شيوه ‏هاى ترويج قرآن كريم در سيره نبوى

مقدّمه

نگاهى به روشها و شيوه‏هاى متداول آموزش قرآن و راهكارهاى اجرايى و پيشنهادى در جهت ترويج آن نشان مى‏دهد كه اصول و مبانىِ آموزش و ترويج قرآن از ديدگاه قرآن مجيد و آموزه‏هاى سيره و سنّت نبوى به عنوان اسوه حسنه، مبناى برنامه‏ريزى و راه‏اندازى اين امر مهم توسط مسئولان فرهنگى نبوده و نيست.

از اين رو، بسيارى از آيات و روايات كه ناظر و مبيّن اين مسئله و جوانب مختلف آن هستند، تحليل ناشده رها شده‏اند؛ يا گاه برداشتهاى ناقص و نادرست از آنها مبناى عمل قرار گرفته است؛ در نتيجه در بسيارى از مواقع با اخلاص و كوششهاى فراوان در صدد ترويج و گسترش قرآن برآمده‏ايم، امّا غافل از اينكه روشها و شيوه‏هايى كه در پى گرفته‏ايم به علّت غير مستند بودن به كتاب و سنّت و عقل و اجماع خود به يكى از موانع مهم توسعه و ترويج قرآن تبديل گشته و بر مهجوريّت قرآن نزد ما انسانها، بيش از پيش افزوده است.
اين در حالى است كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در نظام آموزش و ترويج قرآن، روشها و شيوه‏هايى را به كار مى‏برند كه در همه زواياى خود، كاملاً عمومى و فراگير هستند، به طورى كه در همه زمانها و مكانها و براى همه انسانها با هر زبان، خط و نژاد و براى گروههاى سِنّى مختلف و براى با سواد و بى‏سواد، يكسان است و به كتاب درسى و جزوه آموزشى بيرون از قرآن مشروط نيست و داراى مقبوليّت علمى، و مرحله‏بندى و مقاطع مشخص آموزشى با رهاوردهاى تعريف شده مى‏باشد(1).

 

1ـ ترغيب به قرآن به جاى تحميل آن

با توجّه به اصولى همچون «لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر»(2) و «... وَ مَا اَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّار...»(3) و «... وَ مَا اَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ»(4) و بررسى سراسر سيره رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درمى‏يابيم كه آن حضرت هرگز قرآن را بر كسى تحميل و اجبار نمى‏كرد، بلكه همواره با ابلاغ مبين قرآن، زمينه آشنايى مردم با آن را فراهم مى‏آورد، تا كسانى كه خواهان يادگيرى قرآن هستند، بتوانند آن را فرا بگيرند؛ چرا كه اصولاً هر نظام آموزشى ـ تربيتى كه شالوده‏اش بر اجبار و تحميل بنا شده باشد، دير يا زود به شكست مى‏انجامد.
از اين رو، در نظام آموزشى قرآن در سيره نبوى كه بر پايه «اقراء» استوار است، در وهله اول، اين مُسْتَقْرى (متعلّم) است كه براى يادگيرى قرآن، از مُقرى (معلّم) طلب اِقراء مى‏كند.

 

2ـ بهره‏گيرى از روش شنيدارى ـ گفتارى (اِقراء)

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جهت آموزش و ترويج قرآن، آيات نازل شده را اقراء مى‏فرمود. اقراء آيات، سه مرحله اساسى اِسماع، اِستماع و اِتّباع را دربر دارد(5). معلّم، آيات را بر متعلّم، با تأنّى و كلمه به كلمه به صورتى روشن و با صدايى گويا و رسا قرائت مى‏كند (اِسماع)؛ و متعلّم پس از اِنصات يعنى سكوت همراه با توجّه و گوش فرا دادن (استماع) به هر فراز قرآنى، آن را تكرار مى‏كند (اتّباع)؛ و اين جريان آيات از زبان معلّم به سوى گوش متعلّم و جريان دوباره همان آيات بر زبان متعلّم و بازگشت آنها به سوى گوش معلّم تا آنجا ادامه مى‏يابد كه آيات مورد نظر از قلب و زبان معلّم به قلب و زبان متعلّم منتقل مى‏شوند؛ و متعلّم نيز عينا مانند معلّم، حامل و معلّم همان آيات كريمه مى‏شود.
توجّه به نكات زير در مورد كارايى قوه سامعه، مى‏تواند اهميت روش شنيدارى ـ گفتارى را بيشتر نمايان سازد:
اولاً حس شنوايى به طور مستقيم و بدون هيچ فاصله‏اى پس از تولّد به كار مى‏افتد؛ زيرا نوزاد به محض تولد ـ و حتى قبل از آن در دوران جنينى ـ مى‏تواند صداها را بشنود.
ثانيا حس شنوايى (گوش) هميشه و همه جا، چه در روشنايى و چه در تاريكى وظيفه خود را بدون وقفه انجام مى‏دهد.
ثالثا اگر شنوايى از دست برود، فراگيرى زبان ـ به عنوان مهم‏ترين ابزار برقرارى ارتباط و تبادل افكار و تجربيات ـ امرى دشوار و تقريبا ناممكن خواهد بود؛ امّا در صورت از دست دادن قوه بينايى، فراگيرى زبان و تحصيل علوم، امكان‏پذير است(6)؛ چنان كه در ميان صحابه، افراد نابينايى بودند كه به بركت اجراى اين روش موفق به فرا گرفتن قرآن شدند و حتى در زمره معلّمان و مقريان بزرگ قرآن درآمدند. عبداللّه‏ بن امّ مكتوم يكى از آن افراد بود كه همراه مُصعب بن عمير، نقش بزرگى در آموزش و ترويج قرآن در يثرب (مدينه)، قبل از ورود پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آن شهر داشت(7).
مطابق بيان آيات و روايات، جايگاه شايسته و بايسته قرآن، «قلبِ» انسان است: «وَ اِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعَالَمينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ االاَْمينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ»(8).
حضرت رضا عليه‏السلام قلب را مالك و فرمانده بدن، و گوش را دروازه قلب و حافظ و نگهبان آن مى‏خواند(9).
پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز مى‏فرمايد:
«اقرؤوا القرآن و استظهروه، فانّ اللّه‏ تعالى لا يعذّب قلبا وَعَى القرآن»(10).
بر اقراء و قرائت قرآن مداومت داشته باشيد و آن را استظهار كنيد (از روى قلب خويش بخوانيد)؛ زيرا خداوند قلبى كه قرآن را با آگاهى به درون خود راه داده و آن را حفظ و فهم كرده و به آن عنايت داشته باشد، عذاب نمى‏كند.
«انّ الذى ليس فى جوفه شى‏ءٌ من القرآن كَالْبَيْتِ الْخَرِب»(11).
فردى كه همه شرايط آشنايى و فراگيرى درست آياتى از قرآن براى او فراهم بوده، ولى چيزى از آن را فرا نگرفته و آن را در درون (قلب) خود جاى نداده باشد، ارزش او همانند ارزش خانه‏اى است كه ويران يا غارت شده است.
«طوبى لِمَنْ يُبْعَثُ يوم القيامة و جوفه محشوٌّ بالقرآن...»(12).
خوشا به حال كسى كه در روز قيامت، با قلبى آكنده از قرآن محشور مى‏شود.
همچنين رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دوست مى‏دارد سوره مُلْك در قلب هر مؤمنى جاى بگيرد: «وَدِدْتُ انّ «تَبَارَكَ الَّذى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» في قلبِ كُلِّ مؤُمنٍ»(13).
همه اين روايات حكايت از جايگاه مهم و والاى قلب در ارتباط با قرآن كريم دارند.
از سوى ديگر، قرآن پديده‏اى از سنخ «كلام و زبان» است كه خود را نازل شده به «لسان عربى مبين»(14) اعلام مى‏كند. بنابراين، بر پايه تعاليم پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرآن‏شناسى و روش آموزش آن، هدف از آموزش قرآن، در حقيقت آموزش يك زبان است كه با توجّه به اينكه زبان، اولاً و اصالتا داراى ماهيتى شفاهى است(15)، روشها و شيوه‏هاى آموزش آن بايد به گونه‏اى طراحى شوند كه با شفاهى بودن اين پديده تناسب داشته باشند. اگر هدف از آموزش، تسلط بر زبان باشد به گونه‏اى كه ديگر آن زبان، زبان بيگانه محسوب نشود، روش مطلوب فراگيرى، روش سمعى مى‏باشد. از اصول مهم اين روش، مقدّم بودن تدريس صورتِ شفاهى زبان قبل از صورت نوشتارى (روخوانى) است(16)؛ يعنى نوشتن و روخوانى را بايد آن‏قدر به تأخير انداخت كه زبان‏آموز در زبان گفتارى تبحّر قابل ملاحظه‏اى كسب كرده باشد. آن‏گاه تصوير نوشتارى و قابل رؤيت از زبان گفتارى را به زبان‏آموز عرضه كرد(17)، تا بدين ترتيب مسير زبان آموزى او تسهيل گردد.
در تعاليم معصومين عليهم‏السلام نيز فضيلت قرائت قرآن از روى مصحف، بعد از توانايى قرآن‏آموز بر قرائت قرآن از روى قلب مطرح مى‏شود نه قبل از آن:
«فضل قراءة القرآن نظرا على من يقرأه ظاهرا كفضل الفريضة على النافلة»(18).
امام صادق عليه‏السلام نيز در جواب كسى كه مى‏گويد مى‏توانم از بَر قرآن بخوانم، آيا از مصحف استفاده كنم يا خير؟ مى‏فرمايد: قرآن را بخوان و به مصحف هم نگاه كن، آيا نمى‏دانى نگاه به مصحف و از روى آن خواندن، عبادت است(19).

