تحریف قرآن، اتهام به شیعه

چکیده

قرآن اصیل‌ترین و شناخته‌ترین کتاب آسمانی است که دارای استحکامات قوی می‌باشد. این قرآن کلام الهی است که بر پیامبرش حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) نازل نمود و خود تعهد نمود که از آن محافظت نماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون»

ادعای تحریف دانستن قرآن قِدمتی طولانی دارد که عده ای سودجو و مغرض و فتنه گر همواره بر تحریف قرآن تکیه کرده‌اند و امروز عده ای که به قرآن ایمان و اعتقاد ندارد اتهام تحریف قرآن را بر علمای شیعه روا می‌دانند. در حالی که در این مقاله بسیاری از علمای شیعه را نام برده‌ایم که آنها به عدم تحریف قرآن قائل هستند و سپس به دلایل پیراستگی قرآن از تحریف پرداخته‌ایم.

کلیدواژه: قرآن ، تحریف ، علماء ، جمع آوری قرآن ، شیعه .

 

مقدمه

شبهه تحریف قرآن از دیر باز به اساس عقائد باطله‌ی عده ای سودجو و کینه ورز و دشمن اهل بیت (علیهم السلام) به واسطه کلام و قلم‌فرسایی نمودن در اذهان عده ای از مسلمانان، به خصوص شیعه قرار داده‌اند.
این قرآنی که نور و هدایت است برای مؤمنین دارای خصوصیات جاودانگی و همیشگی بودن و به دور از نقص و عیب است. بطوریکه به عنوان تحدّی با کفار و منافقین به میدان مبارزه آمده است.
تحریف از ریشه حرف به معنای گوشه، کنار و طرف است. بنابراین مفهوم تحریف به کنار بردن خواهد بود. از این رو تحریف گفتار به این معناست که با تغییر و جابجا کردن کلمات و جملات یا تفسیر نادرست، مورد نظر متکلم را از بستر صحیح و مطلوب خارج ساخته به مفهومی کناره بکشاند. که این از نظر دلائلی که مطرح خواهد شد در مورد قرآن کریم مردود است.

 

دلیل متواتر بودن قرآن از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا کنون

قرآن کریم بر خلاف کتب آسمانی دیگر، کتابی مسند و محکم است که از زمان ظهور خود رسول خدا و بعثت ایشان تا زمان ما متواتراًً نقل شده است و ابداً سند متصل به آن حضرت منقطع نگردیده است. یعنی از همان روز اول بعثت، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قرآن را احتکار ننموده و از نظر پنهان نکرد.
بلکه هر آیه که بر پیغمبر نازل می‌شد اول کسانی که حاضر بودند (از قبیل امیرالمؤمنین) علیه السلام زیدبن ثابت، عبدالله بن مسعود و معاذ بن جبل و عثمان بن عفان امر می‌فرمود به نوشتن قرآن و ثبت نمودن آن و بعد در حضور عموم أصحاب و افراد امّت قرائت نموده و با تأکیدات بلیغ توصیه می‌فرمودند بر حفظ نمودن آیات آن و ثواب بسیاری از برای خواندن و نوشتن و از حفظ نمودن و نشر دادن و تعلیم و تعلّم آن آیات مقرر می‌فرمود؛ و سال دهم هجرت که آن حضرت رحلت فرمودند تمام شبه جزیره عرب بعلاوه یمن و قسمتی از حبشه و فلسطین و سوریه مسلمان بودند و تمام آن‌ها با یک وجد و شعف خاصی، نگهدار قرآن و حافظ آن بودند.

علاوه بر آنکه قرآن مجید مبنای علمی و دانائی آن‌ها، و مرکز و اساس و مدرک احکام شرعیه و مبنای و نیّة و سیاسة و اجتماعیه و معجزۀ ثابتۀ باقیۀ خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه وآله) بوده است؛ و عموم مردم اهتمام داشتند تا قرآن را برای دریافت ثواب و پاداش الهی قرائت نمایند و برخی از آن‌ها هر شب یک ختم قرآن می‌نمودند. حافظ ابوعبدالرحمن احمد بن علی نسائی که افقه مشایخ مصر در اواخر قرن سیم هجری واز اکابر علمای عامّه و ارباب صحاح ستّه بوده است درکتاب سنن خود از عبدالله بن عمر نقل نموده که می‌گفت: «جَمَعتُ القرآنَ فَقَرئت بِهِ کُلّ کَیلَة فَبلغ النبیَ (صلی الله علیه و آ له) فَقَال أقرَئَهُ فی َشهر» (1)؛ «جمع نموم قرآن را و قرائت می‌نمودم هر شب آن را وقتی این خبر به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید فرمود: ماهی یک مرتبه ختم قرآن نمائید.»
پس در زمان خود رسول الله (صلی الله علیه و آله) صدها هزار مسلمان ناظر و حافظ و قاری قرآن بودند. زیرا به اتفاق مسلمین از شیعه و سنی آن حضرت مکرر صریحاً به عبارات مختلفه می‌فرمود: «إِنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثِقلَینَ کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی إن تَمَسَکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدِی أَبَداً» (2)؛ «من در میان شما دو چیز بزرگ و گرانسنگ را می‌گذارم اگر به این دو تمسک جوئید هرگز بعد از من گمراه نمی‌شوید. آن دو چیز گرانبهاو بزرگ قرآن مجید و عترت من می‌باشد.»

روی همین اصل که قرآن در دسترس عموم مسلمانان بود، حضرت امر می‌فرمود به قرآن تمسک بجوئید تا گمراه نشوید، پس صدها تواتر در زمان خود آن حضرت، ناقلین وقارئین و حافظین قرآن به همین صورت موجود بوده‌اند؛ و بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حوادثی مانند حوادث بنی اسرائیل که بر یهود و نصاری بعد از حضرت موسی و عیسی (علی نبینا و آله و علیهم السلام) واردآمد و قطع تواتر شد، برای مسلمانان پیش آمد نکرد تا اسباب قطع تواتر شود. زیرا از زمان ظهور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و بعد از رحلت آن حضرت اسلام پیوسته در ترقی و تعالی و نشر و انتشار بوده و هیچ حادثه ای همچون حوادث رومی‌ها و یهود برای مسلمین پیش نیامده که قرآن از میان برود چنانچه سیصد سال انجیل در دست بنی اسرائیل نبود.

ولی قریب هزار و اندی سال است که پیوسته در هر دوره و زمانی میلیون‌ها نفر ناظر و حافظ و ناقل همین قرآن مجید بوده‌اند. پس کتاب مقدّس ثابت السندی همچون قرآن مجید که ثابت باشد وجود ندارد. فلذا روی قواعد علم و عقل و نقل به این کتاب مقدّس می‌توان اتّکاء نمود، و قطعاً عمل به چنین کتابی مایۀ سرفرازی اهل علم و عقل و منطق می‌باشد.
آری، آنچه محرز و مسلّم است این است که مبدالمبادی تمام تعالیم عالیۀ اسلامیت که از میان دو لب مبارک آن حضرت خارج گردیده قرآن مجید و همین کتاب محکم آسمانی بوده است، که «فیه تِبیانٌ لِکُلِّ شَیء» است. بنابراین این کتاب مقدس مبدأ و مرجع احکام و قواعد و قوانین دین بوده فلذا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به تمام امت بسیار توصیه و تأکید می‌فرمودند در نگهداری قرآن مجید و حفاظت و حراست آن از شرّ اشرار و اعدادین، به همین جهت افرادی از علما و دانایان امّت و تربیت شدگان دانشگاه آن حضرت سعی بلیغ در نوشتن و نگهداری قرآن مجید می‌نمودند؛ علاوه بر آن جمیع افرادی است با حافظۀ مخصوصی که داشتند هر آیه ای که نازل می‌شد را با توصیۀ آن حضرت در حافظه خود ضبط می‌نمودند.

