منشا قول به تحریف(قسمت دوم)

نويسنده اين كتاب معتقد است علاوه بر تغييرات و تحريفاتي كه پيش از عثمان در قرآن رخ داده است پس از آن نيز، به دست حجاج در دوازده جاي قرآن تغييرات اساسي رخ داد و بر خلاف آن چه در زمان عثمان بوده، ثبت شده است مثلامي گويد: در قصه نوح در سوره شعرا «من المخرجين» (1) بود، و در قصه لوط «من المرجومين» (2) ولي حجاج آن را تغيير داد و «من المرجومين» را در قصه نوح آورد و «من المخرجين» را در قصه لوط كه اكنون بر همين منوال است.(3)

 

روايات اماميه

نخستين كسي كه در اين زمينه كتاب نوشت و مساله تحريف را مطرح نمود، سيد نعمت اللّه جزايري (متوفاي 1112) بود كه در كتاب «منبع الحياة» (چاپ بغداد وبيروت) اين مساله را مورد بحث قرار داد و با دلايل چندي در صدد اثبات تحريف قرآن برآمد، سپس (بعد از گذشت بيش از 200 سال) حاجي نوري (متوفاي 1320) كتاب «فصل الخطاب» را نوشت و مجموعه رواياتي را در اين زمينه عرضه داشت كه اساسا فاقد اعتبار و بيش تر فاقد دلالت بر مقصود ايشان است ذيلا نمونه هاي برجسته اي از آن ها را مي آوريم:
سيد جزايري در اين زمينه مي گويد: «روايات مستفيضه بلكه متواتره(4) دلالت دارند كه قرآن دست خوش تحريف گرديده» اولين و عمده ترين روايتي را كه مورد استناد قرار مي دهد، روايت فاقد سندي است كه از كتاب مجهول الحال «احتجاج» نقل مي كند كه از اميرمؤمنان (ع) پرسيده شد كه تناسب ميان صدر و ذيل اين آيه چيست «و ان خفتم ان لا تقسطوا في اليتامي فانكحوا ما طاب لكم من النسا مثني وثلاث و رباع(5)، و اگر در اجراي عدالت درباره اموال يتيمان (كه نزد شما سپرده شده) بيمناكيد، پس هرچه از زنان كه شما را پسند افتاد، دو يا سه يا چهار به هم سري اختيار كنيد» آن گاه حضرت فرموده باشند كه بيش از يك سوم قرآن از اين آيه افتاده است (6) و رواياتي از اين قبيل كه در ذيل استدلالات حاجي نوري مي آوريم.
اكنون به بررسي اين روايت كه عمده شاهد سيد و ديگران (كساني كه بي انديشه قايل به تحريف شده اند) است مي پردازيم، تا ارزش اين گونه روايات روشن شود:
اولا: كتاب احتجاج منسوب به طبرسي، به طور كلي روايات آن فاقد سند است.
ثانيا: مؤلف اين كتاب تا كنون مجهول الهويه و ناشناخته است و مشخص نيست كدام طبرسي، زيرا طبرسي معرب «تفرشي» كسي است كه از اهل تفرش باشداكنون كدام يك از تفرشيان اين كتاب را نوشته معلوم نيست برخي گمان برده اند كه صاحب «مجمع البيان» يا فرزند يا نوه او است ولي مگر مي شود منسوب بودن به يك شهرستان، كه افراد آن از شمارش بيرون است، موجب شود تا آنان را يكي بدانيم!.
ثالثا: متن روايت مشوش و قابل پذيرش نيست، زيرا اسقاط بيش از يك سوم قرآن يعني بيش از دو هزار آيه(7) از وسط يك آيه را افاده مي كند! چگونه ممكن است تصور كنيم كه دو هزار آيه در متن يك آيه جاي داشته است ؟!.
رابعا: تناسب ميان صدر و ذيل آيه ـ با مراجعه به شان نزول و اقوال مفسرين ـ روشن است، زيرا مسلمانان در صدر اسلام كه هم واره در جنگ با كفار ومشركين بودند و سربازان شهيد كه بيش تر جوان بودند، از خود فرزندان خردسال واموالي باقي مي گذارند، هم چنين هم سران بيوه و جوان از آنان باقي مي ماند پيامبراكرم (ص) سرپرستي ايتام و اموال آنان را به افراد متعهد واگذار مي كرد، اينان بيم آن داشتند كه مبادا تصرف ناروايي در آن اموال بشود و درباره رعايت حال ايتام كوتاه آيند لذا يكي از راه هاي چاره سازي ازدواج با هم سران شهيدان بود، كه در آن صورت، اموال بازمانده حالت اشتراك در مصرف پيدا كرده و رضايت صاحبان مال، خود به خود جلب مي گرديد يكي از اسباب جواز تعدد زوجات همين امر است كه يك ضرورت و چاره جويي اجتماعي است هم فرزندان خردسال شهيدان تحت حمايت و عنايت بيش تري قرار مي گيرند و هم شبهه تصرف در اموال ايتام مرتفع مي شود علاوه كه جلوي فسادهايي كه ممكن است از بي شوهر ماندن بيوه هاي جوان پيش آيد گرفته مي شود.
