بررسى آراى مفسّران درباره آيه نسخ

مدلول آيه 106 سوره بقره «ما نَنْسَخْ مِن آيةٍ أوْ نُنْسِها نَأْتِ بخيرٍ مِنْها أوْ مثلِها اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه‏َ على كلِ شيي‏ءٍ قديرٌ» كه به آيه نسخ مشهور است ميان مفسّران محل خلاف است. سبب بروز اين اختلاف و ظهور آراى گوناگون در اين زمينه در واقع معانى محتملى است كه براى سه تعبير «نسخ» ، «آيه» و «النساء» در آيه مورد بحث برشمرده‏اند.

بيشتر معانى مورد نظر مفسّران به دليل عدم توجه به سياق آيه و هماهنگى ميان بخش‏هاى مختلف آن، نادرست به نظر مي‏رسند. شايد حمل «نسخ» بر ازاله و لغو اعتبار، حمل «آيه» بر حكم و تأويل فعل «نُنْسِ» به محو از قرآن و اذهان و قول به اعمال صنعت استخدام ميان لفظ «آيه» و ضمير آن مقرون به صحت باشد. در اينصورت معناى اجمالى آيه چنين است «هر حكمى را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اى را كه از قرآن و اذهان محو نماييم بهتر از آن يا مانند آن را از حيث تأمين مصالح مردم مي‏آوريم». مطالب مورد نظر، در سه بخشِ «سبب نزول آيه»، «محورهاى اختلاف مفسّران و نقد آراى آنان» و «جمع بندي» عرضه خواهد شد.

 

الف ـ سبب نزول آيه:

واحدى 1مي‏گويد: مشركان مي‏گفتند: محمد يارانش را به كارى دستور مي‏دهد، سپس آنها را از آن كار بازمي‏دارد. امروز سخنى مي‏گويد و فردا از آن برمي‏گردد، قرآن چيزى جز سخن محمد نيست؛ سخنانى متناقض كه از پيش خود مي‏گويد. از اين رو، خداوند آيه وَ إذَا بَدَّلْنا آيةً مَكانَ آيةٍ (نحل/ 101) و آيه: مَا نَنسَخْ مِن آيةٍ (بقره/ 106) را نازل كرد.

به طورى كه از سخن واحدى برمي‏آيد وى براى هر دو آيه يك شأن نزول ذكر كرده است. در صورتى كه آيه اول مكى و آيه دوم مدنى است. قبل از آيه اول چنين آمده است: إنّمَا سُلْطانُهُ على الَّذينَ يتَوَلَّونَهُ والَّذينَ هُم به مُشْرِكُونَ. اين عبارت قرينه‏اى است كه سبب نزول آيه اول، اعتراضى از ناحيه مشركان بوده است. طبرسى (2 ـ 1/596) و علامه طباطبائى (12/368) نيز چنين نظرى دارند. ولى قبل از آيه دوم كه به آيه نسخ معروف است آمده است: مَا يوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أهلِ الكِتابِ و لا المُشرِكينَ اَن ينَزَّلَ عَليكم من خيرٍ مِن ربِّكم (بقره/ 105). در اين آيه، هم اهل كتاب ذكر شده‏اند و هم مشركان. ظاهرا هر دو گروه، امر نسخ را دستاويزى براى مخالفت خود قرار داده بودند و آيه، پاسخ هر دو است.

بعضى گفته‏اند، هنگام تغيير قبله، يهوديان گفتند: اگر قبله اول صحيح بوده، پس تغيير قبله براى چيست و اگر تغيير قبله امرى صحيح بوده، پس نمازهاى گذشته آنها باطل است، از اين رو آيه 106 بقره نازل شد 2

پس مي‏توان گفت: در مدينه يهود پيشتاز اعتراض بودند. در سياق آيه، اول يهود ذكر شده است و مشركان نيز با آنها هم‏صدا گشته‏اند. علامه نيز در ذيل آيه إِذَا بَدَّلْنا مي‏گويد: احتمالاً مشركان نيز سخن يهود را تكرار مي‏كردند چون مشركان در قضيه پيامبر (ص) به يهود فراوان مراجعه مي‏كردند و از آنها سؤال مي‏نمودند و يهوديان سخت منكر نسخ بوده‏اند3

خلاصه، بعضى از مفسران، مشركان را مخاطب آيه 106 بقره مي‏دانند 4و بعضى يهود را 5و بعضى نيز هر يك از آن دو را احتمال مي‏دهند 6 و با توجه به آيه پيشين، بايد گفت مخاطب، هر دو گروه هستند.

ب ـ محورهاى اختلاف مفسران و نقد آراى آنان

ب ـ 1ـ معناى نسخ در «ننسخ»

اهمّ آراى مفسران در باره معناى اصطلاحى به شرح زير است:

1ـ تبديل؛ ابن عباس، طبرى (1/476) و زمخشرى (1/176)، نسخ را تبديل تفسير كرده‏اند.

2ـ تغيير؛ مولى فتح‏الله كاشانى (1/11) و ديگران نسخ را به معناى تغيير گرفته‏اند.