 

قرآن در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جمع آوری شد

از جملۀ دلائلی که اثبات می‌کند قرآن مجید که امروز در دسترس همۀ مسلمین است در زمان آن حضرت هم متداول بوده، این است که قرآن را «کتاب» نامیدند. چون اطلاق اسم «کتاب» عرفاً فقط بر مطالب مرتبّه مدوّنه مجتمعه در اوراق منظم برای یک هدف و غرض معینی صحت پیدا می‌کند نه چیز دیگر. پس اگر مطالبی متفرقه و تدوین نشده در یک سری اوراقی مشتت صورت گرفته باشد، به آن «کتاب» گفته نمی‌شود؛ و از جمله امور مسلّم این استکه بعد از سیزده سال از دورۀ بعثت که پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله) به مدینه هجرت نمودند، جمیع آن آیاتی که تا آن زمان بر آن حضرت نازل گردیده بود «کتاب» نامیدند. چنانچه خداوند در آیه اول سوره بقره که در مدینه نازل گردید فرموده است: «ذلکَ الکتابُ لارَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَقِین» (3)؛ «این کتاب دون شک راهنمایی پرهیزکاران است.»
و نیز در آیات دیگر هم اطلاق لفظ کتاب بر قرآن مجید شده است که خود دلیلی است بر اینکه قرآن مجموعۀ مترتّبه مدوّنه در زمان خود رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده است که اسم کتاب بر او گذارده‌اند.
علاوه بر آن برخی از روایاتی از اهل بیت نقل شده مبنی بر این که بعضی از صحابه، قرآن را در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جمع آوری نموده‌اند که ما تعدادی از آن‌ها را نقل می‌کنیم: عن قتاده قال سألت انس بن مالک، من جمع القرآن علی عهد النبی (صلی الله علیه و آله)؟ قال: اربعه کلهم من الأنصار: «ابی بن کعب» و «معاذبن جبل» و «زید بن ثابت» و «ابوزید» و نحن ورثناه. (4)؛ از قتاده نقل شده که گفت: من از انس بن مالک سؤال کردم که قرآن را چه کسی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) جمع آوری نمود؟ او پاسخ داد: چهار نفر از انصار به نامهای ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابو زید، آن را جمع آوری نمودند و ما اآن را به ارث بردیم. اگر جمع کردن قرآن به معنای حفظ کردن آن در حافظه بود چنانکه عده ای گفته‌اند معنی نداشت که آن را در چهار نفر منحصر کند. چون مسلمانان دیگری هم وجود داشتند که حافظ همه قرآن بودند. پس منظور همان گردآوری قرآن است.
«عن زید بن ثابت قال: کنا عند رسول الله (صلی الله علیه و آله) نؤلف القرآن الرعاع» (5) زید بن ثابت می‌گوید: ما در خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قرآن را روی کاغذ می‌نوشتیم. «علی بن ابراهیم : ... ان النبی (صلی اله علیه و اله) أمر به جمع القرآن الذی کن فی صحف و حریر و قرطاس فی بیته لا یضیع کما ضیع التوراه و الانجیل؛ عن ابراهیم می‌گوید: پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) دستور داد قرآن را که در خانه‌اش بود و روی برگ درخت، پارچه حریر و کاغذ نوشته شده بود جمع آوری کند تامثل تورات و انجیل از بین نرود.»

چنانچه فریقین (شیعه و سنی) نقل نموده‌اند که در زمان رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایتونی بدواهٍ و بیاض لا زیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها لعدی فقال: عمر دعو الرجل فانه لیهجر!! حسبنا کتاب الله (6) از این پس جملات معلوم می‌شود قرآن مجموعه مدونه مرتبه معینه ای بوده که بین اصحاب به نام کتاب شهرت کامل داشته است که وقتی عمر گفت کتاب خدا ما را کافی است احدی بر او اعتراض ننمود که تو چه اطلاعی از کتاب داری و چه می‌دانی در کجاست که می‌گویی کتاب خدا ما را کفایت می‌کند. پس ثابت است که کتاب خدا (قرآن) در میان امت مانند آفتاب درخشنده و تابان بوده است.»

 

علی علیه السلام قرآن را به امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جمع آوری نمود

عده ای از کینه توزان دشمن و بازیگران دینی در میان مسلمانان اختلاف دیگری را انداختند به این عنوان که قرآن حقیقی که به خط امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده است و دست نخورده است خدمت امام (علیه السلام) می‌باشد و این قرآن که الآن در دست است دچار نقص و انحراف در آیات و سوره‌ها گردید ه است؟. به بعضی از اخبار تمسک جسته و ایجاد شبهه نموده‌اند و حال آنکه در نزد ارباب تحقیق ثابت است که مطلب اینگونه نیست که این‌ها بیان می‌کنند.

توضیح مطلب این که علی (علیه السلام) با آنکه یکی از کتابهای وحی بوده با این حال با سایر کتاب‌ها تفاوت بسیار داشته، برای آنکه علی علیه السلام منحصراً باب علم رسول الله، نویسنده قرآن، ولی نه مانند دیگر نویسندگان بلکه عالم و عارف به حقیقت قرآن بوده است.
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن حضرت را قابل و لایق دیدند پرده‌ها را از مقابل دیدگانش برداشته و اسرار و حقایق و معانی تفسیر و تأویل قرآن را به آن بزرگوار آموختند. فلذا آن حضرت اعلم به جمیع اصحاب به قرآن محید بودند و آگاه بر ظواهر و بواطن و محکم و متشابه ناسخ و منسوخ مجمل و مفصل قرآن مجید، که می‌دانست هر آیه در کجا و در چه چیز نازل گردیده است.
چنانچه علمای فریقین (شیعه و سنی) نقل کرده‌اند که حضرت علی (علیه السلام) در بالای منبر فرمودند؟ «أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی سَلُونِی فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّی عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِلَّا حَدَّثْتُکُمْ عَنْهَا به ما نَزَلَتْ بِلَیْلٍ أَوْ بِنَهَارٍ أَوْ فِی مَقَامٍ أَوْ فِی مَسِیرٍ أَوْ فِی سَهْلٍ أَمْ فِی جَبَلٍ وَ فِیمَنْ نَزَلَتْ أَ فِی مُؤْمِنٍ أَمْ فِی مُنَافِقٍ وَ مَا عَنَی بِهِ أَ خَاصَّةٌ أَمْ عَامَّة» (7)؛ سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید قسم به خدایی که دانه را شکافت و بشر را آفرید سؤال نمی‌کنید از آیه ای که از کتاب خدا مگر خبر می‌دهم به شما از آن‌ها که چه وقت نازل گردیده، شب یا روز در مقام یا در راه، در زمین نرم یا در کوه سخت و درباره چه کسی نازل شده، در مؤمن یا منافق عام است یا خاص. خلاصه اینکه به اتفاق شیعه و سنی علی (علیه السلام) باب علم رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده است.

و این حدیث ذیل، دلیل واضح است که آن حضرت از جمیع صحابه اعلم به قرآن بوده و مخصوصاً اینکه قرآن را در زمان رسول اکرم (صلی الله عیله و آله) جمع نمودند و در حضور آن حضرت قرائت فرمودند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براو صحه گذارند. چنانچه علامه مجلسی (ره) در بحارالأنوار از تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام به حق کاشف اسرار حقایق به جعفر ین محمد الصادق (علیهم السلام) نقل نموده که رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) به امیرالمومنین (علیه السلام) فرودند: «یَا عَلِیُّ الْقُرْآنُ خَلْفَ فِرَاشِی فِی الصُّحُفِ- وَ الْحَرِیرِ وَ الْقَرَاطِیسِ فَخُذُوهُ وَ اجْمَعُوهُ- وَ لَا تُضَیِّعُوهُ کَمَا ضَیَّعَتِ الْیَهُودُ التَّوْرَاةَ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ ع فَجَمَعَهُ فِی ثَوْبٍ أَصْفَرَ- ثُمَّ خَتَمَ عَلَیْهِ فِی بَیْتِه» (8)؛ قرآن پشت خارش من است. در مصحف و حریر نوشته های از هر چیز پس بگیر او را و جمع آوری کن مبادا ضایع کنند او را هم چنان که ضایع نمودند یهود تورات را، پس علی (علیه السلام) به سرعت مشغول جمع آوری قرآن شد و قرآن را در جامه زرد قرار داد و آن را مهر کرد و در خانه خود مضبوط داشت.
در روایت دیگر ابن ابی الحدید درباره امیرالمومنین (علیه السلام) می‌گوید: همه بر این امر اتفاق دارند که تنها علی (علیه السلام) در زمان رسول خدا قرآن را حفظ می‌نمود و اولین کسی بود که قرآن را جمع کرد. (9)

