تفاوت معجزه با سایر امور خارق العاده

به منظور فهم بیشتر مفهوم «معجزه» و از باب اینکه « تُعرَف الأشیاءُ بأضدادها » ، باید دید «معجزه» چه امتیاز و تفاوتی با امور خارق العادۀ دیگر مانند «سحر و کرامت» دارد. ضرورت طرح این بحث از این جهت است که ممکن است تمایز این امور بر کسی مشتبه شود؛ چرا که موارد مزبور (یعنی معجزه ، سحر و کرامت) در خارق العاده و فوق طبیعی بودن با هم مشترک هستند. اما آیا هر امر خارق عادتی را می توان «معجزه» نامید؟ اما باید گفت این امور موضوعاً با هم متفاوت اند و در واقع کاربرد آنها با هم فرق می کند.

عالمان قرآنی شرایط و ارکانی را برای معجزه از قبیل «خارق عادت بودن» ، «قابل هماوردی نبودن»  و «نشان صدق مدعی بودن» ذکر کرده اند. بنابراین می توان ادعا کرد اگر چیزی  چنین شرایطی را نداشته باشد، به اصطلاح «معجزه» هم نیست؛ و به عبارت دیگر ، تفاوت معجزه با خوارق عادات دیگر همان «شرایط معجزه» است . اکنون این تفاوت را در آراء علما و مفسران بزرگ جهان اسلام نیز بررسی و مقایسه می کنیم.

 

گفتار اول: دیدگاه شیعه

در نظر عالمان متقدم شیعی، «سحر» حقیقتی نداشته ، بلکه توهم معجزه از آن می رود. مرحوم طبرسی در این مورد می گوید:
«... السحر لطف  الحیله فی إظهار أعجوبة توهم المعجزة و أصل السحر خفاء الأمر  و قال الازهری ، السحر صرف الشئ عن حقیقته الی غیره ... فشبّه سحر الساحر بذلک لتخیيله الی من سحره أنه یری الشئ بخلاف ما هو به .»1
« سحر حیله ای دقیق است به همراه امری شگفت آور که توهم می شود آن معجزه است و اصل معنی سحر مخفی بودن چیزی است ؛ ازهری می گوید: سحر بازگرداندن چیزی از حقیقت خود به چیز دیگر است... پس سحر ساحر با تصرف در خیال انسان باعث می شود که او اشیاء را جور دیگری ببیند (نه آن طور که واقعا هستند)  ».

ایشان همچنین سحر ساحران را در مقابل معجزه باطل و مغلوب شدنی معرفی کرده و در تفسیر آیة 77 سورة «یونس» می گوید:
«.... و السحر باطل و المعجزه حق و هما متضادّان، (وَ لا یُفلِحُ السّاحِرون) أی لا یظفرون بحجّه و لایأتون علی ما یدّعونه ببیّنه و إنما هو تمویه علی الضعفه .»2
«سحر باطل است و معجزه حقیقت دارد، و این دو بر ضد یکدیگرند و جمله (لایُفلحُ الساحرون ) یعنی آنها حجتی ندارند که به وسیله آن پیروز شوند و نمی توانند بر آنچه که ادعا می کنند شاهد و بینه ای بیاورند، بلکه ادعای آنان جز دروغ و از روی ضعف و ناتوانی نیست ».

پیش از طبرسی ، شیخ الطايفه نیز «سحر» را در مقابل «معجزه» که امری حقیقی است ، حیله ای دانسته که علت آن مخفی است. ایشان در تفسیر آیۀ شریفه (قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَمُوسى‏)3 ، می گوید:
« السحر حیله یخفی سببها و یظنّ بها المعجزه .»4
«سحر و جادو حیله ای دارای سبب و علت مخفی است، که گمان می رود معجزه است. ».

علامه طباطبائی نیز «سحر و کرامات» را مانند معجزه، امور خارق العاده ای معرفی می کند که البته سبب آنها طبیعی ولی غیرعادی است، (به نحوی که برای عموم قابل لمس نمی باشد.) تعبیر ایشان این گونه است:
« إن المعجزه کسائر الامور الخارقه للعاده، لا تفارق الأسباب العادیه فی الإحتیاج الی سبب طبیعی.» 5
«معجزه مانند دیگر امور خارق العاده در اینکه نیاز به یک علت طبیعی دارد ، فرقی با امور عادی نمی کند.»