3ـ تحويل؛7

4ـ اثبات خط آيه؛ اصحاب ابن مسعود مي‏گويند «ننسخ» يعنى «نثبت خطها»8

5 ـ اثبات خط آيه و تبديل حكم؛ از ابن مسعود و مجاهد 9

6 ـ انتقال از لوح محفوظ ؛ از ابوعبيد (ص،10) و ابومسلم 10

7 ـ ازاله به معناى عام كه شامل تقييد و تخصيص نيز مي‏باشد 11

عبداللّه‏ آيه را «نُنْسِك من آية او نَنْسَخها» قرائت كرده است 12

ابن عامر «نُنْسِخْ» قرائت كرده است 13

نقد و بررسى آراى بالا

تبديل يعنى آن كه آيه‏اى را برمي‏داريم و آيه ديگرى را جايش مي‏گذاريم. و اين همان چيزى است كه طبرسى (3/386) در معناى آيه مي‏گويد: «اذا نسخنا آية و أتينا مكانها آية اخري». اين معنا با نَأْتِ بخيرٍ مِنها سازگار نيست.

تغيير در لغت همان تبديل است:

غَيرَ الشيي‏ءَ: بَدَّلَ به غيرَه؛ يقال: غَيرتُ دابتى و ثيابى 14

تحويل هم به معناى تغيير است15 و اما اثبات خط آيه با نَأْتِ بخيرٍ مِنها متناسب نيست.

و اما اثبات خط آيه و تبديل حكم، خود از دو جزء تشكيل مي‏شود و هر يك از دو جزء به صورت جداگانه در بالا مورد نقد قرار گرفت و به صورت يكجا به عنوان يك معنا نيز با نَأْتِ بخيرٍ مِنها هماهنگى ندارد. چون در اين صورت معناى آيه چنين مي‏شود: «هر آيه‏اى را كه مي‏نويسيم و حكم آن را جايگزين حكمى ديگر مي‏كنيم، بهتر از آن را مي‏آوريم» و اين نمي‏تواند قول صحيحى باشد.

و اما انتقال از لوح محفوظ با هيچ يك از تعابير ننس، نَأْتِ بخيرٍ مِنها و اَوْ مِثْلِها هماهنگى ندارد. لذا مفهوم «هر آيه‏اى كه از لوح محفوظ به قرآن منتقل مي‏كنيم بهتر از آن را مي‏آوريم» مفهوم درستى نيست.

معناى ازاله به صورت عام از قبيل تقييد و تخصيص نيز با نَأْتِ بخيرٍ مِنها هماهنگى ندارد و «هر آيه‏اى را كه مقيد مي‏كنيم بهتر از آن را مي‏آوريم» تعبير صحيحى نيست.

در قرائت منسوب به عبداللّه‏ هم فقط «ننسخ» و «ننس» جابجا شده است و اين جابجايى تغييرى در معنا ايجاد نمي‏كند.

قرائت ابن عامر يعنى «نُنْسِخْ» اين است كه به جبريل دستور مي‏دهيم كه آن را نسخ كند. اين معنا، در اصلِ معناى پيشين نيز تأثيرى ندارد؛ از آن گذشته، نسخ آيه، نيازمند واسطه نيست، بخصوص كه طبرسى (1/179) مي‏گويد «نَسَخَ» و «اَنْسَخَ» به يك معناست.

اكثر اين تعابير و معانى كه براى نسخ ذكر شده است با ساير اجزاء آيه هماهنگ نيست. بهترين معناى نسخ در اين آيه «لغو اعتبار» است كه بعضى مثل مصطفوى (12/98) صريحا و ديگران به صورت ضمنى براى نسخ ذكر كرده‏اند. وجه برترى اين معنا بعد از اين روشن مي‏گردد.

ب ـ 2 ـ معنى كلمه «آيه»

مفسران براى كلمه «آيه» در اينجا چند معنا ذكر كرده‏اند كه مهمترين آنها عبارتند از:

1ـ بخشى از يك سوره كه با شماره مشخص شده است 16

2ـ حكم آيه 17

بسيارى از مفسران كلمه «حكم» را قبل از كلمه «آيه» در تقدير گرفته‏اند. طبرى (1/481) مي‏گويد كلمه «حكم» به قرينه از آيه حذف شده است مثل آيه وَ اُشْرِبوُا فى قُلوبِهِمُ العِجْل (بقره/ 93) يعني: حب العجل. همو مي‏گويد اگر كلمه «حكم» را در تقدير نگيريم، اين معنا را افاده مي‏كند كه بعضى از آيات از ديگر آيات بهترند و اين درست نيست چون همه آيات، سخن خدا هستند و نسبت به يكديگر برترى ندارند.

و بعضى نيز گفته‏اند كه «آيه» از لحاظ حكم نسخ مي‏شود؛ اين سخن نيز در معنا، با تقدير «حكم» قبل از آيه فرقى نمي‏كند 18

طبرى (1/475) سى قول ذكر مي‏كند كه همه آنها با وجود اختلاف لفظ همين معناى دوم را افاده مي‏كند.

3ـ حكم اديان پيشين، اين نظر ابومسلم است. اخيرا علامه عسكرى (2/294) صحت آن را محتمل دانسته است 19. علامه عسكرى مي‏گويد: با توجه به اين كه آيات قبل و بعد درباره يهوديان است، اين معنا نيز مي‏تواند صحيح باشد.

