زندگی نامه راغب مصطفی غلوش

ولادت: استاد راغب مصطفی غلوش قاری مسجد دسوقی در دسوق به روز ۵ جولای ۱۹۳۸ میلادی در روستای (برما) مرکز طنطا در استان غربی متولد شد. پدرش می خواست که وی را به تحصیل علوم ابتدائی بفرستد تا صاحب پست بزرگی شود

ولی تدبیر امور به دست خالق متعال است در روستا مکتب های زیادی بودند و گرایش ورویکرد به آنها کاملا محسوس و ملموس بود و مردم در آنزمان از آنجا که کلمه (عالم ) جز به رجل دینی مخصوصا امام مسجد که خطبه نماز جمعه را می خواند اطلاق نمی شد به حفظ قرآن کریم توسط فرزندانشان همت میگماشتند تا آنها عالم شوند . بخاطر مصلحتی که فقط خداوند از آن آگاه است یکی از نزدیکان به پدر او حاج مصطفی غلوش راهنمائی می کند که فرزندش راغب را به یکی از اساتید حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد و به خاطر اشتیاق و عرق دینی شدیدی که در دل اهل روستا مانند حاج مصطفی وجود داشت او با این نظر موافقت کرد و راغب را گوشزد نمود که هر روز پس از درس به مکتب برود… و اما موهبت الهی خودش را نشان داد و کودک ۸ ساله موضوع گفتگوی اهل روستا مخصوصا اساتید حفظ و حفاظ شد به خاطر صدای زیبایش تاثیر به سزائی در شدت اهتمام استادمان به او و خیر خواهی و مراقبت دائمی از او داشت چرا که آثار خوبی را در چهره او می دید و آینده روشنی در میان مشاهیر قاریان را از وی متوقع بود وهمین مسئله باعث شد که راغب تاقبل از ۱۰ سالگی موفق به حفظ قرآن کریم گردد و بعد از حفظ کامل قرآن، نیکو دانستن احکام آن بدست شیخ عبدالغنی شرقاوی در روستای برما.

درسن ۱۴ سالگی ذکر خیرش به روستاهای همجوار رسید و پیشرفت تا به شهر طنطا جایگاه عالمان هم رسید در رمضان سال ۱۹۵۳ دعوتهائی پشت سر هم از روستاها و شهرهای نزدیک به روستا به او رسید در سن ۱۵ سالگی به روستای (محله القصب) در استان کفر الشیخ دعوت شد این مهم در ابتداء کار سختی بود در میان فضائی که امواج رقابت در بین خبرگان کرسی تلاوت در این منطقه مخصوصا استان غربی موج می زند چگونه بدین جایگاه بلند نائل گردد.

قاری جوان وجوانمرد و جسور به آنچه می دید و یا می شنید که رقابتها و مسابقاتی که آتش آنرا قاری یگانه استاد مصطفی اسماعیل بر افروخته بود به اوج خود می رسد اعتنائی نمیکرد بر او لازم بود که بدنبال عواملی بگردد که او را برای وقوف بر این سرزمین سخت کمک کند و نیز قواعدی استوار که از میان آنها بتواند به دعوتی که احیانا از طرف یکی از ایشان به او برمی خورد پاسخ گوید . او به درستی دریافت که بزرگواری و عظمت از جانب خود او سر نخواهد زد وهمانا بر طالب آن لازم است که با کوشش ومداومت به سویش سعی کند، بنابراین استادی استوار و متین در علوم قرآن را جستجو نمود تا علم تجوید و قرائات را از او فرا گیرد او متوجه قبله علوم قرآن شهر طنطا شد و به مؤسسه و آکادمی قرائات در مسجد احمدی ملحق شد و مرحوم استاد ابراهیم طبلیهی متولی امور او شد ، استاد راغب می گوید:
((…و من موفق شدم که در منطقه خودمان یک نمونه عالی از استاد مصطفی اسماعیل قرار بدهم من در صدد تقلید او بر آمدم و به شهر طنطا رفته و بدنبال عالم قرائاتی می گشتم تا اینکه یکی از معروفین مرا به مردی در مؤسسه احمدی راهنمایی کرد که نامش مرحوم شیخ ابراهیم طبلیهی بود که به من تجوید و احکام درست را آموخت و من در نزد او قرائت کردم و او مرا ترغیب کرد تا هر روز در مقام احمدی قرائت کنم ، مخصوصا ما بین اذن و اقامه عصر، بسیاری اطراف مرا پر می کردند و به لطف خداوند دردل بسیاری از مردم راه پیدا کردم بالاخص به جهت اینکه من از استاد مصطفی در اداء اعجاب بر انگیز و محبوبش در نزد مردم تقلید میکردم ، من به روستاهای استان غربی دعوت شده و در استانهای همجوار هم شناخته شدم از چیزهائی که مرا کاملا به خودم مطمئن می ساخت کوشش و مقاومت و حرص زیاد و شدید من بر قرآن کریم و تلاوت همراه با تعهد و تقوای آن بود)) قاری جوان راغب مصطفی غلوش توانست در سن کوچکی و قبل از ۱۸ سالگی برای خود مجد و عظمتی بیافریند ،با اینکه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و برای سربازی و اداء خدمت خوانده شد چیزی که چاره و گریزی از آن نبود، در سال ۱۹۵۸م در حالیکه ۲۰ سال داشت سربازی را شروع کرد و به مرکز آموزش اداره امنیت مرکزی فرستاده شد او می گوید :
((…وبا توجه به اینکه من به نیروهای امنیت مرکزی ملحق شده بودم دائما به مسجد امام حسین علیه السلام تردد میکردم و خبر میگرفتم تا اینکه اگر شده حتی یک آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت کنم و بر این امر حریص بودم که خود را به مسئولین مسجد عرضه کنم تا شاید برایم فرصتی پیش آید تا ده آیه ای قرائت کنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم به شیخ مسجد حسینی شیخ حلمی عرفه معرفی شدم و آنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسیار از من خوشش آمد …و روزی به آنچه در درونم بود تصریح کرده و از او خواستم که بزرگواری کرده و به من برای اذان و قرائت یک عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد ، او به من گفت: راغب اگر شیخ طه فشنی تاخیر کرد فرصتی برای تو خواهد بود ، من از ته قلب از خداوند خواستم که شیخ طه فشنی تاخیر کند و گوئی که درهای آسمان بتمامی باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت فرمود و شیخ فشنی تاخیر کرد و موعد اذان نزدیک شد و شیخ حلمی به من گفت: آماده باش و به مسئول مسجد گفت: بگذار راغب اذان بگوید پس اجازه داد و مرا در کنار شیخ محمد غزالی (رحمه الله ) نگه داشت تا وقتی که با فرارسیدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد ، شیخ مصطفی اسماعیل عبارتی را در آخر اذان اضافه می کرد و می گفت: ((…الصلاه و السلام علیک یا نبی الرحمه یا ناشرالهدی یا سیدی یا رسول الله )) من هم همچنانکه استاد مصطفی اذان می گفت اذان گفتم این در حالی بود که من لباس سربازی به تن داشتم که نظر مردم را به من جلب می کرد این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و کشیده و زیبا می شود ومن ۱۰ آیه را خواندم و از سوره الحاقه هم شروع کردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا که من شبیه خیمه ای در وسط میدانی شدم و در قرائت فرو رفتم چرا که مردم با گفتن الله یفتح علیک، یبارک فیک، تانی الآیه، به من شجاعت می بخشیدند ومن آیات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بیش از یکبار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید ، من به پادگان برگشتم در حالیکه شادی ام وصف ناشدنی و اعتماد به نفسم از اینکه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار کرده بودند زیاد شده بود به من برای خروج در هر زمانی اجازه می دادند و من به مسجد امام حسین علیه السلام زیاد رفت و آمد میکردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا کردم و با این مسئله من خیلی خوشحال شدم چرا که در مسجدی قرائت می کردم که مرحوم شیخ محمود خلیل حصری در آن سوره می خواند و مرحوم شیخ طه فشنی در آن اذان می گفت و مرحوم دانشمند بزرگوار استاد غزالی در آن درس می داد و خطبه می خواند این شرف عظیمی بود که هر کس در سن من و هر حافظ قرآنی آنرا آرزو داشت ))