اما ایشان در بیان تفاوت معجزه با سایر امور خارق العاده مسألۀ «تحدی» را نیزمطرح کرده و می گوید:
« والأمور الخارقة للعادة من الشرور کالسحر و الکهانة مستنده الی أسباب طبیعیه مفارقه للعاده... كإستجابه الدعا و نحو ذلك من غير تحدّ يبتني عليه ظهور حق الدعوه و أن المعجزه مستنده إلي سبب طبيعي حقیقی باذن الله و امره اذا کان هناک تحدّ یبتنی علیه صحّه النبوه و الدعوة الی الله تعالی ، و إن القسمین الآخرین یفارقان سائر الاقسام فی أن سببها لایصیر مغلوباً مقهوراً قطٌ بخلاف سائر المسببات.» 6
« امور خارق العاده ای مانند سحر و کهانت (از شرور) و استجابت دعا (از خیرات) همگی در وجود خود، دارای سببی غیرعادی می باشند، ولی در اینها تحدی ای صورت نمی گیرد که دعوی نبوت بر آن مبتنی باشد؛ و معجزه مستند به علتی طبیعی است و به اذن خداوند واقع می شود، اما در اینجا معجزه همراه با تحدی است که صفت نبوت بر پایه آن است... و این دو نوع آخر (معجزات و امور خارق العاده از خیرات = کرامات) بر خلاف انواع دیگر، دارای سببی هستند که هرگز مغلوب نمی شوند.»

مرحوم علامه ظاهراً در اینجا در دو مرحله «معجزه» را با امور غير عادي ديگر مقايسه كرده است ، يكي تفاوت معجزه با «سحر و كرامت»، كه دو مورد آخر بر خلاف «معجزه» همراه با «تحدي» نيستند، چون در آنها ادعاي نبوت مطرح نيست . و در مرحله ديگر مقايسه اي است بين معجزه و سحر (نه كرامات)، و آن اينكه «معجزه»  بر خلاف «سحر» هرگز مغلوب نمی شود. (علامه در اینجا حکم معجزه (یعنی مغلوب نشدن  را به کرامات نيز می دهد.)
ایشان در فرازی دیگر بر «شکست ناپذیری» معجزه در مقابل سحر و مانند آن تاکید ورزیده و می گوید:
« فليست المعجزه معجزه من حیث أنها مستنده الی سبب طبیعی مجهول حتی تنسلخ عن إسمها عند إرتفاع الجهل و تسقط عن الحجيه بل هی معجزه من حیث أنها مستنده الی أمر مفارق للعاده غیر مغلوب السبب قاهره العلّه .» 7
« معجزه بودن «معجزه» به خاطر مقرون بودن با سببی طبیعی و مجهول نیست، که اگر آن جهل برطرف شد، دیگر معجزه نباشد و حجيت خود را از دست بدهد ، بلکه معجزه بودن آن به دلیل متکی بودن به علتی غیر عادی و شکست ناپذیر است ».

تفاوت میان «معجزه» و «کرامت» در نظر آیت الله مطهری نیز قابل توجه است که در اینجا نقل می شود:
« میان معجزه و کرامت فرق است ، معجزه يعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک مأموریت الهی صورت می گیرد و به اصطلاح مقرون به تحدی است و منظور الهی از آن در کار است....، اما کرامت یک امر خارق العاده ای است که صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست. این چنین امری فراوان رخ می دهد... و مشروط به شرطی نیست، معجزه زبان خداست، که شخصی را تأیید می کند ، ولی کرامت چنین زبانی نیست. »8

همچنین مرحوم شریعتی در مورد تفاوت معجزه با سایر امور خارق العاده ای که هنوز راز فنی آنها کشف نشده و کسی هم نتوانسته مانند آنها را انجام بدهد ، به بُعد «مربوط به عالم غیب بودنِ» معجزه توجه نموده است. 9

