نقد و بررسی مقاله «كیهان‌شناسی» دایرة‌المعارف لایدن

چکيده

کيهان‌شناسي درباره قوانين عمومي تکامل طبيعي و مادي جهان و ساختار آن بحث مي‌کند. بررسي وضع کهکشان‌ها، ستارگان، آفرينش آسمان‌ها، زمين و نيز انبساط جهان، از مباحث مهم اين رشته است. اين دانش در مجموع چند هدف اصلي دارد از جمله: اثبات ناظم، اثبات توحيد الهي، نشان دادن عظمت خداوند، بيان امکان معاد و تحقق حتمي آن، تشويق به استفاده از طبيعت، بيان مبدأ پيدايش و چگونگي شكل‌گرفتن موجودات، بيان نظم و انسجام طبيعت، يادآوري برخي نعمت‌هاي الهي و ترغيب به شُکر، بيان برخي حقايق‌ نجومي و کيهان‌شناختي.

نگارنده با اشاره به اين كه ارزش اشارات «كيهان‌شناسي» و گزارش‌هاي «كيهان‌زايي» تنها با مشاهده كاركرد ساختاري آن در چارچوب زمينه خاص كلام (سوره) آشكار مي‌شود و نيز اين مطلب كه اظهارات كيهان‌شناختي قرآني داراي اهداف الهي (شناخت آفريدگار و ايجاد انگيزه شكر) هستند، بنابراين بايد توجه كرد كه دامنه كيهان‌شناسي بيشتر محدوده آسمان‌ها، زمين و خورشيد، ماه و ديگر ستارگان و جرم‌هاي آسماني را در بر مي‌گيرد و خلقت انسان، بحثي در امتداد آن است و آيات و تفاسير مفسران ذيل آيات مربوط به كيهان‌شناسي در ظاهر از هم تفكيك شده‌اند و ما با رويكرد تطبيقي، سعي در نقد و بررسي و تبيين مرز‌هاي اين دو بحث داريم و به برخي شبهات پاسخ مي‌دهيم.

کلیدواژه ها: قرآن، كيهان‌شناسي، كيهان‌زايي، مستشرقان، دايرة‌المعارف قرآن لايدن، آنگليکا نويورث.

 

گزارشي از ترجمه مقاله

نگارنده پس از ارائه اين تعريف از كيهان‌شناسي (نظم و ترتيب مقررّ شدة الهي بر عالم و جايگاه انسان در‌ آن)، به فعل الهيِ آفرينش شش روزة كيهان (آسمان و زمين)، خلقت انسان و ديگر موجودات، دنيا و مقام روز جزا اشاره‌اي مي‌كند و بر اهميت همگي آن‌ها در قرآن تأكيد مي‌ ورزد[1].
وي در همان آغاز به طور گذرا به جدال و رويارويي انسان‌ها با ابليس در زمين و نقش منفي شيطان در برابر انسان اشاره  و اين موضوع را در سوره‌هاي مختلف مقايسه مي‌کند.
آنگليكا نويورث معتقد است اظهارات و بيانات كيهان‌شناختي قرآن مانند مطالب كتاب‌هاي مقدس اديان قبلي ارائه مي‌شوند تا نظم دنيايي مفروض را شرح دهد و احكام و قوانين ويژه‌اي را در آن توجيه كند.
ارزش اشارات به كيهان‌شناسي و گزارش‌هاي كيهان‌زايي در آن فرآيند با مشاهده كاركرد ساختاري آنان در چارچوب زمينة خاص كلام (سوره مخصوص آنان) مي‌تواند آشكار شود؛ البته اگر اين مطلب در زمينة ظهور يك جامعه مورد توجه قرار گيرد، آن تذكرها و گزارش‌هاي كيهان‌زايي گوياي ارزش متفاوتي مي‌شوند.
اگرچه نويسنده خلقت طبيعت را نقطه آغاز ارتباط خدا با انسان‌ مي‌داند و آن را نشانه‌اي از قدرت مطلق الهي و انگيزه‌اي براي شكر و سپاس انسان مي‌داند [2]؛ اما خلقت بشر در قالب ارتباط خدا با وي را چالشي براي وجه‌پذيرش هدايت الهي مي‌داند و براي جلب توجه ويژه به هر دو ديدگاه، اسناد و مدارك را از دو زاويه متفاوت ارائه مي‌دهد:
1. ديدگاه كلان ـ ساختاري براساس قرآن به عنوان مصحف و معيار كه مطالب مربوط به كيهان‌ شناسي خلاصه‌ وار ارائه مي‌شوند؛
2. ديدگاه ريز ـ ساختاري با قرار دادن اشارات در داخل چهارچوب ارتباطي آن‌ها با ديد خاص به ويژگي‌هاي گونه‌شناختي گوناگون‌شان مثل موقعيت سخن، زمينه و سياق و ماهيت اشاره.

 

خلقت شش روزة دنياي ماده

نگارنده اظهارات قرآني پراكنده درباره خلقت جهان را جمع‌آوري  مي‌كند كه در چارچوب تصويري فشرده با استناد به برخي پديده‌هاي منطقه خاور نزديك كهن ارائه مي‌شوند؛ اين كه خداوند، آسمان‌ها و زمين را در شش روز مي‌آفريند؛ آن هم نه براي سرگرمي و عبث بودن؛ بلكه با اندازه‌اي معين و حق مطلق.[3]
مسئله رتق و فتق آسمان‌ها و زمين و اين كه از توده‌ متراكم گَرد پديد آمدند و قرار بود پخش شوند و هفت آسمان طي دو روز خلق مي‌شود (فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) كه به صورت لايه‌هايي روي يك‌ديگر بوده‌اند.[4]
عرش خدا هم در آسمان هفتم يا بالاي آن قرار دارد كه توسط فرشتگاني كه به ستايش پروردگار مشغول‌اند و براي مؤمنان عفو و مغفرت مي‌خواهند، حمل مي‌شود (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ ...) [5]
اين فرشتگان رديف به رديف در حركت‌اند. پايين‌ترين آسمان (آسمان ادني) با چراغ‌هايي زينت داده شده است. نيز همين آسمان محل تجمع جنّيان و پريان است (وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ)[6]؛ جنياني كه سعي مي‌كنند به مجالس آسماني گوش فرا دهند تا دانش فرا طبيعي را به انسان‌هاي خاص بشناسانند.
خداوند ارتفاع سقف آسمان‌ها را بدون هيچ گونه ستون مشاهده‌ شدني در ظاهر افزايش داد (رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا)؛ (رعد/ 2) و آن را از سقوط و افتادن بر روي زمين نگه مي‌دارد.[7]
بر اساس نمونه‌‌هاي خاور نزديك كهن، ‌زمين به صورت مجموعه‌اي احاطه شده از سوي آب در نظر گرفته مي‌شود كه به وسيله خالق آن از طريق مانعي، مجزّا گشته است؛ شاهد آن آيه 53 فرقان است كه مي‌فرمايد: (مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً).[8]
خداوند ظرف چهار روز خلقت زمين را با كوه‌ها، رودخانه‌ها و باغ‌هاي ميوه آراست. (فِي‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ)، (فصلت/10) كه تمام آن‌ها به اضافه حيوانات ديگر براي خدمت‌رساني به انسان و نيز زينت و آرايش او هستند.

