ساختارهاى ادبى مفاهیم دینى در قرآن

چكيده

از سال 1700 تا 1995 ميلادى حدود 2599 مقاله و کتاب در باره قرآن اعم از ترجمه و تأليف نوشته شده است(1). نويسندگان اين مقالات از ميان پژوهشگران مسلمان و غير مسلمان ‏اند. بعضى از اين مقالات به قلم دانشمندان مسلمانى نوشته شده است که علوم قديم اسلامى را به طور منظم در مراکز علمى و دينى خوانده ‏اند و در کنار آن با روشهاى پژوهش و آداب نگارش نيز آشنا شده ‏اند. برخى ديگر را محققّان غرب که با شيوه کهن و گام به گام آموزش دينى و علوم اسلامى آشنا نيستند به رشته تحرير کشيده‏ اند.اينان با نگاهى ديگر به متون اسلامى و قرآنى نگريسته ‏اند؛ با فضاى فکرى متفاوت از آنچه مسلمانان در آن به سر مى ‏برند. امّا با روشهاى جديد پژوهش، با معيارها و ديدگاه هاى خاص خود.
به هر تقدير، تحقيقات اسلام‏ شناسان غرب از هر گروهى که باشند: مغرض، مدافع يا بى‏ طرف، دست کم دانشمندان مسلمان بايد از آن آگاهى داشته باشند.
اسلام ‏شناسان غرب بيشتر از منظر تاريخى به متون اسلامى نگريسته ‏اند.
ولی درک مفاهيم و پى بردن به محتوا و تفسير متون قرآنى، فقهى، فلسفى و حديثى کانون توجّه دانشمندان مسلمان بوده و اختصاص به هم اينان دارد. سنّت متن خوانى در غرب نبوده است. البته بايد گفت که اغلب تخصصّى و دقيق کار کرده ‏اند. خلأها را يافته و جستجو و عرضه کرده‏ اند. حال هرکدام در اين عرصه به خطا رفته باشند، پاسخ گفتن به آنها جز با ابزار تحقيق و پژوهش روا نيست.

کتاب Literary Structures of Religious Meaning in the Quran ساختارهاى ادبى مفاهيم دينى در قرآن، جلوه‏ هاى ادبى قرآن کريم را در شيوه بيان مفاهيم، رساندن پيامهاى دينى و انتقال معانى نشان مى ‏دهد. نويسندگان اين مقالات از پژوهشگران مسلمان و غير مسلمان رشته‏ هاى مطالعات و علوم قرآنى تشکيل شده ‏اند که به درخواست ويراستار و گردآورنده آن (Issa J. Boullata) عيسى ج. بولاتا، استاد دانشگاه مک گيل کانادا در رشته مطالعات قرآنى و ادبيات عرب، و با انتخاب خود اين مقالات را نوشته ‏اند. هدف از اين مقالات مطالعه ساختارهاى ادبى قرآن کريم براى درک بهتر مفاهيم عميق آن است.

اين کتاب به طور کلى به سه بخش اصلى تقسيم مى شود. بخش اول پژوهشهايى است درباره کل قرآن يا قسمت عمده ‏اى از آن که به يک دوره تاريخى از نزول آن مربوط مى ‏شود. اين پژوهشها به تحليل زبان قرآن، سبک و بافت آن، ويژگيهاى زيباشناختى، فصاحت و بلاغت، صور خيال و نيز تأثير اين عناصر و اهميت آنها مى‏ پردازد. بخش دوم سوره ‏هاى خاصى از قرآن را بررسى مى‏ کند و عناصر ادبى و نقش آنها را در چگونگى انتقال معانى نشان مى‏دهد؛ مقالات اين بخش ساختار آياتى که اين معانى را مى ‏رسانند و انسجام آيات را نيز بيان مى‏ کنند. بخش سوّم مباحث قرآنى دانشمندان اسلامى مانند شريف رضى، ابن قتيبه و سيد قطب را مطرح مى ‏کند که از نگاه تجليل ‏آميز آنان نسبت به جنبه ‏هاى ادبى قرآن حکايت دارد و نشان مى ‏دهد که چگونه تحقيقات زبان‏شناختى، معناشناختى و ادبى در دنياى امروز به سهم مسلمانان در اين خصوص مى‏ افزايد.

