شفاعت كنندگان

آيا دليلى وجود دارد كه خداوند متعال به كسى [اعم از انبيا، اوليا، ائمه اطهار و شهدا]اذن داده يا خواهد داد كه شفاعت كنند؟ اگر چنين مطلبى را نتوانيم ثابت كنيم، آيا اعتقاد بدون سلطان و برهان، افتراى على الله و يا تكذيب آيات خدا ـ كه شفاعت در قيامت را به صراحت نفى كرده اند ـ (آيه 254، بقره) نيست؟
اگرچه پاسخ اين پرسش از پاسخ هاى قبل روشن مى شود، امّا در اين باره، اجمالاً توضيح مى دهيم: بايد دانست كه براى اثبات هر يك از اصول و فروع دين راه هايى، هم چون كتاب، سنّت، اجماع و عقل وجود دارد. براى اثبات شفاعت در قيامت براى انبيا و اولياى الهى، هر چهار دليل وجود دارد كه پس از ملاحظه اين دلايل براى هيچ منصفى ترديدى باقى نمى ماند كه اصل شفاعت يكى از اصول پذيرفته شده در اسلام است، نه اعتقادى بدون سلطان و نه افتراى على الله و نه تكذيب آيات خدا; برخى از اين ادله عبارتند از:
الف) كتاب: در قرآن آيات متعددى وجود دارد كه با آن مى توان شفاعت را به اذن خدا اثبات كرد; از جمله:
(يَوْمَئِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ رَضِىَ لَهُو قَوْلاً)[1]; در رستاخيز شفاعت كسى درباره كسى مفيد واقع نمى شود، مگر شفاعت كسى كه خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضى گردد.(مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنم بَعْدِ إِذْنِه)[2]; شفيعى نيست، مگر بعد از اذن او.(مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُو إِلاَّ بِإِذْنِه)[3]; كيست كه بدون اذن او شفاعت كند؟(وَ لاَ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ عِندَهُو إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)[4]; شفاعت كسى سودى نمى بخشد، مگر شفاعت آن كس كه خدا به او اذن دهد.(لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)[5]; [آنان] اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب [خداى]رحمان پيمانى گرفته است.(وَ لاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)[6]; و كسانى كه به جاى او مى خوانند[ و مى پرستند]اختيار شفاعت ندارند، مگر آن كسانى كه آگاهانه به حق گواهى داده باشند.ب) سنت: پيش از اين گذشت كه درباره اثبات شفاعت براى پيامبران و اوليا در كتاب هاى شيعه و اهل سنت، صدها روايت وجود دارد كه به چند روايت كوتاه بسنده مى كنيم.
1. قال رسول(ص) لعلى(ع): بَشِّرْ شيعتَكَ اِنّى الشَّفيعُ لَهُمْ يَوْمَ القيامَة;[7] پيامبر به على فرمود: شيعيانت را بشارت بده كه من در روز قيامت شفيع آنان هستم.
2. و ان النبى(ص) قال: مَنْ زارَنى حَيّاً اَوْ مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفيعاً يَوْمَ القِيامَةِ;[8] پيامبر فرمود: هر كس مرا در حيات يا پس از مرگ زيارت كند، من در روز قيامت شفيع او مى شوم.
3. قال رسول(ص): اُعْطيتُ خَمْساً ... اُعْطيتُ الشَّفاعَةَ[9]
4. قال(ص): اِنَّما شَفاعَتِى لِاَهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتى;[10] پيامبر فرمود: همانا شفاعت من براى گنه كاران امت من است.
5. قال(ص): شَفاعَتى نائِلةٌ اِنْ شاءَ اللّهُ مَنْ ماتَ لايُشْرِكُ بِاللّهِ شَيئاً[11] پيامبر فرمود: شفاعت من به كسانى كه مشرك از دنيا نمى روند، مى رسد.
6 . قال(ص): لَيَخْرُجُنَّ قَومٌ مِنْ اُمَّتى مِنَ النّارِ بِشَفاعَتى يُسَمُّونَ الْجَهَنَّمِيّونَ[12] پيامبر فرمود: با شفاعت من گروهى از امتم از جهنم بيرون مى آيند، كه به آنان جهنميون مى گويند.[13]
اين بخش را با حديثى كه محمد بن عبدالوهّاب [مؤسّس فرقه وهابيت] نقل كرده است به پايان مى بريم تا روشن شود حتى وهابى ها نيز اصل شفاعت را پذيرفته اند: «احمد بن تيميه مى گويد: ... شفاعت نيز تنها براى افرادى كه خداوند اذن دهد، سودمند است ... كه آن را پيامبر(ص) طى اين حديث ارشاد فرموده اند: سرور كائنات حضرت محمد(ص) به روز واپسين در بارگاه ايزدى حاضر خواهد شد ... سپس به آن حضرت خطاب خواهد شد كه سفارش كن، سفارش تو پذيرفته مى شود. [متن حديث چنين است: وَ سَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ]پس از آن، حضرت به شفاعت خواهد پرداخت.»[14]
ج) اجماع: تمام علما و دانشمندان اسلام، بلكه همه مسلمانان شفاعت را از اصول مسلم اسلام مى دانند و هيچ گروهى از مسلمانان آن را انكار نكرده است و اگر اختلافى هست، در مفاد و معناى شفاعت است. شيخ مفيد(ره) مى نويسد: «اماميه اتفاق نظر دارند كه پيامبر گرامى(ص) در رستاخيز مرتكبان گناه كبيره را شفاعت مى كند. نه تنها پيامبر، بلكه اميرمؤمنان و پيشوايان معصوم(ع) پس از وى نيز در حق شيعيان گنه كار خود شفاعت مى كنند و بر اثر شفاعت آنان، گروه زيادى از شيعيان خطاكار نجات مى يابند ... .[15]
قاضى عياض، در شرح صحيح مسلم مى نويسد: عقيده اهل سنت اين است كه شفاعت از نظر عقل، بى اشكال و از نظر دلايل نقلى، اعتقاد به آن واجب و لازم است ... .[16]
 