4 ـ حكم غيرقرآنى؛ مثل نماز خواندن به سمت بيت المقدس 20

5 ـ علامت كه هم شامل معجزه به عنوان علامت رسالت پيامبر مي‏شود و هم شامل احكام و خود پيامبر و آيات آفاق و انفس كه علائم خداى متعال هستند 21

6 ـ معجزه؛ ابن عربى و شيخ محمد عبده «آيه» را معجزه تفسير كرده‏اند 22 عبده مي‏گويد: معجزه، هم با ذكر قدرت كه در آخر آيه آمده است سازگارتر است، و هم با آيه اَمْ تُريدوُن اَنْ تَسْأَلوُا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ موُسى مِن قَبْلُ و مَن يتَبَدَّلِ الكُفْرَ بِالايمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَالسَبيلِ (بقره/ 108) كه بعد از آيه نسخ آمده. چون يهود از موسى معجزه خواستند و اين معنا با قرائت «نَنْسَأ» بليغ‏تر نيز مي‏باشد23

7 ـ شريعت؛ اين، رأى ديگر ابومسلم است 24. شيخ فضل‏اللّه‏ (2/141) نيز مي‏گويد: اگر بگوييم كه مخاطب يهود است و يهود هم منكر نسخ اديان مي‏باشند، اين معنا مناسب خواهد بود.

8 ـ رسول و پيامبر 25 در تأييد اين رأى به حديث «ما من نبوة الا تنسخها فترة» استناد شده است 26

9 ـ حكم؛ كلبى مي‏گويد «ما نبدل من حكم»27

معناى اول يعنى جزئى از قرآن كه با شماره مشخص شده است، معناى صحيحى نيست چون در اين صورت در آيه مورد بحث «نسخ» با «ننس» به يك معنا مي‏شود. زيرا در اين معنا، الفاظ آيه نيز مراد است و نسخ لفظ و حكم يك آيه با انساء آن يكى مي‏شود.

اما معناى دوم يعنى «حكم آيه»، نيز معناى صحيحى نيست چون در اين صورت نيز «ننسخ» با «ننسها» يكى مي‏شود. زيرا نسخ حكم و محو حكم يك اثر دارند و آن همان قابل اجراء نبودن است.

معناى سوم يعنى «حكم اديان پيشين» نيز مشكلى همانند احتمالات قبل دارد.

معناى چهارم كه «حكم غيرقرآني» باشد نيز همان اشكال معناى سوم را دارد.

و اما معناى پنجم كه علامت است و شامل معجزه، احكام، پيامبر و آيات آفاق و انفس كه نشانه‏هاى خدا هستند مي‏شود، با «ننسها» يكى مي‏شود؛ «هر علامتى را نسخ كنيم يا محو كنيم» درست نيست. اصلاً نسخ علامت جز ازاله و محو آن چه معنايى دارد؟

درباره معناى ششم يعنى «معجزه»، مصطفى زيد (1/157) مي‏گويد: اين آيه مدنى است و خطاب به مؤمنان مي‏باشد و آنها از پيامبر معجزه‏اى غير از قرآن نخواستند. معجزه براى اثبات نبوت وايمان آوردن مردم است؛ مردم مدينه قبلاً با ديدن معجزه قرآن، ايمان آورده بودند، ديگر پس از ايمان، طلب معجزه معنا ندارد. او (1/264) مي‏افزايد: مگر معجزه انبياء نسخ شده است يا فراموش گشته؟ اين معجزه‏ها بارها در قرآن ذكر شده‏اند. از اين گذشته، مگر معجزه‏هاى انبياء باهم در تزاحم هستند كه تأييد يكى مستلزم نسخ ديگرى باشد؟

خلاصه سخن مصطفى زيد اين است كه نسخ معجزه يا انساء معجزه درست نيست و اگر قرائت «ننسأ» را هم بپذيريم باز هم مفهوم «هر معجزه‏اى را به تأخير بيندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» صحيح نيست. چون در تاريخ نيامده است كه كسى از پيامبر(ص) معجزه‏اى طلب كرده باشد و پيامبر (ص) بگويد بعدا مي‏آورم. مغنيه (1/168) نيز مي‏گويد: سياق آيه اين معنا را نمي‏پذيرد. شيخ فضل‏اللّه‏ (2/141) نيز مي‏گويد: نسخ معجزه با «ننس» هماهنگى ندارد.

مصطفى زيد (1/23) درباره معناى هفتم يعنى شريعت مي‏گويد: «آيه» در لغت به معناى شريعت نيامده است در آيه، قرينه‏اى هم براى اين معنا نيست و «آيه» به معناى شريعت در جاى ديگرى از قرآن نيز بكار نرفته است.

آنچه درباره معناى هشتم يعنى «رسول»؛ مي‏توان گفت اين است كه نسخ يا محو رسول قول صحيحى نيست و در حديث نيز «نبوت» آمده است نه «نبي». نبوت به معناى شريعت است.

و اما معناى نهم يعنى «حكم»:

مراد از حكم در اين معنا، حكمى از احكام شرعى مي‏باشد. و اين معنا مناسبترين معانى براى كلمه «آيه» در اين آيه است. كلبى صريحا اين معنا را برگزيده است و عسگرى (1/287) مي‏گويد يكى از معانى «آيه» در اصطلاح اسلامى معناى «حكم» است و آنگاه، آيه اُذْكُرْنَ ما يتْلى فى بُيوتِكُنَّ مِن آياتِ اللهِ و الحِكْمِة [ احزاب/ 34] را مثال مي‏زند.