از مسجد حسینی تا رادیو: و در مسجد امام حسین (ع) شروع به جدا شدن به سمت چیزی که خوابش را می دیدم شدم به بزرگان مسئولان دولتی شناسانده شده و به ایشان نزدیک شدم و ایشان مرا بر قرائت پیش روی جماعت تشجیع کردند و سبب از بین رفتن ترس و وحشت در وجود من شدند و عامل نیرومندی بودند در رابطه با دعوتهائی (برای احیاء مجالس حزن و ماتم در قاهره) که به من متوجه می شد در آن مجالس با مشاهیر قاریان رادیو مانند استاد مصطفی استاد عبدالباسط استاد حصری و غیر ایشان از مشاهیر همراه می شدم ، از میان کسانی که به مسجد حسینی می آمدند استاد محمد امین حماد مدیر رادیو در آنوقت بود حاضرین به او گفتند استاد، به راغب کارتی بدهید تا بتواند به رادیو بیاید و تقاضانامه ملحق شدن به رادیو را پر کند و تقدیم دارد او همانجابه من کارت را داد و گفت: فردا در دفترمن در ساختمان رادیو در شریفین نزد من باش ، من به مسجد امام حسین (علیه السلام)رفتم وشیخ حلمی عرفه، سرهنگصلاح الالفی و سرهنگ محمد الشماع را دیدم و هر ۳ با آمدن با من برای رفتن پیش مدیر رادیو موافقت کردند مدیر بخاطر بودن من با آنها با من حسن استقبال داشت و من تقاضا نامه را نوشتم … بنابر تاریخ اعلام شده به رادیو رفتم با امتحان را نزد هیات داوران به اتمام برسانم آنجا در اطرافم ۱۶۰ قاری دیدم، ایشان به من گفتند: تو در ضمن نگهبانی هستی ؟ -من لباس سربازی به تن داشتم- من گفتم من هم همراه شما هستم و برای امتحان آمده ام ایشان تعجب کردند و بعضی از آنها برای من آرزوی موفقیت کردند …هیات داوران ۲ قسم بود قسمتی برای صوت و قسمتی برای قرآن به من گفتند از این قسمت بخوان((من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون ))الخ به لطف خدا موفق بودم اعضاء هیات برایم درود فرستادند و به محافظت صدا توصیه ام کردند …

گروهبان وقاری رادیو: از مدت سربازی ام ۲۰ روز مانده بود و من در صدد گرفتن گواهی پایا ن خدمت بودم و قبل از ۲ یا ۳ ماه انتظار معلوم شدن نتیجه را نداشتم پس از گرفتن گواهی پایا ن خدمت به شهر خودم (برما) رفتم و با چیزی که انتظار نداشتم مواجه شدم اهل روستا استقبال غیر منتظره ای از من کردند و می گفتند: هزار بارک الله راغب مرا بغل کردند و نزدیک بود روی گردن قرارم داده و ببرند گفتم قضیه چیست ؟ گفتند: مگر این خبر را نشنیده ای؟ گفتم: کدام خبر؟ گفتند اسم و عکس تو با تیتر درشت در همه روزنامه ها درج شده که (گروهبان قاری) خدای را سپاس که به من صبر و تحملی داد تا این خبر سعید را تحمل کنم خبری که عقل و صبر نیاز داشت تا کسی در خوشحالی افراط نکند. سفر به دول مختلف دنیا: استاد راغب بیش از ۳۰ سال متوالی برای قرائت کتاب الله مجید به کشورهای جهان من جمله ایران سفر کرد و به این نکته ایمان داشت که این ماموریت و رسالت سنگینی است که به نحو شایسته باید آنرا اداء کرد … در سالهای اخیر ماندن در مصر را ترجیح می دهد تا میلیونها نفر از تلاوت قرآن بامدادی و روزهای جمعه و مناسبتهای مختلف او بهره مند شوند و نیز موقعیتی برای سفر دوستان او یعنی مشاهیر قاریان به دولتهای مختلف فراهم شود .