آيا در قيامت، پيامبراكرم(ص) امّت خود را شفاعت خواهد كرد؟
آرى. رسول اكرم(ص) در قيامت جزو شفيعان درگاه الهى است و امّتش را شفاعت خواهد نمود.
از آيه شريفه (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى)[17]; و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى. استفاده مى شود، بدون شك پيغمبراكرم(ص) خشنوديش تنها در نجات خويش نيست، بلكه زمانى راضى و خشنود مى شود كه شفاعتش درباره امتش نيز پذيرفته شود; به همين دليل در روايات آمده است كه اين آيه، اميدبخش ترين آيه قرآن كريم و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است.
امام باقر(ع) از قول اميرالمؤمنين(ع) نقل مى كند كه رسول اكرم(ص) فرمود: روز قيامت من در جايگاه شفاعت مى ايستم و آن قدر گنه كاران را شفاعت مى كنم كه خداوند مى فرمايد: «آيا راضى شدى يا محمّد»؟! من مى گويم: «راضى شدم، راضى شدم»![18]
هم چنين از آيه شريف (عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا)[19]; تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد! استفاده مى شود، «مقام محمود» مقام بسيار برجسته اى است كه روايات، آن را به «مقام شفاعت كبرى» تفسير كرده اند، چرا كه پيامبراكرم(ص) بزرگ ترين شفاعت كننده در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.
از آيات ديگر نيز شفاعت رسول اكرم(ص) استفاده مى شود.[20]
از پيامبراكرم(ص) نقل شده:
شفاعت خود را براى گناه كاران امتم ـ كه مرتكب گناهان بزرگ شده باشند ـ ذخيره كرده ام.[21]
 

شفاعت كنندگان كيانند؟
برخى از شفاعت كنندگان از نظر قرآن و روايات عبارتند از:
1. پيامبر گرامى اسلام; در سوره اسراء آيه 79 آمده است: (وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِى نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا); بخشى از شب را با خواندن نماز نافله بيدار باش، تا پروردگارت تو را به مقام شفاعت برانگيزد. مفسران، در ذيل آيه گفته اند: مقام محمود، همان شفاعت پيامبر اكرم است.
2. انبياء; (وَ لاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)[22]; كسانى كه جز خدا مورد پرستش واقع مى شوند[ مانند بت ها] مالك شفاعت نيستند، مگر آن گروه كه به حق گواهى دهند و به آن عالم باشند.روشن است كه از مصاديق روشن «من شهد بالحق» پيامبران الهى هستند.
3. اهل بيت پيامبر اكرم; در قرآن كريم آيات فراوانى وجود دارد كه به گفته مفسران و به بيان احاديث، در مورد اهل بيت(ع) و شفاعت آنها نازل شده است; از جمله:
الف) آيه 255 سوره مباركه بقره: (مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ); كيست آن كس كه جز به اذنش در پيشگاهش شفاعت كنند؟علاّمه طباطبائى مى فرمايد: كه مراد از شفاعت كنندگان امامان معصوم هستند.[23]
ب) آيه 101 سوره مباركه شعرا: (فَمَا لَنَا مِن شَـفِعِينَ * وَ لاَ صَدِيق حَمِيم); در نتيجه شفاعت گران نداريم، و نه دوستى نزديك. روايات متعددى در ذيل آيه آمده است كه بعضى از آنها را علامه طباطبائى آورده است و در آنها صريحاً آمده است كه شافعان امامان هستند.[24]
ج) (لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)[25]; آنان هرگز مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد.با توجه به روايتى كه در ذيل آيه فوق آمده است، مراد از عهد در جمله: (عندالرحمن عهداً) كسى است كه به ولايت اميرمؤمنان و امامان اهل بيت بعد از او عقيده داشته باشد و اين گونه افراد مالك شفاعتند; بنابراين، مى توان برداشت كرد كه به طريق اولى خود امامان اهل بيت هم مالك شفاعت هستند.[26]
4. ملايكه;[27]
5. علما و شهدا; در حديثى از پيامبر اكرم آمده است: روز قيامت، پيامبر و دانشمندان دينى و شهيدان راه خدا شفاعت مى كنند.[28]
6 . متعلمان و حافظان قرآن;
7. خويشاوندان;[29]
8 . قرآن مجيد;[30]
9. و ...[31]
 

