نخستين نزول وحى بر پيامبر(صلی الله علیه و آله)
نخستين نزول وحى بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) در روايات اهل سنت
روايات فريقين بر نزول نخستين پيام وحى در غار حراء اتفاق نظر دارند. طبق اين روايات در همين مكان و با نزول آيات نخست سوره علق رسول خدا (ص) به پيامبرى مبعوث شد.
«محمد بن اسحق» كه از قديمىترين سيرهنويسان است، (م 151) با ذكر چند روايات تاريخى حادثه بعثت و نزول نخستين پيام وحى را گزارش كرده است.
اين روايات از طريق ابن هشام آورده شده «2» و نظير آن را ابن سعد «3» و طبرى در تاريخ خود «4» با اندكى اختلاف درج كردهاند. در بين اين روايات دو روايت از اهميت بيشترى برخوردار است كه يكى از آنها منقول از عايشه و ديگرى از عبيد بن عمير ليثى است. در روايت منقول از عايشه كه بخارى نيز آن را آورده است، ماجراى نخستين نزول وحى به قرار زير نقل شده است: «در ابتداى امر، وحى به صورت رؤياى صادقه بر آن حضرت پديدار مىشد. اين رؤياها مانند سپيدهدمان روشن بود. بعدها علاقه به تنهايى و خلوتگزينى در پيامبر (ص) به وجود آمد، لذا به غار حراء مىرفت و شبها به عبادت مشغول مىشد.
هرچند روز يك بار به خانه سر مىزد و پس از تهيه زاد و توشه دوباره به غار باز مىگشت. روزگارى بدين منوال گذشت تا آنكه در غار حراء، حق براى او دررسيد، به اين صورت كه فرشته وحى نزد او آمد و به وى گفت: بخوان، وى گفت: من خواندن نتوانم. اما فرشته وحى او را برگرفت و به سختى فشار داد بگونهاى كه طاقتش به انتها رسيد و سپس گفت بخوان گفت: خواندن نمىتوانم، اما او را براى بار دوم دربر گرفت سپس رهايش كرد و گفت: بخوان بار ديگر آن حضرت پاسخ داد: خواننده نيستم. براى سومين بار او را در برگرفت و سپس رهايش ساخت و گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ» «5» اين قسمتى از روايتى بود كه معمولا در منابع حديثى و تاريخى اهل سنت- به عنوان آغاز نزول وحى- وارد شده است. در ادامه روايت آمده است كه: رسول خدا (ص) در حاليكه قلبش لرزان و مضطرب بود به سوى خديجه بازگشت.
طبق پارهاى از اين روايات، رسول خدا (ص) نگران بود كه نكند كاهن شده و يا جن و شيطانى در مشاعر او تصرف كرده است. «6» از اين جهت تصميم گرفت كه خود را از كوه پرت كند و به اين وسيله آرامش خود را بازيابد، كه مجددا صداى جبرئيل به گوش او رسيد و وى را از اين كار بازداشت. «7» به هر جهت پيامبر (ص) خود را به خانه رساند و ماجرا را با خديجه در ميان گذاشت، خديجه به او دلدارى داد و سپس هر دو به نزد ورقه بن نوفل- پسر عموى خديجه- رفتند. ورقه بشارت داد كه همان موجودى كه قبلا بر موسى (ع) نازل شده، اينك بر محمد (ص) نازل شده است. «8»
اما با دقت در روايات موجود اشكالاتى به چشم مىخورد كه مىتوان آنها را در دو ناحيه به شرح زير بررسى كرد:
الف- بررسى سند روايات
روايات ياد شده غالبا توسط يكى از اين پنج نفر يعنى عايشه، عبد اللّه بن عباس، عروة بن زبير، عبد اللّه بن شداد ليثى و عبيد بن عمير نقل شده است. از اين عده هيچكدام در زمان بعثت رسول خدا (ص) نبوده و در نتيجه نمىتوانند شاهد واقعه بعثت تلّقى شوند. زيرا عايشه و ابن عباس، گرچه در شمار صحابه بودهاند، اما در سال بعثت هنوز به دنيا نيامده بودند. ضمنا آنان ماجراى بعثت را نيز با استناد به رسول خدا (ص) روايت نكردهاند. ساير راويان در طبقه تابعين بوده و بدون ذكر واسطه به نقل ماجراى بعثت اقدام كردهاند. با توجه به اين مطلب- و با اغماض از مشكلات ديگرى كه از جهت ضعف راويان در سند اين روايات وجود دارد «9»- روايات بعثت جملگى مرسل بوده «10» و حديث مرسل از اقسام حديث ضعيف به شمار مىرود و از اعتبار لازم برخوردار نيست. «11»