 

3ـ آسان‏سازى آموزش

الف ـ قرائت ساده و آسان: پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و معلّمان قرآن، آيات را به گونه‏اى آسان، روان و بى‏پيرايه، اقراء و قرائت مى‏كردند كه قرآن‏آموزان درمى‏يافتند همان‏گونه كه به راحتى مى‏توانند به زبان مادرى خويش حرف بزنند، مى‏توانند قرآن را به آسانى استماع و تكرار كنند.
ساده و آسان‏خوانى قرآن، تيسيرى بود از سوى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه راه ترويج قرائت قرآن را بر روى همگان گشود و مانع از آن شد كه قرائت قرآن در مسير و فضايى معرفى و آموزش داده شود كه به عنوان فنّ و هنرى خاص تلقى شود كه فقط عده‏اى خاص از انسانها كه خصوصيات ويژه‏اى از لحاظ حنجره، صدا، لهجه و زبان دارند قادر بر آن باشند و صنفى خاص به نام قاريان قرآن به وجود آيد و ديگران از قرائت قرآن محروم باشند. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به گونه‏اى عمل كرد كه آموختن قرآن و قرائت آن، هويت هر فرد مسلمان را تعريف مى‏كرد. بر همين اساس، بر ساده و آسان‏خوانى و در عين حال، روان و واضح خواندن قرآن در مقام آموزش آن و مواضعى كه قرائت قرآن حالت ابلاغ و ترويج همگانى داشت، مانند نماز جماعت تأكيد مى‏فرمود تا همگان به آسانى بتوانند فرا گرفته‏هاى خويش را تثبيت كنند. البته در مقام قرائت شخصى، كه تالى فاسد نداشت، قرائت آن به صورت ترجيع و مانند آن، اشكال و محذورى نداشت.
از اين‏رو، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از قرائت اذان به صورت تطريب و ترجيع و مانند آن نهى مى‏كرد؛ چرا كه اذان، حالت اعلان، ابلاغ، آموزش و ترويج همگانى داشت:
«عن ابن عباس، قال: كان لرسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مؤذّن يطرب، فقال رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : إنّ الأذان سهل سمح. فإذا كان أذانك سمحا سهلاً [فأذّن] و إلاّ فلا تؤذّن»(20).
همچنين سعيد بن مسيب شنيد كه عمر بن عبدالعزيز در نماز جماعت، قرآن را با ترجيع و تطريب مى‏خواند، به وى پيغام داد:
«خدا تو را به راه صلاح و درست آورد، ائمه جماعات [به پيروى از سنت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [اين‏گونه قرآن [نمى خوانده و] نمى‏خوانند»(21).
ابن قتيبه (م 276ق) با اشاره به نحوه قرائت حمزة بن زيات كوفى از قراء هفت‏گانه مى‏گويد:
«او در مد، همزه و اشباع، راه افراط پيموده و در اضجاع و ادغام از حد درگذشته، متعلّمان (قرآن‏آموزان) را بر مركبى سخت حمل نموده و آنچه را كه خداوند آسان گرفته، او بر امت مسلمان دشوار ساخته است. و مردم چون ديدند كه در هنگام قرائت فكهاى خود را به اين طرف و آن طرف مى‏برد، و رگهاى صورتش برجسته مى‏شود، پنداشتند كه اين فضيلت مهارت و استادى اوست؛ امّا نه قرائت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين‏گونه بود و نه قرائت نيكان سلف و نه قرائت تابعين و نه قرائت قاريان دانشمند، بلكه قرائت آنان بسيار رسا و آسان بود»(22).
ب ـ تحسين هرگونه قرائت: پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با آن شناخت جامع و كاملى كه از ماهيّت و اهداف نزول قرآن و گوناگونى مخاطبان آن به خصوص از دو جنبه زبان و روان داشت، در هنگام تعليم قرآن، هر طور كه آيات قرآن بر زبان افراد جارى مى‏شد، آن را تحسين و تجويز مى‏فرمود؛ و اشتباهات قرآن‏آموزان را به صورت مستقيم و رو در رو، به ويژه در حضور ديگران، تصحيح نمى‏كرد؛ اصولاً هيچ گونه قرآن خواندنى را «غلط» محسوب نمى‏كرد، بلكه هر كس، هر طور كه مى‏خواند، چون به هر حال قرآن مى‏خواند، تحسين و تشويق مى‏شد. به ديگر بيان، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مسير آموزش و فرايند يادگيرى يكايك قرآن‏آموزان را متناسب و مطابق با وضعيّت و توانايى هر يك از آنان آسان مى‏نمود، تا هيچ قرآن‏آموزى احساس نكند كه نسبت به ميزان توانايى و مشكلاتش در روند يادگيرى، بى‏توجّهى مى‏شود و در نهايت نتيجه بگيرد كه بهتر است قرآن نخواند و آن را رها كند؛ چنان كه وقتى بلال حبشى به علّت عدم توانايى بر تلفظ حرف «شين»، مورد انتقاد برخى از ظاهرگرايان قرار گرفته بود، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:
«انّ سين بلالٍ عنداللّه‏ الشين»(23)؛ نزد خداوند، سين بلال همان شين است و هيچ فرقى نمى‏كند.
از اين رو، به معلّمان (مُقريان) قرآن نيز همواره سفارش مى‏نمود كه در آموزش قرآن به مسئله مهم آسان‏سازى و آسان‏گيرى توجّهى جدّى داشته باشند و بر مبناى آن عمل نمايند:
«عَلِّموا و يسِّروا و لا تعسِّروا و بشِّروا و لا تنفِّروا»(24).
آسان‏گيرى سبب مى‏شود كه مردم، قرآن را به مثابه پيامى فرخنده و خجسته دريافت كنند و همين بشارت، آنان را به سمت فراگيرى بيشتر قرآن و قرائت آن تشويق مى‏كند، در حالى كه سختگيرى و ايجاد دشوارى، موجب نفرت و دورى مردم از عرصه آموزش و ترويج قرآن مى‏گردد.
تحسين هرگونه قرائتى را مى‏توان از جمله كليدى‏ترين عناصرى دانست كه در كنار اسوه بودن قرائت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اقراء و قرائت پيوسته ايشان در منظر صحابه (قرآن‏آموزان)، به صورت جدّى و مؤثّر مسئله تصحيح را در امر قرائت قرآن راهبرى مى‏كرد؛ يعنى اگر قرآن‏آموزى، آيات قرآن را كامل و درست فرا نگرفته بود و يا آن را اشتباه قرائت مى‏كرد، هنگامى كه اقراء و قرائت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ساير قرآن‏آموزان را كه همواره در حال افزايش بودند، در ديگر صحنه‏ها مانند نماز، عرضه قرائت و مانند آن مى‏ديد و مى‏شنيد، به اشتباه خود پى مى‏برد و خودش آن را اصلاح مى‏كرد.
