اصول رهيافت امنيتى پيامبر (صلى الله عليه وآله) در قرآن كريم‏

يكى از مهم‏ترين دغدغه‏هاى مشترك همه افراد بشر، از گذشته تاكنون، امنيت بوده است. اما هر چه بر عمر انسان افزوده شده، از امنيت وى كاسته شده است. بشر امروز بيش از هر زمانى دغدغه امنيت روانى، فردى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، ملى، جهانى و ديگر سطوح و ابعاد امنيت را دارد.

با عنايت به اسوه بودن سيره اجتماعى و فردى پيامبرصلى الله عليه وآله، تبيين سيره امنيتى آن حضرت مى‏تواند در راستاى تأمين امنيت افراد بشر در ابعاد مختلف آن، مؤثر باشد. مقاله حاضر در همين جهت نگارش يافته است. فرضيه اساسى مقاله اين است كه سيره نبوى ظرفيت لازم براى پاسخگويى به مشكلات امنيتى انسان امروز را دارد و اساساً هيچ امكانى فراروى بشر امروز، براى رسيدن به امن وآسايش نيست، جز رو آوردن به آموزه‏هاى نبوى. با توجه به ابعاد گسترده بحث امنيت، در اين پژوهش تنها مختصرى از مباحث امنيت در سيره نبوى آمده است.

در سيره امنيتى پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله تهديدات اصلى امنيت انسان و جامعه انسانى تهديدات درونى است. از اين رو در بحث امنيت فردى «موانع درونى كمال» و به تعبير ديگر «ظلم به خود» جزء تهديدات به حساب مى‏آيد و در حوزه جهانى استبداد، استكبار و در يك كلام «ظلم به ديگران» تهديد مى‏باشد. فرمايش پيامبر مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله در خصوص جهاد اكبر و اصغر نيز اشاره به چنين مضمونى است.

اهم اصولى كه در تأمين امنيت مورد توجه پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله بوده است از اين قرار است: صلح‏طلبى و پرهيز از تعصب در برخورد با مخالفان، مبارزه با جنگ افروزان و فتنه انگيزان، پرهيز از استبداد و اجبار، ظلم ستيزى، پايبندى به پيمان و برخورد با پيمان شكنان، پايبندى به قوانين الهى، درآميختن نرمش و واقعيت، برقرارى عدل و قسط و انفاق و رسيدگى به فقرا و محرومان.

مقدمه‏

برخى بر اين باورند كه امنيت مفهومى مدرن است و نمى‏توان نام و نشانى از آن‏را در سيره نبوى يافت؛ امنيت مطرح شده در دنياى امروز، برخاسته از فكر مدرن غربى است كه جامعه اسلامى فاقد آن بوده است. افزون بر اين، و بر فرض پذيرش امكان گفت و گو از امنيت در سيره نبوى، با فقر شديدى در ادبيات اسلامى موجود مواجهيم. از اين رو بحث از امنيت در سيره نبوى ممتنع خواهد بود. با وجود نگرش مذكور، ديدگاه نگارنده در اين زمينه متفاوت است. فرضيه اساسى مقاله حاضر اين است كه سيره نبوى از ظرفيت لازم براى پاسخ‏گويى به مشكلات امنيتى انسان امروز برخوردار است و اساساً فراروى بشر امروز، براى رسيدن به امن و آسايش هيچ امكانى جز روى آوردن به آموزه هاى نبوى وجود ندارد.

با توجه به اين‏كه قرآن دستورالعمل حاكم بر سيره نبوى است و در حجيّت آن چون و چرايى نيست، در اين مقاله سعى كرده‏ايم سيره حضرت ختمى مرتبت را با اتكاى به اين سند تبيين كنيم، هرچند در صورتى كه امكان بسط مطالب باشد، مى‏توانيم با استفاده از متون تاريخى موارد ديگر و بلكه مستندات تاريخى هر يك از آيات را نيز ذكر كنيم.

