نقش امنیت در نهضت حسینی

بررسی عوامل و اهداف قیام عاشورایی: نقش امنیت در نهضت حسینی

اشاره: تا كنون قيام امام حسين (ع) از جهات و ابعاد گوناگوني مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است. كتب و مقالات بسياري در اين زمينه نگاشته و ديدگاه و فرضيه هاي متعدد و گاه متضادي براي تبيين عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسيني ارايه شده است. به نظر مي رسد كه هنوز اين قيام و عوامل و اهداف آن به درستي شناخته نشده و نيازمند واكاوي مجدد است.

برخي از عوامل و اهداف مورد توجه بوده و گاه از برخي ديگرغفلت شده است. از آن جايي كه آن حضرت تجسم عيني آيات قرآني و قرآن ناطق است و مي توان بي هيچ گونه بيان اغراق آميز و به دور از غلو آن حضرت را " علي خلق عظيم " دانست و خلق و خوي ايشان را خلق قرآني ناميد، مي بايست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرت و ديگر اسناد تاريخي و روايي ، اهداف و عوامل قيام را از زاويه قرآن مورد بررسي قرار داد.

اين نوشتار برآن است تا از زاويه ديد ديگري نهضت عاشورايي را واكاوي و علل و اهداف قيام را واكاوي نمايد. نويسنده بر اين نظر است كه مساله امنيت در قيام عاشورا داراي دو كاركرد بوده است و نقش آن را هم در حوزه عوامل قيام و هم در حوزه اهداف ردگيري مي كند. به اين معنا كه يكي از عوامل و انگيزه هايي كه در ايجاد و پديداري رخداد عظيم كربلا نقش اساسي و بنيادين داشته است مساله امنيت به مفهوم و كاربرد قرآني آن است، چنان كه اين مساله به عنوان يكي از اهداف قيام نيز مورد نظر امام حسين (ع) قرار گرفته است و آن حضرت قيام را يكي از ابزارهاي رسيدن به آن مورد توجه قرار داده است.

به منظور رسيدن به تحليل درست از مفهوم قرآني امنيت و نقش و كاركردهاي آن در حوزه فردي و اجتماعي انسان و جوامع بشري نخست نويسنده به تحليل و تبيين مساله امنيت در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن به تحليل و تبيين قيام عاشورايي بر پايه داده ها و اطلاعات اقدام نموده است . آن چه در اين جا آمده است نگاه نو و تازه اي به مساله قديم و مهم قيام عاشوراست كه هرگز رنگ كهنگي نمي گيرد و غبار فراموشي بر آن نمي نشيند؛ قال الرسول صلى الله عليه وآله: ان للحسين( لقتل الحسين، لحب الحسين) حرارة في قلوب المومنين لن (لا) تبرد ابدا ؛ در شهادت امام حسين (ع) سوز و حرارتي در دل هاي مومنان بر انگيخته است كه هرگز سرد نمي شود و از ميان نمي رود.
"إن الله اشترى من المؤمنين أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون ويُقتلون وعداً عليه حقاً في التوراة والإنجيل والقران ومن أوفى بعهده من الله"( توبه آيه 111)

 

نگره قرآن به مساله امنيت؛ امنيت بستر تعالي و تكامل انسان

گستره مفهومي امنيت در كاربرد قرآني آن بسيار فراگير است. امنيت از واژگان كاربردي و مهم در حوزه روان شناختي و جامعه شناختي است. قرآن نيز با توجه اين دو حوزه كاربردي واژه ، از امنيت در دو سطح بحث مي كند و نگرش و ديدگاه خود را تبيين و بيان مي دارد.
از نظر روان شناختي ، آيات بسياري به مساله امنيت و آرامش پرداخته و آن را از جهات مختلف و متعددي مورد بررسي و واكاوي قرار داده است. در اين سطح به مسايلي چون معنا و مفهوم امنيت و آرامش روحي و فردي افراد ، اهميت و جايگاه آن در شخصيت سازي و تكامل فردي و كسب مدارج معنوي، راهكارهاي ايجاد امنيت روحي و رواني و موانع ايجادي آن توجه شده است.

امنيت و آرامش فردي حالتي است كه در آن فرد فارغ از ترس آسيب رسيدن به جان و مال يا آبروي خود و يا از دست دادن آن زندكي مي كند . امنيت در سطح روان شناختي به موضوعاتي چون اضطراب و افسردگي و آرامش ارتباط تنگاتنگي دارد .
در سطح ديگر كه به امنيت در حوزه جامعه شناختي ارتباط دارد ، با گونه اي ديگر از امنيت رو به رو مي شويم كه با اقتدار و انسجام و وحدت جامعه ارتباط دارد. امنيت اجتماعي حالتي از آسودگي و آرامش همگاني از تهديد و بحران هاي اجتماعي است كه رفتار فراقانوني و ناهنجار دولت و يا دستگاه و نهادهاي مرتبط به آن و يا حتي گروه هاي اجتماعي و بلكه گاه فردي در تمام و يا بخشي از جامعه پديد مي آورد. از گونه هاي امنيت اجتماعي مي توان به امنيت ملي اشاره كرد. امنيت ملي به معناي آسودگي ملت و يا جامعه اي با مرزهاي جغرافيايي مشخص و معين، از تهديد از دست دادن همه يا بخشي از جمعيت ، منابع و دارايي و يا خاك خود ، تعريف مي شود. ( دانش نامه فرهنگ اصطلاحات و مكتب هاي سياسي ، داريوش آشوري ، چاپ سوم ، بي جا، انتشارات مرواريد، 1373، ص 38 و 39) امنيت اجتماعي انواع و اقسام ديگري نيز دارد كه مي توان به امنيت سياسي ، اقتصادي ، نظامي و مانند آن اشاره كرد. آن چه در اين نوشتار مورد نظر است. تنها بررسي و واكاوي نگره قرآني به مساله امنيت در حوزه و سطح اجتماعي و سياسي آن است.

