صدیقـه طاهره، همتای قرآن

وجود مبارك صديقه كبرا "فاطمه زهرا(علیها السلام)" سيره و سنتي دارد كه معرّف هويت اوست؛ چون اين ذات پر بركت همانند ساير ذوات قدسي، همتاي قرآن كريم اند و قرآن كريم عباراتي، اشاراتي، لطايفي و حقايقي دارد؛ چرا كه از امام حسين(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) رسيده است كه قرآن به چهار بخش تقسيم مي شود،؛

قرآن چهار درجه دارد: يك درجه اش براي توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن، اشارات قرآن است و والاتر از آن، لطايف قرآن است و قله قرآن حقايق قرآن، است كه مخصوص انبياست.(بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۷۸). قال الصادق(ع): "كتاب الله عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة والإشارة واللطائف والحقائق؛ فالعبارة للعوام والإشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء".
اين روايت از امام حسين(ع) نيز وارد شده است. (ر.ك: جامع الأخبار، ص۴۱).
صديقه كبرا هم كه از ذوات قدسي عترت(عليهم السلام) اند، سيره و سنتي دارد كه بخشي، جزء عبارات آن سيره است، توده مردم از آن بهره مي برند؛ بخشي مربوط به اشارات سيره آن حضرت است كه خواص استفاده مي كنند و بخشي مربوط به لطايف سيره و سنت آن حضرت است كه أخص بهره مي برند و بخشي مربوط به حقايق فاطميه است كه انبيا استفاده مي كنند و ديگران طرفي نمي بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقيقت همانند بحث درباره قرآن كريم است.

 

اهل بيت، ريسمان آويخته الهي

قرآن كريم كه حبل خداست، طناب ناگسستني الهي است(ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۰۵). قال رسول الله(ص): "... كتاب الله الثقل الأكبر حبل ممدود من السماء الي الارض سبب بأيديكم وسبب بيد الله عزّوجل"؛ اين حبل و طناب را خدا نازل كرده است، لكن انزال قرآن همانند انزال باران نيست. اين حبل را خداي سبحان نازل كرد، يعني آويخت، نه انداخت. آن طوري كه قرآن نازل شده است، باران نازل نمي شود و آن طوري كه باران نازل مي شود، قرآن نازل نشده است.
نازل كردن باران، يعني انداختن اين قطره ها روي زمين. نازل كردن قرآن يعني آويختن اين طناب از بالا به زمين؛ چون قرآن حبل خداست و خدا اين طناب را آويخت، نه انداخت، از اين رو از عبارات تا اشارات و لطايف و حقايق، درجات اين حبل است و هر كسي به اندازه علم و عملش مي تواند در خدمت طناب الهي باشد.
اهل بيت(عليهم السلام) و صديقه كبرا(س) اينها حبل الله اند، حبل متين اند و حبل متين را خدا آويخت، نه انداخت؛ چون آويخت نه انداخت؛ رهبري قلوب اينها به دست خداي سبحان است، اينها جزء اولياي الهي اند. به انسان كاملي مي گويند "ولي الله" كه در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهي فيض بگيرد. در ولي او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن و متوالي بودن، يعني فاصله برقرار نشدن. چنين انساني مي شود ولي خدا كه از ولي و جِوار فيض الهي طرفي مي بندد. در همان حديث معروف ثقلين ذات اقدس الهي فرمود: اين طناب "طرف بيد الله تعالي؛(بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۰۹) يك طرف اين طناب، يعني قرآن به دست خداست و طرف ديگرش در دست شماست.
پس مطلب دوم اين شد كه اين بانو مانند ساير ائمه معصوم(عليهم السلام) حبل متين خدايند و اين طناب را خدا آويخت، نه انداخت و يك طرفش به دست خداست، طرف ديگرش به دست مردم و در دسترس مردم است.

 

جدايي ناپذيري قرآن و عترت

مطلب سوم آن است اگر كسي بخواهد به ذات اقدس الهي راه پيدا كند و از او فيض بگيرد، بايد از مسير قرآن و عترت بگذرد كه همين صراط مستقيم است؛ بقيه كجراهه است و راه نيست و اين قرآن و عترت تار و پود يك حبل متين اند؛ دو حبل نيست، دو طناب نيست تا كسي بگويد "حسبنا كتاب الله"(بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳)؛ "البخاري و مسلم في خبر أنه قال عمر: النبي قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله...".) يا كسي بگويد "حسبنا العترة" اينها تار و پود يك طناب اند.
اگر كسي قرآن را گرفت، هيچ راهي ندارد جز پذيرش ولايت عترت و اگر كسي عترت مدار و ولايت پذير بود، هيچ راهي ندارد جز پذيرش معارف قرآن كريم و همان طوري كه همة معارف قرآن را ذات اقدس الهي تدوين و تضمين كرده است، صدر و ساقه اين كتاب كلام خداست، انسان كامل به نام عترت طاهرين صدر و ساقه اينها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اينها چيزي جز محبت الهي نيست.

