تاریخگذاری آیات قرآن از نگاه ریچارد بل
چکیده:
مراد از «تاريخگذارى قرآن» تعيين تاريخ نزول آيات و سور قرآن است. با توجه به اینکه اين موضوع پژوهشى تاريخى است، مبنا و روش تحقيق درست آن، استناد به دلایل تاريخى، روايات معتبر و مضامين آيات و سور است؛ بدين لحاظ، قرآنپژوهان مسلمان، اغلب در اين زمينه به روايت ابن عباس استناد كردهاند و براساس آن به ترتيب نزول سورهها پرداختهاند، ولى خاورشناسان از آنجا كه بيشتر بررسى لحن، آهنگ و سبك آيات و سور را ملاك و مبناى تحقيق خود قرار دادهاند و يا آنكه به روايات ضعيف استناد جستهاند، به نتايجى نادرست دست يافتهاند،
به گونهاى كه نتيجة پژوهش آنها در ارائه ترتيب سورهها نه تنها با ترتيب روایى ناسازگار مىباشد، بلكه ميان ترتيبهاى خودشان نیز تفاوت و ناسازگارىهاى بسيار زيادى مشاهده مىشود و اين نشان میدهد كه معيارها و مبانى آنها چيزى جز ذوقيّات و تخيّلات محض نبوده است.
مهمترين خاورشناسانى كه در اين مقوله به گونه مفصّل تحقيق نمودهاند، عبارتاند از:
تئودور نولدكه،[1] گوستاووايل،[2] رودول،[3] بلاشر،[4] ريچاردبل،[5] ويليام موير،[6] گريم[7] و هرشفلد.[8]
بایستة يادآورى است كه از ميان نامبردگان، فقط ريچاردبل به تاريخگذارى آيات پرداخته است، ولى ديگران محور پژوهش خود را تاريخگذارى سورهها قرار دادهاند. در اين مقاله به نقد و بررسى پژوهش ريچاردبل در زمينه تاريخگذارى آيات مىپردازيم.
واژگان كليدى: تاريخ، تاريخگذارى، قرآن، آيات، ترتيب نزول، واحد نزول.
پژوهش ريچاردبل
ريچاردبل برای قرآن ترجمهای شيوا همراه با توضيحات، در دو جلد به زبان انگليسى ارائه و در آن تلاش کرده است در قالب آرايى انتقادى، به تجديد ترتيب و توالى قرآن كريم بپردازد؛ البته وی در اين كتاب همة يادداشتهايى را كه ثابت كنندة آرا و نظريات او دربارة چگونگى آرايش سورهها بود، انتشار نداد، تا اینکه در سال 1953 ميلادى، كتاب مقدمة قرآن[9] را در تكميل ترجمهاش منتشر نمود. اين كتاب از هشت فصل تشكيل شده است:
1. موقعيّت تاريخى محمد. (در قسمت پايانى اين فصل، از زندگانى پيامبر در دورانهاى مكى و مدنى و ويژگىهاى آن سخن گفته است.)
2. در فصل دوم، ريشه و اصل قرآن و مسئلة جمع قرآن و روايات آن بحث و بررسى شده است.
3. شكل و صورت قرآن (در پايان اين فصل، جدولى را با توجه به قرآن «چاپ فلوگل» ترتيب داده است كه در آن به شمارة سورهها و تعداد آياتشان و... اشاره شده است).
4. سبكها و اسلوبهاى بيانى قرآن.
5. تهيه و تنظيم سورهها (بحث از ساختار و كوتاهى و بلندى سورهها و فواصل آيات و تركيب نحوى آنها).
6. ترتيب نزول (بل در اين فصل ابتدا ارزش واقعى روايات ترتيب نزول را ردّ و ديدگاههاى نولدكه، موير، بلاشر، هرشفلد، گريم و رودول را در اين زمينه مطرح کرده است و با ذكر ملاكهاى مورد نظر نولدكه در ترتيب و طبقهبندى سورهها، پژوهش او را به بوتة نقد مىبرد. وی سرانجام جدولى از ترتيبهاى قرآنى مانند ترتيب مصحف عثمانى، موير، نولدكه و گريم ارائه مىكند، ولى یادآور میشود كه رسيدن به ترتيب نزولى كه نسبت به همة سورههاى قرآن فراگير باشد، امرى دشوار است؛ از اين رو، پيشنهاد مىدهد كه مناسبترين ملاك و ابزار قابل پيروى، وضع اصولى كلى است و آنگاه اصول ذيل را مطرح مىسازد:
1. در صورت فقدان مرجع معين تاريخى، يگانه معيار پىبردن به تاريخ تقريبى، «سبك و اسلوب» مىباشد، ولى سرانجام از اين اصل روی برتافته و به دشوارى كاربردِ معيار «سبك» اعتراف كرده است.
2. مىتوان به معيارِ «تركيب و ساختار عبارات» روى آورد.
در اینجا نيز او عقبنشينى و اظهار کرده مواردی استثنايى وجود دارد كه مىتواند ما را گرفتار خطا و لغزش کند.
وى به ترتيبِ سورههاى علق (آيات 1 - 5) و قلم، كه ديگران آنها را نخستين و دومين سورههاى نازل شده در آغاز وحى دانستهاند، اعتراض كرده و مىگويد كه نزول اين سورهها، بيشتر با مرحلة پس از بعثتِ محمد سازگار است؛ زیرا در آغاز رسالت او، هيچ تصورى از فرشتگان نبوده است.
اين ديدگاه به طور مسلّم قابل پذيرش نيست؛ زيرا عرب جاهلى، فرشتگان را در دين و فرهنگ خويش مىشناختند و نيز از طريق تعامل با يهوديان و مسيحيان موجود در مكه، توانسته بودند در اين باره، تصورى كسب نمايند.[10]
7. مراحل تكميل قرآن (موضوعات گوناگونى همچون هدف از داستانهاى قرآنى، كمال يا نقص قرآن، آيات قدرت و رحمت خدا، داستانهاى عذاب، تغيير ديدگاه پيامبر پس از هجرت، و نامهاى قرآن، در اين فصل بحث شده است).
8. محتويات و منابع قرآن (شامل تعاليم، داستانها و احكام).[11]
بل در اين كتاب، بر خلاف اين ديدگاه كه واحد اصلى وحى همواره به صورت يك سورة كامل بوده است، بر اين باور بود كه آيات وحى در قالب واحدهايى بسيار كوچكتر و اغلب اوقات تنها تشکیل یافته از يك يا دو و يا سه آيه بوده و براى چنين ادعاى مهمى هيچ گونه دليلى اقامه نكرده است و حال آنكه نزول سورههاى كاملى از قرآن به صورت دفعى، امرى اجماعى است. طبق استدلال او، تاريخگذارى مناسب آيات قرآنى بايد خود را با اين واحدهاى كوچكتر سازگار نمايد. او سورهها را با تركيب کنونی آنها، به اجزای تشكيل دهندة فرضى تقسيم کرده و سپس با فرايند پيچيدهاى از تحليلش تلاش كرده تا براى هر يك از اين اقسام، تاريخى ارائه دهد.