همچنین خود امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: اگر بر من تکیه گاه گذاشته شود، قرآنی بیرون می‌آورم که به دست خود و انشای رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نوشته‌ام (10)
محمد بن سیرین از عکرمه چنین نقل می‌کند: «در ابتدای خلافت ابوبکر، علی بن ابیطالب (علیه السلام) در خانه نشست و مشغول جمع آوری قرآن شد. ابن سیرین می‌گوید: به عکرمه عرض کردم : ایا تألیفی برای قرآن قبل از علی (علیه السلام) وجود داشت؟ گفت: اگر جن و انس جمع شوند نمی‌توانند همانند تألیف علی (علیه السلام) را داشته باشند» (11)

 

خصوصیات مصحف امام علی (علیه السلام)

از مجموعه احادیثی که دربارۀ مصحف امام علی (علیه السلام) وارد شده استفاده می‌شود که مصحف آن حضرت دارای امتیازها و خصوصیات ذیل است:
1.بر اساس ترتیب نزول آیات قرآن مترتب شده؛
2.منسوخ بر ناسخ مقدم است؛
3. تأویل برخی از آیات به طور تفصیل نوشته شده؛
4.تفسیر برخی از آیات به نحو تفصیل بیان گشته؛
5.محکمات و متشابهات قرآن ذکر شده؛
6. حرفی از قرآن کم و زیاد نشده؛
7.اسامی اهل حقّ و باطل آورده شده؛
8. به املای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خطّ امام علی (علیه السلام) بوده؛
9. به فضایح قوم، از مهاجرین، انصار و از کسانی که با اسلام همراه نبوده اند اشاره شده است؛
10.نصوص قرآن، ضبط و اثبات شده؛
11. قرائت قرآن، همان گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرائت فرمودند ثبت شد؛
12. مشتمل بودن توضیحات در حاشیۀ آن و بیان مناسباتی است که سبب نزول آیات شد. هم چنین مکان، زمان و شأنیت اشخاص در نزول آیات قرآن منعکس و مراعات شده است. (12)

 

افترای تحریف قرآن به شیعه

ناجوانمردی افترای که به شیعه زده می‌شود و آن را به مذهب تشیع نسبت می‌دهند مسأله «تحریف قرآن» است، که با وجود تعداد زیادی از عالمان شیعی که برنادرستی تحریف به کاستی تأکید داشته و دارند اما عده ای از تفرقه اندازان اهل سنت، همسو با فرقۀ وهابیت به صورت گسترده، شیعه و علمای شیعی را طرفداران تحریف قرآن معرفی می‌کنند این تهمت بی اساس به شیعه و علمای آن‌ها، از استدلال‌های ضعیف دشمن دیرینه اهل بیت می‌باشد که خود تحریفی بیش نیست که ما با استدلالات عقلی و نقلی افترای بزرگ را پاسخ داده، بیان می‌داریم که شیعه نه تنها قائل به تحریف قرآن نیست بلکه قائل است این موضوع عملکرد سیاسی بسیاری از خلفاء اهل سنت برای سرکوبی شیعه به شمار می‌رود.

 

بررسی واژگان تحریف

معنای لغوی تحریف: «تحریف» را اینگونه معنا کرده‌اند: «التَحریفُ بِالشی إمالَتَه و العُدول بِهِ عَن مَوضِعه إلی جانب» (13)؛ «تحریف به شیء این است که چیزی را که به یک طرف میل داده و آن را از موضعش تغییر دهند.»
اصل مادّۀ «تحریف» از «حرف» است و آن به معنای «طرف» است؛ یعنی کنار. راغب می‌گوید: «گفته می‌شود حرف الشیء؛ یعنی کنار شیء و جمع آن احرف و حروف است. گفته می‌شود حرف السیف و حرف السفینه و حرف الجبل؛ یعنی کنار شمشیر، کنار کشتی و کنار کوه و حروف الفبا؛ یعنی حروفی که دوطرف کلمه و حروف عمل کننده درنحو، یعنی حروفی که در کنار کلمات قرار می‌گیرند و بعضی را به بعض دیگر پیوند می‌دهند.» (14)
در قرآن نیز کلمۀ «حرف» بکار رفته است: «مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ الله عَلَی حَرفٍ فَإن اَصابَتهُ خَیرٌ اطمَأَنَّ بِهِ وَ إن اصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ...»(15)؛ «بعضی از مردم اصلاً خدا را در یک جانب عبادت می‌کنند؛ اگر خیری به او رسد اطمینان پیدا می‌کند اما اگر مصیبتی برای امتحان به او برسد دگرگون می‌شود.»
«زمخشری» آیه را چنین معنا نموده: «بر جانب و گوشه ای از دین نه باطن و قلب آن» (16) پس می‌گوید: «این بیان، مَثلی است برای کسانی که در دینشان سکون و اطمینان خاطر ندارند بلکه عبادت و دینشان با شک و تردید همراه است؛ مانند کسی است که در آخر لشکر قرار می‌گیرد؛ اگر احساس ظفر و غنیمت کرد، می‌ماند ولی اگر احساس شکست نمود فرار می‌کندو رو برمی‌گرداند.»(17)
بنابراین «تحریف» از کلمه «حرف» گرفته شده، «حرف» هم به معنای «طرف وجانب» است. آن وقت «تحریف» که مصدر باب تفعیل است؛ یعنی گرداندن و میل دادن چیزی به یک طرف و یک جانب؛ این تعریف به «تحریف کلمه» مربوط است.
«بنابراین غالب لغویان، حرف را به معنای گوشه و کناره دانسته‌اند. بر این اساس، مفهوم تحریف به سبب معنا دهی باب تعفیل، به کناره بردن و به گوشه کشاندن خواهد بود؛ از این رو تحریف قرآن به این معناست که باتغییر و جابه جا کردن کلمات و جملات یا تفسیر نادرست، مفهوم مورد نظر متکلم را از بستر صحیح و مطلوب خارج ساخته، به مفهومی کناره بکشاند که در حاشیۀ معنای اصلی جای داشته است. تحریف در آیه شریفه» یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ (18) به همین معناست؛ زیرا وقتی خداوند می‌فرماید: گفتارها را از جایگاه های خود تحریف می‌کنند، بدین معناست که گفتار الهی دارای جایگاه و بستر خاصی است و تحریف کنندگان آن را از آن جایگاه مخصوص تغییر می‌دهند. جایگاه گفتار، یا لفظی یا معنوی است؛ یعنی گاهی لفظ خدا را جا به جا می‌کنند که تغییر مفهوم را به همراه دارد و زمانی معنا و مفهوم آن را از بستر صحیح و مورد نظر خداوند خارج می‌سازند؛ چنان که مرحوم امین الاسلام طبرسی در تفسیر آیه یاد شده گفته است: «یعنی آن را بر مفهومی غیر از آنچه نازل شده تفسیر می‌کنند و صفت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تغییر می هند.»

