ریشه هاى قرآنى نهضت عاشورا

در اين مقاله سعى شده است تا ريشه هاى قرآنى نهضت بزرگ عاشورا بررسى و به صورت مقتضى و در حد توان تحليل شود. براى تحليل ريشه هاى قرآنى نهضت عاشورا، مباحث مرتبط با قيام آن حضرت در آيات قرآنى جست وجو مى كنيم.

 

جستارگشايى

از آغاز خلقت انسان تا به امروز، بشر همواره شاهد تقابل بين حق و باطل بوده و هست. فطرت حق جويى انسان از يك طرف و حس آزاديخواهى و جاه طلبى او از سوى ديگر باعث شده است كه اين كشمكش به صورت پايدار در جوامع بشرى ظهور كرده و سعادت حق جويان و شقاوت دنياپرستان و شيطان صفتان را در پى داشته باشد.
نهضت عاشوراى حسينى، يكى از بزرگترين و ماندگارترين نهضت هايى است كه تقابل بين حق و باطل در آن نمود عينى پيدا كرد و تمام حق و باطل، ايمان و كفر در مقابل هم صف آرايى كرده و چهره و باطن حقايق خود را نشان دادند.

اين نهضت، در گستره تاريخ بشر از منحصر به فردترين حوادثى است كه بشر با آن روبرو بود، به طورى كه از اول خلقت آدم اغلب آگاهان از انبياء و اولياى الهى بر آن گريه كرده و نسبت به مقام شامخ پرچمدار حق اظهار ارادت كرده اند. نهضت و جريان برخاسته از آن، از زواياى مختلفى مورد بحث و پژوهش و تحليل دانشمندان و فرهيختگان قرار گرفته و تاكنون هزاران عنوان كتاب و مقاله درباره ابعاد مختلف آن به رشته تحرير در آمده است.
در اين مقاله يكى از زاويا به حادثه كربلا نگريسته و به تشريح آن پرداخته مى شود. سعى شده است تا ريشه هاى قرآنى نهضت بزرگ عاشورا بررسى و به صورت مقتضى و در حد توان تحليل شود. براى تحليل ريشه هاى قرآنى نهضت عاشورا، مباحث مرتبط با قيام آن حضرت در آيات قرآنى جستجو مى كنيم.

 

گستره معنايى هجرت در قرآن و سنت

هجرت، عبارت است از حركت از نقطه اى به نقطه ديگر، براى نجات ايمان و حفظ دين و تمكن از انجام وظايف الهى است. اين اصطلاح با تمام مشتقات خود بيست و چهار بار در قرآن به كرا رفته است(1 ) تاريخ زندگانى رهبران آسمانى به خوبى نشان مى دهد كه هر زمانى كه محيط را براى تبليغ مناسب نمى ديدند و يا براى جان و هدف خود احساس خطر مى كردند محيط خود را براى بدست آوردن نقطه مناسب ترك مى گفتند. مهاجرت به حكم عقل و خرد يك سنت الهى است كه گروهى از پيامبران از آن بهره گرفته اند و قرآن سرگذشت آنها را بازگو كرده است.

براى شناخت بيشتر با مفهوم هجرت در قرآن به سراغ نمونه هاى قرآنى مى رويم. ابراهيم خليل الرحمن نخستين پيامبرى است كه زادگاه خود را براى نشر و گسترش رسالت خود به سوى محيط مناسب ترك كرد. وى در مبارزه با شرك و بت پرستى، با شكستن بتها به شديدترين مجازات محكوم گرديد و لطف الهى او را از چنگال دشمن نجات داد و چون شهر «بابل» (عراق كنونى) را محيطى مناسب براى پخش بذر توحيد نديد تصميم به مهاجرت گرفت و قوم خود را از تصميم خود آگاه ساخت( 2) حضرت لوط، خواهر زاده حضرت ابراهيم بود. وى نخستين شخصى است كه به وى ايمان آورد و وقتى كه محيط بابل را مناسب نديد حساب خود را از قومش جدا كرد و به همراهى حضرت ابراهيم (ع) به هجرت دست زد.( 3)

