نقدى بر ترجمه جديد قرآن (ترجمه خرمشاهى)

چكيده

ترجمه قرآن، در واقع تفسير مختصرى از قرآن کريم است وتفسير، خود از مباحث عمده و اصلى علوم قرآن است، ازاين روى مى توان گفت که ترجمه قرآن، زير مجموعه علوم قرآنى است. زنده بودن بحث ترجمه قرآن و همراهى آن با هر عصر و زمانى وهمچنين سود همگانى داشتن آن ونيز فراوا نى ترجمه هاى قرآن به زبانهاى گوناگون، ضرورت کشاندن بحث درباره آن را به آموزشکده ها، مؤسسه ها و مجله هاى قرآنى افزون مى کند. پس سزاوار است اين بحث همچنان گشوده وپرنشاط باقى بماند.

آن گونه که نهادهاى قرآنى وقرآن پژوهان يادآور مى شوند، قرآن به بيش از 150 زبان ولهجه دنيا ترجمه شده است (خواه به صورت کامل يا ناقص) که زبان فارسى از نخستين ترجمه هاى آن است.2
گويند نخستين ترجمه فارسى قرآن از زبان سلمان فارسى، صحابى بزرگوار پيامبراکرم (ص) صادر شده است. زمانى که برخى از ايرانيان از وى درخواست ترجمه قرآن را کردند، درجواب آنان نوشت: بسم اللّه الرحمن الرحيم؛ به نام خداوند يزدان بخشنده. و… 3

بررسى درباره ترجمه هاى فارسى قرآن، چنين نشان مى دهد که بيش از 50 ترجمه فارسى چاپ ومنتشر شده است که از اين شمار، نزديک به يک سوم آن پس از انقلاب اسلامى و در دو دهه اخير صورت پذيرفته است.4 از جمله اين ترجمه ها وجديدترين آن، ترجمه استاد بهاءالدين خرمشاهى است که اين مقال به معرفى و نقد و بررسى آن اختصاص دارد.

چند ماهى است که از چاپ ونشر اين ترجمه مى گذرد واز همان آغاز با استقبال خوبى رو به رو گرديد و توجه قرآن پژوهان وادب دوستان را جلب کرد، به گونه اى که چندين معرفى و نقد درباره آن انجام پذيرفته است.5 نگارنده نيز همچون ديگر علاقه مندان به فرهنگ قرآنى از همان آغاز نشر اين ترجمه ، به مطالعه آن پرداخته ويادداشتهايى را درضمن مطالعه فراهم آورده که مقاله حاضر تنظيم و ترتيبى ازآن يادداشت هاست. اينک در آغاز، به معرفى اجمالى ترجمه يادشده مى پردازيم.

ترجمه جناب خرمشاهى، با قطع رحلى در 902 صفحه، درپايان سال 1374 توسط انتشارات نيلوفر وجامى، چاپ و منتشر شده است. ازکلّ ترجمه، 604 صفحه به متن قرآن، ترجمه و توضيحات اختصاص دارد.(هر صفحه ازاين بخش بدين گونه است: يک چهارم هر صفحه در سمت راست، متن قرآن با خط عثمان طه و يک چهارم صفحه در سمت چپ، ترجمه روان آيات و نيمه باقى مانده از هر صفحه به توضيحات (تفسير مختصر) آيات اختصاص دارد.) صفحه 605 علامات وقف؛ صفحه هاى 607 ـ 609 دعاى ختم قرآن؛ صفحه 610 فهرست نامهاى ديگر سوره ه؛ صفحه 611 فهرست سوره ها بر حسب نزول؛ صف حه هاى 612 ـ 613 فهرست سوره هاى قرآنى به ترتيب مصحف، صفحه هاى 614 ـ 615 فهرست سوره ها به ترتيب الفبايى؛ صفحه 618 ـ 650 گفتار مترجم؛ صفحه 651 سروده مترجم درباره ترجمه خود؛ صفحه هاى 652 ـ 671 [مقاله] قرآن و قرآن پژوهى؛ صفحه هاى 672 ـ 681 [مقاله] تحريف ناپذ يرى قرآن کريم؛ صفحه هاى 682 ـ 687 [مقاله] فهم قرآن با قرآن؛ صفحه هاى 688 ـ 694؛ [مقاله] کلمات فارسى در قرآن مجيد؛ صفحه هاى 696 ـ 837 واژه نامه قرآنى [شامل کلمات قرآنى، همراه با برابرهاى فارسى آن]؛ صفحه هاى 838 ـ 839 پيوست واژه نامه (واژه هاى قرآنى که عي ناً در اين ترجمه به کار رفته است)؛ صفحه هاى 840 ـ 883 فهرست توضيحات (فهرست تفسير مختصرى که در پانوشت ها آمده است)؛ و صفحه هاى 884 ـ 902 کتابنامه.

ييادآورى: ترجمه يادشده، از لحاظ ساختار بخشهاى گوناگون آن (همان گونه که گذشت) در بين ترجمه هاى فارسى قرآنى نمونه وبرجسته است، هرچند برخى از بخشهاى يادشده، کاستيهاى محسوسى را به همراه دارد که در صفحه هاى آينده بدان اشاره خواهيم کرد.