در پارهاى از موارد، قسمتهايى را كه فكر مىكرده مجموعه واحدى از وحى هستند، بعدها برای او روشن شده كه كاملاً مستقل و در سورههاى مختلفى گنجانده شدهاند. چنين دريافتى با اين نظريهاش كه قرآن در معرض بازنگارى و بازنگرى گستردهاى قرار گرفته، سازگار مىباشد. وى همچنين گمان مىكرد كه قسمتهايى از قرآن احتمالاً بر پشت اوراقى كه مشتمل بر قسمتهاى ديگر قرآنى بوده، نوشته شدهاند و درج آيهاى در سورههایى كه در واقع به آنها تعلق نداشته، مىتواند ناشى از كار كاتبانى باشد كه اين اوراق را به شيوهاى فنّى استنساخ کردهاند، بىآنكه هيچ گونه توجهى به مفهوم آيات داشته باشد.[12]
او اغلب در مقام تبيين نظام پيچيدة خود در مورد معيارهاى تفكيك كننده، به اظهار نظریاتى كلى بسنده مینماید و سورهها را بر اساس برداشتهاى شخصى خود تجزيه و به گونة سليقهاى و استحسانى محض مطرح میکند كه آيات خاصى كنار گذاشته شده بودند، در حالى كه محتواى كنارههاى ديگر كاغذ كه قرار بود كنار گذاشته شوند، حفظ و نگهدارى گرديدند، و هيچ دليلى قانع كننده براى اين احتمالش بيان نكرده است.
به نظر مىرسد كه بل كلمة «كاغذ» را براى تسهيل كار به عنوان هر نوع مصالحى كه براى نوشتن به كار رفته، به كار برده است. او به عنوان نمونههايى از اين جابهجايى، آيات 16 تا 19 سورة قيامت و آيات 16 تا 19 سورة انشقاق و آيات 17 تا 20 سوره غاشيه را ذكر مىكند؛ برای مثال، در مورد سورة غاشيه مىگويد: اين سوره با وصف قيامت آغاز مىشود و بيانگر سرنوشت فاسقان است. آنگاه به وصف پرهيزكاران مىپردازد. پيداست كه آيات 17 تا 20 پيوندى با آيات قبل و بعد خود ندارند و از نظر سجع و قافيه و فاصله نيز متفاوتاند.
فرضية بل اين است كه اين آيات از آن جهت در اینجا درج شدهاند كه پشت آيات 13 تا 16 نوشته شده بودهاند و آيات 13 تا 16 نیز كه از حيث سجع يا فاصله از آيات پيشين متمايزاند، افزوده بعدى است كه در پشت تكه كاغذ يا صحيفهاى كه مشتمل بر آيات 17 تا 20 بوده، نوشته شده بودهاند. به هر حال اين ديدگاه كه نظم و ترتيب قرآن اغلب در معرض اين واقعيت قرار گرفته كه عباراتى پشت عبارات ديگر نوشته شده، از سوى بل با تفصيل تمام در مورد كل قرآن ادعا شده است. مىتوان گفت آنچه او حدس مىزند، عقلاً امكان وقوع داشته است، ولى به نظر مىرسد كه حداقل در بعضى دورهها، هر كسى كه مسئول جمع و تدوين قرآن بوده، به صرف ملاحظة فقدان توالى معنايى و گسستگى مفهومى، نگران و بدگمان نمىشده است؛ يعنى امكان داشته كه در يك سوره گسستگى مفهومى پيش آيد، بىآنكه لزوماً ناشى از اين باشد كه بخشى از عبارات را پشت عبارات ديگر نوشته باشند.
بل با در نظر گرفتن تدوين قرآن در طى حيات پيامبر، نقطة آغازين قرآن به عنوان متن مقدس را به زمان جنگ بدر مربوط مىداند. براى او اين واقعه نقطة عطف به شمار مىآيد، در حالى كه مسئلة هجرت به عنوان يك معيار تفكيك در ساختار طبقهبندى سورهها محسوب نمىشود. ريچارد بل در واقع نظام تاريخيابى دقيقى را مطرح نكرد، بلكه به طور كلى اين نتيجه را گرفت كه جمع قرآن به سه دورة اصلى تقسيم مىشود:
دورة اول مربوط به عبارات مشتمل بر «آيات» و پند و اندرزهايى در ارتباط با عبادت پروردگار است. اينها بيانگر قسمت عمدة مواعظ پيامبر در مكه میباشد كه صرفاً مقدارى پراكنده و ناقص از آنها باقى مانده است.
دورة دوم يا مرحلة «قرآن» شامل اواخر زندگى پيامبر در مكه و دو سال فعاليّت او در اوايل دوران مدينه مىشود كه در طى اين دوران، پيامبر به كار فراهم آوردن مجموعهاى از محفوظات دينى و عبادى پرداخت. دوره سوم يا مرحله «كتاب» متعلق است به فعاليت او در مدينه كه آغاز آن به اواخر سال دوم پس از هجرت باز مىگردد كه از آن زمان، پيامبر درصدد تدوين قرآن (به صورت كتاب) برآمد؛ البته در قرآن موجود، هيچ يك از اين سه مرحله را نمىتوان به طور دقيق و مجزّا يافت؛ زيرا فرازهاى مشتمل بر «آيه» به تدريج در مجموعة امور عبادى گنجانده شدند و محفوظات شفاهى پيشين، بعدها مورد جرح و تعديل قرار گرفته و قسمتى از كتاب مدون را به وجود آوردند.[13]
بررسی:
اينك، سزاوار و شايسته است كه به شرح هر يك از مراحل سه گانة پژوهش قرآنى «بل» بپردازيم.