 

زمان در عرصه كيهان‌شناسي

نگارنده با اشاره‌ گذرا به مرحلة پس از خلقت و استواي خداوند بر عرش الهي، خاطرنشان مي‌كند كه گزارش‌هاي قرآني درباره خلقت از نبود امري فرا رواني كيهاني يا الگويي الهي براي مفهوم دوره شش روزة روزهاي كاري كفرآميز كه منجر به هفتمين روز مقدس استراحت مي‌گردد، حكايت مي‌كند، مفهومي كه خيلي براي آهنگ زندگي با يهوديان و مسيحيان متداول است.[9]
وي به ويژگي مقدس بودن اوقات خاصي در طول روز، يعني مواقع سپيده‌دم، بعد از ظهر، غروب و آخر شب كه به مناجات با خداوند اختصاص دارند، اشاره مي‌كند و معتقد است سه مورد از اين اوقات نماز هم‌زمان با عمل عبادي يهوديان است و دربارة مغرب، تشابه ريشه شناختي هم بين لغات متون مسيحي ديده مي‌شود.
نيز نقش سوگندهاي سوره‌هاي آغازين نزول در ارتباط با اين اوقات را مورد توجه قرار مي‌دهد، چون ماه‌هاي معيني هم از نظر كيهاني اهميت فراواني براي اسلام و مسلمانان دارند؛ مثل ماه‌هاي محرم، رمضان و ماه حج (ذي‌القعده)؛ اضافه بر اين كه مشاهدة علامتي كيهاني (رؤيت هلال ماه براي تعيين زمان دقيق ايام حج و روزه) اهميت خاصي دارد؛ (يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ)، (بقره/189) «از تو‌ دربارة هلال ماه‌ها مي‌پرسند. بگو اوقاتي است براي مردم در تعيين ايام و حج‌گزاري».
وي در ادامه مي‌افزايد؛ مطابق سنت پيش از اسلام، نخستين دهة ماه حج و زيارت هم همان‌طور كه در سوگندهاي قرآني مشهود است، استثنايي شمرده مي‌شود.
لزوم و ضرورت اقامه كردن منبع كيهاني براي تعيين محافل و جشن‌هايي كه از نظر قرآني تأييد شده‌اند، كه به روشني به عنوان علامت بندگي در برابر قانون‌گزاري الهي تلقي شده‌اند، هنوز هم يك اثر كيهاني قوي روي ويژگي‌ محافل و جشن‌هاي اسلامي بر جاي مي‌گذارد. از ‌سوي‌ ديگر اشارات كيهان‌شناختي، تصوري ويژه ايجاد مي‌كنند كه تفكر شادي و سرور را با انديشه خلقت و نظم هستي پيوند مي‌دهد كه در يك حالت با وقار، نشانه‌اي ارتباطي براي دعوت از انسان‌ها جهت پاسخ به هديه الهي خلقت از طريق شكر و سپاس در برابر مُنعِم است.

 

مكان در عرصة كيهان‌شناختي

نگارنده به تشابه ميان اظهارات قرآني و مدل ارسطويي، بطلميوسي درباره جهان معتقد است؛ وي مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد قرآن مدل ارسطويي ـ بطلميوسي را با جهان (الدُنيَا) به عنوان پايين‌ترين سطح در مركز كه به وسيله محورهاي هفتگانه داراي مركزيت واحد پوشيده شده است، انعكاس مي‌دهد... نگاهي دقيق‌تر، نشانه‌هاي مدل قديمي‌تر خاور نزديك سنّتي از جهان را در اختيار مي‌‌گذارد كه در سفر تكوين نيز (باب اول/ 6) انعكاس يافته است»[10]
در اين‌جا جهان به گونه‌اي انگاشته مي‌شود كه نه تنها به وسيله هفت محور آسماني پوشيده شده است؛ بلكه بر روي لايه‌هاي بسياري از زمين‌‌ها قرار دارد؛ البته وي با مرموز دانستن اظهارات قرآني به تفسير طبري تمسك مي‌جويد و تنها اظهار نظر وي را مطابق با اسناد و مدارك قرآني مي‌داند و مي‌گويد: «تنها طبري تفسيري مطابق گفته‌هاي قرآن ارائه مي‌‌دهد؛ تصوير دنيايي كه درون يك اقيانوس شناور است و به وسيله اقيانوس ديگري بالاي بلند‌ترين آسمان پوشيده شده است».[11]
سپس با اشاره به فراگيري عرش خداوند (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ) و اين كه مفسران اوليه تلاش كرده‌اند دو طراحي مختلف براي تصوير عرش را در درون يك قالب منسجم و فراگير جاي دهند تا عرش به شكل تخت در آيد و كرسي، چهارپايه مانندي، زير آن واقع شود، درياي لبريز (وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ) (طور/ 6) را پديده‌اي آسماني تلقي شده، مي‌داند و مدعي است اجزاي مشابه نظريه‌هاي كيهان‌شناختي كهن موافق‌اند كه فضاي ميان كرسي زير پايي با كل عرش و زمين با آب پر شده است.[12]

 