گويى مسئله درست مانند فرايند زبان‏آموزى كودك است. كودك پس از تولد واژه‏ها و جمله‏هاى مختلف را مى‏شنود و سعى مى‏كند آنها را ادا و تلفظ كند، ولى تا مدتى به اشتباه مى‏افتد و آنها را غلط، درهم و آميخته و يا با حذف قسمتى از آن ادا مى‏كند. والدين آگاه بى‏آن كه كوچك‏ترين نگرانى و دغدغه‏اى داشته باشند، هرگونه تكلّم كودكانه او را عين پيشرفت به سوى زبان‏آموزى مى‏دانند.
زبان‏شناسان و روان‏شناسان بر اين باورند كه غالبا درك شنيدارى كودك درست عمل مى‏كند، ولى بر نحوه تلفظ درست آن هنوز قدرت كافى را ندارد. بنابراين، اشكال گرفتن از نحوه تلفظ او باعث رنجش و ناراحتى و حتى لكنت زبان و گوشه‏گيرى او مى‏شود؛ از سوى ديگر، اگر والدين و بزرگ‏ترها، تلفظ به ظاهر اشتباه او را تقليد كنند و با همان تلفظ اشتباهش با او تكلّم كنند، كودك در مقابل اين تقليد نيز حالت آزردگى نشان مى‏دهد(25).
با ادامه نزول و افزايش تعداد آيات و سوره‏ها و وجود شرايطى آسان، طبيعى و آرام براى يادگيرى، قرائت قرآن هر چه بيشتر گسترش و عموميت مى‏يافت. در اين ميان، برخى از قرآن‏آموزان، ناخودآگاه، قرآن را به وجوه و ترتيبهاى مختلف مى‏خواندند كه با اعتراض و ممانعت برخى ديگر روبه‏رو مى‏شوند؛ و آن‏گاه كه بازخواست مى‏شدند كه چه كسى اين قرائت را به شما آموخته است، بى‏درنگ، هر يك، قرائت خود را به پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منسوب مى‏كرد؛ يعنى اينكه من در حضور پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرآن را اين‏گونه خواندم و فرا گرفتم، و ايشان هيچ اشكال و ايرادى نگرفت، در حالى كه آن معلّم و مقرى قرآن و ديگر مسلمانان به خوبى مى‏دانستند كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرآن را آن‏گونه كه او مى‏خواند، به وى آموزش نداده است؛ در نتيجه، به سبب اهتمامى كه در حفظ و صيانت كلام اللّه‏ از هرگونه خطر تحريف و تغييرى در آن داشتند، بر سر قرائت درست آيات و ترتيب آنها، با يكديگر به مشاجره و نزاع مى‏پرداختند و آن‏گاه كه حكميت نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏بردند، آن حضرت از آنان مى‏خواست كه دوباره آن قسمت از آيات را كه در نحوه قرائت آن با يكديگر اختلاف دارند، قرائت كنند. با پايان يافتن قرائت هر يك از طرفين اختلاف، آن حضرت قرائت همه آنان را بر پايه اصلِ «نزل القرآن على سبعة أحرف»(26)، جايز و روا و در راستاى تحقق اهداف نزول قرآن مى‏دانست و آنها را تحسين و تأييد مى‏نمود و از همه مى‏خواست كه از هرگونه جدال و كشمكش بر سر قرائت قرآن بپرهيزند، و قرائت يكديگر را تخطئه نكنند و آن را نادرست نشمرند(27)؛ زيرا «انّ ملكا موكّلُ بالقرآن، فمن قرأه من أعجمىٍّ اَوْ عربىٍّ فلم يقوّمه قوّمه الملك ثمّ رفعه قواما»(28).
همانا ملكى بر قرآن موكّل است، كه اگر هر كسى از عرب يا غير عرب آن را [به هر دليلى [درست و مرتّب آنچنان كه هست، نخواند، آن ملك قرائت آن شخص را تصحيح و مرتّب كرده، سپس نزد خداوند بالا مى‏برد» و تأكيد مى‏كنند كه «اگر قارى در هنگام قرائت قرآن دچار خطا و اشتباه شد، يا قارى فردى اعجمى باشد [و به خاطر اختلاف لهجه و زبان نتواند اجزاى كلام را درست ادا كند] فرشته الهى آن را همان‏طور كه از جانب خداوند نازل شده است [تصحيح كرده و [مى‏نويسد»(29).
بنابراين، تصحيح قرائت قرآن بر عهده خداوند است و مأموران آن هم ملائكه‏اند نه غير ايشان! پس، معلّمان و قرآن‏آموزان به جاى اشكال‏گيرى از قرائت يكديگر و تصحيح آن، توان خود را در راه استمرار و تداوم قرائت به هر گونه‏اى كه براى آنان ميسّر است به كار گيرند(30).
ابىّ بن كعب مى‏گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سوره‏اى را بر من اقراء فرمود، سپس هنگامى كه در مسجد نشسته بودم، شنيدم فردى همان سوره را به نحوى قرائت مى‏كند كه با قرائت من اختلاف دارد! به او گفتم: چه كسى اين سوره را به تو تعليم داده است؟
گفت: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله !
گفتم: نمى‏گذارم از من جدا شوى تا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شود. او را نزد آن حضرت آوردم. گفتم: اى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين فرد، همان سوره‏اى را كه پيش از اين به من تعليم فرموديد، طورى قرائت مى‏كند كه با نحوه خواندن من از همان سوره تفاوت دارد!
رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: اُبَىّ بخوان، من سوره را خواندم. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: احسنت! سپس به فرد ديگر گفت: حال، شما بخوان. او سوره را به همان‏گونه كه مخالف قرائت من [ابى [بود، خواند. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به او نيز فرمود: احسنت! سپس فرمود: اُبىّ! همانا خداوند قرآن را بر اساس هفت حرف نازل كرده است [ پس قرآن هر طور كه خوانده شود،] شفابخش و پسنديده است(31).
از اين رو، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه مشاهده مى‏نمود و يا خبرى مى‏رسيد كه هنوز برخى از افراد، به اين تعاليم و اصول توجهى نمى‏كنند و بر سر قرائتِ درست قرآن به مجادله و اختلاف دامن مى‏زنند و با سختگيرى، مانع قرائت ديگران مى‏شوند، ناراحت و نگران مى‏شد و ناخرسندى خود را ابراز داشته، آن را موجب عدم ترويج قرآن مى‏دانست.
