رسم الخط قرآن(قسمت دوم)

ابن خطيب در جواب اين گفتار مي گويد: «وامصيبتا! آيا قرآن نيز همانند لگاريتم، طلسم، رمل، اسطرلاب، نجوم و علومي از اين قبيل است كه تصور مي كنند نفاست آن ها در اسراري است كه در آن ها نهفته و جز با كوشش و تلاش بسيار و پس ازگذشت زماني دراز نتوان بدان دست يافت؟
خداوند مي گويد: «ولقد يسرنا القرآن للذكر»1 ولي شما مي گوييد كه قرآن از دسترس مردم به دور باشد! بسي تصوري باطل و سخني بي پايه و ساختگي است ! آيا مصحف براي خواندن نوشته شده است و يا براي اين كه رمز و طلسم باشد و تنها قرا بتوانند آن را بخوانند و به هركس كه به آنان پول مي دهد و خود را در اختيارشان قرار دهد بياموزند و كساني را كه مال و موقعيتي ندارند از آموختن آن محروم كنند؟».

ابن خطيب اضافه مي كند كه بسياري از اهل علم و ادب را ديده و خودشنيده است كه به علت آشنا نبودن به اين رسم الخط عجيب و غريب و عدم شناخت اسلوب هاي قرائت، آن گونه كه رسيده است، قرآن را به غلط قرائت وتلاوت مي كنند2

با توجه به آن چه گذشت، ابن خطيب معتقد است كه بايد رسم الخط مصحف تصحيح شود و با خطي كه همه مردم به خواندن آن قادر باشند، نوشته شود همه دانشمندان معاصر بر همين عقيده اند و همه محققان، تبديل رسم الخط قديم را به رسم الخط كنوني جايز مي دانند زيرا رسم الخط پيشين با دستور پيامبر(ص) نبوده، بلكه روش نويسندگان آن روز بوده يا كتابت در مراحل بدوي بوده و از دقت لازم برخوردار نبوده است اما امروز با پيش رفت روش هاي كتابت و تكميل آن كه خواندن را براي همگان آسان كرده است، چاره اي جز تغيير رسم الخط گذشته به رسم الخط كنوني كه همه بدان آشنا هستند و قرآن را در دسترس عامه مردم قرار مي دهد، نيست اين امر موجب تحقق بخشيدن به منظوري است كه قرآن براي آن نازل شده وآن هدايت و راهنمايي همگان براي هميشه است.

در اين زمينه، قاضي محمد بن الطيب ابوبكر باقلاني (متوفاي 403) در كتاب «الانتصار» مي گويد: «خداوند شكل و نحوه خاصي از كتابت و نوشتن را بر مردم واجب نكرده است براي نوشتن قرآن و نويسندگان مصاحف، رسم الخط خاصي معين نشده كه موظف باشند بر طبق آن قرآن را ثبت كنند و از غير آن بپرهيزند، زيراوجوب اين موضوع منوط به وجود مدرك شرعي است و در نصوص كتاب به اين موضوع اشاره اي نشده است كه بايد كتابت، ثبت و ضبط قرآن به طريقه اي خاص وبا خطي معين انجام گيرد و از آن تجاوز نشود هم چنين در سنت چنين مطلبي وجود ندارد و اجماع امت نيز اين امر را واجب نشمرده، و قياسات شرعي نيز بر چنين موضوعي دلالت ندارد بلكه سنت، دال برآن است كه قرآن را مي توان به هر شكلي كه آسان تر باشد نوشت، زيرا پيامبر(ص) فقط به كتابت قرآن امر كرد و هيچ طريقه خاص و رسم الخط معيني را براي نوشتن آن معين نكرد و هيچ كس را از كتابت آن نهي نفرمود از همين رو خطوط مصحف ها مختلف است و هر گروهي با روشي كه بين خود آنان مصطلح و متداول بوده است، قرآن را نوشته اند برخي بر طبق تلفظ كتابت مي نموده و برخي زياد و كم مي كردند، زيرا مي دانستند كه رسم الخط هرگونه باشد اصطلاحي بيش نيست و بر مردم پوشيده نمي باشد ازاين رو مي توان خط آن رابا حروف كوفي و خط اوليه نوشت، لام را به صورت كاف و الف ها را كج نگاشت، ومي توان آن را به شكلي ديگر، حتي با خط و روش قديم و يا با خط جديد و يا روشي ميانه، كتابت كرد اگر خطوط مصحف ها و بسياري از حروف آن با يك ديگر تفاوت دارند و شكل و صورت آن ها يك نواخت نيست، از اين جهت است كه مردم با آنها موافقند، و در اين منعي نمي بينند كه هر كس و هر گروه بر طبق روشي كه بين خودشان متداول است، آن را كتابت كنند هر روشي كه آسان تر و مشهورتر است، مورد قبول مردم قرار مي گيرد اين هيچ اشكالي هم ندارد، براي اين كه طريقه اي مخصوص و خط معيني براي كتابت قرآن معين نشده است آن چه معين شده است قرائت صحيح است و وسيله قرائت به هر نحوي مي تواند باشد زيرا خط به منزله علامت و نشانه و رسمي است كه معرف كلمه است و هر علامت و رسمي كه بتواند اين منظور را ادا كند، به كار بردن آن بلامانع است.

