حیات و اقسام آن در تفسیر «المیزان»

"اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ"
اسم" حى" به معناى كسى است كه حياتى ثابت داشته باشد، چون اين كلمه صفت مشبه است، و مانند ساير صفات مشبه، دلالت بر دوام و ثبات دارد.

انسانها از همان روزهاى اولى كه به مطالعه حال موجودات پرداختند آنها را دو جور يافتند، يك نوع موجوداتى كه حال و وضع ثابتى دارند، حس آدمى تغييرى ناشى از مرور زمان در آنها احساس نمى‏كند، مانند سنگها و ساير جمادات و قسم ديگر موجوداتى كه گذشت زمان تغييراتى محسوس در قوا و افعال آنها پديد مى ‏آورد، مانند انسان و ساير حيوانات، و همچنين نباتات كه مى ‏بينيم در اثر گذشت زمان، قوا و مشاعرشان و كارشان يكى پس از ديگرى تعطيل مى‏شود، و در آخر به تدريج دچار فساد و تباهى مى‏گردد.

در نتيجه، انسان‏ها اين معنا را فهميدند كه در موجودات نوع دوم، علاوه بر اندام و هيكل محسوس و مادى چيز ديگرى هست، كه مساله احساسات و ادراكات علمى و كارهايى كه با علم و اراده صورت مى‏گيرد همه از آن چيز ناشى هستند، و نام آن را حيات، و از كار افتادن و بطلانش را مرگ ناميدند، پس حيات يك قسم وجودى است كه علم و قدرت از آن ترشح مى‏شود.
خداى سبحان هم در مواردى از كلام خود اين تشخيص انسانها را امضا كرده، از آن جمله فرموده:" اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها"، 1 و نيز فرموده:
" أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً، فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ، إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى‏"، 2 و نيز فرموده:
" وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ"، 3 و نيز فرموده:" وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ"، 4 و اين آيه شامل حيات همه اقسام زنده مى‏شود، چه انسان و چه حيوان و چه گياه.

 

اقسام سه گانه زندگانى در آيات قرآنى‏

همانطور كه آيات فوق موجود زنده را سه قسمت مى‏كرد، آيات زير هم زندگى را چند قسمت مى‏كند:
" وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها". 5" رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ". 6 كه دو بار زنده كردن در آيه، شامل زندگى در برزخ و زندگى در آخرت مى‏شود و آيه قبلى هم از زندگى دنيا سخن مى‏گفت، پس زندگى هم سه قسم است، همانطور كه زندگان سه قسم هستند.
و خداى سبحان با اينكه زندگى دنيا را زندگى دانسته، ولى در عين حال در مواردى از كلامش آن را زندگى پست و خوار و غير قابل اعتنا دانسته، از آن جمله فرموده:
" وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ". 7" تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا". 8" تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا". 9" وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ". 10" وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ". 11

پس ملاحظه كرديد كه خدا زندگى دنيا را به اين اوصاف توصيف كرد و آن را متاع خوانده و متاع به معناى هر چيزى است كه خود آن هدف نباشد، بلكه وسيله ‏اى براى رسيدن به هدف باشد، و آن را عرض خواند، و عرض چيزى است كه خودى نشان مى ‏دهد و به زودى از بين مى‏رود، و آن را زينت خواند، و زينت به معناى زيبايى و جمالى است كه ضميمه چيز ديگرى شود، تا به خاطر زيبائيش، آن چيز ديگر محبوب و جالب شود، در نتيجه آن كسى كه به طرف آن چيز جذب شده، چيزى را خواسته كه در آن نيست، و آنچه را كه در آن هست نخواسته، و نيز آن را لهو خوانده، و لهو عبارت است از كارهاى بيهوده ‏اى كه آدمى را از كار واجبش باز بدارد، و نيز آن را لعب خوانده، و لعب عبارت است از عملى كه به خاطر يك هدف خيالى و خالى از حقيقت انجام گيرد، و آن را متاع غرور خوانده، و متاع غرور به معناى هر فريبنده‏اى است كه آدمى را گول بزند.
آيه ديگرى جامع همه خصوصيات آيات بالا است، و آن آيه اين است:" وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ" 12
اين آيه شريفه مى‏خواهد حقيقت معناى زندگى، يعنى كمال آن را از زندگى دنيا نفى نموده، و آن حقيقت و كمال را براى زندگى آخرت اثبات كند، چون زندگى آخرت حياتى است كه بعد از آن مرگى نيست، هم چنان كه فرمود:" آمِنِينَ لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏" 13 و نيز فرموده:" لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ" 14 پس اهل آخرت ديگر دچار مرگ نمى‏شوند، و هيچ نقصى و كدورتى عيششان را مكدر نمى‏كند، ليكن صفت اول يعنى ايمنى، از آثار حقيقى، و خاص زندگى آخرت، و از ضروريات آن است.