بدين ترتيب، اين تدبير حكيمانه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سبب شد كه قرآن، نه تنها هيچ‏گاه در قيد و بند لهجه‏ها و زبانها و اختلاف فرهنگها و نژادها، سليقه‏ها و ذوقها، و حتى اجتهادهاى اشخاص نماند، بلكه هر يك از اين عارضه‏ها ـ كه بر سر راه قرائت قرآن قرار داشت ـ به خوبى درك و فهم شد و مورد احترام قرار گرفت و از آنها به بهترين وجه براى ترويج قرائت قرآن ميان آحاد مردم در كمترين مدت، به بيشترين و دورترين نقاط، استفاده شد. همچنين تأييد و تحسين پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به قرائتهاى مختلف، يكسان و به اندازه مساوى و در سطح عالى بود، به طورى كه از به‏وجود آمدن زمينه‏هاى تبعيض، تحقير، تفاخر، انحصار و درجه‏بندى ميان مسلمانان پيشگيرى كرد و هر كس، هرگونه كه قرآن را مى‏خواند و هر لهجه و زبانى كه داشت، قرائت او همسنگ و هم‏ارزش با ساير قرائتها بود و هيچ قرائتى بر قرائت ديگرى برترى داده نمى‏شد، و همه قرائتها، برترين و بهترين قرائت محسوب مى‏شد(32).
بدين‏سان، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگونه سختگيرى و مانعى را از سر راه ترويج و همگانى شدن قرائت قرآن برداشت و مسير آن را تا آخرين حدّ ممكن تسهيل نمود و فضايى امن و شرايطى آرام و روان و قابل انعطاف در برابر ويژگيهاى مختلف انسانها و مطابق با فطرت و سلايق و ذوقهاى گوناگون آنان در جهت ترويج قرآن به‏وجود آورد؛ زيرا اولاً فرايند يادگيرى زبان، روان‏شناختى است و يادگيرى نسبت مستقيمى با آرامش روحى و روانى و شرايط اجتماعى زبان‏آموز دارد(33). از اين رو، زدوده شدن مسائل اضطراب‏آور و دلهره‏انگيز و ايجاد شرايط آرام‏بخش و طبيعى، تمركز فكرى را كه اساس يادگيرى است، فراهم مى‏آورد.
ثانيا از جمله حقوق اوليه و مسلّم هر متعلّم و متربّى اين است كه او را راحت بگذارند و به او اجازه دهند كه شخصا خود را امتحان و آزمايش كند؛ زيرا هر قدر او از آزمون و خطا و فعّاليت بيشترى برخوردار باشد، بيشتر به يادگيرى خود مطمئن مى‏شود، و به معلّم و آنچه ياد گرفته است احترام مى‏گذارد، و سعى در كاربرد و گسترش آن دارد(34).
از سوى ديگر، اكثر صحابه و قرآن‏آموزان در زمان حيات پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عرب‏زبان بودند و لهجه‏هاى مختلفى داشتند كه با توجّه به خاص و بى‏نظير بودن زبان قرآن (عربى مبين) و تفاوت آن با زبان عربى رايج در آن زمان، در واقع، صحابه (قرآن‏آموزان) در حال يادگيرى زبان دومى بودند. بنابراين، ريشه و منشأ بسيارى از خطاهاى آنها در هنگام قرائت قرآن را مى‏توان ناشى از پديده تداخل زبان عربى با زبان قرآن و فرا گرفتن اسلوب و قواعد زبان قرآن دانست.
توضيح اينكه زبان‏شناسان، يادگيرى زبان دوم را فرايندى آگاهانه و روان‏شناختى مى‏دانند كه از برخى جهات با يادگيرى زبان اول (زبان مادرى) مشابه است و به طور كلى از آنجا كه يادگيرنده زبان دوم مهارتها و نيز شمّ خاص زبان اول را از پيش داراست، بى‏شك عوامل و تواناييهاى ياد شده به صورت «تداخل» يا «انتقال منفى» و بروز «خطا» و يا به صورت «انتقال مثبت» يا تسهيل در فرايند يادگيرى زبان دوم ظاهر مى‏شود. بر اساس نظريه‏هاى نوين زبان‏شناسى و آموزش زبان، فراگيرى زبان، الزاما همراه با خطاست، و همين اشتباهات و خطاها نشانه زبان‏آموزى و پيشرفت در آن است، و امرى كاملاً عادى و طبيعى به‏شمار مى‏رود و نبايد نگران‏كننده و يا بازدارنده انگاشته شود؛ هر چند لازم است از راه قرار دادن يادگيرنده در معرض نمونه‏هاى زبانى درست و به اندازه كافى و نيز تمرينهاى مناسب، روند يادگيرى او تسهيل شود.
خطاهاى تداخلى عبارت است از خطاهايى كه بر اثر به كارگيرى عناصر زبان اول در زبان دوم، ظاهر مى‏گردد. علاوه بر تداخل، تقريبا نيمى از خطاها، نتيجه پيشرفت در يادگيرى است كه به آن خطاهاى پيشرفتى يا درون زبانى گفته مى‏شود. اين دسته از خطاها مشابه خطاهايى است كه در گفتار كودكان به هنگام فراگيرى زبان اول نيز مشاهده مى‏شود؛ يعنى يادگيرنده زبان دوم نيز همان فرايندهايى را به كار مى‏گيرد كه در زبان‏آموزى كودك صورت مى‏پذيرد. از جمله «تعميم»، «قاعده‏سازى» و «تعميم نادرست» در كنش زبانى او مشاهده مى‏شود. موارد تعميم نادرست نشاندهنده بخشى از خطاهايى است كه يادگيرنده زبان دوم در روند يادگيرى زبان با آن درگير است. اين‏گونه خطاها به عنوان بخشى از فرايندهاى ساخت‏سازى يا قاعده‏سازى زايا نيز انگاشته مى‏شود؛ يعنى از راه انتقال قاعده‏ها از زبان مادرى، يادگيرنده كوشش مى‏كند به داده‏هاى زبان دوم معنى ببخشد(35)؛ چرا كه درك دقيق معنى، به ويژه ريزه‏كاريهاى مربوط به آن را فقط از لابه‏لاى (لايه‏هاى) زبان مى‏توان تشخيص داد(36)، و از اين راه فراگيرى زبان دوم را تسهيل مى‏كند. به عبارت ديگر، يادگيرنده زبان دوم از راه قرار گرفتن در معرض زبان به صورتى مناسب و تا حدودى مشابه فراگيرى زبان اول، در ذهن خود درباره زبان دوم قاعده‏هايى بنا مى‏كند كه هر چند ممكن است در ابتدا از قاعده‏هاى واقعى زبان انحراف داشته باشد، ولى به تدريج در روند يادگيرى و نيز به كمك آموزش بر پايه قاعده‏سازى زايا و فراگيرى مهارتهاى زبانى، كوشش مى‏كند آنها را با قاعده‏هاى زبان دوم سازگار سازد، و از اين راه توانش زبان دوم را كسب نمايد(37). بنابراين آنچه مهم است نقش فعّال زبان‏آموز در زبان‏آموزى و استفاده از زبان است؛ و اين همه به دليل اين است كه صرفِ تقليد موجب زبان‏آموزى نمى‏گردد.

