منشا قول به تحریف(قسمت چهارم)

ابن مخلوف ثعالبي در آيه ولايت: انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون(1)، سرپرست و ولي شما، تنها خداست وپيامبر او و آنان كه ايمان آورده اند، همان كساني كه نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند»كه درباره خاتم بخشي مولا امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است وفضيلتي والا به شمار مي آيد، خواسته است آن را بپوشاند.او مي گويد: «اين آيه عموميت دارد، هر نمازگزار و زكات دهنده اي را شامل مي شود.آري موقع نزول، مصادف با نماز علي و خاتم بخشي او بود، نه آن كه درباره او نازل شده باشد».(2)
عبد الله بن الزبير هم واره سوره دهر را-كه بزرگ ترين فضيلت اهل بيت است مكي قلم داد مي كرد تا رابطه آن را با قصه اطعام قطع كند.
خلاصه، در قرآن آيات بسياري وجود دارد كه با تعمق نظر و دقت كامل روشن مي شود كه درباره فضايل اهل بيت رسالت است، ولي متاسفانه عصبيت چشم حق بين گروهي را فرو بسته و حقايق براي آنان آشكار نشده است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «اگر قرآن آن گونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانه هاي ارائه شده اش خواهيد يافت ».(3)
اين ها نمونه هايي بودند از روايات شيعه كه در كتب معتبر وارد شده و مورددست آويز قايلين قول به تحريف قرار گرفته است، در حالي كه روشن شد هيچ گونه ربطي به مساله تحريف ندارد.

 

گزارشي از كتاب «فصل الخطاب »

در پايان مناسب آمد تا گزارشي كوتاه از كتاب «فصل الخطاب »ارائه شود تا سستي كتاب و نادرستي دلايل مطرح شده در آن روشن شود.(اين كتاب جنجال آفرين(4) كه در تاريخ 28/ج 2/1292 ه تاليف و در12/شوال/1298 ه به چاپ رسيده)داراي سه مقدمه و دوازده فصل و يك خاتمه است:
در مقدمه نخست روايات جمع و تاليف قرآن را كه از نظر متن مختلف وگوناگونند يادآور مي شود و متذكر مي شود كه جمع و تاليف قرآن هم گون با تاليف ديگر كتب نمي باشد و در نتيجه نمي توان نظم و ترتيبي كه در ديگر مؤلفات است درقرآن انتظار داشت.در مقدمه دوم انواع تغيير و تحريف متصور در قرآن را بيان مي دارد كه برخي ممتنع و برخي ممكن و محتمل است.در مقدمه سوم گفتار بزرگان علماي شيعه رادر اين باره نقل و احيانا نقد مي كند.
فصول دوازده گانه در واقع دلايل اثباتي او را تشكيل مي دهد كه به شرح زير است:
در فصل اول مدعي آن است كه كتب گذشته تحريف گرديده و هر آن چه در امم سالفه رخ داده در اين امت نيز رخ خواهد داد.
در جواب اين شبهه توضيح داديم كه مقصود از تشابه امم، در اصل كلي رفتارهاي ناهنجار و مقاومت هاي نارواي آنان در مقابله با پيامبران است، نه درجزئيات و خصوصيات مربوط به شرايط ويژه هر زمان.علاوه تحريفي كه در كتب عهدين صورت گرفته، در رابطه با ترجمه ها و تفسيرهاي نابجا است و اساسا مفهوم تحريف-در لغت و در استعمال قرآني-انحراف در تفسير و كجي معنا است.هرگزتحريف در قرآن به معناي تحريف لفظي كه تغيير در نص عبارت اصل باشد، استعمال نشده است.
در فصل دوم گويد: «نحوه جمع و تاليف قرآن كه پس از پيامبر انجام گرفت، طبعا مستلزم افتادگي برخي آيات و كلمات يا جا به جايي آن ها مي گردد».
در جاي خود روشن ساختيم كه تنظيم آيه ها در هر سوره و تكميل هر يك ازسوره ها در حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و با دستور و نظارت وي انجام گرفته است، لذانظم آيات هر سوره را توقيفي مي دانيم.آن چه پس از وفات پيامبر انجام گرفته، تنهاجمع سوره ها و ترتيب آن ها به صورت «مصحف »بوده است لا غير.از اين رو ترتيب سوره ها را توقيفي نمي شماريم.علاوه، صحابه بزرگ كه به جمع و تاليف قرآن دست زده اند از دقت و آگاهي كامل برخوردار بوده و احتياط لازم را رعايت كرده اند.
در فصل سوم توجيهات بزرگان اهل سنت را پيرامون روايات تحريف كه در كتب حديثي آنان آمده، ياد آور مي شود.در جاي خود گفتيم اين توجيهات غير وجيه است چه رسد به آن كه مورد استناد قرار گيرد.(5)
در فصل چهار و پنج و شش گويد كه هر يك از مولا امير مؤمنان عليه السلام وعبد الله بن مسعود و ابي بن كعب، براي خود مصحفي گرد آورده بودند كه طبعا بايك ديگر اختلاف داشته اند.در جاي خود گفتيم كه اختلاف در نظم سوره ها بوده نه چيز ديگر.(6)
در فصل هفتم گويد: «عثمان برخي آياتي را كه مصلحت نديده از قرآن حذف نموده است ».ولي خود حاجي نوري نتوانسته بر اين مدعا شاهدي بياورد، لذاگويد: «گر چه دليلي بر اين مدعا وجود ندارد، ولي احتمال آن مي رود!».(7)
در فصل هشتم روايات حشويه عامه را شاهد آورده كه شرح آن رفت.
در فصل نهم از كعب الاحبار يهودي روايتي نقل مي كند كه در حضور معاويه گفته: «مواليد پيامبر و عترت او را در 72 كتاب آسماني خوانده است ».نيز از وي روايت مي كند اسامي دوازده امام را در تورات خوانده، كه راوي خبر(هشام دستوائي) از يك يهودي به نام عثو بن اوسو كه در حيره(شهري نزديك كوفه درعراق)با او ملاقات كرده، در اين باره سؤال مي كند. او نيز تصديق كرده و نام دوازده امام را به لغت «عبري »براي او مي شمرد(كه به شوخي بيش تر مي ماند)(8) آن گاه حاجي نوري نتيجه مي گيرد: «چگونه مي شود كه نام دوازده امام در 72 كتاب آسماني از جمله تورات آمده باشد ولي در قرآن-كه ضرورت بيش تري اقتضامي كند-نيامده باشد!».
ولي از ساده انديشي و خوش باوري هاي حاجي نوري بيش از اين انتظارنمي رود!!ضمنا پوشيده نماند كه سند اين دو روايت كاملا از درجه اعتبار ساقط است و قابل استناد نيست.(9)
در فصل دهم اختلاف قرائات را شاهد آورده است.در جاي خود ياد آور شديم كه اختلاف قرائات صرفا از اجتهاد قراء نشات گرفته و فاقد حجيت اعتبار است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «القرآن واحد نزل من عند الواحد، و انما الاختلاف من قبل الرواة(10) قرآن يكي بيش نيست و اين اختلاف قرائت ها از جانب قاريان به وجودآمده است ».آن قرآن واحد همان قرائتي است كه عامه مسلمين بدان خو گرفته و دست به دست از دوران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام فرا گرفته اند كه درقرائت عاصم به روايت حفص اكنون شكل گرفته است و جز آن قرائت-از نظر ماجايز القرائت نيست.(11)
اين عقيده كه قرائت قراء حاكي از قرآن نيست، از دير زمان نزد دانش مندان علوم قرآني معروف بوده و قرائت قراء را از قرآن جدا دانسته اند.امام بدر الدين زركشي ونيز استاد بزرگ وار آيت الله خويي، تصريح دارند: «القرآن و القراءات حقيقتان متغائرتان».(12)
علاوه در هيچ دوره مساله اختلاف قرائات با عنوان تحريف قرآن مطرح نبوده وهرگاه قاريي بر خلاف قرائت معروف مي خوانده مورد نكوهش قرار مي گرفته، كه شرح آن را تفصيلا بيان داشته ايم.(13)
در فصل يازده رواياتي آورده كه به گمانش، به طور كلي بر تحريف قرآن دلالت دارند.
و در فصل دوازده رواياتي كه بر موارد تحريف بالخصوص اشارت دارند، كه روايات ياد شده از هر دو نوع را توضيح داديم كه اكثريت غالب آن فاقد سنداعتبارند و آن چه از منابع معتبر نقل كرده يا اصلا ربطي به مساله تحريف ندارد ياقابل تاويل مي باشد.كه اجمالا در اين جا و تفصيلا در«صيانة القرآن من التحريف »بيان گرديده است.
در خاتمه كتاب ادله منكرين تحريف را آورده و مناقشه نموده است كه مناقشات وي جز تكرار آن چه در فصول ياد شده آورده نمي باشد.