ساكنان دنياي مخلوق: انسان‌ها و أجِنّه

از اين به بعد روي سخن درباره انسان و چگونگي خلقت او و ماده‌ آفرينش‌ و تأثير ساير موجودات (مثل: جن‌ها؛ به ويژه شيطنت‌هاي شيطان رجيم) بر او است. نويسنده با استناد به آيات مختلفي دربارة خلقت انسان، ‌ماده‌ آفرينش او[13] و ويژگي‌ها و قابليت‌هاي گوناگونش و تضاد او با جن‌ها از نظر مبدأ خلقت و تصويرگري شاعران در ادبيات جاهلي دربارة حالات مختلف جنّ‌ها، مي‌كوشد محيط زندگي متناقض و پر درد سر انسان را گوشزد نمايد كه پس از هبوط وي از بهشت به زمين پيش رويش قرار گرفت؛ وي مي‌افزايد: «انسان قرار بود جانشين و خليفة خداوند بر روي زمين باشد، زماني كه فرشتگان به فرمان الهي اعتراض مي‌كنند،‌ خداوند اسامي تمام اشياء را به آدم مي‌آموزد و در اين جا فرشتگان، به جز ابليس كه مدعي است از عنصري نجيب‌تر از مادة اوليه خلقت انسان پديد آمده است، مي‌‌پذيرند كه در برابر وي سجده كنند».
درباره ارتباط انسان با تقدير و سرنوشت مي‌گويد: «اين طور فهميده مي‌شود كه وضعيت انسان از طريق پيش‌بيني أجل شخصي كنترل و اداره مي‌شود. زمان مقدّر هستي وي نيز به وسيله ارادة ناشناخته موجودي به نام سرنوشت اراده مي‌گردد كه گريزي از آن وجود ندارد».

بررسي ارتباط خداوند با آدميان نيز بحث پاياني نگارنده است كه در آن با اشاره به ضعف و ناتواني بشر و استعداد به كمال رسيدن او در پرتو عنايت الهي، انسان را در داشتن قوايي مهم به ويژه رحمت و مهرباني با خداوند سهيم مي‌داند كه از آيات قرآني استنباط مي‌شود.
سرانجام ماجراي خلقت انسان‌ها و ميثاق بسته شده بين خدا و بشريت، معامله بين خدا و ابليس و اجازة خدا براي شيطان در آزمايش انسان و در نهايت پذيرش انتخاب آدم از سوي خداوند در آيات مختلف چند سوره به قرار زير بررسي مي‌شوند:
1. سوره‌حجر، آيات 26ـ48: به معاملة بهشتي مربوط است و امري فراكيهاني دانسته مي‌شود.
2. سوره ص، آيات 71ـ85: در آن بازيگر نقش اول‌سوره، حضرت داوود(علیه السلام) است كه نماد با ارزش شخصيت‌پردازي متون انجيلي درباره جانشين ازلي خداوند بر روي زمين است و مأموريتي الهي يافته است.
3. سوره إسرا، آيات 61 ـ 65: نمايش صبر انسان‌ها در برابر شيطنت‌ها و وسوسه‌هاي شيطاني است و دل‌داري به كساني كه شيطان را دشمن خود بگيرند تا با كسب فضايل ملكوتي، سند برگزيده شدن (از سوي خداوند) دريافت كنند.
4. سوره طه، آيات 115ـ 123: بر آزمايش نخستين زوج انساني تأكيد مي‌کند كه در نهايت به زمين هبوط كردند، گرچه مورد عفو و غفران الهي‌ قرار گرفتند.
5. سوره اعراف، آيات 10ـ 34: مفصل‌ترين بخش و در بردارندة مقدمه است و هر دو حكايت، معامله صوري بهشتي و نيز آزمايش آدم است و نيز چشم‌انداز كلي زندگي و مرگ انساني در آن بازنگري مي‌شود.
6. سوره بقره، آيات 28ـ 39: از انتخاب متفاوت عناصر، سخن به ميان مي‌آورد. مهم‌ترين بُعد اشاره شده در اين گزارش، آموزش اسماي الهي به آدم و گزينش نهايي اوست.

 

نقد و بررسي مقاله:

[1] مسئله آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن كريم مطرح شده‌ است: بقره/ 29؛ اسراء/ 44؛ مؤمنون/ 86؛ فصلت/ 12؛ طلاق/ 12؛ ملک/ 3؛ نوح/ 15. در سه مورد نيز علاوه بر آسمان‌ها و زمين «ما بينهما» اضافه شده است.
به نظر مي‌رسد پيدايش مجموع جهان در شش روز بر خلاف علم باشد، چون علم مي‌گويد ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنوني در آيد. (موريس، بوكاي، مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 76؛ مسترحمي، عيسي، قرآن و کيهان‌شناسي، ص 273؛ نوري، حسين، دانش عصر فضا،‌ ص 56)، ولي با توجه به مفهوم وسيع كلمه «يوم» و معادل آن در زبان‌هاي ديگر، پاسخ روشن است؛ زيرا بسيار مي‌شود كه «يوم» به معني «يك دوران» به كار مي‌رود؛ نه فقط يك روز مصطلح، و شواهد فراواني مي‌توان براي تأييد آن آورد، مانند:

1. قرآن صدها بار واژه «يوم» و «ايام» را به كار برده است و در بيشتر موارد هم منظورش يك شبانه‌روز نيست؛ مثل تعبير از عالم رستاخيز به يوم القيامه (معارج/ 4).
2. در كتب لغت مي‌خوانيم: يوم به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب و گاهي به مدتي از زمان اطلاق مي‌شود. راغب مي‌نويسد:
«اليوم يعبر به عن وقت طلوع الشمس إلي غروبها وقد يُعبر به عن مدة من الزمان إلي مدة كانت» (راغب، حسين بن محمد، مفردات،‌ الفاظ القرآن الكريم).
3. واژه «يوم» در روايات نيز بارها به معني دوران آمده است، مانند روايت اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه كه مي‌فرمايد:
«الدهر يومان يوم لك ويوم عليك» (نهج البلاغه، نامه 72).
در تفسير برهان ذيل همين آيه از تفسير علي بن ابراهيم قمي مي‌خوانيم كه امام فرمود: «في ستة‌أيام، يعني في ستّة أوقات». (بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 151).
4. در گفت‌گوهاي روزمره و اشعار شعراء، واژه «يوم» و معادل آن به معناي دوران، زياد ديده مي‌شود، مثل اين كه گفته مي‌شود كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن ظاهر گرديد و ...
پس نتيجه مي‌گيريم كه خداوند متعال مجموعه زمين و آسمان‌ها را در شش دوران متوالي آفريد؛ هر چند اين دوران‌ها گاهي به ميليون‌ها يا ميلياردها سال هم رسيده باشند.