 

گستره واژگاني امنيت در قرآن

در قرآن افزون بر واژه امن و هم خانواده هاي آن ، واژگان بسيار ديگري به اين معنا و مفهوم به كار رفته است كه از مهم ترين آن ها مي توان به واژگان كليدي چون سلم و سلام ، سكينه ، و در برابر آن به واژگاني چون خوف ، رعب و خشيت و حزن اشاره كرد كه در شناخت موضوع امنيت و حوزه معنايي آن مي تواند نقشي مهم را ايفا كند. امنيت كه مصدر جعلي از ريشه امن به معناي در امان بودن است ، ايمني و آسودگي و از ميان رفتن ترس و نگراني و هراس از ديگري را بيان مي دارد. كسي كه داراي امنيت باشد از نوعي حالت وصفي برخوردار مي شود كه از آن به آرامش و اطمينان و آسودگي خاطر ياد مي كنند.
در اصطلاح سياسي و حقوقي به حالتي از آسودگي و فراغت از هرگونه تهديد يا حمله و نيز به آمادگي براي رويا رويي با هر تهديد و حمله امنيت گفته مي شود و به صورت فردي و اجتماعي و ملي و بين المللي كاربرد يافته است.
اين مفهوم از امنيت از مفاهيم اضافي است كه دو سويه دارد ، چنان كه از مفاهيمي است كه داراي شدت وضعف بوده و مقوله اي نسبي است. نسبي بودن و نيز اضافي بودن از مهم ترين مولفه ها و عناصر تشكيل دهنده اين عنوان به شمار مي آيد. از اين رو هرگز سخن از امنيت به مفهوم مطلق مراد نيست و براي هر مرتبه از وجود و يا فقدان امنيت مي توان مرتبه اي فراتر و يا فروتري را شناسايي و ردگيري كرد.

 

امنيت در حوزه اجتماعي و سياسي

نگرش قرآن به اين مفهوم بر پايه رويكرد هدايتي قرآن و در پيوند با بخشي از مفاهيم ديني است. قرآن امنيت را نعمتي از سوي خدا مي داند ( انفال آيه 26) و فرجامي حتمي براي مومنان صالح مي داند.( نور آيه 55) جايگاه مهم و ارزشي آن مي رساند كه در نگره قرآني امنيت جزو جدايي ناپذيري از زندگي انساني را شكل مي بخشد. اگر هدف از تاسيس و ايجاد جامعه و دولت را حتي در نگره فرزانگان و فلاسفه ، ايجاد بستري براي سعادت دنيايي انسان بدانيم ، امنيت و آرامش جزو عناصر اصلي هدف به شمار مي آيد. دولت و جامعه از آن رو لزوم تاسيس مي يابد كه انسان مي خواهد به سعادت دست يابد . در تعريف سعادت به عنوان يك فضليت وارزش انساني اين گونه گفته شده است كه سعادت عبارت از آرامش و آسايش است.

در حقيقت اگر مقوم و عناصر و مولفه هاي اصلي سعادت را تبيين و تحليل كنيم به دو اصل آرامش فردي و جمعي و آسايش و رفاه مي رسيم. انسان زماني احساس خوشبختي مي كند و اين حالت براي او پديدار مي شود كه آرامش و آسايش را دارا باشد. فقدان هر يك از دو جنبه مي تواند احساس خوشبختي را از ميان ببرد.
قرآن نيز اين نگره انساني را تاييد مي كند و سعادت را به عنوان هدف اصلي فرد و جامعه بر مي شمارد. با اين تفاوت كه با دگرگوني و بازسازي در بينش و نگرش انسان نسبت به جهان و اهداف آفرينش مي كوشد تا به بازسازي مفهوم سعادت نه در عناصر و يا مولفه هاي تشكيل دهنده كه در گستره معنايي آن بپردازد. از اين رو است كه با دگرگوني در گستره معنايي آن سعادت را به سعادت در دو جهان تبديل و تغيير مي دهد . بنابراين آن چه كه به عنوان هدف انساني است با كمي دست كاري و تغيير مفهومي به مطلوب قرآن تغيير ماهيت مي دهد.

قرآن هدف انسان را رسيدن به سعادت ( آرامش و آسايش ) در دو جهان قرار مي دهد و به انسان گوشزد مي كند كه مي بايست براي رسيدن به اين هدف تلاش كند. هر چند راه هاي رسيدن به اين هدف از جهاتي در نگرش فلاسفه و فرزانگان و قرآن تفاوت هايي يافت مي شود(چنان كه در گستره آن نيز تفاوت هاي ديده شد) و قرآن راهكار رسيدن به اين هدف را رضا و خشنودي خدا و بندگي و عمل به دستورها وآموزه هاي آن مي داند با اين همه در اين اصل با هم مشترك هستند كه هدف انسان ، سعادتي است كه عناصر اصلي آن را آرامش و آسايش تشكيل مي دهد.
به هرحال آرامش و امنيت به عنوان عنصر اصلي و اساسي سعادت انساني مورد توجه همگان و قرآن بوده و هست. قرآن در برنامه ها و دستورهاي خويش اين هدف را در نظر دارد تا انسان با اعمال و رفتارهايي به آرامش دردو سطح روان شناختي و جامعه شناختي دست يابد. در اين جا راهكارهاي قرآني براي رسيدن به آرامش و امنيت سياسي و اجتماعي مورد بررسي و تحليل و تبيين قرار مي گيرد.