  • (1). مائده 5: 55.
  • (2). تفسير ثعالبي، ج 1، ص 471.
  • (3). تفسير عياشي، ج 1، ص 13.
  • (4). از همان روز نخست كه حاجي نوري اين كتاب را نوشت و چاپ گرديد، در حوزه هاي علميه شيعه و سر تا سرجهان تشيع جنجالي بر پا شد و اين عمل نارواي حاجي مورد انتقاد و نكوهش سخت قرار گرفت، مرحوم سيدهبة الدين شهرستاني-از علماي بزرگ عراق-كه در آن روزگار در حوزه علميه سامراء از طلاب جوان و پر شوربه شمار مي رفت، مي گويد: «حوزه هم چون درياي خروشان، عليه حاجي نوري و كتاب او به تلاطم در آمد ومجلس و محفلي نبود كه عليه او نخروشد و با زبان هاي برنده و عباراتي تند او را مورد نكوهش و ملامت قرارندهند و طوفان سهمگيني عليه او سر تا سر حوزه را فرا گرفته بود».(رجوع شود به نامه وي در كتاب البرهان-بروجردي، ص 143).نيز از همان ابتدا كتاب ها و رساله هاي فراوان در رد آن نوشته شد كه اولين آن ها كتاب «كشف الارتياب »نوشته معاصر وي شيخ محمود معروف به معرب تهراني است.پس از آن پي در پي نوشته هاي زيادي در اين باره عرضه شده است.(صيانة القرآن، ص 115 به بعد).
  • (5). ر.ك: صيانة القرآن، ص 33-22.
  • (6). ر.ك: التمهيد، ج 1، ص 267-120.
  • (7). ر.ك: تصريح وي در اين جهت در كتاب فصل الخطاب ص 153-152.(صيانة القرآن ص 213).
  • (8). ر.ك: صيانة القرآن، ص 216.
  • (9). همان، ص 219-217.
  • (10). كافي شريف، ج 2، ص 631.
  • (11). ر.ك: التمهيد، ج 2، ص 166-161 و ص 238-232.
  • (12). زركشي، البرهان-ج 1، ص 318.آيت الله خويي، البيان، ص 173.التمهيد، ج 2، ص 77-76.
  • (13). ر.ك صيانة القرآن، ص 252 و ج 2 التمهيد، ص 68-64.