مفهوم امنيت‏

يكى از مشكلات بحث درباره امنيت تعيين مفهوم امنيت است. تمايز اساسى ميان اسامى ذات و اسامى معنا در تبيين مدلول آنهاست؛ در حالى كه در تبيين و تعيين اسامى ذات اختلافى بروز نمى‏كند و اگر هم اختلافى به وجود بيايد ، ناشى از خطاى يكى از طرفين بحث است كه با اندك تأملى از خطاى خود دست خواهد كشيد ، در تبيين و تعيين مدلول اسم معنا اساساً شايد بتوانيم بگوييم امكان اجماع وجود ندارد. اجمالاً يكى از دلايل اين مسئله از اين‏جا ناشى مى‏شود كه در بحث از اسامى ذات از يك مصداق عينى خارجى سخن گفته مى‏شود و با اشاره به آن مصداق تعيين مراد و مصداق صورت مى‏گيرد، در حالى كه در اسامى معنا از يك امر ذهنى - عينى كه واجد «معناى خاصى» شده است سخن گفته مى‏شود. طبيعى است كه هر كسى از زاويه و منظر نظام معنايى خاص خود به پديده‏هاى ذهنى يا ذهنى - عينى، معنا مى‏بخشد. از همين روست كه ما با اديان ، مذاهب ، مكاتب و ايدئولوژى هاى مختلف سروكار داريم . براى مثال آزادى در ديدگاه اسلامى و ديدگاه ليبرال داراى معناى مشترك نيست و بلكه مى‏توانيم بگوييم به مشترك لفظى، در برخى از تبيين‏ها، نزديك‏تر است.

همين مطلب در مورد تبيين و توضيح مفهوم «امنيت» نيز وجود دارد. مفهوم امنيت در نزد هر كس، هر مكتب، هر ملت و هر قوم و گروهى برآيند فهم آنها از عناصر زير است :

1. ارزش‏هاى حياتى و فلسفه آفرينش؛
2. آگاهى از داشته‏ها و محروميت‏ها؛
3. آگاهى از تهديدات و نقاط ضعف؛
4. آگاهى از فرصت‏ها و نقاط قوت.

براى مثال براى هر انسانى امنيت جان امر مهمى است. اما مى‏دانيم كه بسيارى از انسان‏ها حاضرند براى حفظ ارزش‏هاى ديگرى، مثلاً حفظ وطن يا حفظ دين، جانشان را فدا كنند. چيزى كه در تعيين ارزش‏هاى حياتى براى هر يك از مراجع امنيت نقش اساسى را ايفا مى‏كند، فلسفه‏اى است كه آن فرد، ملت، امت، گروه، حزب يا قوم براى آفرينش قائل است. در اين‏جا فلسفه آفرينش، با فلسفه امنيت پيوند مى‏خورد. انسان امنيت را براى چه مى‏خواهد، براى حفظ ارزش‏هاى حياتى؛ اما اين‏كه «ارزش‏هاى حياتى» چيست؟ محل نزاع است. انسان‏ها در برخى از ارزش‏هاى حياتى (مثل حفاظت از جان، مال، آب و خاك) مشترك هستند، اما در تعيين ارزش غايى و هدف اصلى با يكديگر اختلاف دارند و نوع جنگ‏ها و درگيرى‏ها هم به علت رسيدن به همان غايةالغايات است.

بنابر آنچه ذكر شد، جامعه، امت، ملت، خانواده و فرد بايد تعريف مشخصى از امنيت داشته باشند تا بر اساس آن دوست و دشمن خود را بشناسند و موضع‏گيرى و رفتارهايشان را بر آن اساس سازمان دهند. پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله، از آغاز بعثت، ميان ايمان به خدا و فلاح و رستگارى، كه امنيت نيز يكى از مشتقات آن است، ارتباط برقرار كرد. قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا. در تمام دوران مكه و مدينه نيز بر «دين اسلام» و «توحيد» به عنوان «مرجع امنيت» تأكيد كرد. اين امر از آنجا روشن مى‏شود كه حضرت در دفاع از دين حتى جان شريف خود را در جنگ‏ها و غير جنگ‏ها به خطر مى‏اندازد. غفلت مسلمانان از بررسى سيره امنيتى پيامبرصلى الله عليه وآله باعث شده است امروز دچار مشكلات فراوان شوند. نگاهى به اوضاع و احوال جهان اسلام مؤيّد اين ادعا است. در ادامه سعى مى‏كنيم مرورى كوتاه بر اهمّ اصولى كه حاكم بر رهيافت امنيتى پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله بوده است داشته باشيم. اما قبل از شروع در بر شمردن اين اصول، لازم است، براى تأكيد، اندكى در آن دسته از آيات قرآن كه به مسلمانان دستور مى‏دهد اسوه و الگوى خود را پيامبرصلى الله عليه وآله قرار دهند درنگ كنيم.