1. مرحلة آيات (نخستين مرحلة نزول وحى مكى)
در قرآن كريم واژة «آيات» فراوان به كار رفته است كه معناى رايج آن «نشانهها» مىباشد، و مصاديق مختلفى دارد: پديدههاى طبيعى، رويدادهايى كه ناظر به تأييد صدق نبوتِ پيامبر هستند، نشانههايى كه پيامبر مىخواند، و نشانههايى كه بخشى از كتاب الهى هستند. عبارتها يا بخشهاى شامل آيات الهى، در تمام دورههايى كه ممكن است وحى را به آنها تقسيم كنيم، نازل شدهاند، ولى هر دسته از آنها به تناسب زمان و مكانى خاص نازل گردیدهاند كه اسباب نزول مىتواند در اغلب اين موارد، راهگشا باشد.[14] در دورة نخست وحى مكى، آياتى نازل شدهاند كه بيشتر به معناى نشانههاى پند و اندرز بودهاند كه نمونههاى آنها را در اینجا يادآور مىشويم:
«و در زمين و در وجود خود شما مايههاى عبرتى وجود دارد»؛[15] «بدون ترديد نشانههاى عبرتى در آسمانها و زمين براى مؤمنان هست»؛[16] و «پديدههاى گوناگونى در ميان آيات الهى مشاهده مىشود.»[17]
«بل» ادّعا کرده كه «آية 21 سورة «ذاريات» به وحى نخستين مكه مربوط مىشود.»[18] چنين ادّعايى مستلزم گسستگى ميان اين آيه با آيات قبل و بعد از آن است و حال آنكه وحدت سياق ايجاب مىكند كه در ادامة آيات قبلش نازل شده باشد. همان گونه كه استاد «دروزة» اظهار داشته، آيات اين سوره چنان با يكديگر هماهنگ و منسجم هستند كه از نظم و توالى آنها مىتوان فهميد كه همه آیات اين سوره يكجا نازل شده است.[19] ارتباط و تناسب معنوى اين آيه با آيات قبلش چنين است: «در تعقيب آيات پيشين كه دربارة معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مىگفت، در آيات مورد بحث، سخن از نشانههاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است تا از يك سو با مسئلة توحيد و شناخت خدا و صفات او كه مبدأ حركت به سوى همه خيرات است، آشنا شوند و از سوى ديگر به قدرت او بر مسئله معاد و زندگى پس از مرگ؛ چرا كه خالق حيات در روى زمين و اين همه شگفتىها بر تجديد حيات نيز تواناست.»[20]
از سوى ديگر، با آيات بعدى خود نيز پيوند عميق دارد؛ از اين رو، علامه طباطبایى مىفرمايد: آية «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ» تا آية پنجاهم سوره كه به عنوان استنتاج فرموده است: «فَفِرُّوْا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ» همه در بيان اثبات وحدانيت خداوند متعال در ربوبيّت نازل شدهاند.»[21]
بل همچنين آية سوم از سورة «جاثيه» را متعلق به دوران نخست وحى مكى دانسته است،[22] و حال آنكه «جاثيه» شصت و پنجمين سورة نازل شده در مكه بوده و قسمتهاى مختلف اين سوره چنان با هم مرتبط و هماهنگ هستند كه نشان دهندة نزول يكبارة همة آيات آن مىباشد.[23]
اشكال ديگرى كه به ديدگاه بل وارد میباشد، اين است كه از ميان اين سوره فقط آية سوم را جزو مجموعة وحى مشتمل بر آيات و نشانهها بر شمرده است و حال آنكه در آية چهارم و پنجم نيز مىفرمايد: «و در آفرينش شما و آنچه از چهارپايان [در زمين] پراكنده شدهاند، نشانههايى است براى گروهى كه يقين مىآورند و [در] آمد و رفت شب و روز... ، و گردانيدن بادها، نشانههايى است براى گروهى كه مىانديشند.» پيداست كه مراد از اين نشانهها همان آيات تكوينى الهى هستند كه بر عظمت آفريدگار و آفرينش دلالت دارند و دقت در آنها براى انسان موجب پند و اندرز مىشود، ولى معلوم نيست كه چرا وی سخنى از اين آيات به ميان نياورده است!
او همچنين آية 37 و 39 سورة «فصلت» را جزو آيات وحى نخستين مكى معرفى كرده است،[24] و حال آنكه در اين سوره نيز انسجام و تناسب آيات با يكديگر چنان آشكار و محسوس است كه از نزول دفعى آنها حكايت دارد و يا حداقل نشاندهندة تتابع و توالى هر فراز با فراز بعدى خود است.[25] علامه طباطبايى نيز مىفرمايد: غرض اصلى اين سوره، بيان رويگردانى كافران از قرآن كريم است كه پس از هر چند آيه اين مطلب را تكرار مىكند. در آية دوم سوره مىفرمايد: «كتابى است فرو فرستاده از جانب خداوند رحمان رحيم» و تا شش آيه، مسئلة انكار كتاب را پى مىگيرد. در آية 26 دوباره همين مطلب را يادآور مىشود: «كافران گويند: به اين قرآن گوش مدهيد و در اثناى خواندن آن سخنان بيهوده بگوييد، باشد كه پيروز شويد.» و براى بار سوم در آية 40 همين مطلب را يادآور مىشود: «كسانى كه آيات ما را تحريف مىكنند بر ما پوشيده نخواهد بود...» و در پايان سوره نيز از جنبة رحمانى بودن نزول قرآن سخن گفته است: «بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن كافر شويد، چه كسى گمراهتر خواهد بود از كسى كه در مخالفت شديدى قرار دارد؟» و رويگردانى مشركان از «قرآن» مستلزم انكار مبدأ و معاد و نبوت خاتم الأنبياء است؛ از این رو، دربارة اين سه اصل، مفصل سخن مىگويد.[26]
با اين وصف، تفكيك آيات 37 و 39 از اين مجموعه، بىمعنا و نادرست خواهد بود.
بل مىافزايد: «ويژگى ديگرى كه در اين مرحله از وحى به چشم مىخورد اين است كه خداوند خلقتى را به وجود آورده و آن را باز مىگرداند؛ مانند آيات 4 و 34 سورة «يونس»، آية 51 سورة «اسراء»، آية 104 سورة «أنبياء» و آية 18 سورة «بروج»، و غالباً اين آيات اشارة روشنى به روز قيامت دارند.»[27]
ادعاى او مبنى بر اینکه آيات 4 («بازگشت همه شما به سوى اوست. خداوند وعدة حقى فرموده؛ او آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را باز مىگرداند...») و 34 سورة يونس («بگو: آيا هيچ يك از معبودهاى شما، آفرينش را ايجاد مىكند و سپس باز مىگرداند؟! بگو: تنها خدا آفرينش را ايجاد كرده، سپس باز مىگرداند...») متعلق به دوران نخست وحى مكى است، ادعايى سست و بىدليل میباشد؛ زيرا قسمتهاى مختلف سورة يونس چنان با يكديگر هماهنگ و مرتبط هستند كه اين ارتباط و پيوند بين آيات نشان دهندة نزول دفعى همة آيات اين سوره است.[28] در نتيجه، تفكيك آية چهارم و سى چهارم اين سوره و جاى دادن آنها در دوران نخست وحى، پايه و اساس قابل دفاعى ندارد؛ برای نمونه، در آية چهارم آمده است: «إِلَيْهِ مَرْجِعِكُمْ جَمِيعاً...» با توجه به اینکه آية سوم اين گونه آغاز شده: «إنّ ربّكم اللَّه الّذى خلق السموات و الأرض فى ستّة أيّام...» به روشنى مىتوان نظر داد كه مرجع ادبى ضمير در «إليه» همان «ربّك» مىباشد.
از آية پنجم اين سوره كه مىفرمايد: «هو الّذى جَعَلَ الشمس ضياءً و القمر نوراً...» نيز بر مىآيد كه به دنبال آية «إليه مرجعكم جميعاً» نازل شده است؛ زیرا پس از معرفى خدا به عنوان «مرجع» همه انسانها در قيامت، در آية بعدى ادامه مىدهد: «همان خدایى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد»؛ چنان كه از مضمون آية سى و چهارم نيز بر مىآيد كه به دنبال آيات قبلش در همين سوره نازل شده است؛ زيرا از آيات سى و يكم تا سى و سوم با پرسشها و مطالبى كه مطرح مىسازد، در صدد اثبات اين مطلب است كه تنها معبود حقيقى خداست؛ آن گاه در آية سى و چهارم، همين مطلب را چنين دنبال مىكند: شريكانى كه شما براى خدا فرض كردهايد، نه منشأ پيدايش آفرينش بودهاند و نه توان اعادة آن را دارند و تنها خداى يگانه است كه در اين كارها توانا مىباشد.[29]
وی همچنين ادعا کرده است كه آية پنجاه و يكم سورة اسراء: «أَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيباً» جزو نخستين آيات وحى است، و حال آنكه اولاً: سورة اسراء پنجاهمين سورة نازل شده در مكه مىباشد و ثانياً: آية پنجاه و يكم آن با توجه به اینکه با حرف «أو» آغاز شده و «أو» حرف عطف مىباشد، به خوبی نشان میدهد كه به دنبال آيه يا آياتى ديگر در يك زمان نازل شده است و دقت در مضمون آيات پيشين، اين نكته را آشكار مىسازد كه آية پنجاه و يكم تتمة مطلب همان آيات است؛ زيرا در آية 49 مىفرمايد: «[مشركان] گفتند: آيا هنگامى كه ما استخوانهاى پوسيده و پراكندهاى شديم، دگر بار آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟!»
قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «بگو استخوان پوسيده و خاك شده كه سهل است، «شما سنگ و آهن هم كه باشيد، باز خدا قادر است لباس حيات بر تنتان بپوشاند.»
و بیدرنگ میافزاید: «حتى اگر مخلوقى از سنگ و آهن سختتر و از حيات و از زندگى دورتر، و از اين جهت در نظر شما بسيار بزرگ باشد، باز خداوند مىتواند جامة حيات بر تن آن كند.» روشن است كه استخوانها پس از پوسيدن به خاك تبديل مىشوند و... .[30]
وى گفته است كه آية 104 سورة انبيا در طبقة همان وحى نخستين مكه مىگنجد، و حال آنكه پيوند و تناسب معنوى ميان آيات اين سوره نشان دهندة آن است كه اين آيات همگى به دنبال يكديگر نازل شدهاند، به ويژه اين پيوند و تتابع در مورد آية 104 سورة انبيا نسبت به آية قبلش كاملاً روشن است؛ زيرا در آية 103 مىفرمايد: «دلهرة بزرگ، آنان را غمگين نمىكند و فرشتگان از آنها استقبال مىكنند [و به آنان مىگويند:] اين همان روزى است كه به شما وعده مىدادند.» در ادامة وصف روز قيامت چنين مىافزايد: «روزى كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحة نامهها در مىپيچيم...» حال از ريچاردبل میپرسیم: كدام شخص اديب و خردمندى مىپذيرد كه اين آية توصيفى و تكميلى را به عنوان سخنى مستقل و جزو آيات نخستين وحى بدانيم؟[31]
بل همچنين نزول آية هيجدهم سورة «بروج» را متعلق به اين دوران از وحى دانسته است. در صورتى كه تمامى آيات سورة «بروج» نيز چنان به يكديگر مرتبط هستند كه مانع از قبول گسستگى بين آية هجدهم آن (برای مثال) از آيات قبل و بعد خود مىشوند. به لحاظ سبك و آهنگ آيات، هر شنوندهاى چنين داورى مىكند كه اينها مجموعة واحدى هستند؛ چرا كه همه به حرف «د» ختم شدهاند: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ * فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ * هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ * فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ»[32]
به لحاظ مفاد و محتوا نيز اين ارتباط، مشهود است؛ زيرا در آية هفدهم مىفرمايد: «آيا خبر كسانى كه در برابر پيامبران الهى لشكر كشيدند به تو رسید؟» آنگاه بیدرنگ سردمداران لشكر كفر را معرفى مىكند: «فرعون و ثمود» و مراد اين است كه اى محمد، به ياد آور داستان كسانى را كه پيامبران را تكذيب نموده و در نتيجه دچار عذاب شدند، ولى پيامبران در اثر صبر و استقامت مورد لطف و يارى پروردگار قرار گرفتند.[33]
بل مىگويد: «هر جا كه عبارتهای مشتمل بر «آيه» يا «آيات» به وصف پديدههاى طبيعى به عنوان نشانههاى قدرت و نعمت الهى پرداختهاند، عنصر مهمى از وحى اوليّه به شمار مىرود.»[34] اين مبناى وی نيز مخدوش و غيرقابل دفاع است؛ زيرا موارد نقض متعددى دارد كه برخى از آنها را در اینجا يادآور مىشويم؛ برای مثال، در سورة بقره مىخوانيم: «سپس گفتيم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرفى كند). خداوند اين گونه مردگان را زنده مىكند و آيات خود را به شما نشان مىدهد شايد انديشه كنيد.»[35] و «در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتىهايى كه در دريا به سود مردم در حركتاند،
و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و... نشانههايى (آيات) است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه مىانديشند.»[36]
«و به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشى شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمينان خاطر تو است، و هم) براى اینکه تو را نشانهاى (آيه) براى مردم (در مورد معاد) قرار دهيم.»[37] و در سورة آلعمران آمده است: «مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى روشنى (آيات) براى خردمندان است.»[38]
و نيز در سورة «رعد» به آيات طبيعى ديگرى كه نشانة عظمت و قدرت و رحمت پروردگارند، اشاره شده است: «و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوهها و نهرهايى قرارداد و در آن از تمام ميوهها يك جفت آفريد؛ (پردة سياه) شب را بر روز مىپوشاند؛ در اينها آياتى است كه براى گروهى كه تفكر مىكنند، و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتاند و نيز باغهايى از انگور و زراعت و نخلها... در اينها نشانههايى است براى گروهى كه عقل خويش را به كار مىگيرند.»[39] در اين نمونهها، يا واژة «آيه» به كار رفته و يا واژة «آيات»، و بر خلاف گمان و پندار بل هيچ كدام از اينها مربوط به وحى مكى نبوده، بلكه همگى در مدينه نازل شدهاند و حال آنكه بر نشانههاى طبيعى پروردگار در جهان هستى و عظمت و قدرت او دلالت دارند، نه اینکه مراد آيات تشريعى و قابل تلاوت و كتابت باشند.
2. مرحلة قرآن:
ريچارد بل، «مرحلة قرآن» از واحدهاى نزول را چنين تبيين نموده است:
شامل بخش اخير زندگى پيامبر در مكه و بيش از يك سال از دوران هجرت او در مدينه مىشود و این ويژگى را دارد كه پيامهاى وحيانى نازل شده و به كتاب درآمده در اين دوره، سرآغاز تدوين يك قرآن عربى است كه واجد روح و جان سخن كتب آسمانى پيشين است. فهرست آيات و سورههاى اين دوره عبارت است از: علق: 1 - 8، مدثر: 1 - 7، اعلى: 1 - 9، مزمل: 1 - 8، بلد: 1 - 11، تكاثر، ليل، شمس: 1 - 10، عبس، زلزله، انفطار، تكوير: 1 - 14، انشقاق: 1 - 6 و 7 - 12، عاديات، نازعات، نبأ، غاشيه، فجر، قيامت، حاقّه، ذاريات، طور، واقعه، معارج، الرحمن، قمر، صافات، دخان، ق، طه، شعراء، حجر، ص، يس، زخرف، نمل، ابراهيم، يوسف، زمر، شورى، يونس و رعد.