امتيازهاى ترجمه

1. اين ترجمه، روان، خوشخوان و جذّاب است، به گونه اى که خواننده بدون مراجعه به متن آيات، چندين صفحه از ترجمه را مطالعه و درک وفهم آيات را درخود احساس مى کند وچون سبک نثر مترجم روان نويسى است، هم نوآموز و هم دانشور مى تواند (حتى از لحاظ ادب فارسى) ازآن بهر ه کافى ببرد، ولى به نظر مى رسد کاستيهايى دراين باره وجود دارد که دراين جا به سه مورد ازآن اشاره مى گردد:

الف. برخى از واژه هاى قرآنى وحتى عربى، در فارسى نياز به برابر مناسب دارد، زيرا براى همگان مفهوم و آشنا نيست، ازاين رو گاهى به گونه اى متفاوت ترجمه مى شود. مثلاً واژه (أحبار) 4بار درقرآن آمده است که دراين ترجمه، برابر فارسى و يا عربى روان تر براى آن قرار داده نشده است ويا عبارت (ما ملکت ايمانهم) ويا همانند آن، نزديک به 15 بار درقرآن آمده است که برابر آن (ملک يمين) قرار داده شده است وفقط دو يا سه بار در قلاب (کنيزان) به عنوان توضيح آورده شده است، درحالى که (ملک يمين) عموماً براى فارسى زبانان آشنا ومفهوم ن يست.6 پس مناسب است در تمامى موارد دست کم در قلاب، به عنوان توضيح، واژه (کنيزان) گذارده شود. مواردى از اين دست، در پاره اى از عبارات، کمى از روان بودن ترجمه کاسته است.

ب. همچنين برابرهاى نامناسب وگزينش برخى ازآنها از ترجمه هاى کهن فارسى، گاهى از شفاف بودن نثر کاسته است، مانند: (ذرّية) به(زاد و رود)، (خوض) به (ژاژخايى)، و(اعتداء) به (بيروشى کردن)، و… واصولاً گزينش اين واژه ها وآوردن آن در ترجمه (هرچند بنا به گفته مترجم در صفحه 646 شمارش آنها به سى مورد هم نمى رسد) با سخن ايشان در صفحه 644(ستون چپ) کمى ناسازگار است، آن جا که مى نويسد:

(يک واژه غريب و ناشفاف مى تواند ترجمه يک صفحه را ولو آن که خوب باشد، به تباهى بکشد.)
وهمچنين قرار ندادن معادل و برابر فارسى، براى (ملک يمين) و مانند آن وترجمه (ذرية) به (زاد و رود) با يکديگر تناسب ندارد، زيرا فارسى زبانان (ذريه) را به آسانى مى فهند، ولى درباره مفهوم (ملک يمين) دچار ترديد مى شوند.

ج. نيز در برخى از موارد، بويژه جزءهاى پايانى قرآن، گاهى ترجمه، روان و رسا نيست ونياز به ويرايش و تغيير برخى از واژه ها دارد تا نثر روان تر و روشن تر گردد. به دو نمونه بنگريد:
در ترجمه آيه 5 سوره احقاف(46)، چنين آمده است:
(وکيست گمرا ه تر از کسى که موجودى را به دعا خواند که تا روز قيامت پاسخش را ندهد، وايشان از دعاى آنها بى خبرند.)
درحالى که در ظاهر، ترجمه روان تر و دقيق تر اين گونه است:
(وکيست گمراه تر ازآن کس که به جاى خدا کسى را مى خواند که تا روز قيامت او را پاسخ نمى دهد، وآنها از دعايشان بى خبرند.)7
ونيز در ترجمه (ما لهم بذلک من علم) در آيه 24جاثيه(45) و آيه 20 زخرف(43) و… بدين گونه آمده است:(آنان را به اين امر،علم نيست) و(آنان را به اين امر، علمى نيست)، ولى بايد گفت که اين گونه ترجمه، واژه به واژه بوده و روان نيست. افزون برآن که ترجمه دومى کمى دقيق تر است، زيرا که واژه (علم) نکره در سياق نفى است و افاده عموم دارد، پس لازم است در ترجمه فارسى به گونه اى آن را نشان داد.8

2. امتياز ديگر اين ترجمه، وجود برابر و معادل براى همه واژه ها و ترکيبات قرآنى است. وى، در صفحه 644 (ستون چپ) مى نويسد:
(1. اصل اول اين بود که دراين ترجمه در وهله اول در پى افزايش دقت و صحت باشم به طورى که هيچ کلمه يا تعبير يا حتى حرف قرآنى نباشد که معادلى براى آن در ترجمه نباشد.)
انصاف اين است که ايشان دراين زمينه (آوردن معادل براى همه کلمات قرآنى) از بيش تر ترجمه هاى پيش ازخود ممتازند، ولى موارد اندکى از واژه ها و عبارات ترجمه نشده نيز به چشم مى خورد، مانند: (من دون اللّه) در احقاف(46)5 ، (اذ) در آل عمران(3) 187، (قبلهم) در حج (22) 42 و همچنين موارد فراوانى از (کان) و ديگر صيغه هاى آن (در ترکيب ماضى استمرارى) ويا تأکيدهاى فراوان قرآنى که ترجمه نشده و ما در جاى خود ازآن سخن خواهيم گفت.
3. از ويژگيهاى ديگر اين ترجمه، توضيحات (در پانوشتها)،واژه نامه قرآنى، مقالات (بويژه گفتار مترجم)، فهرست توضيحات و… است که پس از اين درباره آن سخن خواهيم گفت.9

 