پيامبرصلى الله عليه وآله، الگوى كامل تجسم ارزش‏هاى اسلام‏

با توجه به آيات شريفه قرآن كه پيامبر را الگوى مسلمانان معرفى مى‏كند پيروى از اين الگو، پس از شناخت آن، امرى ضرورى است.
در آيات ذيل بر تبعيت از پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد و تصريح شده است:

1. «لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(2) يقيناً براى شما در [روش و رفتار پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و خدا را بسيار ياد مى‏كند».
2. «قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ؛(3) بگو از خدا و پيامبر اطاعت كنيد . پس اگر روى گردانيدند [بدانند كه يقيناً خدا كافران را دوست ندارد».
3. «وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(4) و از خدا و پيامبر فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد».
4. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛(5) اى اهل ايمان، از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و همچون پيامبر داراى مقام عصمت مى‏باشند] اطاعت كنيد و اگر درباره چيزى [از احكام و امور مادى و معنوى و حكومت و جانشينى پس از پيامبر ]نزاع داشتيد ، آن را [براى فيصله يافتنش‏] اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد ، به خدا و پيامبر ارجاع دهيد. اين [ارجاع دادن ]براى شما بهتر واز نظر عاقبت نيكوتر است».
5. «وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛(6) و از خدا و پيامبرش فرمان بريد و با يكديگر نزاع و اختلاف مكنيد كه سست و بد دل مى‏شويد و قدرت و شوكتتان از ميان مى‏رود؛ و شكيبايى ورزيد؛ زيرا خدا با شكيبايان است».
6. «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ؛(7) بگو: خدا را [در همه امور] اطاعت كنيد و اين پيامبر را نيز اطاعت كنيد. پس اگر روى بگردانيد [زيانى متوجه پيامبر نمى‏شود؛ زيرا] بر او فقط آن [مسئوليتى ]است كه بر عهده‏اش نهاده شده و بر شما هم آن [مسئوليتى‏] است كه بر عهده شما نهاده شده است و اگر او را اطاعت كنيد هدايت مى‏يابيد. و بر عهده اين پيامبر جز رساندن آشكار [پيام وحى ]نيست».

با توجه به لزوم اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله، به عنوان الگو و اسوه و نيز اطاعت از قرآن و با توجه به اين‏كه يقيناً سيره نبوى مبتنى بر قرآن بوده است، در اين‏جا اهم اصولى را كه در تأمين امنيت، در ابعاد مختلف فردى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و...، از سوى خداوند متعال به پيامبر دستور داده شده و طبيعتاً مورد توجه پيامبر اعظم‏صلى الله عليه وآله بوده است، برمى‏شماريم:

الف) صلح‏طلبى و پرهيز از تعصب در برخورد با مخالفان‏

بناى اوليه در اسلام بر صلح و پرهيز از جنگ و پرهيز از تعصب جاهلى در برخورد با مخالفان است. بر اين امر در آيه ذيل تأكيد شده است:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛(8) بگو اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است [و همه كتاب‏هاى آسمانى و پيامبران آن را ابلاغ كردند] كه جز خداى يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى را اربابانى به جاى خدا نگيرند. پس اگر [از دعوتت به اين حقايق‏] روى گرداندند [تو و پيروانت‏] بگوييد: گواه باشيد كه ما [در برابر خدا و فرمان ها و احكام او ]تسليم هستيم».

علاوه بر اين آيه، آيات فراوان ديگر و نيز موارد متعددى از سيره نبوى نقل شده كه مؤيد اصل مذكور است كه براى پرهيز از تفصيل از ذكر آنها صرف‏نظر مى‏كنيم.