حضرت موسى، ديگر پيامبرى است كه بعد از ديدن مظالم دستگاه فرعون، پيوسته از آن انتقاد كرد و مستضعفان را بر ضد مستكبران شورانيد. سرانجام فعاليت چشمگير موسى، حكومت فرعون مصر را به وحشت انداخت و حكومت جبار نقشه قتل او را كشيد; ولى جوان فرزانه اى كه خود عضو دستگاه فرعون بود و در باطن به موسى ايمان داشت و در پوشش تقيه زندگى مى كرد موسى را از تصميم فرعونيان آگاه ساخت و به او گفت: «انّ الملاءَ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين»( 4) رجال دربار فرعون درباره تو مشورت مى كنند كه تو را بكشند هر چه زودتر مصر را ترك كن كه من خيرخواه تو هستم».
حضرت موسى به دنبال آگاهى از اين نقشه خطرناك، تصميم به ترك مصر گرفت و قرآن سرگذشت مهاجرت او را با اين آيه آغاز مى كند: «فخرج منها خائفاً يترقب قال ربّ نجّنى من القوم الظالمين;(5 ) موسى با حال ترس و وحشت، از مصر به سوى مدين رهسپار شد و گفت خدايا مرا از شرّ قوم ستمگر نجات بخش»
علاوه بر پيامبران آسمانى، افراد پاكدل و پاك باخته ديگرى نيز براى حفظ دين از همه چيز خود، از خانه و زندگى، از زن و فرزند دست كشيدند و به غارى پناهنده شده و سرانجام با سرنوشت شگفت انگيزى روبرو شدند.
قرآن در مورد اين دسته از انسانهاى پاك و وارسته در سوره كهف مى فرمايد: «آنان به يكديگر گفتند، شما كه از اين مشركان و خدايان باطل آنها دورى جستيد بايد به غار پناهنده شويد. اگر چنين كرديد خدا رحمت خود را بر شما مى گستراند و اسباب كار شما را با روزى حلال مهيا مى سازد. ( 6)
آخرين نمونه، هجرت پيامبر عظيم الشأن اسلام از شهر مكه به مدينه منوره بود. انگيزه هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)حفظ جان و تحصيل محيط مناسب و آزاد براى تبليغ رسالت اسلام بود. زيرا محيط پر خفقان مكه، به پيامبر اجازه نمى داد كه رسالت الهى خود را تبليغ كرده و توحيد و يكتاپرستى را گسترش دهد. خداوند در سوره توبه در آيه 40 بدان موضوع اشاره كرده است.

بعد از ذكر نمونه هاى عينى مهاجران و هجرت در قرآن كريم بايد اشاره كرد: قرآن يك گروه از مستضعفان فكرى، را مورد عقاب قرار داده و از هجرت نكردن آنها انتقاد كرده و آنان را به عذابى دردناكى نويد مى دهد. اين گروه كسانى هستند كه تحت سلطه زورمندان قرار دارند و سلطه جويان از رشد و تكامل آنها جلوگيرى مى كنند، با آن كه توانايى آن را دارند كه از نفوذ آنان بيرون آيند تا در محيطى باز، امكان شكوفايى نيروهاى معنوى و مادى آنان فراهم شود، ولى آنان به عللى زير سلطه بودن را بر ترك زادگاه و زندگى در غربت ترجيح مى دهند و سرانجام در استضعاف فكرى باقى مانده و موفق به حفظ ايمان نمى شوند. قرآن كريم اين گروه را مورد مذمت قرار داده و مى فرمايد:
آنگاه كه فرشتگان جان كسانى را مى گيرند كه بر نفس خود ستم كرده اند، از آنها مى پرسند: در دنيا چه مى كرديد؟ آنان مى گويند: تحت سلطه حكام بوديم. فرشتگان مى گويند: آيا روى زمين خدا، پهناور نبود كه به آن جا سفر كنيد (و از محيط جهل و كفر به سرزمين علم و ايمان برويد) و در نتيجه اعتذار اين گروه پذيرفته نمى شود. جايگاه آنان دوزخ است و چه جايگاه بديست).7
اين آيه حجت را بر همگان تمام مى كند كه اگر در محل و شهر خود نمى توانند دين و ايمان خود را حفظ كنند بايد هجرت نمايند.

با توجه به نمونه هاى قرآنى، وقتى بخش نخست نهضت عاشورا (هجرت امام حسين از مدينه به مكه) را ملاحظه مى كنيم، تطبيق حركت امام با آيات قرآنى هجرت براى ما كاملاً روشن مى شود; زيرا معاويه در سال 60 هجرى به هلاكت رسيد و فرزندش يزيد بر تاج و تخت او تكيه زد و با روى كار آمدن يزيد، بيعت گرفتن از مردم وارد مرحله جديدى شد و همگان ملزم به بيعت با خليفه غاصب شدند. او پيك هاى متعددى را به شهرهاى اسلامى گسيل كرد و از فرمانداران خود درخواست نمود تا از مردم براى او بيعت بگيرند يكى از پيك ها به سوى مدينه،محل سكونت امام حسين رهسپار شد و خبر مرگ معاويه را به آنان داد و از فرماندار مدينه درخواست كرد تا از مردم و خصوصاً از امام حسين براى يزيد بيعت بگيرد. يزيد در اين نامه تهديد كرده بود كه اگر حسين بيعت نكرد، سر حضرت را از تنش جدا كرده و براى او بفرستد.
وقتى نامه يزيد به امام حسين ابلاغ شد، امام از اين درخواست سرباز زد و زير بار بيعت با يزيد نرفت.