اكثر قريب به اتفاق مفسران نيز گفته‏اند كه مراد از «آيه»، حكم آن است و آنچه نسخ مي‏شود حكم آيه است. نيز بعضى گفته‏اند كه ايجاز حذفِ مضاف، صورت گرفته است و در اصل «من حكم آية» بوده است. گروهى ديگر گفته‏اند آيه از لحاظ اثر و وصف كه همان حكم باشد نسخ مي‏شود. و سرانجام، دسته‏اى هم گفته‏اند كه «آيه» به معناى «حكم»است. 28

ولى اين نظر هم با مشكل ضمير «ها» در «ننسها» مواجه مي‏گردد، چون اين ضمير به «آيه» برمي‏گردد و آنگاه معناى آيه چنين مي‏شود: هر حكمى از احكام خدا كه لغو يا محو كنيم، بهتر از آن يا مثل آن را از لحاظ مصلحت مي‏آوريم. اين معنا خالى از اشكال نيست. چون كه ازاله و لغو حكم و محو آن تقريبا به يك معنى است حتى اگر بين ازاله حكم و لغو حكم و محو آن هم فرقى قائل بشويم. از اين گذشته، در روايات، محو «آيه» وارد شده است ولى محو حكم نيامده. به هر حال نتيجه چندان فرقى نمي‏كند و هر دو به معناى عدم قابليت اجراى حكم است.

به نظر نويسنده، در اين آيه فن بلاغى «استخدام» به كار رفته است و استخدام آن است كه لفظى كه دو معنا دارد، خودش و ضميرش، هر دو در عبارت بكار روند و از خود لفظ يكى از دو معنا و از ضميرش معناى ديگر اراده شود. در اين خصوص مثالهاى

متعددى از قرآن و شواهد عربى قابل ارائه است. از جمله: در آيه فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ (بقره/ 185). در اين آيه مراد از «شهر»، هلال و مراد از ضميرش در «فليصمه» ماه است.

و نيز در بيت :

و يرعاه من البيدا جوادى اراعى النجم فى سيرى اليكم

آنگاه كه به سوى شما مي‏شتابم، چشم به ستاره ثريا[و غروب آن] دارم؛ اما اسب نژاده‏ام در سينه صحرا به چراى علف مشغول است.

«نجم» در اين بيت به معناى ستاره ثريا و ضميرش در «يرعاه» به معناى گياه است.

همچنين در بيت:

الا و أَجراه الغَرامُ بِمحْجَرى تالله ما ذُكِرَ العقيقُ و اهلُه

بخدا سوگند هر گاه ذكر وادى عقيق و مردمان آن مي‏رود،سوز عشق، اشكِ عقيق فام از چشمانم جارى مي‏سازد.

«عقيق» در اين بيت اسم واديى در نزديكى شهر مدينه است و ضمير آن در «اجراه» به معناى سنگ قيمتى سرخ فام معروف است كه در اين بيت استعاره از خون مي‏باشد 29

پس كلمه «آيه» در آيه نسخ مي‏تواند از باب استخدام بوده، به دو معنا بكار رفته باشد: لفظ «آيه» به معناى «حكم خدا» و ضميرش در «نُنْسِها» به معناى جزئى از قرآن. بنابراين، معناى آيه چنين مي‏شود:

«هر حكمى را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اى را كه محو كنيم، حكم يا آيه‏اى كه در مصلحت بهتر يا مثل آن باشد مي‏آوريم».

همانطور كه ملاحظه شد، اين تفسير با همه اجزاى آيه هماهنگ است. و معنايى هم كه منظور اكثر قريب به اتفاق مفسران بوده است همين مي‏باشد.

ب ـ3ـ انساء

در ريشه فعل «ننس» چند احتمال ذكر شده است:

احتمال اول ـ «انسأ» به معناى «أَخَّرَ» است.

اين قول عطاء، ابن ابى نجيح، مجاهد، عطيه و عبيد بن عمير است 30

با توجه به اين احتمال، مفسران معانى زير را براى فعل «ننسها» در آيه ذكر كرده‏اند:

1ـ «ننسها» يعني: فلاننزلها و ننزل بدلاً منها ما يقوم مقامها فى المصلحة او ما يكون اصلح للعباد منها 31(ترجمه: ما آيه را نازل نمي‏كنيم، بلكه چيزى نازل مي‏كنيم كه از باب مصلحت، جايگزين آن است، يا آن كه براى بندگان، به صلاح نزديكتر است).

2ـ نؤخرها الى وقت ثان فنأتى بدلاً منها فى الوقت المتقدم بما يقوم مقامها 32 (ترجمه: ما آيه را به وقت ديگر موكول مي‏كنيم، اما در حال حاضر، بدلى مي‏فرستيم تا جايگرين آن گردد). طبرسى اين معنا را بهترين رأى مي‏داند.

3ـ ان يكون معنى التأخير ان ينزل القرآن فيعمل به ويتلى ثم يؤخر بعد ذلك بأن ينسخ فيرفع البته و يمحى و لا يعمل بتاويله 33 (ترجمه: معناى تاخير اين باشد كه قرآن نازل شود و به آن عمل گردد و تلاوت شود سپس به تاخير بيفتد يعنى نسخ شود و محو گردد و به معنايش عمل نشود).

4ـ ان يؤخر العمل بالتاويل لأنه نُسخ و يتركَ خطُّه مثبتا و تلاوته قرآنٌ يتلَى 34(ترجمه: عمل به معناى آيه به تاخير بيفتد چون نسخ شده است و خطش بعنوان قرآن جهت تلاوت باقى بماند). طبرى مي‏گويد اين همان چيزى است كه مجاهد مي‏گويد: يثبت خطها و يبدل حكمها.

