بررسی مقاله پلورالیزم دینی و قرآن

چکيده

در بخش نخست اين نوشتار، خلاصه‌ای از ترجمه مدخل ارایه شده است. در بخش دوم از دو بعد ساختاری و محتوایی به بررسی مدخل پرداخته شده است. هرچند نویسندگان به معناشناسی مفردات قرآنی، ورود خوبی داشته‌اند، اما فزونی مقدمات بر اصل بحث، جانبداری از برخی گروه‌های خاص دینی و عدم رعایت انصاف علمی در پاره‌ای موارد، مسلم پنداشتن تکثرگرایی نسبیت اندیشانه و نقد آموزه‌های قرآن با آن، از معایب ساختاری است که کار آنان را دچار نقص کرده است.

عدم تعمق کافی در شناخت مفردات قرآن، مبهم جلوه‌دادن قرآن، عدم شناخت دقیق دیدگاه قرآن‌کریم در باب تکثرگرایی و غفلت از ابعاد تکثرگرایی به معنای صحیح قرآنی آن از معایب محتوایی مقاله است که مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

کلید واژه ها: قرآن، استشراق، تکثرگرایی دینی، دايرة المعارف قرآن ليدن، جين دمن مک اوليف، کلير وايلد.

 

1. مقدمه

بررسی و نقد آراء و انديشه‌های مستشرقان پیرامون اسلام، به ويژه قرآن کريم، هم از نظر آشنايي با ديدگاه‌های آنان و هم از نظر پاسخگويي به شبهات آنان ضروری است. در اين پژوهش، ضمن بررسی ديدگاه نويسندگان در مورد پلوراليزم دينی از منظر قرآن، اشکالات مطرح شده درباره این موضوع را تجزيه و تحليل می‌نمایيم.

 

2. معرفی اجمالی نویسندگان مدخل:

جين دمن مک اوليف (Jane Dammen McAuliffe):
رئيس دانشگاه «برين مور» و استاد تاريخ، محقق شناخته شده و متخصص در سطح بين‌المللی در زمينه مطالعات اسلامی است. علاوه بر انتشار آثار متعدد و مقالات مختلف، کار تدوين دايرة‌المعارف قرآن ِ لیدن را به پايان برده است (کريمی‌نيا، مقاله دایرة‌المعارف قرآن به انگليسی، گلستان قرآن، 118/29ـ30).
برخی از آثار وی عبارت است از: نشست کمبريج در مورد قرآن، مسيحيانِ قرآن، تصوير عيسی مسيح(علیه السلام) در اسلام، محمد(صلی الله علیه و آله) و عيسی(علیه السلام) (به نقل از: سايت دانشگاه جرج تاون).
کلير وايلد (Clare Wilde):
استاد الهيات دانشگاه جرج تاون آمريکا و دانش آموخته مرکز مطالعات الهيات و اديان است (به نقل از: سايت دانشگاه کاتوليک آمريکا).

 

3. خلاصه مقاله

مفردات قرآني:

دين، ملة، عبادت​

رايج‌ترين اصطلاح براي «religion»، دين است. اصطلاح فارسي «دِن» معني «religion» يا «cult» و واژه اکدي «دانو» معني قضاوت مي‌دهد (ر.ک: جفري، واژگان بیگانه). در قرآن واژه عربي دين، هر دو معني فوق را داراست. «ملت»، اصطلاح ديگري براي «religion» است و در عربي کهن شاهدي براي کاربرد قرآني آن وجود ندارد. در قرآن «ملة» اشاره به «دين» يا« فرقه» دارد و اغلب نشانگر کيش و عقيده ابراهيم است.
واژه‌اي که ارتباط تنگاتنگي با حيطه معنايي دين داشته و سومين اصطلاح عمومي براي «religion» (رويه ديني) است، واژه «عبادة» مي‌باشد. به هر حال، معناي اين ريشه «ساختن»، «انجام دادن» و «کار کردن» است. (ر.ک: جفري، واژگان بيگانه، 209).

 

اسلام

منظور قرآن از اسلام دقيقاً روشن نيست. مهم‌تر اينکه تفاوت روشني بين ايمان و تسليم در برابر خدا (اسلام) وجود ندارد. در سايه ابهام زبان قرآني، اين سؤال مطرح می‌شود که آيا غير مسلمانان، به ويژه يهوديان و مسيحيان، مي‌توانند در زمره مؤمنان به شمار آيند؟ قرآن صراحتاً اصرار دارد که اطاعت از خدا شامل اطاعت پيامبرش يعني محمد(صلی الله علیه و آله) نيز مي‌شود.

 

اصطلاحات نشان‌گر تساهل قرآني يا دوسو گرايي:

اهل الکتاب، ذمه

گرچه يهوديان و مسيحيان (بني‌اسرائيل)، نخستين مصاديق «اهل الکتاب» اصطلاحی هستند، مجوسيان و صابئيان نيز به همراه اينان (اهل الکتاب) در قرآن ذکر شده‌اند (حج/ 17) اهل الکتاب تقريباً مترادف با ذمي يا اهل الذمه می‌باشد.

 

جوامع ديني: 

يهوديان و مسيحيان​

در قرآن در موارد متعددی آشکارا از«يهوديان» به بدی ياد شده است (بقره/113، 120 و...). واژه یهود يک بار نيز براي تأکيد بر يهودی نبودن ابراهيم به کار رفته است (آل‌عمران / 67). اصول و شعائر گروه‌هاي يهودي نيز در عصر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به خوبي مطرح نشده است، اما مسيحيان، بر خلاف انتقاد مکرر قرآن از يهوديان، گاهي اوقات مورد انتقاد قرار گرفته‌اند (مائده/ 82).
نقش بارز قبايل يهود در کشمکش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) براي تأسيس يک نهاد سياسي در مدينه بعد از مهاجرت او از مکه آشکار است؛ براي مثال، نويسندگان سيره محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نزول آيه دوازدهم سوره آل عمران را که به پيروزي مسلمانان در بدر اشاره مي‌کند، جنگي در برابر کافران قلمداد کرده و آيات پنجاه و يکم تا پنجاه و ششم سوره مائده که مؤمنان را به دوست نگرفتن يهوديان و مسيحيان تحريک مي‌کند، با مقابله و تبعيد قبيله قينقاع مرتبط دانسته‌اند.
همچنين آیات 15ـ59 سوره بقره با تبعيد بني نضير و آیه 33 سوره شعراء با نابودي مرداني از قبيله بني قريظه مرتبط تلقی کرده‌اند. مواعظ قرآني پيامبر مي‌تواند براي اقناع شنوندگان خويش دست به مبالغه و تحريف حتي توهين بزند، بنابراين نيازي نيست که اشارات منقطع به اصول مسيحي يا يهودي به عنوان شاهد دقيق و روشن از اصول مشخص (يا رسوم ديني) اين جوامع لحاظ شود.