وقتى حضرت اصرار فرماندار يزيد را براى گرفتن بيعت مشاهده نمود به همراه اعضاى خانواده و گروهى از بنى هاشم از شهر مدينه خارج و به طرف شهر مكه رهسپار شد او طعم تلخ دورى از زادگاه خود و روضه منوره جدّ بزرگوارش پيامبر عظيم الشأن اسلام را چشيد و ناهمواريها و مشكلات آن را براى خود هموار كرد. زيرا از يك طرف بيعت با يزيد، مشروعيت بخشيدن به حكومت غير مشروع و سلطنتى يزيد و تأييد شخص يزيد بود و از طرف ديگر مجال جهاد و قيام بر عليه دستگاه ظالم و فاسد بنى اميه وجود نداشت و مقدمات اين حركت عظيم و اصلاحى حضرت آماده نبود. امام حسين هنگام خروج از مدينه، آيه 21 سوره مباركه قصص را تلاوت كرد كه ناظر به جريان هجرت حضرت موسى است.
آنجا كه قرآن از زبان حضرت موسى مى فرمايد: «فخرج خائفاً يترقّب قال ربّ نجّنى من القوم الظالمين» موسى با حال ترس و وحشت از مصر به سوى مدين رهسپار شد و گفت: خدايا مرا از شر قوم ستمگر نجات بده.( 8)

تمسك امام به اين آيه در هنگام خروج از مكه مى فهماند كه براى رسيدن به هدف و حفظ دين و عزت، هجرت لازم است تا در سايه اين فريضه و موهبت الهى، به گسترش و نشر احكام نورانى اسلام بپردازد. اگر امام حسين از وطن هجرت نمى كرد و در راه طولانى مدينه تا مكه و مكه تا كربلا افشاگرى نمى كرد، و قيام خود را منحصر به مدينه مى نمود نتيجه اى كه امروز قيام و نهضت حسينى گرفته است به بار نمى نشست. بركات و آثار و عظمتى كه در دستگاه حسينى است مديون هجرت و انجام وظيفه امام در مقابل دين خدا است.

 

ظلم ستيزى حركت عاشورايى امام

مهمترين عاملى كه در طول حركت و قيام امام حسين به تمام عوامل و ريشه هاى پيدايش قيام عاشورائى سايه افكنده و آنها را تحت الشعاع خود قرار داده است مبارزه با ظلم و ستم است. اگر چه اين هدف مقدس در آغاز حركت معترضانه امام از مدينه نيز مشهود بود و حركت ايشان نوعى اعتراض به وضع موجود تلقى مى شد، ولى اين هدف در خروج از مكه و رهسپارى ايشان به طرف كوفه و سخنرانيهاى ايشان در جمع مردم نمود بيشترى پيدا كرد.

نگرش ظلم ستيزى قرآن: ظلم عبارت از قرار دادن چيزى در غير محل خود است. اين كلمه با تمام مشتقات خود 315 بار در قرآن استعمال شده است كه نشان از حساسيت و اهميت آن در دين مبين اسلام دارد. خداوند از يك طرف در موارد متعددى در قرآن كريم ظلم و ستم را از خود نفى كرده و آن را به مردم نسبت مى دهد.( 9) و از طرف ديگر پيروى از هواهاى نفسانى و دورى از معارف توحيدى را ظلم( 10) و تعدى كنندگان به حقوق خدا را ظالم ناميده است( 11)، قرآن با هشدار به پيامبر اسلام و بزرگان دين، آنها را از طرد كردن مؤمنين فقير بر حذر داشته و مى فرمايد: اگر مرتكب اين كار شويد ظالم هستيد.( 12)
همچنين در توصيف مومنان مى فرمايد: «الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون» مؤمنان كسانى هستند كه وقتى ستمى بر آنان مى رسد تسليم ظلم نشده و از ديگران يارى مى طلبد».(13 )
قرآن كريم در آيه 279 سوره بقره، اصل مهمّى را در روابط اجتماعى انسانها بنيان نهاده و مى فرمايد: «لا تظلمون و لا تظلمون»; نه ستم مى كنيد و نه ستم بر شما وارد مى شود اگر چه اين آيه درباره ربا خواران آمده است ولى در حقيقت يك شعار وسيع و پر مايه اسلامى است كه مى گويد: به همان نسبت كه مسلمانان بايد از ستمگرى بپرهيزند، بايد از تن دادن به ظلم و ستم نيز اجتناب ورزند. زيرا اگر ستمكش نباشد ستمگر پيدا نمى شود و اگر مسلمانان آمادگى كافى براى دفاع از حقوق خود داشته باشند كسى نمى تواند به آنها ستم كند.( 14)

از طرف ديگر قرآن مى فرمايد: «انّ الله لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم; خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى دهد مگر اينكه آنان خود بخواهند و خود تغيير دهند.»( 15) با توجه به ظلم و ستم فراوانى كه در زمان امام حسين بر مردم روا مى شد و انواع فسادها و بى بند و بارى هايى كه در زمان حضرت رواج داشت. اين انقلاب از طرف امام و مردم مى توانست تمام معادلات را بر هم زده و حركت انقلابى بزرگى را تدارك بيند. با توجه به آيات فوق، سكوت و بى تفاوتى از هيچ كسى پذيرفته نبود و خصوصاً از امام حسين كه رهبر و پيشواى امت اسلامى بود.