بنابراین، محرّفان به دو شکل تحریف می‌کردند: نخست با تأویل نادرست و دیگری با تغییر و تبدیل؛ و لیکن جمع هر دو ممکن است. با این توضیحات، تحریف گفتار به معنای تغییر معنا با کم یا زیادکردن، تغییر و جا به جا کردن ظاهر کلمات یا با تفسیر نادرست آن (19)

 

تقسیم بندی تحریف

تقسیم مستحکم تحریف به دو صورت است؛ معنوی و لفظی. در تحریف معنوی، تحریف کننده بدون هیچ گونه دخالتی در الفاظ و عبارت‌های قرآن، آنهارا بر پایه پیش فرض‌های بیهوده خویش و به سبب تقویت آن‌ها تفسیر می‌نماید و در اصل، نگاه وبینش خود را بر قرآن تحمیل می‌نماید، نه نگارش خویش را و معنایی مخالف مراد حقیقی پروردگار عالم به دست می‌دهد از آنجا که تحریف کننده، معنای آیه را از جایگاه درست وروشن و شایستۀ آن خارج ساخته، آن را در مفهومی کناره تفسیر می‌کند، به کارش تحریف اطلاق شده است. تحریف معنوی را اصطلاحاً تفسیر به رأی گویند.
تحریف لفظی، دخخالت وتصرف در ساختمان الفاظ و عبارت‌های قرآن است که بیشتر به دو صورت بیان می‌گردد : 1. تحریف لفظی به زیادی؛ یعنی آیه یا سوره ای را از خود ساخته، بر قرآن می‌افزاید و این افزایش‌ها، بی آنکه قابل تشخیص باشد، در قرآن امروزی راه پیدا کرده باشد. 2.تحریف لفظی به حذف نمودن وکاستی؛ یعنی بخشی از کلمات، آیات یا سوره های قرآن را بی آنکه قابل تشخیص باشد، ازآن خذف کرده باشد؛ بنابراین تحریفبه سه صورت است : تحریف معنوی، تحریف لفظی به زیادی و تحریف لفظی به حذف. (20)

در واقع شدن تحریف معنوی (تفسیر به رأی قرآن) به هیچ وجه در آن شک ومردد بودن وجود ندارد؛ شواهد آن بدین شرح است: 1.تاکید همراه با تکرار رسول خدا اکرم (صلی الله علیه و آله) دربارۀ زیان تفسیر به رأی؛ «من فَسّر القرآن برأیه فلیتبّوأ من النار» (21)؛ «هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، می‌بایست خود را برای آتش مهیا سازد.» 2.وجود تعداد زیادی ادعا کننده به تفسیر قرآن را که بر پایه تمایلات درونی خود تفسیر می‌کردند که گاه همچون قتاده از سوی ائمه (علیهم السلام) ملامت شده‌اند. 3. افتراق مسلمین به هفتاد و سه فرقه که عده ای از آنان اساس اعتقادات خود را بر پایه از آیات قرآن می‌دانند. 4.هشدار وتوصیه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عبدالله بن عباس که برای گفت و گو با خوارج به جای قرآن به سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) استناد کند. «لاتخاصمهم بالقرآن؛ فإنب القرآن محّال ذو وجوه؛ تقول و یقولون و لکن حاجّهم بالسنة؛ فإنّهم لن یجد و اعنها محیطاً»؛ «با آنان با قرآن جدال مکن؛ زیرا قرآن وجوهی را بر می‌تابد؛ تو می‌گویی و آنان در پاسخ چیز دیگر می‌گویند [و نمی‌توانی نتیجه بگیری] لکن با آنان با سنت احتجاج کن که دیگر از سنت [در اثر شفاف و صریح بودن] گریزی نخواهند داشت. تفسیر به رأی به رغم ناپسند بودن و ضربه های سهمگینش، نمی تواندبه اعتبار و حجیت قرآن صدمه ای به بار آورد؛ به سبب اینکه امری خارج از هویّت قرآن به شمار می‌آید و هماره در طول دوره های متمادی عده ای از علمای فحول ومتقی ومتخصص در دین مبین اسلام برای پاسداشت قرآن از هر گونه انحراف وتحریفی آمادگی داشته، با جان ودل از آن مرزبانی می کردنند. دربارۀ عدم وقوع تحریف لفظی به فزونی، عالمان شیعه و سنّی اتفاق نظر دارند. (22)»

 

اعتقاد بزرگان شیعه به تحریف ناپذیری قرآن

1.شیخ صدوق (ره)

یکی ازعلمای بزرگ شیعه مرحوم شیخ صدوق است. با توجه به تاریخ فوت شیخ صدوق معلوم می‌شود که عصر او به زمان غیبت صغرای امام زمان (علیه السلام) بسیار نزدیک بوده و شاید مقداری از غیبت صغری را نیز درک کرده باشد؛ برای این که غیبت صغرای امام (علیه السلام) از سال دوم هجری آغاز شد و تا سال 399 هجری امتداد یافت و شیخ صدوق، در حدود 306 هجری متولد شد، پس مرحوم شیخ صدوق به عصر غیبت صغری بسیار نزدیک بوده و طبعاً به عصر ائمه (علیهم السلام) و اعتقادات شیعه آگاه تر بوده است.
وی کتابی داردبه نام «عقاید امامیه» که اعتقادات شیعه را در آن جا جمع آوری کرده و به اعتقادات صدوق نیز معروف است. در آن کتاب دربارۀ تحریف قرآن چنین می‌فرماید: «به اعتقاد ما (شیعیان) قرآنی که خداوند بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده بیشتر از قرآنی که اکنون در دست مردم موجود است نبوده و تعدادی سوره های قرآن نزد مردم 114 سوره می‌باشد و نزد ما سورۀ والضحی و الم نشرح روی هم یک سوره است و هم چنین سورۀ »ایلاف و «الم‌تر کیف» نیز یک سوره محسوب می‌شود.
کسی که به ما نسبت دهد و بگوید ما گفته‌ایم قرآنی که بر پیامبر نازل گردیده بیشتر از قرآن‌های موجود است، دروغ گو است و (به ما طایفۀ امامیه، تهمت ناروا می‌زند) (23)

 

2.شیخ مفید (ره)

فقیه و متکلم نامدار شیعه، معروف به «شیخ مفید» سال 413 ق وفات یافته است. از آن جا که ایشان در عصر خود مرجع اعلای شیعه ودر بین خاص و عام، صاحب نفوذ زیادی بوده طبعاً استفتائات فراوانی از محضرش می‌شده و او هم پاسخ می‌داده که قسمتی از این پرسش و پاسخ‌ها درکتابی به نام «اجوبة المسائل الرویة» جمع آوری شده، یکی از سؤال‌ها این است: «اگر کسی بگوید: چطور صحیح است گفته شود این قرآنی که اکنون در بین مردم است حقیقتاً همان کلام خداوند است بدون هیچ کم و زیاد و حال این که شما از ائمه معصومین (علیهم السلام) رد این نقل می‌کنید که آنان [به جای کُنتُم خَیرَ اُمَّة... ] خوانده‌اند» کنتُم خیر ائمه اخرجت للناس و هم چنین [جای جَعَلناکُم أُمََّةً وَسَطاً] خوانده‌اند:
«جَعَلناکم ائمه وسطا» و باز [به جای یَسألونَکَ عَنِ الأنفالِ] خوانده‌اند: «یسألونک الأنفال» و این‌ها بر خلاف قرآنی است که در دست مردم می‌باشد.
شیخ مفید در پاسخ می‌فرماید: اخباری که از ائمه نقل شده همۀ آن‌ها اخبار آحاد است و نمی‌توان به صحت آن‌ها قطع و یقین حاصل کرد و برای همین، ما در این گونه مسائل توقف می‌کنیم و از دستوری که به ما داده شده مبنی بر اینکه از همین قرآنی که در بین مردم است پیروی کنید، عدول نمی‌کنیم. (چون خود معصومین) علیهم السلام امر فرمودند هر روایتی که با قرآن و عقل، مطابق نبود، علم آن را به خود ما واگذار کنید. افزون بر این، کسی منکر این معنا نیست که ممکن است در قرآن کریم دو جور قرائت شده باشد که یکی از آن‌ها در قرآن و دیگری در روایت آمده باشد. همان طور که مخالفان ما نیز صریحاً اعتراف می‌کنند که نزول قرآن کریم بر وجوه متعدد بوده است. (24)

 

3.سید مرتضی (ره)

