حقوق اقليتها در حكومت نبوى
يكى از اهداف بزرگ انبياى الهى و به ويژه پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله احقاق حق و برپايى عدالت بوده است. اسلام در راستاىكرامت انسانى و عدالت اجتماعى براى تمامى افراد، اعم از مسلمان و غير مسلمان، حقوقى قائل است. اين حقوق به طور متقابل در ارتباطات افراد با يكديگر و با حكومت جارى است.
سيره پيامبرصلى الله عليه وآله به ويژه در مدينه و با تشكيل حكومت نشان دهنده آن است كه حتى در صورت غلبه بر دشمن و پيروى اكثريت جامعه از ايشان، باز هم حقوق اقليت غير مسلمان را به رسميت شناخته و به پيروان خويش با تأكيد و جديت رعايت حقوق اقليت را توصيه مىكردند و تاريخ نشان مىدهد كه گروههاى اقليت آزادانه در جامعه زندگى كرده و نه تنها بر پذيرش دين جديد الزام نمىشدند كه گاه مباحثات اعتقادى نيز در حضور مسلمانان با پيامبر داشته و با انگيزه به چالش كشيدن پيامبرصلى الله عليه وآله با ايشان احتجاج مىكردند.
در اين مقاله برآنيم تا پس از بررسى مبانى و اصول رفتارى پيامبر در حكومت، به ويژه اصولى كه در ارتباط با حقوق اقليتها در عرصههاى مختلف است، به بررسى حقوق اقليتها در آن عرصهها بپردازيم. بديهى است كه رفتار فردى ايشان با افراد و گروهها نيز به عنوان حاكم كشور اسلامى مىتواند در اين امر از اهميت خاصى برخوردار باشد.
مقدمه
حقوق اقليتها امروزه از موضوعات مورد بحث و مناقشه در محافل علمى است. در تاريخ اسلام نيز اين موضوع از عصر نبوى تا كنون از زواياى مختلف مورد توجه بوده است و متفكران مسلمان پژوهشهاى زيادى را در اين خصوص انجام دادهاند. در همه اين آثار و تأليفات، سيره رهبران اسلام بهويژه پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله در قبال اقليتهاى دينى، منبع اصلى تحقيق و تتبع بوده است. پيامبر اسلام در سيره و رفتار خويش به خوبى احترام به حقوق اقليتها را به نمايش گذاردهاند و بدون شك الگوى رفتارى همه مسلمانان در اين موضوع و موضوعات ديگر نبىّ مكرم اسلام هستند، زيرا خداوند الگو گرفتن از ايشان را با جمله «لقدكان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنه» به مؤمنان آموخته است. تاريخ، رفتار پيامبر با اقليتهايى كه در پناه حكومت ايشان در مدينه يا اطراف آن مىزيستهاند را ثبت و ضبط كرده است و بر ماست كه با پىجويى اين رفتار يا گفتارها الگوى رفتارى مناسبى در روابط با اقليتها را پى ريزى كنيم و قوانين كشورى را با آن الگو مطابقت دهيم.
به اعتقاد ما پيامبر با احترام به حقوق اقليتها در تعاملى كه حضور آنان در جامعه اسلامى ايجاد مىكند به سوى هدايت و راه يابى آنها به سوى سعادت گام برداشته است. شايان ذكر است كه رفتار پيامبر با اقليتها بر مبناى اصولى خدشهناپذير شكل گرفته است. در اين مقاله پس از توضيح آن اصول به بررسى برخى از حقوق اقليتها در عرصههاى مختلف خواهيم پرداخت.
الف) اصول و مبانى
1. اصل وفاى به عقود
يكى از ويژگىهاى بارز پيامبر اسلام پاىبندى آن حضرت به عهد و پيمانهاى خويش بوده است. آيات متعددى از قرآن مجيد نيز اين موضوع را به مؤمنان و پيامبر گوشزد كرده است. جملات «اوفوابالعقود»، «اوفوا بعهداللَّه» و «لاتنقضوا الأيمان» به صراحت به اين موضوع پرداختهاند. پيامبر نيز به خوبى به اين خطابات قرآنى عمل كردند. ايشان حتى در مورد دشمنان خود، تا زمانى كه آنان بر عهد و پيمان خويش استوار بودند، در نقض عهد پيش قدم نشدند، زيرا معتقد بودند «لا ايمان لمن لا امانة له و لا دين لمن لا عهد له(2)؛ كسى كه امانت دار نيست ايمان ندارد و كسى كه بر عهد خويش پاىبند نيست دين ندارد». نواده ايشان حضرت باقرالعلومعليه السلام نيز در اين زمينه فرمودهاند: «سه چيز است كه خداوند به هيچ كس اجازه مخالفت نداده است: اداى امانت به برّ يا فاجر، وفاى به عهد به برّ يا فاجر و نيكى به پدر و مادر، نيكوكار باشد يا بدكار».(3)
در سيره پيامبر موارد بىشمارى از وفاى به عهد را مشاهده مىكنيم. برخى از اين موارد كه در قبال غير مسلمانان صورت گرفته عبارت است از:
1. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در پيمان صلح حديبيّه با مشركان عهد كردند كه در سالهاى آتى كه براى عمره به مكّه مىآيند بيش از سه روز در مكّه نمانند و تاريخ اين نكته را ضبط كرده است كه پيامبر در عمرة القضاء (در سال بعد قضاى عمره سال گذشته را به جا آوردند) پس از پايان سه روز به مسلمانان اعلام نمودند كه تا شب هيچ كس در مكّه نماند.(4) البته مشركان پيامبر را از قبل مىشناختند و مىدانستند كه پيامبر به هيچ وجه از پيمان خويش عقب نشينى نخواهد كرد و در وفاى به عهد هيچ فريب و حيلهاى به كار نخواهد برد.