ب- بررسى متن و محتوى روايات
مشكل ديگرى كه در روايات بعثت جلب نظر مىكند، اختلافاتى است كه در متن اين روايات وجود دارد. «12»
پارهاى از روايات از آرامش و طمأنينه رسول خدا (ص) به هنگام بعثت حكايت مىكند، در صورتى كه پارهاى ديگر از اين روايات از وجود شك و اضطراب در وجود پيامبر گرامى (ص) خبر مىدهد از جمله در اين روايات آمده بود كه:
- رسول خدا (ص) ترسيد كه نكند او كاهن شده است،
- يا: پيامبر (ص) نگران بود كه جن يا شيطانى در او تأثير گذاشته است،
- يا: آن حضرت تصميم گرفت به جهت خلاص شدن از مشكلات خود را از كوه پرت كند،
- يا: خديجه و ورقه بن نوفل به پيامبرى حضرت گواهى دادند و ترديد را از وى زدودند،
و مطالب ديگر كه نسبت بسيارى از آنها به رسول خدا (ص) غير قابل قبول است «13».
با توجه به اين موارد، بسيارى از محققان براى اين دسته از روايات ارزشى قائل نبوده و استناد به آنها را- جز در مواردى اندك- جايز نمىشمارند، بلكه اين روايات را جعليات و خرافاتى مىدانند كه دشمنان اسلام به جهت ترديدآفرينى در اصالت وحى و نبوت ساخته و برخى از مسلمانان نيز بدون تأمل به نقل آنها پرداختهاند. «14» چنانكه برخى از اسلامشناسان غربى نيز كه به دنبال شكستن اعتبار اسلام هستند، از اين روايات چشم پوشى نكرده و معمولا به دنبال نقل اين روايات، به تحليل روانشناسانه آنها پرداختهاند.
از جمله اين افراد مىتوان به مونتگمرى وات، پروفسور روم لاندو و پرفسور كارل بروكلمان «15» اشاره كرد و اين در شرايطى است كه اين روايات از جهت سندى و متنى ضعيف بوده و به ويژه قرآن كريم- كه مهمترين ملاك در سنجش روايات است- محتواى بسيارى از آنها را تكذيب مىكند.
قضاوت قرآن درباره روايات اهل سنت درباره بعثت
به استناد برخى آيات، مدتها قبل از بعثت رسول خدا (ص)، اهل كتاب به ويژه يهوديان در انتظار بعثت و ظهور آن حضرت به سر برده و معتقد بودند كه پس از ظهور پيامبر اسلام، با كمك آن حضرت بر دشمنان خود غالب خواهند شد. «16» مطابق آيه 157 سوره اعراف، نشانههاى رسول خدا (ص) در تورات و انجيل مكتوب بوده است و در نتيجه اهل كتاب همان طور كه فرزندان خويش را مىشناسند قادر به شناخت پيامبر اسلام (ص) بودهاند. «17»
به عقيده برخى از محققان علىرغم تحريف در نسخههاى تورات و انجيل هنوز نيز اشارتهايى در اين كتب وجود دارد كه ناظر بر بعثت رسول خدا (ص) مىباشد. «18» علاوه بر اين، موضوع بعثت رسول خدا (ص) حقيقتى است كه خداوند آن را با پيامبران گذشته مطرح كرده و از آنان جهت تصديق اين پيامبرى و يارى رساندن به رسول خدا (ص) پيمان گرفته بود. «19» پيامبران نيز از طريق بشارت ظهور پيامبر (ص) به امت خود، نقش خود ايفا كردهاند. «20» چنانكه بشارت حضرت عيسى (ع) به ظهور رسول خدا (ص) به صراحت ذكر شده است. «21»