 

مقاله اول: «نگرشى ادبى به سوره‏ هاى آهنگين قرآن»، نوشته مايکل سلز (Michael Sells) .

در اين مقاله دو سوره زلزال و شمس از نظر ادبى و نظم خاص درونى آنها مورد بحث قرار مى‏ گيرند. ارتباط آيات با يکديگر از نظر روح، وزن و آهنگ خاص آنها بررسى مى ‏شود و شيوايى خاص آنها را نشان مى‏دهد. اعجاز قرآن در نظم توأم با مفاهيم ژرف آنها نهفته است. وحى وراى زمان و مکان است. نويسنده مى ‏پرسد که اگر وحى فرا زمانى و فرامکانى است، چگونه در قالب زمان منتقل مى ‏شود و در لحظه ‏اى خاص از تاريخ به انسان ابلاغ مى‏ گردد؟ کلام خداوند وقتى در عالم خلق تنزّل پيدا مى‏ کند، مخلوقات چگونه تاب و توان حفظ و فهم آن را دارند. سپس به آن پاسخ مى ‏دهد و مى‏ گويد آنچه محفوظ مى ماند روح کلام است. ارتباط «روح» با نبوّت در نزول وحى و مقايسه آن با «روح» حضرت عيسى از مباحث ديگر است. سوره ‏هاى القارعه، انفطار، قدر و ... از لحاظ خصوصيات محتوايى، مرجع ضماير، وزن و آهنگ آنها و ارتباط زنجيره ‏اى و مفهومى ميان آنها و نيز علت استفاده از ضمير«ها» از جمله مباحث ديگر اين مقاله است. نويسنده به آثار مفسّران بزرگ اسلام در اين باب اشاره و نظر آنان را هم ذکر مى‏ کند.

 

مقاله دوم: «انتقال و حدود آيات از نظر موضوع در دو سوره بلند قرآن، بقره و نساء»، نوشته ماتياس زهنيسر (Mathias Zahniser) .

نويسنده در اين فصل درباره مرز اصلى ميان سوره‏ هاى بزرگ قرآن؛ يعنى سوره بقره و نساء و انتقال آيات سخن مى‏گويد و آنها را از نظر ساختار درونى با يکديگر مقايسه مى‏کند. او براى ديدگاههاى خود نمونه ‏ها و مثالهاى زيادى از آيات قرآن مى ‏آورد و مى‏ گويد اگر چه ميان آنها هماهنگى و انسجام وجود دارد، امّا از نظر استحکام با يکديگر برابر نيستند. بعضى از آنها در قالب جمله ‏هاى معترضه آمده يا تکرار شده ‏اند و يا بسيار موجز بيان شده و از موضوع اصلى فاصله گرفته‏ اند. گاه وضوح آياتى که از يکديگر جدا افتاده ‏اند بيش از آياتى است که با يکديگر پيوندى متحد و يگانه دارند. به نظريات امين احسن اصلاحى در کتاب تدبّر القرآن و برداشتهاى نيل رابينسون (Neal Robinson) در کتاب (Discovering the Quran) کشف قرآن استناد مى‏ جويد و نظريات آنها را بررسى و تحليل مى‏کند. بعضى ديگر از مباحث آن عبارت اند از: مسئله زمان پيش از خلقت، در لحظه خلقت، پس از خلقت؛ نگاهى زبان‏شناختى به آيات قرآن، مرجع ضماير بعضى از آيات، مؤنّث بودن يا مذکّر بودن و دليل آنها و نيز اشکال بر بعضى ترجمه‏ هاى انگليسى از آيات قرآن.