2. پس از فتح مكّه و غلبه مسلمانان بر دشمنان خونريز كه مسلمانان زيادى را به شهادت رسانده بودند با مهربانى و عطوفت (بر اساس گفتهاى كه در آغاز فرموده بود) عمل كرد. بعلاوه پس از اعلام برائت الهى از مشركان و دادن مهلت چهارماهه به آنان، دستور يافت كه به مشركانى كه بر عهد خويش پاى بند بودهاند مادامى كه بر عهدشان استوارند ايشان نيز پاى بند باشند.
الَّا الَّذِينَ عاهَدْتُّم عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُم فَاسْتَقيمُوا لَهُم إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين(5)؛ به جز كسانى كه با آنان در مسجد الحرام هم عهد شديد پس مادامى كه آنان بر عهد خويش استوارند شما نيز استوار باشيد بدرستىكه خداوند پارسايان را دوست دارد.
3. مشركان غالباً به دنبال كينه توزى و دشمنى با مسلمانان بودند و پيامبر به وفادارى بر عهد با ايشان دستور يافته بود. علاوه بر اين كه برخى از پيروان اديان آسمانى نيز پس از سالهاى اوليه هجرت فوج فوج به مدينه مىآمدند و با پيامبر پيمانهايى منعقد مىكردند؛ اينها علاوه بر پيمانى بود كه پيامبر پس از ورود به مدينه با عموم شهروندان و اقوام مجاور بستند. در پيمان مدينه گروههايى از يهوديان با پيامبر هم پيمان شدند و تا قبل از پيش قدمى آنان در نقض پيمان، پيامبر بر پيمان همزيستى استوار بودند. تاريخ گواه است كه درباره يهود بنىقريظه، بنىنضير، بنى قينقاع و خيبر، پس از نقض پيمانشان در جنگ احزاب،(6) همكارى اطلاعاتى و نظامى با مشركان مكه و هتك حرمت زنى مسلمان، پيامبر نيز با آنان همچون دشمن عمل كردند. از ديدگاه اسلام، نقض پيمان با هر فردى ممنوع و قبيح است. «الغدر بكل احدٍ قبيح».(7)
2. اصل عدالت
يكى از مبانى و اصولى كه رفتار پيامبر براساس آن شكل گرفت اصل عدالت و حق محورى بود. اين اصل در مورد همه افراد حتى دشمنان نيز اعمال مىشد. پيامبر اكرم هيچ گاه دشمنىها را اصل در رفتار خويش قرار نمىدادند. قرآن مجيد خطاب به مسلمانان مىفرمايد: «وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلى ألاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ للِتَّقْوَى(8)؛ [هيچگاه ]دشمنى گروهى باعث نشود كه با آنان به عدالت رفتار نكنيد، عدالت پيشه كنيد كه آن نزديكتر به تقواست». و يا در آيهاى ديگر درباره كفارى كه رفتار خصمانهاى با مسلمانان نداشتهاند آمده است: «خداوند شما را نهى نمىكند... از اينكه به آنان نيكى كنيد و با عدالت و قسط با آنها رفتار كنيد، به درستى كه خدا عدالت پيشه گان را دوست دارد».(9)
روشن است كه چنين رفتارى در برابر دشمنانى كه هيچ گونه اشتراك دينى با مسلمانان ندارند و گاه به جنگ با آنها مىپردازند آيينه رفتار نيك و عدالت مآبانه پيامبر با اقليتهاى دينى است كه اشتراكاتى با مسلمانان ندارند. تاريخ نيز چنين گواهى مىدهد، چنان چه مشهور است، عبداللَّه بن رواحة كه مأمور پيامبر در اخذ ماليات از اهالى خيبر بود به گونهاى رفتار مىكرد كه پرداخت كنندگان ماليات، وى را مىستودند و مىگفتند با چنين رفتار عادلانهاى و با چنين عدالتى آسمانها و زمين استوار شده است.(10) بعلاوه پيامبر اكرم در موارد متعددى به عنوان داور يا قاضى براى حل اختلافات يهوديان برگزيده مىشدند و قضاوت عادلانه ايشان را اكثر يهوديانِ بدون غرض مىپذيرفتند.
3. اصل كرامت انسانى
يكى از اصول رفتارى پيامبر خدا در قبال اقليتها اصل كرامت و شخصيت دادن به انسانهاست. پيامبر احترام وافرى براى يك يك افراد قائل بودند و به هيچ نحو راضى به از بين بردن شخصيت افراد توسط ديگران نمىشدند. ارج نهادن ايشان به انسانها باعث شده بود تا زحمات طاقت فرسايى براى هدايت آنان بكشند و از گمراهى آنان اندوهناك باشند. احترام به حقوق افراد در روابط اجتماعى و نيز احترامى كه در معاشرتها شايسته شخصيت اجتماعى ايشان بود در مورد اقليتها نيز اعمال مىشد. علاوه بر اين پيامبراكرمصلى الله عليه وآله رفتارهاى تحقيرآميزى كه به شخصيت اجتماعى افراد لطمه وارد مىكرد حتى در مورد دشمنانشان نداشتند و يا هر گونه توهين و شكنجه دشمنان در بند يا قطعه قطعه كردن اجساد دشمنان از ديدگاه ايشان ممنوع بود.
4. اصل دعوت
يكى از اصول لازم در معاشرت با اقليتها و به طور كلى همه غيرمسلمانان اصل دعوت به دين است. رفتار و گفتار مسلمانان بايد به گونهاى باشد كه غيرمسلمانان را مجذوب اسلام گرداند. بهترين راه دعوت، رفتار و كردار درست و برخاسته از دين است كه به درستى، رعايت حقوق اقليتها براساس مبانى اسلام يكى از بهترين راههاى تشويق ديگران به پذيرش اسلام مىباشد. قرآن مجيد خطاب به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىفرمايد: «اُدع إلَى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و جادِ لْهُمْ بِاللَّتىِ هِىَ أَحْسَن(11)؛ [مردم را] با گفتار حكيمانه و موعظه نيك به راه پروردگارت دعوت كن و با آنها به بهترين وجه جدال كن». دعوت به حكمت، موعظه و جدال احسن، دعوت گفتارى پيامبر بود كه نسبت به مسلمانان براى قوىتر شدن ايمان آنان و نسبت به غيرمسلمانان براى پذيرش اسلام صورت مىگرفته است و با توجه به منطق قوى اسلام و رفتار و گفتار جذاب رهبران دينى بهترين راه براى تفهيم منطق اسلام، پذيرفتن اقليتها به عنوان تبعه كشور اسلامى بوده است. رهبران اسلام به دنبال آن بودهاند كه با برطرف شدن كدورتها و كينهها، منطق اسلام به آنها تفهيم شود و بديهى است كه در اين صورت به آسانى به اسلام رو مىآورند.