حركت و انقلاب امام حسين عليه ظلم و ستم، طبق بيانات خودشان در دو حركت ظهور كرد كه عبارتند از:
1. اصلاح امت پيامبر 2. امر به معروف و نهى از منكر
نماد حركت و انقلاب امام حسين در اين دو امر خلاصه مى شد كه ما هر كدام از آنها را به صورت جداگانه بررسى مى كنيم.

 

اصلاح طلبى در حركت عاشورا

اصلاح مصدر باب افعال است كه معنى و كاربردهاى آن در حوزه هاى مختلف، متفاوت است. گاهى مراد از آن بهسازى درونى و تهذيب و تزكيه نفس است و گاه تصحيح رابطه ميان دو فرد و برقرارى آشتى ميان آنان است. گاهى گستره اصلاح، محيط خانواده است و گاهى فراتر از آن بوده و شامل محيط بزرگ اجتماعى مى شود. اصلاح نقطه مقابل افساد است و به معناى سامان دادن، به نيكى در آوردن، مى باشد.

واژه اصلاح، به دليل بار ارزشى و عاطفى مثبت آن، در ادبيات دينى، سابقه ديرينه اى دارد و به عنوان يك نياز اساسى و بنيادين ريشه در حسن كمال جويى و كمال يابى انسان دارد. از آنجا كه انسان همواره به طور فطرى خواهان رشد و كمال و سعادت است، اصلاحات مى تواند تضمين كننده سلامت راه و رشد و كمال وى در گستره حيات اجتماعى او باشد و همين عامل است كه اصلاح را در هاله اى از قداست و حرمت قرار داده و مورد احترام و اهتمام همگان قرار مى دهد.

 

نگرش قرآن به اصلاحات

واژه اصلاح، مصلح، مصلحون، و مشتقات آن بارها در قرآن كريم استعمال شده و انسانهايى كه در انديشه اصلاح جامعه و در صدد سامان دادن به كار مردم هستند ستايش شده اند. هدف تمام انبياء الهى و اولياء خدا، اصلاح در زندگى مادى و معنوى انسان بوده كه قرآن به نمونه هايى از آن اشاره مى كند.
قرآن كريم در داستان حضرت شعيب هدف از رسالت او را اصلاح امت خود ذكر كرده و از قول شعيب مى فرمايد: شعيب به قوم خود گفت: من هدفى جز اصلاح شما ندارم و تنها هدف من از رسالت، اصلاح است.( 16)
ايشان از آغاز رسالت خود به سالم سازى روابط اجتماعى و بهبودى معيشت دنيايى و رفع فساد و تباهى در روابط اقتصادى آنان مى پردازد و با دعوت و ترغيب فراوان، آنان را به تبعيت از مقررات و دستور العملهاى دينى به منظور اصلاح همه شئون مادى و معنوى حيات دنيايى دعوت مى كند.
وقتى حضرت موسى برادر خود هارون را در ميان امت خود به عنوان جانشين انتخاب كرد و خود براى گرفتن الواح به كوه طور رفت، به هارون فرمود: اى هارون در ميان امت من بمان و به اصلاح امت بپرداز.(17 )

حضرت ابراهيم، حضرت لوط را براى هدايت و اصلاح اهل سدرم و اقوام مجاور آن فرستاد تا آنان را از شرك و بيت پرستى به دين توحيد دعوت كند(18 ) پيامبر گرامى اسلام نيز براى اصلاح امت خود و براى هدايت و تربيت مردم شبه جزيره عربستان به رسالت مبعوث شد تا آنان را از شرك و بت پرستى رهانيده و به سوى توحيد رهنمون كند. قرآن كريم فضاى عمومى شبه جزيره عربستان را قبل از رسالت بنى مكرم را به پرتگاهى تشبيه كرده است كه مردم در لبه آتش قرار دارند و به آسانى در آن سقوط مى كنند(19 ) عداوت و نفاق و اختلاف به حدى بر آنها حاكم بود كه قرآن با صراحت مى گويد: هرگز از طريق عادى امكان اتحاد و وحدت ميان آنان وجود نداشت بلكه معجزه الهى بود كه پيامبر اكرم قادر به انجام آن شد(20 )