«سید مرتضی یا علم الهدی» (متوفی 436 ق) یکی دیگر از مفاخر شیعه است. وی برای عدم تحریف قرآن، بسیار محکم و قوی استدلال می‌کند و می‌گوید: «علم به صحّتِ نقل قرآن مثل علم به شهرها و حوادث بزرگ و وقایع عظیم و مثل کتاب‌های مشهور و اشعار مدوّن عرب است؛ چون اهتمام و انگیزه شدیداً بر این بودکه قرآن را حفظ و حراست کنند چون قرآن معجزۀ پیامبر و مآخذ علوم شرعی و احکام دینی است و علمای مسلمین در حفظ و حمایت از قرآن به حدّ اعلی رسیدند نه به نحوی که حتی اگر دراعراب، قرائت، حروف و ایاتش اختلافی رخ می‌داد، کاملاً به موارداختلاف آشنا بودند، پس با این شدتِ اهتمام و شناخت کامل، چگونه ممکن است قرآن کریم تغییر و یا نقصی بر آن وارد شده باشد؟»
علم به تفصیل و جزئیات قرآن در صحّت نقلش مانند علم به همۀ قرآن است مثل کتاب‌هایی که روشن است مؤلّفان آن چه کسانی‌اند، مانند کتاب سیبویه و مزنی. کسانی که اهل ادب اند و به ادبیات اهمیت می‌دهند کاملاً به همۀ جوانب این دو کتاب واقف‌اند؛ به طوری که اگر کسی حتی یک باب درعلوم نحو به آن‌ها داخل کند، اهل فن فوری آن را تشخیص می‌دهند و می‌فهمند که این باب، جزء اصل کتاب نیست بلکه به آن ملحق شده است. با این حساب، کاملاً پیداست که وقتی کتاب سیبویه و مزنی چنین اهمیتی داشته سیبویه و مزنی و دیوان‌های شعرا بالاتر و بیشتر از آن‌ها مورد دقت و عنایت بوده است ... .

در عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرآن کریم به همین صورت که در این زمان هست جمع آوری و تدوین شده بود...، تمام این‌ها با اندک تأمّلی براین معنا دلالت می‌کند که قرآن در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آ له) متفرق و پراکنده نبوده بلکه مدوّن و مرتّب بوده است. کسانی که در این مسئله با ما مخالفت کرده‌اند؛ از امامیه یا حشویه، به قول ونظر آنان اعتنایی نمی‌شود. (25)

 

4. شیخ طوسی(ره)

یکی ازعلمای بزرگ شیعه، که بی تردید از نوادر و نوابغ عصر خود بوده، «شیخ طوسی» است. او می‌فرماید: مقصود از این کتاب، علم معانی و اغراض مختلف قرآن کریم است؛ و اما سخن دربارۀ زیادی و نقصان قرآن، سزاوار این کتاب نیست؛ چون در زیادی قرآن، اجماع بر بطلان آن است و نقصان در قرآن نیز ظاهر مذهب مسلمانان بر خلاف آن است و همین مطلب نزد مذهب ما به صحت نزدیک‌تر است؛ و سید مرتضی «رحمة الله» نیز همین قول را تأکید کرده است و ظاهر روایات نیز همین است. مگر این که از طریق عامه و خاصه، روایات زیادی بر نقصان بسیاری از آیات قرآن و نقل دادن آیه ای از جایی به جای دیگر نقل شده است؛ ولی این‌ها واحد است که موجب علم و عمل نمی‌شود و بهتر است از این گونه اخبار، اعراض شده و از اشتغال به آن‌ها پرهیز شود. (26)

 

5. علامه حلی (ره)

یکی دیگر از علمای بزرگ شیعه، که از اندیشوران و نوابغ عصر بوده، «علامه حلی» است. او در برخی از جوابه ایش، دربارۀ عدم تحریف قرآن کریم می‌فرماید: «حق این است که در قرآن کریم نه تبدیلی رخ داده و نه تقدیم و تأخیری. هم چنین قرآن کریم نه زیاد شده و نه کم و پناه می‌بریم به خداوند از کسی که به امثال این تحریف‌ها اعتقاد داشته باشد، چون این گونه اعتقادها موجب می‌شود تا درمعجزۀ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که با تواتر نقل شده است، تحریف راه پیدا کند.» (27)

 

6. محقق کرکی(ره)

محقق کرکی، معروف به محقق ثانی (متوفای 940 ق) رساله ای درنفی تحریف و نبودن نقصان در قرآن تألیف کرده است و در آن می‌فرماید: «در روایاتی که دلالت دارند از قرآن کم شده یا باید توجیه نمود و یا دور انداخت، زیرا اگر روایتی بر خلاف دلیل کتاب، سنت متواتر و اجماع باشد و نتوان آن را توجیه نمود یا بر وجهی حمل کرد، باید آن را از گردونه خارج کرد.» (28)

 

7. حرّ عاملی (ره)

شیخ محمد بن حسن معروف به «حرعاملی» از جمله علمایی است که صریحاً به عدم وجود تحریف در قرآن کریم نظر کرده و فرموده است: «از تتبع اخبار و تفحّص تواریخ و آثار، علم قطعی حاصل می‌شود که قرآن کریم به حدّ عالی‌ترین درجۀ تواتر رسیده و هزاران صحابۀ پیامبر، حافظ و قاری قرآن بودند. همین چنین قرآن کریم در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تدوین و تألیف شده بود. (29)»

 

8.شهید قاضی نورالله شوشتری (ره)

وی در سال 1019 هجری به شهادت رسید و تربت پاکش درهندوستان است. او برای احیای مکتب تشیع بسیار کوشید و عاقبت جان خود را نیز بر سر این راه گذاشت و به شهادت رسید. یکی ازکتاب های او مصائب النواصب فی الامامة و الکلام است، که در آن جا می‌نویسد: «آن چه به شیعه نسبت داده شده که در قرآن تغییر پدید آمده، این سخن، قول مشهور امامیه نیست، بلکه فقط عده‌ای بسیار کم این سخن را گفته‌اند که به قول آنان نیز در بین شیعیان چندان توجهی نمی‌شود.» (30)

 

عدم تحریف قرآن از دیدگاه علمای معاصر

1.علامه طباطبائی (ره)

ایشان درکتاب تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون» (31) به طور تفصیل شدیداً تحریف قرآن را انکار کرده است.

 

2.امام خمینی(ره)

ایشان در درس اصول خود، در مباحث حجیت ظواهر کتاب، در ردّ معتقدان به تحریف قرآن می‌فرمود: برخی می‌گویند که در قرآن کریم آیه ای به نام آیۀ ولایت بوده و حذف شده است، ولی این سخن به هیچ وجه درست نیست چون اگر چنین بود، می‌بایست امیرالمؤمنین (علیه السلام) حتی برای یک بار هم که شده به این آیه استدلال می‌کرد و در برابر مخالفان خود، آیۀ ولایت را می‌خواند و حال آنکه درهیچ مورد حضرت به چنین چیزی تمسّک نکرده اند.
البته آن حضرت، مکرّر: آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ...»(32) و هم چنین به جریان غدیر خم تمسک فرموده‌اند، ولی درنهج البلاغه و کلمات ائمه معصومین (علیهم السلام) مشاهده نشده است که به آیۀ ولایت، استدلال شده باشد. پس معلوم می‌شود اساساً آیه‌ای به نام «ولایت» نبوده تا کسی آن را ساقط کند. (33)

 

3. آیة الله خویی (ره)

ایشان در مقدمّه کتاب البیان خود، بحث مفصّلی درخصوص عدم تحریف قرآن دارد.