ب) مبارزه با جنگ‏افروزان و فتنه‏انگيزان‏

در صورتى كه مخالفان اسلام بخواهند از برخورد محبت‏آميز، منطقى و توأم با دلسوزى اسلام سوء استفاده نمايند و فتنه‏انگيزى كنند، دستور اسلام مبارزه با آنهاست؛ چيزى كه در سيره نبوى در برخورد با يهوديان، مشركان و منافقان قابل مشاهده است. آيات زير مبيّن همين معناست.
1. «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ؛(9) و آنان را [كه از شرك و كفر و هيچ ستمى باز نمى‏ايستند] هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد و از جايى كه شما را بيرون كردند، بيرونشان كنيد و فتنه [كه شرك، بت پرستى، بيرون كردن مردم از خانه و كاشانه و وطنشان باشد] از قتل و كشتار بدتر است و كنار مسجدالحرام با آنان نجنگيد مگر آن‏كه در آن‏جا با شما بجنگند ؛ پس اگر با شما جنگيدند آنان را به قتل برسانيد كه پاداش وكيفر كافران همين است».
2. «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ؛(10) و با آنان بجنگيد تا فتنه‏اى بر جاى نماند و دين فقط ويژه خدا باشد . پس اگر بازايستند [به جنگ با آنان پايان دهيد و از آن پس‏] تجاوزى جز بر ضد ستمكاران جايز نيست».
3. «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛(11) و با آنان بجنگيد تا هيچ نوع فساد و فتنه [و خون‏ريزى وناامنى‏] بر جا نماند، و دين ويژه خدا شود، پس اگر از فتنه باز ايستند [با آنان نجنگيد] زيرا خدا به آنچه انجام مى‏دهند، بيناست».
4. «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛(12) از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. بگو: هر جنگى در آن [گناهى‏] بزرگ است، ولى هر نوع بازداشتن [مردم‏] از راه خدا و كفرورزى به او و [بازداشتن مردم از ]مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ‏تر [از جنگ در ماه حرام ]است؛ و فتنه از كشتار بزرگ‏تر است و مشركان همواره با شما مى جنگند تا شما را اگر بتوانند از دينتان برگردانند و از شما كسانى كه از دينشان برگردند و در حال كفر بميرند، همه اعمال خوبشان در دنيا و آخرت تباه و بى اثر مى‏شود و آنان اهل آتش‏اند و در آن جاودانه‏اند».
5 . «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً؛(13) شما را چه شده كه در راه خدا و [رهايى‏] مردان و زنان و كودكان مستضعف‏[كه ستمكاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمى‏جنگيد؟ آن مستضعفانى كه همواره مى‏گويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه اهلش ستمكارند، بيرون ببر و از سوى خود، سرپرستى براى ما بگمار و از جانب خود براى ما ياورى قرار ده».
آنچه در اين آيات بر آن تأكيد شده و در سيره نبوى نيز به منّصه ظهور رسيده است، ضامن تأمين امنيت امت اسلامى در برابر تهديدات جهانى و تهديدات سازمان يافته داخلى است.

ج) پرهيز از استبداد و اجبار

پرهيز از استبداد و اجبار و ديكتاتورى از سوى حاكمان و كارگزاران و رهبران دينى در جهت تأمين امنيت سياسى و دينى و اعتقادى امت مسلمان امرى الزامى است. اگر كسى عقيده‏اى را با اجبار بپذيرد، طبيعتاً روزى كه برايش فرصت فراهم شود، آن را ترك خواهد كرد، چنان‏كه پذيرش از صرف تظاهر فراتر نخواهد رفت و در نتيجه روز به روز در جامعه نفاق كه عنصرى ضدامنيتى است، گسترش خواهد يافت.

آيات زير بر همين معنا تأكيد دارد:
1. «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِى الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ؛(14) اگر پروردگارت مى‏خواست يقيناً همه كسانى كه روى زمين اند [اجباراً] ايمان مى آوردند ؛ [اى پيامبر، در حالى كه خدا از بندگانش ايمان اجبارى نخواسته ]پس آيا تو مردم را وادار مى‏كنى تا به اجبار مؤمن شوند؟».
2. «لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛(15) در دين، هيچ اكراه و اجبارى نيست [كسى حق ندارد كسى را از روى اجبار وادار به پذيرفتن دين كند، بلكه هر كسى بايد آزادانه با به كارگيرى عقل و با تكيه بر مطالعه و تحقيق، دين را بپذيرد]. مسلماً راه هدايت از گمراهى [به وسيله قرآن، پيامبر و امامان معصوم‏] روشن و آشكار شده است. پس هر كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان بياورد، بى‏ترديد به محكم‏ترين دستگيره كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست».
نيز خداوند در مذمّت فرعون مى‏گويد: «استخَّفْ قَومه فاطاعُوه؛ فرعون قوم خود را خوار و خفيف كرد، پس آنها اطاعتش مى‏كردند». رفتارى كه در اسلام هيچ جايگاهى ندارد. «العزّه للَّه و لرّسوله و للمؤمنين».