 

اشارات قرآن به رفتارهاي متقابل بين ديني

منابع مسيحي رويارويي محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) با راهبان مسيحي را در کسوت اطلاع دهنده وي در مورد وحي الهي گزارش مي‌كنند. همچنين برخي روايات، كاتب وي را كسي معرفي مي‌نمايند كه ايمان يهودي را به وی آموخته بود.

 

نجران

اعتقاد بر اين است که آیه 61 آل‌عمران در پاسخ چالش مطرح شده به وسيله مسيحيان نجران نازل شده است؛ چالشي که طرفين دعوا ادعاي خود را ارائه کرده و از خدا براي دروغگويان درخواست بلا يا لعنت مي‌کنند. به هر حال، نماينده نجران از رقابت کناره‌گيري کرد و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان معاهده‌اي منعقد نمود و در قبال ماليات سالانه، آزادي آنان را در اعمال عبادي‌شان تضمين کرد.
در پی اتحاد قبايل يهودي مدينه با دشمنان مکي محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به منظور تضعيف رهبري او در مدينه، تشعب سياسي منفي به وجود آمد. برخوردهای سختگیرانه نسبت به اين قبايل يهود از قبیل اخراج پي‌درپي دو قبيله از قبايل اصلي در 624 و 625م. و قتل عام شدید مردان و به بردگي گرفتن زنان و بچه‌هاي بني‌قريظه در 627م ـ ظاهراً مانع از هر گونه برخورد مسالمت‌آميزي (مانند برخورد با مسيحيان) بين مسلمانان متقدم و يهوديان شده است. با اين حال، چشم‌انداز برخوردهاي اسلامي يهودي قديمي کاملاً سرد نيست.

 

شيوه بيان: جدلي و دفاعي

گرچه مجادله با مسيحيان از حيث گستردگي و تندي و شدت نسبت به يهوديان کمتر است، اما در تحليل نهايي، يهوديان و مسيحيان هم پيمان يکديگر بوده و دوست مؤمنان به شمار نيامده‌اند (مائده / 51).

 

استنتاج يک رفتار قرآنی درباره پلوراليزم ديني

قرآن قضاوت واحدي در مورد تکثر گرایی ديني ندارد. از يک سو، اظهاراتي از طرف سخن گويان برجسته ديني مثل يوسف قرضاوي و ديگر حاميان فضيلت دولت اسلامي وجود دارد (قرضاوي، الکليات وتطبيق الشريعة الاسلاميه) که مي‌تواند حمل بر تشويق به آسان‌گيري در مورد ساير اديان شود. در اين قرائت، تکثر ديني مجاز است. در پس عبارات قرآني که موجوديت اديان ديگر را به رسميت مي‌شناسد، تصديق ضمني ارزش‌هاي پيروان ساير اديان نیز به چشم مي‌خورد؛ مثلاً اشاره به اينکه مسيحيان به مسلمانان کمک کردند و يهود و مسيحيان دانشي از کتاب مقدس دارند. از ديگر سو، افراطيان معاصري چون اسامه بن لادن در پيروي از مفسراني مانند ابن تيميه (م728/1328) و سيد قطب (م1966)، آيات مشخصي را (توبه / 9) در حمايت از انکار تکثر اديان و داوري منفي در مورد غير مسلمانان مد نظر قرار داده‌اند.
در اين قرائت، مصالحه شرعي يا قانوني يا همکاري با غير مسلمانان يا مسلمانان ناصالح جايي ندارد. موضوعات قرآني از قبيل مجازات اخروي غير مسلمانان، تقابل آنان با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، اسلام به مثابه تنها دين صحيح در نظر خدا، تجاوز يهوديان و مسيحيان از حدود ديني خودشان، بخشی از اين قرائت انتقادي قرآن از اديان ديگر و انکار حقانيت تکثر ديني می‌باشد. در پرتو اين مباحث متناقض قرآني، اين سؤال باقي مي‌ماند که قرآن مسلمانان را در مواجهه با تکثر اديان به چه رفتاري توصيه مي‌کند؟

 