خلاصه هر كس مدعي است كه براي كتابت قرآن بايد رسم الخط معيني را به كاربرد، ناگزير از اقامه دليل است، و اين دليل كجاست؟».مطلبي كه در بالا نقل شد، خلاصه اي است از گفته قاضي ابوبكر باقلاني كه شيخ ‌عبدالعظيم زرقاني آن را در مناهل العرفان آورده است زرقاني پس از نقل خلاصه گفته باقلاني، به گفته هاي او جواب داده است اما سستي جواب هاي او درمقابل تحقيق محكم و استوار باقلاني به خوبي آشكار است 3ازاين روست كه دكتر صبحي صالح در دنباله گفته باقلاني مي گويد:
«عقيده قاضي ابوبكر در اين زمينه، قابل قبول است او دلايلي محكم و نظري دورانديش دارد عواطف و احساسات خود را درباره بزرگ داشت پيشينيان، بر دليل و برهان، مقدم نشمرده و ميان آن دو خلط نكرده است آنان كه رسم الخط قرآن راتوقيفي و هميشگي مي دانند، گرفتار احساسات خود هستند و عواطف و مذاق شخصي خود را در اين امر دخالت داده اند در حالي كه عواطف و ذوق هاي شخصي نسبي است، و نبايد آن ها را در امور ديني دخالت داد، چه حقايق شرعي ازذوق و عاطفه استنباط نمي شود» 4