[2] قرآن كتاب توحيد و خداشناسي است؛ نه يك كتاب علم؛ ولي براي تشويق انسان‌ها به تفكر و كشاندن آنان به شناخت پروردگار، گاهي از مطالب علمي درباره جهان، خلقت و شگفتي‌هاي آن بهره مي‌برد كه در ذيل چند نمونه را بر مي‌شماريم:
1. مطالب و مثال‌هاي علمي، راه قرآن را در زمينه خداشناسي هموار مي‌كند، چون هدف بيان آيات الهي و جلب توجه مردم به جلوه‌هاي فيض و قدرت الهي است تا آنان را بيش‌تر متوجه پروردگار كند. ‌اين هدف با ذكر مثال‌هاي علمي و آيات الهي در آسمان‌ها، زمين، درياها، عجايب خلقت انسان و جانوران تأمين شده است از اين‌رو اشاره‌اي ضمني بدان‌ها كافي است.
2. برخي مطالب علمي قرآن، اعجاز علمي آن را اثبات مي‌كنند. اين مثال‌هاي حق و واقعي ما را متوجه مي‌كنند كه قرآن اين مسائل را از محيط اجتماعي خود الهام نگرفته است؛ چون قرآن در جزيرة‌العرب كه بدون تمدن بود، نازل شد و حتي تمدن‌هاي آن زمان نيز پيشرفت‌هاي علمي امروزي را نداشتند تا بخواهند نظريه‌هاي علمي را به پيامبر القاء كنند.
3. مثال‌هاي علمي واقعي قرآن موجب برانگيخته شدن حسّ كنجكاوي بشر و تفكر او در عجايب آسمان‌ها، خلقت انسان و ديگر موجودات مي‌شود و او را متوجه نيروهاي ناشناخته مي‌كند، يعني كار مهم قرآن ايجاد پرسش در ذهن انسان است تا او را به سوي كشف علم بكشاند.
4. توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمي سرآغاز بسياري از علوم شد، براي مثال توجه اسلام به آسمان‌ها، حركت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد علم كيهان‌شناسي (نجوم) ميان مسلمانان به سرعت رشد كند؛ گرچه مسئلة قبله در نماز و احتياج به جهت‌شناسي هم در آن تأثير بسياري داشت (رضايي، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج 1، ص 19؛ نيز ر.ك. به: رفيعي، ناصر، درآمدي بر اعجاز علمي قرآن).
نتيجه آن‌كه قرآن در رابطه با شناخت آيات الهي و توجه به مبدأ، معاد و ارزش انسان از آيات و مطالب علمي به گونه‌اي عالي بهره‌ مي‌برد (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ)، (آل‌عمران/ 190).

[3] قرآن در راستاي ترسيم خط هدايت بشري و نشان دادن مسير سعادت و جاودانگي به انسان‌ها در بسياري از آيات نوراني‌اش هدف آفرينش را بيان مي‌كند تا بندگان الهي با تدبر و تفكر در آن‌ها متوجه فطرت الهي خود بشوند و يقين پيدا كنند كه جهان آفريدگاري مدبر و حكيم دارد و او تمام نعمت‌هاي خود را براي سعادت و كمال انسان آفريده است.
در اين ميان، مهم‌ترين تأكيد، توجه به توحيد و عبوديت است و آن‌چه از معارف توحيدي در اين تربيت خانه الهي قرار دارد، از قبيل وحدانيت خداي تعالي، علم، قدرت و اين‌كه خلقت به او منتهي مي‌شود «هو الأول والآخر والظاهر والباطن...» «ألا إلي‌الله‌تصير الأمور» و سنت‌هاي معجزه‌آسايي كه در خلقت عالم هست، ‌همه و همه اموري‌اند كه آيات آسمان‌ها و زمين بر آن دلالت دارند و عقل سليم به سوي آن رهنمون است. پس خداي سبحان سبب آفرين همه اسباب است و غير از او كسي استقلال وجودي و اصالت ذاتي ندارد و چون چنين است، پس پروردگاري را بپرستيد كه امور شما را تدبير مي‌كند (الميزان، في تفسير القرآن، 10/ 10).
در الميزان مي‌خوانيم که مراد از به حق بودن خلقت اين است كه پيدايش آن‌ها عبث و بيهوده نيست؛ بلكه هدف و سرانجامي دارد و آن هدف هم حق است، يعني مبدأ و معاد بر شاكلة حق است، به ويژه اين كه قرآن دستور تفكر در خويشتن را صادر مي‌كند تا انسان با خودشناسي به خداشناسي برسد، پس در نظام أحسن، وجود بيشترين سود و بهره كه البته به گونه كامل در آخرت تحقق مي‌يابد به كسي اختصاص دارد كه داراي بهترين عمل صالح باشد و اين نمي‌شود مگر با علم، انديشه، كردار و رفتار نيك (الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ  أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً). (ملك/ 2)