5 ـ علامه طباطبايى (1/256) ميگويد: ما ننسخ من آية بازالتها او نؤخرها بتاخير اظهارها نأت بخير منها او مثلها (ترجمه: هرگاه آيه‏اى را كه از طريق ازاله آن، نسخ كنيم، يا از طريق تأخير اظهار، به زمان ديگر موكول كنيم، آيه‏اى بهتر يا مثل آن خواهيم آورد).

6ـ صبحى صالح (ص272) مي‏گويد: هر گاه به دليلى حكمى بيايد سپس آن دليل از بين برود و حكم ديگرى بيايد اين نسخ نيست بلكه نوعى «انساء» و تاخير حكم به وقت نياز است يا بيان حكم مجمل مي‏باشد مثل امر به صبر و گذشت در زمان ضعف و كمى تعداد، و بعد امر به جنگ در زمان نيرومند شدن مسلمانان.

از نظر شيخ طوسى (1/396) معناى اول ضعيف است چون تاخير چيزى كه بندگان آن را نه مي‏شناسند و نه شنيده‏اند، فايده‏اى ندارد. در باره معناى دوم، هم مي‏گويد (1/397): اين معنا با معناى نسخ يكى مي‏گردد و در اين صورت تعبير «ما ننسخ من آية او ننسخها» تعبير درستى نخواهد بود. طبرسى (2 ـ 1/181) درباره معناى سوم مي‏گويد: اين معنا با معناى نسخ يكى است و لذا صحيح نمي‏باشد. اما معناى چهارم، كه طبرسى خود قائل به آن است نيز با معناى نسخ يكى است و لذا معناى صحيحى نيست.

معناى پنجم يعني: «بيان هر آيه‏اى را كه به تاخير مي‏اندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» نيز با توجه به آنچه در نقد معناى اول گفته شد وجه درستى نيست.

و اما در مورد معناى ششم، در پاسخ صبحى صالح كه مي‏گويد «هرگاه به دليلى حكمى بيايد سپس آن دليل از بين برود و حكم ديگرى بيايد، اين نسخ نيست و بلكه انساء است» بايد گفت اتفاقا اين همان معنايى است كه اصوليها و فقها براى نسخ گفته‏اند. به علاوه، اين معنا كه «بيان هر حكم مجملى را كه به تاخير بيندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» مطلب درستى نيست.

شيخ فضل الله (ص141) مي‏گويد: معناى تاخير براى فعل «ننس» معناى بعيدى است چون اين آيه در سياق جايگزينى كه به معناى از بين رفتن قبلى است وارد شده است. به علاوه، «انساء» در باب افعال در قرآن بكار نرفته است. خلاصه اين كه معناى تاخير براى فعل «ننس» معناى مناسبى نيست و با ديگر اجزاى آيه به ويژه عبارت «نأت بخير منها» متناسب نمي‏باشد 35

احتمال دوم ـ فعل «ننس»، از ريشه «نسي» به معناى ترك است.

طبرسى (2 ـ 1/180) مي‏گويد: يكى از دو معناى نسي، ترك است مثل نَسُوا اللّه‏ فَنَسِيهُم (توبه/ 67) يعنى اطاعت خدا را ترك كردند در نتيجه خدا نيز لطفش را نسبت به آنها ترك كرد و يا نجات آنها را ترك كرد.

ظاهرا طبرسى «نسي» و «انسي» را كه اولى ثلاثى مجرد و دومى باب افعال است به يك معنا تلقى كرده‏است.

در تطبيق اين معنا دو وجه ذكر شده است كه هر دو منسوب به ابن عباس است:

1ـ نتركها فلانبدلها 36. يعنى آن را رها مي‏كنيم و نسخش نمي‏كنيم و تغييرش نمي‏دهيم. اين معنا را بسيارى از مفسران پذيرفته‏اند 37. طبرى اين معنا را بهترين معنا مي‏شمارد38

2ـ نأمرك بتركها اى ترك العمل بها 39

ولى چنان كه زجاج مي‏گويد: فعل «ننس» از باب افعال است و «ترك» معناى «نسي» است نه «انسي» 40 و معلوف (ص106) مي‏گويد (ننس) به معناى (نترك) نيست بلكه به معناى «ترا امر مي‏كنيم كه آن را رها كني» است.

البته وجه دوم منسوب به ابن عباس و دقيق‏تر است. زيد (1/253) و شيبانى (1/187) مي‏گويند: معناى «ترك» اگر از لحاظ لغت هم درست باشد، از لحاظ معنا با «نأت بخير منها» مناسبت ندارد يعنى نمي‏توان گفت مراد آيه اين است كه «هر آيه‏اى را نسخ نكنيم بهتر از آن را مي‏آوريم». يك نكته نيز در اين معنا هست و آن اين كه معناى «ترك» براى «نسي» معنايى مجازى است نه حقيقي. زيرا نسيان همراه با غفلت است ولى «ترك» عملى از روى قصد و عمد است.

احتمال سوم: فعل «ننس» از ريشه «نسي» در باب افعال به معناى محو كردن آيه از ذهن و قلب است 41

مؤيدات اين راى عبارتند از:

1ـ قرائت «نُنْس» از بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) مانند اُبى بن كعب، عبدالله بن مسعود، سعد بن ابى وقاص، عبدالله بن عباس، سعيد بن مسيب، ضحاك بن مزاحم و نيز اهل مدينه و اهل كوفه روايت شده است (ابوعبيد، 11). و اين قرائت نسبت به قرائت «ننسأ» كه از ريشه «نسأ» است مشهورتر مي‏باشد.