اينك در جدول زير، رسم الخط كلمات به شكل قديم با رسم الخط معاصرمقايسه مي شود در اين جدول كلماتي مانند «الرحمن» و «العلمين» و «الصرط» كه الف آن ها حذف شده و تعداد آن ها در مصحف عثماني زياد است، آورده نشده است بايد توجه داشت كه حذف الف از اين كلمات بر وفق خط كهن كوفي است كه از خط سرياني باز گرفته شده هم چنين كلماتي كه در آن ها به جاي الف، واوو يا نوشته شده است مانند «صلوة» و «زكوة» و «تورية» به علت كثرت و تكرار زياد آنها در قرآن در اين جدول نيامده است از كلمات مكرر، فقط يك كلمه به عنوان نمونه كه در اولين آيه آمده آورده شده است اين قبيل كلمات كه در آيات و سوره هاي ديگر نيز تكرار شده با علامت «ك» مشخص شده است.
سوره /آيه ـ املا قديم ـ املا معاصر.
بقره /33 ـ يادم5 يا آدم.
بقره /40 ـ اسرايل «ك» اسرائيل.
بقره /71 ـ الئن «ك» 6 الا ن.
بقره /87 ـ عيسي ابن مريم ـ عيسي بن مريم.
بقره /90 ـ بئس ما «ك» ـ بئسما.
بقره /164 ـ اليل «ك» ـ الليل.
بقره /186 ـ الداع «ك» ـ الداعي.
بقره /226 ـ فاو ـ فاؤا.
بقره /240 ـ في ما «ك» ـ فيما.
بقره /275 ـ الربوا «ك» ـ الربا.
بقره /282 تسئموا 7 تساموا.
آل عمران /35 امرات «ك» ـ امراة.
آل عمران /75 الامين8 الاميين.
آل عمران /79 ربنين ـ ربانيين.
آل عمران /144افاين «ك» ـ افان.
آل عمران /153تلون 9 تلوون.
نسا/16 الذان ـ اللذان.
نسا/23 ـ التي «ك» ـ اللاتي.
نسا/25 فمن ما «ك» ـ فمما.
نسا/78 فمال هؤلا «ك» ـ فمالهؤلا.
مائده /18 ابنؤا ـ ابنا.
مائده /29 جزؤا «ك» ـ جزا.
مائده /31 سؤة ـ سواة.
انعام /5 انبؤا «ك» ـ انبا.
انعام /34 نباي ـ نبا.
انعام /52 بالغدوة ـ بالغداة.
انعام /94 شركؤا «ك» ـ شركا.
انعام /115كلمت «ك» ـ كلمة.
انعام /144اما «ك» ـ ام ما.
اعراف /6 فلنسئلن10 فلنسالن.
اعراف /20 ماوري11 ماووري.
اعراف /56 رحمت «ك» ـ رحمة.
اعراف /69 ـ بصطة12 بسطة.
اعراف /127 ـ نستحي ـ نستحيي.
انفال /38 ـ سنت ـ سنة.
توبه /47 ولا اوضعوا ـ ولاوضعوا.
يونس /15 تلقاي ـ تلقا.
يونس /34 يبدؤا ـ يبدا.
يونس /35 امن ـ ام من.
هود/87 بقيت ـ بقية.
هود/87 مانشؤا ـ مانشا.
هود/97 وملايه ـ وملاه (وملئه).
يوسف /25 لدا ـ لدي.
يوسف /87 تايئسوا13 تياسوا.
يوسف /87 يايئس 14 يياس.
يوسف /101 ولي ي ـ وليي.
يوسف /110 استيئس 15 استياس.
رعد/39 يمحوا ـ يمحو.
ابراهيم /9 نبؤا ـ نبا.
ابراهيم /21 الضعفوا ـ الضعفا.
حجر/95 ـ المستهزين ـ المستهزئين.
نحل /43 ـ فسئلوا16 فسالوا.
نحل /48 ـ يتفيؤا ـ يتفيا.
نحل /86 ـ را «ك» ـ رآي.
نحل /90 ـ وايتاي ـ وايتا.
اسرا/11 ـ يدع «ك» ـ يدعو.
كهف /23 ـ لشائ ـ لشي.
كهف /38 ـ لكنا ـ لكن.
كهف /48 ـ الن ـ ان لن.
كهف /63 ـ اريت ـ ارايت.
كهف /77 ـ لتخذت ـ لاتخذت.
كهف /110 ـ يرجوا «ك» ـ يرجو.
مريم /28 ـ ياخت ـ يا اخت.
مريم /44 ـ يابت ـ يا ابت.
مريم /46 ـ يابرهيم ـ يا ابراهيم.
طه /18 ـ اتوكؤا ـ اتوكا.
طه /94 ـ يبنؤم ـ يا ابن ام.
طه /119 ـ لا تظمؤا ـ لاتظما.
طه /121 ـ سؤتهما17 سؤاتهما.
طه /130 ـ اناي ـ آنا.
انبيا/37 ـ ساوريكم «ك» ـ ساريكم.
مؤمنون /24 الملؤا «ك» ـ الملا.
مؤمنون /44 كل ما ـ كلما.
نور/8 ـ ويدرؤا ـ و يدرا.
نور/13 ـ جاو «ك» ـ جاؤا.
نور/43 ـ عن من ـ عمن.
فرقان /21 ـ وعتو ـ عتوا.
فرقان /38 ـ وثمودا «ك» ـ وثمود.
فرقان /49 ـ لنحي 18 لنحيي.
شعرا/92 ـ اين ما ـ اينما.
شعرا/94 ـ الغاون «ك» ـ الغاوون.
نمل /21 ـ لااذبحنه ـ لاذبحنه.
نمل /64 ـ يبدؤا «ك» ـ يبدا.
نمل /92 ـ اتلوا ـ اتلو.
قصص /3 ـ نتلوا ـ نتلو.
قصص /4 ـ يستحي ي «ك ـ يستحيي.
قصص /9 ـ قرت ـ قرة.
روم /13 ـ شفعؤا ـ شفعا.
روم /16 ـ لقاي ـ لقا.
روم /24 ـ فيحي ي ـ فيحيي.
روم /30 ـ فطرت ـ فطرة.
روم /39 ـ ليربوا «ك ـ ليربو.
احزاب /37 لكي لا ـ لكيلا.
سبا/5 ـ سعو ـ سعوا.
غافر/15 التلاق ـ التلاقي.
غافر/32 التناد ـ التنادي.
فصلت /29 ـ الذين19 اللذين.
شوري /30 ـ ويعفوا «ك» ـ و يعفو.
شوري /32 ـ الجوار ـ الجواري.
شوري /51 ـ وراي ـ ورا.
دخان /43 ـ شجرت ـ شجرة.
الذاريات /47 ـ باييد ـ بايد.
مجادله /9 ـ معصيت ـ معصية.
ممتحنه /4 ـ برؤ20 برا.
تحريم /11 ـ امرات ـ امراة.
تحريم /12 ـ بكلمت 21بكلمات.
القلم /6 ـ باييكم ـ بايكم.
تكوير/8 ـ المؤدة22 الموؤدة.
انشقاق /11 ـ يدعوا ـ يدعو.
غاشيه /22 ـ بمصيطر23 بمسيطر.
فجر/4 ـ يسر ـ يسري.
فجر/23 ـ وجائ ـ وجي.
قريش /2 ـ ايلفهم24 ايلافهم.