راهنمایی براي رفتار مسلمانان

گرچه آياتي مانند آيه ششم سوره کافرون (لَكُمْ دينُكُمْ وَلِيَ دينِ)، بر تصديق وجود تکثر اديان حمل شده‌اند، تفاسير گوناگونی درباره مفهوم اين آيه وجود دارد. قرآن تصديق مي‌کند که هرکسي حقانيت پيام قرآن را قبول نخواهد کرد. گرچه اين موضوع نيز گوناگون تفسير شده است: محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) هيچ يک از مکيان را به پذيرش اسلام مجبور نکرد؛ اهل الکتاب و مجوسيان مي‌توانند با پرداخت جزیه با آرامش در دولت اسلامي زندگي کنند؛ هرگز اجبار عليه کسي که جزيه پرداخت کند وجود ندارد (طبري، تفسير، ذيل آيه).
بررسي تفسير اسلامي نشان مي‌دهد که قطعاً اختلاف عقايد ديني مورد تجليل واقع نشده است. اين مطلب تا اندازه‌اي به عنوان يک جنبه اجتناب ناپذير از وجود انسان پذيرفته شده است. مفسران عموماً قرآن را ترغيب کننده ايمان اجباري به اسلام تفسير نمي‌کنند. اما هيچ مصالحه دروغيني نيز وجود ندارد: آنان که به پيام قرآن اعتنا نمي‌کنند به عذاب قيامت وعده داده شده‌اند. فقراتی که فضايل مردم جوامع ديني ديگر را مي‌ستايند، محدود هستند.
آيات پنجم و بيست و نهم سوره توبه، شايد معروف‌ترين آيات قرآني هستند که رفتار متناسب با غير مسلمانان را تجويز مي‌کنند. اما آيات ديگري وجود دارد که کمتر به آنها پرداخته شده است؛ آياتي که اطلاعاتي در مورد آنچه مي‌توان آن را «روش و رفتار قرآني با غير مسلمانان» ناميد، به دست مي‌دهند؛ برای نمونه، آيه 3 سوره مائده: «من دين اسلام را براي شما پسنديدم»؛ آيه 30 سوره روم: «که اين است دين حق»؛ آيه 32 همان سوره: «آنان که دين خود را شعبه شعبه کردند و قبايلي شدند»؛ آيه 193 سوره بقره: «با آنان بجنگيد تا هيچ فتنه‏اى نباشد، و دين، براي خدا شود»؛ آيه 2 سوره نور: «در موضوع دين خدا نسبت به آنان رأفتي به خرج نده»؛ آيه 171 سوره نساء: «اي اهل کتاب در دين خودتان غلو نکنيد»؛ آيه 26 سوره غافر: «من مي‌ترسم که او دين شما را تغيير دهد».
به طور کلي، قرآن قضاوتي منفي درباره اهل الکتاب ابراز نموده و ادعا مي‌کند که آنان در دين خويش غلو کرده وحتي کتب مقدس خودشان را تغيير داده‌اند؛ بنابراين، مسلمانان باید از آنان ـ و ساير غير مسلمانان ـ اجتناب کرده، در صورت لزوم با آنان بجنگند. گرچه متن قرآن بر تنبيه آخرتي غيرمؤمنان دلالت بيشتری دارد، مفسران متأخر تمايل دارند همه غير مسلمانان، حتي اهل کتاب را در طبقه‌اي جا دهند که بنابر قرائتي از قرآن مي‌توان رفتاري خصومت‌آميز در مورد آنان و حتي مسلماناني که مسلمان حقيقي به شمار نيامده‌اند، تجويز کرد.

 

4. بررسی و نقد مقاله

مطالب مطرح شده در مدخل را در دو بخش ِساختار و محتوا مورد بررسی و نقد قرار می‌ دهیم.

 

الف) بررسی ساختاری

یک) نقطه قوت

نویسندگان مدخل پیش از آنکه وارد اصل بحث شوند، به معناشناسی مفردات قرآنی مرتبط مانند «دین»، «ملة»، «عبادة» پرداخته و گروه‌ها و جوامع دینی موجود در محیط نزول قرآن و زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بررسی و ورود خوبی به بررسی تکثرگرایی از منظر قرآن داشته‌اند.

 

دو) نقاط ضعف

اشکالات ما بر مدخل مذکور در این قسمت از قرار زیر است.

 

1. طولانی بودن مباحث مقدماتی از اصل موضوع

همان طور که ذکر شد، پیش از ورود به اصل بحث، مفردات قرآنی مرتبط با موضوع و گروه‌ها و جوامع دینی مورد بررسی قرار گرفته‌اند، گرچه این خود کار مثبتی است و از نقاط قوت مدخل به شمار می‌رود، اما بیش از مورد نیاز به آن پرداخته شده و بخش بیشتر مدخل را به خود اختصاص داده است.

 

2. فقدان یک بررسی منسجم و جامع در مورد دیدگاه قرآن

مباحث مطرح شده با عنوان مدخل يعنی «تکثرگرايي دينی و قرآن»، مطابقت کامل ندارد، زيرا نويسندگان بحث را به حوزه زندگی اجتماعی و رفتاری مسلمانان نيز کشانده‌اند و علاوه بر بررسی موضوع از ديدگاه قرآن ـ آن هم نه دقیق و جامع ـ به بررسی آن در حوزه رفتاری مسلمانان و از دیدگاه مفسران نیز اقدام نموده‌اند؛ به همين دلیل، فقدان يک بحث منسجم نظری برای دريافت عميق ديدگاه قرآن در زمينه تکثرگرايي قرآن ملموس و آشکار است.

 

3. مسلم و صحیح پنداشتن تکثرگرایی مبتنی بر نسبیت اندیشی و مقایسه قرآن با آن

امروزه در مغرب زمین، ديدگاه رايج و غالب در مورد «تکثرگرايي دينی» همان دیدگاه نسبیت اندیشانه است که با کار و تلاش جان هيک و همفکرانش در دوران معاصر به اوج خود رسیده است (رک: جان هيک، مباحث فلسفه دين). نگارندگان «تکثرگرايي دينی» ـ آن هم تکثرگرايي مبتنی بر نسبيت انديشی ـ را اصلی مسلم گرفته و قرآن را با آن مقايسه کرده‌اند، حال آنکه قرآن خود بيان کننده عالی‌ترين حقايق و اصول انسانی و معرفتی است.

 

4. عدم رعایت انصاف علمی در برخی موارد و جانبداری نمودن از برخی گروه‌های دینی خاص

نويسندگان در بررسي و گزارش حال يهوديان و مسيحيان حاضر در جزيرة العرب و محيط نزول قرآن بي‌طرفي را رعایت نکرده و حتي قرآن را بي‌هيچ دليلي، به تحريف و توهين محکوم نموده‌اند.

 

ب) بررسی محتوایی

یک. معناشناسی مفردات

در معنا شناسی مفردات قرآن اشکالات و نقایصی به چشم می‌خورد؛ از جمله اینکه نگارندگان تلاش وافری در دخیل نشان دادن اکثر این کلمات دارند.