 

4ـ اقراء و قرائت پيوسته آيات

همگام با ابلاغ و نزول تدريجى قرآن، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از هر فرصتى براى اقراء و قرائت آيات نازل شده در جهت ابلاغ (اسماع)، آموزش، ترويج و تثبيت آنها استفاده مى‏كرد. در اصل، نبوت و رسالت آن حضرت اولاً مشروط به استمرار و مداومت بر قرائت قرآن توسط شخص خودشان بوده است؛ به طورى كه حتى ايشان نيز با همه آگاهى و اشراف كاملى كه بر جميع ما انزل اللّه‏ داشت، بى‏نياز از قرائت قرآن و اسماع آن به خودشان نبوده است: «يَآءَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ الَّيْلَ اِلاَّ قَليلاً * نِّصْفَهُ اَوِ انقُصْ مِنْهُ قَليلاً * اَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْ انَ تَرْتيلاً»(38)؛ «اِنَّمَآ اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذى حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَىْ‏ءٍ وَاُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ * وَ اَنْ اَتْلُوَاالْقُرْ انَ»(39).
گزارشهاى سيره و روايات به خوبى نشان مى‏دهند كه آن حضرت در همه صحنه‏ها و لحظات زندگى، در شب و روز، در سفر و حضر، سواره يا پياده، در ميدان جنگ و صحنه دفاع و به‏طور كلى در هر حال، از قرائت قرآن غافل نبود(40).
قرائت پيوسته آيات قرآن توسط پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سبب مى‏شد كه بسيارى از افراد در همان لحظات خود به خود به انصات و استماع آيات قرآن بپردازند و آنها را فرا گيرند، يا همراه آن حضرت تكرار كنند؛ چنان كه ابن مسعود مى‏گويد:
«هنگامى كه با پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در منى به‏سر مى‏برديم، سوره «والمرسلات» نازل شد و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بلافاصله به قرائت آن پرداخت و من در حالى كه زبان مباركشان به قرائت آن سوره تر و تازه بود، آن سوره را از دهان مباركشان تلقّى كردم و ياد گرفتم»(41).
ثانيا آغاز و انجام نبوت و رسالت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منوط به اقراء آيات نازل شده بر مردم بوده است: «وَ قُرْ انًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَاَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزيلاً»(42).
از اين رو، در اوايل دوره رسالت، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جهت ابلاغ و اسماع آيات قرآن، بر فراز مكانى بلند بر دامنه كوه صفا كه مشرف بر محل اجتماع مردم مكه و نقطه پر تردد و محل عبور و مرور كاروانها و مسافران و اهالى مكه بود، مى‏ايستاد(43) و با نداى جاويدان «اللّه‏ اكبر» توجّه همگان را جلب كرده، با صدايى رسا و شيوا، شمرده شمرده به قرائت آيات و سوره‏هاى نازل شده مى‏پرداخت و اين مكان، ميعاد پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جهت اقراء و قرائت قرآن بود.
با افزايش سختگيرى و ممانعت مشركان، مسلمانان در نزديك‏ترين نقطه به اين مكان، يعنى در منزل ارقم بن ابى ارقم (م 55ق) گرد هم مى‏آمدند و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جمع آنان به آموزش قرآن مى‏پرداخت؛ به طورى كه بسيارى از جوانان، مردان و زنان، همچون عمار ياسر، صهيب رومى و مصعب بن عمير در آنجا به جمع مسلمانان و قرآن‏آموزان پيوستند و از همين‏جا، هسته‏هاى اوليه تعليم و تعلم قرآن در مكه به صورت مخفيانه شكل گرفت(44).
همچنين پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در نزديكى كعبه به نماز مى‏ايستد و در قالب نماز، آيات و سوره‏هاى نازل شده را به گوش مردم و تازه‏واردان به مكه مى‏رساند، به طورى كه افراد زيادى تحت تأثير استماع آيات قرآن در نماز آن حضرت قرار مى‏گرفتند و ايمان مى‏آوردند و بعد از خروج از مكه پيام‏آور قرآن و رسالت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ميان قوم و قبيله و منطقه خود مى‏شدند؛ چنان‏كه طفيل بن عمرو دَوْسى (م 11ق) از اشراف قبيله دَوس وارد مكه شد، مشركان قريش از او و ساير تازه‏واردان خواستند كه به سخنان محمّد گوش ندهند. او مى‏گويد: سپيده‏دم وارد مسجدالحرام شدم، در حالى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در كنار كعبه به نماز ايستاده بود، نزديك او شدم و از ترس اينكه مبادا چيزى از كلام او را بشنوم در گوشهايم پنبه گذاشته بودم، ولى با اين حال، خدا خواست كه قسمتى از كلام او را بشنوم، آن را كلامى نغز و دلپسند يافتم. با خود گفتم: من فردى اديب و سخن‏شناس هستم، چه مانعى دارد كه من كلام اين مرد را كامل بشنوم! اگر درست و زيبا بود قبول مى‏كنم و اگر زشت و ناروا بود نمى‏پذيرم. لحظاتى صبر كردم تا محمّد به سوى منزلش روان شد. خود را به او رساندم و خواستم كه امرش را بر من نيز عرضه بدارد. امرش را با سلام بر من آغاز كرد، آن‏گاه سوره‏هاى «قُلْ هُوَ اللّه‏ُ اَحَد»، «قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقْ» و «قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»را بر من تلاوت كرد. و اللّه‏! هرگز، تا آن زمان سخن و كلامى را زيباتر و امرى را استوارتر از قرآن نشنيده و نيافته بودم. پس، اسلام آوردم و شهادت و گواهى به حقانيت آن دادم. پس از آن همواره اسلام را در ميان قبيله‏ام تبليغ كردم و به تدريج افراد بسيارى از قبيله‏ام مسلمان شدند(45).
