بررسی و مقایسه دو ترجمه از قرآن كریم
در این تحقیق به بررسی ومقایسهی دو ترجمه از قرآن كریم پرداخته شده، كه هدف اصلی نشان دادن نقاط قوّت وضعف هر یك از دو ترجمه است. برای همین منظورابتدا كلماتی را كه ترجمهی آنها مختلف است مشخص نمودم وسپس به بررسی دو ترجمه با استفاده از منابع قرآنی و فرهنگ ها و مقالات پرداختم و ضمن معرّفی بهترین ترجمه،درمواردی كه هیچ یك از دو مترجم نتوانسته باشند ترجمهی قابل قبولی ارائه دهنده ترجمهای دیگر آورده شده است.
باشد كه همگان، بیش از پیشبامعارف قرآنی مأنوستر و در راه تعالی قرآن كریمتلاش روز افزون بنماییم.
جهت اختصار در مقابل هرترجمه به جای نام آقای فولادوند (ف) و آقای معزی (م) آمده است.
«بسم اللّه الرحمن الرحیم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاینده مهربان» (م)
در ترجمههای استادان معّزی و فولادوند اسامی«اللّه، ربّ و إله» همگی به صورت«خدا» ترجمه شده، كه ذیلاًبه شرح آن خواهیم پرداخت:
«اللّه: اسم الذات الواجب الوجود»1
در تفسیرالمیزان در بارهی لفظ جلاله «اللّه» این گونه استدلال شده است:
از جمله دلایلی كه ثابت می كند این اسم «اللّه» عَلَم، یعنی «اسم مخصوص» خدا است (مانند لفظ خدا در فارسی) این است كه تمام اسمهای خدا را كه از اوصاف معینی حكایت می كند میتوان صفت آن (اللّه) قرار داد ولی نمیتوان آن را صفت آنها قرار داد مثلاًصحیح است بگوییم اللّه العالم ولی نمیتوان گفت: العالم اللّه، لذا باید گفت «اللّه» اسم مخصوص خدا است نه اسمی كه حكایت از صفتی كند .2
بنابراین اسم علم «اللّه» قابل ترجمه نمی باشد و بهتر است كه همان لفظ را در ترجمهها ذكر كنیم. دربارهی لفظ «إله» در آیهی 62 سورهی آل عمران «وما من اله الاّ اللّه» در ترجمهی این دو استاد ذكر شده:
«ومعبودی جز خدانیست» (ف)
«و نیست خدائی جز خدا» (م)
به نظرمی آید برای كلمه «إله» ترجمهی «خدا» زیباتر است و ترجمهی دوم ارجح میباشد.
همچنین در آیهی 64 سورهی آلعمران «ولایتخذبعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه» در ترجمهی كلمهی «ارباب» آمده:
«وبعضی از ما بعضی دیگر را به جز خدا به خدایی نگیرد.» (ف)
«ونگیرد بعضی از ما بعضی را خدایانی جز خدا» (م)
كلمهی «ربّ»، واژهی مناسب برای ترجمهی آن درزبان فارسی «پروردگار» می باشد كه در دو ترجمهی فوق بدون توجه به این موضوع، هر دو «خدا» ترجمه كردهاند.
«بسم الله الرحمن الرحیم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاینده مهربان» (م)
در اعراب القرآن ذیل «الرحمان و الرحیم» آمده است :
«الرحمان» بروزن فعلان درلغت دلالت میكند بر توصیف فعلی كه در آن معنای مبالغه برای صفات حادث و گذرا باشد همانند عطشان و غرثان؛ و الرحیم بر وزن فعیل دلالت میكند بر توصیف فعلی كه در آن معنی مبالغه برای صفات دائمی و ثابت باشد و بنابراین ناگزیر است به دارا بودن یكی از دو صفت مذكور در آخر.3
«الرحمن: بزرگ بخشایش، الرحیم: همیشه بخشاینده»4
بنابر توضیحات بالا باید افزود كه این دو كلمه مشتق از مصدر «رحمت» می باشد، كه «رحمان» صیغه مبالغه وصفت مشبهه و برای ثبوت وخصوص می باشد؛ بنابراین ترجمهی دقیقتر و بهتر «بسیار بخشندهٔهمیشه بخشنده» است.