ناهماهنگى گفتار مترجم(اصول ترجمه ايشان) با روش عملى ترجمه

الف. در صفحه 635 (ستون راست) مى خوانيم:
(درفارسى قديم شايد از (به درستى که) و (به تحقيق) براى قد / لقد، و (همانا) براى (انّ) ، و… استفاده مى کردند ، ولى کاربرد اين ادات وحروف يا کلمات و عبارات تأکيدى درفارسى امروز غريب مى نمايد و ناقض غرض به نظر مى رسد. … [از اين رو] براى قد / لقد، به خوبى، به درستى، استفاده شده است.)
ولى درموارد فراوانى از ترجمه، براى (انّ) وحتى (انّما) برابر (همانا) را برگزيده است، مانند: آل عمران (3) 19 ، اسراء(17) 3، حجرات(49) 13، 15، فصّلت(41) 50، شورى(42) 5، فتح(48) 1، 8 ، 10، علق(96) 8 و…
همچنين پس از بررسى نيمه اول قرآن، برابر (به درستى) براى واژه (لقد) ديده نشد ونيز برابر (به خوبى) براى (لقد) فقط در دويا سه مورد ديده شد و درمواردى فراوان ، برابر ومعادلى براى (لقد) وجود نداشت که دراين باره سخن خواهيم گفت.
ب. درهمين صفحه نيز آمده است:
(يک موجود زبانى ديگر نيز در قرآن کريم حضور دارد و آن اذ / و اذ است… وترجمه آن (هنگامى که) در اغلب موارد نارواست، زيرا غالباً اذ/ واذ بدون جواب وجزاست. در ترجمه حاضر براى آن غالباً از: چنين بود که/ وچنين بود که، استفاده شده است.)
هرچند (اذ) در قرآن به معانى گوناگون به کار رفته است، مانند: ظرف، تعليل، اسم زمان ماضى، اسم زمان مستقبل، و… ولى يکسان سازى برابرهاى آن در موارد مشابه، همان گونه که گفته اند، سزاوار است. ليکن دراين ترجمه، معادلهاى متفاوتى براى آن آورده شده که برخى نيز دقيق و صحيح نيستند ويا دست کم بايد در قلاب به عنوان توضيح، قرار داده شود. مثلاً برابر (اذ)، و (واذ)، (چون) ، (وياد آوريد که) ، (يادآوريد آنگاه که) ، (ياد کنيد) ، (آنگاه) ، (يادکن) ، (يادآر) ، (هنگامى که) ، (چنين بود که) و (وچنين بود که) به ترتيب در بقره (2) 30؛ انفال(8) 7؛ آل عمران(3) 153؛ بقره(2) 49؛ آل عمران(3) 124، 42، 121 وموارد فراوان ديگر، ديده مى شود.
ج. وباز در همين صفحه مى خوانيم:
ييا در ترجمه (انّ اللّه على کلّ شئ قدير) به جاى آن که ( على کلّ شئ قدير) را (برهر چيز تواناست) بياوريم، (برهرکارى تواناست) آورده ايم.
ولى بايد گفت در دو مورد: فاطر(35) 1 وفتح (48) 21 چنين آورده اند: (برهمه چيز تواناست) که دو اشکال دارد: اول اين که ازآنچه گفته شده عدول کرده ودرآنچه نپذيرفته اند، واقع شده است. دوم اين که تبديل(هرچيز) به (همه چيز) دقيق نيست.
د. ونيز در ادامه آورده اند:
(يا در ترجمه عباراتى وصفى که با (الذين) آغاز مى شود، از جمود لفظى پرهيز کرده ايم. به مثالهاى زير توجه فرماييد: الذين آمنوا: مؤمنان، الذين کفروا: کافران، …)
ولى در ترجمه، اين گونه نمى بينيم، مثلاً در بيشتر موارد براى (انّ الذين آمنوا) ، (کسانى که ايمان آورده اند) وبراى (يا ايّها الذين آمنوا) در بقره (2) 278 و حجرات (49) 2، برابر (اى کسانى که ايمان آورده ايد) آورده شده است. نيز در بيش تر موارد براى(الذين کفر وا)، مثلاً درآل عمران(3) 91 (کسانى که کفر ورزيده اند) آورده شده است که افزون بر جمود لفظى، يکسان سازى را نيز به همراه ندارد.
هـ. در صفحه 636 چنين مى خوانيم:
(مثال ديگر که براى بهبود و بهسازى فارسى وخوشخوانى ترجمه، به اقتضاى زبان مقصد، اندک عدولى ـ که از جوازات ترجمه است ـ صورت گرفته است، در ترکيب وصفى (قوم… )است. به مثالهاى زير توجه فرماييد: القوم الظّالمين: ستم پيشگان و… )
ولى در ترجمه، گونه اى ديگر ديده مى شود، زيرا گويا (القوم الظالمين) 22بار درقرآن به کار رفته که فقط 4 يا 5 بار (ستم پيشگان) به عنوان برابر آن آورده شده و درموارد ديگر، برابرهايى جز آن ديده مى شود، مانند:(ستمکاران) در مائده(5) 51، (مردم ستمکار) درآل عمران (3) 86 ، (قوم ستمکار) در انعام(6) 68، (ستم پيشگان) در انعام (6) 144 ، (ستمگران) در يونس(10) 85، (قوم ستم پيشه) درمؤمنون(23) 28، و (قوم ستمکاران) در احقاف(46) 10. نيز برابر اخير (قوم ستمکاران) درست نيست، زيرا در دستور فارسى براى موصوف جمع، صفت مفرد مى آ ورند.
و. در صفحه 645 چنين آمده است:
(5. اصل پنجم که دراين ترجمه رعايت شده است، اين است که کلمه واحد [وجملات واحد] به شرط آن که در سراسر قرآن معناى واحدى داشته باشد، در ترجمه براى آن معادل واحد آمده و در سراسر ترجمه همان، حفظ و تکرار شده است.)10
ولى همان گونه که پيش ازاين نيز يادآور شديم و نمونه هايى آورديم (که برخى از آنها در ذيل اين بخش نيز جاى مى گيرد) يکسان سازى درحدّ مطلوب و بسيار بالايى در اين ترجمه به چشم نمى خورد، هرچند اعتراف داريم که دراين زمينه از بيشتر ترجمه هاى پيش ازخود، پيشى گرفت ه و ممتاز است، ولى هنوز راه در اين زمينه بسيار گشوده است. مثلاً عبارت (بماکانوا يفسقون) 5 بار در قرآن آمده است، ولى شايان توجه است که برابرهاى آن در ترجمه، متفاوت است وبرخى دقيق و صحيح نيست، مانند: (به نافرمانيشان) در اعراف (7) 163؛ (به خاطر نافرانى ورز يدنشان) در عنکبوت(29)34، (چرا که نافرمانى کرده بودند) در اعراف(7) 165،(به کيفر نافرمانيشان) در بقره(2) 59، (به خاطر نافرمانيشان) در انعام (6) 49.وچون جمله، ماضى استمرارى است، ترجمه درست آن مثلاً بدين گونه است:
(به[سزاى] آن که نافرمانى مى کردند) ويا همانند آن. ازاين رو برخى از برابرهاى يادشده دقيق نيست.
نيز عبارت (وان کانوا من قبل لفى ضلال مبين) که دوبار در قرآن آمده است، در ترجمه آن در آل عمران(3)164، عبارت (درحالى که در گذشته درگمراهى آشکارى بودند) ودر جمعه(62) 2، عبارت(وحقّاً که در گذشته درگمراهى آشکارى بودند) آورده شده است که افزون بر يکسان نبودن، دومى دقيق تر است، زيرا (إن) درآيه، مخففه و در حقيقت همان (انّ) است وبه خاطر وجود آن ولام در (لفى)، آوردن تأکيد در ترجمه فارسى ضرورى است.