 

حوزه هاي امنيت اجتماعي

امنيت اجتماعي داراي حوزه هاي چندي است كه مي توان به حوزه هايي چون امنيت در حوزه عقيده و بيان ( مقدسات و پديده هاي وابسته به آن ) ، امنيت جاني ، مالي (اقتصادي) و عرضي (آبرو وشخصيت اجتماعي) اشاره كرد:

 

1. امنيت عقيدتي و بياني

قرآن با تكيه بر اختياري بودن عقيده كه امري دروني و باطني و به دور از امر و نهي و به اصطلاح جعل است ، مي كوشد تا بر اصلي عقلايي به عنوان آزادي عقيده مهر تاييد و امضا نهد. ( بقره آيه 256) عقيده ، يعني باوري كه در درون آدمي شكل مي گيرد و بينش و نگرش او را شكل و جهت مي بخشد. ايمان و عقيده از اموري نيست كه بتوان آن را به اجبار و زور تغيير داد ولي مي توان با ايجاد موانع از شكل گيري درست آن جلوگيري به عمل آورد و يا با ايجاد فضايي مسموم و آلوده عقيده جديدي را بر انسان تحميل كرد. اين كه در گزاره هاي حقوق بشري سخن از آزادي عقيده شده است به اين معناست كه فضاي سالمي براي افراد جامعه فراهم آيد تا هر كس بتواند با توجه به راه هاي شناختي و ابزارهاي معرفتي ، راهي را انتخاب و برگزيند.

در برخي از جوامع با ابزارهاي چون رسانه ها و تبليغات مسموم و بستن ديگرراه هاي شناختي ، توده مردم را بر عقايد خاصي سامان مي دهند و به راهي خاص مي كشانند . از اين رو گفته شده است كه در شخصيت سازي انسان عواملي چون زمان و مكان (اجتماع) و خون تاثير مستقيم دارد. در قرآن نيز به اين نكته اشاره شده است كه در زمان حضرت نوح جامعه به چنان جايگاهي رسيده بود كه مردم و فرزندان از انتخاب به دور بودند و نمي توانستند راهي ديگري غير از آن چه جامعه تحميل مي كند انتخاب كنند. اين فقدان يا به جهت از ميان رفتن و يا بردن حق انتخاب بوده است و يا با از ميان بردن شرايط انتخاب راه هاي ديگر. بر اين اساس است كه حضرت نوح ( ع) مي فرمايد: اين جامعه جز فرزندان فاسق و نابكار نزايند. (نوح آيه 27)
امنيت عقيده و آزادي در انتخاب با فراهم آوري بسترهايي چون تضارب افكار و آراء و حق انتخاب و نيز حق آزادي بيان فراهم مي آيد. جامعه اي انسان ها در آن از آزادي بيان برخوردار نباشند نمي تواند داراي آزادي عقيده باشد؛ زيرا از آرا و افكار ديگران آگاه نمي شود و حق انتخاب عقيده از او سلب مي گردد. بنابراين آزادي بيان به عنوان اصل اساسي براي آزادي عقيده مطرح است. اگر همه از بيان عقايد خود ممنوع شوند و تنها يك عقيده به عنوان عقيده حاكم در جامعه از حق بيان برخوردار باشد آن جامعه از حق آزادي عقيده محروم خواهد شد.در جامعه اسلامي حق و باطل ديدگاه هاي خود را بيان مي كنند و رشد و گمراهي تبيين مي گردد ( بقره آيه 256 و نيز كهف آيه 29) و اين فرصت به مردمان داده مي شود تا خود با عقل و انديشه نيكوترين و سالم ترين عقيده و نگرش را به عنوان اعتقادات و باور خود بپذيرند. ( زمر آيه 17 و 18 و نحل آيه 125)

امان دادن به مخالفان و مشركان براي بيان اعتقادات از اين روست تا فرصت براي انتخاب آزاد عقيده براي همگان فراهم آيد.( توبه آيه 6) البته اين در شرايط طبيعي است ولي اگر كسي بخواهد از اين آزادي سوء استفاده كرده و جامعه را دچار بحران كند در اين حالت است كه اصل حكومتي وثانوي به ميان مي آيد و از ارتداد با بازتاب هاي ايجاد بحران هويتي در جامعه و يا ابراز عقايد بحران ساز جلوگيري به عمل مي آورد. اما اين به معناي آن نيست كه عقيده و يا فكر و انديشه اي بر جامعه تحميل شود.
آيات بسياري از قرآن نشان دهنده آزادي و امنيت در بيان معتقدات و نقد و بررسي آن است كه به همين نمونه هاي ياد شده بسنده مي شود.
امنيت عقيده و بيان به معناي حفظ شعاير و مناسك و آيين ها نيز مي باشد. در برخي از آيات قرآن به پاسداشت و احترام به شعاير اشاره و تاكيد شده است. در برخي از آيات نيز به امنيت مكان ها و زمان هايي خاصي اشاره شده و امنيت آن را اصل اساسي و مهم شمرده است. تقدس مكه و كعبه و مسجد الحرام و حتي حرم مكه و نيز ماه هاي حرام در قرآن مورد تاكيد است. ( حج آيه 40) قرآن به طور خاص به مساله تقدس و امنيت شهر مكه اشاره دارد ( بقره آيه 125) حتي اين امنيت به گونه اي است كه هر كس به آن پناه آورد در امان است و عرب پيش از اسلام نيز اين سنت را رعايت مي كرد و در مكه متعرض جان و مال مردم نمي شدند.