ایام می گذرد و فضائل نیز همچنان با او میگردد فضیلتی که او و گروهی از بزرگان عرصه قرآن از قرآن کریم بدست آورده اند. بررسی تلاوت استاد راغب مصطفی غلوش «راغب مصطفی غلوش» بارها به جمهوری اسلامی ایران سفر كرد كه اولین بار آن با استاد «محمد بسیونی» بود و البته تلاوت‌های زیبای خود را در آن برهه به اجرا گذاشت، تلاوت‌هایی كه به واقع باید آن‌ها را میراث جاودانه هنر تلاوت قرآن كریم دانست؛ گزارش زیر ابعاد شخصیتی و فنی تلاوت‌های این استاد را بررسی و تحلیل می‌كند. به گزارش پایگاه قرآنی آوای آسمانی، بدون شك یكی از قاریان مشهور جهان اسلام كه در حال حاضر دوران كهنسالی خود را می‌گذراند و توانسته است احیاگر واقعی سبك استاد «مصطفی اسماعیل» در تلاوت قرآن كریم باشد «راغب مصطفی غلوش» یكی از قاریان متأخر و البته بسیار ممتاز كشور مصر است. استاد «راغب‌مصطفى غلوش»، در سال 1938 میلادى در روستاى «برما»، مركز طنطا در استان غربى متولد شد، پدرش علاقه‌مند بود كه وى را به تحصیل علوم ابتدائى بفرستد تا صاحب مقامی بزرگ شود، در روستا مكتب‌هاى فراوانی وجود داشت و گرایش و رویكرد به آن‌ها كاملاً محسوس و ملموس بود و مردم در آن‌زمان از آن‌جا كه كلمه عالم جز به رجل دینى به ویژه امام مسجد كه خطبه نماز جمعه را مى‌خواند اطلاق نمى‌شد، به حفظ قرآن كریم توسط فرزندانشان همت می‌گماشتند تا آن‌ها عالم شوند. از این‌روی یكى از نزدیكان به پدر او حاج «مصطفى غلوش» سفارش مى‌كند كه فرزندش راغب را به یكى از استادان حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد و به‌خاطر اشتیاق و تعصب دینى شدیدى كه در دل اهل روستا مانند حاج مصطفى وجود داشت او با این نظر موافقت كرد و به پسرش راغب سفارش كرد كه هر روز پس از درس به مكتب برود.
موهبت الهى شامل این كودك هشت ساله شد و وی موضوع گفتگوى اهل روستا به ویژه استادان حفظ و حفاظ شد و به خاطر صداى زیبایش تأثیر به‌سزائى در شدت اهتمام استادش به او و خیرخواهى و مراقبت دائمى از او داشت، چرا كه آینده روشنى در میان مشاهیر قاریان را از وى متوقع بود و همین مسئله باعث شد كه راغب تا قبل از 10 سالگى موفق به حفظ كل قرآن كریم شود و بعد از حفظ كامل قرآن، به یادگیری احكام آن تحت نظارت شیخ «عبدالغنى شرقاوى» در روستاى برما پرداخت. درسن 14 سالگى ذكر خیرش به روستاهاى هم‌جوار رسید و شهرتش تا به شهر طنطا، جایگاه عالمان هم رسید، در رمضان سال 1953 دعوت‌هایى پشت سر هم از روستاها و شهرهاى نزدیك به روستا به او رسید و در سن 15 سالگى به روستاى «محلةالقصب» در استان كفرالشیخ دعوت شد. این قارى جوان به‌ آن‌چه مى‌دید و یا مى‌شنید و به رقابت‌ها و مسابقاتى كه به علت شهرت و صدای زیبای استاد مصطفى اسماعیل بین قاریان در جریان بود اعتنایى نمی‌كرد و به‌دنبال عوامل و قواعدى استوار بود كه در راه پیشرفت در قرائت قرآن او را یاری سازد. او به درستى دریافت كه بر طالب علم لازم است كه با كوشش و مداومت به سویش سعى كند، بنابراین استادى استوار و متین در علوم قرآن را جستجو كرد تا علم تجوید و قرائات را از او فرا گیرد. وی به شهر طنطا رهسپار شد و به مؤسسه و آكادمى قرائات در مسجد احمدى ملحق شده و تحت نظر مرحوم استاد «ابراهیم طبلیهى» به فراگیری علوم و فنون قرائت قرآن پرداخت. خود استاد غلوش در این‌باره می‌گوید: من با قرار دادن مصطفی اسماعیل به‌عنوان الگو به‌ تقلید از وی پرداختم و با رفتن به شهر طنطا دنبال استادی در زمینه علم قرائات مى‌گشتم تا این كه یكى از قراء معروف آن شهر مرا به مردى در مؤسسه احمدى راهنمایى كرد كه نامش مرحوم شیخ ابراهیم طبلیهى بود كه در نزد او تجوید و احكام قرائت قرآن را آموختم.