5. اصل نفى سلطه
در صدر اسلام روابط پيامبر و به طور كلى مسلمانان با اقليتها بر اصل نفى سلطه كفار بر مسلمانان اتكا داشت و سلطه كفار اعم از سلطه سياسى، اقتصادى، اجتماعى، نظامى و... ممنوع بود. علاوه بر روابط فردى مسلمانان با كفار، روابط اجتماعى آنان نيز بر همين مبنا شكل گرفته و تخطى از آن پذيرفته نبود. چنانكه در آيه شريفه قرآن نيز آمده است: «... وَلَن يَجْعَلْ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤمِنينَ سَبيلاً(12)؛ خدا به نفع كافران بر مؤمنان راه سلطهاى قرار نداده است». در آيه ديگرى نيز عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنان دانسته شده است. شايان ذكر است كه اصولى ديگر همانند تأليف قلوب نيز در سيره پيامبر مشاهده مىشود كه تبيين آنها در اين مجال نمىگنجد.
ب) حقوق اقليتها در عرصههاى مختلف
1. حقوق اقليتها در عرصه قضا
يكى از حقوق شهروندان يك كشور كه لازم است براى او به رسميت شناخته شود حقوق نشأت گرفته از عدالت قضايى است. اين حقوق اعم از داد خواهى، حق تساوى افراد در برابر دادگاهها، حقّ دفاع از خود و... است كه در راستاى اجراى عدالت براى اقليتهاى دينىِ ساكن كشور اسلامى نيز به رسيمت شناخته مىشود. برخى از اين حقوق به اختصار عبارت است از:
حقّ دادخواهى: غيرمسلمانان ساكن در مدينةالنبى بارها براى حل اختلافات خويش به پيامبر مراجعه مىكردند. البته برخى از اين مراجعات جنبه حقطلبى نداشت و چه بسا افرادى با ظلم به ديگران و به دنبال منافع شخصى به پيامبر مراجعه مىكردند تا به نفع آنان حكم كند و براساس همين رفتارها خداوند به پيامبر فهماند كه او مجبور به رسيدگى به چنين دعاويى نيست و ايشان را مخيّر به رسيدگى كرد. «فَاِن جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ اَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً(13)؛ پس اگر نزد تو آمدند بين آنان حكم كن يا از آنها اعراض نما و اگر از آنان اعراض كنى هرگز زيانى به تو نخواهند رسانيد». البته خداوند به پيامبر متذكر مىشود كه مخيّر بودن ايشان به دليل آن است كه گاه آنان به دنبال حكم الهى نيستند، چون كه اگر به دنبال حكم الهى بودند در تورات نيز مىتوانستند حكم الهى را بيابند:
و كيف يحكّمونك و عندهم التورات فيها حكم اللَّه ثم يتولون من بعد ذلك و ما اولئك بالمؤمنين؛ و چگونه تو را داور قرار مىدهند در حالىكه تورات نزد آنهاست و در آن حكم الهى نيز وجود دارد. پس آنان بعد از اين [در خواست داورى و حكم تو] به آن پشت مىكنند و آنان مؤمن نيستند.
نكته شايان ذكر اين است كه در دعاوى مربوط به احوال شخصيّه مانند نكاح، قاضى موظّف است بر طبق دين اهل كتاب حكم كند.
حقّ تساوى افراد در برابر دادگاهها: اجراى عدالت مستلزم برخورد يكسان با همه افراد در دادگاههاست تا اقليت ساكن در كشور اسلامى نيز با اطمينان خاطر بتوانند زندگى كنند و بدانند كه در صورت نياز براى احقاق حق مىتوانند به دادگاه رجوع كرده و دادگاه نيز به عدالت و مساوات با آنان برخورد مىكند. قرآن مجيد خطاب به پيامبر اكرم مىفرمايد: «و اِن حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالقِسْط(14)؛ اگر بين آنها حكم كردى به عدالت حكم كن». پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آنگاه كه براى شفاعت در اجراى حد بر فردى، به ايشان رجوع كردند فرمودند كه اگر دخترم فاطمه هم دزدى كند دستش را قطع خواهم كرد. بعضى از مفسران نقل كردهاند كه يهود مدينه براى عدم اجراى حكم فرد زناكارى كه از اشراف بود نزد پيامبر آمدند تا ايشان حكمى ديگر دهد، ولى ايشان نيز همان حكم را تأييد كرد، در حالى كه عالمان يهود مىخواستند به دليل اشراف زادگى فرد حكم الهى را تغيير دهند. پيامبر آنان را نزد عالمترين فرد يهود برد و وى را قسم داد كه حكم الهى كه در تورات آمده را بيان كند او نيز همان حكم پيامبر را بيان كرد و چنين افزود: اين حكم را ما در مورد اشراف اجرا نمىكنيم و به همين دليل زنا بين اشراف ما زياد شده است.(15)
اما از ديدگاه اسلام و در كشور اسلامى، چنانچه يكى از اقليتها با حاكم اسلامى نيز در مسئلهاى اختلاف پيدا كند قاضى موظف است در حكم مساوات را رعايت نمايد و بالاتر اينكه اگر قاضى احتمال دهد كه احترامات وى به طرف مسلمان تصور عدم رعايت عدالت را در غيرمسلمان ايجاد مىكند لازم است در احترامات نيز مساوات را رعايت نمايد، چنانچه روايت است كه على بن ابىطالب با فردى غيرمسلمان براى رفع دعوا نزد عمر، كه خليفه بود، رفتند. عمر با احترام نام حضرت را مىبرد و غيرمسلمان را به اسم مىخواند. در اين حال حضرت به او توجه دادند كه بهگونهاى رفتار نكن كه وى تصور كند عدالت از بين مسلمانان رخت بربسته است.(16)
حقّ دفاع: هر فرد در دادگاه حقّ دفاع از خود را دارد و اين حق به كيش و دين فرد ارتباطى ندارد، زيرا ملاك، اجراى عدالت و مساوات است و حق دفاع نيز راهى براى احقاق حق و اجراى عدالت است. بعلاوه حقّ توكيل نيز حقى عمومى است و هر فردى مىتواند در دفاع از خود وكيلى را معرفى كند.
