن ميتواند تحقيقات بشري را نسبت به طبيعت برجسته نمايد و نشان بدهد. در حقيقت قرآن اين کار را به زيبايي انجام ميدهد، چرا که اولين کلمات وحي با عبارت «بخوان» شروع شده است. اين کار ديگران را به يادگرفتن تشويق ميکند و بيشترين تاکيد خود را بر روي تحصيل علم متمرکز ميکند. قرآن اولوالالباب و صاحبان خرد را مهم و با اهميت ميداند.
قرآن همچنين به حقايق علوم تجربي به صورت بسيار خردمندانه، با نشان دادن اصول اوليه علوم تجربي، اشاره ميکند. آيات 190 و191 آل عمران در اين ارتباط قابل ذکر است. در اين ارتباط اين مطلب مفيد است که در جهان 30 ميليون گونه از شکلهاي زندگي وجود دارد و دانشمندان تاکنون فقط در مورد 5 ميليون از آنها تحقيق کردهاند، شکلهاي باقي مانده زندگي بايد حفظ شوند و با جزئيات مورد مطالعه و تحقيق قرار گيرند؛ چرا که نبود هرکدام در تعادل زيستي (اکولوژيکي) جهان و به تبع آن در زندگي ما تاثير مهمي دارد. تعجبآور نيست که زيستشناسان جديد، همانها که از حفظ تنوع زيستي دفاع ميکنند، اين اصل اساسي را که هر چيز براي چيز ديگر خلق نميشود (يعني هر موجودي بيفايده نيست و خلقتش تبعي و اضافي نيست) پذيرفتهاند. اين اصل برآمده از يک نظم فوق العاده و عام زيستي است و به عنوان يک اصل اساسي علمي نقش ايفا ميکند. اين اصل انعکاسي از آيه 191 سوره آلعمران ميباشد. (... وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً ...)؛ «... در آفرينش آسمانها و زمين فکر ميکنند و ميگويند: بارالها اينها را بيهوده نيافريدهاي».
اصل اساسي ديگر در سوره فرقان، آيه 2 بيان شده است: اوست خدايي که همه چيز را آفريد و آنها را به دقت اندازهگيري کرد.
وجود تناسب يا اندازهگيري توسط رياضيدانان مورد توجه قرار گرفته است. آنها متوجه شدهاند که گلهاي کوچک و زيباي آفتاب گردان، رشد و فاصله گرفتنشان از مرکز گل، به طريق ضرايب 0 ـ 1 ـ 2 ـ 3 ـ 5 ـ 8 ـ 13 و 21 صورت ميگيرد. اين همان الگويي است که در رياضي به نام «سلسله اعداد فيبوناچي» شناخته شده است. با توجه به اين مدل رياضي است که اکنون همه متوجه وجود اندازه گيري (تقدير) دقيق در شکل گيري گل آفتابگردان شدهاند.
بنابراين گرچه قرآن کتاب علومتجربي نيست، با اين حال به بسياري از حقايق علمي از طريق بيان تعدادي از اصول اساسي اشاره ميکند و اين اصول شامل بسياري از قوانين ميباشد. دانشمندان حقيقت جوي موظفاند که در مورد اين قوانين مطالعه و تحقيق کنند.
دانشمندان علوم تجربي چه ميکنند؟ هيچ دانشمندي قوانين طبيعي را ايجاد نميکند؛ بلکه آنها را کشف ميکند. قوانين بر موجودات جاندار و بيجان حاکماند و از قبل در يک نظم طبيعي وجود داشتهاند و دانشمندان اين قوانين را با تحقيق و آزمايش کشف ميکنند.
اگر دانشمندان اين قوانين را کشف نميکردند، چه اتفاقي ميافتاد؟ آيا طبيعت متفاوت از حال رفتار ميکرد؟
قطعا جواب منفي است. طبيعت طبق قوانيني که برايش تعريف شده است، به مسير خود ادامه ميدهد. براي مثال آيا اگر کساني مانند تايکوبرا، يوهان کپلر، نيکولاس کوپرنيک، گاليلئو گاليله، اسحاق نيوتن و آلبرت انيشتين متولد نشده بودند، سيارات به گونهاي ديگر به دور خورشيد ميچرخيدند؟ نه، سيارات به حرکت خود به دور خورشيد مطابق با يک «inverse squar» قانون جاذبه، ادامه ميدهند و اين قانون از ترکيب دو قانون «حرکت ماده»، کشف شده توسط نيوتن و «قوانين منظومهاي» (سيارهاي) کشف شده توسط کپلر به وجود آمده است.