 

مواردى ديگر

1. درباره مجازات واستعاره هاى قرآن سخن بسيار است و در واقع يکى از لغزشگاههاى ترجمه هاى قرآنى ويکى از زمينه هاى مساعد براى نقد و بررسى ترجمه ه، همين بحث است. مترجم محترم در صفحه 636 يادآورشده است که از ترجمه تحت اللفظى (واژه به واژه) استعاره ها پرهيز کرد ه و تلاش کرده تا فصاحت و زيبايى آن را به گونه اى به فارسى منتقل کند، ليکن بايد گفت هرچند دراين باره موفقيتهاى چشمگيرى داشته، ولى به نظر مى رسد مواردى نيز به فراموشى سپرده شده است.

براى نمونه يکى ازمجازات قرآن را دراين جا يادآور مى شويم:

عبارت (ما قدّمت أيديهم) و همانند به آن، يازده بار درقرآن آمده است. از نسبت دادن(قدّمت) به (أيدى) مجاز بودن آن فهميده مى شود ودر واقع اطلاق اسم جزء بر کلّ است و نکته آوردن (أيدى) اين است که بيشتر کارها (ولو کارهاى ناشايست) با دست انجام مى شود. ازاين رو در ترجمه فارسى بايد اين نکته، به گونه اى نشان داده شود تا لطافت مجاز را فارسى زبانان نيز تا حدّ زيادى دريابند، ولى دراين ترجمه (در 9 بار آن) برابر (کار وکردار پيشينشان) ويا عبارت بسيار نزديک به آن، ودر بقره (2) 95، (درکارهايى که کرده اند) وفقط در نبأ(78) 4 0 (آنچه به دستان خويش پيش فرستاده است)، ترجمه شده است. به نظر مى رسد ترجمه اولى و دومى(10مورد) لطافت مجاز را دربرندارد . افزون برآن، ترجمه دومى نارسايى بيشترى نسبت به اولى دارد، ولى ترجمه سومى هرچند براى فارسى زبان خيلى روان و رسا نيست، ولى دقيق است. ازا ين رو شايد عبارت (دستاورد پيشين آنها) معادل وبرابر مناسبى باشد که از کاستيهاى يادشده به دور است ويا دست کم، گذاردن ترجمه سوّم درتمامى 11 مورد، افزون بر دقيق بودن، يکسان سازى را نيز به همراه دارد.11

نکته ديگرى که درهمين باره بايد گفت، اين است که در سرتاسر قرآن، گاهى براى يک معنى و موضوع ، تعبيرهاى گوناگونى به کاررفته که مناسب است تا اندازه ممکن و پذيرفته، لطافتهاى آن تعبيرها را به فارسى منتقل کرد، ولى در ترجمه، گاهى عکس آن ديده مى شود؛ يعنى در اين ج ا يکسان سازى رخ داده است و در عبارتهاى قرآنى شبيه به هم (در برخى موارد) پراکنده سازى. براى نمونه عبارتهاى (بما کانوا يکسبون) ، (بما کانوا يعلمون) ، (الذى عملوا) ، (بما کسبت) ، (ماکسبوا) و (ماقدّمت ايديهم)12 در پاره اى از موارد، همگى آنها به (کار و کردار… ) ترجمه شده است که افزون بر دقيق نبودن، يکسان سازى آن نيز نيکو به نظر نمى رسد!

