هنر جناس‌سازی در قرآن

چکیده:

ریپین در این مقاله، نظام جناس‌سازی را در قرآن بررسی می‌کند. او ابتدا کلیاتی درباره جناس‌سازی مطرح می‌کند. او بر این باور است که جناس‌ها، پل میان قافیه و استعاره محسوب می‌شود و جناس از ترکیب صوت با معنا حاصل می‌آید.

سپس ریپین این دو پرسش را مطرح می‌کند که آیا جناس‌ها در برساختن گفتمان قرآنی کارآمد عمل می‌کنند؟ و جناس‌ها چه کاری را برای خواننده انجام می‌دهند؟ آن‌گاه تلاش می‌کند با بررسی چندین نمونه جناس قرآنی، به این دو پرسش پاسخ دهد. در مجموع، ریپین نتیجه می‌گیرد که جناس در قرآن تا حد زیاد به قرائت خواننده از متن قرآنی بستگی دارد. کاربرد واژگان بخشی از معنای انتقال یافته است و پیام قرآنی به واسطه واژگان به کار رفته، دوچندان پررنگ می‌شوند. شک نیست که این امر مستلزم این حقیقت است که واژگان، معانی را فقط از رهگذر بافت انتقال می‌دهند.
کلید واژه‌‌ها: قرآن/ جناس/ صوت/ معنا/ استعاره.

 

مقدمه مترجم

حقیقت این است که مطالعات قرآنی در چند دهه گذشته بسیار فراگیر شده است و در رویکردهای مختلف تلاش شده که زوایای ناپیدای قران برآفتاب شود. یکی از رویکردهای جذاب و البته پرمسأله، رویکردهای زبان‌شناختی به قرآن است. این رویکردها که البته در سنت مطالعات اسلامی دامن گستر بوده و آغاز آن به زمان نزول قرآن بر می‌گردد، بر آن است که زبان قرآن را از دیدگاه نحله‌ها و رهیافت‌های زبانشناسی و به‌ویژه رهیافت‌های زبان‌شناختی در قرن بیستم، بررسی کند. ازاین‌رو، چندی است که مطالعات قرآنی و قرآن پژوهی در کشورهای اسلامی و غربی مقبول طبع صاحب‌نظران و قرآن‌پژوهان افتاده و در این میان، مطالعه قرآن به منزله اثری ادبی که ویژگی‌های زبانی و بلاغی بی‌همتا دارد، از مناظر گوناگون، به‌ویژه رویکردهای زبان‌شناسی نقش‌گرا و متن محور (درون متنی) و از همه مهم‌تر، گفتمان کاوی و تحلیل گفتمان، جایگاه درخور یافته و در صدر مطالعات قرآنی قرار گرفته است.

از دیگر سو، در دو سه دهه اخیر، رویکردهای ادبی و زبان‌شناختی محور به قرآن در مغرب زمین دامن گستر بوده است و خیل مقاله‌ها، کتاب‌ها، جُنگ‌ها و گلچین‌های نقد و نظریه ادبی انتشارات معروف، از جمله راتلج، کمبریج، بِلکوِل و غیره گواه این مدعاست. در «دانشنامه قرآن» ویراسته مک آلیف (۲۰۰۱)، بحثی مستوفا و کامل درباره قرآن به منزله اثری ادبی آمده است. چندین قرآن پژوه شرقی ـ غربی نیز فعالیت‌های خود را روی قرآن متمرکز کرده‌اند. از آن جمله است: توشیهیکو ایزتسو، نصر حامد ابوزید، مستنصر میر، حسین عبدالرؤوف، آنگلیکا نویورت، اُری روبین، آندرو ریپین، آنتونی جونز و دیگران.

اما نکته‌ای که در بررسی قرآن از نگاه پژوهشگران غربی دیده می‌شود، این است که آنان آنچنان‌که در میان پژوهشگران مسلمان رایج است، در بررسی قرآن خطوط قرمز را رعایت نمی‌کنند و اندکی بی‌پروا و بی‌مهابا به مسایل قرآنی نزدیک می‌شوند. ازاین‌رو در ترجمه این آثار لازم است که به این مسأله دقت شود. برای نمونه، با اینکه بحث ریپین در مقاله کنونی درباره جناس‌سازی در قرآن است، پر بی‌راه نمی‌بیند که از جناس‌سازی در سایر زبان‌ها و فرهنگ‌ها نیز سخن به میان آورد. در وهله نخست ممکن است این تصور حاصل آید که ایشان جناس‌سازی در قرآن را هم‌ارز جناس‌سازی در سایر زبان‌ها قرار داده است. حال آنکه زبان قرآن اصلاً قابل مقایسه با سایر زبان‌ها نخواهد بود.