 

جمع بندی:

آنچه که نقل شد اقوالي بود از عالمان بزرگ شیعه در مورد تفاوت و شباهت معجزه با امور دیگری که مانند معجزه غیرعادی به نظر می رسند. در اقوال مفسران پیشین مانند مرحوم طبرسی ، که ظاهراً متأثر از تفکر معتزله می باشند، «سحر» امری خیالی و غیر حقیقی (در مقابل معجزه ) که دارای سببی مخفی می باشد، معرفی شده بود، اما برخی مانند علامه طباطبائی همه امور خارق العاده (از جمله معجزه و سحر) را دارای سببی طبیعی ولی سببی که عادی نیست می داند. (البته به نظر مي رسد این تعابیر یک مفهوم را می رساند ، یعنی منظور از «سبب مخفی» همان « سبب غیر عادی» است.)
امتیاز «شکست ناپذیر بودن» معجزه هم از جمله مواردی بود که عالمان شیعه به طور مشترک بر آن اتفاق داشتند. همچنین از علامه شهید مطهری و مرحوم شریعتی این تفاوت بین معجزه و کرامت نقل شد که «معجزه» مربوط به عالم غیب است و در آن منظور خاصی (مثل تأیید یک ماموریت الهی) مدّنظر می باشد، در حالی که «کرامت» این گونه نیست.

 

گفتاردوم : ديدگاه اهل سنت

اما در مهمترین تفسیر معتزلی (الکشّاف) به صراحت از تفاوت بین معجزه و سحر سخن به میان نیامده است؛ زمخشری در ذیل کریمه (.... فَلمّا ألقَوا سَحَروا أعینَ الناسِ) 10 به طور ضمنی معجزه را در مقایسه با سحر، امری مغلوب نا شدنی معرفی می کند:
« و أن المعجزه لن یغلبها سحر أبداً »، (سَحروا أعینَ الناس) ... و خیّلوا الیها ما الحقیقه بخلافه ، کقوله تعالی (یُخَیِّلُ إلیه مِن سِحرِهم أنّها تَسعی )11  .»12
«سحر هرگز معجزه را باطل و مغلوب نمی سازد، و جمله (سحروا اعین الناس)» ... یعنی با تخیلی که در مردم به وجود آوردند، حقیقت را به گونه ای دیگر جلوه دادند ، چنانکه خداوند می فرماید: (به خاطر سحر آنان مردم خیال کردند که آن چوب ها و عصاها حرکت می کنند .»

زمخشری در این عبارت «سحر» را عاملی می داند که حقیقت را در نزد انسان به گونه ای دیگر جلوه می دهد.
جصاص هم پیش از صاحب «کشاف» در تفسير خود مفصل به قضيه سحر و احكام آن پرداخته است.
او نيز به استناد آيۀ (... سَحَروا أعينَ الناسِ) ، «سحر» را امري موهوم و فاقد حقيقت و ثبات دانسته كه سببي مخفي دارد. همچنين وي در بابي به عنوان «اختلاف فقها در حكم ساحر» تفاوت معجزات با سحر را به اين صورت بيان كرده است:
«.... و معلوم عند الجميع أن هذه الضروب من السحر لا توجب قتل فاعلها ، ‌إذا لم يدّع فيه معجزه لايمكن العباد فعلها ، فدل ذلك علي أن إيجابهم قتل الساحر إنما كان لمن إدعي بسحره معجزات، لا يجوز وجود مثلها إلا من الأنبياء دلاله علي صدقهم  .»13
« در نظر همة امت اين انواع مختلف سحر که ذکر شد، باعث قتل فاعلش نمي شود، زيرا در آنها ادعا نشده كه اين كارها معجزه است، و ديگران نمي توانند مانند آن را انجام دهند. بنابراين تنها وقتي قتل ساحر واجب مي شود كه او سحر خود را معجزه بداند. چراكه وقوع معجزات تنها اختصاص به پيامبران دارد و به منظور گواه بر صدقشان از آنها صادر مي شود ».