با اين قرائن آيا ممكن است كه رسول خدا (ص) قبل از بعثت، نسبت به وضعيت خود ناآشنا بوده و پس از برانگيخته شدن دچار اضطراب و ترديد شود؟ آن هم در شرايطى كه خداوند به هنگام بعثت حضرت موسى (ع) با اعلام: «يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» «22» هرگونه خوف و ترسى را از وى زايل ساخت. علامه مجلسى در مقايسهاى كه بين شخصيت رسول خدا (ص) با حضرت عيسى (ع) به عمل آورده، مىنويسد: «اخبار فراوانى وجود دارد كه از آنها اين نكته به دست مىآيد كه خداوند به هيچ يك از پيامبران كرامت، فضيلت و معجزهاى عطا نكرد مگر آنكه نظير آن را به رسول خدا (ص) نيز مرحمت فرمود. پس چگونه جايز است كه حضرت عيسى در گهواره به نبوت رسيده باشد. اما پيامبر (ص) تا سن چهل سالگى پيامبر نباشد؟» «23»
علامه طباطبايى در نقدى كه بر روايت بعثت وارد كرده است مىنويسد: «طبق اين روايات پايه تشخيص نبوت رسول خدا (ص) گواهى يك راهب نصرانى- ورقه بن نوفل- است. اما اين مطلب چگونه قابل قبول است، حال آنكه خداوند درباره پيامبر فرموده است: «قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي» «24» يعنى: بگو من از جانب پروردگار دليل آشكارى [همراه] دارم. آيا در سخنان ورقه چه حجّت روشنى بود كه پيامبر (ص) براى آرامش خاطر به آن محتاج باشد؟
و باز در قرآن آمده است كه: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» «25» از اين آيه بصيرتى خدادادى براى رسول خدا (ص) و پيروان او معلوم مىگردد، اما آيا اعتماد كردن به قول ورقه عبارت از بصيرتى است كه خدا وعده داده است؟ «26» علامه سپس نتيجه مىگيرد كه: «حق اين است كه نبوت و رسالت ملازم با يقين و ايمان صد در صد شخص پيامبر و رسول است، او قبل از هركس ديگر به نبوت خود از جانب خدايتعالى يقين دارد و بايد همچنين باشد. چنانكه روايات وارده از ائمّه اهل بيت عليهم السلام هم همين را مىگويد.» «27»
بررسى بعثت پيامبر (ص) و نخستين نزول در روايات شيعه
بنا به روايات شيعه، بعثت پيامبر (ص) مقارن با نزول نخستين آيات سوره علق است. در حديثى على بن سرّى از امام صادق (ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:
«نخستين آيهاى كه بر رسول خدا (ص) نازل گرديد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» و آخرين آيه «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» بود. «28»
طبرسى در تفسير سوره علق نوشته است: اكثر مفسران بر اين عقيدهاند كه سوره علق نخستين سورهاى است كه بر رسول خدا (ص) نازل گرديد و آن در زمانى بود كه جبرئيل در غار حراء با آن حضرت ديدار كرد و پنج آيه نخست را بر پيامبر (ص) نازل كرد «29».
شواهدى نيز در روايات وجود دارد كه از نزول آيات ابتدايى سوره علق در بدو بعثت حكايت دارد «30»، برخى از روايات نيز بر بعثت پيامبر اسلام (ص) در غار حراء تاكيد كردهاند. بدون آنكه از نزول آيات خاصى بر آن حضرت خبر دهند. معروفترين اين روايات گزارش على (ع) درباره چگونگى بعثت است كه در خطبه قاصعه منعكس است. «31»
برخى از روايات نيز بر اين نكته دلالت دارند كه نخستين سورههاى نازل شده سوره حمد يا مدّثّر بوده، كه به عقيده صاحبنظران، اين مطلب تناقضى با فرض نزول آيات سوره علق به هنگام بعثت ندارد. «32»
آنچه در مقايسه روايات شيعه و اهل سنت حائز اهميت است توجه به موارد اتفاق و اختلاف اين روايات است، وجه مشترك اكثر روايات موضوع برانگيخته شدن رسول خدا (ص) در غار حراء و نزول آيات ابتداى سوره علق به عنوان نخستين پيام وحى بر آن بزرگوار است. در مقابل، اختلاف مهم در روايات شيعه و اهل سنت، موضوع تفكيك شئون نبوت و رسالت در شخصيت رسول خدا (ص) و نيز طمأنينه و آرامشى است كه پيامبر اسلام (ص) در لحظه بعثت داشته است و اين همان چيزى است كه روايات شيعه بر آن اتفاق نظر دارد.