 

ضرورت توسل به عترت

آيات پر بركت سورة "هل أتي" كه قبلاً خوانده شد، با اين تحليل روشن مي شود كه ضمير "حُبِّهِ" به الله بر مي گردد، نه به طعام؛ «وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكيناً وَيتِيماً وَأَسِيراً»؛(انسان/ ۸) نه "علي حب الطعام". اينها جزء مقربان اند كه فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهي غير از محبوب حقيقي، موجودي راه ندارد. اگر قلب اينها به حب خدا متيم شد و اگر طبق بيان نوراني امام سجاد(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي، صدر و ذيل قلب اينها مملو از محبت الهي بود، هرگز اينها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نيازمند و علاقه مند باشند تا ضمير "حُبِّهِ" به طعام برگردد "و يطعمون الطعام علي حب الله" و اگر كلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بين الرشد است نيازي به ياد او ندارد. گاهي ضمير در اول آيه قرار مي گيرد و به خداي سبحان برمي گردد، آن ضمير ضمير شأن نيست، به خدا برمي گردد؛ خدا غايب نيست تا كسي بگويد كه قبلاً نامي از او برده نشد.
بنابراين، اين وجود مبارك مثل خود قرآن كريم، صدر و ساقه هويت و هستي اينها را محبت و معرفت الهي تضمين كرده است. اگر راه غير از اين نيست و ساير سالكان بايد اين راه را طي كنند، چاره اي جز شفاعت و وسيله و توسل نيست.

 

اهميت خطبه فدكيه

خطبه فدكيه را حوزة علميه بايد درس بدهد؛ طلاب بايد آن را به صورت درس بخوانند. همان طوري كه عده اي حافظ قرآن اند، حافظ نهج البلاغه اند، عده اي هم بكوشند اين خطبه را حفظ كنند و به صورت درس بخوانند، البته درس اين خطبه نظير دروس ديگر آسان نيست. شما اگر در خدمت اين خطبه باشيد، مي بينيد آن معارف عميق نهج البلاغه كه جزء مشكلات نهج البلاغه است و جزء غرر خطبه هاي توحيدي نهج البلاغه است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) در دوران خلافت، يعني ۲۵ سال بعد از شهادت اين بانو ايراد كرد، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه هاي عميق نهج البلاغه در خطبه نوراني وجود مبارك فاطمه(عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است.
حضرت در جريان بازگرداندن فدك يك خطبه اي دارد و يك خطابه اي؛ در آن "خطابه" مسئله بازگرداندن فدك و مسائل سياسي و اجتماعي و مسئلة ظلمي كه بر آن حضرت رفته مطرح است اما در آن "خطبه" كه قبل از خطابه ايراد كرد حمد خدا، تشريح اسماي حسناي خدا، ازليت خدا، ابديت خدا، سرمديت خدا و كم كم مي رسد به اينكه اين خاندان وسيلة الهي اند؛ آن خطبه محتوايش فقط بحث هاي فلسفي و كلامي و عرفاني است و ديگر هيچ. خطبة حضرت مسائلي دارد [و] خطابه حضرت احكامي. مسائل سياسي را در آن خطابه بيان كرد [و] مسائل حكمي و كلامي را در آن خطبه تشريح نمود. با تشريح آن خطبه ها، گوشه هايي از آن خطبه روشن مي شود كه شبهة صاحب المنار و ساير متفكران وهابي يا احياناً كساني كه در توسل و استشفا و شفيع گرفتن شبهه اي دارند همه اينها برطرف خواهد شد.