زندگى عرب جاهلى مملو از پندار گرايى و افسانه پرستى بود كه نمونه آن تحريم استفاده از چهار نوع حيوان اهلى است كه بهره گيرى از آن را ممنوع اعلام كرده بودند و قرآن از آن به شدت انتقاد مى كند و عمل كنندگان به آن را جزء بى خردان معرفى مى نمايد( 21). نظام رباخوارى، ستون فقرات اقتصاد و عرب جاهلى را تشكيل مى داد كه شديدترين مبارزات قرآن با آداب و رسوم عرب جاهل متوجه اين شيوه از نظام اقتصادى آنان است.( 22)
عبادت و نماز آنان نزد خانه خدا چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود(23 ) فقر شديدى بر جامعه عرب حاكم بود تا آنجا كه فرزندان و حتى پسران خود را كه دست مايه آنها در زندگى مادى و اقتصادى بود به قتل مى رساندند تا نان خور كمترى داشته باشند چنانچه قرآن كريم آنها را از اين عمل زشت نهى كرده و مى فرمايد فرزندان خود را از ترس تنگدستى به قتل نرسانيد ما آنها را و شما را روزى مى دهيم.( 24) با بعثت پيامبر اكرم تمام معادلات اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى اعراب جاهلى به هم خورد و پيامبر عظيم الشأن اسلام دست به اصلاحات بزرگى زد و آنان را از گرفتاريها نجات داد پيامبر اكرم در مدت 23 سال كوشيد تا در تار و پود جامعه، معنويت را جايگزين سازد و ارزشهاى الهى را جايگزين ضد ارزشهاى جاهلى نمايد.

ايشان مردم را چنان پرورش داد و صالح كرد كه ارزشهاى مادى در نگاه آنان رنگ باخت. مردمى كه براى دنياى خود جنگهاى چندين ساله به راه مى انداختند چنان متحول شدند كه براى جهاد و ايثار در راه خدا مسابقه مى دادند با آمدن پيامبر معيارهاى فضيلت، علم، ايمان، تقوى، جهاد، امانتدارى، شجاعت و ايثار و صفات فاضله انسانى معرض شد و توحيد و يكتاپرستى جاى شركت را گرفت. زر اندوزى و سرمايه دارى و امتيازات نژادى و افتخارات قبيله اى و استثمار و استبداد و ظلم و بى عدالتى ضد ارزش اعلام شد و برابرى و برادرى جاى خونريزيها و اختلافات قبيله اى گرفت.

 

حركت ضد اصلاحى پس از پيامبر

بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام معنويت رنگ باخت و دوباره ارزشهاى مادى جان گرفت و ارزش جهاد، تقوى، ايمان، علم، كم رنگ شد و ارزشهاى اسلامى كنار گذاشته شد و دوباره تعصبات نژادى تقويت شد. بيت المال مسلمين عرصه تاخت و تاز افراد و وابستگان خليفه شد و احكام و قوانين مسلم اسلامى، دستخوش تغيير و تحريف شد. پديده سقيفه بنى ساعده اولين گام و بنيادى ترين نقطه فاصله گيرى از اسلام و بازگشت به دوران جاهلى بود. هر چه از زمان تشكيل اين مجمع دور مى شويم ابعاد اين تعارض آشكارتر مى شود و سنن جاهلى روزبه روز در جهان اسلام ملموس تر مى شود. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در تشريح وقايع بعد از پيامبر اكرم مى فرمايد: هنگامى كه خداوند پيامبرش را به سوى خود فرا خواند، گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى آنان را هلاك ساخت و تكيه بر غير خدا كردند. بناء و اساس و رهبرى جامعه اسلامى را از محل خويش برداشته و در غير آن نصب كردند. آنان در حيرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى و نادانى ديوانهوار به روش آل فرعون فرو رفتند.( 25)

با به حكومت رسيدن خليفه دوم، با توجه به زمينه هاى فكرى آن دوران چندين بخشنامه خيلى مهم صادر كرد كه جنبه نژادپرستى و قوميت گرايى داشت. بر اساس بعضى از اين دستورها، ورود اعاجم به مدينه ممنوع و آنها از بعضى از امتيازات اجتماعى كه به موجب قرآن از آن برخوردار بودند محروم شدند(26 )
در دوران عثمان، كه امويان بر رأس امور مسلمين حاكم شدند، سياستهاى تبعيض نژادى و اقتصادى به اوج خود رسيد.
تبديل نظام خلافت به نظام سلطنتى به تقليد از نظام پادشاهى ايران و روم، يكى از روشهاى مبارزه با اسلام نبوى و فرو غلطيدن در رفاه و شهوات بود. خلفاى اموى از سر بى اعتنايى به كتاب آسمانى در خوراك و پوشاك و آداب و رسوم اجتماعى به تجمل و خوشگذرانى و عيش و نوش پرداختند و براى خود تخت هاى طلائى ساختند و به حدّى در ظاهر آرايى و تجمل اسراف كردند كه از پادشاهان روم و ايران جلو افتادند( 27) با به روى كار آمدن معاويه تمام معيارها عوض شد كانون رهبرى اسلام مورد هجوم همه جانبه قرار گرفت. او طى بخشنامه اى به تمام ائمه جمعه و جماعات ممالك اسلامى و دستور داد تا در بالاى منابر مسلمين به اميرمؤمنان لعن و ناسزا گويند.( 28)

با تمام اين تفاصيل، آنچه به عنوان اسلام، حكومت اسلامى و احكام اسلام عرضه مى شد چيزى جز سنن و آداب جاهلى نبود كه جامه اى به نام اسلام بر آن پوشانده بودند. در اين شرائط بحرانى و ضد اسلامى، آنچه كه بايد اتفاق مى افتاد اصلاح بود، در چنين شرائطى، همانند ابراهيمى بايد پيدا مى شد و لبه تيز تبر را بر فرق بت هاى زمانه خود فرود مى آورد و آئين توحيدى را از خرافات و كجرويها و انحرافات پاك مى كند. مانند موسى طلب مى كند تا بايد بيضائى خود آمال و آرزوهاى فرعونيان عصر خويش را بر باد داده و آنان را به خاك مذلت مى نشاند.