 

مقاله سوم: «متن و ماهيت آن در قرآن، سوره آل عمران، آيه هفتم»، جين دامن مکاليف (Jane Dammen McAuliffe) .

نويسنده در اين مقاله درباره روشهاى تفسيرى و هرمنوتيک قرآنى سخن مى‏ گويد. آيه «هُوَ الَّذِى اَنْزَلَ عَلَيکَ الکِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ اُمُّ الکِتَابِ وَ اُخَرُ مُتَشَابِهاتٌ...» را به منزله اصلى مى‏ داند که تفسير قرآن بر بنياد آن است. نويسنده مقاله دو واژه «محکم و متشابه» را بررسى مى‏ کند و در اين زمينه به تفسيرهاى اوليه قرآن نيز استناد مى‏جويد؛ مثل: تفسير مجاهد بن جبير، زيد بن على، مقاتل بن سليمان، سفيان ثورى، ابو عبيده و عبد الرزاق صنعانى. درباره بعضى از واژه ‏هاى ديگر اين آيه قرآن مثل «تأويل»، «فتنه»، «راسخان در علم»، «زيغ» و ... نيز بحث و تأمل مى‏کند و نظريات مفسّران را درباره آنها بيان مى ‏دارد.

 

مقاله چهارم: «هشدار به کافران در قالب تکـرار آيـات»، نوشـته آلفورد ت. وِلـچ (Alford T.Welch).

در اين مقاله درباره تکرار برخى آيات هشداردهنده قرآنى به کافران و رسيدن عذاب الهى به آنان در صورت انکار خدا و پيامبران سخن به ميان مى ‏آيد. آياتى که در ساختارى يکسان در چند سوره قرآن آمده ‏اند؛ مثل آيه اول سوره الحديد، حشر و صف و نيز آيه «وَيْلٌ يَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِينَ» در سوره مرسلات و آيه «فَبِأىِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» در سوره الرّحمن، از موارد تکرار است که نويسنده به بحث و تأثير و محتواى آنها مى ‏پردازد. در آيه‏ هاى سوره شعرا نيز قوم نوح و شعيب و ... مورد سرزنش قرار مى‏ گيرند.
نويسنده مقاله به تفسيرى درون‏گرايانه از اين آيات مى‏ پردازد و آنها را از لحاظ هم وزن و هم ‏قافيه بودن با يکديگر مقايسه مى ‏کند. آياتى که در ساختارى يکسان در چند جاى قرآن تکرار مى‏شوند، ويژگيهايى دارند که آنها را برمى ‏شمرد؛ مثل آيه «وَ مَا کَانَ اَکْثَرُهُمْ مُؤمِنِينَ». سوره قمر را نيز به لحاظ هموزن بودن کلمات بررسى مى‏کند و مى‏گويد اين سوره تنها سوره ‏اى است که مصوّتهاى همگون دارد. در اين سوره هم آياتى پيوسته مى ‏آيند که از عقاب خداوند سخن مى‏گويند؛ مثل آيه «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِى وَ نُذُر». سپس به بررسى سوره اعراف مى‏ پردازد و آن را به چهار بخش عمده تقسيم و درباره آنها بحث مى‏کند. سوره هود و مؤمنون نيز از سوره ‏هاى هشداردهنده ديگرى است که مورد توجّه نگارنده مقاله قرار مى ‏گيرد.