نکته گفتنی دیگر اینکه بیشتر این پژوهشگران منابع تفسیری اهل سنت را مرجع خود قرار می‌دهند و به منابع و تفاسیر شیعی ارجاع نمی‌دهند. احتمالاً عمده دلیل آنها این است که به ترجمه تفاسیر شیعی به زبان خود دسترسی ندارند. با اینکه ارجاع به منابع و تفاسیر اهل سنت بی‌اشکال است، باز لازم است که منابع شیعی نیز مورد توجه قرار گیرند. ازاین‌رو مترجم بر خود فرض دید هر جا ضرورت دارد، به تفاسیر شیعی مثل المیزان، نور و سایرین نیز ارجاع دهد تا خواننده به شناخت جامع‌تری دست یابد.

از این حیث شاید ترجمه این گونه مقاله‌ها می‌باید با تقریر و تحشیه نیز همراه باشند. امید است ترجمه و تقریر این مقاله‌ها زمینه شناخت دقیق‌تر قرآن را فراهم آورده و زمینه تحقیقات آتی را مهیا سازد.

*****

جناس‌ها۲، پل میان قافیه۳ و استعاره۴ محسوب می‌شوند. صوت۵ که ویژگی قافیه است، با دلالت‌های معنایی مرتبط با استعاره ۶ در هم می‌آمیزد و خود را به شکل بازی کلامی۷ یا جناس‌سازی نشان می‌دهد. کیفیت ترکیب صوت با معنا، بهترین تعریف آن چیزی است که جناس را می‌سازد. شک نیست که می‌توان نظامی برای دسته‌بندی جناس‌ها ارائه داد، بدان گونه که توصیفی عملی از انواع جناس فراهم آورد. برای نمونه، در زبان عربی۸، کتاب مقدس عبری۹ و انگلیسی،۱۰ تلاش‌های زیادی در این زمینه انجام گرفته است. البته این گونه تلاش‌ها برای ایجاد نظام‌های طبقه‌بندی شده مبتنی بر جنبه‌های صوری واژگان به کار رفته در جناس‌ها بوده است. به دیگر سخن، این گونه تلاش‌ها از معنای «حقیقی»۱۱ واژگان، اتکای جناس‌ها به معانی استعاری و غیره۱۲ یا از رابطه صوری میان واژگان بر حسب ترکیبات و تبدیل‌های حروف و اصوات۱۳ سخن به میان آورده‌اند.
با این حال، هدف این مقاله آن نیست که کاربرد جناس‌ها را به قرآن محدود بداند، گرچه بی‌شک طیف صوری به کارگیری جناس‌سازی در قرآن گسترده است. در عوض، هدف این است که مشخص شود قرآن چه جناس‌هایی را در اختیار خواننده می‌گذارد و چگونه در بطن متن قرآن، صوت موسیقی با طنین برهان به هم می‌آمیزد. اگر تعریف بازی کلامی یا جناس را گسترده و باز در نظر بگیریم (حتی این دو واژه را به جای هم به کار ببریم)، آن‌گاه با دیدگاهی فراخ درباره جناس رویاروییم. وقتی از جناس‌سازی در قرآن صحبت می‌کنیم، دو پرسش مطرح می‌شود: آیا جناس‌ها در برساختن گفتمان قرآنی کارآمد عمل می‌کنند؟ و جناس‌ها چه کاری را برای خواننده انجام می‌دهند؟

واژگانی که به‌واسطه کاربرد صوت تداعی می‌شوند، حیطه عمل جناس‌ها را تعیین می‌کنند. این تداعی را آشکارا همبودگی دو واژه در متن نشان می‌دهد. اما گاهی نیز بافت بیرونی۱۴، تداعی دو واژه را مستتر می‌کند و واژگان متداعی در ذهن خواننده برساخته می‌شوند۱۵. به‌رغم حضور بافت بیرونی که خواننده را به سمت معنای آشکار واژگان سوق می‌دهد، ابهام۱۶ معنای واژه‌ای خاص به‌واسطه بیان این تداعی‌ها، پررنگ‌تر می‌شود؛ چند معنایی ۱۷و هم‌آوایی۱۸ به همراه غافلگیری۱۹، اساس جناس را شکل می‌دهد.