چه كنيم تا مورد شفاعت امامان طاهر(ع) و شهدا قرار بگيريم؟
شفاعت داراى شرايط و حدودى است كه مهم ترين آنها بر اساس آيات و روايات عبارت است از: ايمان به خدا و اطاعت از اهل بيت(ع) و اعتقاد به امامت امامان معصوم(ع) و بايد توجه داشت كه دوستى اهل بيت(ع) بدون اطاعت از آنها و اعتقاد به امامت آنها ثمرى درباره شفاعت ندارد; چرا كه حقيقت دوستى زمانى تحقق مى پذيرد كه اطاعت را در پى داشته باشد و در غير اين صورت نمى توان نام آن را به حقيقت «حب» دانست.
اهل بيت(ع) در دنيا با هدايت انسان ها، آنها را از سرانجام بد كارهايشان رها مى سازند; به عبارت ديگر پيروان اهل بيت در قيامت زير پرچم نجات اهل بيت(ع) قرار مى گيرند و اين در حقيقت تجلى همان پيروى است كه در دنيا از آنها داشته اند. افزون بر اين رحمت و مغفرت الهى كه هدايت نيز جزو آن است، همان طور كه در دار دنيا توسط پيامبران و اولياء الهى به مردم مى رسد، در آخرت نيز به واسطه آنها به مردم مى رسد، ولى در آخرت تنها كسانى مى توانند از خوان گسترده رحمت و مغفرت الهى استفاده كنند كه شرايط لازم را در دنيا براى خود فراهم كرده باشند. به ديگر سخن رحمت و مغفرت الهى چه در دنيا و چه در آخرت گسترده است، ولى شرط بهره بردن از رحمت و مغفرت خدا در آخرت، بهره مند شدن از رحمت خدا در دنيا است و چنان كه ذكر شد، هدايت پذيرى و اطاعت از اهل بيت(ع)، از بزرگ ترين رحمت هاى پروردگار در دنياست.
 

در آخرت، شهيد از چه كسانى شفاعت مى نمايد؟ آيا شفاعت او قبول مى شود؟ آيا شفاعت او شامل مادر يا مادربزرگش مى شود؟
از روايات فراوان استفاده مى شود كه چند گروه در قيامت مى توانند شفاعت كنند و خداوند بلند مرتبه، به خاطر آنها شفاعت شونده را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد. يكى از آنها شهداى والا مقام هستند.
طبق حديثى پيامبراكرم(ص) فرمود: يَشْفَعُ الشَّهِيدُ فِى سَبْعِينَ اِنساناً مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ; شفاعت شهيد در مورد هفتاد نفر از خانواده اش پذيرفته مى شود.[32]
در حديثى ديگر مى خوانيم كه: شفاعت آنها درباره هفتاد هزار نفر پذيرفته مى شود. به هر حال در اين كه شهيد شفاعت مى كند حرفى نيست، كلام در اين است كه از چه كسى شفاعت مى كند؟[33]
 

آيا از افراد به خصوص شفاعت مى كند؟ يا فرقى نمى كند كه چه كسى باشد؟
با بررسى آيات و روايات به دست مى آيد كه شفاعت شونده شرايط و قيودى دارد كه بدون تحقق آنها، شفاعت امكان ندارد; مثلا طبق آيه 28 سوره انبياء(وَ لا يَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى); كسى مورد شفاعت قرار مى گيرد كه داراى مقام ارتضاء باشد. يعنى كسى كه مورد توجه خداوند متعال است و از او راضى و خشنود مى باشد. روشن است خداوند از كسى خشنود است كه ارتباط خود را با خدا و اوليا الهى به طور كلى قطع نكرده باشد، بلكه به خاطر داشتن ايمان و اعتقاد راستين و انجام اعمال صالحه پيوند خود را با خدا و اوليائش محفوظ مى دارد، هر چند كه مرتكب گناه هم شده باشد و يا طبق آيه 87 سوره مريم شخصى مى تواند مشمول شفاعت شود كه داراى عهد الهى باشد:
(لايَمْلَكُون الشَّفاعَةِ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَالرَّحمنِ عَهْداً); [آنان] اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب [خداى]رحمان پيمانى گرفته است. هر گونه رابطه با خداوند متعال و همين طور ارتباط با مكتب اولياى حق و هر گونه انجام اعمال صالحه را عهد الهى گويند. بنابراين مفهوم آيه اين است كه هر كسى كه مؤمن باشد و آثار ايمان در تمام برنامه زندگيش آشكار باشد، لياقت شفاعت را دارد. همين طور شرايط ديگرى كه ذكر كرده اند. در نتيجه شهيد تنها به آن فرد از خانواده خود شفاعت مى كند، كه ارتباط با خدا و پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) دارد و به اندازه توان، اوامر الهى را انجام، و نواهى او را ترك مى كند، امّا در عين حال لغزش هايى هم از او سرزده است، نه آن فردى كه به طور كلى پيوند خود را از خدا و اوليائش بريده است و غرق گناه و معصيت مى باشد.[34]
 