 

لزوم اثبات جدایی قرآن از هرگونه تحریف

اثبات پیراستگی قرآن ازتحریف از جهات مختلفی لازم است، ولی به سه جهت آن اشاره می‌شود:

 

1.دفاع از هستی ومعتبر بودن قرآن،

اعتبار هر پیغمبری به اعجاز او نمایان است و ورسول خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) اعجاز رسالت خویش وبر حق وحقیقت بودن اسلام را قرآن بیان داشته است
بدین سان اعتبار اسلام به حقانیت قرآن ممزوج وگره خورده است و همان گونه که ارائه سوره ای همسان باسوره های قرآن، هماورد طلبی و در نتیجه اعجاز قرآن را در هم می‌شکند، ادعا یا احتمال راهیافت تحریف، حتی به کاستی، اعتبار و حجیّت قرآن را زیر سؤال می‌برد؛ بدین جهت عده ای از اخباریون بر اثر احتمال شبهۀ تحریف، ظاهر قرآن را فاقد حجیت دانسته‌اند و امکان استفاده از آن را منتفی ... به هر روی، با راهیافت احتمال تحریف فی الجمله تمام آیات قرآن بالجمله از اعتبار و سندیت ساقط می‌شوند. (34)

 

2. پاسخگویی به سولات غرض ورزان؛

با سختگیری بر تحریف قرآن دو گروه از غرض ورزان وکینه وران سود فراوان می‌برند؛ گروه نخست، مخالفان ودشمنانمسلمین اند. باری عده ای چون گلدزیهر (35) که با اسلام و قرآن کینۀ درونی دارد، قطعاً از شبهۀ تحریف حمایت می‌کنند؛ زیرا با چنین شبه‌ای اعتبار قرآن و درنتیجه، اعتبار اسلام به پندار ایشان فرو می‌پاشد.
گروه دوم، دشمنان تشیع اند که با که با اتهام وارد کردن به شیعه به اینکه شیعه قائل به تحریف پذیری قرآن است، در صدد جدا کردن آنان از پیکرۀ اسلام و مسلمانان‌اند؛ بنابر این اثبات عدم تحریف قرآن، افزون بر آنکه ریشۀ شبهه افکنان کینه ورز اسلام را می‌خشکاند، پاسخی در خور به تهمت‌هایی ناروا به شیعه خواهد بود.

 

3.بیان حجیت ظواهر قرآن؛

از ظاهر عبارت‌های برخی از اخباریان استنباط می‌شود که آن‌ها دلالت‌های بیان شده از ظاهر آیات را حجت نمی‌دانند و با منحصر نمودن فهم و تفسیر آیات به امامان معصوم (علیهم السلام) اعتقاد دارند فقط آن گروه از مدالیل آیات حجت است که از طرف معصوم (علیهم السلام) در قالب بندی احادیث صحیح به دست ما رسیده باشد. (36)

 

دلایل عدم تحریف قرآن

1.خداوند حافظ قرآن است

در قرآن کریم آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون» (37)؛ «ما قرآن را نازل کردیم و ما حافظ آن خواهیم بود.»
معنای این که خداوند حافظ قرآن است چیست؟ آیا بدین معناست که الفاظ و یا کاغذهایی که روی آن‌ها قرآن نوشته شود یا قرآنی را که فلان شخص حافظ است یا قرآنی که نزد فلانی است حفظ و پابرجا می‌ماند؟ یا مراد این‌ها نیست و آیۀ شریفه معنای دیگری دارد؛ چون طبعاً قرآن روی هر چیزی که نوشته شود، آن چیز از بین رفتنی است حافظان قرآن نیز از بین رفتنی‌اند، بلکه مراد این است که خداوند متعال آیاتی را که با قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده، تا آخرین آیه قرآن کریم آن را حفظ و نگه‌داری می‌کند؛ یعنی همین قرآن که اکنون در دست مردم است محفوظ و باقی خواهد ماند و کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نخواهد شد.
و دلیل آن نیز همین است که بعد از چهارده قرن هنوز کسی نتوانسته کوچک‌ترین خدشه ای به قرآن کریم وارد کند و یا اسلوب و تعداد سوره‌ها، آیات، کلمات و حتی حروف آن را تغییر دهد، برخلاف تورات و انجیل که پس از حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) در مدت زمانی اندک، از سوی هواپرستان شیطان صفت تحریف گردید.
از آیه استفاده می شودکه رسول خدا خوف این را داشت که قرآن کریم مانند تورات و انجیل، دست خوش تحریف و تغییر گردیده و از اصل خود چیزی از آن برد یا چیزی اضافه کند.
خداوند متعال برای اینکه رسول گرامی خود را از این نگرانی برهاند، با نزول آیه فوق، خاطر پیامبرش را برای همیشه آسوده ساخت و وعدۀ قطعی داد که این قرآن به سرنوشت تورات و انجیل دچار نخواهد شد.

 

2.در قرآن باطل راه ندارد

آیۀ دیگری که دلالت بر عدم تحریف قرآن می‌کند چنین است:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ* لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِید» (38)؛ «این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغش نمی‌آید، زیرا او فرستاده شده از سوی خداوند حکیم و شایسته است.»
در این آیه شریفه، حرف «لا» برای نفی است و دلالت بر عموم دارد، چون وقتی «لای نافیه» بر سر طبیعت و ماهیتی در آید و به آن متعلّق شود، افادۀ «نفی جنس» می‌کند؛ پس معنای آیه چنین می‌شود که در قرآن، هیچ باطلی اعم از زیان، نقیصه، تغییر کلمات و... راه نیافته و نخواهد یافت. اگر قرآن کریم از سوی ملحدین و ایادی منحرف و اجانب، تحریف شده باشد، این تحریف بالاترین مصداق راه یافتن باطل به قرآن است.

 

3.قاعده لطف

یکی از مباحث بسیار مفید درعلم کلام «قاعده لطف» می‌باشد. علمای علم کلام می‌گویند: فرستادن پیامبران و نازل ساختن کتاب‌ها از سوی پروردگار حکیم، از باب لطف است؛ چرا که خداوند متعال اراده نموده تا بشر را به سعادت دنیا و آخرت برساند و بشر به سعادت نمی‌رسد مگر با فرستادن پیامبر و کتاب، که راه های سعادت و شقاوت را به او بنمایند و این لطفی بزرگ از سوی خداوند متعال بر مردم است تا حجّت تمام شود و کسی نتواند بهانه آورد، از این رو خداوند هزاران پیامبر و وقتی پیامبر ارسال داشته و چندین کتاب نازل فرموده و رسالت را به حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) ختم فرمود: گفتنی است هرچند با خاتمیّت پیامبر ما (صلی الله علیه و آله) وحی قطع شد؛ رهبری و امامت و تبیین احکام الهی به جای خود باقی بوده و هست. بنابراین به مقتضای قاعده لطف، باید کتاب خدا ازهر گونه تغییر محفوظ بماند. همان گونه که به این قاعده در علم کلام برای اثبات امامت استدلال شده است. (39)

 

4. قرائت سورۀ کامل در نماز و عدم تحریف قرآن

یکی دیگر از دلایل عدم تحریف قرآن، «خواندن سورۀ کامل در نماز در رکعت اول و دوم بعد از حمد» است. روایات و احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) وارد شده که واجب است بعد از حمد، در رکعت اول ودوم، یک سوره کامل خوانده شود؛ البته نظر شیعه و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) چنین است ولی اهل سنت به خواندن سورۀ کامل در رکعت اول و دوم فتوا نمی‌دهد. (40)
ما می گوئیم: این که ائمه معصومین (علیهم السلام) پیروان خویش را به خواندن سوره کامل درنماز، امر نموده‌اند، خود دلیل محکمی بر عدم تحریف قرآن کریم است، زیرا اگر قرآن کریم تحریف شده بود، دیگر نمی‌شود به طور قطع، مشخص کرد که سورۀ کامل در قرآن چه سوره‌هایی است؛ چون ممکن است تمام سوره های قرآن به گونه ای تحریف شده باشند، وقتی اطمینان به کامل بودن یک سوره وجود نداشته باشد، تکلیف ما لایطاق است که اهل بیت (علیهم السلام) مسلمان را به تکلیف مالایطاق دعوت نمی‌نمایند.