2. حقوق اقليتها در عرصه اقتصاد
از حقوق به رسميت شناخته شده اقليتهاى ساكن كشور اسلامى، حقوق آنان در عرصه اقتصاد است، مانند: حقّ مالكيت، ارتباطات اقتصادى، حقّ كسب و پيشه و حق رفاه نسبى. بديهى است كه بدون وجود برخى از اين حقوق امكان زندگى و آسايش افراد فراهم نمىشود و به همين دليل اقليتهاى غيرمسلمانى كه ساكن كشور اسلامى هستند نيز از اين حقوق برخوردارند. برخى از آنها عبارت است از:
حقّ مالكيت: هر كس مالك اموال و اشيايى است كه به طور مشروع به ملكيّت او درآمده است و در صورت عدم حجر حق هرگونه تصرّفى را در آنها دارد و ديگران از تصرّف در اموال وى منع شدهاند. اين حقوق هيچ ارتباطى با دين و كيش فرد ندارد، بلكه هر كس كه حقّ سكونت در كشور اسلامى را دارد از حقّ مالكيت برخوردار است. البته كفّار و افرادى كه در جنگ با كشور اسلامى به سر مىبرند اموالشان حكم غنيمت را دارد. به هر حال افراد ساكن كشور اسلامى كه با دولت اسلامى پيمانى بستهاند اموالشان در پناه حاكميت بوده و از امنيت كامل برخوردارند. چنانچه حضرت اميرعليه السلام فرمودهاند: «لا تَمَسّنَّ مالَ اَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ ولا مُعاهِدٍ(17)؛ هر گز به مال فردى از مردم نمازخوان يا معاهد (غيرمسلمانى كه در پناه حكومت اسلامى زندگى مىكند) دست نزنيد». اين نهى امام علىعليه السلام عام است و هرگونه تصرّفى را شامل مىشود.
ملاك مشروعيت تملّك بعضى از اموال براى اقليتها دستورهاى دين خودشان است و بنابراين ممكن است چيزى در دين اسلام به ملكيت مسلمانى در نيايد چون مال محسوب نمىشود، مانند شراب و خوك، در حالى كه همان چيز به ملكيت فردى از اهل كتاب درآيد. البته چنانچه در كشور اسلامى زندگى مىكنند لازم است از خريد و فروش اين اشيا در بازار مسلمانان و به طور علنى خوددارى كنند. براى اينگونه موارد در فقه اسلامى قواعدى ويژه پيش بينى شده است كه برخى از آن قواعد حكم دينى آنان را براى خودشان لازم الاتباع مىگرداند پس ملكيّت و خريد و فروش اشياى فوق از اقليتها به شرط عدم اظهار در بين مسلمانان بلااشكال است و مالكيت آنان نيز در اين موارد با همان شرط به رسيمت شناخته مىشود. بنابراين اگر يكى از مسلمانان ظرف شرابى از آنان را بريزد در حالى كه او آن را مخفى مىداشته، دادگاه، مسلمان را به پرداخت خسارت وارده وادار مىكند؛ همچنين است غصب يا اتلاف و ايراد خسارت به اين اشيا. اين در حالى است كه همين اشيا اگر در اختيار مسلمانى باشد چون ملكيّت مسلمان بر آنها پذيرفته نيست، اتلاف يا ايراد خسارت به آنها هيچ ضمانتى را در پى نخواهد داشت.(18) پيامبر اكرم نيز در معاهده مدينه تعرض به اموال معاهدان را ممنوع كردند و اين حكم شامل همه اشيايى است كه نزد آنان مال محسوب مىشود و در همين راستا همه را امّت واحدهاى خواندهاند.
نكته ديگر اينكه به چنگ آوردن اموال افرادى كه با كشور اسلامى در جنگند از طريق حيله، نيرنگ يا دزدى مشروع نيست، چنانچه فقها دزدى از كافر را مشروع نمىدانند. در تاريخ نيز آمده است كه در جريان جنگ خيبر قبل از فتح قلعه، چوپان يهوديان خيبر اسلام آورد و گله گوسفندان را نزد پيامبر آورد تا به ايشان تسليم كند. پيامبر در حالى كه همه سربازان گرسنه بودند قبول نكرده و به وى سفارش كردند كه اين گله در دست تو امانت است و بايد به صاحبانش برگردانى؛(19) در حالى كه اموال دشمنان پيامبر كه با ايشان در جنگ بودند به شمار مىرفت.