[4] براي پي بردن به منظور آيه درباره امر آسمان‌هاي هفتگانه و تمايز آن‌ها، نخست نگاهي به خود آيه مي‌اندازيم: (فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ‌ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ)؛ (فصلت/ 12).
در کتب لغت مي‌خوانيم كه معناي اصلي «قضاء» جدا كردن چند چيز از يك‌ديگر است (مفردات، ذيل واژة قضاء). از سوي ديگر واژه «سماء» در لغت به معناي طرف بالاست و البته مصداق‌هاي مختلفي به قرار زير دارد:
1ـ جهت بالا، در قسمت مجاور زمين.
2ـ منطقه‌اي دورتر از سطح زمين (محل ابرها).
3ـ قشر متراكم هواي اطراف زمين.
4ـ كرات بالا (مكارم، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 206).
با توجه به اين كه در آيه قبلي آسمان را به وصف دود بودن معرفي مي‌نمايد: (ثُمَّ اسْتَوَى‏ إِلَى السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ)؛ (فصلت/11)، بنابراين آراء و ديدگاه‌هاي مفسران و انديشمندان اسلامي را در اين زمينه مي‌آوريم:
1. برخي آسمان‌هاي هفتگانه را همان سياره‌هاي هفت‌گانه (عطارد، زهره، مريخ، مشتري، زحل، ماه و خورشيد) مي‌دانند كه به عقيده دانشمندان فلكي قديم، جزء سيارات بودند (زماني قمشه‌اي، علي، هيئت و نجوم اسلامي، ص 152؛ مسترحمي، قرآن و کيهان‌شناسي، 284).
2. برخي منظور از آن را هفت لايه جوّ كه اطراف زمين را فرا گرفته‌اند، مي‌دانند (زماني، همان، ص 207).
3. منظور امري معنوي (مقام قرب و حضور) است (طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 556).
4. عدد هفت در اين‌جا عدد تكثري است؛ به معناي تعداد زياد و فراوان (آلوسي، محمود، روح‌المعاني، ج24، ص103). پس سماوات سبع به آسمان‌هاي متعدد و كرات فراوان عالم بالا اشاره دارد. بنابراين به نظر مي‌رسد كه مقصود از سماوات سبع، همان معناي واقعي آسمان‌هاي هفتگانه باشد و تكرار اين عبارت در آيات مختلف نشان مي‌دهد كه منظور همان عدد مخصوص است؛ از آيات قرآن نيز استفاده مي‌شود كه تمام كرات، ثوابت و سياراتي كه ما مي‌بينيم همه جزو آسمان اول هستند و شش عالم ديگر از ديد ما بيرون‌ هستند و در مجموع هفت آسمان را تشكيل مي‌دهند. شاهد سخن اين آيه است: (وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ)، (فصلت/ 12) (معرفت، محمد هادي، نقد شبهات، ص 418).

[5] منظور از عرش در آيه (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ...) (غافر/ 7)؛ چه مي‌تواند باشد؟
عرش به معناي تختي است كه پادشاه بر آن مي‌نشيند و چه بسا كنايه از مقام سلطنت باشد گفته شده است: اصل عرش به معناي چيزي است كه سقف دارد و جمع آن عروش است، مانند: (وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى‏ عُرُوشِهَا) و به همين معنا گفته مي‌شود «براي درخت مو، ‌عرش ساختم» (مفردات، ماده عرش؛ معجم مقاييس‌ اللغة، ذيل واژه)؛ نشيمن‌گاه سلطان را هم كه عرش مي‌نامند، به اعتبار بلندي آن است؛ ولي عرش خدا چيزي است كه بشر از درك حقيقت آن ناتوان است و تنها اسمي از آن را مي‌داند، بعضي هم گفته‌اند: عرش خدا همان ملك اعلا، و كرسي او، فلك كواكب است و استدلال به فرمايش رسول خدا (ص) كرده‌اند كه فرمود: آسمان‌هاي هفت‌گانه و زمين‌هاي هفت‌گانه در برابر كرسي، جز حلقه‌اي در برابر بياباني پهناور نيست و كرسي خدا هم در برابر عرش او همين نسبت را دارد (مفردات، 991).

ساير احتمالات

1. عرش به همان معناي ظاهري واژه است. عقيده مشبّهه چنين است و بطلانش واضح مي‌باشد.
2. عرش همان فلك نهم است كه محيط به عالم جسماني و محدود جهات آن است و آن را به دليل خالي بودن از ستاره، اطلس گويند (مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ‌ج 28، ص 290). اين نظريه هم در واقع تحميل قواعد هيئت بطلميوس بر قرآن كريم است.
3. اصلاً در خارج جسمي به نام عرش وجود ندارد و اين قبيل جملات كنايه از سلطنت و استيلاي خداوند تعالي بر عالم خلقت است.
با توجه به آيات و روايات مي‌بينيم كه «عرش» حقيقتي از حقايق نظام عالم است (الميزان في تفسير القرآن، 8، 192 به بعد).
شيخ صدوق در توحيد به نقل از سلمان فارسي مي‌گويد: اميرالمومنان(ع) به جاثليق فرمود: ملائكه عرش خداي را حمل مي‌كنند و عرش خدا آن طور كه تو مي‌پنداري، نيست؛ بلكه چيزي است محدود و مخلوق و مدبّر به تدبير خداوند و خداوند مالك اوست؛ نه اين‌كه روي آن بنشيند... (صدوق، توحيد، 316).

[6] نگاهي به آراي مفسران بزرگ اسلامي در رابطه با اين گونه آيات نشان از اختلاف عقايد دارد.
الف) برخي مانند نويسنده تفسير «في ظلال القرآن» به راحتي از اين آيات و مانند آن گذشته‌اند و تنها به تفسير اجمالي بسنده كرده و معتقدند درك آن‌ها براي ما ممكن نيست. (في ظلال القرآن، ج 5، ص 396).
ب) جمع قابل توجهي از مفسران بر ظهورگيري اصرار دارند، يعني «سماء» اشاره به همين آسمان، «شهاب» اشاره به همين شهاب و «شيطان» همان موجودات خبيث متمردند كه قصد بد دارند. (فخر‌رازي در تفسير كبير و آلوسي در روح‌المعاني)
ج) جمعي ديگر از مفسران مثل طنطاوي در تفسير الجواهر و مؤلف الميزان، تعبيرهاي آيات فوق را از قبيل تشبيه، كنايه، ذكر مثال و به اصطلاح نمادين مي‌دانند و به صورت‌هاي گوناگوني از آن تعبير كرده‌اند؛ براي مثال از نگاه علامه طباطبايي منظور از آسمان، كه جايگاه فرشتگان است عالمي ملكوتي و فرا طبيعي است كه برتر و بالاتر از اين جهان محسوس است و منظور از «استراق سمع شياطين» و پرتاب شهاب به سوي آن‌ها اين است كه آن‌ها مي‌خواهند به جهان فرشتگان نزديك شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده آگاهي يابند، ولي آن‌ها آن شياطين را با انوار معنوي ملكوتي مي‌رانند (الميزان في‌تفسير‌القرآن، 17/ 187).
نتيجه: نويسنده تفسير نمونه مي‌گويد؛ «آسمان، آسمان حق و حقيقت است و شياطين وسوسه‌گران تلاش‌گر براي اغواي مردم و اما ستارگان، رهبران الهي و دانشمندان‌اند كه با امواج نيرومند قلم خود آن‌ها را مي‌رانند و توطئه‌ها را خنثي مي‌كنند» (نمونه، 11/ 65).