«الحمد لله رب العالمین.» (فاتحه/2)
«ستایش خدا را كه پروردگار جهانیان،» (ف)
«سپاس خدایرا كه پروردگارجهانیان» (م)
كلمهی «حمد» درقرآن از جمله كلمات بحث انگیز میباشد و تاكنون نظرات زیادی دربارهی آن بیان شده است. برخی آن را در معنای ستایش و برخی دیگر به معنای سپاس، پذیرفتهاند :
«الحمد:1.مص حمد 2.ستایش، ثنا 3.ستوده و پسندیده 4.زن ستوده و پسندیده»5
«حمد حمدا حمده: اثنی علیه،حمد حمده:حمدشكره»6
«الحمد:ستودن وستایش»7
استاد خرمشاهی درفصلنامهی بیّنات، مقالهی شیوایی در بارهیكلمهی «حمد» نگاشتهاند كه در بخشی از آن آمده است:
خلیل بن احمد در كتاب العین : نقیض الذم (یعنی ستایش و ستودن).
ابن منظور در لسان العرب: «الحمد: نقیض الدم. لحیانی گوید حمد یعنی شكر و بین آنها فرق نگذاشته است.»
اخفش گوید: «الحمدلله یعنی الشكرلله. حمد الهی ثنای اوست و میتواند شامل شكر نعمت او هم بشود، پس حمد أعم از شكر است…»
فیروز آبادی در القاموس المحیط: «الحمد: الشكر والرضی، والجزاء وقضاء الحق…»
محمد بن محمد بخاری در المستخلص فی ترجمان القرآن: «الحمد: ستودن و سپاس و ستایش…» در تراجم الاعاجم آمده است: «الحمد: ستودن، در ترجمان القرآن تألیف میر سیّد شریف جرجانی و در لسان التنزیل: حمد: ستودن و ستایش.»8
همچنین در جای دیگر اشاره می كند كه:
اما اگر برمبنای همین تحقیق بخواهیم به كمیّت گرایی و آمار و اكثریت توجه كنیم، به این اعداد و ارقام می رسیم كه در این مقاله منابع پنجگانه ما حدود 177 فقره، «حمد» را به معنای «سپاس و شكر »گرفته اندیا درجهت تأیید و ترجیح آن هستند و139 فقره «حمد» را به معنای «ستایش و ثنا» گرفتهاند یا در جهت تأیید و ترجیح آن هستند. 9
در توضیحات فوق اگر اندكی دقت شود ملاحظه می شود كه نتیجه گیری در اینكه كدام یك از دو كفّهی ترجمه، سنگین تر است بسیار مشكل می باشد و با توجّه به این كه كلمهی «حمد» به هردو معنای فوق در منابع معتبر ذكر شده است، بنابراین بهترین ترجمه برای آن به نظر بنده ذكر كردن هر دو معنای «سپاس وستایش» می باشد.
«ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتقین.» (بقره،2/2)
این است كتابی كه در [حقانیّت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایهٔ هدایت تقوا پیشگان است.» (ف)
«این نامه كه تردیدی در آن نیست راهنمای پرهیزگاران است.» (م)
مشتقّات فعل «و ق ی» در ترجمهی این دو استاد معانی مختلفی به خود گرفته است كه چند نمونه ذكر می كنیم:
در ترجمهی استاد فولادوند آیهی 41 سورهی بقره «وایّای فاتّقون» معنای «و تنها از من پروا كنید» آمده ولی در ترجمهی معزی «و از من بترسید» ذكر شده؛ همچنین در آیهی 48 سورهی بقره «واتقوا» ترجمهی فولادوند ومعزی «وبترسید» می باشد و آیهی 187 سورهی بقره «لعلّهم یتّقون» ترجمهی اوّل «باشد كه پروا پیشه كنند» و ترجمهی دوم «شاید پرهیزكاری كنند» می باشد.