البته اين ها مسايلي است كه قايلين به تحريف درك نكرده و چشم بسته به هرخار و خسكي چنگ زده اند.
حاجي نوري، براي آن كه ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني (متوفاي 328) رااز قايلين به تحريف معرفي كند، روايات وارده در كتاب شريف كافي را يادآور مي شود و براي نمونه يكي از ابواب اصول كافي را ارائه مي دهد تا ثابت كند مرحوم كليني قايل به تحريف قرآن است و اختصاص يك باب از كتاب به اين امر را دليل برمدعاي خود گرفته است(8) ما اكنون آن باب را با تمام رواياتش ـ كه شش روايت است ـ مي آوريم تا صحت و سقم اين نسبت كاملا روشن شود.
مرحوم كليني آن باب را با اين عنوان مطرح كرده است:
«باب انه لم يجمع القرآن كله الا الائمة (ع) و انهم يعلمون علمه كله، قرآن را كسي جز ائمه (ع) جمع نكرده است و آنانند كه تمامي علوم قرآن را مي دانند».
روشن است كه مقصود، جمع كردن تمامي تفسير و تاويل قرآن است، زيراقسمت دوم عبارت فوق، قسمت اول را توضيح مي دهد: و آنانند كه تمامي علوم قرآن را مي دانند اين همان معناي جمع كردن تمامي قرآن است سپس رواياتي را آورده است كه عبارتند از:
حديث اول: «ما ادعي احد من الناس انه جمع القرآن كله كما انزل الا كذاب و ماجمعه و حفظه كما نزله اللّه تعالي الا علي بن ابي طالب و الائمة من بعده صلوات اللّه عليهم، هركس ادعا كند قرآن را همان گونه كه نازل شده، جمع كرده است دروغ گوست، زيرا كسي جز علي و ائمه پس از وي قرآن را آن گونه كه نازل شده جمع و حفظ نكرده است». مقصود از «همان گونه كه نازل شده» معنا و تفسير صحيح آن است، يعني به همان معني و تفسيري كه خدا خواسته است به علاوه مراد روايت، لفظ و عبارت قرآن نيست، زيرا قرآني كه حضرت علي (ع) گردآورده بود، علاوه بر رعايت ترتيب نزول، در مواردي توضيحاتي داشت و يا شرح برخي از مبهمات و تفسير برخي معضلات و اشاره به مواقع نزول و مناسبات و ديگر شؤون تفسيري را دارا بود كه مصحف موجود، كه به دست ديگر صحابه جمع آوري شد، از آن خالي بود آن مصحف سپس در دست ائمه و اكنون نزد حضرت حجت است و تا كنون كسي بدان دست نيافته است، ازاين رو حضرت صادق (ع) مي فرمايد: «هر كس ادعا كند، قرآن را آن گونه كه نازل شده جمع و ضبط كرده است جز علي و خاندان او، دروغ گفته است» پس اين مطلب با مساله تحريف ارتباطي ندارد.
حديث دوم: «ما يستطيع احد ان يدعي ان عنده جميع القرآن كله ظاهره و باطنه غيرالاوصيا، هيچ كس را ياراي اين سخن نيست كه مدعي شود تمامي قرآن راداراست، ظاهر و باطن آن را، جز اوصيا».
در اين حديث به خوبي روشن است كه مقصود از تمامي قرآن، همان تمامي علم قرآن، علم به ظاهر و علم به باطن است، پس علوم قرآني به طور كلي، چه علوم ظاهري و چه علوم باطني (تفسير و تاويل قرآن) جملگي نزد اوصياي به حق است واين مطلب، هرگز با مساله تحريف اصطلاحي ارتباطي ندارد.
حديث سوم: «اوتينا تفسير القرآن و احكامه، علم تفسير و علم به احكام قرآن، كاملا به ما داده شده است».
حديث چهارم: «اني لاعلم كتاب اللّه من اوله الي آخره، كانه في كفي، به تمامي قرآن آگاهي دارم، از اول تا آخر، گويي در كف دستم قرار دارد».
حديث پنجم: «و عندنا واللّه علم الكتاب كله، به خدا قسم كه علم به تمامي كتاب نزد ماست»، يعني به تمام علوم و معارف قرآني آگاهي داريم.