 

حوزه هاى اصلاح طلبى

به موجب آيات شريفه و اهداف انبياء و اولياء الهى، امام حسين بايد بر اين قيام اصلاحى را انجام مى داد و رسالت خود را نسبت به امت اسلامى و فلاح و رستگارى آنان به پايان مى رساند. به همين علت بود كه پيش از حركت از مدينه، وصيت نامه اى خطاب به برادرش محمد حنيفه نوشت و طى آن يكى از قيام و نهضت خود را اصلاح امت اسلامى معرفى كرد، حضرت در اين وصيت نامه بعد از اقرار و اعتراف به وحدانيت خداوند تعالى و شهادت به نبوت و رسالت نبى مكرم اسلام، مى فرمايد:
من نه از روى خود خواهى و سركشى و هوسرانى (از مدينه) خارج مى شوم و نه براى ايجاد فساد و ستمگرى، بلكه هدف من از اين حركت اصلاح مفاسد امت جدّم مى باشد( 29)

امام حسين در يكى ديگر از بيانات خود به اين نكته اشاره كرده و ابعاد اصلاحات خود را نيز گوشزد مى كند و مى فرمايد: «پروردگارا، اين حركت ما نه به خاطر رقابت بر سر حكومت و قدرت و نه به منظور بدست آوردن مال دنياست بلكه به خاطر آن است كه نشانه هاى دين تو را به مردم نشان دهيم و اصلاحات (اقتصادى و معيشتى) را در كشور اسلامى اجرا كنيم تا بندگان ستمديده ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احكام و سنتهاى تعطيل شده تو دوباره اجرا گردد»( 30)
در اين فرمايش كوتاه امام به چهار نوع اصلاحات اشاره شده است كه عبارتند از: 1. اصلاح در فكرها و انديشه ها 2. اصلاح اقتصادى و معيشتى 3. اصلاح روابط اجتماعى 4. اصلاح نظامهاى مدنى و اجتماعى

 

اصلاح ساختار حكومت و رهبرى

در مكتب الهى امامت و رهبرى جامعه، از قداست خاصى برخوردار است و حاكم اسلامى بايد داراى ويژگيهايى باشد كه او را از ديگران ممتاز كند امامت عهد الهى است كه هر كس لياقت احراز اين مقام را ندارد و اين عهد الهى به ظالمان نمى رسد( 31) عقل و نقل حكم مى كند كه هدف از امامت و خلافت برقرارى عدالت و قسط و تزكيه نفوس و پاك كردن محيط انسانى از آلودگيها و در نتيجه به وجود آمدن مدينه فاضله است ( 32) و اين ممكن نيست مگر اين كه رهبران جامعه اسلامى، افراد شايسته و عادل و لايق و پيرو حق و عدالت و معتقد به مكتب و دلسوز جامعه باشند.
در اين صورت است كه جامعه انسانى به صلاح و رستگارى و سعادت مى رسد. با روى كار آمدن يزيد بن معاويه و عهده دارى خلافت مسلمين، اين اصل مهم جوامع بشرى ناديده گرفته شد و كسى به عنوان امام مسلمين معرفى شد كه جوانى سگ باز، كبوتر باز و بوالهوسى كه عمرش را با ساز و آواز خوشگذرانى سپرى كرده بود(33 ). امام حسين در يكى از بيانات خود مى فرمايند: «شگفتا از اين وضع، چرا در شگفت نباشم، زمين در تصرف مردى دغل باز و ستم كار و باج گيرى نابكار است. حاكمى كه بر مؤمنان نامهربان است.»( 34)
امام در جواب نامه مردم كوفه مى فرمايد: «به جانم سوگند، كسى شايستگى امامت را دارد كه جز به قرآن حكومت نكند و بر هواى نفس خويش غالب باشد و خود را وقف دين كرده باشد( 35).
امام در كلام معروف خود فرمودند: «بايد فاتحه اسلام را خواند زمانى كه امثال يزيد بن معاويه زمامدار و خليفه مسلمين باشد»( 36).
لذا با استناد به فرمايش پيامبر اسلام فرمودند اى مردم پيامبر اسلام فرمود هر مسلمانى كه با سلطان ستمگرى مواجه گردد كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان الهى را درهم مى شكند، با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت در مى آيد، در ميان بندگان خدا گناه و معصيت و عدوان و دشمنى در پيش مى گيرد، در مقابل چنين سلطانى اگر با عمل و يا گفتار اظهار مخالفت نكند بر خداوند است كه اين فرد ساكت را به كيفر همان ستمگر محكوم سازد.(37 )