آيا كسى كه به عنوانِ نيكو كار در بهشت است، مى تواند درخواست كند كه فرزندان يا نزديكانش را نيز وارد بهشت كنند؟
شفاعت مقام والايى است كه خداوند منان علاوه بر انبيا و معصومين، به برخى از علما، شهدا و مؤمنانى كه به مراحل عالى تكامل رسيده باشند، نيز عطا مى كند و آنان مى توانند دست ضعيفانى را كه ايمان داشته، ولى داراى برخى لغزش هاى عملى بوده اند، گرفته و آنها را از قهر الهى نجات دهند.
چنان كه پيامبر(ص) فرمود: هنگامى كه كسى وارد بهشت مى شود، سراغ والدين و فرزندان خود را مى گيرد. به او مى گويند آنها از نظر درجه «ايمان» و عمل به تو نمى رسند. او مى گويد: پروردگارا! من در دنيا به خاطر خودم و آنها انجام وظيفه مى كردم. فرمان مى رسد كه آنها را نيز به او ملحق سازيد.[35]خداوند در آيه 21 سوره طور مى فرمايد: (وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَـن أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مَآ أَلَتْنَـهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَىْء); كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را [در بهشت]به آنان ملحق مى كنيم و از [پاداش]عملشان چيزى نمى كاهيم. در آيه 71 سوره زخرف مى فرمايد: (وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الاَْنفُس); و در آن [بهشت]آن چه دل هاى مى خواهد، موجود است.براساس اين آيه، اگر بهشتيان دوست داشته باشند نزديكانِ خود را ببينيد، يقيناً خواهند ديد، البته اين ديدار همان طور كه از آيه اوّل پيداست، شرايطى دارد; از جمله آن كه فرزندانشان نيز اهل ايمان باشند.
ممكن است گفته شود: اگر فرزندانشان مؤمن باشند، خود به بهشت خواهند رفت و ديگر نيازى به خواهشِ آنان ندارند.
علامه طباطبائى مى فرمايد: معناى آيه آن است كه اگر فرزندان مؤمنان در ايمان آوردن از پدرانِ مؤمنشان پيروى كنند، هر چند از نظر درجه ايمان به پاى پدرانِ خود نرسند، خداوند آنان را به پدرانشان خواهد پيوست.

 

زمان شفاعت

شفاعت در چه زمانى صورت مى گيرد؟
بى شك از جمله زمان هايى كه شفاعت در آن صورت مى گيرد، قيامت است و بسيارى از آيات شفاعت ناظر به آن روز است، امّا اين كه آيا در جهان برزخ يا حتى در عالم دنيا نيز شفاعت صورت مى گيرد يا نه؟ جاى گفت و گو است. به نظر علامه طباطبائى(ره)، شفاعت در آخرين موقف قيامت انجام مى گيرد; در اين جاست كه شفاعت كننده تقاضاى مغفرت شفاعت شونده را مى كند، تا بدين وسيله وارد دوزخ نشود و يا به كمك شفاعت او، بعضى از كسانى كه در دوزخند خارج شوند.
ديدگاه دوم اين است كه با توجه به معناى وسيع كلمه «شفاعت» اين عمل در هر سه عالم (دنيا، برزخ و آخرت) صورت مى پذيرد، هر چند محل اصلى شفاعت و آثار مهم آن در قيامت و براى نجات از عذاب دوزخ است.[36]
 

آيا در عالم برزخ نيز شفاعت هست؟
شفاعتى كه به معناى بخشيده شدن و مورد عفو قرار گرفتن انسان ها به خاطر واسطه شدن امامان و افراد صالح و پرهيزكار مطرح است، همان شفاعت معروف و مصطلح در قيامت است و بسيارى از آيات بر اين گونه شفاعت دلالت دارند.
علامه طباطبائى(ره) مى گويد: «شفاعت در آخرين موقف (ايستگاه و توقف گاه) قيامت انجام مى گيرد و در آن جاست كه شفاعت كننده تقاضاى مغفرت شفاعت شونده را مى كند تا به اين وسيله وارد دوزخ نشود و يا به كمك شفاعت او بعضى از كسانى كه در دوزخ و جهنّم هستند خارج شوند.[37]
خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز [روز قيامت] شفاعت [هيچ كس] سودى نمى بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضى باشد.[38]

 

شبهات شفاعت

به نظر مى رسد كه يكى از معانى شفاعت، شهادت در قيامت باشد. مؤيد آن، آيه 86 زخرف و شفاعت قرآن در قيامت نيز از نوع تكلم و شهادت به حق است ... آيا اين مطلب درست است؟
معناى شفاعت ـ همان گونه كه گذشت ـ عبارت است از واسطه شدن براى بخشش گناهان، نه به معناى شهادت. در هيچ موردى، شفاعت به معناى شهادت به كار نرفته است.
در سوره زخرف آيه 86 اين گونه آمده است: (ولا يَملِكُ الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِهِ الشَّفـعَةَ اِلاّ مَن شَهِدَ بِالحَقِّ وهُم يَعلَمون); كسانى كه غير او را مى خوانند قادر بر شفاعت نيستند، مگر آنان كه شهادت به حق داده اند و به خوبى آگاهند.مراد از «شهادت به حق» در اين آيه، اعتراف به دين حق است. پيام اين آيه، چنين است كه تنها كسى مى تواند شفاعت كند كه به دين حق معترف باشد و بر حقيقت حال و اعمال كسى كه مى خواهد شفاعتش كند آگاه باشد.
پس در اين آيه، نه شفاعت به معناى شهادت است و نه شفاعت از نوع تكلم و شهادت به حق است.[39]
 