 

ضرورت توسل در بيان صديقه كبرا(علیها السلام)

بيان نوراني صديقه كبرا (س) اين است كه ما چون طناب آويخته الهي هستيم، ما با ديگران فرق داريم، اگر باران نازل شد، شما هم آن چنان نازل شديد «وَإِن مِّن شَي‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛(حجر/ ۲۱) افراد عادي از مخزن غيب به نحو باران نازل شدند؛ گرچه تجلي است نه تجافي، ولي اين حبل متين نيست كه يك طرفش مستقيماً به دست ذات اقدس الهي باشد. دست بي دستي او همه جا حضور دارد، اما اين موجود آن لياقت را ندارد كه لدي اللهي باشد. اگر فاصله است، از اين طرف است، اگر بعد است، از اين طرف است؛ اگر نابينايي است، از اين طرف است.
نابينا در عين حال كه در كنار برادر آزادة بينايش قرار دارد، نيازمند به ترجمان است؛ بايد كسي به او بگويد برادر آزاده ات از سفر برگشت، هر چه مي خواهي بپرس نشانش اين است؛ علامتش اين است؛ حرفش اين است؛ پيامش اين است؛ بنابراين اگر كوري كنار بينايي قرار گيرد نيازمند ترجمان است. اگر كري كنار ناطق بنشيند محتاج ترجمان است. اگر جاهلي كنار عالم بنشيند نيازمند ترجمان است.
وجود مبارك آن بانوي قدسي كه حبل الله و طناب آويخته است و نه انداخته، مثل قرآن كريم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: "وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته ... و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه"؛(دلائل الإمامة، ص۳۳) فرمود: "خدا را حمد كنيد كه به حمد خدا، به عظمت خدا، به نور خدا تمام موجودات آسمان و زمين به طرف او وسيله خواستند و ما وسيله ايم". اين معناي توسل مخصوص ما زميني ها نيست بلكه موجودات آسماني هم به اين بانو متوسل اند؛ فرشتگان الهي هم به اينها متوسل اند؛ هر موجودي كه نتواند لدي اللهي باشد از موجود لدي اللهي كمك مي گيرد؛ هر موجودي كه صادر اول و يا ظاهر اول نباشد، از صادر اول يا ظاهر اول استضائه مي كند، فرمود: "وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته"؛ غير از ما هر موجودي چه در آسمان چه در زمين، اينها از خدا فاصله دارند؛ گرچه خدا با هيچ كسي فاصله ندارد. اينها آن درجه را ندارند كه بلاواسطه از خدا فيض بگيرند. آن اولين صادر نور اين خاندان است؛ آن اولين ظاهر ولاي اين خاندان است. بنابراين اگر خدا نزديك است و اگر اقرب است إلينا من حبل الوريد يا «يحُولُ بَينَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ» ،(انفال/ ۲۴) از اين طرف اين قلب آلوده ما كه «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»(بقره/ ۱۰) "اين قلب آلوده از ذات اقدس الهي دور است [و] نيازمند ترجمان است، نيازمند وسيله اي است كه ما را به آن مكانت برساند"

 

توسل، متمم قابليت قابل

توسل براي آن نيست كه متمم فاعليت فاعل باشد؛ توسل براي تتميم قابليت قابل است. بحث در اين است كه خدا بي نياز است و وسيله نمي خواهد؛ بحث در اين است كه ما محتاجيم و وسيله مي طلبيم. بي نيازي خدا كه مشكل ما را حل نمي كند؛ ما بايد بتوانيم از او بخواهيم تا به ما بدهد. اگر ما دور بوديم دهان آلوده بود و با دهان آلوده نتوانستيم بگوييم "يا الله" يك طيب و طاهري مي طلبد كه حرف ما را برساند.
وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به ما فرمود: "طهّروا أفواهكم فإنها طرق القرآن"؛(مستدرك الوسائل، ج۱، ص۳۶۸) دهان ها را پاك كنيد. غذاي خوب و حلال در اين دهان وارد بشود، حرف طيب و طاهر از اين دهان خارج شود؛ نه تهمت و غيبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذاي شبهه ناك. سخن از تطهير دندان نيست كه با مسواك حل بشود؛ سخن از تطهير دهان است فرمود: "دهان ها را پاك كنيد چون قرآن مي خواهد از اينجا عبور كند". خب، اگر دهان آلوده بود، كسي نماز خواند، قرآن خواند، آيات را از كانال آلوده عبور داد اين اثر ندارد. بنابراين وجود مبارك حضرت فرمود: "بين ما و ذات اقدس اله هيچ فاصله اي نيست، آنها كه دورند و جدايند نيازمندند كه حرفشان را ما به خدا برسانيم".