غلوش می‌گوید: من همیشه آرزو می‌كردم یك قاری مشهور و محبوب باشم و در آغاز بسیار به خود مغرور بودم و فكر می‌كردم كه چون صدای من شبیه صدای استاد «مصطفی اسماعیل» است، من نیز مانند او مشهور و محبوب خواهم شد. راغب مصطفى غلوش توانست در سن نوجوانی و قبل از 18 سالگى براى خود مجد و عظمتى بیافریند، وی در سال 1958 میلادی در حالی كه 20 سال داشت براى سربازى و ادای خدمت خوانده شد و به مركز آموزش اداره امنیت مركزى برای انجام خدمت سربازی فرستاده شد. وی با یادآوری خاطرات آن روزها می‌گوید: با توجه به این‌كه من به نیروهاى امنیت مركزى ملحق شده بودم در عین حال مرتب به مسجد امام حسین(ع) تردد می‌كردم و مشتاق بودم تا اگر شده حتى یك آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و بر این امر حریص بودم كه خود را به مسئولان مسجد عرضه كنم تا شاید برایم فرصتى پیش آید تا 10 آیه‌اى قرائت كنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم. استاد غلوش خاطرات خود را این‌گونه ادامه می‌دهد: پس از مدتی با امام جماعت مسجد حسینى، شیخ «حلمى عرفه» آشنا شدم و نزد وی به تلاوت قرآن پرداختم كه باعث رضایت و خرسندی وی از تلاوت من شد، روزى فرصت را غنیمت شمرده و علاقه‌ خود را برای تلاوت قرآن در مسجد حسینی ابراز كردم و از وی خواستم كه به من براى قرائت قرآن قبل از اقامه نماز اجازه دهد، وی به من گفت: از آن‌جا كه شیخ «طه‌الفشنی» قاری مسجد است اگر تأخیر كرد این اجازه را داری كه به تلاوت قرآن بپردازی». این قاری ممتاز در ادامه خاطره خود می‌گوید: «از ته قلب از خداوند خواستم كه شیخ طه‌الفشنى تأخیر كند و گویى كه درهاى آسمان به تمامى باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت كرد و آن روز استاد الفشنی به علت كاری كه برایش پیش آمده بود تأخیر كرد و موعد اذان نیز نزدیك شد، در آن هنگام شیخ حلمى به من گفت: خود را برای قرائت قرآن آماده كن و خطاب به مسئول مسجد نیز گفت بگذار راغب قرآن را تلاوت كند.

استاد راغب مصطفی غلوش ادامه می‌دهد: این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و كشیده و زیبا مى‌شود و من شروع به تلاوت 10 آیه اول سوره الحاقة كردم و جو مسجد منقلب شد تا آن‌جا كه من شبیه خیمه‌اى در وسط میدانى شدم و در قرائت فرو رفتم چرا كه مردم با گفتن «الله یفتح علیك»، «یبارك فیك»، «تانى‌الآیة»، به من شجاعت مى‌بخشیدند و من آیات را بنا به ‌خواست افراد موجود در مسجد بیش از یك‌بار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید، من به پادگان برگشتم در حالی كه شادى‌ام وصف ناشدنى و اعتماد به‌نفسم از این‌كه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار كرده بودند زیاد شده بود، به من براى خروج در هر زمانى اجازه مى‌دادند و من به مسجد امام حسین (ع) زیاد رفت و آمد مى‌كردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا كردم و با این مسئله من خیلى خوشحال شدم چراكه در مسجدى قرائت مى‌كردم كه مرحوم «شیخ محمود خلیل‌الحصرى» و مرحوم شیخ «طه‌الفشنى» در آن به تلاوت قرآن می‌پرداختند».