د) ظلم‏ستيزى‏

شايد بتوانيم بگوييم كليد اصلى تأمين امنيت در مكتب اسلامى مبارزه همه جانبه با ظلم است:
«الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُون؛(16) كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى نياميختند، ايمنى براى آنان است و آنان راه يافتگانند».
آلوده شدن به ظلم، امنيت را از بين مى‏برد. بنابراين براى برقرارى امنيت بايد با انواع و اقسام ظلم مبارزه كرد. خداوند متعال، فرياد توأم با اهانت را، فقط در مورد كسانى اجازه داده است كه به آنها ظلمى شده باشد.
«لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛(17) خدا افشاى بدى‏هاى ديگران را دوست ندارد، جز براى كسى كه مورد ستم قرار گرفته است [كه بر ستمديده براى دفع ستم، افشاى بدى هاى ستمكار جايز است‏] و خدا شنوا و داناست».
آياتى كه درباره ظلم و نكوهش آن آمده، فراوان است، بطورى كه برخى از دانشمندان رساله مستقلى در اين باب نگاشته‏اند.(18)

ه) نهى از اطاعت طاغوت‏

خدا و پيامبر دوست مؤمنان هستند و دشمن طاغوت و ستمگران؛ لذا بر مبارزه با طاغوت و نهى از اطاعت طاغوت دستور داده شده است. چيزى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در سراسر دوره رسالت خويش يك لحظه نيز آن‏را فرو نگذاشت.
1. «اللّهُ وَلِى الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛(19) خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده‏اند. آنان را از تاريكى‏ها[ى جهل، شرك ، فسق و فجور] به سوى نورِ [ايمان ، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى‏برد، و كسانى كه كافر شدند ، سرپرستان آنان طغيان‏گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى‏ها بيرون مى‏برند؛ آنان اهل آتش‏اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏اند».
2. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً؛(20) آيا به كسانى كه بهره‏اى اندك از [دانش‏] كتاب [تورات و انجيل‏] به آنان داده شده ننگريستى كه به هر معبودى غير خدا و هر طغيان‏گرى ايمان مى‏آورند؟! و درباره كسانى كه كافر شده‏اند، مى‏گويند : آنان از كسانى كه ايمان [به قرآن و پيامبر ]آورده‏اند، راه يافته‏ترند».
3. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً؛(21) آيا به كسانى كه گمان مى‏كنند به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده ايمان آورده‏اند، ننگريستى، كه مى‏خواهند [در موارد نزاع و اختلافشان‏] داورى و محاكمه نزد طاغوت برند؟ [همان حاكمان ستمكار و قاضيان رشوه خوارى كه جز به باطل حكم نمى‏رانند] در حالى كه فرمان يافته اند به طاغوت كفر ورزند و شيطان [با سوق دادنشان به محاكم طاغوت ]مى‏خواهد آنان را به گمراهى دورى [كه هرگز به رحمت خدا دست نيابند] دچار كند».
4. «الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا؛(22) آنان كه ايمان آورده‏اند، در راه خدا مى‏جنگند و كسانى كه كافر شده اند ، در راه طاغوت مى‏جنگند. پس شما با ياران شيطان بجنگيد كه يقيناً نيرنگ و توطئه شيطان [در برابر اراده خدا و پايدارى شما] سست و بى‏پايه است».
5. «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ؛(23) بگو آيا شما را از كسانى كه كيفرشان [از مؤمنانى كه به خيال خود از آنان عيب مى‏گيريد و آنان را سزاوار عذاب مى‏دانيد ]نزد خدا بدتر است، خبر دهم؟ [آنان‏] كسانى [از گذشتگان خود شما] هستند كه خدا لعنت‏شان كرده ، و بر آنان خشم گرفته، و برخى از آنان را به صورت بوزينه و خوك درآورده، و [نيز آنان كه‏] طاغوت را پرستيدند ؛ اينانند كه جايگاه و منزلتشان بدتر و از راه راست گمراه‏ترند».
6. «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِى الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛(24) و همانا در هر امتى پيامبرى فرستاديم كه [اعلام كند كه‏] خدا را بپرستيد و از [پرستش‏] طاغوت بپرهيزيد . پس خدا گروهى از آنان را [كه لياقت نشان دادند] هدايت كرد و گروهى [ديگر را به سبب تكبّر و عنادشان‏] گمراهى بر آنان مقرّر شد . پس در زمين بگرديد و با تأمّل بنگريد كه سرانجام تكذيب‏كنندگان چگونه بود».
7. «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ؛(25) و كسانى كه از پرستيدن طاغوت [يعنى بت ها ، اربابان كفر و شيطان هاى سركش‏] دورى كردند و به سوى خدا بازگشتند، بر آنان مژده باد؛ پس به بندگانم مژده ده.