جصاص در واقع معتقد است ، آنچه كه بيانگر صدق پيامبران است و ديگران نيز توان هماوردي با آن را ندارند،‌ «معجزه» مي باشد، ‌و «سحر» چنين خصوصياتي را ندارد.

بنابراين «معجزه» به عقيده اهل اعتزال از اين جهت با «سحر» تفاوت دارد كه اولاً هرگز مغلوب و مقهور سحر نمي شود بلكه بر آن غالب و پيروز است و ديگر اينكه صدور آن تنها به دست انبياء و براي تصديق آنها صورت مي پذيرد ،‌ اما «سحر» در اين وادي جايي ندارد.

اين موضوع در اشاعره (مکتب فکری غالب اهل سنت) و از آن جمله در تفسير «كبير» هم قابل بررسي است . فخررازي نيز تقريباً مانند آنچه در آراء ‌شيعي گفته شد، ‌در بيان تفاوت بين «معجزه» و «كرامت»، مسألۀ «ادعاي نبوت» در معجزه را مطرح كرده و مي گويد:
« و يكون الفرق بين المعجزات و الكرامات ،‌ أن المعجزه تكون بدعوي النبوه ، و الكرامه  لاتكون بدعوي الولايه و السبب في هذا الفرق أن الأنبياء‌(عليهم السلام) إنما بعثوا الي الخلق ليصيروا دعاهً للخلق من الكفر الي الإيمان ،‌ فلو لم تظهر دعوي النبوه لم يؤمنوا به و بقوا علي الكفر ، أما ثبوت الولايه للولي فليس الجهل بها كفراً و لا معرفتها إيماناً .» 14
« فرق بين معجزات و كرامات در اين است كه پيش از صدور معجزه ، ‌ادعاي نبوت نيز مطرح است ولي در كرامت چنين ادعايي از سوي مدعي ولايت وجود ندارد. و اين به خاطر اين است كه پيامبران مبعوث شده اند تا مردم را از كفر به ايمان دعوت كنند،‌ پس اگر اين ادعا از آنها نباشد و معجزه اي واقع نشود كسي به ايشان ايمان نياورده و در كفر خويش باقي مي مانند. اما جهل يا معرفت مردم به ولايت ولي و كرامت او ، چنين تاثيري در كفر و ايمان آنها ندارد.»

فخر رازي در موضعي ديگر ، ‌«معارضه ناپذير بودن» معجزه را در مقابل «كرامت» عنوان كرده و گفته :
« إن المعجزه يجب إنفكاكها عن المعارضه ، و الكرامه لا يجب إنفكاكها عن المعارضه .»15
« معجزه بايد از معارضه و هماوردي بركنار و دور باشد ، ‌اما در كرامت اين طور نيست (و قابل معارضه است) .»

وي همچنين مطالبي را در مورد «سحر» بيان كرده و آن را امري غير حقيقي همراه با سببي مخفي مي داند كه خيالي و فريبنده است . فخررازي در بيان تفاوت ميان «سحر» و «معجزه» مي افزايد :
« إن المعجز إنما يتميّز عن السحر لكون المعجز مما يتعذّر معارضته و السحر مما يمكن معارضته...»16
« تفاوت معجزه با سحر در اين است كه معجزه بر خلاف سحر ، ‌قابل معارضه و هماوردي نيست....».

و در تعبيري ديگر بر اين قضيه تاكيد كرده و گفته است:
« إن المعجزه لا يغلبها سحر أبداً... (فَوَقَعَ الحقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعمَلون)17... أن السحره قالوا لو كان ما صنع موسي سحراً لبقيت حبالنا و عصيّنا  و لم تفقد، فلما فقدت،‌ ثبت أن ذلك إنما حصل بخلق الله سبحانه و تقديره لا لأجل السحر ، فهذا هو الذي لأجله تميّز المعجز عن السحر .»18
« سحر هرگز نمي تواند معجزه را شكست دهد ، ...(فوقع الحقّ ...)... ساحران فرعون گفتند ، ‌اگر آنچه كه موسي كرد سحر بود، ‌طنابها و عصاهاي ما باقي مي ماند و نابود نمي شد، ‌پس چون اين طور شد، معلوم مي شود كه اين كار موسي (علیه السلام) به عنايت و قدرت و تقدير خداي سبحان انجام شده است. نه به خاطر سحر و جادو گري ؛ و در واقع همين مطلب فصل تمايز معجزه با سحر مي باشد. ».