بل مىگويد: مرحلة قرآن تقريباً از هنگامى شروع مىشود كه حكم نماز نازل شد و يا مدت كوتاهى پس از زمانى است كه پيامبر داراى پيروان محدودى شده بود، و اين دورة آغازين وحى (نه دورة آغاز رسالتش) بوده كه شامل پيامهاى وحيانى ذيل است: امر به خواندن (علق، 1 - 5)، قيام كردن و هشدار دادن (مدثر، 1 - 7)، امر غيرمستقيم به جمع و تدوين قرآن (مزمل، 1 - 2 و 4 - 8)، اطمينان بخشيدن به اینکه به او در اين مسئله يارى خواهد شد (اعلى، 1 – 6 و 8 - 9). اين عبارات در اصل براى خود پيامبر بوده، ولی نشاندهندة روش و گونهاى است كه قرآن بايد براساس آن تدوین مىشده است. آيات و عبارات نخستين مرحلة قرآن متشكل از اِعلام نزديكى قيامت و ثواب و عقاب اخروى مىباشد.[40]
ويژگى ديگر اين مرحله از وحى مطرح شدن داستانهاى عبرتآميز كتاب مقدس همچون داستان يوسف(علیه السلام) است. فرازهاى تعليمى و پندآميز، عباراتى هستند داراى آيتالهى و حتى داراى كيفر و مكافات الهى، مانند سورة «عبس» كه در اصل پنج قسمت مجزا بوده و پس از كنار هم نهاده شدن آنها، منسجم و يكنواخت به نظر مىرسد. اندكى قبل يا پس از هجرت بوده كه كلمة «سوره» كاربرد مىيابد.[41]
مفهوم «قرآن» در زمان نبرد بدر مدون و كامل شده بود؛ زيرا واژة قرآن به ندرت در پيامهاى وحيانى متأخر از اين دوره آمده است. هنگامى كه اين واژه در بخشى از قرآن كه پس از اين دوره نازل شده، مشاهده مىگردد (همچون آية 111 سورة توبه و آية 20 سورة مزمّل) معنايش مجموعهاى از خواندنىهايى است كه تكميل میباشد، نه مجموعهاى از پيامهاى وحيانى كه دريافت آنها هنوز كامل نشده است. در برخى آيات گرچه واژة قرآن ذكر نشده، اما حكايت از آن دارد كه چيزى قرار است وحى گردد؛ مانند آية سوم از سورة دخان و آية اول سورة قدر: «ما آن را در شبى با بركت نازل كردهايم.» و آية چهل و يكم سورة انفال: «و آنچه بر بندة خود در غزوة بدر نازل كرديم.»
«يوم الفرقان» در اين آيه به نبرد بدر اشاره دارد كه در ماه رمضان اتفاق افتاد.[42]
وى در تبيين مرحلة «قرآن» نيز دچار لغزشها و داورىهاى نادرستى شده كه به بیان برخى از آنها بسنده مىكنيم:
از مهمترين اشتباهات ريچاردبل اين است كه آيات اول تا هشتم سورة «علق» را جزو وحىهاى پايانى دوران مكى بر شمرده است و حال آنكه از ديدگاه همة روايات، آيات آغازين سورة «علق» نخستين آياتى بوده كه بر پيامبر اكرم نازل شده است.[43]
از ميان خاورشناسان «هرشفلد» نيز به همين نتيجه رسيده است كه در اواخر اين فصل با ديدگاه او آشنا خواهيد شد و ديگرانى هم كه آن را نخستين آيات وحى ندانستهاند، اما به هر حال در زمرة سورههاى اوايل وحى مكى بر شمردهاند.
داورى او نسبت به آيات اول تا هفتم سورة «مدثر» نيز درست نمىباشد؛ چرا كه اين سوره پس از «مزمّل» و قبل از «مسد» نازل شده و اسلوب و انسجام آياتش به گونهاى است كه بر نزول دفعى تمام سوره دلالت دارد.[44]
وی آيات اول تا چهاردهم سورة «تكوير» را به اواخر وحى مكى مرتبط نموده است و حال آنكه اين «سوره» هفتمين سورة نازل شده در مكه بوده و به لحاظ مضمون و محتوا به دو قسمت تقسيم مىشود؛ قسم اول آن به تبيين روز رستاخيز و نشانههاى آن و حسابرسى و سرنوشت مردم در آن روز مىپردازد و قسم دوم، مطالب و مدعيات پيامبر را مورد تأييد و تصديق قرار مىدهد. اين دو قسمت به رغم اختلاف در موضوع، از يكديگر گسسته و بىارتباط نيستند؛ از این رو، قول راجح آن است كه بگویيم به لحاظ نزول، بين آنها نظم و ترتيب حقيقى وجود دارد. در نتيجه، تفكيك آيات اولية آن و منتسب ساختن به اواخر وحى مكى درست به نظر نمىرسد.
نظم و تناسب معنوى حاكم بر آيات سورة «انشقاق» نيز نشاندهندة نزول دفعى كل اين سوره در زمان واحد است.[45]
3. مرحله كتاب
در اين مرحله از وحى، به جاى واژة «قرآن» واژة «كتاب» به كار رفته است و اين نشان دهندة استمرار جريان وحى است، و ديگر اینکه پيامهاى وحيانى مدتى پس از آنكه بر محمد نازل مىشد، به نگارش در مىآمدند. به يقين مىتوان گفت كه وظيفة پيامبر در اين دوره، جمع و تدوين كتاب بوده نه هشدار دادن به مردم از عذاب الهى؛ بنابراين، هر برداشت و تصورى كه از مرحله قرآن (قرائت بدون كتابت) داشته باشيم، در بخشهاى اخيرتر قرآن، چنان واقعيتى را ملاحظه نمىكنيم، بلكه به جاى آن به «كتاب» اشاراتى شده است؛ برای نمونه، در سورة مريم به پيامبر امر مىشود كه «و در اين كتاب (آسمانى)، مريم را ياد كن، آن هنگام كه از خانوادهاش جدا شد و در ناحية شرقى (بيتالمقدس) قرار گرفت»؛[46] «در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر (خدا) بود»؛[47] «و در اين كتاب از موسى ياد كن» كه او مخلص بود و رسول و پيامبرى والا مقام»؛[48] «و در اين كتاب از اسماعيل نيز ياد كن» كه او در وعدههايش صادق و رسول و پيامبرى بزرگ بود»؛[49] «و در اين كتاب، از ادريس نيز ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود.»[50]
البته در برخى آيات قرآن، واژة «كتاب» به معانى ديگرى استعمال شده است، مانند «نامه» (سورة نور، آيه 33)، «نامة اعمال» (اسراء: 71) و... ولى بحث ما در آن آياتى است كه واژة «كتاب» صرفاً بر قرآن مدون دلالت دارد. وقتى كلمة «كتاب» در ارتباط با يهود و نصارا به كار مىرود، البته به هيچ كتاب آسمانى اشاره ندارد، بلكه بر متونى كه به صورت مدون نزد آنان است، دلالت میکند. در مورد آیين اسلام، واژة «كتاب» با دورة مدنى وحى مناسبتر است؛ زیرا پيامهاى وحيانى نازل شده بر پيامبر در اين دوره شامل اوامر و نواهی، پند و اندرز، و احكام است كه با خواندن در عبادت جمعى مناسب نيست. رقابت با يهوديان و ادعاى اینکه اسلام مكتبى مستقل و غير از مكتب يهود و نصاراى دارد، اقتضا میکند مسلمانان سرانجام داراى كتابى قابل مقايسه با كتابهاى آسمانى پيشين باشند. اين نكته در آية سوم سورة آلعمران مطرح شده است: «اين كتاب را كه هماهنگ با كتب آسمانى پيشين است، به حق بر تو فرستاد، چنانكه تورات و انجيل را پيش از آن نازل كرد.»[51]
بل در ادامه مىافزايد:
مقطعى كه نشان دهندة وظيفة «كتاب آورى» پيامبر بوده را نمىتوان به دقت تعيين کرد، زيرا واژة «كتاب» پيوسته به شيوههاى گوناگون به كار مىرفته و عبور از «قرآن» به «كتاب» تدريجى بوده است. احتمالاً واژة «كتاب» نخستين بار در سورة بقره به كار رفته است: «الم * ذلك الكتاب لاريب فيه» همچنين در سورههاى آلعمران، اعراف، يونس، يوسف، رعد، ابراهيم و حجر كه همه داراى حروف مقطعه هستند، به دنبال اين حروف، حكم و تأكيدى درباره «كتاب» آمده است.