قرآن درباره امنيت كساني كه در مكه وارد مي شوند مي فرمايد: ومن دخله كان آمنا( آل عمران آيه 97) هر كس وارد آن شود در امنيت است. افزون بر مكان هاي امن ، قرآن به امنيت ماه هاي خاص نيز اشاره مي كند واز ماه هاي ذي القعده و ذي الحجه و محرم و نيز رجب به عنوان هاي ماه حرام ياد كرده و به آن ها تقدس داده است.( توبه آيه 36 و 37)

 

2. امنيت جاني

در نگره قرآن امنيت جان آدمي از اصول اساسي دين به شمار مي آيد ( انعام آيه 151) و كشتن مردم بي گناه جرم و گناهي نابخشودني تلقي مي گردد.( مائده آيه 32) . قرآن براي مقابله با نا امني هاي اجتماعي از قبيل قتل و جنايت راه كارهايي را ارايه مي دهد كه از آن جمله مي توان به دستور قصاص ( بقرة آيه 179) اشاره كرد. اين دستورها و آموزه هاي قرآني براي ايجاد بسترهاي مناسب تحقق آرامش روحي و رواني جامعه صادر شده است؛ زيرا آرامش به عنوان يكي از دو عنصر و مولفه اساسي تحقق سعادت جز به حفظ امنيت جاني افراد جامعه پديد نمي آيد . جامعه اي سعادتمند است كه افراد آن از نظر جاني در امنيت كامل قرار داشته باشند.

 

3. امنيت اقتصادي

در نگرش قرآني براي رسيدن به عنصر ديگري از سعادت يعني تحقق آسايش ، امنيت به عنوان اصل اساسي مورد توجه است. اقتصاد از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده و راهكارهاي حفظ و گسترش امنيتي آن فراهم آمده است. از عوامل مهم ايجاد امنيت اقتصادي جامعه و حفظ اموال مردم ، راهكارهايي چون وجوب اجراي حدود مختلف نسبت به افراد و عواملي است كه آن را با خطر مواجه و امنيت اقتصادي جامعه را ازميان مي برند. در اسلام نه تنها ثروت و دارايي افراد محترم است بلكه مجازات هاي سختي را درباره كساني كه امنيت اقتصادي جامعه وافراد را به خطر مي اندازند در نظر گرفته شده است كه از همه مهم تر حد سرقت و دزدي است. ( مائده آيه 38) چنان كه وجوب رعايت عقود و امانت داري به عنوان احكام وضعي و تكليفي از ديگر روش هاي تامين امنيت اقتصادي در حوزه هاي فردي و اجتماعي است. ( مومنون آيه 8 و نساء آيه 58) امنيت اقتصادي در دو سطح كاربرد دارد: يكي فراهم آوري زمينه هاي تامين معيشت و از ميان بردن نداري و بي نوايي ؛ و ديگري ايجاد ساز و كارهايي براي امنيت مناسبات اقتصادي و بازرگاني جامعه است.

توجه قرآن به امري در راستاي از ميان بردن فقر و شكاف طبقاتي و جلوگيري از انحصار ثروت در دست توانگران و ايجاد بسترهاي مناسب براي گردش سرمايه و ثروت در راستاي برقراري امنيت در حوزه معيشت افراد جامعه و زدون بينوايي از جامعه قابل تحليل و بررسي است. از جمله راهكارهاي ايجاد امنيت اقتصادي وجوب زكات و خمس است كه از بحران در جامعه و افزايش شكاف طبقاتي جلوگيري به عمل مي آورد و از قيام توده هاي پا برهنه و انقلاب هاي بنيان كني كه همه ساختار جامعه را نابود مي سازد ، باز مي دارد. در حقيقت توزيع سرمايه و منابع توليد به معناي تحقق امنيت جامعه و فرار به جلو است. اگر جامعه با بي عدالتي دچار شكاف شود همه ساختارهاي جامعه به هم مي پاشد و نسل ها در خطر نابودي قرار مي گيرند. راهكارهايي چون استحباب قرض و وام دادن به ديگران كه قرض الحسنه ناميده مي شود ( بقره آيه 254) و يا فرصت بازپرداخت به ناتوان و جلوگيري از اسراف از سوي سرمايه داران و نكوهش رفاه اترافي ( انعام آيه 141 و نيز اسراء آيه 27) از جمله دستورها و برنامه هايي است كه امنيت اقتصادي را حفظ و از ايجاد بحران جلوگيري به عمل مي آورد.

 

4. امنيت شخصيتي

اگر امنيت جاني نقش مهمي در ايجاد تحقق بسترهاي سعادت را دارا مي باشد، بي گمان جزو دوم آن را امنيت شخصيتي تشكيل مي دهد. انسان براي رسيدن به آرامش افزون بر امنيت جاني نيازمند امنيت شخصيتي است. حفظ آبرو و عرض مردم از مهم ترين حوزه هايي است كه امنيت در آن معنا و مفهوم پيدا مي كند. بدون حضور اين بخش عمده نمي توان از وجود امنيت سخن گفت و مدعي حضور آن در جامعه اي بود. قرآن براي تامين اين بخش نيز دستورهاي سخت و شديد همراه با راهكارهايي براي تامين و حفظ آن داده است كه از آن جمله مي توان حفظ آبروي افراد محترم و جرم شماري تمسخر و غيبت و تهمت است .( حجرات آيات 11 و 12)

 

مساله امنيت ازعوامل و اهداف نهضت امام حسين (ع)

از جهاتي متعدد مي توان نهضت امام حسين را مورد بررسي و تحليل قرار داد. آن چه در اين نوشتار با توجه به مباحث پيش گفته قرآني مورد تبيين قرار مي گيرد، نقش امنيت در قيام عاشورايي است. امام حسين (ع) به جهات چندي با توجه به مسايل و موضوعاتي كه ارتباط شفاف و روشني با مقوله امنيت اجتماعي دار، قيام مي كند. قيام و نهضت حسيني از آن رو شكل مي گيرد كه عناصر اصلي سعادت فردي و جمعي جامعه با خطر و تهديد مستقيم رو به رو شده بود. وي و ياران و حتي توده مردم از فقدان امنيت به عنوان اصلي ترين كارويژه و هدف دولت طبيعي رنج مي بردند.