قاعدتا روايات شيعه از ناحيه كسانى نقل شده كه خود اهل بيت پيامبر (ص) بوده و از نزديك در جريان حالات پيامبر (ص) و وحىهاى نازله بودهاند و اين چيزى است كه در روايات اهل سنت كمتر به چشم مىخورد. طبرسى از قول على بن ابراهيم قمى آورده است: «چون رسول خدا (ص) به سى و هفت سالگى رسيد مشاهده كرد كه كسى در عالم رويا او را مورد خطاب قرار داده و مىگويد: يا رسول اللّه ...» «33» و در ادامه اين روايت آمده است كه: اما مقارن با 40 سالگى پيامبر (ص) جبرئيل را در بيدارى مشاهده كرد كه او را به رسالت بشارت داد و سپس فرمان نماز را بر آن حضرت نازل كرد و او را بر حدود و شرايط آن واقف ساخت. «34»
كلينى نيز در حديثى كه با سند صحيح روايت شده از قول محمد بن نعمان آورده است كه او گفت: «از ابو جعفر باقر (ع) درباره تفاوتهاى رسول، نبى و محدّث سوال كردم، آن حضرت گفت: رسول كسى است كه جبرئيل در برابر او مجسم مىشود. او جبرئيل را مىبيند و با او سخن مىگويد. نبى آن است كه حقايقى را در خواب مىبيند مانند خوابهايى كه ابراهيم خليل مىديد و مانند آن خوابها كه رسول خدا (ص) پيش از نزول وحى رسالت و مجسّم شدن جبرئيل مىديد، اما در آن وقت كه محمد (ص) صاحب هر دو مقام نبوت و رسالت گشت، جبرئيل بر او نازل شده با او رو در رو سخن گفت. (برخى از پيامبران كه فقط نبى بودند، در عالم رويا با جبرئيل در تماس بوده و با او سخن مىگفتند بدون آنكه فرشته وحى را در بيدارى مشاهده كنند.) اما محدّث كسى است كه مورد خطاب فرشته قرار مىگيرد و پيام او را درك مىكند بدون آنكه او را در عالم بيدارى يا خواب مشاهده كند.» «35»
با توجه به چنين زمينهاى كه از تفكيك دو مقام نبوت و رسالت از روايات شيعه به دست مىآيد ممكن نيست كه پيامبر (ص) در لحظه بعثت- يعنى برانگيخته شدن به مقام رسالت- دچار اضطراب شود و يا در حقانيت خود يا حقيقتى كه بر او نازل شده، ترديد كند. اين نكتهاى است كه برخى از روايات نيز بر آن تأكيد كردهاند. از جمله در حديثى «زراره» از امام صادق (علیه السلام) سؤال كرد كه: «چگونه رسول خدا (ص) مطمئن گرديد كه آنچه به او رسيده وحى الهى است نه وسوسههاى شيطانى؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: هر گاه خداوند بندهاى را به رسالت انتخاب كند آرامش و وقارى به او عطا مىكند به صورتى كه آنچه از جانب حق به او مىرسد، همانند چيزى خواهد بود كه وى به چشم خود، آن را ببيند.» «36»
موضوع ديگر در روايات شيعه تدارك تربيت الهى نسبت به رسول خدا (ص) حتى سالها قبل از رسيدن به مقام نبوت است. در اين خصوص على (علیه السلام) كه خود شاهد عينى بعثت و رسالت پيامبر (ص) است. مىفرمايد: «خداوند بزرگترين فرشته خود را از خردسالى همدم و همراه پيامبر (ص) ساخت. اين فرشته در تمام لحظات با آن حضرت بود و او را به راههاى بزرگوارى و اخلاق پسنديده رهبرى مىكرد ... پيامبر (ص) هر سال مدتى مجاورت حراء را اختيار مىكرد. من با او بودم و كس ديگرى غير از من با او نبود، در آن زمان جز رسول خدا (ص) و خديجه و من كه سومين نفر آنها بودم، مسلمان ديگرى نبود. من نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم، آنگاه كه نخستين وحى بر پيامبر (ص) نازل گشت، ناله و فريادى شنيدم. از آن حضرت پرسيدم كه اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است كه از پرستش خود (فرمانبردار شدن) مايوس گشته است.» «37»