برای روشن شدن معنای این كلمهی توضیحاتی كه استاد دكتر شاهرخ محمد بیگی در مقالهای تحت عنوان «سیمای نماز در گسترهی آیات الهی» بیان نمودند، ذكر میشود:
از مطالبی كه باید راجع به آن دقت كافی شود معنای تقوی و متقی است:
كلمه متقی اسم فاعل از مصدر اتقاء از باب افتعال به معنی (وقایه گرفتن)است و خودكلمهی «وقایه» به معنی وسیله نگهداری است كه در ترجمهیفارسی آن را پرهیزكار معنی كرده اند كه این لغت «پرهیزكار» در زمان حاضر بیشتر معنای «دوری كننده» از آن فهمیده میشود و همین مطلب را استاد شهید مطهری در كتاب «ده گفتار» اشاره كرده و به جای آن كلمهی«خود نگهدار» را جایگزین كرده و همچنین مرحوم طالقانی در تفسیر «پرتوی از قرآن» به جای كلمهی «پرهیزگار» كلمهی «پرواپیشه» را پیشنهاد كرده است، كه به طور كلی از كلمهی «متّقی» این بر میآید كه انسان متقی به كارهای خود توجه ومواظبت دارد.
حال علت اینكه چرا این لغت «پرهیزگار» را علمای اسلام، در قرن گذشته به جای «متّقی» جایگزین كرده اند، به بیان آن میپردازیم.
كلمهی «پرهیزگار» كه یك واژه زبان فارسی است و برای معنی دقیق آن باید به فرهنگهای متون قدیمی مراجعه كنیم:
الف: در واژه نامهٔ گزیده زاد سپرم: parhez :«حفظ، نگهداری، دوری جستن،»
ب:درواژه نامه ارتای ویرا زنامك: parhextan آمده :«توجه و مواظبت كرد ن، اجتناب كردن، احترام داشتن .»
با توجه به معانی فوق در متون فارسی میانه چنین به نظر می آید كه از كلمهی «پرهیزگار» در قرن اولیه اسلام بیش از معنای «اجتناب»، معنای «توجه و مواظبت» مورد نظر بوده است اما در زمان ما این معنی تا حدی فراموش شده است ولی باز در جمله هایی همین معنای «توجه و مواظبت» دیده می شود فی المثل وقتی گفته می شود: در غذایتان پرهیز كنید یعنی در غذا خوردنتان مواظب باشید، از چیزی هایی كه برایتان خوب است بخورید و از چیزهایی كه برایتان بد است نخورید.
حال این لغت در طول بیش از ده قرن، معانی توجه و مواظبت را از دست داده و بیشتر معنای دوری و اجتناب از آن فهمیده میشود كه در این زمان دچار اشكال شدهایم.
پس اگر ما می خواهیم «متقی» را پرهیزگار معنی كنیم باید معنای «خود نگهداری» و «پروا پیشگی» را در نظر داشته باشیم كه تقوی حفظ و نگهداری و توجه و مواظبت است نه دوری و اجتناب كردن… 10
بنابراین معنای «ترسیدن» اصلاً برای این فعل مناسب نیست و ترجمه به «پرواپیشگان» در این آیه، دقیقتر و جامع می باشد.
«…الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون الصلاة ومما رزقناهم ینفقون.» (بقره/3)
«آنان كه به غیب ایمان می آورند و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی دادهایم انفاق می كنند.» (ف)
«كه به نادیده ایمان آوردند و برپای دارند نماز را و از آنچه بدانان دادهایم ببخشند.» (م)
كلمهی «الذین» در ترجمهی دوم به معنای «كه» آمده در حالی كه ترجمهی اوّل در معنای «آنان كه» بهتر می باشد.
از طرفی در ترجمهی دوّم، لفظ «غیب» را «نادیده» معنا كردهاست كه منظور از آن «چیز دیده نشده» میباشد .
علاّمهی طباطبایی در تفسیرالمیزان دربارهی غیب میفرماید:
غیب، نقطه مقابل شهود و حضور است و منطق بر ماورای محسوسات میشود، یعنی خداوند و آیات او كه از حس ما پنهان است.11
«غیب: پنهان از حواس بیرون است.»12
«الغیب: ای الغائب یعنی خدای و گفته شده قرآن و گفته شده آن جهان.»13
بنابراین با توجّه به اینكه در ترجمهی اول نیز این كلمه معنا نشده میتوان واژهی «ناپیدا» را در ترجمهی آن قید كرد .
نكتهی دیگر این كه در ترجمهی دوم،فعل«یؤمنون» كه مضارع است، به صیغهی ماضی ترجمه شده، در حالی كه فعلهای «یقیمون وینفقون» به همان صیغهی مضارع ترجمه شده است و ترجمهی آقای فولادوند درست می باشد .