جامعه از هر جهت با بحران فقدان امنيت رو به رو بود. يكي از عوامل قيام و نهضت امام حسين (ع) فقدان امنيت به عنوان اصلي ترين و اساسي ترين نياز بشري است؛ چنان كه ازاهداف قيام وي نيز ايجاد بستري براي سعادت و تكامل جامعه اسلامي و بازگرداندن دولت به مسير اصلي وظيفه و كاركرد آن بود. اگر از جنبه ديني هم نخواهيم قيام را تحليل و بررسي كنيم، از نظر اجتماعي و سياسي نيز وجوه و دلايل متعدد و گوناگوني براي وجوب و لزوم قيام وجود داشت. آن حضرت به عنوان يك شهروند از نظر سياسي اين حق و وظيفه را داشت تا دولت را به پيمان اصلي بازگرداند و بدان سو هدايت كند. اين وظيفه اي است گاه نياز به شمشير در آن از يك احساس و اعتراض مدني فراتر مي رود. امام حسين (ع) هم به عنوان حق شهروندي و هم به عنوان وظيفه اي ديني براي بازگرداندن دولت به راه درست دست به شمشير برد .

از اين رو از سوي جامعه بشري مورد استقبال قرار گرفته و همگان چون گاندي و ديگر افراد آزاديبخش و روشنفكر قيامش را ستوده اند ؛ زيرا قيام و نهضت وي در چارچوب معيارهاي بشري و حقوق شهروندي و بشري قرار مي گيرد. از اين رو وجدان هاي بيدار پاسداشت اين نهضت را وظيفه خود دانسته و در راستاي ترويج فرهنگ حسيني با برپايي مجالس هاي عزاداري به هر نحو ممكن مي كوشند. چنان كه در جوامع بشري فرهنگ پاسداشت قيام هاي اين چنيني با صرف نظر از هر گونه گرايش به مذهب و آيين خاص وجود دارد. پاسداشت انقلاب كبير فرانسه و نهضت هاي آزاد انديشي و قيام كارگران ضد بي عدالتي نمونه هايي از اين دست گرامي داشت هاي انساني است كه در واقعه عاشورا وجه عمومي و جهاني يافته است. نمونه هاي تاريخي مويد اين نظر است كه عامل فقدان امنيت سياسي و اجتماعي عاملي مهم در نهضت و قيام عاشورايي بوده است.

وي بيان مي دارد كه از نظر داشتن عقيده و بيان آن خود و جامعه در چنان جايگاهي از رعب و وحشت بوده است كه نمي توانست حتي عقيده اي برخلاف دولت داشته و يا آن را بيان كند. چنان كه در مدينه تهديد به قتل و در مكه هنگام حج از ترور خود آگاه شد . فقدان امنيت تا آن اندازه بود كه مقدسات اصلي و ارزش هاي اساسي جامعه بازيچه دست سياستمداران گشته بود. ترور در سرزمين امن مكه و پايمالي ارزش هايي كه دولت بر پايه و اساس آن شكل گرفته بود ، بحران را دامن مي زد. البته اين تحركات و رفتارهاي ضد ارزشي و ضد اصول اولي حكومت ، بحران مشروعيت دولت و دولتمردان را نيز تقويت مي كرد و به قيام عاشورايي مشروعيت قانوني و هنجاري مي بخشيد.
هر يك از مواردي كه قرآن بدان اهتمام ورزيده و از آن به عنوان اصول اساسي وارزشي يادكرده است را مي توان به عنوان عامل و نيز هدف قيام عاشورايي ردگيري وشناسايي كرد. بدين منظور به سراغ تاريخ و روايات مي رويم تا اين عوامل را جستجو و شناسايي كنيم.

يكي از مهم ترين عامل كه درسخنان آن حضرت مي توان شناسايي كرد مساله اصلاح امت جدي است. به اين معنا كه آن حضرت نه براي بازسازي دين جدش بلكه براي اصلاح امت قيام مي كند. امت به عنوان دولت و جامعه در عصر آن حضرت از راهي كه پيامبر تدوين و تنظيم كرده بود بيرون رفته و ارزش ها و اصول و هنجارهاي آن به عنوان ضد ارزش و ناهنجار خودنمايي مي كرد. معروف به عنوان منكر از سوي جامعه رد و كنار نهاد مي شد و منكر به عنوان ارزش و معروف به جا آورده مي شد. در اين زمانه است كه وي براي اصلاح امت و جامعه قيام مي كند. بنابراين مي بايست در اين جامعه آن چه ما به عنوان ارزش هاي قرآني ياد كرده ايم به عنوان ضد ارزش و ناهنجار مورد انكار واقع مي شد . امنيت در همه حوزه ها به ويژه اجتماعي وسياسي از همه سو در خطر قرار مي داشت كه گزارش هاي تاريخي چنين امري را تاييد مي كند.
وي در وصيت خود به بردارش مي نويسد:بسم الله الرحمن الرحیم؛ ايـن وصـيـتـى اسـت از حسين بن على بن ابيطالب (ع ) به برادرش محمد بن على معروف به ابن حـنفيه. حسين شهادت مى دهد كه خدايى جز خداى يگانه بى شريك نيست و محمد بنده و رسول اوسـت كـه بـا پـيام حق از جانب حق آمد؛ و شهادت مى دهد كه بهشت و جهنم حق است و قيامت بـدون شـك خـواهـد آمد و خدا مردگان را زنده خواهد كرد.