و) پاى‏بندى به پيمان و برخورد با پيمان‏شكنان‏

پيمان‏شكنى مخل امنيت عمومى و جهانى و وفاى به عهد زمينه ساز امنيت است. در آياتى از كتاب آسمانى قرآن بر اين موضوع تأكيد و بر برخورد با پيمان‏شكنان تأكيد شده است.
1. «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛(26) و به مال يتيم جز به روشى كه نيكوتر است ، نزديك نشويد تا به حدّ بلوغِ [بدنى و عقلى‏] خود برسد ، و پيمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد؛ هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى‏كنيم و هنگامى كه سخن گوييد، عدالت ورزيد هر چند درباره خويشان باشد، و به پيمان خدا وفا كنيد. خدا اين [گونه‏] به شما سفارش كرده تا پند گيريد».
2. «وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ؛(27) و براى بيشتر آنان هيچ‏گونه پاى‏بندى و تعهدى [به وعده‏هايشان مبنى بر ايمان آوردن پس از ديدن معجزات و دلايل‏] نيافتيم و در حقيقت بيشتر آنان را نافرمان [و پيمان شكن ]يافتيم».
3. «الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِى كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ؛(28) همان كسانى كه با برخى از آنان [بارها] پيمان بستى، ولى هر بار پيمانشان را مى‏شكنند و از خدا پروا نمى‏كنند».
4. «إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ؛(29) مگر كسانى از مشركان كه با آنان پيمان بستيد، سپس چيزى [از شرايط پيمان را] نسبت به شما نكاستند و احدى [از دشمنان را] بر ضد شما يارى نكردند، پس به پيمانشان تا پايان مدتشان وفادار باشيد؛ زيرا خدا پرهيزكاران را دوست دارد».
5. «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ؛(30) چگونه مشركان را نزد خدا و پيامبرش پيمانى [استوار] تواند بود [در صورتى كه همواره پيمان شكنى مى‏كنند] مگر كسانى كه با آنان در كنار مسجد الحرام پيمان بسته ايد ، پس تا زمانى كه [به پيمانشان‏] با شما پايدارى كنند ، شما هم به پيمانتان با آنان پايدارى كنيد؛ زيرا خدا پرهيزكاران را دوست دارد».
6. «وَإِن نَكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِى دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛(31) و اگر پيمان هايشان را پس از تعهدشان شكستند و در دين شما زبان به طعنه و عيب جويى گشودند ، در اين صورت با پيشوايان كفر بجنگيد كه آنان را [نسبت به پيمان هايشان ]هيچ تعهدى نيست ، باشد كه [از طعنه زدن و پيمان شكنى ]بازايستند».
7. «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(32) يقيناً خدا از مؤمنان جان‏ها و اموالشان را به بهاى آن‏كه بهشت براى آنان باشد خريده ؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مى‏كنند، پس [دشمن را ]مى‏كشند و [خود در راه خدا] كشته مى‏شوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است ]وعده‏اى حق؛ و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است ؟ پس [اى مؤمنان! ]به اين داد و ستدى كه انجام داده‏ايد ، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين است كاميابى بزرگ».
8. «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ ينقُضُونَ الْمِيثَاقَ؛(33) همان كسانى كه به عهد خدا [كه همانا قرآن است‏] وفا مى‏كنند و پيمان را نمى‏شكنند».
9. «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛(34) و كسانى كه عهد خدا را پس از استوار كردنش مى شكنند ، و پيوندهايى را كه خدا به برقرارى آن فرمان داده مى‏گسلند و در زمين فساد مى كنند ، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سراى براى آنان است».
همان‏طور كه ملاحظه كرديد، خدا عهدش را با بندگان نمى‏شكند و اين مايه آرامش بندگان در ارتباط با خداست. مايه آرامش جوامع انسانى نيز آن است كه پيمانى را كه با يكديگر نمى‏بندند، نشكنند.