«…واولئك هم المفلحون.» (بقره/5)
«وآنها همان رستگارانند.» (ف)
«وآنانند رستگاران» (م)
ضمیر «هم» در ترجمهی دوم معنا نشده است كه شرح آن خواهد آمد:
«هم ضمیر فصل یا عماد كه محلّی از اعراب ندارد.»14
در توضیح ضمیر فصل یا عماد در مبادی العربیه جلد چهارم آمده است:
ضمیر فصل برای دو فایده آورده میشود: اوّل فایدهی لفظی و آن تمییز خبر از تابع است، همان گونه كه یادآور شدیم. دوم فایدهی معنوی و آن اقتصار مسند بر مسندالیه می باشد زیرا معنی «زید هو الكریم» این است كه بخشش مقصور بر زید است و به عمرو تجاوز نمیكند و بدین جهت برای تأكید آن گفته میشود «لاعمرو» یا اقتصار مسندالیه برمسند است مثل: «الغیور هو النافع لوطنه» یعنی «لیس الغیور الاّ النافع لوطنه» و اگر این اقتصار بدون ضمیر فصل هم فهمیده شود، آن را میتوانیم ضمیر تأكید بدانیم مثل :«انّ ربّك هو اعلم بمن ضل عن سبیله» (نحل، 16/125) و گاهی هر سه مقصود یكجا جمع میشود مانند:«اولئك هم المفلحون» كه در این ضمیر «هم»، هم فصل خبر از نعمت محتمل است و هم قصر و تأكید.15
بنابراین ترجمهی اول دقیق و كاملتر است .
«…وما هم بمؤمنین.» (بقره/8)
«ولی گروندگان [راستین ] نیستند.» (ف)
«حالی كه نیستند مؤمنان» (م)
حرف عطف «و»، طبق تصریح محی الدین درویش در اعراب القرآن «واو حالیه» 16 است، كه با این تفصیل ترجمهی دوم درست است.
همچنین ضمیر«هم» كه جمع مذكر غایب می باشد در هیچ یك از دو ترجمه، معنا نشده است.
«…ولهم عذاب الیم بما كانوا یكذّبون.» (بقره/10)
«وبه [سزای ] آنچه به دروغ می گفتند، عذابی دردناك [درپیش] خواهند داشت .» (ف)
«وایشان را است عذابی دردناك بدانچه بودند دروغ میگفتند.» (م)
در ترجمهی دوم مشاهده میشود كه فعل «كانوا» به صورت فعل تام معنا شده و «یكذّبون» نیز به صورت ماضی استمراری ترجمه شده، درحالی كه این دو فعل با هم تشكیل ماضی استمراری میدهند و ترجمهی فعل «كانوا» جدای از «یكذّبون» نادرست است لذا ترجمهی اوّل مناسبتر است .
«…ویمدّهم فی طغیانهم یعمهون.» (بقره/ 15)
«وآنان را در طغیانشان فرو میگذارد تا سرگردان شوند.»(ف)
«ومهلتشان دهد در سركشی خود فرو روند .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمهی بالا به این صورت است كه درترجمهی اوّل، جمله با در نظر گرفتن «فی طغیانهم» به عنوان متعلق فعل «یمدّهم» معنا شده و در ترجمهی دوم به عنوانِ متعلق فعل «یعمهون ».
«فی طغیانهم جار و مجرور متعلق به فعل یمدّهم.» 17
ملاحظه میشود كه در اعراب القرآن، این شبه جمله به عنوان متعلق «یمدّهم» ذكر شده، بنابراین ترجمهی اول درست می باشد .
«صم بكم عمی فهم لایرجعون.» (بقره/18)
«كرند، لالند، كورند؛ بنابراین به راه نمی آیند.» (ف)
«كرانند گنگانند كورانند پس باز نمی گردند.» (م)
دردو ترجمهی بالا اسامی مذكور در ترجمهی اول به صورت مفرد و در ترجمهی دوم جمع معنا شده است.
صمّ جمع اصم ّ وآنكسی است كه نمیشنود …، بكم جمع ابكم و آنكسی است كه سخن نمیگوید یعنی گنگ، عمی جمع اعمی و «عمی» تاریكی درچشم است …18
الاصم:كر، الاعمی:نابینا، ابكم :گنگ 19
بنابراین ترجمه ی دوم درست تر است.