در اين تعابير ، ‌فخررازي مهترين تمايز ميان «معجزه» و «سحر» را «معارضه ناپذيري و شكست ناپذيري» معجزه معرفي مي كند، ‌چنانكه در مورد تفاوت «معجزه» با «كرامت» نيز همين مطلب را قائل بود.

در نظر بيضاوي هم ماهيت «سحر» دروغ و تخيّل در نظر بيننده است كه حقيقتي ندارد  و در مقايسه با معجزه باطل و نابودشدني است. وي در تفسير آيه (... وَ لا يُفلِحُ السّاحِرون)19 مي نويسد:
«... (و لايفلح الساحرون) من تمام كلام موسي (عليه السلام) للدّلاله علي أنه ليس بسحر فإنه لو كان سحراً لاضمحلّ و لم يبطل سحر السحره ... .»20
« جمله (و لا يفلح الساحرون) بنا بر احتمالی پايان سخن موسي است ، و به این معنی است که كار او سحر نيست ، ‌چرا كه اگر سحر مي بود ، نابود مي شد و نمي توانست سحر ساحران را باطل كند.».

اما قرطبي بر خلاف ديگران سحر را امري حقيقي بر شمرده و در مخالفت با معتزله مي گويد:
« ذهب أهل سنه إلي أن السحر ثابت و له حقيقه و ذهب المعتزله أن السحر لاحقيقه له و إنما هو تمويه و تخييل و إيهام لكون الشئ  ‌علي غير ما هو به ... كما قال تعالي (يخيّل اليه من سحرهم ...) و هذا لا حجّه فيه .... و لو لم يكن له حقيقه ، ‌لم يكن تعليمه و لا أخبر تعالي أنهم (يعلمون الناس) و قوله تعالي (جاؤا بسحر عظيم) .»21
« به نظر اهل سنت (اشاعره) سحر حقيقت دارد ولي معتزله مي گويند: سحر حقيقتي ندارد، بلكه چيزي جز خيال و فريب و توهمِ چيزي به جاي چيز ديگر نيست.... و به اين آيه استناد مي كند كه (يخيل اليه من سحرهم....)... در حالي كه چنين سخني حجت ندارد و صحيح نيست... و اگر سحر حقيقت نداشت ،‌ قابل تعليم و تعلم نبود و خداوند در قرآن كريم نمي فرمود كه (يعلمون الناس سحر ) و (جاؤا بسحر عظيم) ».

وي همچنين تفاوت معجزه با سحر را در دو مطلب مي داند : يكي «عدم امكان هماوردي در معجزات و ديگري مقرون به ادعاي نبوت  بودن آنها»، كه سحر اين خصوصيات را ندارد. قرطبي مي گويد:
« قال علماؤنا : السحر يوجد من الساحر و غيره و قد يكون جماعه يعرفونه و يمكنهم الإتيان به في وقت واحد و المعجزه لا يمكّن الله أحداً أن يأتي بمثلها و بمعارضتها ، ثم الساحر لم يدّع النبوه ، فالّذي يصدر منه يتميز المعجزه ، فإن المعجزه شرطها إقتران دعوي النبوه و التحدي بها .» 22
« علماي ما مي گويند: سحر توسط ساحران ايجاد مي شود و گروهي نيز آن را مي دانند و مي توانند مانند آن سحر را انجام دهند. ولي معجزه اين گونه نيست و خداوند هيچكس را بر انجام مثل معجزه توانا نكرده است. همچنين ساحر ادعاي پيامبري نمي كند ،‌ پس آنچه از او صادر مي شود ، با معجزه متفاوت است، ‌چرا كه شرط معجزه ، ‌داشتن ادعاي نبوت به همراه تحدي است ».