به طور كلى، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن‏قدر بر اقراء و قرائت پيوسته آيات و سوره‏هاى قرآن اهتمام مى‏ورزيد كه گويى آن حضرت همواره در حال اقراء و آموزش قرآن بر فرد يا جمعى از مسلمانان بود؛ چنان كه حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «كان رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقرئنا القرآن على كلّ حالٍ»(46).
هر يك از قرآن‏آموزان نيز هر چند آيه يا سوره‏اى كه فرا مى‏گرفت، معلّم همان آيات و سوره‏ها مى‏شد و آن را به ديگرى ابلاغ و اقراء مى‏كرد، به طورى كه هر مسلمانى هم‏زمان هم معلّم قرآن بود و هم متعلّم آن و اين بزرگ‏ترين معيار فضيلت هر مسلمانى نزد خدا و رسول او محسوب مى‏شد: «خيركم من تعلّم القرآن و علّمه»(47) يا فرموده‏اند: «خيركم من قرأ القرآن و اقرأه»(48).
زياد بن لبيد مى‏گويد: «ما قرآن را فرا مى‏گيريم و مى‏خوانيم و آن را به زنان و فرزندان خويش اقراء مى‏كنيم و به همين ترتيب، فرزندان ما آن را به فرزندان خود اقراء مى‏كنند»(49).
يكى از اولين نهادهاى آموزشى، اجتماعى و عبادى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بدو ورود به مدينه در جهت تقويت بنيانهاى نظام نوپاى اسلامى طرح‏ريزى كرد و به مرحله اجرا درآورد، ساخت و بناى مسجد بود(50)؛ مسجد كه مركز اجتماع، شورا، تعاون، برنامه‏ريزى و راه‏اندازى امور مسلمانان بر مبناى تعاليم قرآن است(51)، به كانون مهم و اصلى تعليم و تعلّم قرآن و ترويج و تثبيت آن در مدينه نيز تبديل شد. با اقامه نمازهاى جماعت، جمعه و عيدين، اكثر مسلمانان، دست كم در طول هر شبانه‏روز، پنج نوبت در مسجد گرد مى‏آمدند و آيات و سوره‏هاى فراوانى را استماع و قرائت مى‏كردند؛ و بعد از اقامه نماز يا در فرصتهاى ديگر، به گروههاى كوچك‏تر تقسيم مى‏شدند و به صورت حلقه‏اى مى‏نشستند و به آموزش و يادگيرى، و مقارئه و مدارسه قرآن مشغول مى‏شدند؛ چنان كه انس بن مالك مى‏گويد:
«انّما كانوا إذا صلّوا الغداة قعدوا حلقا حلقا يقرؤون القرآن»(52).
عقبة بن عامر نيز مى‏گويد:
«نحن فى المسجد نتدارس القرآن»(53).
عبادة بن صامت مى‏گويد:
«كنّا فى المسجد نتقرّأ، يقرأ بعضنا على بعض»(54).
جابر بن عبداللّه‏ انصارى نيز مى‏گويد:
«خرج علينا رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نحن نقرؤ القرآن و فينا الاعجمى و الأعرابى، فاستمع، فقال صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : اقرؤا فكلٌّ حسن»(55).
مشغول قرائت قرآن بوديم ـ در حالى كه در جمع ما عرب و غير عرب در كنار هم قرار داشتند ـ كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر ما وارد شد و به قرائت ما گوش داد؛ سپس فرمود: به قرائت خود ادامه دهيد كه قرائت همه شما، نيك و قابل ستايش است.
بارها اتفاق مى‏افتاد كه به علت حضور بسيار قرآن‏آموزان در مسجد و اقراء و قرائت فراوان آيات قرآن، صداى قرائت قرآن اوج مى‏گرفت. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ديدن اين وضعيت خواستار پايين آوردن صداها مى‏شد تا موجب همهمه و آزار به يكديگر نشوند؛ «ألا انّ كلّكم مناجٍ ربّه، فلا يؤذين بعضكم بعضا و لا يرفع بعضكم على بعضٍ فى القراءة»(56).
ابو سعيد خدرى مى‏گويد:
«كان اصحاب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله إذا اجتمعوا تذاكروا العلم و قرأوا سورة»(57)؛ يا «كان أصحاب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله إذا قعدوا يتحدّثون و كان حديثهم الفقه الا أن يأمروا رجلاً فيقرأ عليهم سورة أو يقرأ رجل سورة من القرآن»(58)؛ يعنى صحابه (قرآن‏آموزان) در هر فرصتى كه در كنار هم قرار مى‏گرفتند، به قرائت و مقارئه سوره‏هاى قرآن مى‏پرداختند و قرائت آيات قرآن محور عمده فعاليتهاى آنان بود. به نظر مى‏رسد مراد از «مذاكره علم»، همان يادآورى آيات و سوره‏هاى قبلى است يا يادآورى مسائل و مباحثى است كه در ارتباط با شناخت قرآن و سوره‏ها به كار مى‏رفته است؛ مانند شناخت وقوف، تعداد آيات، چگونگى املاى كلمات قرآن. امّا منظور از «فقه»، يا معناى لغوى آن است؛ يعنى صحابه سوره‏اى از قرآن را قرائت مى‏كردند و فهمها و برداشتهاى خود را به بحث مى‏گذاشتند(59). يا اينكه منظور از فقه همان احكام عملى است كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آنها را به همراه اقراء و قرائت قرآن به قرآن‏آموزان آموزش مى‏داد، چنان كه آن حضرت بعد از ورود به مدينه، با اقراء و قرائت آيات 14 و 15 سوره اعلى ـ يعنى «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى * وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى» ـ كه در مكه نازل شده بودند، زكات فطره، تهليلات و نماز عيد فطر را آموزش مى‏داد(60).
بدين‏سان آيات قرآن، آن‏قدر بر سر زبانها رواج يافته بود كه بسيارى در خارج از مكه و مدينه و با شنيدن آن از زبان رهگذران و كاروانيان دلسپرده آن شده و مقدارى از قرآن را فرا گرفته بودند؛ چنان كه عمرو بن سلمة جَرْمى مى‏گويد:
«در سنين كودكى، در منطقه‏اى زندگى مى‏كرديم كه به علت داشتن آب، محل عبور و مرور كاروانيان و رهگذران بود، و من هر آنچه از قرآن از زبان آنان مى‏شنيدم، حفظ مى‏شدم به گونه‏اى كه احساس مى‏كردم آيات قرآن در درون سينه‏ام (قلبم) حك مى‏شود و به آن مى‏چسبد و همراه و ملازم آن مى‏گردد. به مرور زمان بعد از مدتى بسيارى از آيات و سوره‏هاى قرآن را بدين‏سان فرا گرفتم و آنها را در سينه خود جمع كردم، تا اينكه بعد از فتح مكه، گروهى از قبيله ما نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفتند، و در آنجا قرآن و نماز و اذان و مانند آن را فرا گرفتند؛ پس از برگشت و با اقامه نماز، مرا كه از همه آنان قرآن‏خوان‏تر و قرآن‏دان‏تر بودم، به امامت جماعت برگزيدند، چرا كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آنان فرموده بود: «ليؤمّكم أكثركم قرآنا»؛ امامت جماعت را كسى برعهده گيرد كه از همه شما قرآن‏خوان‏تر و قرآن‏دان‏تر است(61).