 

1. اصرار بر دخیل بودن واژه «دين»

مهم‌ترين منبع و مستند نویسندگان، کتاب «واژگان دخيل» آرتور جفری بوده است. دلايل وی برای اثبات دخيل بودن واژه مذکور بدين قرار است:
الف) استناد به کتاب «شفاء الغليل فيما فی کلام العرب من الدخيل» خفاجی و «فقه اللغه »ثعالبی (آرتور جفری، واژگان دخيل، 132).
ب) وی ضمن قائل شدن دو ريشه و دو معنای متفاوت برای واژه، شواهدی (کلماتی با تلفظ مشابه) از زبان پهلوی (پارسی ميانه) و آرامی مطرح می‌کند مبنی براينکه «دين» به معنای مصطلح دين از زبان فارسی پهلوی و دين به معنای قضاوت از زبان آرامی وارد عربی شده است (همان، 132 و 133).
در مورد دليل نخست جفری بايد گفت: خفاجی در کتاب خويش اين واژه را بدون هيچ گونه توضيحی در مورد اصل کلمه، در زمره واژگان دخيل آورده است (الخفاجي، 103)، ولی ثعالبی آن را ذیل عنوان «في ذِكْرِ أسْماءٍ قَائِمَةٍ في لُغَتَي العَرَبِ والفُرْسِ عَلَى لَفْظٍ وَاحِدٍ» به همراه چند لفظ ديگر آورده است (ثعالبی، فقه اللغه، 316). بديهی است که اين عنوان هيچ گونه دلالتی ندارد که وی دخيل بودن کلمه را پذيرفته باشد. جفری در دليل دوم خود شواهد خوبی می‌آورد و تا حدود زيادی ذهن را به اين سو می‌کشاند که اين واژه اصيل نيست، ولی با عنايت به برخی نکات، پذيرش اين شواهد دشوار می‌نمايد: اول آنکه اين واژه در عربی دارای ريشه فعلی است (ابن فارس، ذيل ماده دين). علاوه بر اين، هيچ علامتی مبنی بر عجمی در اين واژه يافت نمی‌شود.

 

2. اصرار بر دخیل بودن واژه «ملة»

در مدخل مورد بحث، واژه «ملة» با استناد به کتاب «واژگان دخيل» اثر آرتور جفری واژه‌ای بيگانه و مأخوذ از کلمه «ملتا» سريانی قلمداد شده است. گرچه يافتن ريشه اين واژه در عربی با ابهاماتی روبه‌روست، اما لغت‌دانان واژه «ملة» را به معنای دين و شريعت آورده‌اند (ابن منظور، ذيل همان ماده). راغب اصفهانی معتقد است اين کلمه از املل به معنای املا کردن گرفته شده است (راغب، ذیل همان ماده). نظر راغب مبنی بر ریشه اين واژه صحيح است، لکن همان طور كه جوهري نيز گفته است، دقيق‌تر اين است که بگوييم «ملة» از «مَلِل» به معنای خسته شدن گرفته شده است (جوهری، ذیل ماده دین).

 

3. اصرار بر دخیل بودن واژه «عبادة»

واژه «عباده» در مدخل مورد بحث جزء واژه‌های دخيل به شمار آمده و معانی اصلی آن «ساختن»، «انجام دادن» و «کار کردن» ذکر شده است، به طوری که معنای عبادت کردن از آنها مشتق شده است. اما نظر لغویان خلاف این مطلب را اثبات می‌نماید. ابن فارس معتقد است «عبد» دارای دو وضع و دو معنای متضاد «نرمي و ذلت» و «شدت و غلظت» است (ابن فارس، ذیل ماده عبد). جوهری نيز در صحاح اصل عبوديت را خضوع و ذلت می‌داند و می‌گوید: «و اصل عبوديت خضوع و اظهار خواری است» (جوهری، ماده عبد)، همچنان که در لسان العرب و مفردات نيز همين مطلب آمده است (رك: لسان العرب و مفردات، ذيل ماده عبد).

 

دو. اتهام تحریف، مبالغه و توهین به قرآن براي اقناع مخاطبان خود

نویسندگان به طور دقيق مشخص نمي‌کنند که قرآن کريم در چه مواضعي دست به چنين تحريف و توهين و غلوي زده است! بر هیچ محقق منصفی مزاحمت‌ها و شرارت‌های یهودیان و برخی افکار خرافی مسیحیان پوشیده نیست، لذا این اتهام فاقد هر گونه ارزش علمی است و با اندک مراجعه‌ای به کتب معتبر تاریخی و عهدین، حقانیت آیات قرآنی مشخص می‌شود (برای آگاهی بیشتر از پیمان شکنی یهودیان، رک؛ واقدي، كتاب المغازى، 1/65، 68، 174، 141؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، 1/289، 304، جرج کنعان، محمد و اليهوديه 338 ـ340 و برای آگاهی از عقاید نادرست مسیحیان، ر.ک: اناجیل).

 

سه. تأکید كسب آگاهي وحياني پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از راهبان مسیحی و آموختن ايمان يهودي از كاتب خويش

ادعاي فوق اين شائبه را در ذهن ايجاد می‌کند که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آيات وحی را تحت تأثير تعاليم و القائات راهبان مسيحی و کاتب خود ساخته و پرداخته است؛ به عبارت ديگر، ممکن است شبهه بشری بودن قرآن به شکلی که گفته شد، مطرح شود؛ شبهه‌ای قديمی که سابقه آن به آغاز نزول قرآن کريم بر می‌گردد و خود قرآن نيز در برخي آيات به آن پرداخته و پاسخ داده است؛ برای نمونه، در جايي می‌فرمايد: (وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يقُولُونَ إِنَّما يعَلِّمُهُ بَشَرٌ) (نحل/103)؛ «به يقين می‌دانيم که آنها می‌گويند که بشری قرآن را به او می‌آموزد».
به هر حال پاسخ اين شبهه و شبهات مشابه بارها در آيات تحدی قرآن کريم داده شده است و باید گفت اين شبهه افکنان هستند که هنوز نتوانسته‌اند حتی با يک سوره قرآن هماوردی کنند، خدای متعال در پاسخ به کسانی که قرآن را ساخته خود پيامبر (بشر) می‌دانند می‌فرمايد: (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِين)؛ (یونس/ 38 ـ‌39) «آیا می‌گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است بگو: اگر راست می‌گویید، یک سوره مانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را می‌توانید به یاری بطلبید. بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند، و هنوز تأویلش بر آنان روشن نشده است. گذشتگان آنها نیز همین گونه تکذیب کردند.
پس بنگر عاقب کار ستمکاران چگونه بود».
همان گونه که ملاحظه می‌شود، در اين آيات خداوند با يک استدلال کاملاً روشن و منطقی، کسانی را که قرآن را ساخته دست بشر می‌دانند، به مبارزه طلبيده و می‌فرمايد: «و اگر از آنچه كه بر بنده خود (پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد، پس اگر راست گوييد سوره‌اى از همانندش بياوريد، و گواهانتان را كه جز خدايند، فرا خوانيد».در اين مورد می‌توانيد هرکس را به ياری خود خوانده و تلاش کنيد. قرآن کريم همين استدلال را در مواضع ديگر نيز مطرح فرموده است (هود/ 113؛ بقره/ 23).
در مورد ابی بن کعب نيز که سابقه کیش يهودی را داشت، بايد گفت: تاريخ زندگی پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نزول قرآن کاملاً نشان می‌دهد که وی در پيشگاه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) سِمتی جز شاگردی در محضر آن حضرت نداشته است (رک: معرفت، تفسیر و مفسران، 1/217؛ بابایی، مکاتب تفسیری، 1 / 173-177).