 

جمع بندي :

در آراء تقريباً متفاوتي كه از اشاعره نقل شد، تفاوتهاي بين «معجزه» و «كرامت» از يك سو، و تفاوت آن با «سحر» از سوي ديگر ، ‌مشاهده گرديد؛ در اين تفاسير بُعد «غيرقابل معارضه و مغلوب نشدن» معجزات در مقابل «سحر و كرامت» مشترك بود . همچنين فخر رازي «عدم ادعاي نبوت» را در مورد كرامات بيان كرده بود كه البته  قرطبي اين مطلب را در تفاوت معجزه با «سحر» مدنظر داشت؛ (و اما پوشيده نيست كه ادعاي نبوت هم در سحر منتفي است و هم در كرامات).

 

تطبيق و ارزيابي :

با توجه به اقوال مذكور از مفسران  سه مكتب ، مشخص مي شود كه همه آنها به اتفاق معتقدند كه «معجزه» بر خلاف امور خلاف عادت ديگر مثل «سحر و كرامت» هرگز مغلوب نمي شود و بلكه سربلند از ميدان مبارزه بيرون مي آيد و كسي هم توان معارضه و هماوردي با آن را ندارد، در حالي كه امور خارق عادت ديگر قابل معارضه هستند. البته در مورد «كرامات» اين مطلب يعني «مغلوب شدن» اندكي محل ترديد است،‌ و نمي توان آن را در رديف «سحر و کهانت» قرار داد ؛ چنانكه مرحوم علامه طباطبائي نيز «كرامت» را در كنار «معجزه» قرار داده و آن دو را در مقايسه با «سحر» شكست ناپذير خوانده بود.

اما با اين وجود اگر بخواهيم «كرامت» را در همان حد معجزات پيامبران محسوب بكنيم و آن را معارضه ناپذير برشمريم ، به نظر كار صحيحي نمي باشد. زيرا ممكن است كسان ديگري هم باشند كه بتوانند همان كار و يا شبيه آن را (به سبب پاكي دروني و مجاهدت نفساني)  انجام دهند. (نمونة اين كرامات از بزرگان معاصر شيعي فراوان است).

مطلب ديگر اينكه در بعضي از تفاسير مانند « الميزان و جامع الاحكام قرطبي » در تبيين تفاوت ميان «معجزه» و ساير امور مخالف عادت، به نحوي قضيه «تحدي» نيز مطرح شده بود، ‌به اين معني كه در معجزات ‌برخلاف «سحر و كرامات» پيامبر براي اثبات نبوتش بايد تحدي و مبارزه طلبي كند. البته عدم اشتراط «تحدي» براي معجزات در جای خود تبيين شد و در اينجا نيز بايد گفت ، ‌آنچه در مورد معجزه اهميت دارد و آن را از ساير امور خارق العاده متمايز مي كند، ‌همان ادعاي نبوت (به پشتوانة حمايت الهي) و به عبارت ديگر «الهي و آسماني بودن» دعوت پيامبران و مآلاً معجزه است، نه همراه بودن معجزه با «تحدي»؛ بنابراين خود «تحدي» ملاك معجزه نيست، بلكه آنچه ملاك است و فصل تمايز «معجزه » با امور خلاف عادت دیگر مي باشد، به تعبير شهيد مطهري، ، تأييد و اثبات يك شخص (پيامبر) براي منظوري الهي مانند نبوت است. (در حالي كه در مورد سحر و كرامت، نه چنان تأييدي مطرح است و نه چنين منظوري).

اختلاف ديگري كه در اين آراء مشاهده مي شود، مربوط به ماهيت «سحر» است . چنانكه ديديم قرطبي ادعا مي كند اهل سنت بر خلاف معتزله،‌ «سحر» را امري حقيقي و داراي اثر مي دانند. البته ظاهراً علي رغم ادعاي قرطبي برخي از اهل سنت مثل فخررازي و بيضاوي چنين عقيده اي ندارند و همانطور كه قبلاً اشاره كرديم ، آنها نيز مانند معتزله ، سحر را غير حقيقي و تخيّلي معرفي كرده بودند . مثلاً فخررازي مي گويد:
« إعلم أن اللفظ السحر في عرف الشرع مختص بكل أمر يخفي سببه و يتخيّل علي غيرحقيقته و يجري مجري التمويه و الخداع .»23
« بدان كه لفظ «سحر» در عرف، به هر امري كه سبب آن مخفي است و با تخيل چيزي را برخلاف حقيقتش جلوه مي دهد، و نوعي از دروغ و فريب است، اطلاق مي شود.»