حقّ ارتباطات اقتصادى با مسلمانان: با به رسميت شناختن مالكيت و اموال اقليتها روابط اقتصادى با آنان نيز چنانچه با اصول و قواعد اسلام تعارضى نداشته باشد مجاز است. در تاريخ اسلام چنين ارتباطاتى بين آنان و مسلمانان و حتى رهبران اسلام به چشم مىخورد؛ براى مثال نقل شده است كه پيامبر از فردى يهودى مبلغى قرض گرفته بودند. بعد از مدتى او در كوچه جلو پيامبر را گرفت و طلب خويش را خواست. حضرت فرمودند: الآن چيزى ندارم به تو دهم. گفت من از شما جدا نمىشوم تا طلب مرا بدهى. فرمود: پس من با تو همينجا مىنشينم. او با پيامبر همانجا نشستند. هنگام نماز مسلمانان به دنبال پيامبر آمدند تا براى نماز به مسجد بروند. وقتى به قضيه پى بردند اجازه خواستند فرد يهودى را رد كنند. اما پيامبر فرمود: پروردگارم مرا مبعوث نكرده كه به معاهد (كافرى كه با حكومت اسلامى پيمانى دارد) ياغير معاهدى ظلم كنم. مسلمانان حاضر، يهودى را تهديد كردند كه پيامبر را رها كند. پيامبر به آنان فرمود: با او كارى نداشته باشند. نمازگزاران نزد پيامبر آمدند و پيامبر همانجا نماز ظهر و سپس نماز عصر، مغرب و عشا را خواندند و تا ظهر روز بعد بر همين منوال گذشت. سرانجام او ايمان آورد و گفت: من اوصاف پيامبر آخرالزمان را در تورات خوانده بودم خواستم ببينم كه بر شما تطبيق مىكند يا خير؟ و ادامه داد كه همه اموال من در اختيار شماست.(20) همچنين در سيره پيامبر آمده است كه هداياى مقوقس را پذيرفتند.(21)
روايت شده است كه فردى از امام صادقعليه السلام پرسيد: من از فردى يهودى يا مسيحى طلب داشتم، در حضور من شراب فروخت و پولش را خواست عوض بدهى به من دهد، آيا مىتوانم بگيرم؟ امام فرمودند: آرى.(22)
3. حقوق امنيتى اقليتها
مهمترين حقى كه لازم است اقليتها از آن برخور دار باشند حقّ امنيت است. اين حق در سطوح مختلف لازمه زندگى انسان است و فقدان آن چيزى جز اضطراب، جنگ، خون ريزى و سلب آرامش را به دنبال ندارد. پيامبر در پيمانى كه با يهود و ديگر ساكنان مدينه بستند تأكيد داشتند كه داخل مدينه همه در امنيت كامل هستند و هيچ كس حقّ تعرض به كسى را ندارد؛(23) يعنى مىتوان گفت كه از ديدگاه پيامبر اقليتهاى دينى نسبت به ديگران از حق امنيت ويژهاى برخوردارند؛ زيرا حتى جنگ با آنان در صورتى كه تمايل به همزيستى با مسلمانان را داشته باشند ممنوع است. با اين توضيح در قاعدهاى كلى مىتوان گفت در صورت بروز جنگ با كفار ابتدا تنها دعوت آنان به اسلام لازم است، اگر نپذيرفتند جنگ مجاز است؛ ولى در مورد اقليتها در صورت عدم پذيرش دعوت، چنانچه حاضر به انعقاد پيمان همزيستى باشند جنگ با آنها ممنوع است و در صورتى كه فرمانده لشكر اسلام قراردادى منعقد نكرد و به جنگ دست زد لازم است ديه كشته شدگان به خانواده شان پرداخت شود. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله خالد بن وليد را با لشكرى به مقابله با دشمنان فرستاد. خالد به گروهى از اهل كتاب برخورد كرد و پس از عدم پذيرش اسلام با آنان جنگيد و عدهاى را كشت. پيامبر از اين امر ناراحت شد و دستور داد كه ديه كشتهها از بيت المال به خانوادههايشان پرداخت شود.(24)
نكته ديگر اينكه هيچ مسلمانى حقّ تعرض به مال، جان يا ناموس اقليتها را ندارد و در صورت تعرض مجازات مىشود، زيرا امنيت آنان بر عهده حكومت اسلامى است و اين پيمان امنيتى از سوى حكومت قابل نقض نيست. به همين دليل فقها بر اساس روايات معتقدند قرارداد همزيستى با اهل كتاب، از طرف آنان با نقض آن يا رفتن به كشور ديگرى قابل نقض است، ولى از سوى حكومت قابل نقض نيست. اين حكم در مورد اقليتهايى است كه به طور دايم در كشور اسلامى حضور دارند.
شايان ذكر است كه از ديدگاه پيامبر اكرم، افرادى نيز كه به طور موقت به كشور اسلامى پناه آوردهاند؛ گرچه يك فرد معمولى و شهروند عادى به آنان پناه داده باشد، هيچ كس حق نقض پيمان و پناه آنها را ندارد حتى حاكم اسلامى. فراتر اين كه پناه دهنده نيز پس از آنكه فرد به اميد صداقت وى به او پناه آورد نمىتواند پناه خود را صورى خوانده او را بكشد، بلكه بايد با امنيت كامل وى را به مأمن و كشور خويش بازگرداند؛ همچنان كه امام صادقعليه السلام در تفسير اين جمله پيامبر «يسعى بذمّتهم ادناهم» فرمودهاند:
اگر لشكرى از مسلمانان گروهى از كفار را محاصره كردند، مردى از كفار گفت امان دهيد تا فرمانده شما را ملاقات كنم و با او مناظره كنم، سپس يكى از افراد عادى وى را پناه داد، حتى بر بزرگان مسلمان حفظ امان او واجب است و نمىتوانند متعرض او گردند.(25)
براى نمونه ابوالعاص داماد پيامبر كه مشرك بود به مدينه آمد و به همسرش زينب پناه برد و زينب قبل از اينكه ماجرا را به پيامبر اطلاع دهد بين مسلمانان با صداى بلند گفت كه ابوالعاص در پناه من است. پيامبر به مسلمانان فرمودند: به خدايى كه جان محمد در دست اوست اطلاعى از ماجرا نداشتم تا الآن كه هر آنچه شما شنيديد من هم شنيدم به درستى كه كمترينِ مسلمانان مىتواند كسى را در پناه خود قرار دهد.(26)
از حضرت اميرعليه السلام نيز نقل شده است كه درباره علت وضع جزيه يا ماليات اقليتها فرمودند: «تا اموال آنان همچون اموال ما و خون آنان همچون خون ما در امان حكومت باشد».(27)
به طور كلى تعرض به فردى كه در پناه و امنيت حكومت اسلامى يا يكى از مسلمانان به طور موقت يا دايم قرار مىگيرد ممنوع است و به فرموده اميرالمؤمنين: «من ائتمن رجلاً على دمه ثم خان به فانّى من القاتل برىء و ان كان المقتول فى النار(28)؛ هر كس جان فردى را در امان خويش قرار داد و سپس عهد خود را نقض كرد (او راكشت) من از قاتل بيزارم گرچه مقتول نيز در آتش باشد».