قرآن در سوره ياسين، آيه 40 بيان ميدارد: «(... وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ)، يعني هرکدام فقط در مدار خود (مطابق با قانون) ميچرخند».
جالب است که قبل از کوپرنيک هيچ کس با مفهوم مدار اجرام آسماني آشنايي نداشت. گرچه اين کلمه 1400 سال قبل در قرآن آمده است. حقيقت زيباتر اين که قوانين آن به تازگي توسط دانشمندان کشف شده است.
همچنين قابل ذکر است که خداوند از مردان و زنان ميخواهد، نه از طريق ترس از شکنجهها و عذابهاي جهنمي يا از طريق شوق به نعمتهاي بهشتي، بلکه از طريق نظر به خلقتش از ديدگاه و نقطه نظر علمي به او ايمان بياورند.
خداوند در سوره انبياء، آيه 30 ميفرمايد:
«آيا کافران نمي بينند که آسمان و زمين به يکديگر پيوسته بودند (به عنوان يک واحد خلقت) و ما آنها را از هم جدا کرديم، آيا ايمان نميآورند؟»
به نظر ميرسد قرآن در اين آيه به نظريه انفجار بزرگ (بيگ بنگ) در خلقت جهان اشاره ميکند؛ همان نظريهاي که عنوان نظريه غالب پذيرفته شده است. اين آيه همچنين به خلقت زندگي اشاره ميکند. بنابراين پاسخ به دو پرسش عمدة بشريت: (1ـ جهان چگونه خلق شد؛ 2ـ زندگي چگونه آغاز شد) در اين آيه نهفته است و از کافران خواسته شده است که با فهم و درک خلقت جهان و آغاز حيات، با توجه به قانون علمي، ايمان بياورند. بنابراين حقيقت علمي به عنوان پايه و اساس ايمان ملاحظه شده است؛ به جاي اين که در تقابل با آن باشد.
پس از ملاحظه تاکيدات قرآن بر حقيقت علمي، ميتوان گفت، خداوند با اصطلاح «آيات» به آن حقايق علمي اشاره کرده است. اين واژه در معاني بسيار و در متون متنوع در قرآن ظاهر ميشود. انسان پس از بررسي اين حقيقت را در مييابد که گرچه به صورت رسمي و تعريف شده هر آيه از قرآن را «آيه» مينامند، اما چيزهايي که به عنوان آيات (نشانههاي خدايي) ذکر ميشوند، اهميت علمي دارند، براي مثال خداوند در آيه 164 سوره بقره ميفرمايد:
«در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز و کشتيهايي که در دريا به سود مردم در حرکتاند و آبي که خداوند از آسمان نازل کرد و با آن زمين را پس از مرگ زنده نمود و انواع جنبندگان را در آن گسترد و در تغيير مسير بادها و ابرهايي که ميان زمين و آسمان مسخرند، نشانههايي است؛ براي مردمي که عقل دارند و ميانديشند».
خلقت اجرام آسماني و زمين که در اين آيه ذکر شده در محدوده علوم اخترفيزيک و نجوم قرار ميگيرند. آمد و رفت شب و روز موضوع علوم جغرافيا و هواشناسي، شناور بودن کشتي در اقيانوسها، پيامآور اصل ارشميدس است که در بحث ديناميک سيالات مطرح ميشود. احياي زمين پس از بارش باران، موضوع علوم آب و هوا، گياهشناسي و کشاورزي است. پراکندگي انواع جانداران و چهارپايان موضوع علم جانورشناسي و علم ژنتيک است. جابهجايي بادها و ابرها که بين آسمان و زمين کشيده ميشوند، موضوع علوم هواشناسي است. اين موضوعات علمي به عنوان آيات ياد ميشوند.