 

نقش نظارت سياسى در حركت عاشورا

نهضصت امام حسين نه تنها همه حوزه هاى فردى و اجتماعى را در بر مى گيرد، بلكه آن حضرت به مهم ترين بعد اجتماع، يعنى حوزه قدرت و سياست توجه تام و اهتمام ويژه اى دارد . از اين رو، با توجه به مبانى اصولى و اساسى مستفاد از قرآن به عنوان يك وظيفه فردى - اجتماعى و نيز وظيفه عقلى - شرعى به حوزه عمل سياسى نظر مى كند و با عملياتى كردن فريضه امر به معروف و نهى از منكر در همه سطوح، به ويژه سياست و قدرت به نقد عالمانه قدرت حاكم اقدام مىورزد. مى توان به تعبير استاد مطهرى حركت حسينى را از اين منظر در راستاى عمل به يك فريضه قرآنى ارزيابى كرد. در اين بخش مى كوشيم تا جلوه اى از اين نگرش قرآنى را در حركت عاشواريى بنمايانيم.

 

امر به معروف و نهى از منكر

فريضه امر به معروف و نهى از منكر، از نظر اسلام و قرآن بسيار پر اهميت است و جايگاه ويژه اى را براى خود باز كرده است. معروف هر كارى است كه خوبى آن بوسيله عقل و شرع شناخته مى شود و منكر نقطه مقابل آن است و هر كارى است كه مورد انكار و تقبيح عقل و شرع قرار گيرد.
امر به معروف و نهى از منكر حدود ده مرتبه در قرآن كريم تكرار شده است كه به خوبى عظمت آن را مى رساند. در يكى از اين آيات الهى، امر به معروف و نهى از منكر از وظايف مهم پيامبر مكرم اسلام بر شمرده شده است «يأمرهم بالمعروف و نهياهم عن المنكر»( 38). در يكى ديگر از آيات قرآن امر به معروف و نهى از منكر، از وظايف حاكمان صالح شمرده شده است. «الذين ان مكّناهم فى الارض اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر»( 39).
حضرت لقمان حكيم نيز در كنار ديگر دستورات خود به فرزندش، به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر اشاره كرده و مى فرمايد: اى فرزندم به نيكى ها دعوت و از منكرات و زشتى ها بازدار و در برابر مصائب و مشكلاتى كه بر تو وارد مى شود صابر و شكيبا باش كه اين امر از وظايف حتمى و كارهاى انسانى هر انسانى است (40).
امر به معروف و نهى از منكر در حقيقت به منزله يك پوشش اجتماعى براى محافظت جماعت انسانى است. زيرا اگر مسأله امر به معروف و نهى از منكر در ميان نباشد عوامل مختلفى كه دشمن بقاى وحدت اجتماعى هستند بروز كرده آن را از هم متلاشى مى سازند. به همين خاطر است كه در آيه 114 سوره آل عمران دستور داده شده است كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند و خواص امت وظيفه خاص و ويژه اى در اين زمينه دارند.( 41) زيرا در اثر ترك اين دو فريضه مهم فساد و ظلم صحنه جامعه را گرفته و مردم نابود مى شوند و عقايد و دين آنها به تاراج مى رود. قرآن نيز هلاكت و نابودى بعضى از امتهاى قبلى را به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر مى داند و مردم و مخاطبين خود را بر اين امر هشدار مى دهد.(42)
امر به معروف و نهى از منكر يكى از وظايف مؤمنان نسبت به يكديگر است كه قرآن به صراحت از آن ياد كرده مردم را نسبت به اين وظيفه مهم آگاه مى كند.( 43)
پيامبر گرامى اسلام در ذيل آيه 25 سوره انفال كه مى فرمايد: از فتنه و بلايى بترسيد كه فقط خواص و خوبان را فرا نمى گيرد بلكه همه مردم را شامل مى شود. فرمودند: اگر خواص جامعه اسلامى منكرات را ببيند و با قدرت بر نهى از آن، نهى از منكر را ترك كند خداوند تمام مردم را عذاب مى كند.( 44)
در زمان امام حسين، معروف منكر شده و منكرات تبديل به معروف شده بودند، با مسلمات فقه و احكام اسلامى مبارزه مى شود و قتل عامهاى فراوان شيعيان و دوستداران اميرمؤمنان، جعل احاديث در ذم اميرمؤمنان( 45) تحميل وليعهدى يزيد، شيوع و ظهور بدعت هاى فراوان، شرابخوارى علنى، پوشيدن لباسهاى ابريشمى، استعمال ظروف طلا و نقره و ده ها خلاف شرعى بود كه صاحب منصبان حكومت اسلامى مرتكب مى شدند.(46)
امام حسين در كنگره عظيم حج، از موقعيت بوجود آمده استفاده كرد و شخصيتهاى علمى جهان اسلام را كه در آن سرزمين گرد آمده بودند دعوت كرد و مسئوليت آنان را در دفاع از اسلام و مبارزه با باطل گوشزد نمود. امام در ابتداى اين خطبه، به دو آيه از آياتى كه در مذمت و نكوهش علماى يهود و نصارى نازل شده بود اشاره كرد و فرمود: اى مردم، از آن نكوهشها كه خداوند به منظور پند دوستان خود، از علماى يهود و نصارى كرده عبرت بگيريد.
آنجا كه فرمود: «چرا علما و دانشمندان يهود و نصارى آنها را از سخنان گناه آلود و خوردن مال حرام نهى نمى كنند.( 47). امام با اشاره به اين آيه كه دانشمندان وظيفه نشناس را توبيخ و مذمت مى كند، به علماء و دانشمندان مسلمين تفهيم مى كند كه اين حكم اختصاص به علماى خاموش و مساكت يهود و نصارى ندارد و تمام رهبران فكرى و دانشمندانى كه به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن آنها در ظلم و فساد خاموش مى نشيند را در بر مى گيرد. امام حسين در ادامه بيانات خود به آيات 78 و 79 سوره مائده تمسّك كرده كه فرمود:
كافران قوم بنى اسرائيل، بر زبان داود و عيسى بن مريم لعن شدند . اين به خاطر آن بود كه گناه كردند و تجاوز نمودند. آنها از اعمال زشتى كه انجام مى دادند يكديگر را نهى نمى كردند چه بدكارى انجام مى دادند. امام حسين با استناد به اين آيات مباركه، سكوت خود و علماء امت اسلامى را جايز نمى داند و آنها را براى يك جهاد مقدس و دفاع از اسلام و دين پيامبر دعوت مى نمايد.
ايشان در ادامه بيانات خود پرده از جنايات بنى اميه پرداخته و به افشاگرى آنان پرداخته و مى فرمايد: شما مى بينيد كه عهد و پيمان الهى شكسته شده و هيچ ترسى از اين كار نداريد. فرمانروايان به مبداء و معاد اعتقادى ندارند. اينها با شيطان قرين شده و اطاعت خدا را رها كرده اند. فساد را رواج داده و حدود الهى را تعطيل كرده اند. «فىء» را براى خود قرار داده و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده اند و من سزاوارتر از همه هستم تا اين مسائل را تغيير دهم.( 48)
امام در يكى از نامه هاى خود به اشراف بصره مى فرمايد: به تحقيق سنت پيامبر مرده است و بدعت زنده شده و جايگزين سنت شده است. اگر از من طاعت كنيد و گفته مرا بشنويد شما را به صراط مستقيم و رشد انسانى رهنمون مى سازم.( 49)
امام حسين به خاطر عمل كردن به آيات امر به معروف و نهى از منكر از مدينه خارج شد و در وصيت نامه خود نيز بدين امر اشاره كرد و فرمود: «اريد اَنْ آمر بالمعروف و انهى عن المنكر».