2. در قرآن، فعلهاى فراوانى در قالبهاى گوناگون به کار رفته که ضرورى است با توجه به نشانه هاى لفظى و معنوى، آن را درست ترجمه کرد. دراين باره نيز در صفحه 645 چنين آورده است:
(4 . اصل چهارم اين است که حتى المقدور صيغه و ساختار کلمات را در ترجمه حفظ کرده ايم؛ يعنى صفت را به فعل يا جمله، تبديل نکرده ايم… )

ولى بايد گفت مترجم هرچند دربرخى ازاين موارد همچون تبديل نکردن صفت به فعل، موفق بوده،13 ولى در بعضى ازنمونه هاى ديگر، دقت لازم را مبذول نداشته است. براى نمونه به ماضى استمرارى اشاره مى کنيم.

ماضى استمرارى از ترکيب دوفعل به دست مى آيد (کان يا ديگر صيغه هاى آن + فعل مضارع). اين ترکيب در قرآن فراوان به کار رفته است14 وضرورت دارد برابر مناسب آن در فارسى گزينش شود، مگر درمواردى که قرينه، اقتضاى ديگرى را داشته باشد، ولى دراين ترجمه، نمونه هاى بسي ارى از ماضى استمرارى وجود دارد که برابر فارسى مناسب آن، انتخاب نشده است. به چند مورد زير بنگريد:

عبارت (ولکن کانوا انفسهم يظلمون) 7 بار درقرآن آمده است.15در دو مورد از آن بقره (2) 57 ، وتوبه (9) 70 ترجمه (بلکه برخويشتن ستم مى کردند) ونزديک به آن، آورده شده که درست و دقيق است، ولى در 5 مورد ديگر، عبارت (بلکه خود بر خويشتن ستم کردند) ونزديک به آن، به چشم مى خورد که استمرار فعل از آن به دست نمى آيد ودر حقيقت، اين عبارت، ترجمه (ولکن انفسهم يظلمون) است (بدون وجود کانوا) وشايان توجه است که اين عبارت يک بار در قرآن آل عمران(3) 17 آمده وهمان ترجمه (بلکه خود بر خويشتن ستم کردند) در برابر آن ديده مى شود. ا فزون براين، يکسان سازى مورد نظر مترجم نيز صورت نپذيرفته است.16

همچنين درعبارتهاى (فيما کانوا فيه يختلفون)، بقره(2) 113، (بما کانوا يفسقون) اعراف (7) 165، (عمّا کانوا يعملون) بقره (2)134، (کانوا يعتدون) آل عمران(3) 112، (بما کانوا يصنعون) مائده (5) 14 و موارد فراوان ديگر، همان گونه انجام شده است.

3. درقرآن تأکيدهاى فراوانى به کار رفته است که ضرورت دارد برخى ازآنها حتماً در ترجمه فارسى، با برابر مناسب آورده شود. ايشان در صفحه 635 (ستون راست) مى نويسد:
(3. همچنين انواع تأکيدهاى زبان عربى قرآنى را از جمله انّ ، انّما يا قد / لقد ولام قسم / تأکيد و نون تأکيد خفيفه و ثقيله را در زبان فارسى، بويژه فارسى امروز نمى توانيم ظاهر سازيم… ازسوى ديگر، نديده گرفتن اين موجودات زبانى هم، براى مترجم و ترجمه دقيق وامي ن روا و آسان نيست.)
دراين جا بايد گفت که هرچند همگان ترجمه هر تأکيدى در قرآن، مانند: (انّ) را روا و لازم نمى دانند وحق نيز همين است، ولى تأکيدهاى مکرّر وچند گانه وجايى که قرينه بر لزوم ترجمه، تأکيد دلالت دارد، همواره ضرورى است و ضريب دقت در ترجمه را افزون مى کند . ليکن در ترجمه حاضر، موارد فراوانى از تأکيدهاى مکرّر ترجمه نشده ويا در جمله هاى همانند داراى تأکيد، برخى با تأکيد وبرخى بدون تأکيد ترجمه شده است، درحالى که قرينه اى ويژه بر لازم نبودن ترجمه تأکيد، به چشم نمى خورد. براى نمونه دوحرف تأکيد (لقد) را يادآور مى شويم.

(لقد) در قرآن 182 بار به کار رفته که پس از بررسى موارد کاربرد آن در نيمه اوّل قرآن، روشن شد که در ترجمه حاضر، در موارد بسيارى اين کلمه ترجمه نشده و براى آن برابرى گذارده نشده است، مانند:(ولقد آتينا موسى الکتاب) در بقره (2) 87، (ولقد استهزئ برسل من قبلک) در انبياء(21) 41،و (لقد نصرکم اللّه… ) در آل عمران(3) 123 ، درحالى که درست همين عبارته، به ترتيب درهود(11) 10، رعد (13) 23 و توبه (9) 25، آمده و تأکيدهاى آن ترجمه شده است وظاهراً قرينه اى براى ترجمه برخى و ترجمه نکردن برخى ديگر، وجود ندارد.

همچنين تأکيدهاى (انّ فى ذلک لآية) در بقره (2) 248، (انّک لمن المرسلين) در بقره(2) 252، (لتفسدنّ… ولتعلنّ) در اسراء(17) 4، (ليقولنّ… فلننبئنّ… ولنذيقنّهم) در فصلّت(41)50 و موارد فراوان ديگر ترجمه نگرديده و برابر معادلى براى تأکيدها در نظر گرفته نشده است.