کلمه آيات در جاهاي ديگر قرآن و در ديگر مواضع نيز ميآيد، ولي چيزهايي که به عنوان آيات ذکر شدهاند، بيشتر ماهيت علمي دارند. خداوند و خالق هستي ديده شدني نيست، ولي خلقت را ميتوان ديد و هدف علم، مطالعه و تحقيق و بررسي جزئيات اين خلقت ميباشد، بنابراين علم تجربي مطالعه آيات الهي است که ما معاني و مفاهيمي را که در ارتباط با فهم حقايق خلقت است، درمييابيم.
گرچه ما در باره حقايق علوم تجربي در اين جا صحبت ميکنيم، ولي حقايق ديگري در حوزه ارزشهاي انساني و اجتماعي مانند عشق، زيبايي، احساس همدردي و... وجود دارد. در مذهب اسلام اين حقايق نيز بايد در قلب يک مسلمان باشد و در زندگي روزانه آن را به ظهور برساند.
تذکراتي در اينجا ضروري است:
اول ـ قرآن با توجه به اين که وحي الهي است، بر حقيقت محض مبتني ميباشد، همچنان که اين مطلب در خود قرآن نيز آمده است. هرکس ايمان به اين حقيقت مطلق داشته باشد، ميتواند از قرآن براي حقيقت علمي استفاده کند؛ اما برعکس آن صحيح نيست (يعني هرکس که حقيقت علمي را پذيرفت ضرورتاً به قرآن ايمان ندارد).
دوم ـ در ارتباط با پيدا کردن نقاط تلاقي قرآن و علم از طريق حقيقتجويي، هرکس بايد در نظر داشته باشد که فقط آن حقايق علمياي را که کاملاً بررسي و تحقيق شدهاند و در آزمايشها در گذر زمان سربلند بيرون آمدهاند، با قرآن مقايسه کند. سوالي که در اين ارتباط ممکن است مطرح شود، اين است که در مواردي ما به حقايقي از يک آيه برميخوريم که آن را براساس موازين علمي نميتوان توضيح داد و توجيه کرد در اين موارد چه بايد کرد؟
جواب به سوال مبتني براين حقيقت است که با توجه به اهداف حقيقتيابي، آيا آن علم تجربي مبتني بر يک روششناسي مطمئن و صحيح قرار گرفته است. اين روششناسي به هر حال بدون نقص و نقاط ضعف نيست. احتمال دارد بخشي از واقعيت فراسوي محدوديتهاي زيستشناختي ما باشد و تحت روش علمي قرار نگيرند، بنابراين همه حقايق، موضوع علم تجربي نيست. در حالي که دانشمندان نميتوانند وقايع تجربي را بدون تحقيق رها کنند و به يک نقطه شروع و دستهاي از روشها نياز دارند، اگر آنها بايد تحقيقات خود را به انجام برساند، اين حقيقت را نيز بايد بپذيرند که در مرحلهاي از دانش تجربي، يک آيه قرآني از نظر علمي فهمپذير نيست، بنابراين اين احتمال باقي ميماند که در آينده روي اين آيه بيشتر تمرکز کنند.
در اين زمينه ميتوان از آيه 36 سوره ياسين استفاده کرد. وقتي اين آيه نزديک به 1400 سال قبل به پيامبر وحي ميشد، بشر درباره زوجيت خلقت گياهان و جانداران اطلاعاتي داشت، ولي اين آيه فقط به اين مرحله از خلقت اشاره نميکند؛ بلکه به موجوداتي که مردم در آن زمان از آن بياطلاع بودند، نيز اشاره ميکند.
بعدها در دهه 1920، دانشمندي به نام «ديراک» تئوري ذرات و ضد ذرات را با تحقيقات خود در مورد تعادل در حرکت الکترون آزاد کشف کرد. براساس اين تئوري ما ميدانيم که ذرات بنيادي طبيعت، ضد خود را نيز دارند، يعني الکترون، الکترون مثبت، پروتون، آنتي پروتون، نوترون، آنتي نوترون و... را در بر دارد.
بيشتر اينکه با پيشرفت علم فيزيک ذرهاي، ما همچنين ميفهميم که خلقت زوجي ميتواند در ميان موجودات زنده و هم بيجان اتفاق بيافتد در نتيجه الان معناي آيه بالا کمي بهتر از قبل فهمپذير است.
نکتهاي که از اينجا به دست ميآيد، اين است که قرآن حقايق محض را در بردارد و درک آيات قرآن با تحقيق در حقايق جهان خلقت، روزبهروز بهتر ميشود.