2ـ ابى بن كعب، ضحاك، حذيفه و عبدالله (ننسك) قرائت كرده‏اند42كه با ذكر ضمير كاف ديگر نمي‏تواند از ريشه «نساء» به معناى تاخير و از ريشه «نسي» به معناى ترك باشد چون خلاف معنا و سياق آيه است. تنها معناى مناسب همان «آن را از ياد تو مي‏بريم» است.

3ـ در آيه سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنسى اِلا ماشاءَاللهُ (اعلي، 6)، كه بسيارى از مفسران «ماشاءالله» را به معناى آياتى كه فراموش مي‏شود، تفسير كرده‏اند 43 ابن عباس، قتاده، ابن زيد، ابن جريح، و ابوعلى فارسى نيز يكى از مصاديق آيه يمْحُو اللّه‏ُ مَا يشاَءُ وَ يثَبِتُ (رعد/ 39) محو آيه ذكر كرده‏اند 44

4ـ انساء از «نسي» به معناى محو از قلب در سه آيه ديگر نيز آمده‏است كه عبارتند از: فَأَنْساهُ الشِّيطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ (يوسف/ 42) و آيات 63/ كهف و آيه 19/ مجادله.

5 ـ بسيارى از مفسران در معناى «ننس» اين معنا را پذيرفته‏اند كه انساء عبارت است از به فراموشى كشاندن 45. زيد (1/253) مي‏گويد: بهترين معناى انساء همان محو از قرآن و حافظه است كه شامل لفظ و معنا و حكم آيه مي‏باشد.

در اعتراض به اين قول، شيخ فضل الله (2/141) مي‏گويد: اين معنا به قبول تحريف منجر مي‏شود و در ضمن دليلش نيز خبر واحد است.

اما در پاسخ بايد گفت: تحريف كارى است كه از جانب بشر صورت مي‏گيرد و اين امر كه از جانب خداوند است، تحريف محسوب نمي‏شود و دليلش نيز نص قرآن است كه در آيات 39/ رعد و 6/ اعلى آمده است. علاوه بر اينها، اين معنا تنها معنايى است كه با ساير اجزاى آيه هماهنگ مي‏باشد و اين خود دليل مهمى است.

اگر گفته شود فايده اين معنا چيست؟ گفته خواهد شد كه فايده‏اش همان فايده نسخ است. يعنى در برهه‏اى از زمان آياتى ضرورت داشته و نازل شده‏اند سپس به خاطر تغيير شرايط، ضرورتشان از بين رفته و حذف شده‏اند. و اگر گفته شود: پس چرا آيات منسوخ حذف نشده‏اند؟ در جواب بايد گفت: وجودشان بيانگر اجراى تدريجى احكام است و به ما مي‏آموزند چگونه جوامع بشرى را تربيت كنيم.

بنابراين بايد گفت كه فعل «ننس» از ريشه «نسي» به معناى محو آيه از قرآن و قلب‏هاست. اين بهترين معناى فعل مورد بحث است و با همه اجزاى آيه هماهنگ مي‏باشد و مويد قرآنى و روايى نيز دارد و رأى اكثر مفسران در طول تاريخ نيز بوده است.

در آيه 105 كه قبل از آيه نسخ است و به منزله مقدمه آيه نسخ مي‏باشد، آمده كه كافران اعم از اهل كتاب و مشركان دوست ندارند كه خيرى براى شما از جانب خداوند نازل شود: مَا يوَدُّ الذينَ كَفَرُوا مِنْ اَهلِ الكِتابِ و المُشركينَ اَنْ ينَزَّلَ عليكم مِن خيرٍ من رَبِّكُم و اللّه‏ُ يخْتَصُّ برَحمتِهِ مَن يشاءُ (بقره/ 105). همانطور كه در سبب نزول آيه نسخ آمده است، اهل كتاب و مشركان به مسأله نسخ اعتراض كردند. از اين آيه بر مي‏آيد كه علت حقيقى اعتراضشان اين بود كه در نسخ خير بيشترى براى مؤمنان مي‏ديدند.

سدى مي‏گويد: ضمير «منها» به آيه منسوخ بر مي‏گردد 46 و امام جواد(ع) درباره خيريت آيه ناسخ مي‏فرمايد: ثوات و صلاح شما در آيه دوم از آيه اول كه نسخ شده بيشتر است. يعنى ما نسخ نمي‏كنيم مگر اينكه هدفمان مصالح شما است 47 كلبى مي‏گويد: آيه ناسخ سبكتر است (شيباني، 1/282) مثل مقاومت يك مجاهد با ده نفر كه منسوخ شده و به دو نفر تقليل يافته است48 خيريت ممكن است در نفع باشد يا در ثواب يا در هردو 49

در تفسير عبارت «اومثلها» گفته شده: حكمى را مي‏آوريم كه در آينده اثرش همان اثر حكم قبلى باشد. يعنى اگر حكم قبلى اثرش را به سبب تغيير زمان و شرايط از دست بدهد و نسخ شود، حكم بعدي، اگر (در مصلحت) از آن بهتر نباشد، مثل آن است (مكارم، 1/394).