جناس‌ها بر اساس این تصور که معنای واژه نه صرفاً «موجود»، بلکه پیش بینی پذیر است، از رهگذر تأکید کردن بر نقطه مقابلی که بافت بیرونی ایجاد می‌کند، نقش زمینه‌مند کردن۲۰ معنا به دست خواننده را دو چندان پررنگ می‌کنند. «دِرِک آتریج» به طرزی جذاب طرحواره‌ای از هدف جناس‌ها ارائه داده است در منتها درجه جناس سازی، چندان که در چمدان واژگان۲۱ رخ می‌دهد که در «بیداری فینگانزها»۲۲ اثر «جویس»، سایه‌گستر است. جناس‌ها نشان می‌دهند که «معنا در بطن یا فراسوی زبان وجود ندارد، بلکه معنا، معلول۲۳ زبان است و اینکه این معلولیت ثابت و کنترل ناشدنی نیست.» جناس‌ها خیلی راحت و سرراست، ابهام را دو چندان پررنگ جلوه می‌دهند.

بر خلاف استعاره‌ها، جناس‌ها الزاماً چیزی تازه به معنای واژه نمی‌افزایند، گرچه ممکن است این امر در طول زمان اتفاق بیفتد. در عوض، جناس‌ها، معانی مفروض واژگان را تداعی می‌کنند. گاهی جناس‌ها، چند معنای کلی یک واژه را تداعی می‌کنند و گاهی نیز (به‌واسطه فرایند بازی‌سازی کلامی) معناهایی را به واژه نسبت می‌دهند که در حالت طبیعی (یعنی از جانب کاربران بومی زبان) به آن واژه نسبت نمی‌دهند. نتیجه عمل، ابهامی است که در جمله ایجاد می‌شود. در یک سر این بازی جناس‌سازی، جناس مقلوب۲۴ قرار دارد. جناس‌های مقلوب اساساً به میل خواننده برای رویارویی با یک رمز و مشارکت در امر نوآوری بستگی دارد. در سمت دیگر جناس‌سازی، دوگانه‌سازی صرف یک تک واژه در چند معنایی قرار دارد (که آن را در زبان کلاسیک، جناس لفظی۲۵ می‌نامند).

با این حال، اینکه بازی کلامی بر بیشتر ادبیات ازمنه کهن سایه گسترده است، بر زبان بیشتر پژوهشگران جاری شده است. برای نمونه، «فردریک اهل» استدلال می‌آورد که جناس مقلوب بر بخش عمده شعر لاتین سایه گسترده است و اینکه کاربرد این گونه شگرد، مبین شیوه فکری و اصل بنیادین سرایش شعر محسوب می‌شود. اهل می‌نویسد:

«این گونه کاربرد زبان، این فرضیه را که سادگی، صداقت و ثبات اس و اساس ادبیات «جدی» کهن را تشکیل می‌دهد، زیر سؤال می‌برد.»۲۶

این گونه مسائل ارزشگذاری در خصوص زبان عربی و به طریق اولی، قرآن نیز مصداق دارد. قرآن، ساختاری تکه‌تکه با اندازه‌های مختلف و بحر عروضی نسبتاً منظم دارد. بنابراین می‌توان پیشنهاد کرد که تأکید همه جانبه بر صوت در گفتمان قرآنی به‌گونه‌ای عمل می‌کند که وقوع جناس‌ها را در آن امری «طبیعی» جلوه می‌دهد.