ما در آستانه يک هزاره جديد با چالشهاي فراوان علمي قرار داريم. اگر رويارويي با اين چالشها گريزناپذير است، نه تنها ما بايد خود را براي پيشرفتهاي فني آماده کنيم، بلکه بايد ياد بگيريم که چگونه ارزشهاي زندگي را حفظ کنيم. حقيقت، تنها پايه تمام اعمال و افکار ما خواهد بود. در اسلام قرآن منبع حقيقت است و آن را نه تنها بايد خواند، بلکه بايد فهميد. فهم قرآن با پيشرفت دانش تجربي بيشتر ميشود.
بررسي و نقد مقاله
نگارنده مقاله به طور ضمني هنگام بحث از تعارض نداشتن علوم تجربي با آيات قرآن، به حقانيت يعني «منطبق بر واقع بودن مطالب قرآن» اشاره ميکند که اين به معناي تحريف نشدن قرآن است.
نکاتي را در ارتباط با مطالب مطرح شده در مقاله تذکر ميدهيم.
همچنان که ميدانيم براي تفسير علمي قرآن سه شيوه وجود دارد[2]:
1. استخراج همه علوم از قرآن: طرفداران اين شيوه اعتقاد دارند که همه چيز در قرآن هست و در اين راستا آياتي را که ظاهرشان با يک قانون علمي سازگار نبود، تاويل ميکردند. اين شيوه پسآمدهاي منفي زيادي دارد که عمده آنها تاويل بسياري از آيات، بدون رعايت قواعد ادبي ظواهر و معاني آيات، ميباشد؛ لذا مردود است.
2. تطبيق و تحميل نظرات علمي بر قرآن: در اين شيوه با مسلّم دانستن قوانين و نظرات علوم تجربي، مفسر براين امر متمرکز ميشود که آيات موافق اين نظريه علمي را از قرآن بيابد و اگر آيهاي موافق با آن نظريه نيافت، دست به تاويل يا تفسير به رأي ميزد، اين روش هم مردود است.
3. استخدام علوم براي فهم و تبين بهتر قرآن: در اين شيوه مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمي قرآن ميکند و با استفاده از مطالب قطعي علوم که با دليل عقلي و ظاهر آيات قرآن موافق است، به تفسير علمي ميپردازد. اين شيوه تنها نوع صحيح تفسير علمي است. حال با توجه به مطالب فوق، بايد ديد نويسنده در اين مقاله کدام يک از شيوهها را به کار گرفته است؟
نگارنده در بخشي از مقاله ميپذيرد که قرآن فقط کتاب علمي نيست. او قرآن را کتاب راهنماي بشر ميداند و در بخش ديگر از مقاله ميپذيرد که حقايق علمي تنها حقايق موجود در قرآن نيست، بلکه حقايق فراعلمي و فراحسّي نيز در قرآن هست که در زندگي بايد به آنها توجه کرد. بنابراين وي از روش استخراج استفاده نکرد و اين روش را هم نميپذيرد. به نظر ميرسد نگارنده روش دوم را نيز نپذيرفته است، چرا که معتقد است: در نقاط تلاقي قرآن و علم، فقط از آن حقايقي که کاملا بررسي و تحقيق شدهاند و به عبارت ديگر قطع روانشناختي به صحت آنها به دست آمده است ميتوان استفاده کرد و از مظنونات و نظريههايي که اثبات نشدهاند، در تفسير قرآن نميتوان استفاده کرد.
وي در بخش ديگر هنگام بروز تعارض ميان آموزههاي ديني و دادههاي علومتجربي، نقاط ضعف روششناختي علمي را منشاء بروز تعارض دانسته و تلويحاً اين حقيقت را که «قرآن برتر از علم است» پذيرفته است و تاکيد ميکند که اين حقيقت قرآني که فعلاً با علم در تعارض است، جايي را براي تحقيق بيشتر توسط عالمان تجربي باز نگاه ميدارد.
به نظر ميرسد نگارنده روش سوم را در تفسير علمي پذيرفته است، اما با اين وجود پرسشهايي در اين جا مطرح ميشود که نتيجه آن ميتواند اين باشد که بين روش دوم و سوم (نظريه تحميل و نظريه استخراج) مردد است.