من از سرخوشگذرانى و طغيان و به قـصـد ظلم و فساد قيام نكردم , بلكه تنها به قصد اصلاح امت جدم رسول خدا(ص ) خارج مى شوم. مى خواهم مردم را به خير بخوانم و از زشتى ومنكر باز دارم . مى خواهم به روش جدم پيامبر و پدرم على زندگى كنم. پس هر كس حقانيت مرا بپذيرد، خدا را پذيرفته است؛ و هر كس مرا رد كند، من صبر مى كنم تا خدا بين من و اين قوم به حق قضاوت كند كه او بهترين حاكم و داور است.
فقدان امنيت به كرات در روايات از سوي آن حضرت و يا ديگران بيان شده است . امري كه به عنوان ارزشي در عصر نبوي به ضد ارزش تبديل شده بود. اكنون در چنين فضايي امام نه تنها به عنوان مسئوليت ديني بلكه به عنوان يك شهروند مي بايست اقدام به عمل سياسي مي كرد:
مـحمد بن حنفيه به خدمت ايشان رسيد محمد عرض كرد: برادرم ! جانم فداى تو باد! تو بـراى مـن عزيزترين مخلوقاتى , هيچ خير خواهى و نصيحتى را براى غير تو نگه نمى دارم كه براى نـصـيـحت وخيرخواهى هيچ كس شايسته تر از تو نيست , زيرا تو از گوشت و خون منى , تو روح و جـان مـن , تو چشم من , تو بزرگ خاندان من هستى و خداوند اطاعتت را بر من واجب كرد از باب مشورت مى خواهم سخنى بگويم .
فرمود: هر چه مى خواهى بگو.
گـفـت : بـه نـظـر مـن تا مى توانى از شهرها و حوزه تسلط يزيد دورى كن , قاصدهايى به اطراف گـسـيـل دار ومردم را به بيعت خود بخوان اگر با تو بيعت كردند, حكومتى چون حكومت رسول خـدا(ص ) تاسيس كن، ولى اگر به گرد ديگرى جمع شدند، سكوت اختيار كن و در خانه بنشين من مى ترسم وارد يكى ازشهرها شوى يا به گروهى بپيوندى و بين مردم اختلاف افتد و تو در اين ميان كشته شوى.
امام فرمود: به نظر تو كجا روم.
گـفـت : به مكه برو اگر آنجا را محل مطمئنى يافتى همان جا بمان وگرنه به طرف يمن برو كه مـردم يـمن ياران جدت ، پدرت و برادرت بودند. يمن مردمى رئوف و رقيق القلب دارد و شهرهايى وسيع و گسترده دارد. اگر در آنجا هم ايمن نبودى به كوهها و بيابان ها برو تا ببينيم كار اين قوم به كجا مى رسد خدا بين ما واين قوم قضاوت كند.
امـام فـرمـود: بـه خـدا قـسم اگر در دنيا هيچ پناه و پناهگاهى هم نيابم ، با يزيد بن معاويه بيعت نمى كنم .
محمد با شنيدن اين سخن گريست و امام نيز گريه كرد.
سـپـس فـرمـود: اى بـرادر! خـدا پـاداش نـيكت دهد راه درستى نشان دادى من نيز با برادران و بـرادرزادگـان و شـيعيان خود عازم مكه هستم ، ولى اشكالى ندارد كه تو در مدينه بمانى و مرا از اخبار مدينه باخبر سازى.
فقدان امنيت از سويي و نگرش امام (ع) به مساله فقدان مشروعيت حكومت به جهت زيرپا گذاشتن ارزش هايي كه مشروعيت حكومت و دولت را موجب مي شد را مي توان در سخناني كه ميان آن حضرت و مروان رد و بدل شد يافت. آن حضرت هنگامي كه با مروان در كوچه هاي مدينه پس از مرگ معاويه و جانشيني يزيد و بيعت گيري و مشروعيت بخشي به آن انجام مي گيرد ، سخناني را بيان مي دارد كه بيانگر ديدگاه هاي آن حضرت درباره اصل فقدان مشروعيت دولت است:
امام حسين (ع ) براى اطلاع از اخبار از منزل خارج شد و در كوچه با مروان برخورد كرد . مروان گفت : من خير تو را مى خواهم ، حرف مرا بشنو تا دچار اشتباه نشوى.
امام فرمود: بگو تا بشنوم .
گفت: با يزيد بيعت كن كه براى دين و دنياى تو بهتر است.

امـام فـرمـود: انـا اللّه و انـا اليه راجعون. هنگامى كه امت به رهبرى چون يزيد گرفتار شوند، بايد فاتحه اسلام را خواند.
سـپـس فـرمـود: تـو مرا راهنمايى مى كنى با يزيد بيعت كنم ، در حالى كه يزيد مردى فاسق است. راسـتـى كـه چـه سخن ناحقى بر زبان مى رانى، ولى من تو را سرزنش نمى كنم ؛ تو همان ملعونى هـستى كه رسول خدا لعنتش كرد و از كسى كه رسول خدا(ص ) لعنتش كند، بعيد نيست مردم را به بيعت يزيد بخواند . اى دشمن خدا! گوش كن ! ما اهل بيت رسول خداييم ، حق با ماست و از زبان ما سخن مى گويد. از جدم رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود: خلافت بر آل ابى سفيان حرام است ، هـنـگامى كه معاويه را بر منبر من ديديد شكمش را پاره كنيد. مردم مدينه او را بر منبر رسول خدا ديدند و سفارش او را به جا نياوردند، خدا آنها را گرفتار يزيد كرد.