به طور كلى، از يك سو، ابلاغ تدريجى آيات و سوره‏هاى قرآن در موقعيتهاى گوناگون و تنوع آن از لحاظ كميّت و موضوع و هماهنگى و انسجام، و ارتباط و تناسب درونى آيات قرآن با يكديگر و با نيازهاى قرآن‏آموزان و از سوى ديگر، اقراء و قرائت پيوسته و مكرر آيات قرآن در منظر مردم و اهتمام و تدابير حكيمانه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جهت ايجاد نظام و محيط آموزشى آسان و روان بر اساس اصل همكارى و هميارى، سبب مى‏شد كه افراد بيشترى در زمانهاى متناوب در معرض شنيدن آيات قرآن قرار گيرند و هر قرآن‏آموزى با مجهز شدن به شناخت و انگيزه‏هاى لازم و به فراخور خويش در حال يادگيرى و تكرار قرائت قرآن و كاربرد آن در صحنه‏هاى مختلف زندگى و تعليم و اقراء آن به ديگران باشد.
به بيانى ديگر، نزول تدريجى و ارتباط گسترده و عميق تعاليم قرآن با زندگى فردى و اجتماعى قرآن‏آموزان و حضور فعّال و خلاّق پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در متن زندگى قرآن‏آموزان (مردم) و هميارى و همراهى با آنان در حل مشكلات و مسائل مختلف زندگى بر اساس آموزه‏هاى قرآن، آنچنان قرآن‏آموزان را فعالانه با آيات نازل شده و موقعيتهاى يادگيرى درگير و روبه‏رو مى‏نمود كه مى‏توان گفت هر مسلمانى به طور فعال در صحنه يادگيرى و ترويج قرآن شركت داشت.
بر همين اساس، مى‏توان گفت يك وجه تأكيد پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر حضور مسلمانان در نماز جماعت، پيمان برادرى، و بسط روحيه شورا و تعاون، در جهت افزايش سطح ارتباطات قرآن‏آموزان با معلّمان و با يكديگر و بالا بردن ميزان مشاركت آنان در جهت ترويج و تثبيت قرآن بوده است.
اقراء و قرائت پيوسته پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنان حكيمانه صورت مى‏پذيرفت كه نه تنها در آن هيچ شائبه تحميل و اجبار ديده نمى‏شد، بلكه همواره انگيزه قرآن‏آموزان و نو مسلمانان را بر فراگيرى هر چه بيشتر قرآن و قرائت و اقراء مداوم آن مى‏افزود و آن‏گونه نبود كه موجب يكنواختى و معمولى جلوه‏گر شدن قرآن براى قرآن‏آموزان و در نهايت مايه دلزدگى آنان گردد، بلكه همواره عملاً مواظب حفظ عظمت، عزت، كرامت، حكمت و مجد قرآن و ابلاغ مبين آن و رسول اللّه‏ بودن خودشان بودند(62).
بدين‏سان، با اهتمام و تدابير حكيمانه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و شركت فعالانه همه قرآن‏آموزان در امر تعليم و تعلّم، آن‏چنان فضا و محيط قرآنى فراهم آمد كه آواى قرآن از سوى هر مسلمانى و از هر مكانى و در هر زمانى، از منازل(63)، مساجد، در نمازهاى جماعت، جمعه(64) و نافله‏ها، در خطبه‏ها، در سفر و حضر، در دل شب(65)، در ميدان جنگ و صحنه دفاع(66) در گفت‏وگوهاى روزمره، در جلسات، اجتماعات و مدارسه‏ها بلند بود و به گوش مى‏رسيد، به طورى كه ذكر و زمزمه اصلى زبان مردم، آيات و سوره‏هاى قرآن بود. بنابراين، رواياتى نظير: «معه [رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [قوم صدورهم أناجيلهم»(67) و «فيقرؤوه [القرآن [قياما و قعودا و مشاةً و على كلّ الاحوال يسهّل اللّه‏ عزّوجلّ حفظه عليهم» را مى‏توان مؤيد و توصيف‏كننده اين نظام و محيط آموزشى دانست كه در نتيجه اجراى اين نظام آموزشى آسان و روان، آيات و سور قرآن، ذكر و زمزمه دائمى زبان مسلمانان مى‏گردد و در قلب آنان جاى مى‏گيرد و تبيين و هدايت خود را از اين طريق انجام مى‏دهند.
در اين محيط آموزشى، بسيارى در روندى طبيعى و تدريجى خودبه‏خود آيات و سوره‏هاى قرآن را ياد مى‏گيرند و حامل آن مى‏شوند؛ چنان كه امّ هشام، دختر حارثة بن نعمان مى‏گويد:
«از آنجا كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله معمولاً در نماز صبح و خطبه‏هاى نماز جمعه سوره «قآ * وَ الْقُر انِ الْمَجيد» را قرائت مى‏كرد، من اين سوره را از زبان پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرا گرفتم و حفظ شدم»(68).
بنابراين، مى‏توان گفت ما با دو شيوه قرآن‏آموزى مداوم روبه‏رو هستيم: 1ـ قرآن‏آموزى طبيعى؛ 2ـ قرآن‏آموزى هدايت شده.
قرآن‏آموزى طبيعى؛ يعنى اينكه قرآن‏آموز بدون هيچ گونه آموزش عمدى و مستقيم، قرآن را به‏طور طبيعى و از راه ارتباط‏هاى عادى و اجتماعى فرا مى‏گيرد، به اين ترتيب كه قرآن‏آموز در يك جامعه و محيط قرآنى به سر مى‏برد كه اعضاى اين جامعه در اكثر اوقات مشغول به اقراء و قرائت قرآن و كاربرد آن در صحنه‏هاى مختلف زندگى هستند. بدين‏سان قرآن‏آموز به تدريج به علت قرار گرفتن در معرض داده‏هاى زبان قرآن كه همواره در منظر و مسمع اوست، قرآن را ياد مى‏گيرد و بر قرائت و كاربرد آن توانا مى‏شود.
قرآن‏آموزى هدايت شده؛ يعنى فرا گرفتن قرآن از طريق آموزش منظّم و هدايت شده؛ به اين ترتيب كه معلّم، آموزش قرآن را با «حزب مُفَصَّل»(69) و از سوره ناس آغاز مى‏كند، و قرآن‏آموز به تدريج اين سوره‏ها را يكى پس از ديگرى فرا مى‏گيرد و با مقارئه و مدارسه و عرضه قرائت خود به معلّم، آموخته‏هاى خود را تثبيت مى‏كند. ابن عباس مى‏گويد: «در هنگام رحلت پيامبر اكرم ده ساله بودم و حزب مفصل را كاملاً فرا گرفته بودم»(70).
با اين حال، در هر دو مورد، فرايند يادگيرى كم و بيش يكسان است، تنها ممكن است از نظر سرعت يادگيرى و فراگيرى برخى مهارتها متفاوت بوده باشند.