 

درباره توضيحات مترجم [درپانوشتها]

از مجموع 604 صفحه متن قرآن وترجمه، نيمى از هر صفحه به توضيحات مترجم درباره آيات، اختصاص دارد(302 صفحه کامل رحلى). درحقيقت اين توضيحات، تفسير مختصرى ازآيات قرآن کريم است که تنها درباره برخى ازآيات بوده واختصاص به همه آيات ندارد وبر اساس ترتيب قرآن، تنظيم شده است. اين بخش در واقع قلب ترجمه (کتاب) است وجاذبه فراوانى را درخواننده قرآن دوست، به وجود مى آورد، زيرا که تنوع مطالب، بسيار زياد وشايان توجه است وبايد گفت شکلى از دائرة المعارف قرآنى است که مترجم زمانى آرزوى تدوين آن را داشته ودر پى آن کوشيده، ولى بن ا به دلايلى از ادامه آن منصرف شده است.
ازمطالعه چهارده صفحه اول ترجمه (توضيحات پانوشتها) يادداشتهايى فراهم آمده که اينک برخى از آنها را در اين جا يادآور مى شويم.
الف. در توضيح آيات، مناسب است ضرورى ترين وبارزترين موارد آيه آورده شود، مثلاً در توضيح آيه 74 بقره(2)، مناسب بود فرق دو جمله (وانّ من الحجارة لما يتفجّر منه الأنهار) و(وانّ منها لما يشّقّق فيخرج منه الماء) آورده شود، زيرا اين دوجمله از لحاظ معنايى، بسيا ر به هم نزديک هستند، هرچند به نظر مى رسد اين موارد سليقه اى است و تشخيص توضيحات بايسته، در همه آيات مشکل است.
ب. گاهى ازمآخذ ومنابع، به گونه يکسان نام برده نشده، درحالى که هماهنگى در يادکرد ازمآخذ ضرورى است، مثلاً درپانوشت صفحه 8 آمده است: (سيدمرتضى ، امالى، مجلس 76) ودر چند سطر پايين تر چنين آمده است: (امالى، 2/371). ويا در پانوشت صفحه 4 آمده: (فراء ، ابن قتيبه ) ودر صفحه 14 آمده است: (ابن قتيبه، فراء) درحالى که در تمامى موارد، تلاش شده تا بر اساس تاريخ وفات اشخاص، نامها فهرست شود.
همچنين شمارش برخى از واژه هاى قرآنى که در توضيحات (پانوشتها) از آن ياد کرده است، گاهى درست نيست. مثلاً درپانوشت صفحه 1 مى خوانيم:
(الحمد للّه ربّ العالمين) جزاين موارد چهار بار ديگر درقرآن به کار رفته است.
ولى درست اين است که پنج بار به کار رفته و انعام (6) 45 شمارش نشده است. نيز در پانوشت صفحه 12 آمده است:
(هم فيها خالدون) يا (خالدين فيها) درحدود 30 بار به کار رفته است.
درحالى که در حدود 65 بار درست است. همچنين درپانوشت صفحه 5 ، عبارت (نزديک به شصت بار) به (حدود پنجاه بار) قابل اصلاح است.17
د. در برخى ازموارد، افزون بر ترجمه آيات در نيمه بالاى هر صفحه، دوباره ترجمه آيه درپانوشت همان صفحه تکرار شده که زايد به نظر مى رسد، مانند: صفحه 11 که ترجمه بقره (2) 76، هم درمتن وهم در پانوشت تکرار شده است. همچنين صفحه 5، بقره (2) 28 ، و…
هـ. افزون بر مورد بال، گاهى با وجود تکرار ترجمه آيه در پانوشت، با ترجمه همان آيه درمتن متفاوت است، مانند: صفحه 10 که ترجمه آيه 17حج (22) در پانوشت، با ترجمه همين آيه در جاى خود، متفاوت است وبه نظر مى رسد ترجمه آيه در پانوشت، روان و رسا نبوده وويرايش نشد ه است وبا اصول مورد پذيرش مترجم نيز سازگارى ندارد.

 

درباره واژه نامه قرآنى(عربى ـ فارسى)

از ويژگيهاى ديگر اين ترجمه، پيوست واژه نامه قرآنى است که 141 صفحه را به خود اختصاص داده و داراى فوايد بسيارى است. از جمله آنها مى توان به اين موارد اشاره کرد:
1. خواننده با معانى واژه هاى قرآنى آشنا مى شود.
2. با برابرهاى واژه هاى قرآنى که مورد پذيرش مترجم است ودر ترجمه به کار رفته، آشنا مى شود.
3. با واژه هاى فارسى سره که برابر مناسبى براى برخى از واژه هاى قرآنى است، آشنا مى شود.
و…
اظهار نظردرباره واژه نامه قرآنى اين ترجمه، نياز به بررسى عميق ترى دارد، هرچند در صفحه هاى گذشته در ضمن سخن از کمبودهاى ترجمه، درباره واژگان نيز مطالبى را يادآور شديم، ازاين رو در اين جا فقط به ساختار بخش(واژه نامه قرآنى) مى پردازيم.
فهرست واژه نامه قرآنى براساس الفبا وحرف اول کلمه، و نه ريشه واژه ه، تنظيم شده است تا همگان توانايى استفاده ازآن را داشته باشند. همچنين موارد فراوانى از ارجاع به چشم مى خورد، مثلاً همه افعال را به مصدر ارجاع داده ودر هنگام آوردن مصدر، برابر آن را ياد کرد ه است.
دراين فهرست، اساس براين بوده که هرگاه واژه اى قرآنى از پيش گزينش شود و در واژه نامه قرآنى رديابى گردد، در اولين وهله يا معناى آن ويا ارجاع به اصل، به دست آيد، ولى پس از بررسى ناقص در ده صفحه از واژه نامه، کاستيهايى ديده شد که اينک يادآور مى شود.
مثلاً (لمّا) 164 بار در قرآن آمده که ظاهراً 7 بار (لمّا)ى جازمه است، ولى در صفحه 803 (ستون /2) فقط (لمّا يلحقوا) آمده و از 6 مورد ديگر يادى نشده است وبديهى است که ذکر يک مورد ازآن، ترجيح بدون مرجّح است، درحالى که (لم) جازمه با فعلهاى گوناگون آن، آورده شد ه وهمگى موارد به مصدر ارجاع شده است.
همچنين در صفحه هاى 804 و 805 (لن تقاتلوا) توبه (9) 83، (لن يؤتيهم) هود (11) 31، (لن ندعوا) کهف(18) 14، (لن يهتدوا) کهف(18)57، (لن ينصره) حج (22) 15، (لن يؤخر) منافقون(63) 11، (لن يحور) انشقاق(84) 14 و… در فهرست وجود ندارد تا به مصدر فعل ارجاع داده شود. نيز مثلاً در صفحه 782 ـ 789 (فتکون) ، (فينسخ) ، (فيؤمنوا) و (فاولئک) را که به ترتيب در حجّ(22) 46 ، 52 ، 54 ، 57 وجود دارد، فهرست نکرده وبه مصدر آن ارجاع نداده است.
سبک تدوين واژه نامه و ريزه کاريهاى آن به خوبى روشن نيست. مثلاً گاهى حرف اول تا چهارم هر کلمه در تنظيم فهرست الفبايى لحاظ گرديده، ولى دربرخى ازموارد، ازاين اصل سرپيچى کرده است ويا با وجود صيغه هاى گوناگون يک فعل درقرآن، گاهى مفرد آن، گاهى جمع وگاهى نيز مذ کر ومؤنث آن آورده شده وازيک اصل فراگير پيروى نکرده است ويا در صورت بودن يک روش، موارد خلاف آن فراوان به چشم مى خورد.