وي پيش از اين در خانه وليد در آن بيعت نهاني كه مي خواست از وي گرفته شود اصل مشروعيت حكومت را زير سوال مي برد و مي فرمايد: اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمـد فرشتگانيم ، رحمت خدا بر خانه هاى ما نازل مى شود، خدا آفرينش را با ما آغاز كرد و با ما پايان مى دهد و يزيد مردى شرابخوار و آدمكش است كه آشكارا مرتكب فسق مى شود، و كسى مثل من با كـسى چون او بيعت نمى كند با اين حال تا صبح صبر مى كنيم تا ببينيم كدام يك به خلافت سزاوارتريم .
آن حضرت در گفت و گوي خود با عبدالله بن عباس به مساله فقدان امنيت در حوزه هاي مختلف آن اشاره مي كند و مي فرمايد:
درباره كسانى كه دختر زاده پيامبر را از خانه و كاشانه و شهر و ديار خود اخراج كرده و او را ازمـجـاورت قـبـر و مسجد پيامبر محروم كرده اند و چنان او را ترسانده اند كه هيچ قرار گاهى نـدارد ومى خواهند او را بكشند، در حالى كه نه شرك ورزيده و نه سنت رسول خدا را تغيير داده، چه مى گويى گفت : من آنها را از دين به دور مى دانم.
در همين باره به عبدالله بن عمر نيز مي فرمايد: اينها اگر به من دست بيابند رهايم نمى كنند و اگر دست نيابند به دنبالم مى آيند و تا بيعت كنم اگر بيعت نكنم مرا نكشند و دست بردار نيستند.
اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه يكى ازنشانه هاى پستى اين دنيا نزد خدا اين است كه سر يحيى پيامبر را براى يكى از روسپيان بنى اسـرائيـل هـديـه بـردند. آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل از طلوع فجر تا طلوع خورشيد هفتاد پيامبر مى كشتند و آنگاه در بازارها مى نشستند و خريد و فروش مى كردند، چنانكه گويى هيچ نكرده اند، با اين حال خدا در عذاب ايشان شتاب نكرد، ولى در نهايت آنها را گرفتار عذاب و انتقام نمود.

در همه اين گفت و گوها آن چه به خوبي خود را نشان مي دهد فقدان امنيت است. آن حضرت در شرايط قرار داشت كه هيچ گونه احساس امنيت نمي كرد. از اين رو ناچار مي شود كه بدون آن كه حج را به پايان آورد در روز هشتم با تبديل حج به عمره مفرده بودن آن كه حج تمتع به جا آورد، از مكه بيرون رود.
حضرت به دو دليل اين روز خاص را براى حركت انتخاب كرد:

اول اين كه اگر حضرت پس از پايان مراسم حج مكه را ترك مى كرد, حركت آن حضرت هيچ , موج وبـازتـابـى نداشت , چرا كه ترك مكه پس از مراسم حج يك حركت عادى و معمولى است , ولى در روزى كه مراسم حج شروع مى شود و در شرايط عادى خروج از حرم و ترك مراسم حج حرام است , چنان غيرعادى و سؤال برانگيز است كه همه مسلمانان را به انديشه وا مى دارد.

دوم ايـن كـه يـزيـد تـعـدادى از مـزدوران بنى اميه را به مكه فرستاده بود تا به عنوان حاجى در مـراسـم شـركـت كـرده و مترصد باشند كه در يكى از مواضع ازدحام جمعيت مثل طواف و رمى جـمـرات حـضرت را ترور كنند و اگر چنين اتفاقى مى افتاد اولا حرمت حرم شكسته مى شد, ثانيا شـهـادت حضرت هيچ تاثيرى در تغيير وضع جامعه نداشت , به همين جهت امام حسين (ع ) تلاش مى كرد خود را از حرم دورنموده حرمت حرم را حفظ كند و خود بارها به اين نكته تصريح فرموده است.
حفظ حرمت حرم و تقدس آن مساله مهمي است كه بارها بدان تصريح مي كند. به عنوان نمونه سخنان آن حضرت با عبدالله بن زبير در هنگام بيرون رفتن از مكه را به عنوان شاهدي ديگري بيان مي كنيم . گزارش هاي تاريخي مي نويسند كه عبداللّه بن زبير به آن حضرت گفت : اگر بخواهى در اينجا بمانى و اداره اموررا به عهده بگيرى ، ما هم ياريت مى كنيم و با تو بيعت مى كنيم و خيرخواه تو خواهيم بود.
حضرت فرمود: پدرم به من گفته است مكه را قوچى است كه با خونش حرمت حرم شكسته مى شود و من نمى خواهم آن قوچ باشم.
آن حضرت وقتي پافشاري ابن زبير را مي بيند رو به اصحاب كرده مي فرمايد: او به من مى گويد در مسجد الحرام بمان ، من مردم را به گردت جمع مى كنم. به خدا سوگند ! من اگر در يك وجبى مسجد ( الحرام كه مكان مقدسي است) كشته شوم ، بيشتر دوست دارم تا در درون آن كشته شوم و اگر در دو وجبى مسجد كـشـتـه شـوم بيشتردوست دارم تا در يك وجبى آن. به خدا قسم! اگر خود را در سوراخ جانوران مخفى كنم مرا بيرون مى كشند و مى كشند. به خدا اينان بر من ستم مى كنند، هم چنان كه بنى اسرائيل در روز شنبه تعدى و تجاوز كردند.
در نگرش امام حسين (ع) حكومت يزيد به علل و عوامل چندي از مشروعيت سياسي و ديني ساقط است ؛ از اين رو اعمال وي و ديگر دولتمردان آن فاقد هر گونه مشروعيت است. بر همين پايه و اساس است كه براي تضعيف پايه هاي حكومت نامشروع ديني و سياسي يزيد كاروان بازرگاني يزيديان را مصادره مي كند:
امـام حـسـين (ع ) از مكه خارج شد به ((تنعيم )) رسيد و در آنجا با كاروانى از يمن مواجه شد اين كـاروان را كـه حـامـل پـارچه و زعفران بود ((بحير بن ريسان )) كارگزار يزيد در يمن براى يزيد فرستاده بود حضرت دستور داد بار كاروان را مصادره كنند آنگاه به شترداران فرمود هر كس ميل دارد تـا عـراق بـا مـا بيايد تمام كرايه اش را مى دهيم و هركس مى خواهد از همين جا جدا شود, به همين مقدار كرايه دريافت مى كند.
گـروهـى كـرايـه يمن تا مكه را گرفتند و از همانجا جدا شدند و گروهى هم تا عراق در خدمت آن حضرت بودند و حضرت علاوه بر كرايه , به هر كدام يك دست لباس بخشيد.
آن حضرت فقدان مشروعيت دولت و حكومت را چنين تشريح مي كند:
اى مردم ! رسول خدا فرمود: هر كس سلطان ظالمى را ببيند كه حرام خدا را حلال مى شمرد, عهد خـدا را مـى شـكند و مخالف سنت رسول خدا(ص ) رفتار مى كند و با بندگان خدا ظالمانه معامله مـى كـنـد, ولـى با زبان يا عمل بر او نشورد, خداوند او را با آن ظالم محشور خواهد كرد بدانيد كه طايفه يزيديان اطاعت خدا را رها كرده و به اطاعت شيطان گردن نهاده اند فساد را آشكار، حدود را تـعـطـيـل و اموال عمومى را به نفع خود تصاحب كرده اند حرام خدا را حلال و حلال او را حرام كرده اند و من براى شوريدن بر آنها سزاوار ترينم.
و در سخنراني روشنگرانه خود به ياران و همراهان خود مي فرمايد:
خود مى بينيد چه مصيبتى بر ما نازل شده است. دنيا دگرگون و ناخوشايند شده ، نيكى ها و فضيلت ها روى گـردان شـده و چون شترى سبكبار از ميان ما رخت بربسته است. از زندگى دنيا جز اندكى همانند ته مانده ظرف آب باقى نمانده است. زندگى سخت ننگين و چون چراگاهى سنگلاخ بى ارزش شـده است. آيـا نـمى بينيد كسى به حق عمل نمى كند و ازباطل روى گردان نيست. در چنين شرايطى مؤمن بايد از اين زندگى دل كند و مشتاق زيارت پروردگارش باشد. من در اين محيط ننگين ، مرگ را خبر سعادت و خوشبختى و زندگى با ستمكاران را جز رنج و دل آزردگى نمى بينيم .