 

مقاله پنجم: «زبان نمادين قرآن درباره مسئوليّت فردى»، نوشته اندرو ريپين (Andrew Rippin)

در اين مقاله «مسئوليت فردى» انسان نسبت به جبر و اختيار بحث مى‏شود. يکى از مباحث اصلى آن آيه «اَسْلَمَ وَجهَهُ للّه‏ِ» است که معانى گوناگون «وجه» را بررسى مى‏کند. آيا «وجه» همان صورت ظاهرى است يا چيزى است غير از آن، ذات است يا حضور. مقايسه ‏اى هم با وجه در قرآن و انجيل و زبور داوود دارد و تشابه و وجه مشترک ميان آنها را بيان مى ‏کند. البته در جايى به طرح موضوعى مى ‏پردازد که با ديدگاههاى اسلامى سازگار نيست؛ مانند عبارتى که در صفحه 120 از نويسنده ‏اى به نام بالجن (Baljon) نقل مى‏کند مبنى بر اينکه «ابتغاء وجه اللّه‏» را يا پيامبر اسلام خود از عبرى به عربى ترجمه کرده (به فرض آنکه عبرى مى‏ دانسته است)، يا دوستان يهودى‏ اش آن را به عربى بازگردانده‏ اند(2)! به آيات ديگرى هم که اين عبارت يا نظير آن در آنها آمده است اشاره دارد؛ نتيجه آنکه مى‏ خواهد بگويد آيه ابتغاء وجه اللّه‏ و معانى ديگر «وجه» در قرآن بر مسئوليت آدمى در برابر خداوند دلالت دارد، اگر چه خداوند در ميان آنها نيست.

 

مقاله ششم: «فواتح السّور؛ حروف اسرارآميز قرآن»، نوشته عرفان شهيد (Irfan Shahid).

يکى از ويژگيهاى اصلى قرآن بى ‏مانندى آن است که جلوه‏ اى از آن در قالب عبارتهاى ادبى است، به گونه‏ اى که اعجاز قرآن را نشان مى‏ دهد. فواتح السّور، مثل (ن، ق، حم، يس، طس، طه و ...) از نشانه‏ هاى اعجاز و از جمله اسرار قرآن کريم به‏ شمار آمده‏ اند. بررسى فواتح السّور در اين مقاله به تحليل مفصّل هفت آيه نخست سوره مزمّل انجاميده است و ارتباط آن را با نزول وحى بر پيامبر اکرم بيان مى‏ کند. نويسنده اين مقاله دو ديدگاه را مطرح مى‏ کند که بر اساس آن، اين حروف در اصل جزء وحى نبوده و به هنگام تهيه نسخه عثمانى قرآن در قرآن گنجانده شده ‏اند(3)! ديدگاه دوم آن است که اين حروف جزء وحى ‏اند و بر پيامبر نازل شده‏اند. به گفته او اين نظر بيشتر مسلمانان و حتّى محققان غير مسلمان است. اساس فرضيه نويسنده هم در تحقيق پيرامون فواتح السّور همين ديدگاه اخير است. پيامبر چون امين و دقيق بوده هر چه را شنيده عينا به امّت خويش ابلاغ کرده است تا رسالت خود را انجام داده باشد.

 

مقاله هفتم: «محتواى متن و ارجاع در سوره حجر، نکاتى درباره تشريع در قرآن و ظهور يک امّت»، نوشته انگليکا نوورث.

مهم‏ترين عناوين مورد بحث در آن عبارت‏اند از: تشريع در قرآن و ابعاد علمى و اجتماعى آن؛ بررسى سوره حجر به منزله متنى ادبى؛ ارجاع به متن به عنوان ويژگى ارتباطى قرآن؛ جنبه‏ هاى کمى و کيفى «القرآن العظيم»؛ زيربناى اصلى تکوين شرع؛ وضع حکم نماز در سوره حجر و ...

 

مقاله هشتم: «کنايه در قرآن مجيد: بررسى داستان حضرت يوسف عليه ‏السلام »، نوشته مستنصر مير (Mustansir Mir) .