 

چهار: تکثرگرايي دینی و قرآن

نگارندگان مدخل گرچه تا حدودي موفق شده‌اند ديدگاه قرآن در مورد تکثرگرايي را دريابند، ولي به نظر مي‌رسد به دلیل آنکه مبناي بحث و بررسي آنان، آن نوع تکثرگرايي است که مبتني بر نسبيت انديشي بوده است، در فهم کامل ديدگاه صائب قرآن توفيق نداشته و آنچنان که بايد نتوانسته‌اند به عمق مطلب راه يابند. براي نقد و بررسي بهتر اين ديدگاه بحث تکثرگرايي ديني از منظر قرآن حکيم را در ذیل پی می‌گیریم.

 

الف) تکثرايي در بعد معرفت شناسي

قرآن در آيات متعددي تکثرگرايي در بعد معرفت‌شناسی را رد نموده و بر روی آن خط بطلان مي‌کشد.

1. (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ...) (توبه/33)؛ «او كسى است كه فرستاده‌اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه‌ دين [ها] پيروز گرداند؛ و گر چه مشركان ناخشنود باشند».
اين آيه کريمه هم بر حق بودن آیين اسلام صراحت می‌نماید و هم باطل بودن ساير اديان را تأييد مي‌کند؛ زيرا اگر اديان ديگر نيز حق باشند و باعث سعادت و نجات انسان می‌گردند، منطقي به نظر نمي‌رسد که خداي متعال خبر از مغلوب شدن آنان و پيروزي اسلام را بدهد. سياق آيات قبل و بعد نيز به خوبي نشان مي‌دهد که منظور آيه همين اديان تحريف شده است که سابقه الهي و آسماني بودن را داشته‌اند. در آيات قبل از این آیه مي‌فرمايد: (قاتِلُوا الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلايُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلايَدينُونَ دينَ الْحَقِّ... وَقالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقالَتِ النَّصارى‏ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ...) (توبه/29و32)؛ «با كسانى پيكار كنيد كه از افرادى هستند، كه كتاب (الهى) به آنان داده شده، كه به خدا، و به روز بازپسين ايمان نمى‌آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‌اش حرام كرده، ممنوع نمى‌دارند، ... و يهوديان گفتند: «عُزَيْر پسر خداست» و مسيحيان گفتند: «مسيح پسر خداست» اين سخن آنان است در حالى كه با دهانشان [مى‌گويند]، كه به گفتار كسانى كه قبلاً كفر ورزيدند شباهت دارد، خدا آنان را بكشد...».
در آيه بعدي نيز فرموده است: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَالرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَها في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ) (توبه/ 34)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! قطعاً بسيارى از دانشمندان (اهل كتاب) و راهبان، اموال مردم را به ناروا مى‌خورند، و (مردم را) از راه خدا باز مى‌دارند. و كسانى كه طلا و نقره را مى‌اندوزند، و آن را در راه خدا مصرف نمى‌كنند، پس آنان را به عذابى دردناك مژده ده!».
بنابراين، به وضوح روشن است که قرآن حق بودن ساير اديان را برنمی‌تابد. اين مطلبي است که در روايات نيز بدان اشاره شده است در تفسير عياشي نيز از امام صادق(علیه السلام) در مورد آيه 33 توبه مي‌خوانيم: «اين گونه می‌شود که همه به حقانيت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار می‌نمايند» (حویزی، نورالثقلین: 2 / 212).

2. (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ...) (آل عمران / 19)؛ «در حقيقت دين [پذيرفته شده‏] نزد خدا، اسلام است...».
در اين آيه به صراحت اشاره شده است که دين در نزد خداوند اسلام است. واژه «اسلام» به معناي «تسليم بودن» است و منظور آيه اين است که حقيقت دين چيزي جز تسليم در برابر خدا نيست و همه انبياء براي اقامه يک دين که همان اسلام است، قيام کرده‌اند، ولی از لوازم قطعي آيه تسليم شدن در برابر آیين پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و دست کشيدن از ساير اديان و آیين‌ها مي‌باشد؛ زيرا در عصري که پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) احکام و معارف الهي را از جانب خدا براي مردم به ارمغان آورده است، تسليم جز با تبعيت از آن حضرت معنا پيدا نمي‌کند. اين مطلبي است که سياق آيات نيز به روشني بدان اشاره دارد: (... قُلْ لِلَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا...) (آل عمران/20)؛ «به اهل کتاب و اميين بگو آيا اسلام آورديد؟ اگر تسليم شدند، حقيقتاً هدايت شدند...».
مخاطب این آيه پيامبر گرامي اسلام است: «اگر با تو محاجه کردند، بگو: من و پيروانم تسليم خدا شديم». دلالت روشن‌تر اينکه به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور مي‌دهد که: اي پيامبر! به اهل کتاب و اُمييّن بگو: تسليم شوند که اگر تسليم شوند هدايت مي‌يابند. سؤال اين است که در برابر چه چيزي بايد تسليم شوند؟ قطعاً در اينجا دو فرض بيشتر نمي‌توان قائل شد: اول اينکه در مقابل آنچه که در آیين خود به آنان اعتقاد دارند، تسليم باشند و به همان عمل کنند و دوم اينکه در برابر پيام و آیيني که پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌مبلغ آن است، تسليم شده، مطيع آن حضرت گردند. واضح است که فرض اول نه تنها با محتوا و سياق اين آيات همخواني ندارد، بلکه با اهداف و مقاصد کلي قرآن کريم نيز در تضاد است و با هدف رسالت پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز مخالفت دارد.