طرفداران شفاعت، خواندن غير خدا را عبادت ندانسته و شفاعت را دعا مى دانند و مى گويند مستقل دانستن، در تحقق شرك نقش دارد، در حالى كه عبادت كنندگان آتش، هرگز براى آن، استقلال در تأثير قائل نيستند؟
اولا: در پاسخ هاى پيشين گفته شد كه حقيقت شفاعت دعا نيست.
ثانياً: طرفداران شفاعت، هيچ گونه استقلالى براى شفيع قائل نيستند و درخواست شفاعت از جانب شفيع را متوقف به اذن الهى مى دانند: (... مَن ذَا الَّذى يَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ ...)[40]; ... كيست كه نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند ...»ثالثاً: طرفداران شفاعت، هم چنان كه براى شفيع استقلال قائل نيستند، شفيع را هم پرستش نمى كنند، زيرا پرستش غير خدا شرك است. كسانى كه آتش را عبادت مى كنند، بر فرض كه براى آن استقلال در تأثير قايل نشوند، همين كه آتش را عبادت و پرستش مى كنند توحيد را نپذيرفته و مشرك اند.
آيا نمى توان طبق آيه 254 و 48 بقره، شفاعت را منتفى دانسته و آياتى را كه مثبت شفاعت به اذن خدا هستند ـ اگر مثبت شفاعت باشند ـ درباره امور دنيا صادق دانست؟ مانند هدايت و رهبرى انبيا (انبياء، 28). و رزق و توفّى و مانند آن كه ملائكه عهده دار آن هستند (26، نجم).
شفاعت از بالا به پايين و از سوى خالق به سوى مخلوق است و شفاعت از پايين به بالا (يعنى شفاعت عندالله) ـ به اين معنا كه، مثلاً: امام حسين(ع) كه نزد خدا مقامى دارد و شفاعت مى كند و خدا به خاطر امام حسين، گناهان شخصى را ناديده مى گيرد و او را داخل بهشت مى كند، منتفى و اعتقاد به آن، بنابر قول استاد مطهرى شرك در ربوبيت است.[41]
پرسش شما چند قسمت دارد كه بايد به يكايك آنها پرداخته شود:
آيه 48 سوره بقره[ و هم چنين آياتى چون 123، بقره] درباره يهوديانى است كه خود را اولياى الهى و فرزندان خدا مى دانستند و معتقد بودند: (لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامًا مَّعْدُودَةً)[42] خداوند متعال در جواب چنين كسانى اعلام مى كند كه آن روز، كسى از ايشان شفاعت نمى كند. امّا آيه 254 سوره بقره، به مؤمنان گوشزد مى كند كه در قيامت شفاعت مستقلى وجود ندارد و آيه 255 متذكر مى شود كه، هيچ كسى نمى تواند نزد خداوند شفاعت كند، مگر كسى كه شفاعت او به اذن خدا باشد; پس روشن مى شود كه اين آيه شفاعت غير مستقل را اثبات مى كند، زيرا در غير اين صورت، نه تنها ذكر شفاعت در اين جا بى فايده است، بلكه نقض غرض نيز مى شود، چرا كه اگر آيه قبل (254) شفاعت را به طور كلى نفى كرده باشد، ذكر شفاعت، با اين چنين بيانى، در آيه بعد (255) مفهوم عام آيه قبل را در ذهن مخاطب، مخدوش و شرك در ربوبيت را القاء مى كند و اين همان نقض غرض است.
و اگر به فرض بتوان آيات 28 انبيا و 26 نجم را به امور دنيايى تأويل برد، هرگز نمى توان آيه 109 سوره طه را مربوط به امور دنيايى دانست، چرا كه به صراحت درباره معاد است. (يَوْمَئِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ رَضِىَ لَهُو قَوْلاً); در آن روز، شفاعت [به كسى] سود نبخشد، مگر كسى را كه[ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش را پسند آيد. و همين يك آيه براى اثبات شفاعت در قيامت كافى است.و بايد دانست كه آياتى چون 28 انبيا و 26 نجم را نمى توان صرفاً به شفاعت رهبرى تأويل برد، زيرا بدون دليل قطعى نمى توان از ظاهر و عموميت آيات دست برداشت، به خصوص كه آن چه از شفاعت متبادر مى شود، شفاعت در قيامت است، نه شفاعت رهبرى كه با مسامحه مى توان آن را شفاعت ناميد; پس چنين برداشتى خلاف ظاهر است.
اما در مورد مطالب پايانى پرسش، لازم است به چند نكته توجه شود:
اولاً، كلام مرحوم شهيد مطهرى شامل دو نوع شفاعت است: شفاعت رهبرى يا شفاعت عمل و شفاعت مغفرت يا شفاعت فضل.[43] در اين مورد، تذكر اين نكته جا دارد كه نقل پاره اى از كلام ايشان، موجب خلط بحث مى شود.
ثانياً، خود مرحوم مطهرى در مورد تعريف شفاعت مى فرمايد: «شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند ـ كه منبع و صاحب خيرها و رحمت هاست ـ نسبت داده مى شود، به نام «مغفرت» خوانده مى شود و هنگامى كه به واسطه ها و مجارى رحمت منسوب مى گردد، نام شفاعت به خود مى گيرد ... و هر شرطى كه براى شمول مغفرت وجود دارد، براى شمول شفاعت نيز هست ...»;[44] بنابراين تعريف، «شفاعت از پايين به بالا ...» نيز پاره اى از كلام ايشان است كه در جاى خود درست است، لكن ربطى به تعريف شفاعت نزد اماميه ندارد. مرحوم مطهرى مى نويسد: «شفاعت از آنِ خداست ... شفاعت واقعى از خدا شروع و به گناه كار ختم مى شود و در شفاعت باطل، عكس آن فرض شده است ... در شفاعت هاى حق كه نسبت دادن آن به انبيا و اوليا و مقربان درگاه الهى صحيح است، وسيله بودن شفيع، از ناحيه خداست; خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است.»[45]; بنابراين شرك در ربوبيت مورد ندارد.
اگر بپذيريم كه استثنا در آيات 87 مريم و 86 زخرف، منقطع است، آيا اثبات شفاعت در قيامت با اين آيات مشكل نمى شود؟ زيرا علم قطعى به آن چه در تقدير است، نداريم كه آيا «فأُوْلَـئِكَ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَة» است يا «فَأُوْلَـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّة» يا چيز ديگر.
وقتى استثنا منقطع باشد «الاّ» معناى لكن مى دهد و اگر بگوييم: لكن من شهد بالحق (فاولئك يشفعون لمن ارتضى) شفاعتِ رهبرى را مى رساند و دلالت بر وجود شفاعت در قيامت نمى كند و معارضه اى با عموم آيه 256 بقره ندارد، زيرا آن چه به وسيله آيه 28 انبيا و مانند آن ثابت مى شود، همان شفاعت رهبرى است كه در دنياست و آيه (مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُو إِلاَّ بِإِذْنِه) شفاعت بدون اذن خدا را نفى مى كند و اثبات نمى كند كه خدا در قيامت به كسى اذن شفاعت نمى دهد، زيرا نفى شىء اثبات ما عدا نمى كند و اعتقاد به وجود شفاعت در قيامت، با استفاده از اين آيات مشكل است و عقيده، دليل يقينى مى خواهد.
اوّلا، نمى توان به شكل قطعى و يقين استثنا در دو آيه مورد بحث را منقطع دانست; بنابراين اصل مسلّم شفاعت در قيامت را نمى توان به صرف يك احتمال مردود دانست.
در اين جا به عنوان نمونه، احتمالات گوناگونى در آيه 87 سوره مريم: (لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا) را ذكر مى كنيم:
الف) استثنا متصل است: مفسرانى چون ابن عطيّه[46] و زمخشرى آيه را تنها با فرض استثناى متصل معنا كرده اند.[47]
ب) استثنا مى تواند متصل يا منفصل باشد.[48]
ج) استثنا منقطع است: اين ترديد از آن جا ناشى شده كه ضمير در يملكون تنها به «مجرمين» بر مى گردد يا به مخلوقات، يا به مجرمين و متقين هر دو، يا تنها به متقين. در صورت اوّل استثنا، منقطع و در سه صورت اخير، متصل است.[49]
درباره آيه 86 زخرف (وَ لاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون) نيز متصل يا منقطع بودن استثنا، محتمل است; چنان كه زمخشرى در كشاف به آن اشاره كرده است.[50]
وانگهى چنان چه بپذيريم استثنا، منقطع است، باز هم در نتيجه تفاوتى ايجاد نمى شود، زيرا استثناى متصل با استثناى منقطع در اصل حكم ـ كه مراد جدى متكلم است ـ برابرند.
تنها تفاوت آن دو اين است كه در متصل، مستثنا بخشى از مستثنا منه به حساب مى آيد، در حالى كه در استثناى منقطع چنين نيست; به عنوان مثال وقتى كسى مى گويد: ما جائنى القوم اِلاّ زيداً، مقصود اين است كه زيد از حكم مستثنا منه استثنا شده است; مستثنا منه محكوم به عدم اتيان و مستثنا، محكوم به «آمدن» است و مراد جدى گوينده اين است كه زيد، به عكس قوم، آمده است. حال اگر بگويد: «ما جائنى القوم الاّ فرساً» تمام نكاتى كه در استثناى متصل گفته شد، در اين جا نيز جارى است; بنابراين مراد جدى متكلم آن است كه فرس، به عكس قوم، آمده است.
در آيه مورد بحث نيز مراد جدى از آيه اين است: در مقابل كسانى كه مالك شفاعت نيستند (مجرمان، جميع خلق و ...) كسانى كه نزد خدا عهدى دارند، مالك شفاعتند، چه استثنا، متصل باشد يا منقطع; چنان كه مفسرانى كه استثنا، را منقطع معنا كرده اند نيز مراد از آيه را چنين تصريح كرده اند: در مقابل كسانى كه شفاعت آنها نافذ نيست، عده اى هستند كه شفاعتشان نافذ است; براى نمونه مفسر بزرگ، علامه طبرسى(ره) مى نويسد: چنان كه روشن است، اين بحث فقط در قيامت و شفاعتِ مغفرت است; يعنى چنان كه افرادى در قيامت مالك شفاعت نيستند (مستثنا منه) افرادى در مقابل اينان مالك شفاعتند، پس چه استثنا را متصل بدانيم و چه منقطع، نتيجه فرقى نمى كند.[51]
 