اين مقاله به بررسى عنصر ادبى «کنايه» در قرآن مى‏پردازد. بخش اول آن به بررسى تفسيرهاى اين سوره مى‏پردازد. در بخشهاى سوم و چهارم تحليل و مقايسه ‏اى ميان روايتهاى قرآنى داستان حضرت يوسف و روايت انجيلى آن دارد. از تفاوتهاى عمده ميان روايت قرآن و آنچه در تورات آمده است طرح و نقشه قبلى برادران يوسف براى از ميان بردن وى در قرآن و نبود چنين طرح و نقشه ‏اى در تورات است. تفاوت ديگرش بى ‏اعتمادى يعقوب نسبت به برادران يوسف در قرآن و کم‏رنگ نشان دادن اين مسئله در تورات است. نويسنده کنايه را به دو قسمت تقسيم مى ‏کند: کنايه در رويداد و کنايه در کلام و آنها را شرح مى دهد. از نظر وى صنايع لفظى، معنوى و ادبى در قرآن شايان توجّه است.

 

مقاله نهم: «تأمّلاتى درباره نيروى محرّکه و معنويّت سوره فرقان»، نوشته انتونى جانز (Anthony H. Johns) .

در اين فصل به طور کلى درباره سه موضوع مهم در قرآن؛ يعنى توحيد، نبوّت و معاد بحث مى‏ شود. مجادلات کافران و مشرکان را با خداوند و پيامبر او و پاسخ خداوند را به آنان ذکر مى ‏کند. ادبيات خاص قرآن، ظرافتهاى زبانى، معنايى و روحانى طنزها و کنايه ‏هاى قرآنى در رويارويى با مشرکان، مورد توجّه نويسنده اين مقاله قرار مى‏ گيرد. وى در اين مقاله چهل صفحه اى، مباحث خود را درباره محتواى سوره فرقان به نوزده بخش کوتاه تقسيم مى‏ کند و براى هر يک عنوانى مى‏ گذارد که با تحليلهايش از آن تناسب دارد؛ مثلاً عنوان اول آن بحث درباره «حمد و ستايش» است که با اين آيه شروع مى‏شود: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَکُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرا. الَّذِى لَهُ مُلْکُ السَّموَاتِ وَ الأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِى المُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَى‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرا»

نويسنده با ترجمه آيات به انگليسى و شرح و بيان آنها به تأمل در جزئيات آيات مى‏ پردازد و ويژگيهاى خاص آنها را بيان مى‏ کند. ورود در مفاهيم ژرف و معانى عميق قرآن را چنان به خود راه مى ‏دهد که تو گويى مفسّرى است با پيشينه ‏اى ديرين و واجد همه شرايط لازم.

 

مقاله دهم: «تأثير سحرانگيز قرائت قرآن در شنوندگان؛ صوت، معنا و بيان در سوره العاديات»، نوشته ثريا م. حجّاج جرّاح (Soraya M. Hajjaji-jarrah) .

در اين مقاله بعضى از وجوه معنايى و صورى قرآن، با توجّه به ويژگيهاى ادبى و زيباشناختى جداى از مباحث لغوى و نحوى مورد بحث قرار مى‏ گيرد. نويسنده سوره عاديات و سوره مدثّر را از نظر ويژگيهاى زبان‏شناختى، آوايى، صرفى، نحوى و تأثير آنها بر خواننده دقيقا توصيف مى‏ کند و نظر علماى اسلامى را درباره آنها بيان مى‏دارد. او حتّى کوچک‏ترين ويژگيهاى آيات را ـ هر چند ممکن است در ظاهر چنين بنمايد ـ مانند حروف عطف «ف» و «و»، مؤنث و مذکر کلمه‏ ها مورد مداقه و کاوش قرار مى‏دهد. به نظر او، در اين سوره مفاهيمى چون نيرو، شگفتى، ضرورت، آشوب، شورش، استيلا و اقتدار در قالب کلمات ادبى و به صورت استعاره بيان مى ‏شوند و کلّ واحدى را تشکيل مى ‏دهند که از بند هر چارچوب و نظام خاصى رهاست.

 

مقاله يازدهم: «جنبه‏ هاى زيباشناختى قرآن در پذيرش اسلام در تاريخ سالهاى نخستين»، نوشته نويد کرمانى (Navid Kermani) .