3. (وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ) (آل عمران/ 85)؛ «و هر كس جز اسلام، دينى بجويد (و برگزيند)، پس از او پذيرفته نخواهد شد؛ و وى در آخرت از زيانكاران است».
اين آيه نيز با همان توضيحي که در مورد «اسلام» داديم، دلالتي روشن بر حقانيت دين اسلام دارد. در اينجا نيز علاوه بر دلالت محتواي آيه، سياق نيز بر مطلب يادشده تأکيد دارد. در آيه پيشين فرمود: (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِيَ مُوسى‏ وَعيسى‏ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) (آل عمران / 84)؛ «بگو: به خدا و آنچه بر ما فرو فرستاده شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان (او) فرو فرستاده شده؛ و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران (ديگر)، از طرف پروردگارشان داده شده، ايمان آورده‌ايم. [در حالى كه ما] ميان هيچ يك از آنان فرق نمى‌گذاريم؛ و ما تنها تسليم او هستيم».

در اين آيه مشخص مي‌شود همه انبيای الهي در يک مسير حرکت کرده و سير رسالت آنان به رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) منتهي شده و پذيرش رسالت آن حضرت و ايمان داشتن به آنچه بر او نازل شده، از اجزاي لاينفک «اسلام» بلکه جامع همه تعاليم انبيای پيشين مي‌باشد. صاحب تفسير تسنيم در اين‌باره مي‌نويسد: «... افزون بر اعتقاد به اصول دين، عمل نيز بايد با حجت عصر هماهنگ باشد تا عمل صالح به شمار رود و هر كاري بر اساس شريعت منسوخ، عمل صالح نخواهد بود... قرآن حكيم هدايت اسلام مصطلح (دين پيامبر خاتم) را معيار مي‏داند و با جمله (فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم) وحدت راه را با ابطال كثرت‌گرايي تنظيم فرموده است» (جوادی آملی، تسنیم: 14 / 733 و734). استاد مطهری نيز در ذيل آيه مذکور می‌گويد: «حقيقت تسليم در هر زمانی شكلی داشته و در اين‏ زمان، شكل آن همان دين گرانمايه‏ای است كه به دست حضرت خاتم الانبياء(صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور يافته است و لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهای اوست» (مطهری، عدل الهی، 253).

 

آيا سوره کافرون مؤيد تکثرگرايي است؟

با توجه به موضع گيري کلي قرآن در مقابل کفر و بت‌پرستي و همچنين دقت در محتواي اين سوره بايد گفت: هدف و معناي حقيقي اين آيات، ردّ تكثرگرايي به معنای فوق است، نه اثبات آن؛ به ديگر سخن، قرآن از زبان رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نمي‌فرمايد: هم دين شما و هم دين من، حق است تا كثرت مكتب، حق باشد، بلكه كثرت‌گرايي را نفي مي‌كند. توضيح آنكه مشركان مكه به وجود مبارك پيامبر پيشنهاد دادند كه يك سال بت‌هاي ما را بپرستيد، ما نيز يك سال خداي شما را مي‌پرستيم و نيز سال سوم خدايان ما را پرستش كن، ما نيز سال چهارم، خداي تو را مي‌پرستيم. چنان‌كه در اين سوره، چهار جمله تكرار شده است كه ناظر به همين پيشنهاد چهار ضلعي مشركان حجاز است كه در واقع، پيشنهاد تكثرگرايي است (طبرسی، مجمع‌البیان، 10/ 840) خداي متعال به رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حق ممزوج با باطل، حقيقت خود را از دست مي‌دهد. حق بايد به گونه‌اي صاف وخالص باشد كه هيچ‌گونه بطلاني در قلمرو آن راه پيدا نكند و انضمام باطل به حق، حقّ را باطل مي‌كند، نه اينكه باطل را حق كند؛ چنان كه اختلاط آب آلوده با آب زلال و شفّاف، هرگز آن را طاهر و زلال نمي‌كند، بلكه آب زلال را نيز آلوده مي‌كند (جوادی آملی، دين‌شناسی، 222 و 223).

 

ب) تکثرگرايي در بعد عملي و رفتاري
1. آزادي فکر و عقيده

از ديدگاه قرآن کريم پذيرش دين و عقيده قابل اجبار نيست و اختيار آن به تفکر و پذيرش خود شخص نهاده شده است. آيات متعددي در قرآن به اين موضوع اشاره کرده‌اند. آيه 256 سوره بقره مي‌فرمايد: (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)؛ «هيچ اكراهى در (پذيرش) دين نيست‏». از ديگر آياتي که آزادي انسان در انتخاب مرام و عقيده را به رسميت شناخته است: (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً) (انسان/3)؛ «در واقع، ما او را به راه (راست) راهنمايى كرديم، در حالى كه يا سپاس‌گزار است، يا بسيار ناسپاس است».
 

2. صلح‌طلبي

قرآن کريم صلح طلبي را يک اصل اساسي و مهم معرفی نموده است: (وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ) (انفال/61). اصل در اسلام بر صلح است و جنگ و نبرد با دشمنان، فقط برای دفاع از حق می‌باشد. علامه طباطبايي می‌گويد: «جهاد در اسلام فقط دفاعی است که به وسيله آن حق مشروع انساني محفوظ می‌ماند» (طباطبایی، المیزان، 2/61). مرحوم آيت الله معرفت نيز قريب به همين ديدگاه را مطرح نموده است (معرفت، التفسیر الاثری الجامع، 5/91 ـ 96).