  • 1. «همانا قرآن را سهل و آسان نموديم تا يادآور همگان باشد» قمر54: 17.
  • 2. الفرقان، ص 86 ـ 63.
  • 3. ر ك: مناهل العرفان، ج1، ص 378 ـ 373.
  • 4. مباحث في علوم القرآن، ص 279.
  • 5. تنها يك همزه بر روي الف ترسيم شده.
  • 6. يك همزه در جلوي لام ترسيم شده
  • 7. همزه بر روي ميم ترسيم شده.
  • 8. تنها يك يا كوچك بالاي يا ترسيم شده.
  • 9. يك واو كوچك بالاي واو م شده.
  • 10. يك همزه بالاي سين ترسيم شده
  • 11. يك واو كوچك بالاي واو ترسيم شده
  • 12. سين كوچكي روي صاد ترسيم شده.
  • 13. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
  • 14. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
  • 15. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
  • 16. همزه اي پيش از لام ترسيم شده.
  • 17. الف كوچكي بالاي همزه ترسيم شده.
  • 18. يا كوچكي بالاي يا ترسيم شده.
  • 19. تثنيه موصول است.
  • 20. الف كوچك بالاي همزه.
  • 21. الف كوچك بالاي ميم.
  • 22. واو كوچك بعد از همزه.
  • 23. سين كوچك زير صاد.
  • 24. يك يا كوفي كوچك و منفصل بعد از همزه.