[7] با توجه به اين كه عمود چيزي است كه خيمه بدان تكيه دارد و برپا مي‌ايستد و جمع آن عُمُد و عَمَد است (مفردات، ذيل ماده عمد)، غرض آيه ياد دادن دليل ربوبيت پروردگار است و اين‌كه فرمود: (الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا) معنايش اين است كه خداوند آسمان‌ها را از زمين جدا كرد و ميان آن دو فاصله‌اي گذاشت؛ فاصله‌اي كه باعث شد آسمان بر زمين مسلط شود و اشعة خود را بر زمين بتاباند و باران و صاعقه خود را فرو فرستد (الميزان في تفسير‌ القرآن، 13/ 390 به بعد).
وي در ادامه مي‌فرمايد: «هر چند استقرار آسمان‌ها در محل استقرار بلند خود بدون پايه و ستون، عجيب‌تر از استقرار زمين در مدار خود نيست و هر دو در اين بابت محتاج به خداي تعالي هستند و با قدرت و اراده او در مدار خود ايستاده‌اند و البته اين ايستادن از طريق اسبابي است كه مختص به همان زمين و آسمان است وليكن انسان ـ در عين اين كه قانون عليت كلي را مي‌بيند و معتقد است كه هر حادثه‌اي علتي دارد كه آن را ايجاد كند و در فطرتش جست‌جوي از علل حوادث و امور ممكن نهفته شده ـ وقتي برخي از حوادث را به علت نزديك مي‌بيند، اين ديدن به دليل تكراري بودن، منشأ پرستش نمي‌گردد» (همان، 391).
در تفسير برهان حديثي در پاسخ پرسش از آيه (وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ) از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: اين آسمان راه‌هايي به سوي زمين دارد. مي‌گويد عرض كردم: چگونه مي‌توان راه ارتباطي با زمين داشته باشد: در حالي كه خداوند فرمود آسمان‌ها بي‌ستون است؟ امام فرمود: «سبحان الله اليس الله يقول بغير عمد ترونها»؟ گفتم: بلي، فرمود: «ثَمَّ عَمَدٌ ولكن لاترونها» (در‌آن‌جا عمودهايي هست، ولي شما نمي‌بينيد) (البرهان في تفسير القرآن، 2، 278).

از سوي ديگر مي‌دانيم كه مدت‌ها هيئت بطلميوسي بر اذهان حاكم بود و كره‌ها را پوست پيازي مي‌دانستند، در حالي كه بطلان آن آشكار شد و اين نظريه جاي آن را گرفت كه واقعيت آن است كرات آسماني هر كدام در مدار و جايگاه خود شناورند (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ)؛ (يس/40)؛ بي‌آن‌كه تكيه‌گاهي داشته باشند و تنها عامل حفظ كننده تعادل، قوة جاذبه و دافعه است كه به صورت ستوني نامريي كره‌هاي آسماني را در جاي خود نگهداشته است (نقد شبهات، 420).
حديث اميرمؤمنان(علیه السلام) در اين زمينه جالب است. امام فرمود:
«هذه النّجوم الّتي في السماء مدائنُ مثلُ المدائن الذي في الأرض مربوطةٌ كل مدينة الي عمودٍ من نور» (سفينة البحار، 2/ 574).
و به راستي آيا تعبيري بهتر از «ستون نامرئي» يا «ستوني از نور» در افق ادبيات آن‌روز پيدا مي‌شود؛ در اين جا به وضوح به وجود قانون عليت پي‌مي‌بريم و اين‌كه تعادل قوه‌هاي جاذبه و دافعه، آسمان‌ها را از سقوط حفظ مي‌كند.

[8] درباره اين مانع و برزخ و نيز درياهاي مذكور پيرامون آن‌ها كه در آيه قبل هم ذكر شد، اختلاف عقيده وجود دارد، گفته شده است مراد از دو دريا، دو درياي معين نيست؛ بلكه دو نوع درياست، يكي شور كه حدود سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده و يكي درياي آب شيرين كه خداي تعالي آنان را ذخيره كرده است و به صورت چشمه يا نهرهاي بزرگ روان هستند و در عين برخورد و اتصال به هم، در هم اثر نمي‌گذارند؛ چون بين آن دو مانعي است كه نمي‌گذارد در وضع يكديگر تغييري دهند و آن مانع، خود مخازن زمين و رگه‌هاي آن است (الميزان في تفسيرالقرآن، 19/ 167).
برخي مفسران گفته‌اند كه منظور از آن دو دريا، درياي فارس و روم است كه البته بطلان آن امروزه كشف شده است (روح‌المعاني، 8/ 204).
پس معناي كلي آيات اين است كه خداي تعالي دو درياي شيرين و گوارا و شور و تلخ را مخلوط كرد و با وجود تلاقي آن‌ دو، مانعي و برزخي ميان آن‌ها قرار داد‌ كه گوارايي و شوري هم‌ديگر را خنثي نمي‌كنند و اين از عجايب نظام خلقت به حساب مي‌آيد.
تفسيري از بطون آيات: در حديثي از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه در تفسير آيه فرمود: «عليٌ وفاطمه??بحران عميقان، لايبغي احدهما علي‌صاحبه، يخرج ‌منهما اللُّؤلؤ والمرجان قال: الحسن والحسين» (نمونه، 23/ 144).

در روايت ديگري منظور از دو دريا علي(علیه السلام) و فاطمه??و منظور از برزخ ميان آن دو، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفي شده است (همان،172؛ بحارالانوار،32، 171).