در اين مقاله جنبه‏ هاى زيباشناختى قرآن در جذب افراد به اسلام بيان مى ‏شود. نويسنده برخى آيات و عبارات قرآنى را که در آنها صناعت ادبى به کار رفته، و براى مخاطب جذابيّت دارد مطرح و سپس قرآن را با انجيل مقايسه مى‏ کند و مى ‏گويد در هيچ جا ذکر نشده که زيبايى گفتار و سحر بيانِ انجيل افراد را جذب مسيحيت کرده و موجب گسترش آن شده باشد، بلکه جنبه‏ هاى زيباشناختى کتاب مقدس در مسيحيت نقشى ثانوى دارند. آنچه مهم است اهميّت اخلاقى متون دينى در تأثير درونى بر افراد است.
بنابراين در هيچ گزارشى تاريخى درباره مسيحى شدن مردم و پذيرفتن مسيحيت داستانى شبيه به داستان مسلمان شدن عمر بن خطاب و لبيد ديده نمى‏ شود. آن‏گاه نويسنده مقاله به نقل بعضى از گزارشهاى تاريخى درباره اسلام آوردن مردم مى‏ پردازد و از قاضى عياض نقل مى‏ کند که يک مسيحى مذهب، که نه مفهوم قرآن را درک مى‏ کرد و نه تفسير آن را مى ‏دانست، هرگاه صداى قرائت قرآن را مى‏ شنيد، مى‏ گريست و از نظم و زيبايى آن به وجد مى ‏آمد.

 

مقاله دوازدهم: «مسئله «حذف» در آيات قرآن؛ بررسى کتاب تأويل مشکل القرآن ابن قتيبه»، نوشته يوسف رحمان.

در اين مقاله بحث ميان دو نويسنده علوم قرآنى، صلاح سليم على و ا. جانس (Johns)درباره «حذف» برخى عبارتها و کلمات در قرآن و نحوه ترجمه آنها به زبان انگليسى بيان مى‏ شود. از نظر سليم على، پيکتال و يوسف على دو مترجم مسلمان قرآن به زبان انگليسى، عبارتهاى محذوف در قرآن را درک نکرده و از اين‏رو در ترجمه دچار اشتباه شده ‏اند. از نظر جانس اين دو مترجم در ترجمه عبارتهاى حذف شده در قرآن «به سنت تفسير و مفسّران قرآن وفادارند».
جانس در اين خصوص به تفسير جلالين، و تفسير کبير فخر رازى تکيه کرده است. نويسنده به بررسى اين ديدگاهها و نيز بحث «حذف» قرآن، به ويژه از نظر کتاب تأويل مشکل القرآن ابن قتيبه مى ‏پردازد و نظريات مهم ابن قتيبه را در اين خصوص بيان مى‏ دارد و به تحليل آنها مى ‏پردازد. ابن قتيبه بر اين باور است که ترجمه قرآن به زبان ديگر ممکن نيست؛ زيرا انواع مجازى که در زبان عرب وجود دارد در زبانهاى ديگر نيست. استعاره، مقلوب، حذف و اختصار، تکرار کلام و زيادت در آن، کنايه، تعريض و بسيارى ديگر از انواع مجاز، ترجمه قرآن را به زبانى ديگر ناممکن مى ‏سازد.

 

مقاله سيزدهم: «تفسير ادبى شريف رضى از قرآن»، نوشته محمود م. ايّوب (Mahmoud M. Auoub).

فصاحت و بلاغت همواره يکى از جنبه‏ هاى اعجاز قرآن به ‏شمار آمده است. در اين مقاله سير تحوّلات اوليه در شيوه‏ هاى ادبى تفسير قرآن بررسى مى ‏شود. تأکيد اصلى آن بر تفسير ادبى شريف رضى از قرآن است که يکى از فقها و ادباى برجسته زمان خود بود. نويسنده به نظريات کلامى او اشاره مى‏کند و مباحثى را که در خصوص حضرت مسيح عليه ‏السلام و توحيد مطرح کرده است نيز مى ‏آورد.