 

درباره پيوست واژه نامه

صفحه هاى 837 و 838 به (پيوست واژه نامه) اختصاص دارد که درآن واژه هاى قرآنى را که عيناً دراين ترجمه به کار رفته، فهرست کرده است. اين فهرست نيز مفيد وکارآمد است، زيرا خواننده با واژه هاى قرآنى که مترجم آنها را ترجمه نکرده وعيناً به کار برده است، آشنا مى شو د وبه آسانى مى تواند درباره آن به بررسى وجست وجو بپردازد و تحقيق بايسته را انجام دهد.
در صفحه 645 (ستون راست) مى نويسد:
(3. اصل سوّمى که دراين ترجمه رعايت شده است، حفظ بعضى کلمات يا تعبيرات و عبارات قرآنى عيناً در ترجمه بوده است. کلمات قرآنى که عيناً حفظ شده اند بسيارند. شايد از دويست لغت هم فراتر باشند… )
ولى بايد يادآور شد اين کلمات که در صفحه هاى 837 ـ 838 فهرست شده، درست 300 لغت است ونيز شمار فراوانى از واژه هاى قرآنى وجود دارد که در ترجمه، عيناً همانها آورده شده، ولى دراين فهرست وجود ندارد، مانند: لقاء، ميکائيل، ملک يمين، سواع، يغوث، يعوق، فرقان، يوم الفرقان، حطّه، جلاء، برّ، بحر، صابئين، علم، عبادت و موارد فراوان ديگر.18

 

پايان سخن

ترجمه جناب خرمشاهى، روان، خوشخوان، مفيد و سودمند وازحدّ توان يک نفر بسيار فراتر است. واگر لازم باشد از بين مجموعه اى کتاب، مجبور به گزينش يک کتاب وهمراهى با آن، براى مدّت طولانى باشيم، باز هم (با وجود همه نواقص) اين ترجمه به لحاظ هاى گوناگون مقدم است ومى تواند اوقات مفيد يک انسان قرآن دوست را در دراز مدّت پرسازد وبهره هاى فراوان براى او به ارمغان آورد، ولى بايد حرف آخر را گفت که اگر اين کار به صورت دست جمعى انجام مى پذيرفت ويا قرآن پژوهان بيش ترى محصول تلاش ايشان را مى ديدند و بررسى مى کردند ونيز زمان ب يش ترى را براى آن تخصيص داده و از تکنيک و ابزار لازم وکارآمدتر (همچون رايانه) استفاده مناسب ترى انجام مى پذيرفت، حتماً از شکل و نمود کنونى فراتر و بهتر مى گرديد.
اميدواريم در ويرايش بعدى اين ترجمه، موارد مهم يادشده، به گونه اى لحاظ گردد تا شاهد دقت وصحت بيشترى در ترجمه باشيم.