سورة بقره مطالبى دارد كه بايد قبل از بريدن از يهود و پيش از نبرد بدر نازل مىشد، و چون نزول قرآن با نبرد بدر پيوند دارد، ممكن نيست كه كتاب از زمانى پس از آن نبرد آغاز شده باشد، مگر آنكه «قرآن» و «كتاب» را بتوانيم تا مدتى از يكديگر متمايز تصور كنيم. با توجه به اینکه قرار بوده به زودى كتابى از جانب خدا نازل شود، گنجاندن آن مطالب آغازين در آن انتظار مىرفته است. به طور مسلم مىتوان گفت كه «كتاب» هيچ گاه كامل نشده است. احتمال مىرود كه به دليل وقوع جنگهايى با دشمنان خارجى و ساير ضرورتهاى جامعه، كار جمع و تدوين (گنجاندن آيات وحى شده پيشين در سورههايى مناسب و با نظم و ترتيب خاص) رها شده باشد.[52]
«قرآن» محدود به بخشهاى معينى میباشد كه براى قرائت عبادى مناسب بوده است و اين بخشها كه در اين «قرآن» محدود درج شده است، براى آنكه مناسب درج در «كتاب» باشد، بازنگرى و تجديدنظر بيشترى يافته است. اين مطلب در مورد سورههاى رعد و ابراهيم انجام گرفته است و در مورد سورة يوسف مىتوان گفت كه آية 3 و آيات 1 و 2 به ترتيب متعلق به «قرآن» و «كتاب» بودهاند.
بدين ترتيب، «كتاب» پيكرة اساسى و كامل وحى، مشتمل بر عبارات «آيه» دار، داستانهاى عذاب، هيئت محدود شدة «قرآن» و بخشهاى ديگرى كه به او وحى شده، مىباشد. در نتيجه، مفهوم «كتاب» با مفهوم كنونى «قرآن» يكسان است.[53]
تحليل آيه به آية بل از كل قرآن او را به اين استنتاج سوق داد كه سورهها پيچيدهتر از آنند كه در تاريخگذارى اروپایى و سنتى اسلامى تصور شده است و اینکه آيات وحى در معرض تجديدنظر جدى از قبيل بسط و تفصيل، جايگزينى فرازهاى قديمى با مطالب جديد، تغييراتى در قافيه و غيره، واقع شدند و اینکه اين تجديدنظر شامل اسناد و مدارك مكتوبى بود كه در طى زندگى پيامبر و تحت نظارت ايشان انجام گرفت و مطالب براى بيشتر سورهها فراهم آمد، ولى شكل نهايى آن تحت نظارت پيامبر صورت نپذيرفت.
به رغم ملاحظة نسبتاً دقيقى كه بل در همة آيات قرآن انجام داده است، نتوانسته براى بسيارى از آيات تاريخ معينى بیان کند و در مورد تاريخگذارى بسيارى از آيات ديگر نیز ترديد وجود دارد؛ از اين رو، مسئلة تاريخگذارى آيات قرآن به صورت قطعى مطرح نشده و اين پژوهش ناتمام ماند؛ لذا در ميان پژوهشگران اخير (پس از دوران بل) نسبت به اين مسئله توجه اندكى صورت پذيرفته است.
او در مورد برخى آيات مدنى تلاش کرده نسبتاً دقيق تاريخيابى كند. آيات اوايل وحى مدنى پس از نبرد بدر (اندكى پس از جنگ أحد) را بازيابى نمود، ولی براى بيشتر آيات پيشنهادهايى بسيار كلى و عام ارائه کرد. يك بررسى از تاريخيابى بل دربارة فرازهاى جزئى نشان مىدهد كه او كمتر از بيست سوره را احتمال داده كه به طور كامل مكى باشند، در حالى كه نظر مشهور در ميان پژوهشگران و عالمان مسلمان اين است كه 86 سوره مكى هستند و گفته شده همه آنها مطالبى از زمانهاى مختلف دارند. در مورد سورههاى كوتاه ديگر، برخى از آنها را به عنوان واحدهاى كامل احتمالى بر شمرده است.
مهمترين اشكالى كه در فرضية بل وجود دارد، اين است كه بين مرحلة «قرآن» و مرحلة «كتاب» تمايز قاطعى را فرض كرده است، بىآنكه دقيقاً به توجيه و اثبات اين تمايز بپردازد و اینکه از كجا حاصل شده است، و حال آنكه در آيات مختلف، واژة «قرآن» همواره معادل با واژة «كتاب» به كار رفته است؛ مانند آية اول سوره فصلت: «حم * تَنزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» مگر در مورادى كه مراد از «قرآن» بخش منفرد يا عمل قرائت باشد؛ در نتیجه، اولاً: ريچاردبل اين پيشفرض خود را اثبات نكرده كه كاربرد واژة «قرآن» لزوماً پيش از واژة «كتاب» بوده است.
ثانياً: در بسيارى از آيات شاهد كاربرد واژة «كتاب» هستيم به گونهاى كه مراد از آن صرفاً شريعت آسمانى است، بدون آنكه لزوماً معناى نوشته در آن لحاظ شده باشد؛ البته واژة «كتاب» در لغت به معناى «نگارش، نوشته و نامه» است،[54] ولی در قرآن كريم، موارد كاربرد آن بسيار متعدد و متفاوت مىباشد. اين واژه كه در قرآن 255 بار به صورت مفرد و شش بار به شكل جمع به كار رفته است، گاهى به نامة اعمال انسانها (مانند آية 71 سورة اسراء، آية 49 سورة كهف و آية 69 سورة زمر) اشاره دارد؛ در برخى آيات به وقايعى كه مقدر شدهاند (مانند آية 58 سورة اسراء و آية 2 سورة فاطر) اشاره میکند و در بعضى آيات به «علم خدا» (مانند آية 59 سورة انعام، آية 61 سورة يونس و آية 6 سورة هود) اشاره مینماید، و در آية 33 سورة نور، مراد از «كتاب» سند آزادى مىباشد و به ندرت اين واژه در قرآن به سبكى از نگارش متعارف اشاره میکند؛ مانند نامة سليمان به ملكة سبا (آية 28 به بعد سورة نمل). در آية «وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[55] مراد از «كتاب» قرآن و مراد از «حكمت» شريعت و بيان احكام است، و مراد از كتاب مبين در آية «وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ»[56] قرآن است كه طريق هدايت را مىآموزد، و به طور كلى «الكتاب» يعنى آن وسيلهاى كه پيامبران الهى بر اساس آن به هر چيزى علم و آگاهى مىيافتند؛ بنابراین، مفهوم نوشته يا مكتوب در همة موارد كاربرد آن لحاظ نشده است.[57]
جمعبندی مهمترین دیدگاههای ریچارد بل درباره تعیین تاریخ نزول آیات و سور:
1. روایات ترتیب نزول، ارزش واقعی ندارد؛
2. نزول سورههای «علق» و «قلم» با مرحلة پس از بعثت پیامبر سازگار است نه با قبل آن؛ زیرا در آغاز رسالت او هیچ تصوّری از فرشتگان نبوده است.