ز) پاى‏بندى به قوانين الهى‏

نظم جامعه در صورتى عادلانه است كه بر قوانين عادلانه استوار باشد. نظم عادلانه امنيت همه جانبه را به ارمغان خواهد آورد. بنابراين، با توجه به اين‏كه تنها قوانين الهى عادلانه است، نظم مبتنى بر قوانين الهى امنيت را به دنبال خواهد آورد. در آيات زير بر اين امر تأكيد شده است:

1. «وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ؛(35) و از آنچه به سويت وحى مى‏شود، پيروى كن و [در برابر پيش آمدها و تكذيب منكران‏] شكيبا باش تا خدا [ميان تو و مخالفانت ]داورى كند و او بهترين داوران است».
2. «وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً؛(36) و آنچه را كه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود پيروى كن؛ قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است».
3. «وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ؛(37) به خدا سوگند اگر براى اهل كتاب هر نشانه و دليلى بياورى، از قبله تو پيروى نمى‏كنند، و تو هم از قبله آنان پيروى نخواهى كرد و [نيز] برخى از آنان [كه يهودى‏اند] از قبله ديگران [كه نصرانى اند] پيروى نخواهند كرد. اگر پس از دانشى كه [چون قرآن‏] برايت آمده از هوا و هوس‏هاى آنان پيروى كنى، مسلماً در آن صورت از ستمكاران خواهى بود».
4. «فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ؛(38) پس آنان را [به سوى همان آيينى كه به تو وحى شده‏] دعوت كن ، و همان گونه كه مأمورى [بر اين دعوت‏] استقامت كن ، و از هواهاى نفسانى آنان پيروى مكن و بگو به هر كتابى كه خدا نازل كرده، ايمان آوردم و مأمورم كه در ميان شما به عدالت رفتار كنم؛ خدا پروردگار ما و شماست؛ اعمال ما براى خود ما و اعمال شما براى خود شماست. ديگر ميان ما و شما [پس از روشن شدن حقايق‏] هيچ حجّت و برهانى نيست؛ خدا ما و شما را [در عرصه قيامت‏] جمع مى كند، و بازگشت [همه‏] به سوى اوست».

پيروى از هوا و هوس و پيروى از ابليس، انسان را از جاده عدالت و انصاف خارج مى‏كند؛ خروج از عدالت خروج از امنيت خواهد بود. ح) در آميختن نرمش و قاطعيت
صلح طلبى بيش از حد مشوّق جنگ و ناامنى است. چون ديگران، براى حمله به كسى كه از خود دفاع نمى‏كند، تشويق مى‏شوند. لذا در اسلام بر نرمش و صلح‏طلبى توأم با قاطعيت تأكيد شده است. آيات زير در اين زمينه گوياست:

1. «يَا أَيُّهَا النَّبِى جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛(39) اى پيامبر، با كافران و منافقان به جهاد برخيز و بر آنان سخت‏گيرى كن [و درشت‏خو باش‏] و جايگاهشان دوزخ است؛ و دوزخ بد بازگشت‏گاهى است».
2. «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِى الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا؛(40) محمّد، فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند بر كافران سرسخت و در ميان خودشان با يكديگر مهربانند. همواره آنان را در ركوع و سجود مى‏بينى كه پيوسته فضل و خشنودى خدا را مى‏طلبند؛ نشانه آنان در چهره‏شان از اثر سجود پيداست، اين است توصيف آنان در تورات، و اما توصيفشان در انجيل اين است كه وجودشان چون زراعتى است كه جوانه هاى خود را رويانده پس تقويتش كرده تا ستبر و ضخيم شده، در نتيجه بر ساقه هايش [محكم و استوار] ايستاده است، به طورى كه دهقانان را [از رشد و انبوهى خود ]به تعجب مى‏آورد تا خدا به وسيله [انبوهى و نيرومندى ]مؤمنان ، كافران را به خشم آورد. [و] خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است».

ط) برقرارى عدل و قسط

امنيت همه جانبه در گرو استقرار عدالت همه جانبه است. در اين آيات بر اين امر تأكيد و تصريح شده است:
1. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِى عَزِيزٌ؛(41) همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو [ى تشخيص حق از باطل ]نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم قوت و نيرويى سخت و سودهايى است، فرود آورديم و تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مى‏دهند؛ يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكست‏ناپذير است».
2. «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ؛(42) و [ياد كنيد] هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى [دشوار و سخت ]آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش [به خاطر شايستگى ولياقت او] فرمود: من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمانم [نيز پيشوايانى برگزين‏]. [پروردگار]فرمود: پيمان من [كه امامت و پيشوايى است‏] به ستمكاران نمى‏رسد».