مفسران شيعي بخصوص متقدمين نيز همان عقايد معتزله را در اين زمينه دارند كه نقل كرديم.
اما بايد گفت اگر منظور از «غير حقيقي» بودن «سحر» تأثير نداشتن آن است،‌ كه بعيد است، زيرا به هر حال ممكن است در برخي از نفوس مؤثر باشد و آنها را متغير و متحول كند. اين مطلب از برخي آيات قرآن كريم قابل استفاده است؛ مثلاً در آية شريفة (وَ لَكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ ...  فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينْ‏َ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ  وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ  وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُم‏من أحدٍ إلا بإذن الله) 24كه اشاره به يادگيري مردم «سحر» را از دو فرشتة «هاروت و ماروت» دارد ، تأثير «سحر و جادو » را مشروط به اذن و ارادة خداي تعالي كرده و به طور ضمني تأثير خاصي را براي «سحر» قائل شده است.

از طرف ديگر، تلبيس و تخيّلي بودن «سحر» نيز ريشه در قرآن دارد. به عنوان مثال در كريمة (قَالَ بَلْ أَلْقُواْ  فَإِذَا حِبَالهُُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يخَُيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهََّا تَسْعَى‏)25  كه در مورد «سحر» سحرة فرعون در مقابل موسي (عليه السلام) است، در واقع تأثير سحر را نوعي تخييل و خيال انگيزي قلمداد كرده است،( يعني به خاطر سحر ساحران، حضرت موسي گمان كرد كه آن طنابها حركت مي كنند ) و در آية ديگر (... فَلمّا ألقَوا سَحَروا أعيُنَ الناسِ وَ استَرهَبُوهم ) 26، به تأثير سحر در چشمان مردم اشاره شده است.
بنابراين مي توان گفت از نظر قرآن مجيد، «سحر» تنها در فكر و چشم انسان اثر مي گذارد، بدون آنكه حقيقت شيء را تغيير دهد، در صورتي كه در «معجزه» شيء خارجي نيز تغيير پيدا مي كند، مانند عصاي حضرت موسي (عليه السلام) كه واقعاً تبديل به مار يا اژدها شد.

نویسنده: مهدی موسوی

  • 1. طبرسي ، مجمع البيان ، ج4 ص708.
  • 2. طبرسی ، مجمع البیان ، ج5 ص189.
  • 3. طه ، 57.
  • 4. شيخ طوسي ، التبيان ، ج7 ص180.
  • 5. طباطبايي، الميزان ، ج1 ص81.
  • 6. طباطبایی ، المیزان ، ج1 ص81.
  • 7. همان ، ص82.
  • 8. مطهري ، وحي و نبوت ، ص70.
  • 9. شريعتي ، تفسير نوين ، ص45.
  • 10. أعراف ، 116.
  • 11. طه ، 66.
  • 12. زمخشري ، الكشاف ، ج2 ص140.
  • 13. جصاص ، احكام القرآن ، ج1 ص53.
  • 14. رازي ، فخرالدین، مفاتيح الغيب ، ج21 ص437.
  • 15. همان ، ج7 ص208.
  • 16. همان ، ج22 ص63.
  • 17. أعراف ، 118.
  • 18. رازی ، فخرالدین، مفاتیح الغیب.، ج14 ص337.
  • 19. یونس ، 77.
  • 20. بيضاوي ، أنوارالتنزيل ، ج3 ص121.
  • 21. قرطبي ، الجامع لأحكام القرآن ، ج2 ص46.
  • 22. همان ، ج4 ص47.
  • 23. رازي ، فخرالدین ، مفاتيح الغيب ، ج3 ص619.
  • 24. بقره ، 102.
  • 25. طه ، 66.
  • 26. أعراف ، 116.
منابع: 

برگرفته از پایان نامه