سخن مفسّران درباره ارتباط ميان آيه نسخ و آيه بعد از آن يعنى آيه اَلَم تَعْلَم اَنَّ الله على كلِّ شي‏ءٍ قديرٌ، اَلَم تَعْلَم اَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ مالَكُم من دونِ اللّه‏ِ مِن وَلِى و لانصيرٍ (بقره/107):

امام جواد (علیه السلام) در تفسير اين قسمت از آيه فرموده‏اند: او بر نسخ و غيره تواناست. اى محمد! آيا نمي‏دانى كه آسمانها و زمين از آن اوست و اوست كه تدبير و مصالح آنها را مي‏داند و شما را با علم خود اداره مي‏كند و شما دوستى جز او نداريد كه صلاح شما را جامه عمل بپوشاند 50). طبرى (1/481) مي‏گويد: آيا نمي‏دانى كه من قادرم احكام منسوخ را با چيزى كه براى مومنان در دنيا و آخرت بهتر است جايگزين كنم؟ خداوند با اين عبارات مي‏خواهد به مردم اطمينان بدهد كه كارى كه او مي‏كند برايشان بهتر است 51. صاحب الميزان (1/254) مي‏گويد: خدا از جايگزين كردن چيزى بهتر از آيه منسوخ يا مثل آن عاجز نيست و همه چيز ملك اوست و او مي‏تواند در ملكش، هر طور كه بخواهد تصرف كند، هيچ كس غير از او مالك چيزى نيست كه بتواند مانع تصرف خدا شود. بعضى مخاطب را شخص منكر نسخ گرفته‏اند، يعنى اى منكر نسخ! خدا بر همه چيز تواناست 52

ج ـ جمع‏بندى

نسخ داراى دو معناى لغوى و اصطلاحى است و معناى اصطلاحى آن نيز دوتاست:

يكى خاص كه بيان انتهاى مدت اعتبار يك حكم باشد و ديگرى عام كه بر معناى قبلى و تخصيص عام و تقييد مطلق و توضيح مبهم و نيز بر هر قرينه‏اى كه برخلاف ظاهر آيه دلالت كند، شامل مي‏شود. مهمترين دليل وجود نسخ، آيه 106 سوره بقره است و مناسب‏ترين سبب نزولى كه برايش ذكر شده، تغيير قبله و اعتراض يهود مي‏باشد. كلمه نسخ در لغت به معانى تبديل، ازاله، ازاله با جانشين و ازاله بدون جانشين، منتقل كردن، تحويل و لغو اعتبار حكم است. اما مفسران، بعضى نسخ را به يكى از معانى لغويش گرفته‏اند و بعضى به معناى رفع حكم، و بعضى به معناى نوشتن، و بعضى نيز آن را به معناى عامش دانسته‏اند. كلمه «آيه» كه در لغت به معناى علامت است در قرآن به معانى معجزه، نشانه خدا، قصر بلند، حكم خدا و جزئى از قرآن به كار رفته است.

مفسران نيز بعضى آن را به يكى از معانى بالا گرفته‏اند و بعضى نيز به يكى از معانى رسول، شريعت، حكم موجود در سنت، حكم اديان پيشين و معجزه تفسير كرده‏اند. و اما فعل «ننس» در لغت از دو ريشه «نسي» يا (نسأ) مي‏تواند باشد. از ريشه اول به معناى «وا مي‏داريم كه رها كني» و «به فراموشى وا مي‏داريم» يا «محو مي‏كنيم» است و از ريشه دوم به معناى «به تاخير مي‏اندازيم» مي‏شود. ضمير «ها» در «ننسها» كه به «آيه» بر مي‏گردد، بعضى عبارت «نسخ» يا «انزال» يا «خط» را برايش به عنوان مضاف در تقدير گرفته‏اند.

بعضى از مفسّران «ننس» را به يكى از معانى بالا تفسير كرده‏اند و بعضى به معانى رها كردن و تغيير ندادن، محو كردن از قرآن و ذهنها دانسته‏اند. كلمه «خير» در «نأت بخير منها» اسم تفضيل است و تميزى برايش در تقدير گرفته مي‏شود كه آن را آسانى يا ثواب يا صلاح يا نفع يا همه آنها گفته‏اند. ضمير «ها» در «منها» به آيه منسوخ بر مي‏گردد. اين مقاله، همه اين معانى و تفاسير را به خود آيه عرضه كرده است تا مشاهده شود كه خود آيه به عنوان يك عبارت عربى فصيح كه در اوج بلاغت است و داراى سبك و قوانين خاص خود مي‏باشد پذيراى كدام يك از آراء و اقوال بالا مي‏باشد و كدام يك از تفسيرهايى كه براى اين آيه ارائه شده است، با همه اجزاء آيه هماهنگ و موزون مي‏باشد تا بعنوان تفسير برتر انتخاب شود.

از اين رو، يكايك آراء بررسى شد و به خود آيه عرضه گشت و مورد نقد قرار گرفت و در پايان اين نتيجه بدست آمد كه اكثر تفاسير ارائه شده براى آيه از لحاظ زبان شناختى با بعضى از اجزاى آيه هماهنگ نيست و نمي‏توان آن‏ها را به عنوان تفسير آيه پذيرفت، آن هم آيه‏اى از قرآن كه اجزا و احكام آن به هيچ وجه با يكديگر ناهماهنگ نيست: و لو كانَ من عندِ غيرِاللهِ لَوَجَدوا فيه اختلافا كثيرا 53

البته ميزان احتمال صحت تفاسير ذكر شده متفاوت است ولى تفسيرى كه صحت آن مسلم باشد ارائه نشده است. شايد قوي‏ترين احتمال اين باشد كه نسخ به معناى ازاله و لغو اعتبار است و «آيه» به معناى حكم خدا و «ننس» به معناى محو از قرآن و ذهنها، و ضمير «ها» به معناى ديگر «آيه» يعنى «بخشى از قرآن كه با شماره مشخص شده است» مي‏باشد و در استعمال «آيه» فن بديعى «استخدام» بكار رفته است و «خير» و «مثل» از لحاظ مصلحت مردم و جامعه مي‏باشد. بنابراين معناى كل آيه اين چنين مي‏شود: هر حكمى را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اى را كه از ذهنها و قرآن محو كنيم، بهتر از آن يا مثل آن را كه مصلحت است مي‏آوريم.