همچنین درهر دوترجمه ضمیر «هم» به معنای «آنان» ترجمه نشده است .
«…فاتّقوا النار التی وقودها الناس والحجارة اعدّت للكافرین.» (بقره/24)
«از آن آتشی كه سوختش مردمان و سنگها هستند و برای كافران آماده شده، بپرهیزید.»(ف)
«پس بپرهیزید آتشی را كه سوختش مردم است و سنگ آماده شده است برای كافران.»(م)
حرف عطف «فاء» در ترجمه ی اوّل معنا نشده كه شرح آن از مبادی العربیه آورده میشود:
اصل درمعنی «فاء» ترتیب و تعقیب است مانند :«جاء زیدفعمرو» و «طلبت من زید فقلت: اعطنی الكتاب» و«خذ الاوسط فالاعلی» و استعمال آن برای سببیّت نیز از همین جا متفرع است مثل :«ضرب زید الوالد فاماته» و «ما اعرف دارك فازورك.20
بنابراین ترجمهی دوم منا سب است.
مورد اختلاف دیگر كلمهی «حجارة» است كه در ترجمهی اوّل درمعنای جمع و درترجمهی دوم به صورت مفرد آمده است.
«حجارة(ح ر) ج حجر(ح ج) (معجم البلدان )،(ترجمان القرآن) و آن برخلاف قیاس است و در«دستوراللغة» ادیب نطنزی آمده است كه: حجارة جمع حجرة است. سنگها»21
«الحجر: سنگ.» 22
بنابراین ترجمهی اول مناسب تر است.
«هوالذی خلق لكم ما فی الارض جمیعا.» (بقره/29)
«اوست آن كسی كه آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید.» (ف)
«اوست آن كه آفرید برای شما هرچه در زمین است.» (م)
در ترجمهی دوم «جمیعا» معنا نشده است .
«ما در جایگاه نصب است زیرا مفعول به میباشد و معنای جمله این است كه: همانا زمین و تمامی آنچه در آن است نعمت های خدایی هستند…» 23
ترجمه ی اول كه معنای آن را ذكر كرده، مناسب میباشد .
«…انّك انت العلیم الحكیم» (بقره/32)
«تویی دانای حكیم.» (ف)
«همانا تویی دانشمند حكیم.» (م)
مورد اختلاف «اِنّ» می باشد كه درترجمهی اوّل معنا نشده است و توضیح آن از كتاب «جامع المقدمات» آورده میشود:
پس دو حرف اوّل«إنّ وأنّ» برای تأكیدِ مضمون جمله آورده میشود امّا مكسوره جمله را تغییر نمی دهد و مفتوحه به همراه جملهاش درحكم مفرد میباشد .24
ترجمهی دوم، حرف «إنّ» را به صورت تأكید معنا كرده، كه درست و مناسب است .
همچنین در ترجمهی «العلیم» بهتر است از كلمه ی «دانا» استفاده شود چرا كه كلمهی «دانشمند» مذكور در ترجمهی دوم، به عنوان صفتی برای انسان به كا ر برده میشود و برای پروردگار نمیتوان لفظ «دانشمند» را به كاربرد و گفت «خداوند دانشمند» و از طرفی معادل «دانا» برای «علیم» بار معنایی بیشتری دارد كه در ترجمهی اول ذكر شده و مناسبتر و دقیقتر است .
«وقلنا یا آدم اسكن انت وزوجك الجنة…» (بقره/35)
«وگفتیم:«ای آدم، خود و همسرت در این باغ سكونت گیر[ید]؛» (ف)
«و به آدم گفتیم كه با همسرخویش دربهشت بیارام.»(م)
در آیهی مورد بحث «یا آدم» متشكل از حرف ندا و منادا میباشد كه در ترجمهی دوم، به صورت منادا ترجمه نشده و حرف اضافهی «به» نیز زاید است؛ ترجمهی اول مناسب و درستتر است.
«فازلهما الشیطان عنها…» (بقره/36)
«پس شیطان هر دو را از آنبلغزانید» (ف)
«پس بلغزانیدشان شیطان» (م)
درترجمهی دوم شبه جملهی «عنها» ترجمه نشده .
«عنها جار و مجرور متعلق به «ازلّهما» یا به محذوف حال» 25
ترجمهی اول مناسب است .