 

3. دعوت به اصول مشترک و همزيستي مسالمت‌آميز

قرآن کريم براي نيل به اين تفاهم، اهل کتاب را مورد خطاب قرار داده، آنان را به نقاط مشترک اعتقادي توجه داده است: (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلانُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون‏) (آل عمران / 65)؛ بگو: «اى اهل كتاب! بياييد، به سوى سخنى كه ميان ما و ميان شما يكسان است كه: جز خدا را نپرستيم و هيچ چيزى را شريك او قرار ندهيم؛ و بعضى از ما، بعض [ديگر] را ـ به غير خدا ـ به پروردگارى برنگزينيم» و اگر [از اين دعوت‏] روى برتابند، پس بگوييد: «گواه باشيد كه ما مسلمانيم». در واقع، قرآن با اين طرز استدلال به همگان مي‌آموزد، اگر نمي‌توانيد در تمام اهداف با يکديگر همكارى كنيد، لااقل بكوشيد در اهداف مهم مشترك همكارى داشته باشید و زندگي توأم با صلح و صفایی را براي رسيدن به اهداف مشترک در کنار يکديگر سپري کنيد (مکارم شیرزای، تفسیر نمونه، 2/ 94).

 

4. احترام به انبياء گذشته و کتب آسماني

قرآن کريم همه انبياء و کتب آسماني را هم جهت و هم سو مي‌داند و اصولاً تمامي پيامبران را در يک مسير و يک خط جدايي ناپذير مي‌داند: (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ وَ... لانُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) (بقره/ 136)؛ «بگوييد: «به خدا و آنچه بر ما فرود آمده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان (او) فرود آمده، و (نيز) آنچه به موسى و عيسى داده شده، و آنچه به پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده، ايمان آورده‌ايم؛ ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‌گذاريم؛ و ما تنها تسليم او هستيم». بر همين اساس، تمامي انبيای بزرگوار الهي و کتب مقدس آسماني مورد احترام و تجليل قرآن هستند.

 

5. پذيرش حقوق اقليت‌ها

قرآن كريم با صراحت، سياست كلی اسلام را درباره مراعات حقوق ملل و ساير مذاهب بيگانه چنين بيان مى‌كند: (لايَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ) (ممتحنه/8)؛ «خدا شما را نسبت به كسانى كه در مورد دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانه‌هايتان بيرون نراندند، منع نمى‌كند كه به آنان نيكى كنيد و نسبت به آنان دادگرى نماييد؛ [چرا] خدا دادگران را دوست مى‌دارد».
بنابراين اسلام برای اقليت‌های دينی حق حيات شرافتمندانه قایل است؛ البته مشروط بر اين اينکه در امنيت و زندگی مسلمانان اخلال ايجاد نکنند. از این‌رو در آيه بعدی مي‌فرمايد: (إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (ممتحنه/ 9)؛ «خدا شما را فقط از كسانى كه در مورد دين با شما پيكار كردند و شما را ازخانه‌هايتان بيرون راندند و براى بيرون راندن شما همديگر را پشتيبانى كردند، منع مى‌كند كه با آنان دوستى كنيد؛ و هركس آنان را دوست داشته باشد، پس تنها آنان ستمكارند».
با توجه به اين دو آيه، سياست كلي اسلام در مورد اقليت‌های دينی چنين است: تا زمانی که اقليت‌ها به حقوق مسلمانان تجاوز نكنند و برضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمايند، در كشور اسلامي كاملاً آزادند و مسلمانان وظيفه دارند با آنها به عدالت و نيكي رفتار كنند (کریمی نیا، دیدگاه اسلام درباره همزيستی مسالمت‌آميز، 127ـ128). امير المؤمنين(علیه السلام) در فرمان معروف خود به مالک اشتر می‌فرمايد: «و قلب خود را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت کن و همچون حيوان درنده‌ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنيمت شماری! زيرا آنان دو گروه بيش نيستند: يا برادران دينی تواند يا انسان‌هايي همچون تو» (نهج البلاغه، نامه 53).

 

6. سفارش به جدال احسن

قرآن همگان را به اتخاذ بهترين شيوه گفتگو با پيروان اهل کتاب دعوت می‌نمايد و می‌فرمايد: (وَلاتُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ) (عنکبوت/ 46)؛ «و با اهل كتاب جز به آن (شيوه‌اى) كه آن نيكوتر است مناظره نكنيد».
اين آيه به مسلمانان دستور می‌دهد تا با اهل کتاب با ملايمت و نرمی و مدارا رفتار شود. در برابر خشونت و غضب آنها بردباری و آرامش و تأنی نشان داده شود. بدون شک، توصيه قرآن کريم به چنين شيوه‌ای در بحث و مجادله حکايت از احترام به شخصيت انسانی طرف مقابل و قایل شدن نوعی ارزش و کرامت برای اوست: (ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن) (‏نحل/125)؛ «با حكمت و پندِ نيكو، به راه پروردگارت فرا خوان، و با آنان به آن (شيوه‌اى) كه نيكوتر است، مناظره كن!» (حجتی سيد محمد باقر و بلال سلمان، همزیستی ادیان توحیدی از دیدگاه قرآن و حدیث، 32 و 33).

 

ج) تکثرگرايي در باب نجات و رستگاری

اگر چه قرآن کريم تکثر گرايي در بعد معرفتی و اعتقادی را برنمی‌تابد و دين اسلام را به عنوان دين حق و پذيرفته شده از جانب خدای متعال مطرح می‌نمايد، اما نجات و رستگاری را فقط منحصر در پيروان قرآن و مسلمانان نمی‌داند. از نظر اسلام، مسئله رستگاری و نجات غير از مسئله حقانيت می‌باشد. کسی که از روی عمد و آگاهی دين حق را انکار نمايد، مستحق عقوبت و عذاب است، اما در حالت عکس آن چنين ملازمه‌ای وجود ندارد؛ يعنی چنين نيست که اهل نجات تنها کسانی باشند که به شريعت حق گرويده و به دستورات آن عمل می‌نمايند (حسين‌زاده، درآمدی بر معرفت‌شناسی و مبانی معرفت دینی، 160). اين ديدگاه برگرفته از برخی آيات قرآن کريم می‌باشد که در ذيل به آنها اشاره می‌شود.