وي در بخشي از سخنان خود مفهوم آيه و آيات را در دو معنا منحصر دانسته است؛ يکي آيه به همان معني آيه قرآن و ديگر به معناي نشانههاي خدايي که معناي دوم را منحصر در مسائل علمي دانسته است؛ در حالي که ميدانيم آيه و آيات در قرآن به معني معجزات نيز آمده است (ر.ک. به: آيات 118 و 211 از سوره بقره ـ 73، 106 و 132 از سوره اعراف و 101 سوره اسراء و...).
نگارنده در هيچ جاي مقاله از حقايق فرا علم و تجربه و عالم غيب سخن نميگويد. به نظر ميرسد در ارتباط با زنده شدن چهارپرنده، علت جواب دادن پرندگان را نه يک امر طبيعي، بلکه آشنايي خود دعوت کننده به تمام حقايق آن موجودات و زيستگاه آنان ميداند و در جايي ديگر از مقاله خود وقتي ميخواهد براي حقايقي غير از حقايق علمي نمونههايي ذکر کند، ارزشهاي انساني و اجتماعي از قبيل عشق، زيبايي، احساس همدردي و... مثال ميزند.
در بحث تعارض علم و قرآن هم با توجه به اينکه بعضي مسائل فراحسياند و در گستره حس نميآيند، ايشان پيشنهاد تمرکز و تحقيق در اين مورد را ميدهند؛ در حالي که صحيح اين بود که به قدرت لايزال الهي و وجود عالم ماوراء ماده نيز اشاره بکند.
در تفسير علمي به روش سوم آشنايي مفسر به قواعد و رعايت ضوابط تفسير معتبر ضروري است، ولي آشنايي ايشان در اين بخش احراز نشده است.
مهمترين ايراد اين مقاله، اين است که ايشان درباره موافقت علم و قرآن زيادهروي کرده و با استناد به کتابهاي «انجيل و قرآن و علم» و «شواهد علمي قرآن» ادعا ميکند هيچ آيه از قرآن با حقايق علمي تعارض ندارد و در قرآن آيهاي نيست که يک ديدگاه علمي را نپذيرد.
اين ادعا باعث ميشود قرآن از نظريات علمي تبعيت کند و در نتيجه نظريات علمي را بر قرآن تحميل کنيم و اين همان روش دوم تفسير علمي است که يک روش غيرصحيح است. دليل مطلب اين است که ما نظرهاي علمي داريم که گرچه بعضي از آنها هنوز در حد فرضيهاند، ولي با ظهور آيات قرآن تعارض دارند، مانند نظريه تکامل انواع داروين و...؛ بنابراين براي دوري از هرگونه تفسير به راي، بايد معارف قرآني را اصل و نظريات علمي را تابع آنها قرار دهيم. گرچه نويسنده در بحث تعارض، حق مطلب را به خوبي ادا کرده است.
نویسنده: مرتضي نصراللهي
پينوشت:
[1] در نقد مقاله بيشتر از کتاب منطق تفسير قرآن (1) و (2) نوشته دکتر محمدعلي رضايي اصفهاني استفاده شد.
[2] عالمان اسلامي و غيرمسلمان درباره رابطه علومتجربي و قرآن آثار زيادي از خود به جاي گذاشتهاند که ميتوان به کتابهاي ذيل مراجعه نمود:
الف) عهدين، قرآن و علم، دکتر بوکاي، ترجمه حسن حبيبي.
ب) قرآن و علوم طبيعت، دکتر مهدي گلشني.
ج) نقد شبهات پيرامون قرآن (ترجمه شبهاتٌ وردود) علامه معرفت، صفحات 380 به بعد.
د) درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دکتر محمد علي رضايي اصفهاني.
هـ ) پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، همو.
Further reading:
Bucaille, M. (1979) The Bible, the Qur`an and Science, trans. Alastair D. Pannell, Indianapolis:American Trust Publications.
Maulana Abdullah Yusuf Ali (1967) The Meaning of the Holy Qur`an, Text, Translation and Commentary, Lahore: Ashraf.
Islamic Foundation Bangladesh (1995) Scientific Indications in the Holy Qur`an, Bangladesh: Islamic Foundation, 2nd edn.
See also: natural world and the Qur`an; numbers and the Qur`an