[9] واقعيت اين است كه موضوع خلقت شش روزه آسمان‌ها و زمين شبهاتي دارد؛ اما در حکايت‌هاي كتاب مقدس تناقض‌هايي با علم ديده مي‌شود چون شش روز معمولي با دوران‌هاي آفرينش جهان ناسازگار است.
قرآن، برخلاف عهد عتيق، داستان آفرينش را يك‌جا نقل نمي‌كند و در جاهاي متعدد برخي از فرازهاي مربوط به آفرينش را يادآوري مي‌كند و تناقض‌ها را برطرف مي‌نماياند، چون همان طور كه گذشت يوم در اين آيات قرآني به معناي دوره است. هم‌چنان كه در ساير موارد نيز مباحث به طور پراكنده در مواضع متعدد و با اهداف معنوي گوناگون نقل مي‌شود كه بيشتر آ‌ن‌ها اهداف توحيدي و تربيتي و در مسير كشاندن انسان به خودشناسي و خداشناسي است و رهنمود عقلاني اين مطالب بيشتر است، يعني هدف برانگيختن قوة تعقل و انديشه در دوره‌هاي آفرينش جهان است. موريس بوكاي گويد: «حكايت كتاب مقدس بدون هيچ ابهامي آفرينش را در شش روز كه يك روز استراحت در پي‌‌دارد، نقل مي‌كند. اين طرز حكايت كاهنان قرن ششم پيش از ميلاد پاسخي بود به تشويق براي انجام سبت؛ هر يهودي در روز سَبت بايد استراحت كند؛ هم چنان كه پروردگار پس از شش روز كاري در زمان آفرينش استراحت فرمود» (موريس بوكاي، مقايسه‌اي ميان تورات،‌ انجيل و قرآن و علم، 186).
در قرآن نه تنها خداوند منزّه از چُرت و خواب است (لاَتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ)؛ (بقره/ 255)، بلكه هيچ وقت از امور و شئونات خود در آغاز يا حين انجام كارها خسته نمي‌شود. خداوند فرمود: (وَمَا مَسَّنَا‌ مِن لُغُوبٍ)؛ (ق/38) ما آسمان‌ها و زمين را در شش روز خلق كرديم، ‌هيچ رنج و خستگي به ما نرسيده است.

[10] بطلميوس و پيروان وي بر اين پندار بودند كه زمين مركز عالم است و ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ،‌ مشتري و زحل سياراتي‌اند كه در مدارهاي پوست پيازي دور زمين حركت مي‌كنند و هر يك از آن‌ها در مداري خاص از غرب به شرق (بر خلاف حركت زمين) برگرد اين كره خاكي مي‌چرخند و حركت اين افلاك، متأثر از تحريك فلك نهم است كه نزد آنان «فلك الأفلاك» يا فلك اطلس نام داشت؛ چرا كه هيچ ستاره‌اي در آن نيست و همه ستارگان ثابت يا ثوابت در فلك هشتم متمركزند. اين‌ها افلاك نُه‌گانه‌اي است كه از نظر آنان به صورت پوست پياز، بر كره زمين احاطه دارند. در انجيل برنابا از قول مسيح(علیه السلام) نقل شده است كه آسمان‌ها نُه عددند و فاصله آن‌ها از هم مسافتي معادل پانصد سال است.
وقتي ترجمه فلسفة يونان به دانشمندان مسلمان رسيد، مطمئن شدند كه نه آسمان وجود دارد و برخي نيز پنداشتند كه آسمان‌ها هفت عددند و كرسي، فلك ثوابت است و عرش، فلك الأفلاك آن‌هاست (نقد شبهات، 403).
ديدگاه دانشمند معتزلي، ابوالحسن علي بن عيسي رمّاني در تفسير آيه مورد بحث لطيف است. وي معتقد است كه آسمان‌هاي هفتگانه، نه تنها با افلاك بطلميوسي تطابق ندارد، بلكه تفسير مذكور بر خلاف صريح آيات است (طوسي، التبيان في تفسير القرآن، 8/ 202). در جوامع روايي، اطلاق فلك در ملكوت عالم نيز به كار رفته است.
«روي عن اميرالمؤمنين(ع) أنه قال رجل: أين المعبود؟ فقال(ع): لايقال له أين... وتحيَّرت العقول في افلاك ملكوته» (دروس هيئت،‌ حسن حسن زاده آملي، 2، به نقل از: روضه كافي).
فلك به مجموع هيئت عالم جسماني به نسبت با ما اطلاق شده است. اين هيئت مجموع عالم جسماني را عالم جسماني نيز مي‌گويند «علمت أنّ لهاذا البنيان بانياً فأقررت به مع ما أدري من دوران الفلك بقدرته...» (همان، 1/ 62).
در تفسير آيه (فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ) گفته شده است: هر يك از خورشيد و ماه و نجوم و ديگر كواكب در مسير خاص خود حركت مي‌كنند و در فضا شناورند؛ همان‌گونه كه ماهي در آب شناور است، پس كلمه «فلك» عبارت است از همان مدار فضايي كه هر يك از اجرام آسماني در يكي از آن مدارها سير مي‌كنند (الميزان في تفسير‌القرآن، 17/ 134).
بنابراين با توجه به ظواهر آيات و روايات مي‌بينيم كه هر يك از اجرام آسماني و خورشيد و ماه در مسيري معين و با أجلي مشخص شناورند و هر يك از آن‌ها حقيقتي لطيف هستند كه برنامه خاص خود را دارند و اين كه به دور زمين مي‌گردند، خيالي بيش نيست؛ همان طور كه علم جديد بر آن گواه است.

[11] با مراجعه به تفسير طبري (27/ 75) ذيل آيه 19 الرّحمن چنين استنباط مي‌شود كه طبري درباره اين آيه و دو درياي مذكور اقوالي را از پيشينيان نقل مي‌كند كه آنان گفته‌اند: منظور دريايي در آسمان و دريايي در زمين است (بحرٌ في السماء وبحرٌ في الأرض).
اين عين عبارت منقول طبري است. با توجه به لفظ قيل در ابتداي كلام فهميده مي‌شود كه او نيز از ديگران نقل كرده‌ است. نيز گفته شده است يكي از درياي فارس و ديگري درياي روم است كه تفسير نمونه هم آن را نقل و نادرستي آن را با توجه به واقعيت‌ كشف شده امروزي، ثابت مي‌كند (تفسير نمونه، 24/ 212).
علامه طباطبايي چنين نتيجه مي‌گيرد كه پذيرفتني‌ترين تفسير درباره اين آيات اين است كه مراد از دو دريا، دو درياي معين نيست، بلكه دو نوع درياست، يكي شور كه نزديك به سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده و بيشتر اقيانوس‌ها و درياها در اين بخش قرار دارند و يكي هم درياهاي شيرين است كه خداي تعالي آن‌ها را در زمين ذخيره كرده است و به صورت چشمه‌ها از زمين مي‌جوشند و نهرهاي بزرگ را تشكيل مي‌دهند و اين دو نوع دريا با هم تلاقي دارند و مانع برزخي بين خود دارند (كه همان مخازن زير زميني است) ولي اثر يك‌ديگر را خنثي نمي‌كنند و اين خود از عجايب خلقت در موجودات نظام هستي است (الميزان في تفسير القرآن، 19/ 166 و 167).