نویسنده: مجید معارف
پی نوشت:
(1)- جهت اطلاع بيشتر بنگريد به وحى در اديان آسمانى، 154، تحليل وحى از ديدگاه اسلام و مسيحيت، 52 به بعد. برخى از محققان در تفاوت پيامبران و نوابغ، تا هفتاد فرق برشمردهاند. ر. ك. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 4/ 82 الى 96
(2)- السيرة النبوية، 1/ 249 الى 255
(3)- الطبقات الكبرى، 1/ 152 الى 154
(4)- تاريخ طبرى، 1/ 298 الى 303
(5)- صحيح بخارى، 1/ 59، 60؛ و نيز تاريخ طبرى 2/ 298
(6)- الطبقات الكبرى، 1/ 153
(7)- تاريخ طبرى، 2/ 301
(8)- صحيح بخارى، 1/ 60؛ تاريخ طبرى، 2/ 302؛ سيره ابن هشام، 8/ 254
(9)- جهت اطلاع از اين اشكالات بنگريد به الصحيح من سيرة النبى الاعظم، 1/ 221
(10)- جهت اطلاع بيشتر از وضعيت ارسال و نيز اشكالات ديگر اين روايات بنگريد به نقش ائمه در احياء دين، 4/ 12؛ علوم قرآنى آيه اللّه معرفت، 35
(11)- الدرايه، 48؛ كه مىنويسد: «و المرسل ليس بحجة مطلقا ...»
(12)- نمونهاى از اين اختلافات را بنگريد در الصحيح من سيرة النبى الاعظم، 1/ 217 الى 220
(13)- الميزان، 20/ 329
(14)- از جمله بنگريد به التمهيد فى علوم القرآن، 1/ 54؛ الصحيح من سيرة النبى الاعظم، 1/ 232؛ نقش ائمه در احياء دين، 4/ 6 و 33
(15)- جهت اطلاع بيشتر از آراء اين عده بنگريد به كتاب نقش ائمه در احياء دين، 4/ 33 الى 35
(16)- البقره، 89
(17)- الاعراف، 146
(18)- نقش ائمه در احياء دين، 4/ 110 الى 128 تحت عنوان: بشارات تورات و انجيل
(19)- آل عمران، 81
(20)- قال على (ع): «ما بعث اللّه من الانبياء الا اخذ عليه الميثاق لئن بعث اللّه محمدا و هو حى ليومننّ به و لينصرنّه و امره ان ياخذ الميثاق على امته لئن بعث محمد و هم احياء ليومنن به و لينصرنّه» بنگريد به تفسير ابن كثير، 1/ 386
(21)- الصف، 6
(22)- النّمل، 10
(23)- بحار الانوار، 18/ 279
(24)- الانعام، 57
(25)- يوسف، 108
(26)- تفسير الميزان، 20/ 329
(27)- تفسير الميزان، 20/ 329
(28)- الكافى، 2/ 628
(29)- تفسير مجمع البيان، 10/ 780
(30)- بحار الانوار، 18/ 205 و 206؛ حديث امام هادى (ع)
(31)- نهج البلاغه خطبه، 192 و 301؛ و نيز بنگريد به اعلام الورى، 1/ 102؛ «فى ذكر مبدا المبعث»
(32)- آيه اللّه معرفت مىنويسد: بين اين روايات تعارض واقعى وجود ندارد زيرا سه يا پنج آيه نخست سوره علق به هنگام اعلام بشارت به نبوت نازل شده و اين اجماع مسلمانان است، آيات نخست سوره مدثر مطابق حديث جابر نخستين آياتى است كه پس از فترت وحى نازل شده و سوره حمد نيز نخستين سوره كاملى است كه نازل شده است، جهت اطلاع بيشتر بنگريد به التمهيد، 1/ 96
(33)- اعلام الورى، 1/ 102
(34)- همان مأخذ با اندكى تلخيص
(35)- الكافى، 1/ 176
(36)- بحار الانوار، 18/ 262؛ نقل از تفسير عياشى
(37)- نهج البلاغه، خ 192، 301
کتاب «مباحثى در تاريخ و علوم قرآنى»