حديث ششم: در تفسير آيه «و من عنده علم الكتاب» (9) فرمودند: «اياناعني»، يعني آن كس كه علم كتاب را داراست ما هستيم و ما مقصوديم.
به طوري كه ملاحظه مي شود همه احاديثي كه ذكر شد، حكايت از علم و آگاهي به تمامي معارف قرآن دارد و ارتباطي با مساله تحريف قرآن ندارد.
حاجي نوري به پيروي از سيد جزايري دست به نقل رواياتي زده كه عموما ازكتاب هاي فاقد اعتبار نقل شده است آن كتاب ها عبارتند از:
1. رساله اي در محكم و متشابه قرآن، كه تاكنون روشن نشده نويسنده آن كيست.
2. كتاب السقيفة منسوب به سليم بن قيس، كه مورد دست برد قرار گرفته و ازاعتبار ساقط گشته است.
3. كتاب قرائات احمد بن محمد سياري كه خود ضعيف الحال و غير قابل اعتمادشناخته شده است.
4. تفسير ابي الجارود كه از غلات و مورد لعن امام صادق (ع) قرار گرفته است.
5. تفسير منسوب به علي بن ابراهيم قمي كه تاليف او نيست بلكه از ديگران است و مورد دست برد قرار گرفته است.
6. كتاب استغاثة علي بن احمد كوفي كه فاسد المذهب معرفي شده است.
7. كتاب احتجاج طبرسي كه فاقد سند و مؤلف آن مجهول است، چنان كه اشارت رفت.
8. تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) كه نسبت جعلي است و فاقد سنداعتبار است.
9. برخي از تفاسير فاقد سند معتبر كه در نتيجه از حجيت و امكان استناد ساقطشده اند، مانند تفسير عياشي و تفسير فرات بن ابراهيم و تفسير ابوالعباس ماهيار.
10. كتاب «دبستان المذاهب» كه در قرن يازدهم هجري در فاصله (1040 ـ 1065) نوشته شده است نويسنده آن يكي از سران فرقه هاي زرتشتيان مهاجر به هندوستان است به نام «موبد كيخسرو اسفنديار» از فرزندان «آذر كيوان» مؤسس فرقه «كيواني» كه ممزوجي از تعاليم وارده در كتب آسماني است و بر دست همين آذركيوان جمع آوري شده است و در دوران سلطنت اكبرشاه تيموري (963 ـ 1014) مي زيسته است مؤلف مذكور در شهر «پتنه» تولد يافته و يكي از داعيان مذهب پدرش مي باشد و هدفش جمع ميان مذاهب بوده، ازاين رو دست به نوشتن اين كتاب زده و از عقايد و آداب و رسوم مذاهب رايج جستجو كرده ويادداشت نموده است ولي از بي خردي، براي جمع آوري آرا و عقايد مذاهب گوناگون، در ره گذرها و قهوه خانه ها و با تماس با افراد معمولي و ناشناس اين معلومات را به دست آورده است و هيچ كتاب يا منبع اصيل يك مذهب را مستندقرار نداده، اين كاستي و عيب بزرگ با مراجعه به كتاب روشن مي باشد اين كتاب بي مايه براي اولين بار در سال (1789 م) بر دست يك انگليسي به نام «فرنسيس گلادوين» ترجمه و در سال (1809) در «كلكتا» كه زير نفوذ انگلستان بود و با دستورحاكم انگليسي به نام «ويليام بيلي» به چاپ رسيد اين كتاب پر از «لاطائلات» است وعمده استناد حاجي نوري درباره سوره جعلي به نام «ولايت» مي باشد، كه از لحاظمحتوا و ادب و نظم اصلا به لغت عرب شباهت يا تناسبي ندارد چه رسد به قرآن دركتاب «صيانة القرآن من التحريف» رويه ناهنجار آن را نشان داده ايم.(10)

  • (1). شعرا 26: 167.
  • (2). شعرا26: 116.
  • (3). الفرقان، ص 52 ـ 50.
  • (4). استفاضه در موردي گفته مي شود كه روايات فراوان وارد شده باشد ولي به سر حد تواتر قطعي نرسيده باشد. ولي تواتر در موردي است كه كثرت روايات به حدي است كه موجب قطع و يقين مي گردد ـ (ر. ك الانوار النعمانية، تاليف سيدجزايري، ج 2، ص 357).
  • (5). نسا 4: 3.
  • (6). رساله «منبع الحياة» سيد جزايري چاپ بغداد، ص 70 ـ 68 و چاپ بيروت، ص 69 ـ 66.
  • (7). زيرا مجموع آيات قرآن اكنون 6236 آيه است.
  • (8). ر ك: فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص 25.
  • (9). رعد13: 43.
  • (10). ر ك: صيانة القرآن ص 192 ـ 187.