پی نوشت ها:
1. قرآن کريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، چاپ اول، انتشارات جامى و نيلوفر، تهران، زمستان 1374 ، 902 ص. اين مقاله به معرفى اين ترجمه وهمچنين بررسى ناهماهنگى گفتار مترجم(اصول ترجمه ايشان)با روش عملى ايشان در ترجمه پرداخته و در واقع نقدى محتوايى وگاهى صورى است و فقط از زوايايى خاص بدان نگريسته است ونيز کمتر به ساختار ادبى (همچون نقدهاى پيشين براين ترجمه) پرداخته است. نيز لازم به يادآورى است که پيش از نشر اين مقاله، در نشستى با مترجم محترم، تمامى نکات مندرج درمقاله را يادآور شده که ايشان بيش تر آن را پذيرفته و درچند مورد جوابهايى را ابراز داشتند.
2. همچنين بايد گفت ترجمه هاى فارسى قرآن که به گونه خطى است وبه دست نشر سپرده نشده (چه ناقص وچه کامل) بسيار فراوان است وبنابر نقلى به پانصد ترجمه نيز مى رسد.
3. ر.ک: تاريخ قرآن، محمود راميار، چاپ دوّم، انتشارات اميرکبير/ 653.
4. قرآن کريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى/ 619 ـ 626.
5. همچون معرفى ويا نقد ويا جواب نقد ازآقايان: على موسوى گرمارودى، هوشنگ گلشيرى، کامران فانى، ايرج اميرضيايى، منوچهر کديور و محسن طاهرى که غالباً در روزنامه سلام درچند ماه گذشته(روزهاى پنج شنبه)به چاپ رسيده اند ودربرخى ازموارد، مترجم ازآنها جواب داده که خواندنى است!
6. نکته: در دائرة المعارف اسلام (انگليسى) درذيل مقاله اسلام يا قرآن، در ترجمه عبارت قرآنى(ماملکت ايمانهم)چنين آمده است: (آنچه دستان راستتان مالک است)!
7. ترجمه پيشنهادى، برگرفته از ترجمه قرآن استاد فولادوند است که افزون بر روان تر بودن، عبارت (من دون اللّه)نيز درآن ترجمه شده است، درحالى که در ترجمه خرمشاهى اين عبارت ترجمه نشده، لذا از رسا بودن آن کاسته است.
8. درترجمه فولادوند در برابر آيات يادشده و شبيه به آن، برابر و ترجمه روان ترى به چشم مى خورد و دقت درآنچه که گفته شد نيز وجود دارد.
9. برخى از مقالات الحاقى در پايان اين ترجمه، پيش از اين در مجله ها و کتابها به صورت مکرّر چاپ شده است!
10. عبارت (وجملات واحد) که از جانب نگارنده در قلاّب آورده شده، بدين علت است که مترجم در چند سطر بعد، مثالهايى مى آورد که اختصاص به جمله دارد، ازاين رو يکسان سازى برابرها از ديدگاه ايشان، هم به کلمه واحد و هم به جملات واحد اختصاص دارد. ر.ک: ترجمه خرمشاهى / 645 (ستون چپ) همچنين بايد گفت چون جناب خرمشاهى اصول ترجمه خود را بيان کرده و اشاره به يکسان سازى داشته اند، کار ايشان به طور کامل موفق نمى نمايد وگر نه ترجمه هاى پيش از آن، اصول ترجمه خود را يادآور نشده اند. بنابر اين، نمى توان نبود يکسان سازى در آنها را مورد نقد قرار داد. از اين روى، در اين زمينه ترجمه آقاى خرمشاهى برجسته است.
11. شايان توجه است، ترجمه سوّمى نبأ(78) 40 که ازبين 11 مورد همانند، دقيق تر ولى کمى تحت اللفظى است، همان عبارت ترجمه فولادوند است. به ترجمه تمام آيه ياد شده در دو ترجمه خرمشاهى وفولادوند بنگريد. عبارت (ماقدّمت ايديهم) وشبيه به آن دراين موارد به کار رفته است: بقره(2) 95؛ آل عمران (3) 182؛ نساء(4) 62؛ انفال(8) 51؛ کهف (18) 57؛ حج(22) 10؛ قصص(28) 47؛ روم(30) 36؛ شورى(42) 48؛ جمعه(62) 7 و نبأ(78) 40. نيز در ترجمه فولادوند، در تمامى موارد به گونه اى ترجمه شده که لطافت مجاز در (ماقدّمت ايديهم) و مانند آن، به فارسى برگردانده شده و ترجمه پيشنهادى درمتن، برگرفته از آن است.
12. به ترتيب در انعام(6) 129، 127؛ روم (30) 41؛ غافر(40) 17؛ آل عمران(3) 155؛ نساء (4) 62؛ و… ، ونيز (ف) ، (ثمّ) ، (اذا)ى فجائيه، (اذ) و (اذا)ى شرطيه، در موارد فراوان، همگى(آنگاه) ترجمه شده اند! رک: روم(30) 25، 33؛ بقره (2) 51 و…
13. گاهى دراين مورد خاص نيز نمونه هايى ديده مى شود که درخور درنگ است، مثلاً در روم(30) 31، (منيبين اليه) به (رو به سوى او آورده) ترجمه شده و در دوآيه بعد، همين عبارت (به انابت کنان… روى به سوى او مى آورند) ترجمه شده که تا اندازه اى برخلاف گفته ايشان در ص فحه 645 ترجمه است، زيرا که (منيبين) اسم فاعل است.
14. ظاهراً در قرآن نزديک به 300 مورد فعل، به شکل ظاهرى ماضى استمرارى به کار رفته است.
15. بقره(2) 57؛ اعراف(7) 160؛ توبه (9) 70؛ نحل(16) 33، 118 ؛ عنکبوت(29) 40؛ روم(30) 9.
16. آقاى فولادوند، همگى اين موارد را به گونه ماضى استمرارى ترجمه کرده است.
17. ظاهراً عبارت(الذين آمنوا وعملوا الصالحات) در قرآن 51 بار به کار رفته واحتمالاً اين گونه لغزشها فراوان است، زيرا به گونه دستى شمارش شده واز رايانه استفاده نشده است.
18. همان گونه که مترجم در صفحه هاى 837 ـ 838 دربرابر برخى از واژه ه، عبارت (يک معادلش) را گذاشته است، بعضى از واژه هايى که از فهرست افتاده وبه آن اشاره کرديم نيز يک معادلش در ترجمه عيناً همان واژه قرآنى است.

نویسنده: محمد على رضايى کرمانى

منابع: 

نشریه پژوهشهای قرآنی، پياپي 5و6