«…یسومونكم سوء العذاب…» (بقره/49)
«[آنان] شما را سخت شكنجه می كردند.» (ف)
«كه روا میداشتند بر شما شكنجه زشت را» (م)
مورد اختلاف دو ترجمه، كلمهی «سوء» است كه برای روشن شدن معنای دقیق آن شواهدی نقل میشود. دركتاب وجوه قرآن آمده است:
سوء ـ بدان كه سوء درقرآن بر دوازده وجه باشد: وجه نخستین، سوء به معنی سختی بود،چنانكه خدای درسورة البقره(49) و در سورة الاعراف (141) گفت:«یسومونكم سوء العذاب» یعنی شدة العذابِ و درسورة الرعد (18) گفت:«اولئك لهم سوء الحسابِ» یعنی شدة العذاب…26
«ویاد آرید كه شما را از فرعونیان نجات دادیم، آنها عذابی سخت به شما وارد می كردند…»27
«سوء العذاب، سخت ترین و بدترین عذاب را نسبت به سایر عذابهای دیگر…» 28
همچنین در لسان التنزیل درمورد ترجمهی تركیب «سوءالحساب» از آیهی 21 سورهی رعد معنای «سختی شمار» ذكر شده، كه با این تفاصیل ترجمهی اول مناسبتر میباشد .
«…وانزلنا علیكم المنّ والسلوی…» (بقره/57)
«وبر شما «گزانگبین» و «بلدرچین» فرو فرستادیم .» (ف)
«وفرود آوردیم بر شما «منّ» و«سلوی»را.» (م)
مورد اختلاف دو كلمه «منّ و سلوی» است كه در ترجمهی دوم به همان صورت اصلی آمده و ترجمهای برای آن ذكر نشده.
در تفسیر پرتوی از قرآنذیل «منّ» آمده است:
المنّ:احسان به كسی كه سزاوار آن نیست،هر نعمتی، ضعف، قوة، قطع، نقض، به مادّهی آبكی كه روی برگ بعضی درختها شكرك میبندد مانند گزانگبین نیز گفته میشود چون نعمتی بیدریغ است. 29
«المنّ:ترانگبین»30
«المنّ والسلوی: ترنجبین ومرغی بر شكل سمانی…» 31
بنابراین ترجمهی اوّل رسا و كاملتر میباشد.
مورد دوم كلمهی «سلوی» است كه درلغت نامه این گونه بیان شده است :
ورتیج(و) (ا) = وردیج(برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج): طائری است كه آن را سلوی و سمانی گویند.(برهان) سمانی (دهار). كرك.(برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) بلدرچین. (برهان) (ناظم الاطباء) .بدبده،سلوی.(برهان)(صراح) (مجمل اللّغة) مرغی است شبیه تیهو، لیكن از آنكوچكتر و به تازی سلوی گویند.32
«السلوی:ورتیج»33
با این تفاصیل ترجمهی اول مناسب است.
«قالوا ادع لنا ربّك…» (بقره/68)
«گفتند :پروردگارت را برای ما بخوان» (ف)
«گفتند بخوان پروردگارت را» (م)
شبه جملهی «لنا» درترجمه ی دوم معنا نشده است.
«لنا جار ومجرور متعلق به ادع» 34
لذا ترجمهی اول كامل است.
«فما جزاء من یفعل ذلك منكم الاّ خزی فی الحیوة الدنیا…» (بقره/85)
«پس جزای هر كس ا ز شما كه چنین كند جز خواری در زندگی چیزی نخواهد بود.» (ف)
«پس چیست كیفر آنكه این كار را كند از شما جز خواریی در زندگانی دنیا .» (م)
مورد اختلاف در ترجمه، كلمه ی «ما» میباشد كه در ترجمهی اول به صورت «ما» ی نافیه و در ترجمهی دوم «ما»ی استفهامیه معنا شده.
محی الدین درویش در«اعراب القرآن» درمورد نقش «ما»آن را «مای نافیه» ذكر كرده است.35
ترجمهی استاد فولادوند متناسب با تركیبِ درست آیه میباشد.