4. حقوق اقليتها در عرصه دين و فرهنگ
يكى ديگر از حقوقى كه اهل كتاب در كشور اسلامى دارا هستند حقّ به رسميتشناسى دين آنان است. بر اين اساس آنان حق دارند به طور علنى و رسمى بر دين خود باقى بوده، اعمال عبادى خويش را انجام دهند، معبدى داشته باشند و احوال شخصيهشان طبق دين متعلق به خودشان رتق و فتق شود. اين حق را پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله براى اقليتهاى دينى كه در مدينه يا اطراف آن زندگى مىكردند قائل بودند و به حق آنان احترام مىگذاشتند. پيامبر از همان آغازى كه به مدينه هجرت كردند يهود مدينه را در پيمان همزيستى شركت دادند و آنان و مسلمانان و كليّه هم پيمانان را يك امّت خواندند(29) و محدوديت خاصى براى دين يهوديان در مدينه قائل نشدند، همچنان كه مسلمانان در مسجد مدينه نماز مىخواندند يهوديان نيز آزادانه در معابد خويش به عبادت مىپرداختند و هيچ مسلمانى حق تعرض به معابد آنان و اعتراض به حضور علنى آنان به عنوان غيرمسلمان نداشت. تا زمانى كه اين اقليتها بر پيمان خود با پيامبر استوار بودند و آن را نقض نكردند پيامبر نيز هيچگونه تعرضى به آنان نداشتند. بعدها مسيحيان نجران و برخى از مناطق ديگر نيز به هم پيمانان مسلمان افزوده شدند. حتى زمانى كه گروهى از مسيحيان نجران براى بررسى و تحقيق درباره اسلام به مدينه آمدند پيامبر آنان را در مسجد به حضور پذيرفت و به آنان اجازه داد تا در همانجا عبادت كنند و مسيحيان به سوى مشرق ايستادند و عبادت خويش را به جا آوردند.(30) اين به معناى پذيرش حقوق اقليتها در عرصه مذهبى و دينى است.
به دنبال به رسميتشناسى دين اقليتها، پيامبر از طرف خداوند مأمور شد كه اهل كتاب را كه در برخى از معتقدات با مسلمانان اشتراكاتى داشتند به اتحاد با مسلمانان فراخواند. اين امر نتيجهاى جز اتحاد خداپرستان عليه مشركان در پى نداشت؛ چنانچه در قرآن مجيد آمده است:
قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالوا إلَى كَلِمَةٍ سَوَاءِ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم ألاّ نَعْبُد إِلاَّ اللَّهَ و لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لاَيَتَّخِذُ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فإن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون(31)؛ بگو اى اهل كتاب، بياييد بر سخنى كه بين ما و شما يكسان است بايستيم (توافق كنيم) كه جز خدا را نپرستيم و براى او شريك نگيريم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى او به خدايى نگيريم. پس اگر (از اين پيشنهاد) اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم (نه شما).
آزادى داشتن معبد نيز در اسلام پذيرفته شده و بر همين اساس معابد اهل كتاب در اقصى نقاط كشور اسلامى وجود داشته و دارد. مورخان نقل كردهاند كه لشكريان اسلام در جنگها هيچ تعرضى به معابد اهل كتاب نداشتند.
نكته شايان ذكر اين است كه پيامبر به اقليتها اجازه مىدادند كه در مسائل اعتقادى و دينى به مناظره و حتى جدال با ايشان بپردازند(32) و پيامبر مأمور بود كه در صورت لزوم به بهترين وجه جدال كند؛ البته حضرت غالباً از جدال پرهيز مىكردند. در زمان ائمّه نيز تاريخ گواهى مىدهد كه حتى بت پرستان و مشركان با ائمّه و اصحاب ايشان مناظره و احتجاج مىكردند و ائمّه نيز با آرامى و سعه صدر جواب مىدادند.
5. حقوق اقليتها در عرصه اجتماع
اجازه اسلام به اقليتهاى غيرمسلمان براى سكونت در كشور اسلامى مستلزم به رسميت شناختن حقوق و آزادىهاى اجتماعى آنان است. بر اين اساس اگر حق اشتغال، مسكن، روابط اقتصادى و اجتماعى و بالاتر از اينها امنيت جانى و مالى در منطقهاى از فرد سلب شود به هيچ وجه توان ادامه سكونت در آنجا را نخواهد داشت و مجبور به ترك آن منطقه خواهد بود. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با تسامح و گذشت فراوانى حقوق اجتماعى اقليتها، همچون حق آزادى رفت و آمد و اختيار مسكن، حق اشتغال، حق آزادى عقيده و فكر، حق استقلال در احوال شخصيه، حق تعليم و تعلّم، حق روابط اجتماعى با ديگران، حق احترام به شخصيت اجتماعى آنان، حق فرد به عنوان شهروند حق احسان و نيكى به آنان را به رسميت مىشناختند. در اينجا به برخى از مهمترين آنها مىپردازيم.