آيا خواستن شفاعت از انبيا و اوليا با توجه به آيات قرآن كه اين عمل را شرك و از كارهاى مشركان مى داند، توجيهى دارد؟
اين پرسش از شبهات وهابى ها است كه پاسخ هاى زيادى از سوى ديگر دانشمندان مسلمان به آن داده شده است. يكى از پاسخ ها چنين است: درخواست شفاعت زمانى شرك و از كارهاى مشركان است، كه شفيعان را مستقل از خداوند و در عرض پروردگار و مستقل در تصرف و نفوذ بدانيم، درحالى كه در شفاعت صحيح، چنان كه گذشت شفيع، واسطه فيض الهى و مجراى رحمت خداوند محسوب مى شود و خودش بدون اذن خداوند، هيچ اقدامى نمى تواند بكند; چنان كه كار ساير واسطه هاى فيض الهى درباره «خلق»، «رزق»، «توفى»، ... نيز چنين است. هم چنين درخواست شفاعت نه تنها شرك و كفر نبوده و مرجوح نيست، بلكه راجح و مستحب نيز مى باشد، زيرا: درخواست شفاعت از اولياءالله و پيامبر(ص) به معناى درخواست دعا از آنان است و درخواست دعا از اوليا به خصوص شخص پيامبراكرم(ص) امرى مستحب است. يك دليل آيه 64 سوره نسا كه مى فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا); هرگاه آنان كه به خويش ستم كرده بودند، به حضور تو مى آمدند و از خداوند طلب آمرزش مى كردند و پيامبر نيز درباره آنان درخواست آمرزش مى كرد، خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند.وانگهى سيره مسلمانان نيز درخواست شفاعت از اوليا، پيامبران و صالحان است و اين سيره قطعيه، دليلى بر رجحان درخواست شفاعت محسوب شود.[52]
 