3. آیات وحی در قالب واحدهایی بسیار کوچک و اغلب تنها متشکل از یک یا دو یا سه آیه بوده است؛ از این رو، تاریخگذاری مناسب آیات قرآنی باید خود را با این واحدهای کوچکتر وفق دهد.
4. قسمتهایی از قرآن احتمالاً بر پشت اوراقی که مشتمل بر قسمتهای دیگر قرآنی بوده، نوشته شدهاند و درج آیهای در سورههایی که در واقع به آنها تعلق نداشته، میتواند ناشی از کار کاتبانی باشد که این اوراق را به شیوهای فنّی استنساخ نمودهاند، بیآنکه هیچ گونه توجهی به مفهوم آیات داشته باشند.
5. وی با در نظر گرفتن تدوین قرآن در طی حیات پیامبر، نقطة آغازین قرآن به عنوان متن مقدس را به زمان جنگ بدر مربوط میداند. برای او این واقعه نقطة عطف به شمار میرود، در حالی که مسئله هجرت، به عنوان یک معیار تفکیک در ساختار طبقهبندی سورهها محسوب نمیشود.
6. از نگاه بل جمع قرآن به سه دورة اصلی تقسیم میشود:
یک: مرحلة آیات یا نخستین مرحلة نزول وحی مکی؛
دو: مرحلة قرآن که شامل بخش اخیر زندگی پیامبر در مکه و بیش از یک سال از دوران هجرت او در مدینه است. فهرست آیات و سور این دوره عبارت است از: علق: 1 ـ 8، مدثر: 1 ـ 7، اعلی: 1 ـ 9، مزمل: 1 ـ 8، بلد: 1 ـ 11، تکاثر، لیل، شمس: 1 ـ 10، عبس، زلزله، انفطار، تکویر: 1 ـ 14، انشقاق: 1 ـ 6 و 7 ـ 12، عادیات، نازعات، نبأ، غاشیه، فجر، قیامت، حاقه، ذاریات، طور، واقعه، معارج، الرحمن، قمر، صافات، دخان، ق، طه، شعراء، فجر، ص، یس، زخرف، نمل، ابراهیم، زمر، شوری، یونس و رعد.
سه: مرحلة کتاب که نشان دهندة استمرار جریان وحی است و در این مرحله، وظیفة پیامبر، جمع و تدوین کتاب بوده نه هشدار دادن به مردم از عذاب الهی.
7. آیات اول تا چهاردهم سورة «تکویر» مربوط به اواخر وحی مکی است.
8. به طور مسلّم میتوان گفت که «کتاب» هیچ وقت کامل نشده است و احتمال میرود که به دلیل وقوع جنگهایی با دشمنان خارجی و سایر ضرورتهای جامعه، کار جمع و تدوین رها شده باشد.
9. بل احتمال داده که کمتر از بیست سوره به طور کامل مکی باشند.
مهمترین نظریات آیة الله معرفت در زمینة تاریخگذاری قرآن:[58]
1. قرآن بر پیامبر اسلام در سن 43 سالگی نازل شد و این غیر از بعثت است که به اتفاق امّت در سن 40 سالگی بوده است؛ در نتیجه مدت نزول وحی در حدود بیست سال بوده است.
2. در سه سال اول بعثت، دعوت به گونه سرّی انجام میگرفت و هنوز برای اسلام کتابی نازل نشده بود تا آنکه آیة «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ...» نازل گردید و نزول قرآن نیز آغاز شد.
3. نزول سه یا پنج آیه از اول سورة علق به طور قطع با آغاز بعثت مقارن بوده و این مسئله مورد اتفاق نظر است؛ سپس چند آیه از ابتدای سورة مدثر نازل شده است، ولی نخستین سورة کامل که بر پیامبر نازل گردیده، سورة حمد میباشد و چند آیه از سورة علق یا مدثر در آغاز بعثت، عنوان سوره نداشته و با نزول بقیة آیههای سوره این عنوان را یافته است؛ از این رو، اشکالی ندارد که بگوییم اولین سوره، سورة حمد است و به نام «فاتحة الکتاب» خوانده شود.
4. در روایات منقول از اهل بیت آمده است که آخرین سوره، سورة نصر است، و آخرین آیه که بر پیامبر اکرم نازل شد، آیة 281 بقره بوده است: «وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ».
5. طبق آماری که از روایات ترتیب نزول به دست میآید، 86 سوره مکی و 28 سوره مدنی است که در این طبقهبندی سه معیار وجود دارد:
یک ـ معیار زمان: بیشتر مفسران بر این باورند که معیار مکی یا مدنی بودن، هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه است. هر سورهای که پیش از هجرت نازل شده، مکی و هر سورهای که پس از هجرت نازل شده است مدنی به شمار میرود، خواه در مدینه نازل شده باشد، خواه در سفرها و حتی در مکه، در سفر حج یا عمره، زیرا پس از هجرت بوده است.
دو ـ معیار مکان: هر چه در شهر مکه و پیرامون آن نازل شده مکی است و هر چه در مدینه و پیرامون آن نازل گردیده، مدنی است، خواه پیش از هجرت یا پس از آن نازل شده باشد.
سه ـ معیار خطاب: هر سورهای که در آن، به مشرکان خطاب میکند، مکی و هر سورهای که در آن به مؤمنان خطاب میکند، مدنی است.
]از نظرما، معیار زمانی، دقیقتر و معتبرتر است[. برای تشخیص سورههای مکی و مدنی، ملاکهایی را مشخص کردهاند که هر یک به تنهایی نمیتواند ملاک جامع و مانعی باشد بلکه روی هم رفته تا حدودی تعیین کننده است و این ویژگیها هرگز کلیّت ندارد، بلکه صرفاً دربارة بعضی از انواع صدق میکند.
6. ملاک تشخیص مکی و مدنی، یا نقل و خبر است که در اصطلاح به آن «سماعی» میگویند و یا اجتهاد و شواهد ظاهری و صورت جملهبندی و داشتن سجع و وزن و کوتاهی آیات و سورهها و یا شواهد محتوایی میباشد. ]هر یک از این ملاکها به صورت موجبة جزئیه و در پارهای از موارد، تعیین کننده میباشد.[
7. در ترتیب نزول سورهها، روایاتی در دست است که مورد اعتماد بزرگان علم میباشد و عمدة آنها از ابن عباس نقل شده است؛ مانند روایتی که احمد بن ابی یعقوب کاتب، معروف به ابن واضح یعقوبی (متوفای 292) در تاریخ خود از محمد بن سائب کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل میکند.[59]
8. دیدگاه آیة الله معرفت، معتبرترین معیار تعیین تاریخ نزول سورهها، استناد به روایت ابن عباس میباشد.