«بئسما اشتروا به انفسهم أن یكفروا بما انزل اللّه بغیا…» (بقره/90)
«وه كه به چه بد بهایی خود را فروختند كه به آنچه خدا نازل كرده بود از سر رشك انكار آوردند.» (ف)
«چه زشت است آنچه بدان فروختند نفوس خود را كه كفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا، به ستمگری .» (م)
مورد اختلاف كلمهی «بغیا» است كه وجوه معانی آن از كتاب «وجوه قرآن» نقل میشود:
بغی ـ بدان كه بغی در قرآن بر چهار وجه باشد: وجه نخستین: بغی به معنی بیداد كردن بود…؛ وجه دوم: بغی به معنی بی فرما نی كردن بود…؛ وجه سیّم: بغی به معنی حسد بردن بود، چنانكه در سورهی بقره (213) گفت:«الاّ الّذین اوتوه من بعدما جاءتهم البینات بغیا بینهم» یعنی حسدا فیما بینهم…؛ وجه چهارم: بغی به معنی پلید كاری كردن بود…36
دردو ترجمهی فوق از وجوه معانی چهارگانهیمنقول، وجه نخستین وسیّم ذكر شد كه برای دریافتن معنای درست آ ن، اعراب این كلمه آورده میشود:
بغیا مفعول لاجله و آن، علتِفعل إشتروا یا یكفروا میباشد.37
با روشن شدن نقش «بغیا» به عنوان مفعول له كه بیانگر علت تحقّق فعل است نمی توان پذیرفت كه علت فروختن نفوس خود و كفر ورزیدن آنها ستمگری باشد، درحالی كه باپذیرش ترجمهی «رشك و حسد» علت وقوع فعل روشن میشود و از طرفی درترجمهیدوم جملهی «كفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا به ستمگری» دارای ایهام است كه آیا كلمهی «به ستمگری»، به«فرستاده است »برمیگردد یا به «كفر ورزند»؟
«بغیاً از جهت طلب كردن آن چیزی كه شایستهی آن نیستند و حسد بردن بر آن، این علت «یكفروا» است نه «اشتروا» به جهت وقوع فصل، یعنی كافر شدند به آن، به جهت حسد.» 38
«بغیا ان ینزل (الخ) حاكی است كه علت انكار حسد بود كه چرا پیامبر از نسل اسماعیل است.» 39
«چه بد و ناچیز است آنچه نفوس خود را به بهای آن فروختند كه كافر شدند به آنچه خداوند فرو فرستاده است، كفری ازروی حسد و كینه»40
«بئسما اشتروا ـ این جمله بیان علت كفر آنها است و اینكه یگانه علت آن «حسد» بود. بنابراین «بغیا» مفعول مطلق نوعی است و می فهماند كه آنها یك نوع كفر است. كفر ناشی از حسد بوده است.»41
بنابر توضیحات بالا ترجمهی اوّل كامل و مناسب تراست.
«ولتجدنّهم احرص الناس علی حیوة ومن الذین اشركوا…» (بقره/96)
«آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگی و[حتی حریص تر] از كسانی كه شرك میورزند خواهی یافت.» (ف)
«وهمانا یابیشان حریص ترین مردم بر زندگی و از مشركانند .»(م)
حرف جر «من» در دو ترجمه، دو گونهی مختلف معنا شده، درترجمهی اوّل به معنای «من تفضیلی» ودرترجمهی دوم «من تبعیضی» ذكر شده است.
محی الدین درویش در «اعراب القرآن» آورده است:
«ومن الذین اشركوا»، واو حرف عطف، كه در اینجا محمول بر معنا میباشد وتقدیر جمله «احرص من الذین اشركوا» است ولیكن حذف «احرص» به خاطر تخصیص پس از تعمیم میباشد.42
«…من الذین» عطف است بر «الناس» یعنی نه تنها مرگ را آرزو نمی كنند بلكه حریصترین مردم و حریصتر از مشركان به زندگی دنیا هستند …43
با توجه به توضیحات فوق ترجمهی اول مناسب تر و رساتر می باشد .