اين ها نمونه هاي از تاريخ است كه بيانگر يكي از علل و اهداف قيام است. در همه اين موارد به خوبي و روشني معلوم مي شود كه عنصر امنيت نقش اساسي هم در علت نهضت و هم به عنوان هدف نهضت مطرح بوده است. هر انسان شجاع و روشني مي بايست به عنوان حق شهروندي ضد سلطه نامشروع قيام كند و در تغيير ساخت و ساختار دولت بكوشد. چنان كه همين مساله مورد توجه آزادگان و روشنفكران جهان قرار گرفته است و امام حسين را هم به عنوان سرمشق و هم به عنوان شهروندي فداكار و وظيفه شناس ستوده اند.

 

نویسنده: خلیل منصوری

 

منابع: 

1. مـقـتل الحسين , ابى المويد موفق بن احمد مكى , معروف به خطيب خوارزمى , مكتبه المفيد قم.

2. تاريخ الخلفا, علامه جلال الدين سيوطى , دارالقلم , بيروت , 1406 ه ق 1986 م .
3. تاريخ يعقوبى , احمد ابن ابى يعقوب , معروف به يعقوبى , دار صادر, بيروت .
4. وفـاالـوفـا بـاخـبـار دارالـمـصـطـفـى , نـورالـدين على بن احمد سمهودى , چاپ دارالكتب العلميه ,بيروت .
4. تـاريخ مدينة دمشق , معروف به : تاريخ ابن عساكر, باب ترجمه امام حسين (ع ), ابوالقاسم على بـن حـسـن بـن هبة اللّه شافعى معروف به ابن عساكر, چاپ مؤسسه محمودى , بيروت , 1398 ه ق 1978 م
5. الـكـامل فى التاريخ , معروف به : كامل ابن اثير, عزالدين على بن ابى الكرم شيبانى , معروف به ابن اثير, دار صادر, بيروت , 1399 ه ق 1979 م .
6. انـسـاب الاشـراف , احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى , دارالتعارف للمطبوعات , بيروت , 1398 ه ق1977 م .
7. تـاريـخ الامـم و الـمـلـوك , مـعـروف بـه : تـاريـخ طبرى , ابى جعفر محمد بن جرير طبرى , مطبعة الاستقامه , قاهره , 1399 ه ق 1979 م .
8. الـطـبـقـات الـكـبرى , معروف به : طبقات ابن سعد, محمد بن سعد بن منيع هاشمى بصرى معروف به ابن سعد, بخش ترجمه امام حسين (ع ), مؤسسه آل البيت , قم .
9. الـمـعـجـم الـكبير, معروف به : معجم طبرانى , ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى , داراحيا التراث العربى .
10. ينابيع المودة , سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى , انتشارات شريف رضى , قم .
11. مقاتل الطالبين , ابوالفرج اصفهانى , مؤسسه اعلمى , بيروت .
12. الاخبار الطوال , ابو حنفيه احمد بن داوود دينورى , دار احيا الكتب العربى , قاهره , 1960 م .
13. فرائد السمطين , ابراهيم بن محمد بن مؤيد, مؤسسه محمودى , بيروت , 1400 ه ق 1980 م .