نتیجه:
ریچارد بل در تاریخگذاری قرآن ارزشی برای روایات ترتیب نزول قائل نشده است، در حالی که بیشتر عالمان مسلمان از جمله آیة الله معرفت، مهمترین مبنا و معیار تعیین تاریخ نزول آیات و سور قرآن را استناد به روایات، به ویژه روایت ابن عباس میدانند؛
از دیدگاه بل سورة «علق» با مرحلة پس از بعثت پیامبر سازگار است؛ از این رو، آن را متعلق به دورة دوم از وحی مکی معرفی میکند و حال آنکه استاد معرفت معتقد است نزول آیات اولیه این سوره با آغاز بعثت مقارن بوده و پس از گذشت سه سال، به عنوان یک سورة قرآنی مطرح و کامل شده است.
ریچارد بل نقطة آغازین قرآن به عنوان متن مقدس را به زمان جنگ بدر مربوط میداند، ولی مسئله هجرت را به عنوان یک معیار تفکیک در ساختار طبقهبندی سورهها نمیپذیرد، در حالی که استاد معرفت مسئله هجرت را تحت عنوان معیار زمان، بهترین ملاک طبقهبندی سورهها و تاریخ نزول آنها میداند.
آیة الله معرفت مجموعة وحی قرآنی را به دو طبقة مکی و مدنی تقسیم کرده است و حال آنکه از دیدگاه ریچارد بل برای آن سه مرحله یا سه دوره وجود دارد.
از دیدگاه آیة الله معرفت، سور مکّی 86 سوره میباشند، در حالی که بل حدود 20 سوره را به طور کامل مکّی دانسته است.
بل آیات اول تا چهاردهم سورة «تکویر» را مربوط به اواخر وحی مکی میداند، ولی استاد معرفت نزول تمامی این سوره را مربوط به اوایل وحی مکی دانسته و به عنوان هفتمین سورة نازل شده معرفی کرده است.
از نظر آیة الله معرفت، سورههای رعد، زلزله و الرحمن در زمرة سور مدنی ارائه شدهاند و حال آنکه ریچارد بل آنها را در ردیف مرحلة دوم از وحی مکّی معرفی کرده است.
بل معتقد است که آیات وحی در قالب واحدهایی بسیار کوچک نازل شده؛ از این رو، تاریخگذاری مناسب آیات قرآنی باید خود را با این واحدهای کوچکتر وفق دهد؛ و حال آنکه از نگاه استاد معرفت، همچون دیدگاه اکثر عالمان مسلمان، بسیاری از سورههای قرآن به صورت مجموعی و یکجا نازل شدهاند.
در مجموع میتوان به این نکته کلّی اشاره نمود که ریچارد بل نظیر سایر مستشرقان براساس حدس و گمان نسبت به تاریخ نزول برخی آیات و سور، داوریهای غیرمتقنی را مطرح نموده است، ولی در واقع هیچگونه نظام طبقهبندی از سورهها یا تاریخگذاری آیات قرآنی را به صورت دقیق ارائه نکرده است.
نویسنده: دکتر محمدجواد اسکندرلو
پینوشت:
[1] . THEODOUR NOLDEKE. (1836 – 1930) [خاورشناس آلمانی]; THE ORIGINS OF THE KORAN.
[2] . GUSTAV WEIL. (1808 – 1889) [خاورشناس آلمانی]; MOHAMMED, DER Prophet: Sein Leben und sein lehre.
[3] . ROD WELL. (1900) [خاورشناس انگلیسی]; THE KORAN.
[4] . BLACHERE. (1900 – 1973) [خاورشناس فرانسوی]; Introduction au coran.
[5] . RICHARD BELL. (1913 – 1982) [خاورشناس اسکاتلندی]; INTRODUCTION TO THE QURAN.
[6] . WILLAM MUIR. (1819 – 1905); THE CORAN,ITS COMPOSITION AND TEACHING.
[7] . GRIMME. ((قرن بیستم; MOHAMMED, Das Leben, Munster.
[8] . HIRSCHFELD (1854 – 1934); NEW RESEARCHES INTO THE COMPOSITION AND EXEGESIS OF THE QURAN.
[9] . Introduction To The Quran.
[10] . محاضراتٌ فی تاریخ العرب، صالح أحمد العلی، الجزء الاوّل، ص 173 ـ 174.
[11] . INTROBUCTION TO THE QURAN, RICHARDBELL, LONDON, 1953.
[12] . RICHARD. BELL, INTRODCTION TO THE QURAN, EDINBUGH, University Press, P. 101.
[13] . Ibid. PP. 121 – 144.
[14] . Ibid. PP. 121 – 122.
[15] . ذاريات، 21: «وَفِي الأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ. وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ»
[16] . جاثيه، 3: «إِنَّ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ»
[17] . فصّلت، 37 و 39: «وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ...»
[18] . RICHARD BELL, Ibid, P. 122.
[19] . التفسير الحديث، محمّد عزّة دروزة، ج 5، ص 33.
[20] . تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و همکاران، ج 22، ص 329 - 330.
[21] . الميزان، سید محمدحسين طباطبايى، ج 18، ص 373.
[22] . R. B. , Ibid.
[23] . التفسیر الحدیث، ج 4، ص 557.
[24] . R. B. , Ibid.
[25] . التفسیر الحدیث، ج 4، ص 404.
[26] . المیزان، ج 17، ص 359.
[27] . RICHARD BHLL; Ibid, P. 124.
[28] . التفسیر الحدیث، ج 3، ص 443.
[29] . ر. ك: المیزان، ج 10، ص 55.
[30] . تفسیر نمونه، ج 12، ص 153.
[31] . التفسیر للحدیث، ج 5، ص 253.
[32] . بروج، 15 ـ 18.
[33] . مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، ج 10، ص 359.
[34] . RICHARD BELL; Ibid. P. 122.
[35] . بقره، 73.
[36] . بقره، 164.
[37] . بقره، 259.
[38] . آل عمران، 190.
[39] . رعد، 3 و 4.
[40] . RICHARD BELL; Ibid. P. 137
[41] . Ibid. P. 138.
[42] . Ibid. P. 139.
[43] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 18، ص 206، ح 36؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 478.
[44] . التفسیر الحدیث، ج 1، ص 440.
[45] . همان، ج 5، ص 423.
[46] . مریم، 16.
[47] . مریم، 41.
[48] . مریم، 51.
[49] . مریم، 54.
[50] . مریم، 56.
[51] . RICHARD BELL, Ibid. P. 141 – 142.
[52] . Ibid. P 143.
[53] . Ibid.
[54] . المعجم الوسیط، ابراهیم انیس و دیگران، ص 775.
[55] . بقره، 152.
[56] . دخان، 2.
[57] . مجمع البحرین، ر.ک: فخرالدین طریحی، ج 2، مادة ک ـ ت ـ ب.
[58] . اقتباس از کتاب تاریخ قرآن، محمد هادی معرفت، ص 58 ـ 34 (با تلخیص).
[59] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 26 و 35.
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان - 1