 

توسل در قرآن

در قرآن كريم ما را به اصل توسل دعوت كرده اند: «وَابْتَغُوا إِلَيهِ الوَسِيلَةَ»؛(مائده/ ۳۵)؛ يعني براي اينكه به خدا نزديك شويد توسل بجوييد.
اين يك عام و يا مطلقي است كه نسبت به مصاديق خود حجت است و چون هيچ عام يا مطلقي مصداق خود را ثابت نمي كند هرگز نمي شود به اين عموم يا اطلاق تمسك كرد و گفت: "پس توسل به آن ذوات قدسي محبوب است، توسل را بايد قبلاً ثابت كرد كه چه چيز وسيله است، بعد گفت: اين شيء وسيله است و خدا در قرآن فرمود: ابتغاي وسيله كنيد، وسيله بگيريد پس ما به اين توسل مي جوييم. هر چه را كه خدا امر كرده است يا به عنوان محبوب خود اعلام كرده است به صورت خبر يا انشا معلوم مي شود وسيله تقرب الهي است، نماز وسيله است، روزه وسيله است، قرائت قرآن وسيله است، تمام كارهاي خير وسيله است؛ چون خداي سبحان اينها را وسائل قرب قرار داده است.
ولايت را امضا كرده است: «إِنَّمَا وَلِيكمُ اللّهُ»(مائده/ ۵۵) فرمود، تطهير او عصمت را امضا كرده است؛ مباهله را امضا كرده است «وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ»(انسان/ ۸) را امضاكرده است. «وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ»(تحريم/ ۴) را امضا كرده است.(بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۳۲)؛ عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر:(عليه السلام) قال: لقد عرّف رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلم) علياً(عليه السلام) أصحابه مرتين؛ أما مرة فحيث قال: "من كنت مولاه فعلي مولاه" وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية "فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ" أخذ رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلم) بيد علي(عليه السلام) فقال: "يا أيها الناس هذا صالح المؤمنين".)
ده ها فضيلتي كه در قرآن براي سوره طه و يس مقرر كرد، امضا كرده است. ما يا به صورت خبر يا به صورت انشا، مطلوبيت اينها را درك مي كنيم و مي گوييم اينها وسيله اند و اين بانوي قدسي تصريح كرده است، فرمود: "و نحن وسيلته ... و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه"؛(شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱) پس صغرا با اين مشخص مي شود؛ كبرا با آن مشخص مي شود؛ اصل توسل هم امكان دارد، بلكه ضروري است براي كسي كه بخواهد به ذات اقدس الهي نزديك بشود.
در مناجات شعبانيه مي خوانيم كه اقرار و اعتراف به گناه پيش خداي سبحان چون مطلوب است، وسيله است: "الهي ... إن كان قد دنا أجلي ولم يدنني منك عملي فقد جعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي"؛ خدايا! من اقرار به گناه را وسيله قرار دادم؛ من توسل جستم به اقرار و در پيشگاه تو اقرار مي كنم كه فردا مرا به محكمه نخواني كه مجبور نشوم، اقرار كنم تا «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ»(ملك/ ۱۱) دامنگير من بشود خود ائمه(عليهم الصلاة و السلام) اسماي حسناي الهي را آن وقت وسيله قرار مي دهند: "يتوسل إليك بربوبيتك"(مفاتيح الجنان، دعاي كميل) آنها به جايي مي رسند كه ربوبيت خدا را وسيله قرار مي دهند، غير از كساني اند كه مي گويند: "وجعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي" اين ذوات مقدس ما را اگر نابيناييم، بينا مي كنند؛ جاهليم، عالم مي كنند؛ ناشنواييم، سميع مي كنند. معني توسل تتميم قابليت قابل است، اين فيض ها را به ما مي رساند تا آن فاعل تام اين فيض ها را به ما عطا كند.

 

اسارت دين بعد از رحلت پيامبر(علیها السلام)