چرا حضرت محمد(ص) مى خواهد از امت گنه كار خود در قيامت شفاعت كند، در حالى كه آن حضرت رسالت خود را به انجام رساند و هر كس گوش شنوا داشت و عمل مى كرد، هرگز گمراه نمى شد؟
قرآن كريم مى فرمايد: (يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ)[53]; اى افراد با ايمان از مخالفت خداوند بپرهيزيد و وسيله اى كه شما را به رضاى حق برساند بطلبيد. از طرفى پيامبر(ص) رحمة للعالمين است. هرگز نمى خواهد كسى عذاب شود، نيز او مظهر رحمانيت و رحيميت خداوند است; بنابراين بايد به اذن خدا و بر اساس رحم و مهربانى، بندگان خدا را نجات دهد. حقيقت شفاعت اولياى خدا براى گنه كاران اين است كه چون آنان عزيز خدا هستند، براساس قرب و موقعيتى كه در پيشگاه خداوند دارند، مى توانند براى گنه كاران وساطت كنند و از خداوند بزرگ بخواهند كه از تقصير و گناه آنان درگذرد; البته شفاعت كردن و پذيرفته شدن شفاعت آنان در گرو شرايطى است كه به شخص گنه كار و نيز به مورد شفاعت «گناه» مربوط است; به عبارت ديگر، شفاعت همان كمك كردن اولياى خدا با اذن است به افرادى كه در عين گنه كار بودن، پيوند ايمانى خود را با خداوند و پيوند معنوى خويش را با اولياى خدا قطع نكرده باشند. عمل كردن پيامبر اكرم(ص) به رسالت خود و آشنا نمودن مردم با معارف دينى، هيچ گاه بدان معنا نيست كه مردم وقتى با پيامبر اكرم(ص) و احكامى كه مردم را بدان رهنمون مى كند، آشنا شوند ديگر گناه نكنند و شيطان و هوا و هوس با آنها كارى نداشته باشد.[54]
به توجه به آيات سوره زلزال، حتى به اندازه سرسوزنى از اعمال ما ناديده گرفته نمى شود و به تمام آنه ها به طور دقيق رسيدگى مى شود، آيا اين مطلب با شفاعت از ناحيه امامان و ... و نيز مطالب ديگرى كه مثلاً مى گويند: اگر فلان كار را انجام دهى، عذاب قبر از تو برداشته مى شود و يا اگر كسى را در مكانى مقدس و در جوار افراد با ايمان به خاك بسپارند، به بركت آن مكان و آن شخص، عذاب قبر از او برداشته مى شود، با آيات قرآن تضاد ندارد؟ لطفاً توضيح فرماييد.
قرآن كريم مى فرمايد: (إِنَّ الْحَسَنَـتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّـَاتِ)[55]; حسنات و اعمال نيك، گناهان و سيئات را از بين مى برد. كارهاى خوب انسان مثل توبه، طلب آمرزش، دعا، طلب شفاعت زيارت قبور اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و پاكان و صالحان و ... گناهان و اعمال بد را پاك و از بين مى برد. بنابراين، اعمالى كه مسبوق و ملحوق به توبه، شفاعت، احسان و ... باشد، بدى و گناهى ندارد تا كه بحث جزا و عذاب مطرح باشد و آيات سوره زلزال نيز از موضوع شفاعت، توبه، احسان و ... خارج است و جداى از هم هستند، زيرا در آيات سوره مذكور بحث از جايى است كه گناه و اعمال بد باشد و وقتى كه شخص به وسيله اعمال خوب و حسنه مثل توبه، شفاعت، طلب آمرزش، زيارت قبور امامان معصوم(ع) و صالحان و نيكان، وصيت به اين كه براى برخوردارى از فضل و احسان خوبان در كنار آنها دفن شود و ...
سيئات خود را پاك كند، ديگر گناهى باقى نمى ماند كه آيات سوره زلزله شامل حال او شود.[56]