ى) انفاق و رسيدگى به فقيران و محرومان‏

امنيت اقتصادى، علاوه بر اين‏كه خود موضوعيت دارد، زمينه ساز برخى از ديگر ابعاد امنيت نيز است؛ از اين‏رو در آيات قرآن به اين امر توجه داده شده است و پيامبر اسلام نيز، به عنوان يكى از مخاطبان اين آيات، عامل به آن بوده است.
اين آيه نمونه‏اى از آيات گوناگون در اين زمينه است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِى يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(43) اى اهل ايمان، از آنچه به شما روزى كرده‏ايم، انفاق كنيد، پيش از آن‏كه روزى بيايد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى؛ و تنها كافران ستمكارند». خاتمه‏
در جمع‏بندى مقاله حاضر مى توانيم بگوييم رسالت اصلى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله تربيت انسان كامل بود . كمال انسان منوط به مبارزه با موانع كمال است. موانع كمال يا درونى است يا بيرونى. رذايل اخلاقى جزء موانع درونى هستند، در حالى كه استبداد و استكبار از موانع بيرونى به حساب مى‏آيند. بنابراين از نگاه تهديدات اصلى امنيت انسان و جامعه انسانى تهديدات درونى است. مبارزه با تهديدات درونى مقدمه مبارزه با تهديدات بيرونى است؛ در نتيجه ضرورت دارد كه ما در بحث امنيت فردى موانع درونى كمال را جزء تهديدات به حساب آوريم و در حوزه امنيت ملى و جهانى استبداد و استكبار را تهديد بدانيم و روشن است كه با تهديد هم بايد مبارزه كرد .آنچه در فرمايش پيامبر مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله با عنوان جهاد اكبر و اصغر از آن ياد شده است اشاره به چنين مضمونى است.
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است نگرش قرآنى مذكور در جهان اسلام و بلكه جهان احيا شود . جهان معاصر بدون ايمان به خداى سبحان و پيروى از سيره معصومين و بويژه سيره نبوى‏صلى الله عليه وآله به امنيت نخواهد رسيد.

 

نویسنده: نجف لك‏زايى

پى‏نوشت‏ها

1) استاديار علوم سياسى دانشگاه باقرالعلوم‏عليه السلام .

2) ]. احزاب (33) آيه 21. تمامى ترجمه‏ها، در موارد اندك، از حاج شيخ حسين انصاريان است.

3) ]. آل‏عمران (3) آيه 32.

4) همان، آيه 132.

5) نساء (4) آيه 59 .

6) انفال (8) آيه 46.

7) نور (24) آيه 54.

8) آل‏عمران (3) آيه 64.

9) بقره (2) آيه 191.

10) همان، آيه 193.

11) انفال (8) آيه 39.

12) بقره (2) آيه 217.

13) نساء (4) آيه 75.

14) يونس (10) آيه 99.

15) بقره (2) آيه 256.

16) انعام (6آيه 82.

17) نساء (4) آيه 148.

18) از جمله مى‏توان به رساله «آيات الظالمين» اثر آية الله سيد عبالحسين لارى اشاره كرد. اين رساله در مجموعه رسائل ايشان، كه توسط سيدعلى ميرشريفى تصحيح و احيا شده و در سه جلد، توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى منتشر شده، آمده است.

19) همان، آيه 357.

20) نساء (4) آيه 51.

21) همان، آيه 60.

22) همان، آيه 76.

23) مائده (5) آيه 60.

24) نحل (16) آيه 36.

25) زمر (39) آيه 17.

26) انعام (6) آيه 152.

27) اعراف (7) آيه 102.

28) انفال (8) آيه 56.

29) توبه (9) آيه 4.

30) همان، آيه 7.

31) همان، آيه 12.

32) همان، آيه 111.

33) رعد (13) آيه 20.

34) همان، آيه 25.

35) يونس (10) آيه 109.

36) احزاب (33) آيه 2.

37) بقره (2) آيه 145.

38) شورى (42) آيه 15.

39) توبه (9) آيه 73.

40) فتح (48) آيه 29.

41) حديد (57) آيه 25.

42) بقره (2) آيه 124.

43) همان، آيه 254.

منابع: 

نشریه علوم سیاسی، شماره 35