كساني كه با اين بانو و همسرش (عليهما آلاف التحية والثناء) بد رفتاري كردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدي كردند. صناديد قريش و مشركان جاهلي در حدوث و بقا تا مي توانستند نگذاشتند وجود مبارك رسول گرامي رشد كند، بعد از رشد آن حضرت، در رفع مقام او كوتاهي نكردند تا چراغش را خاموش كنند كه «يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ»،(صف/ ۸).
در همان طليعه دين و رحلت رسول گرامي(ص) اينها آمدند دين را مصادره كردند؛ يعني قرآن و عترت را مصادره كردند. از يك طرف گفتند: "حسبنا كتاب الله"(بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳) عترت را خانه نشين كردند و اين قرآن را هم مصادره كردند. در عهد نامه مالك كه به تدوين و تقرير وجود مبارك اميرالمؤمنين(س) تنظيم شد، بنگريد؛ حضرت در آن عهدنامه، به مالك اشتر فرمود: "مالك! ما در يك شرايط استثنايي به سر مي بريم، شما مي دانيد وارث چه حكومتي هستيد" "فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا"؛(نهج البلاغه، نامة ۵۳) فرمود: "سخن از فدك و امثال فدك نبود؛ سخن از علي و امثال علي نبود؛ سخن از اصل دين بود. اينها خواستند دين را مصادره كنند و به اسارت در آورند و اسير كردند. مالك! اين دين ساليان متمادي در اسارت بود. نماز، حج، زكات و روزه بود، اما نماز اسير، حج اسير، زكات اسير، شما مي بينيد الآن در حجاز هست، در بسياري از كشورهاي عربي و اسلامي نماز صوري هست، اما نماز، اسير حج است، حج اسير روزه است، اما روزه اسير. نمازي كه فرياد ندارد، حجي كه قيام ندارد، روزه اي كه رهبري ندارد، روزه اسير است: من آمدم اين خلافت را پذيرفتم، زنجير را از دست و پاي دين آزاد كردم تا مردم بدانند نماز يعني چه، روزه يعني چه، حج يعني چه، زكات يعني چه، اينها وسيله اي است كه مردم را به خالق نزديك مي كند مالك! بدان، اينها هوا را به حساب دين صرف مي كردند، به نام دين هوا را پياده مي كردند و مانند آن. طبق اين اصل نوراني نامه نهج البلاغه وقتي دين در اسارت امويان قرار گرفت، مستحضريد كه اسير را آن امير در چنگال خود دارد يا او را اعدام مي كند يا آزاد مي كند يا او را به عنوان برده مي گيرد و مي فروشد. اموي كه دين را به اسارت گرفته است، هرگز به مصلحتشان نبود دين را آزاد بگذارد [تا] مردم معني واقعي نماز و روزه و حج و زكات را بفهمند؛ پس دين را اينها در اسارت نگه داشتند [و] آزاد نكردند. ماند دو امر يا دين را اعدام كند يا آن را به عنوان برده بفروشد، ديدند اعدام دين فعلاً زود است، الآن نمي توانند بگوئيد"
لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا   خبرُ جاءَ وَلا وَحي نزل
ليت أشياخي ببدر شهدوا   جزع الخزرج من وقع الأسل (احتجاج، ج۲، ص۳۰۷)

چند سالي بايد بگذرد، مردم كم كم از معارف الهي فاصله بگيرند، حسين بن علي (عليه السلام) در خونش بغلطد تا حاكم شام بگويد:
"لَعِبَت هاشم بالمُلك فلا    خبرُ جاءَ وَلا وَحي نزل"
كه همين حرف كه اعدام دين بود، در سال ۶۱ هجري از حلقوم همين اموي ناپاك برفراز كرسي زرين شام آن روز شنيده شد.

 

استيضاح حكومت توسط حضرت زهرا

بنابراين اين بيان نوراني اميرالمؤمنين كه فرمود: "فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا"(نهج البلاغه، نامة ۵۳) يك چيز روشني بود كه اينها در جريان سقيفه دين را به اسارت گرفتند و اين بانوي قدسي سعي كرده است، دين را زنده نگه بدارد تا روزي از دست اينها آزاد بشود وگرنه همان اوايل اينها اين دين را اعدام مي كردند. سخن از فدك نيست؛ آن وقتي هم كه فدك در اختيار اينها بود اينها نان جو مي خوردند. جريان دستاس كردن و به خون آلوده شدن دست مطهر زهرا(س) با داشتن حوائط سبعه(مناقب، ج۱، ص۱۶۹؛ و فدك بود. به هر تقدير وجود مبارك صديقه كبرا اين جمله قرآني را با تعبير غيبت به خطاب، حكومت را استيضاح كرد، فرمود: "شما حكومت جاهلي تشكيل داديد، سخن از من و همسرم و امثال اينها نيست. وقتي قرآن و دين به عنوان اصول ارزشي حجت نباشد، حكومت، حكومت جاهلي است "أَفَحُكمَ الجَاهِلِيةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يوقِنُونَ".(احتجاج، ج۱، ص۱۰۲)

 

نویسنده: آيت الله جوادي آملي

 

منابع: 

مجله معارف > خرداد 1388 - شماره 66