نویسنده: محسن رجبى

پي‌نوشتها
----------
1 ـ بنگريد به: محمّد على لسانى فشاركى و ديگران، طرح پژوهشى آموزش زبان قرآن، ص 600-601.
2 ـ غاشيه / 22.
3 ـ ق / 45.
4 ـ ص / 86.
5 ـ چنان كه خداوند روش آموزش قرآن به پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را اين‏گونه بيان مى‏كند: «سَنُقْرِئَكَ فَلاَ تَنْسى» (اعلى / 6)؛ «فَاِذَا قَرَأنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ»(قيامة / 19).
6 ـ ابوالفضل خوش منش، تحقيقى در ابعاد مسأله حمل قرآن كريم، 1378ش.
7 ـ المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 626.
8 ـ شعراء / 192 - 194؛ و نيز بنگريد به اعراف / 100؛ لقمان / 75؛ فصلت / 3-5؛ و... .
9 ـ بحارالانوار، ج 59، ص 309.
10 ـ وسائل الشيعه، ج 4، ص 825؛ كنزالعمّال، ج 1، ص 512، ح 2271.
11 ـ كنز العمّال، ج 1، ص 512، ح 2276.
12 ـ همان، ج 1، ص 515، ح 2298.
13 ـ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 306.
14 ـ شعراء / 195؛ نحل / 103.
15 ـ وان پاسل و دى گريو، «جايگاه زبان گفتارى و زبان نوشتارى در آموزش زبان»، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، روشهاى آموزش زبان و مسائل زبان‏شناسى (نه مقاله)، ص 179.
16 ـ همان، ص 202.
17 ـ ديويد دوكمپ، «زبان‏شناسى و آموزش زبانهاى بيگانه»، ترجمه حسين مريدى، قلمرو زبان فارسى و آموزش زبانهاى بيگانه (هفت مقاله)، ص 74-75.
18 ـ كنزالعمّال، ج 1، ص 516، ح 2302.
19 ـ الكافى، ج 2، ص 613.
20 ـ قرطبى، التذكار فى افضل الاذكار، ص 120-123.
21 ـ همان، ص 121.
22 ـ تأويل مشكل القرآن، ص 60.
23 ـ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 278.
24 ـ كنز العمّال، ج 10، ص 249، ح 29330؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 1359.
25 ـ بنگريد به: لارى ام. هايمن، نظام آوايى زبان: نظريه و تحليل، ترجمه يداللّه‏ ثمره، ص 49.
26 ـ بنگريد به: طبرى، جامع البيان، ج 1، ص 16-24.
27 ـ زبان‏شناسان نيز بر اين باورند كه تمام تصورات ما در مورد «صحيح و غلط» بودنِ زبان، نه تنها نادرست و بيهوده است، بلكه به طور قطع مضر است و چه خوب است ما از قيد آنها رهايى يابيم. در مورد زبان، «صحيح و غلط» هيچ معنى ندارد، مگر آن كه در ارتباط با موقعيتهايى كه كاربرد زبان را ايجاب مى‏كند، بررسى شود و همه گونه‏هاى گفتار، داراى ارزشى مساوى هستند و ارزيابى و قضاوت خوب و بد در تجزيه و تحليل علمى زبان اصلاً وارد نمى‏شود. (بنگريد به: رابرت. آ. هال، زبان‏شناسى، ترجمه محمّد رضا باطنى، ص 30-31.
28 ـ كنزالعمال، ج 1، ص 513، ح 2282 و 2283؛، ص 533، ح 2388.
29 ـ همان، ج 1، ص 513، ح 2284.
30 ـ بنابر يك تحقيق ميدانى گسترده، مى‏توان علت عدم قرائت قرآن بعضى از افراد در جلسات قرآن و فرار و وازدگى بسيارى ديگر را از كلاسهاى آموزش قرآن، همين ترس از اشتباه‏خوانى و تصحيحهاى سختگيرانه معلّمان قرآن، به ويژه در حضور ديگران دانست.
31 ـ نسائى، سنن، ج 2، ص 153؛ گر چه تاكنون در ردّ و قبول روايات احرف سبعه و مراد از آنها، اختلاف‏نظرهاى عميقى ميان پژوهشگران وجود داشته و دارد، ولى اگر زمينه‏ها و شرايط صدور اين روايات از نو بازيابى و تحليل شود، مى‏تواند بسيارى از سوء برداشتها را تصحيح كند و جايگاه مهم خود را در مسائلى همچون زبان قرآن و آموزش و ترويج آن بازيابد.
32 ـ يكى ديگر از آثار و بركات اين تدبير حكيمانه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏توان اين‏گونه بيان كرد: هنگامى كه انسانها ميدان و حوزه قرائت قرآن را بر روى خود باز و وسيع ديدند، به طورى كه مى‏توانستند بدون هيچ گونه نگرانى و دغدغه، هرگونه كه مى‏خواهند قرآن را قرائت كنند، علاوه بر احترام به قرآن و قرائت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، بيش از پيش، يقين پيدا مى‏كردند كه اين قرآن نمى‏تواند ساخته و پرداخته ذهن هيچ يك از انسانها باشد، و حقيقتا كلام اللّه‏ است؛ چرا كه به هرگونه و به هر وجه و ترتيبى كه خواندند، و حتى با استفاده از همان واژگان قرآن و با تركيب و آميختن آيات و سوره‏ها به يكديگر، آيات و سوره‏هاى جديدى مى‏ساختند، ولى با اين حال، همان وجه و ترتيب و ساختار و تركيب الهى آن را كه همواره در اقراء و قرائت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏شنيدند، بهترين، زيباترين، منسجم‏ترين و مستحكم‏ترين شكل و ساختار ممكن مى‏دانستند و به آن ايمان مضاعفى پيدا مى‏كردند، و بر كوشش خويش در كاربرد، حفظ و گسترش و ترويج آن مى‏افزودند. و در واقع عملاً به اين دعوت و اعلان عمومى خداوند سبحان يعنى «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلىآ اَنْ يَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْ انِ لاَ يَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرًا» (اسراء / 88) پاسخ مثبت مى‏دادند.
33 ـ مهدى مشكوة الدينى، «يادگيرى زبان دوم بر پايه فرضيه قاعده‏سازى زايا و فراگيرى مهارت»، آموزش زبان، شماره 1، ص 18.
34 ـ گزارش نهايى طرح پژوهشى آموزش زبان قرآن، ص 93-100.
35 ـ مهدى مشكوة الدينى، «يادگيرى زبان دوم...»؛ و نيز بنگريد به: جگ سى ريچارد، بررسى غير تطبيقى خطاهاى زبان، ترجمه تقى طوسى.
36 ـ ديويد، دوكمپ، «زبان‏شناسى و آموزش زبانهاى بيگانه»، ص 73.
37 ـ مهدى مشكوة‏الدينى، «يادگيرى زبان دوم...».
38 ـ مزمل / 1-4.
39 ـ نمل / 91-92.
40 ـ از جمله بنگريد به: صحيح بخارى، ج 19، ص 37؛ بحارالانوار، ج 92، ص 216.
41 ـ صحيح بخارى، ج 18، ص 176 و 178.
42 ـ اسراء / 106.
43 ـ بنگريد به: بحارالانوار، ج 18، ص 204، 241 و 243.
44 ـ بنگريد به: السيرة النبويه، ج 1، ص 371، و پاورقى ص 293.
45 ـ السيرة الحلبيه، ج 1، ص 364؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج 2، ص 34-36.
46 ـ سنن ترمذى، ج 1، ص 98؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 51 و ص 256.
47 ـ صحيح بخارى، ج 19، ص 32؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 825.
48 ـ كنزالعمال، ج 1، ص 525، ح 2354.
49 ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1344؛ سنن ترمذى، ج 4، ص 139.
50 ـ بنگريد به: ابن هشام، السيرة النبويه، ج 2، ص 138؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 82.
51 ـ بنگريد به: كلينى، فروع كافى، ج 3، ص 369.
52 ـ كتّانى، نظام الحكومة النبويه، ج 2، ص 217.
53 ـ سخاوى، جمال القرّاء و كمال الاقراء، ج 1، ص 270.
54 ـ عبدالرحمان بن عبدالحكم، فتوح مصر و اخبارها، ص 272.
55 ـ سنن ابى داود، ج 1، ص 220.
56 ـ همان، ج 2، ص 38.
57 ـ كتّانى، نظام الحكومة النبويه، ج 2، ص 278.
58 ـ همان، ج 2، ص 223.
59 ـ همان.
60 ـ بنگريد به: لسانى فشاركى، «اعلى»، دائرة‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 9.
61 ـ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 336-337.
62 ـ مبانى سيره تبليغى خاتم پيامبران را به عنوان اسوه حسنه مى‏توان با سيره تبليغى حضرت نوح عليه‏السلام در سوره‏هاى «نوح» و «جن» مطالعه و تحقيق نمود.
63 ـ چنان كه روايت شده است كه روزى پيامبر در انتظار آمدن عايشه بود. هنگامى كه به خانه رسيد، پيامبر علت تأخير او را جويا شد، عايشه گفت: قرآن خواندن مردى را گوش مى‏دادم كه آوايى خوش‏تر از آن را نشنيده‏ام. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برخاست و ديرى آن را استماع فرمود. در برگشت فرمود: اين صداى سالم، بنده آزاد شده ابو حذيفه است (محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 233).
64 ـ چنان كه جابر بن سمره مى‏گويد: «كانت للنبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خطبتان يجلس بينهما، يقرأ القرآن و يذكّر الناس» (صحيح مسلم، ج 2، ص 589)؛ يا «كانت صلاة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قصدا و خطبته قصدا، يقرأ آيات من القرآن و يذكّر الناس» (سنن ابى داود، ج 1، ص 288).
65 ـ چنان كه خداوند سبحان اين مسئله را در آيه دوم سوره مزمل اين‏گونه گزارش مى‏كند: «اِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ اَنَّكَ تَقُومُ اَدْنى مِنْ ثُلُثَىِ الَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طَـآئِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَ اللّه‏ُ يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ عَلِمَ اَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْ انِ».
66 ـ چنان كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در ميدان جنگ آيات قرآن را در برابر مشركان با صداى بلند مى‏خواند (راميار، تاريخ قرآن، ص 224) و هنگام فرستادن سربازان به سريه‏ها در جهت دفاع مى‏فرمود: «سيروا بسم اللّه‏ و باللّه‏ و فى سبيل اللّه‏ و على ملّة رسول اللّه‏، لا تغلّوا و لا تمثلوا و لاتغدروا شيخا فانيا و لا صبيا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرا إلاّ أن تضطرّوا إليها و أيّما رجل من أدنى المسلمين أو أفضلهم نظر إلى رجل من المشركين فهو جارٌ حتى يسمع كلام اللّه‏ فإن تبعكم فأخوكم فى الدين و إن أبى فأبلغوه مأمنه و استعينوا باللّه‏ عليه»، (كلينى، فروع كافى، ج 5، ص 27).
67 ـ ابن اثير در توضيح اين حديث آورده است: «يريد أنّهم يقرؤون كتاب اللّه‏ عن ظهر قلبهم و يجمعونه فى صدورهم حفظا»؛ النهاية فى غريب الحديث و الآثار، ج 5، ص 23.
68 ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 595؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 288؛ سنن نسائى، ج 2، ص 157؛ المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 284.
69 ـ مطابق تعليم پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرآن به هفت حزب تقريبا مساوى تقسيم مى‏شود كه حزب هفتم شامل 65 سوره از «قآ» تا «ناس» به حزب مفصّل نامگذارى شده است. بنگريد به: ابو داود، سنن، ج 2، ص 55؛ شيبانى، نهج البيان...، ج 1، ص 23.
70 ـ احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 77 و 206؛ صحيح بخارى، ج 19، ص 37.

منابع: 

نشریه مشکوه، پياپي شمارۀ 87