1. (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها) (بقره/286)؛ «خدا هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند». بر اساس اين آیه، کسانی که آگاهی و وقوف بر حق در وسع و توان آنان نیست در پيشگاه خدای متعال معذورند. علامه طباطبايي; با استناد به اين آيه فرموده است: «اين آيه همان طور که تکليف را در جايي که خارج از وسع باشد ساقط می‌کند، ضابطه‌ای کلی نيز در مورد تشخيص عذر و تشخيص آن از غير عذر می‌دهد. اين ضابطه کلی اين است که ترک تکليف مستند به اختيار و اکتساب خود انسان نباشد و او در ترک آن هيچ دخالتی نداشته باشد... اگر جهل و غفلت و ترک تکليف او به واسطه کوتاهی خود او نبوده، اين ترک تکليف مستند به اختيار او نبوده و گناهکار محسوب نمی‌شود و کار او مخالفت تعمدی و استکبار از حق و انکار آن به شمار نمی‌آيد...» (طباطبایی، المیزان، 5/52 ـ 53)؛ بنابراين، کسی که تلاش خود را به کار گرفته. اما به دين حق دست نيافته، معذب نخواهد بود.

2. (إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيراً إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لايَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَلايَهْتَدُونَ سَبيلاً فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً) (نساء/ 97ـ99)؛ «در واقع كسانى كه فرشتگان، [جان‌هاى‏] ايشان را بطور كامل گرفتند، در حالى كه به خويشتن ستمكار بودند، (فرشتگان به آنان) گفتند: «در چه [حالى‏] بوديد؟» (در پاسخ) گفتند: «ما در زمين، مستضعف بوديم. مگر مستضعفانى از مردان و زنان و كودكان، كه توان چاره‌جويى ندارند، و به هيچ راهى رهنمون نمى‌شوند. و آنانند كه اميد است خدا آنها را ببخشد، و خدا بسيار بخشاينده آمرزنده است».
در اين آيات کريمه به مستضعفين اشاره شده است؛ همان کسانی که اميد عفو و بخشش آنان از سوی خدای متعال می‌رود.
گرچه اين آيات در ابتدا به کسانی اشاره دارد که به خاطر زندگی در محيط شرک و کفر نتوانسته‌اند بر اساس دين حق عمل نمايند، اما دايره استضعاف فقط به همين مورد خلاصه نمی‌شود و تمام کسانی که به دلیل قصور مکانی، اقتصادی و فکری دچار چنين سرنوشتی شده‌اند، مستضعف به شمار رفته و در پيشگاه خداوند معذورند (همان، 5 / 51 ـ 52).
بر اين اساس، کسانی که با دين حق جنگ و عناد نداشته‌اند بلکه بر اثر جهل و غفلت از درک حقيقت محروم مانده‌اند، اهل نجات می‌باشند. در روايات معصومان: نيز به افرادی اشاره شده که با اينکه بر دين حق نيستند، اما اميد نجات آنان می‌رود. امام صادق(علیه السلام) در روايتی می‌فرمايد: «مردم شش فرقه‌اند که بازگشت همه آنها به سه فرقه اصلی است: اهل ايمان، کفر و ضلال، و [ديگر] مستضعفان، کسانی که واگذار به امر خدا شده‌اند يا آنان را عذاب می‌کند و يا توبه آنان را می‌پذيرد، و اعتراف کنندگان به گناهانشان کسانی که اعمال نيک و بد را در هم آميخته‌اند و نيز اهل اعراف» (كلينى، اصول کافی، 2/ 382).

نتیجه

1. کوشش نویسندگان در معناشناسی واژگان مرتبط، امری مفيد و قابل تحسين است، اما بررسی اين کلمات آن چنان که بايد عالمانه و دقيق نبوده و می‌طلبید در معناشناسی واژگان قرآنی، تعمق و تتبع بيشتری به کار می‌بردند.
2. تلاش نويسندگان برای بررسی گروه‌های مختلف دينی و ارتباط آن با قرآن، اسلام و رفتار مسلمانان با آنها، بی‌طرفانه نيست و متأسفانه تمايل‌شان برای حمايت از مسيحيان و يهوديان کاملاً محسوس و مشهود است.
3. مدخل «پلوراليزم دينی و قرآن» فاقد بحث منسجم نظری در زمينه تکثرگرايي از منظر قرآن می‌باشد و مبانی نظری قرآن در باب تکثرگرايي آن چنان که شايسته است، ارایه نشده است.
4. مبنای نويسندگان، تکثرگرايي نسبی گرايانه بوده است؛ به همين دلیل، گرچه تا حدّی توانسته‌اند نظر حقيقی قرآن در باره تکثرگرايي را درک کنند، اما در فهم عميق و صحيح آن توفيق نداشته‌اند. قرآن کريم با شک و ترديد و نسبيت در معرفت، فهم و انديشه موافق نيست و آن را با قاطعيت رد می‌نمايد، چرا که پذيرش آن مردود دانستن مدعای خود قرآن است، ولی در مرحله عمل و رفتار همگان را به زندگی مسالمت‌آميز فراخوانده و به حسن سلوک با پيروان ساير اديان قائل می‌باشد.
آزادی فکر و عقيده، صلح طلبی، دعوت به همزيستی مسالمت‌آميز، احترام به انبيای گذشته و کتب آسمانی پيشين، نفی نژاد پرستی، پذيرش به حقوق اقليت‌ها و احترام به آن و سفارش به جدال احسن از جلوه‌های درخشان به رسميت شناختن تکثرگرايي در بعد رفتاری و عملی از سوی قرآن کريم می‌باشد. از سوی ديگر، قرآن تکثرگرايي را در باب نجات و رستگاری به رسميت شناخته و فقط قایل به رستگاری مسلمانان نيست، بلکه جاهلان قاصر از ساير اديان و مستضعفان فکری را نيز در زمره رستگاران می‌داند.

نویسنده: دکتر محمد جواد نجفی

جواد محمدی