استاد غلوش درباره چگونگی پیوستنش به رادیو می‌گوید: با قرائت در مسجد امام حسین(ع) زمینه پیشرفت من در زمینه تلاوت قرآن كریم فراهم شد و من به مسئولان دولتى شناسانده شده، آن‌ها مرا به قرائت قرآن در حضور عامه مردم تشجیع می‌كردند و سبب از بین رفتن ترس و وحشت در وجود من شدند و عامل اصلی دعوت از من براى احیاء مجالس حزن و ماتم در قاهره برای تلاوت قرآن شدند كه در آن مجالس با مشاهیر قاریان رادیو مانند استاد «مصطفى اسماعیل»، استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد»، استاد «حصرى» و غیره آشنا و همراه مى‌شدم. استاد غلوش می‌افزاید: از میان كسانى كه به مسجد حسینى مى‌آمدند استاد «محمد امین حماد»، مدیر رادیو در آن وقت بود، در آن‌جا حاضران به او گفتند استاد حماد، به راغب نیز كارتى بدهید تا بتواند به رادیو بیاید و تقاضانامه ملحق شدن به رادیو را پر كند، وی در همان‌جا به من كارتی را داد و گفت: فردا در دفتر من در ساختمان رادیو در شریفین نزد من باش، من به مسجد امام حسین(ع) رفتم و شیخ «حلمى عرفه»، سرهنگ «صلاح الالفى» و سرهنگ «محمد الشماع» را دیدم و هر سه با من براى رفتن نزد مدیر رادیو موافقت كردند، مدیر رادیو نیز به‌خاطر بودن آن‌ها نسبت به من حسن استقبال را داشت و من در آن‌جا تقاضانامه ورود به رادیو را نوشتم. استاد غلوش ماجرای پیوستن به رادیو را این‌گونه ادامه می‌دهد: بنابر تاریخی كه برای گرفتن تست از من اعلام شده بود به رادیو رفتم، در آن‌جا می‌بایست نزد هیئت داوران امتحان می‌دادم، 160 قارى دیدم، آن‌ها به من گفتند: تو نگهبان هستى؟ ( من لباس سربازى به تن داشتم) من گفتم من هم همراه شما هستم و براى امتحان آمده‌ام، آن‌ها تعجب كردند و بعضى از آن‌ها نیز براى من آرزوى موفقیت كردند. غلوش درباره چگونگی گرفتن امتحان قرائت برای ورود به رادیو این‌گونه می‌گوید: هیئت داوران از دو قسمت تشكیل می‌شد، قسمتى براى صوت و دیگری براى قرائت قرآن، آن‌ها به من گفتند از این قسمت بخوان «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون»، من نیز به لطف خدا موفق شدم آیاتی را كه به من داده شده بود به‌خوبی تلاوت كنم، اعضاء هیئت برایم درود فرستادند و مرا به محافظت از صدایم توصیه‌ كردند.
استاد غلوش خاطره خود در پیوستن به رادیو را این‌گونه خاتمه می‌دهد: از مدت سربازى‌ام 20 روز مانده بود و من در صدد گرفتن گواهى پایان خدمت بودم و قبل از دو یا سه ماه انتظار معلوم شدن نتیجه را نداشتم، پس از گرفتن گواهى پایان خدمت به روستای برما برگشتم و با چیزى كه انتظار نداشتم مواجه شدم، اهل روستا استقبال غیر منتظره‌اى از من كرده بودند، به آن‌ها گفتم قضیه چیست؟ گفتند: مگر این خبر را نشنیده‌اى؟ گفتم: كدام خبر؟ گفتند اسم و عكس تو با تیتر درشت در همه روزنامه‌ها درج شده است، آن‌ها مرا گروهبان قارى خطاب می‌كردند.
استاد راغب بیش از 30 سال متوالى براى قرائت كتاب روح‌بخش الهی به كشورهاى مختلف جهان از جمله كشورهای حاشیه خلیج فارس و به ویژه امارات و كویت و نیز جمهوری اسلامی ایران سفر كرد و به این نكته ایمان داشت كه این مأموریت و رسالت سنگینى است كه به‌ نحو شایسته باید آن را ادا كرد. به درستی كه باید استاد راغب مصطفی غلوش را احیاگر فنون استاد مصطفی اسماعیل در تلاوت قرآن كریم دانست، وی با بهره‌گیری از سبك استاد مصطفی اسماعیل توانست سبكی زیبا و منحصر به فرد برای خود برگزیند، سبكی كه البته با تمام ظرافت‌های خود در بین قاریان جوان ما تا حدودی ناشناخته است.
غلوش البته به مانند قاریان متأخر كشور مصر علاقه‌ای به مبسوط‌ خوانی مقام بیات در ابتدای تلاوت ندارد، وی پس از خواندن چند فراز ابتدایی در مقام بیات به مقام رست منتقل می‌شود و پس از اجرای آن مقام آن‌گاه اسكلت تلاوت خود را پی‌ریزی می‌كند.
تلاوت سوره احزاب این استاد كه در ایران با زیبایی هرچه تمام‌تر اجرا شده است را می‌توان به عنوان نماد و سمبل تلاوت‌ها و نماینگر سبك وی در تلاوت قرآن دانست، تلاوتی كه در آن مقام صبا را با ظرافت فنی خاصی اجرا می‌كند. غلوش از صدایی بم و با طنین بسیار زیبا برخوردار است و در تلاوت‌های خود حتی تا دو اكتاو صوتی را به اجرا می‌گذارد، پرده توسط صدای این استاد فوق‌العاده زیباست و به طور معمول حالت طرب‌گونه‌ای را در دل‌های مخاطب بوجود می‌آورد كه البته این معلول تحریرپذیری صدای استاد در این پرده است.