پس زندگى اخروى، زندگى حقيقى و بر طبق حقيقت است، چون ممكن نيست مرگ بر آن عارض شود، بر خلاف حيات دنيا، اما خداى سبحان با اين حال در آيات بسيار زياد ديگرى فهمانده كه حيات حقيقى را او به آخرت داده و انسان را او به چنين حياتى زنده مى‏كند و زمام همه امور به دست او است پس حيات آخرت هم ملك خدا است نه اينكه خودش مالك‏ باشد، و مسخر خدا است نه يله و رها، و خلاصه زندگى آخرت خاصيت مخصوص به خود را، از خدا دارد، نه از خودش.

 

حيات حقيقى حيات واجب الوجود است كه بالذات فنا ناپذير است‏

از اينجا يك حقيقت روشن مى‏شود و آن اين است كه حيات حقيقى بايد طورى باشد كه ذاتا مرگ ‏پذير نباشد، و عارض شدن مرگ بر آن محال باشد، و اين مساله قابل تصور نيست مگر به اينكه حيات عين ذات حى باشد، نه عارض بر ذات او، و همچنين از خودش باشد نه اينكه ديگرى به او داده باشد، هم چنان كه قرآن در باره خداى تعالى فرموده:" وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ"، 15 و بنا بر اين، پس حيات حقيقى، حيات خداى واجب الوجود است، و يا به عبارت ديگر حياتى است واجب، و به عبارت ديگر چنين حياتى اين است كه صاحب آن به ذات خود عالم و قادر باشد.
از اينجا كاملا معلوم مى‏شود كه چرا در جمله:" هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" 16 حيات را منحصر در خداى تعالى كرد، و فرمود: تنها او حى و زنده است، و نيز معلوم مى‏شود كه اين حصر حقيقى است نه نسبى، و اينكه حقيقت حيات يعنى آن حياتى كه آميخته با مرگ نيست و در معرض نابودى قرار نمى‏گيرد تنها حيات خداى تعالى است.
و بنا بر اين در آيه مورد بحث كه مى‏فرمايد:" اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ"، و همچنين آيه:" الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ" 17 مناسب‏تر آن است كه كلمه "حى" را خبر بگيريم، و بگوئيم كلمه" اللَّه" مبتداء، و جمله‏" لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" خبر آن، و كلمه" حى" خبر بعد از خبر ديگرى براى آن است، تا انحصار را برساند، چون در اين صورت تقدير آن" اللَّه الحى" مى‏شود، مى‏رساند كه حيات تنها و تنها خاص خدا است، و اگر زندگان ديگر هم زندگى دارند خدا به آنها داده است.

 

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.   اين خدا است كه زمين راى بعد از آنكه مرد زنده مى‏كند." سوره حديد، آيه 17"
2.   تو زمين را مى‏بينى كه بى حركت افتاده، همين كه ما آب را بر آن نازل مى‏كنيم، به جنب و جوش مى‏افتد، و پف مى‏كند، آن كسى كه آن را زنده كرد همان كسى است كه مردگان را زنده خواهد كرد." سوره فصلت، آيه 39"
3.   زندگان همه با هم برابر نيستند، مردگان هم مساوى نيستند." سوره فاطر، آيه 22"
4.   ما چنين كرده ‏ايم كه زندگان از آب زنده باشند." سوره انبياء، آيه 30"
5.   به زندگى راضى و قانع شدند و به آن دل بستند." سوره يونس، آيه 7"
6.   پروردگارا دو بار ما را ميراندى و دو بار زنده كردى." سوره مؤمن، آيه 11"
7.  زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت جز چيز كوچكى نيست." سوره رعد، آيه 26"
8.   شما همه در پى كالاى پست هستيد." سوره نساء، آيه 96"
9.   زينت زندگى پست را مى‏خواهى." سوره كهف، آيه 28"
10.   زندگى پست دنيا جز بازى و بيهوده كارى نيست." سوره انعام، آيه 32"
11.   زندگى دنيا به جز دام فريب چيز ديگرى نيست." سوره حديد، آيه 20"
12.   زندگى دنيا جز بيهوده كارى و بازى نيست و زندگى واقعى تنها زندگى آخرت است، اگر بنا دارند بفهمند." سوره عنكبوت، آيه 64"
13.   در حالى كه ايمن مى‏باشند و به جز مرگ اول ديگر تلخى هيچ مرگى را نمى‏چشند." سوره دخان، آيه 56"
14.   در بهشت هر آنچه بخواهند دارند و نزد ما بيش از آنهم هست." سوره ق، آيه 35"
15.   بر خدايى توكل كن كه زنده‏اى است كه هرگز نمى‏ميرد." سوره فرقان، آيه 58"
16.   سوره غافر، آيه 2
17.   سوره آل عمران، آيه 1
 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان : ذیل آيه 255 سوره بقره