احترام به شخصيت انسانى فرد: احترام به اقليتها از بعد شخصيت انسانى آنان در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته است، يعنى احترام به آنان به عنوان يك انسان يا بشر فارغ از كيش، نژاد، جنس و تفاوتهاى ديگر. امام علىعليه السلام در دستورالعمل حكومتى خود به مالك اشتر مىنويسد:
أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّة لَهُمْ وَ اللُّطْف بِهِمْ وَ لاتَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَّكَ فِى الدِّينِ وَإِمّا نَظيرُ لَكَ فِى الْخَلْقِ(33)؛ شعار قلبت را مهربانى به رعيت و دوستى به آنان و لطف به آنها قرار ده و همچون درندهاى بر آنها مباش كه خوردنشان را غنيمت شمرد. پس به درستى كه آنان دو گروهند: يا برادر دينى تواند و يا در خلقت شبيه به تو.
سيره پيامبر، گوياى احترامى بالاتر از اين به اقليتهاست، به طورى كه ايشان حتى به جسد اقليتها نيز احترام مىگذاردند. منقول است كه جنازهاى را از كنار پيامبر عبور مىدادند، ايشان به احترام آن به پاخاستند. اصحاب گفتند: جنازه فردى يهودى بود. حضرت به آنان فهماندند كه از اين مطلب مطلعند و فرموند: «أليست نفساً(34)؛ آيا جنازه انسانى نبود». اين امر نشان مىدهد كه پيامبر خدا براى انسان، فارغ از كيش و مرام وى، احترام قائل بودند و به همين دليل است كه گاه براى ايمان نياوردن كفار خود را به زحمت مىانداختند و اندوه مىخوردند.
احسان و نيكى: يكى از سفارشهاى پيامبراكرمصلى الله عليه وآله به مسلمانان نيكى به افراد بدون در نظر گرفتن خصوصيات فردى و شخصيتى آنهاست. خداوند در قرآن مجيد پس از سفارش به عدالت، به احسان و نيكى دستور مىدهد: «إِنّ اللَّهَ يأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإحْسَانِ».(35) امر الهى در اين آيه كلى بوده و هر فردى اعم از مسلمان و غيرمسلمان را شامل مىشود. علاوه بر اين، آيات ديگرى، شبيه آيه هشتم سوره ممتحنه، نيكى و احسان به غيرمسلمانان را تجويز كرده است: «خدا شما را از كسانى كه در دين با شما نجنگيده و... باز نمىدارد كه با آنان نيكى كنيد...». در روايتى از پيامبر اكرم چنين آمده است: «كار نيك را براى اهلش و غير اهلش انجام ده، چنانچه به اهلش نرسيد تو اهل (انجام) آن بودهاى».(36)
گفتنى است كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله قبل از بعثت به لقب «محمد امين» معروف بودند(37) مشركان و مسافران گاه اموال قيمتى خويش را نزد پيامبر به امانت مىگذاشتند، چون ايشان را به امانت، راستگويى و درستى مىشناختند. اين احسان پيامبر به آنان در حالى بود كه آنها دين پيامبر را قبول نداشتند و در شب هجرت براى قتل و ترور ايشان توطئه كردند؛ اما ايشان علىعليه السلام را مأمور كردند كه چند روزى در مكه بماند و امانتها را به صاحبانش تحويل دهد.
حقّ احترام به فرد به عنوان يك شهروند: اين حق از حقوق لازم الرعايه براى اقليت است كه هم حاكم و هم شهروندان مسلمان موظفند به آن احترام گذارند. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ظاهراً به مأموران مالياتى خود سفارش بيشترى در رفتار با اقليتها مىكردند؛ همچنان كه به عبداللَّه ارقم، كه مأمور جمع آورى جزيه از اهل كتاب بود، فرمودند:
اَلا مَن ظلم معاهداً اوكلّفه فوق طاقته او انتقصه اواخذ منه شيئاً بغير طيب نفسه فأنا حجيجه يوم القيامة(38)؛ آگاه باش هر كس كه به كافر معاهدى ظلم كند يا او را به امرى فوق توان و طاقتش وادار نمايد يا نقصانى به او وارد كند يا بدون رضايت خاطر از وى چيزى بگيرد من در روز قيامت طرف او هستم [عليه او به پا مىخيزم].
براساس اين حديث، پيامبر نه تنها ايراد هر گونه فشار بر اقليتها، اعم از روحى، جسمى، مالى و... را منع كردهاند بلكه تصريح كردهاند كه اگر مسلمانى چنين عملى را مرتكب شود خود را به مقابله با ايشان در روز قيامت واداشته است.
نكته قابل تأمل اين كه پيامبر اسلام در 1430 سال پيش اقليتها را عضوى از جامعه و داراى حقوقى دانسته و به مأموران خود توصيه جدى بر عدم سختگيرى و داشتن رفتار توأم با تسامح و گذشت با آنان كردهاند، در حالى كه حكومتهاى امروزىِ مدّعى حقوق بشر چنين رفتار بشردوستانهاى را با اقليتها ندارند و اينگونه نيست كه مأموران خود را از مجازات در قبال كوتاهى در اعطاى حقوق اقليتها بترسانند.
بعلاوه در اين حديث پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله دست حاكمان را از وضع هر گونه قانونى كه به اجحاف و نارضايتى اقليتها بينجامد بسته است و رضايت آنان در پرداخت مالياتها و... را لازم دانسته است. همچنين به تمامى افراد اعم از حاكم و مأموران و كارگزاران و افراد ديگر هشدار داده است كه از هر گونه ايراد نقص در آبرو، مال و... به اقليتها بپرهيزند. در مجموع مىتوان گفت كه اگر تنها به اين حديث پيامبر درباره اقليتها عمل شود همه حقوق آنان ادا خواهد شد.
حق استقلال در احوال شخصيه: يكى ديگر از حقوق اجتماعى اقليتها كه در اسلام به رسميت شناخته شده حق استقلال در احوال شخصيه آنان است؛ يعنى آنان در كشور اسلامى آزادند كه براساس دين خود در موضوعاتى مانند: ازدواج، طلاق، ارث و وصيت عمل كنند و حتى دادگاه اسلامى نيز موظف است اختلافات ناشى از اين موضوعات را طبق دين آنان رتق و فتق كند.