چنان كه كه ملاحظه مي‏شود، همه اجزاى اين تفسير، با اجزاى آيه هماهنگ و موزون است. حال بر اساس اين تفسير مي‏توان گفت كه در قرآن آيه منسوخ هست و اكثر مفسران نيز در طول تاريخ به همين معنا معتقد بوده‏اند و احاديثى كه گوياى محو آياتى از قرآن هستند درست مي‏باشند. البته در مثالهايى كه ارائه مي‏دهند جاى بحث و گفتگو وجود دارد.

زيرا اگر خداوند آياتى از قرآن را ازاله و محو كند اثرى از آنها در عالم وجود يا در ذهن و خاطر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و قاريان باقى نخواهد گذاشت و به عبارتى نسيان به شكل مطلق رخ خواهد داد، لذا رواياتى كه از قول برخى از صحابه وارد شده كه مثلاً سوره احزاب معادل با سوره بقره بوده است 54نمي‏تواند روايات قابل قبولى باشد زيرا اولاً اين روايات خبر واحد بوده و با خبر واحد ادعاى نسخ ثابت نخواهد شد 55 ثانيا اين روايات پرده از نسيان جزيى بر مي‏دارد و خاطره آنان را در محو آياتى از قرآن بازگو مي‏كند در صورتيكه همانگونه كه گفته شد در صورت وقوع «نسي» اين امر به صورت مطلق صورت پذيرفته و اثرى از آن در ذهن كسى باقى نخواهد ماند.

نویسنده: قاسم فائز

  • 1. (اسباب النزول، ص28)
  • 2. (نمونه، 1/388).
  • 3. (همو، 12/368).
  • 4. (واحدي، 26)
  • 5. (صابونى 1/86)
  • 6. (بيضاوى 1/131)
  • 7. (ابن حزم، 6؛ زركشي، 29؛ زيد، 1/255).
  • 8. (طبرى 1/476).
  • 9. (طبرى 1/476).
  • 10. (زيد، 1/255).
  • 11. (موسوى سبزواري، 1/456).
  • 12. (طوسي، 1/131).
  • 13. (عاملي، 1/131).
  • 14. (زيد 1/668).
  • 15. (راغب، 136)
  • 16. (ابن عباس، طبري، 2/471؛ زمخشري، 2/344؛ فضل‏اللّه‏، 2/141؛ زيد، 1/255).
  • 17. (طبري، 1/48).
  • 18. (طباطبائي، 1/252؛ زيد، 1/253).
  • 19. (نيز نك: زيد، 1/125)
  • 20. (عسكري، 2/266).
  • 21. (جنابذي، 1/130).
  • 22. (رشيد رضا، 1/418؛ زيد، 1/257).
  • 23. (رشيد رضا، 1/418).
  • 24. (قرطبي، 1/876)
  • 25. (صادقى تهراني، 2/90).
  • 26. (نيز نك: ابن‏حزم، 6).
  • 27. (شيباني، 1/187).
  • 28. (طبري، 1/475؛ آلوسي، 2/351؛ قمي، 1/86/1؛ بيضاوي، 1/131؛ طباطبايي، 1/252).
  • 29. (تفتازاني، 2/151؛ هاشمي، 365؛ عاكوب، 576).
  • 30. (ابو عبيد، 11؛ طوسي، 1/396).
  • 31. (طوسي، 1/396)
  • 32. (طوسي، 1/397)
  • 33. (همو، 2 ـ 1/181)
  • 34. (همو، 2ـ1/181)
  • 35. (زيد، 1/255؛ رشيد رضا، 1/418).
  • 36. (طبرسي، 2 ـ 1/181)
  • 37. (طبري، 1/480؛ قمى 1/58؛ رشيد رضا به نقل از عبده، 1/418؛ مغنيه، 1/168)
  • 38. (مختصر طبري، 1/50).
  • 39. (طبرسي، 2 ـ 1/181).
  • 40. (طبري، 2 ـ 1/181)
  • 41. (راغب، 513؛ فيض كاشانى 1/161).
  • 42. (ابوعبيد 11؛ زمخشري، 1/176؛ طبرسي، 2 ـ 1/181)
  • 43. (زمخشري، 738/4؛ طبرسي، 10 ـ 9/474)
  • 44. (طبرسي، 6 و 5/298).
  • 45. (طوسي، 1/393؛ آلوسي، 2-1/351؛ طباطبايى 1/249؛ قاسمى 1/276)
  • 46. (شيبانى 1/187)
  • 47. (تفسير منسوب به امام عسگري، 1/491).
  • 48. (مولى فتح الله كاشانى 1/272).
  • 49. (رزقاني، 2/85).
  • 50. (تفسير منسوب به امام حسن عسگري، 1/491
  • 51. (زمخشري، 1/176)
  • 52. (شُبَّر، 1/133).
  • 53. (نساء/ 82).
  • 54. (سيوطي، 2/332)
  • 55. (خويي، 2/8)
منابع: 

نشريه مقالات و بررسي‏ها ،شماره 72،مهر ماه 1381