[12] آيا فضاي ميان كرسي يا كل عرش و زمين با آب پر شده است؟
در تفاسير معتبر شيعه روايت يا مطلبي ديده نمي‌شود كه بتوان چنين استنباط كرد و نگارنده مقاله با توجه به تفسير طبري اين طور استدلال كرده است. در تفسير طبري، ذيل آيه 6 سوره طور سؤال مي‌شود كه منظور از بحر مسجور چيست؟ طبري در جواب آورده است: گفته‌اند اين دريايي كه خداوند به آن قسم مي‌خورد، دريايي است در آسمان تحت عرش (بحرٌ في السماء تحت العرش) (تفسير طبري، 21/ 382). يا عباراتي بدين مضمون كه منظور از درياي مورد قسم واقع شده، دريايي تحت عرش است.
با توجه به ظواهر آيات و آراي مفسران و واقعيات علمي كشف شده، بطلان اين نظريه واضح است؛ چون با توجه واقعيات علمي تنها كره‌اي كه حجم زيادي از آن را آب فرا گرفته، كره زمين است كه بيش از سه چهارم آن آب است و بقيه جاها خشكي است و نه فضاي ميان كرسي و عرش و زمين (نمونه، 24/ 281) از سوي ديگر تفسير‌الميزان نيز وجود چنين تصور نادرستي را نفي مي‌كند (الميزان في تفسير القرآن، 17/ 294)، لذا به نظر مي‌رسد نگارنده مقاله چنين خيال كرده است كه اگر آن درياي تحت عرش با آب‌هاي بر روي زمين برخورد كند و با هم يكي شوند،‌ فضاي ميان كرسي و عرش و زمين هم پر از آب مي‌شود؛ در حالي كه بطلان آن را توضيح داديم.

جمع‌بندي و نتيجه‌‌گيري

نگارنده مقاله علاوه بر اين‌كه در تعريف كيهان‌شناسي، جزئيات و تفاصيل و دامنه آن را ذكر نمي‌كند، با بر شمردن آيات متنوع و مختلف، بحث را ناتمام باقي مي‌گذارد. اگرچه استناد وي به آيات و اشارات كيهان‌شناختي قرآن عالمانه و بدون تعصب جاهلانه است و سعي دارد به واقعيت پي ببرد و خوانندگان را با فضاي كيهان‌شناسي قرآني آشنا سازد، ولي بحث انسان‌شناسي را خيلي زود پيش مي‌كشد و كيهان‌شناسي تبديل به انسان‌شناسي مي‌شود؛ اما در كل خاورشناسان و نيز ‌انديشمندان و مفسران اسلامي هنگام بحث از كيهان‌شناسي تمام مجموعه عالم (شامل: آسمان‌ها و زمين، ستارگان، سيارات، طبيعت زميني و موجودات ساكن در آن‌ها) و نيز فعل و انفعالات و تأثيرات آن‌ها بر يك‌ديگر را در نظر مي‌گيرند، آن‌گاه مي‌كوشند معنا و مفهوم آيات و روايات را كشف كنند.
به هر حال مهم‌ترين اهداف مباحث کيهان‌شناسي در قرآن عبارت‌ است از:
1. اثبات ناظم (صانع)
2. اثبات توحيد و ربوبيت الهي
3. نشان دادن عظمت پروردگار
4. بيان امکان معاد و تحقق حتمي آن
5. تشويق به استفاده از طبيعت
6. بيان مبدأ پيدايش و نحوه تکوّن موجودات
7. بيان نظم و انسجام طبيعت
8 . خبر از پايان يافتن عالم
9. يادآوري نعمت‌هاي الهي و ترغيب به شکرگزاري
10. بيان برخي حقايق نجومي و کيهاني

منابع: 

مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان - شماره 8
1. ابن‌فارس، احمد، معجم مقاييس‌اللغة، نشر دارالکتب اسلامية بيروت، 1420ق، چ سوم.
2. آلوسي، ابوالفضل شهاب الدين سيد محمود، روح‌المعاني في تفسير القرآن، نشر داراحياء التراث العربي، 1405ق، چ چهارم.
3. حجتي محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1386، چ 23.
4. حسن‌زاده آملي، حسن، دروس هيئت و ديگر رشته‌هاي رياضي، دفتر تبليغات، قم، 1372.
5. رازي، فخرالدين، تفسير کبير [مفاتيح ‌الغيب]، نشر دارالکتب العلمية، بيروت، 1411ق.
6. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‌الكريم، طليعة النور، قم، 1427.
7. رضايي، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، كتاب مبين، قم، 1380، چ اول.
8. زماني قمشه‌اي، علي، هيئت و نجوم اسلامي، نشر سماء، ‌1381 ش، چ اول.
9. زماني، محمد حسن، قرآن و مستشرقان، بوستان كتاب، قم، 1385.
10. شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن‌ علي بن حسين بن موسي‌ بن‌ بابويه قمي، التوحيد، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1413 ق، چ سوم.
11. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1386.
12. الطبري، ابوجعفر محمد‌بن جرير(م310ق)، جامع‌البيان في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق، 30 جلد در 12 مجلد.
13. طوسي، شيخ ابوجفر محمدبن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق، 10 جلدي.
14. قمي، شيخ عباس، سفينة‌البحار، دارالاسوة للطباعة والنشر، طهران، 1416 ق.
15. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، اسوه، تهران، 1375.
16. مايرداني،‌ ترجمه محمد رضا خواجه پور، نجوم به زبان ساده، نشر گيتاشناسي، 1382 ش، چ دهم.
17. مسترحمي، عيسي، قرآن و کيهان‌شناسي، انتشارات پژوهش‌هاي تفسير و علوم قرآن،‌ 1387 ش، چ دهم.
18. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار (پيامبر امي)، صدرا، تهران، 1385.
19. معرفت، محمد هادي، التمهيد، نشر اسلامي، قم.
20. همو، نقد شبهات، ترجمه حكيم باشي و همكاران، التمهيد، تهران، 1385.
21. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1386.
22. نوري،‌ حسين،‌ دانش عصر فضا، دفتر تبليغات اسلامي، 1375 ش، چ دوم.
23. قرآن‌پژوهي مستشرقان، مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي، ش اول، 1385.
24. قرآن و علم، مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي، ش دوم، 1387.
25. oxford advanced learner’s Dietionary, 7th Edition, 1999.
26. Farhang Moaser publiskers, Tehran, 5th Edition, 2005.