 

5. سکوت علی (علیه السلام) دلیل برعدم تحریف قرآن

شاید بهترین استدلال بر عدم تحریف قرآن، سکوت مولای متقیان علی (علیه السلام) دربارۀ تحریف قرآن است، زیرا اگر قرآن کریم تحریف و آیات ولایت و امثال آن حذف شده بود، قطعاً علی (علیه السلام) در برابر این تحریف خطرناک، ساکت نمی‌نشست و یا حداقل وقتی خود به خلافت رسید اوّلین کاری که می‌کرد پرداختن به اصلاح قرآن بود؛ اما می‌بینیم چنین نکرد و به مسائل دیگری پرداخت که به نقل برخی از آن‌ها می‌پردازیم
«أما واللهُ لَقَد تَقَمَّصَهَا إبن أبی قُحافِه وَ أنَّه لِیَعلَمَ أنّ مَحلّی مِنهامحلُّ القُطب مِن الرَّمَی ینحدر عنّی السّیل وَ لایَرمی إلیَّ الطَّیر...»
آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابی قُحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشیده و حال آن که می‌دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیاب هستم؛ علوم و معارف از سرچشمۀ فیض من مانند سیل سرازیر می‌شود، هیچ پروازکننده ای در فضای علم و دانش، به اوج رفعت من نمی‌رسد. پس جامۀ خلافت را رها و ازآن پهلو تهی کردم و درکار خود اندیشه نمودم که آیا بدون داشت (نداشتن سپاه و یاور) حمله کنم و حقِّ خود را طلب نمایم یا آن که بر تاریکی کوری (و گمراهی خلق) صبر کنم که در آن کهنسالان فرسوده، جوانان را پژمرده و پیر ساخته و مؤمن رنج می‌کشد تا بمیرد، دیدم صبر، خردمندی است، پس صبر کردم در حالی که چشمان را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود؛ میراث خود را تاراج رفته می‌دیدم تا این که اوّلی (ابوبکر) راه خود را به پایان رساند و خلافت را بعد از خود به آغوش ابن حطاب انداخت. جای بس حیرت است که ابوبکر در زمان حیاتش، فسخ بیعت مردم را طلب می‌کرد، ولی چند روز از عمرش مانده بود که خلافت را برای عمر وصیت کرد، این دو نفر، خلافت را مانند دو پستان شتر، میان خود تقسیم نمودند و خلافت را در جای ناهموار و درشت قرار دادند و ...

مشاهده می‌کنید که امام (علیه السلام) به اوضاع و رخدادهای قبل از خود، اعتراض و به کارهای ابوبکر و عمر انتقاد می‌کند، اما در این سخنانی که بعد از دوران خلافت خلفای ثلاثه و آغاز خلافت خود ایراد فرموده، هیچ اشاره ای به تحریف قرآن و حذف برخی از آیات ندارد با اینکه از همه مهم‌تر این بود که نخست شبهات و تحریف‌های چهره قرآن را دور سازد. (41)

 

تطبیق روایات و احادیث با قرآن کریم

یکی دیگر از برهان‌هایی که برای عدم تحریف قرآن اقامه شده احادیث و روایات بسیاری است که با تعابیر مختلف از اهل بیت (علیهم السلام) ریسده مبنی بر این که باید احادیث و روایات را بر قرآن کریم عرضه کرد؛ اگر با کتاب خدا موافق بود آن را حجت دانسته و عمل کنید وگرنه آن حدیث سخنی بیهوده و باطل است. (42)
تطبیق روایات و احادیث با قرآن کریم، یکی از شرایط قبولی و حجت بودن آن‌هاست؛ بنابراین میزان صحت و عدم صحت روایات موافق بودن آن‌ها با قرآن است، پس اگر قرآن تحریف شده باشد چه به اسقاط پاره ای ازآیات و چه به زیاد شدن آیاتی بر آن، هرگز نمی‌تواند معیار و میزان صحت و بطلان روایات و احادیث باشد.

 

دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود

قابل توجه این که بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می‌دهد: از همان آغاز اسلام همه، یک زبان مردم را به تلاوت، بررسی و عمل به همین قرآن موجود دعوت می‌کردند و این خود نشان می‌دهد این کتاب آسمانی به صورت یک مجموعۀ دست نخورده در همه قرون از جمله قرون نخستین اسلام بوده است. سخنان علی (علیه السلام) در «نهج البلاغه» گواه زندۀ این مدعاست: در خطبه 133 می‌خوانیم: «و کتاب اللهِ بَینَ أظهُرِکُم ناطِقٌ لایَعیا لِسانُهُ وَ بَیتٌ لاتُهدَمُ أَرکانُهُ وَ عِزٌّ لاتُهزَمُ أعوانُهُ»؛ «کتاب خدا در میان شما است، سخنگوئی است که هرگز زبانش به کندی نمی‌گراید، و خانه ای است که هیچ گاه ستون‌هایش فرو نمی‌ریزد، و مایۀ عزتی است که هرگز یارانش مغلوب نمی‌شوند.»
و در خطبۀ 176 می‌فرماید: «وَ اعلَمُوا أَنَّ هذا القرآنَ هُوَ ناصِحُ الّذی لایَغشُّ وَ الهادِی الّذی لایُضِلُّ»؛ «بدانید این قرآن نصیحت کننده‌ای است که هرگز در نصیحت خود غش و خیانت نمی‌کند و هدایت کننده ای است که هیچ گاه گمراه نمی‌سازد.»
با این تعبیرات در سخنان علی (علیه السلام) و سایر پیشوایان دین که فراوان است، آیا اگر فرض کنیم دست تحریف به دامن این کتاب آسمانی دراز شده بود امکان داشت این گونه به سوی آن دعوت بشود؟ و به عنوان راه و روش و وسیلۀ جدائی حق از باطل و نوری که هرگز خاموش نمی‌شود و چراغی که به بی فروغی نمی‌گراید و ریسمان محکم خدا، و سبب امین و مطمئن او معرفی گردد.

 

جاودانگی اسلام

اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و این که آئین اسلام آخرین آئین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود چگونه می‌توان باور کرد، خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) را پاسداری نکند؟ آیا تحریف قرآن با جاودانگی اسلام، طی هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می‌تواند داشته باشد؟

 

روایات ثقلین

روایات ثقلین که با طرق معتبر و متعدد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده خود دلیل دیگری بر اصالت قرآن، و محفوظ بودن آن ازهر گونه دگرگونی است؛ زیرا طبق این روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانبها را برای شما به یادگار می‌گذارم: نخست قرآن و دیگری اهل بیت من است که اگر دست از دامن این دو برندارید هرگز گمراه نخواهید شد. آیا این تعبیر در مورد کتابی که دست تحریف به دامن آن دراز شده می‌تواند صحت داشته باشد!؟»
بعد از رسول خدا شش حکم را تغییر دادند ولی نتوانستند نصوص آن ررا تغییر دهند.
از جمله دلائل واضحه بر اینکه قرآن مجید دسته نخورده و تحریف نگردیده و ابداً کم و زیادی در او نشده، انجام اعمال عده ای از اصحاب و مسلمانان صدر اسلام بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که دست به تغییر احکام دین زدند ولی آیات صریحه نازلۀ در آن را نتوانستند از قرآن خارج نمایند. برای نمونه و شاهد به بعضی از آن‌ها مختصراً اشاره ای می نمائیم.
1.موضوع خمس است که به حکم صریح آیه قرآن که می‌فرماید:

«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ...»(43)؛ «خمس از غنائم در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به شش قسمت تقسیم می‌شد و سهم از برای خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یک سهم از برای خویشان و اقارب آن حضرت و سه سهم از برای ایتام و مساکین و ابناء السبیل بنی هاشم از عترت طاهره به همین جریان پیوسته تقسیم می‌شد تا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رحلت نمود.»