 

پی نوشت:
[1] طه، آيه 109.
[2] يونس، آيه 3.
[3] بقره، آيه 255.
[4] سبأ، آيه 23.
[5] مريم، آيه 87.
[6] زخرف، آيه 86.
[7] شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 68.
[8] شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 10، ص 263; بحارالأنوار، ج 100، ص 139.
[9] شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 155.
[10] همان، ج 3، ص 376; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1441; مسند احمد، ج 3، ص 213; سنن ترمذى، ج 4، ص 45.
[11] مسند احمد، ج 2، ص 426.
[12] سنن ترمذى، ج 4، ص 114; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443 و قريب به معنى صحيح مسلم، ج 1، ص 122; صحيح بخارى، ج 8، ص 143.
[13] ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 155 ـ 178.
[14] محمد بن عبدالوهاب، كتاب التوحيد باللغة الفارسيه، ص 124 و 125.
[15] شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 14 و 15.
[16] شرح صحيح مسلم، ج 2، ص 58.
[17] ضحى، آيه 5.
[18] حاكم حسكانى، شواهدالتنزيل، ج 2، ص 446.
[19] اسراء، آيه 79.
[20] نساء، آيه 64 ; مريم، آيه 87 ; زخرف، آيه 86 ; منافقون، آيه 5.
[21] شيخ صدوق، خصال، ص 156، ح 1 ـ 17 و 36 ـ 40; جهت آگاهى بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 12، ص 225; ج 27، ص 99; ج 13، ص 131; و جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 183 ـ 192.
[22] زخرف، آيه 86.
[23] الميزان، ج 2، ص 341.
[24] ر.ك: الميزان، ج 19، ص 291; ترجمه الميزان، موسوى همدانى، ج 15، ص 411; تفسير نمونه، ج 15، ص 276.
[25] مريم، آيه 87.
[26] ر.ك: ترجمه الميزان، ج 14، ص 152 ـ 156; تفسير نمونه، ج 13، ص 135.
[27] انبياء، آيه 26 ـ 28; زخرف، آيه 86 .
[28] ميرا حسين نورى، مستدرك الوسايل، ج 11، ص 20.
[29] بحارالأنوار، ج 8 ، ص 43.
[30] كلينى، كافى، ج 2، ص 599.
[31] ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 183.
[32] تفسير نمونه، ج 25، ص 258 به نقل از سنن ابى داود، ج 2، ص 15.
[33] بحارالأنوار، ج 100، ص 14.
[34] براى اطلاع بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 135 و 136 و ص 390 و 391.
[35] ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6، ص 505 ـ 544; تفسير نمونه، ج 22، ص 430.
[36] ر.ك: پيام قرآن، ج 6، ص 527 ـ 528.
[37] الميزان، ج 1، ص 156.
[38] طه، آيه 109; ر.ك:  ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6 ، ص 508 ـ 544.
[39] ر.ك: الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 18، ص 192.
[40] بقره، آيه 255.
[41] عدل الهى، ص 247.
[42] بقره، آيه 80.
[43] عدل الهى، ص 268.
[44] همان، ص 279.
[45] همان، ص 281.
[46] ر.ك: شهاب الدين سمين حلبى، الدرالمصون فى علوم كتاب المكنون، ج 4، ص 527.
[47] كشاف، ج 2، ص 525.
[48] شهاب الدين سيمين حلبى، الدر المصون فى علوم كتاب المكنون، ج 4، ص 527; ابوالبركات انبارى، البيان فى علوم القرآن، ج 2، ص 137 و بسيارى ديگر از مفسران.
[49] شهاب الدين سيمين حلبى، الدر المصون فى علوم كتاب المكنون، همان.
[50] كشاف، ج 3، ص 492.
[51] طبرسى، مجمع البيان، ج 5 و 6 ، ص 820 .
[52] براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به آيين وهابيت و منشور جاويد، اثر آية الله سبحانى و ... مراجعه كنيد.
[53] مائده، آيه 35.
[54] ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 3 ـ 114; ناصر مكارم شيرازى، يكصدوهشتاد پرسش و پاسخ، ص 382 ـ 393.
[55] هود، آيه 114.
[56] ر.ك: تفسير نمونه، ج 9، ص 269 ـ 272.