 

نویسنده: قاسم جليلى

 

پي نوشت:

المعجم المفهرس للقرآن الكريم قسمت «هجر».
مريم، آيات 48 و 49.
عنكبوت آيه 28.
قصص آيه 20.
قصص آيه 21.
كهف آيه 16.
نساء آيه 97.
حماسه حسينى، ج 2، ص 23.
بقره 57، آل عمران 108ـ11، توبه 69، يونس، 44.
10ـ بقره، 51، 92، مائده 45.
11ـ بقره 229.
12ـ انعام 53.
13ـ شورى 39.
14ـ تفسير نمونه، ج 2، ص 279.
15ـ رعد 11.
16ـ سوره هود آيه 88.
17ـ اعراف 142.
18ـ الميزان، ج 8 ص 231.
19ـ آل عمران 103.
20ـ انفال 63.
21ـ مائده 103.
22ـ بقره 278ـ279.
23ـ انفال 35.
24ـ اسراء 31.
25ـ نهج البلاغه، ترجمه دشتى خطبه 150.
26ـ فصلنامه تاريخ اسلام، ش يك ص 202.
27ـ تاريخ تمدن اسلام ص 147.
28ـ حماسه حسينى، ج 3، ص 25.
29ـ بحار الانوار، ج 44، ص 329.
30ـ تحف العقول، ص 243.
31ـ بقره 124.
32ـ حديد 25.
33ـ الامامه و السياسه، ابن قيتبه دينورى، ج 1 ص 184.
34ـ تحف العقول، ص 243.
35ـ تاريخ طبرى، ج 6، ص 197.
36ـ بحار، ج 44، ص 326.
37ـ سيره پيشوايان، ص 169.
38ـ اعراف 157.
39ـ حج 41.
40ـ لقمان 17.
41ـ آل عمران 114.
42ـ هود 116.
43ـ توبه 71.
44ـ مسند احمد، ج 4، ص 192.
ـ الغدير، ج 11، ص 28. ـ الغدير، ج 10، ص 216ـ179. ـ مائده 63. ـ بحار، ج 44، ص 400. ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 2804.45

 

منابع: 

خبرگزاری فارس