 

مقاله چهاردهم: «مجاز و زبان استعارى قرآن، از ديدگاه ابو عبيده و شريف رضى»، نوشته کمال ابو ديب (Kamal Abu-Deeb) .

در اين مقاله چهل و اند صفحه‏اى نظريات بعضى از مفسّران به ويژه ابو عبيده و شريف رضى در باره استعاره و مجاز بيان مى‏شود و نويسنده در آنها به آيات و کلمات مجازى قرآن اشاره مى‏ کند و به آنها مثال مى ‏زند. مهم‏ترين مباحث آن عبارت‏اند از: نظر ابو عبيده درباره مجاز در قرآن؛ نظر شريف رضى درباره مجاز و استعاره در قرآن، که در آن به مباحثى چون ساختارهاى زبان‏شناختى، تازگي ها و ابتکارات تفسيرى شريف رضى و احياى استعاره‏ هاى از بين رفته اشاره مى‏کند. امکان تفسيرهاى گوناگون، پيچيدگى و دقت تفسيرهاى شريف رضى در اين خصوص نسبت به پيشينيانش، ابعاد فرهنگى، اعتقادى و مابعدالطبيعى مجاز و استعاره، ساختارهاى اسطوره‏اى، سرچشمه‏ هاى اعتقادى استعاره و حل مسائل دشوار، ريشه ‏هاى فرهنگى مجاز و استعاره، از مباحث ديگر آن است.

 

مقاله پانزدهم: «ارزيابى ادبى سيد قطب از قرآن مجيد»، نوشته عيسى ج. بولاتا (Issa J. Boullata) .

در اين مقاله نويسنده با ذکر شرح حال سيد قطب به بررسى دو کتاب التصوير الفنّى فى القرآن و مشاهد القيامة فى القرآن از سيد قطب مى ‏پردازد و ديدگاههاى او در مورد ويژگيهاى هنرى قرآن و نظر او را درباره مفسّران قديم قرآن تحليل مى‏ کند. سيد قطب اين دو کتاب را درباره صناعتهاى ادبى قرآن نوشت، امّا فعاليّتهاى سياسى‏ اش به او اجازه نداد تا اين گفتار را به پايان برد. سيد قطب مى‏ گويد وقتى قرآن مى‏ خواند از دنياى الفاظ فراتر مى‏ رود و به دنيايى ديگر و مرتبه ‏اى ديگر از حقيقت قدم مى‏ نهد و در اين هنگام لفظ قرآن را از ياد مى‏ برد. قرآن وجدان و ضمير باطنى فرد را بيدار مى‏ کند و آهنگ شيوايى عبارات و کلمات قرآنى وسيله‏ اى هستند براى وجد و شعور باطنى و رسيدن به امرى وراى عقل و استدلال. سيد قطب تفسيرى در سى جلد با عنوان فى ظلال القرآن نوشته که در آن به دو کتاب اشاره شده استناد مى‏ کند.
 

 

نویسنده: جواد قاسمى

 

پی‌ نوشت:

1 ـ بنگريد به: کتاب‏شناسى مطالعات قرآنى به زبانهاى اروپايى، به کوشش مرتضى کريمى‏نيا، مرکز مطالعات فرهنگى ـ بين المللى معاونت پژوهشى و آموزشى سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى، 1380ش.
2 ـ مقصود بيان شمّه‏اى از محتواى مقاله است و گر نه پيداست که اين ديدگاه غير مسلمانى است که قرآن را وحى الهى نمى‏داند.
3 ـ ديدگاه غريب و شگفتى است که هيچ قرآن‏شناسى بيان نکرده و معلوم نيست آقاى عرفان شهيد بر چه اساسى اين نظر را ابراز داشته است.

منابع: 

نشریه مشکوة، شماره 79