«…ومن یتبدل الكفر بالایمان فقد ضل سواءالسبیل.» (بقره/108)
«وهركس كفر را با ایمان عوض كند، مسلماً از را ه راست گمراه شده است .»(ف)
«وآنكه تبدیل كند كفر را به ایمان همانا گم كرده است را ه راست را .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمه، جملهی نخستِ آیه می باشد كه دقیقاًعكس هم ترجمه كردهاند:
«كسی كه كفر را بجای ایمان گیرد همانا از را ه راست گمراه شده.»44
«هر كه بد ل كند كفر را به ایما ن، یعنی كفر را بر ایمان اختیار كند پس هر آینه گم گشته است از میانهی راه راست.»45
«هر كه كفر را با ایمان عوض كند محققاً از را ه راست منحرف شده است .»46
درترجمهی دوم ملاحظه میشود كه جمله برخلاف شواهد فوق معنا شده وجملهی جواب شرط پس ازآن نیز هیچ گونه تناسب معنایی با جمله ی اول ندارد، در واقع اگر این جمله را به سیاق جمله بندی فارسی مرتّب كنیم این گونه می شود كه «وآنكه كفر را به ایمان تبدیل كند.» ملاحظه می شود كه از این جمله جز این برداشت نمی شود كه كسی كفر خود را به ایمان بدل نماید؛ بنابراین ترجمه ی اول مناسب ترو مطابق با توضیحات می باشد و ترجمه ی دوم اشتباه است.
«…كذلك قال الذین لا یعلمون مثل قولهم …» (بقره/113 )
«افراد نادان نیز [سخنی ]همانند گفته ایشان گفتند.» (ف)
«بدینسان گفتند آنان كه نمی دانند همانا گفتار ایشان» (م)
در دو ترجمه ی بالا لفظ «مثل» درنخستین، به صورت «صفت» معنا شده و در ترجمهی دوم به عنوان «تأكید» آمده است :
«مثل قولهم»، صفت برای مصدر محذوف است و معنی آن، مانند گفتار یهود ونصاری است .»47
كلمهی «مثل» كه درترجمه ی دوم تأكید آورده شده، نادرست معنا شده و ترجمه ی اوّل دقیق میباشد .
٭٭٭
دراین مقاله تنها به آیاتی چندی از این دو تر جمه پرداختیم و بدین گونه می توان تا آخر این دو ترجمه و ترجمه هایی از این دست را بررسی كرد.
طبیعی است كه این گونه بررسی ها برای مترجمان بعدی به لحاظ دقت وتأمل بیشتر مفید خواهد بود. ان شاءاللّه.
نویسنده : مصطفی رضایی آملی
پی نوشت:
1.المنجدفی اللغة/16.
2.ترجمهی تفسیر المیزان، 1/18،19.
3.اعراب القرآن، 1/9.
4.لسان التنزیل/1.
5.الرائد، 1/700.
6.المنجدفی اللغة/152.
7.لسان التنزیل/1.
8.فصلنامه بینات،سال سوم، شمارهی 10، ص15.
9.همان/19.
10.مجلهی فرهنگ فارس، سال دوم، شمارهی دهم، سیمای نماز درگستره آیات الهی
11.ترجمهی تفسیر المیزان، 1/55.
12.پرتوی از قرآن، 1/51.
13.لسان التنزیل/205.
14.اعراب القرآن، 1/25.
15. مبادی العربیه،4/206،207.
16.اعراب القرآن،1/32.
17همان/39.
18.همان/47.
19.المرقاة/7،8،10.
20.مبادی العربیه،4/365.
21.لغت نامه دهخدا، حرف (ح) كامل/304.
22.المرقاة /129.
23.مجمع البیان، 1/71.
24. جامع المقدمات/246.
25.اعراب القرآن،1/86.
26.وجوه قرآ ن/137.
27. احسن الحدیث، 1/ 118.
28. منهج الصادقین، 1/199.
29.پرتوی از قرآن، 1/163.
30. لسان التنزیل/129.
31.منهج الصادقین، 1/212.
32.لغت نامه دهخدا، حرف (واو) كامل/155.
33. لسان التنزیل /129.
34.اعراب القرآن، 1/121.
35.همان/139.
36.وجوه قرآن /48.
37.اعراب القرآن، 1/ 145.
38.منهج الصادقین، 1/252،253.
39.احسن الحدیث،1/190.
40.پرتوی از قرآن، 1/221.
41.ترجمهی تفسیر المیزان، 1/229.
42.اعراب القرآن، 1/151.
43.أحسن الحدیث،1/193.
44. پرتوی از قرآن، 1/253.
45. منهج الصادقین، 1/257.
46.احسن الحدیث، 1 /206.
47.اعراب القرآن، 1/170
فصلنامه بینات، شماره 30