ابوبکر که زمام دار امور شد با نص صریح قرآن مجید حکم را تغییر داد یعنی سهام مخصوص خداوند و رسولخدا (صلی الله علیه و آله) و اقرباء و خویشان آن حضرت را ساقط نمود، و باقی خلفاء هم بعد از ابوبکر (لعنة الله علیه) به همین طریق عمل نمودند مخصوصاً در زمان خلافت عمر (لعنة الله علیه) به بهانۀ آنکه خمس زیاد شده نتوان همه را به ذوی القربی داد، بلکه باید به مصرف تهیّه وسایل حربیّه برسد، دست خویشان آن حضرت را عمداً بر خلاف نص صریح قرآن از حقّ ثابت خود کوتاه نمودند. ولی نتوانستند مرکز و منبع حکم را که سوره انفال است از قرآن ساقط نمایند تا به این طریق عمل خلیفه را تقویت نموده و ضمناً حجّت را از دست مخالفین خود گرفته که در مقابل آن‌ها اقامه برهان ننمایند.

2.موضوع زکات است که به حکم صریح سوره توبه که می‌فرماید:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیم» (44)
یک قسمت از هشت قسمت مصرف زکات حق مخصوص کفار است که برای تألیف و جلب قلوب آن‌ها سهمی از زکات را باید به آن‌ها داد، چنانچه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به امر صریح قرآن مجید به آن‌ها می‌داد. این حکم به اتفاق تمام مسلمین به اتقان خود باقی بود تا در زمان خلافت ابوبکر این حکم را عملاً ساقط نمودند، چنانچه فقهاء بزرگ اهل سنت از قبیل صاحب کتاب «الجوهرة النیرة» که در فقه حنفی نوشته شده در صفحه 164 از جزء اول آورده که بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عده‌ای از کفار که حقوقی می‌گرفتند آمدند نزد ابوبکر تا به عادت همیشه برای آن‌ها کاغذ بنویسید و حکم اخذ حقوق را صادر نماید ابوبکر نامه را نوشت، بردند نزد عمر که امضاء نماید عمر نامه را گرفت و پاره کرد، برگشتند نزدابوبکر و شکایت نمودند، گفتند: تو خلیفه هستی یا عمر گفت: لابد صلاح در این دیده.
از آن روز این حکم صریح قرآن ساقط گردید که «و المولفةقلوبهم» را از زکات خارج نمودند که در میان آن‌ها جاری می‌باشد ولی نتوانستند اصل حکم آیه را از قرآن مجید ساقط نمایند، عملاً ساقط نمودند ولی آیه بجای خود باقی می‌باشد، چون نتوانستند تصرف در قرآن بنمایند.

3.از کارهای عجیب و ظلم واضحی که بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) واقع شد منع نمودن صدیقه کبری بود، ازحق ثابت خود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بعد از مراجعت از جنگ خیبر به امر خداوند متعال و نزول آیه «وَ آتِ ذِالقُربی حقه» (45)
فدک را که قریه ای بود نزدیک خیبر و اهل قریه نصف آن را به آن حضرت بخشیده بودند واگذار نمود و بخشید به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و از اجماع علماء شیعه و سنی بیان شده که چون آیه «و آت ذالقربی» نازل شد حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را به فاطمه‌اش بخشیدند؛ «لا تزلت و آت ذا القربی حقه دعا النبی صلی الله علیه و آله فاطمة فاعطاه فدک الکبیر».

4. موضوع دو حکم مسلم (متعة النساء) و (متعة الحج) است که به اجاماع تمام مسلمین از شیعه و سنی از زمان صاحب وحی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا اواسط خلافت عمر بن الخطاب (لعنة الله علیه) برقرار و مورد عمل بوده، ولی معلوم نیست از روی چه سیاست و برای چه مقصود عمر عصبانی شد و در بالای منبر گفت: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله أنا احرمهما (یا) النهی عنهما واعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء» (46)

نتیجه

نتیجه ای که از این مقاله بدست می آیدآن است که آن افرادی که مغرضانه به علمای شعیه تهمت می‌زنند دارای عقائدی پوچ و بی اساس هستند. ثانیاً علمای شیعه اتفاق نظر دارند که قرآن تحریف نشده است و ثالثاً اهتمام فراوان علما بر این است که نگذارند کسانی بر این امر دامن زنند و از طرفی بر حفظ و صیانت و حراست آن از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند و با نوشتن کتاب‌های متعددی در مورد عدم تحریف قرآن بر این امر تأکید دارند.

پی‌نوشت‌:
1. صدمقاله سلطانی، ص 251.
2. سلیم بن قیس، ج 2، ص 316
3. سوره بقره، آیه 2.
4. صحیح بخاری: ج 6، ص 23، الطبقات الکبری: ج ص، ص 355 و 356.
5. المستدرک حاکم، ج 1، ص 23.
6. افسانه تحریف قرآن، ص 26.
7. بحارالأنوار، ج 36، ص 190
8. بحارالأنوار، ج 89، ص 48.
9. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 2.
10. بحارالانوار، ج 89، ص 48.
11. اتقان، سیوطی، ج 1، ص 5 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 101.
12. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 301.
13. صیانة القرآن من التحریف، ص 13.
14. المفردات فی غریب القرآن، ص 119(واژه حرف).
15. سوره حج، آیه 11.
16. تفسیر کشاف، ج 3، ص 146.
17. همان.
18. سوره مائده، آیه 13.
19. نزاهت قرآن از تحریف، ص 16 و 17.
20. نزاهت قرآن از تحریف، ص 17 و 18.
21. تفسیر صافی، ج 1، ص 35.
22. نزاهت قرآن از تحریف، ص 19.
23. الاعتقادات فی دین الامامیه، ص 59.
24. عدم تحریف قرآن، ص 35؛ به نقل از مصنّفات شیخ مفید، ج 7، ص 84ـ82.
25. عدم تحریف قرآن، ص 36 و 37؛ به نقل از مقدمه تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 15.
26. التبیان، ج 1، ص 270ـ269.
27. عدم تحریف قرآن، ص 39؛ به نقل از اجوبة المسائل المهنّائیّه، ص 121.
28. همان، ص 39؛ به نقل از التحقیق فی نفی التحریف، ص 6.
29. همان، به نقل از الفوصل المهمه، ص 168.
30. عدم تحریف قرآن، ص 40.
31. سوره حجر، آیه 9.
32. سوره مائده، آیه 55.
33. عدم تحریف قرآن، ص 41.
34. نزاهت قرآن از تحریف، ص 25.
35. نزاهت قرآن از تحریف، ص 25 و 26.
36. همان.
37. سوره حجر، آیه 9.
38. سوره فصلت، آیه 41 و 42.
39. عدم تحریف قرآن، ص 106.
40. این استدلال در اعتقادات شیخ صدوق و در مصنّفات شیخ مفید، ج 5، ص 84 ذکر شده است.
41. همان، ص 124ـ123.
42. کافی، ج 1، ص 69.
43. سوره انفال، آیه 41.
44. سوره توبه، آیه 60.
45. سوره بنی اسرائیل، آیه 28.
46-کافی، ج 8، ص 61.

منابع: 

1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشر الوفاء، بیروت، 1417 ق.
4. اتقاق فی علوم القرآن، سیوطی، جلال الدین، قم، نشر زاهدی، سال 1411 ق.
5. الاعتقادات، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، نشر دارالمفید، چاپ دوم، بی تا.
6. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ملامحسن، نشر بیروت، مؤسسه اعلمی، 1402
7. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، کتابفروشی مرتضی، 1362.
8. صیانة القرآن من التحریف، معرفت، محمدهادی، نشر اسلامی، قم، 1413 ق.
9. نزاهت قرآن از تحریف، جوادی آملی، نشر اسراء، چاپ دوم، قم، سال 1384 ش.
10. عدم تحریف قرآن، طاهری خرّم آبادی، سیدحسن، نشر بوستان کتاب، چاپ دوم، 1386 ش.
11. صد مقاله سلطانی، شیرازی، سلطان الواعظین، موسسه مطبوعاتی فراهانی، چاپ دوم، تهران، بی تا.
12. افسانه تحریف قرآن، جعفریان، رسول، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، سال 1367 ش.
13. قرآن هرگز تحریف نشده، حسن زاده آملی، حسن، نشر الف لام میم، چاپ اول، 1386 ش.