البته اگر انجام برخى از اين اعمال به طور علنى در بين مسلمانان شايع و عادى گردد مخالف نظم يا عفت عمومى يا اخلاق حسنه خواهد بود، از اين رو حاكم مىتواند اين موارد معدود و نادر را منع كند.
حق رفت و آمد و داشتن مسكن، حق اشتغال و حق تعليم و تربيت و...: در اين گونه موارد همچون شهروندان مسلمان با آنان رفتار مىشود.
حق رفاه نسبى: در اسلام اقليتها از حقوق ديگرى مانند حق برخوردارى از رفاه نسبى نيز بهرهمند هستند، چنانچه منقول است كه حضرت اميرعليه السلام از كوچهاى مىگذشتند پيرمردى را ديدند كه تكدى مىكند، پرسيدند چرا چنين است.اصحاب گفتند او فردى مسيحى است. حضرت فرمودند: «تا توان داشت از ا و كار كشيديد حال كه ناتوان شده او را رها كردهايد؛ از اين پس از بيت المال به او روزى دهيد».(39)
پيامبر اكرم نيز در مواردى از بيت المال به غيرمسلمانان كمك مىكرد؛ براى مثال عبداللَّه بن سهل از طرف ايشان مأمور جمع آورى سهم مسلمانان از محصولات خيبر شد. در همين ايام جسد او را در مزارع خيبر يافتند. خبر به پيامبر خداصلى الله عليه وآله رسيد، جريان را پىگيرى كردند. اولياى دم از قاتل اطلاع دقيقى نداشتند و تنها حدسهايى مىزدند. پيامبر به سران يهود نامه نوشتند كه جسد مسلمانى در سرزمين شما پيدا شده بايد ديه آن را بپردازيد. در پاسخ قسم ياد كردند كه ما در كشتن او نقشى نداشتهايم و از قاتل نيز اطلاعى نداريم پيامبر بر آنان سخت نگرفت و دستور دادند كه ديه مقتول از بيت المال مسلمانان پرداخت گردد.(40)
حق برخوردارى از روابط اجتماعى سالم و آزاد با ديگران: پيامبر و مسلمانان روابط اجتماعى مناسبى با اقليتها داشتند؛ هيچگاه آنان را طرد نكردند وهمچون مسلمانان در نشست و برخاستها، آداب و معاشرت و... با آنها رفتار مىكردند. معروف است كه تعدادى يهودى به خانه پيامبر آمدند. در بدو ورود به جاى «سلام عليكم» گفتند: «السام عليكم؛ ننگ و نفرين بر شما» پيامبر نيز در جواب فرمودند «و عليكم».(41) عايشه پس از ملاقات با حالت اعتراض به حضرت گفت: لعنت بر آنان باد، چرا جواب آنان را نداديد. پيامبر فرمود: چرا من نيز گفتم «بر شما باد»؛ يعنى پيامبر با احترام همان سخن ايشان را به خودشان برگرداند و سخنى اضافه نفرمودند. از علىعليه السلام نيز كه دست پروده پيامبر است نقل شده كه در سفرى با فردى يهودى همسفر بود به سه راهى رسيدند كه راهشان از يكديگر جدا مىشد. حضرت چند قدمى او را مشايعت كردند. او گمان كرد حضرت راه را اشتباه كرده است تذكر داد، حضرت به او فهماند كه اشتباه نكرده است و فرمود: دستور پيامبر ماست كه حق همسفر را ادا كنيم و شما همسفر من بوديد. او از اين رفتار خرسند شد و پس از چندى كه فهميد همسفر او خليفه و امام مسلمانان است به اسلام ايمان آورد.(42)
پىنوشتها
1) عضو هيأت علمى پژوهشكده علوم و انديشه سياسى. 2) كنزل العمال، ج 2، ص 62. 3) محمد بن محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 162. 4) محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 3، ص 25؛ ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 14. 5) توبه (9) آيه 7. 6) طبرى، پيشين، ج 2، ص 582. 7) غرر الحكم، ج 1، ص 95م. 8) مائده (5) آيه 8. 9) ممتحنه (60) آيه 60. 10) ابن هشام، پيشين، ج 3، ص 369. 11) نحل (16) آيه 125. 12) نساء (4) آيه 141. 13) مائده (5) آيه 42. 14) همان. 15) سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 5، ص 357. 16) حسن القبانچى، شرح رسالة الحقوق، ج 2، ص 590. 17) نهج البلاغه، نامه 51. 18) ر.ك: محقق حلى، شرايع الاسلام، ص 762. 19) جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 247. 20) ر.ك: محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 216، حديث 5. 21) طبرى، پيشين، ج 2، ص 645. 22) محمد بن حسن حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 6، ص 171. 23) ر.ك: ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 148. 24) محمد بن حسن عاملى، وسائل الشيعه، ج 19، ص 161؛ سيره ابن كثير، ج 3، ص 592. 25) محمد بن حسن عاملى، پيشين، ج 11، ص 49 (باب 20، ابواب الجهاد، حديث 2). 26) طبرى، پيشين، ج 2، ص 471. 27) عبداللَّه بن يوسف زيلعى، نصب الراية، ج 3، ص 381. 28) همان، حديث 6. 29) ر.ك: ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 149. 30) ر.ك: جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 433، به نقل از: سيره حلبى، ج 3، ص 239. 31) آل عمران (3) آيه 64. 32) ر.ك: ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 292 - 293. 33) نهج البلاغه، نامه 53. 34) محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 78، ص 273. 35) نحل (16)، آيه 90. 36) محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ص 1933. 37) طبرى، پيشين، ج 2، ص 290 38) قاضى ابو يوسف، كتاب الخراج، ص 135. 39) محمد بن حسن عاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 49. 40) ابن هشام، پيشين، ج 3، ص 369. 41) المسند الجامع، تحقيق از بشار عواد و ديگران، ج 20، ص 204. 42) محمد بن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 670.
نشریه علوم سیاسی، شماره 35