به دیگر سخن، جناس‌ها در سراسر متن قرآنی رخ می‌دهند، بدون آنکه در پسِ آنها قصدی نهفته باشد و به نظر می‌رسد که حضور آنها در گفتمان قرآنی احتمالاً بی‌اهمیت و بی‌معنا خواهد بود. با اینکه همه قافیه‌ها جناس نیستند، اما قطعاً تمام قافیه‌ها می‌توانند در گروه جناس‌ها قرار گیرند۲۷، و این پرسش همچنان باقی است که آیا آنچه به واقع جناس در نظر گرفته شده، جناس است یا نیست (یا خوانندگان آن را جناس فرض می‌کنند یا نمی‌کنند)؟ وانگهی، ماهیت ریشه ثلاثی زبان عربی و روش واژه‌سازی بر اساس این ریشه‌ها، جناس‌سازی را بار دیگر امری گریزناپذیر می‌کند. نظام «صیغه‌های ده‌گانه فعل»، احتمال تکثیر دوباره گروه‌بندی‌های همخوان۲۸ را افزایش می‌دهد. این مسأله به همراه میل طبیعی زبان‌های سامی به کاربرد برساخت مفعولی هم ریشه۲۹ (و غالباً فاعل هم ریشه۳۰)، احتمال بالای وقوع جناس سازی «طبیعی» را در قرآن پیش می‌آورند.

این برداشت‌های اشتباه ناشی از ورود نظام جناس‌سازی انگلیسی (یا زبان‌های دیگر) به زبان عربی است و نتیجه‌ای که حاصل آمده، این است که جناس‌ها امری زاید و پیش پا افتاده‌اند۳۱. جناس‌ها ممکن است طبیعی به نظر آیند، اما این بدان معنا نیست که لزوماً نیز در چشم خواننده خوار و بی‌ارزش جلوه می‌کنند.

نویسندگان کلاسیک عربی که ویژگی‌های ادبی قرآن را بررسی کرده‌اند، با این گونه محدودیت‌های مفهومی درباره جناس‌سازی ـ آن‌چنان که ما با پیش تصورات ذهنی خود از جناس‌سازی در زبان انگلیسی به سراغ جناس‌های قرآنی می‌رویم ـ رویارو نبوده‌اند. این نویسندگان در آثار خود نمونه‌های بی‌شماری از جناس‌سازی قرآنی ذکر کرده‌اند و می‌توان برای تبیین موضوع جناس‌سازی، از این نمونه‌ها به طرزی کارآمد استفاده نمود. با این حال، این نویسندگان تمایل داشتند که موضوعات خود را به شکلی صوری دسته‌بندی کنند و هرگاه از صنعت ادبی جناس یا تجنیس۳۲ سخن می‌راندند، عموماً ریشه واژه را مد نظر قرار می‌دادند و به تغییرات مختلف و روابط میان واژگان جناس‌ساز توجه می‌کردند.

بنابراین می‌توان به نظام‌های طبقه‌بندی اشاره کرد که به‌واسطه فرابری/ جابه‌جایی۳۳ حروف، تقسیم واژگان به چند بخش، افزودن صامتی اضافی، داشتن دو واژه دارای صامت‌هایی که شبیه یکدیگر تلفظ شوند (مثل هاء و همزه) و غیره، از جناس‌سازی سخن به میان می‌آورند۳۴. این نویسندگان فقط در پی این نبودند که دریابند جناس‌ها چگونه عمل می‌کنند. همتی را که آنان صرف بررسی متن قرآن کردند و توانمندی آنان در یافتن نمونه‌های مختلف جناس، راه دست پژوهشگران امروزین نیز قرار دارد۳۵. با این حال، نباید از خاطر دور نگه داشت که هدف این جستار نه توصیف یا تحلیل مفاهیم تجنیس عربی است، و نه استدراک «قصد مؤلف»۳۶ که در فراسوی جناس‌های قرآنی قرار دارد. هدف من محدود است به رویارویی خواننده (جدید) با متن قرآن و ادراکات حسی۳۷ او که منبعث از قرائت یا شنیدن متن است، در پرتو این حدود و ثغور بنیادین روش‌شناختی که «ادراک حسی را عرف۳۸ تعیین می‌کند.»۳۹

۱. نمونه اول از جناس‌سازی در قرآن. در آیه ۵۵ سوره روم با دو واژه «الساعه» یکی به معنای ساعت روز قیامت و دیگری به معنای واحدی از زمان، بازی شده است؛۴۰

(وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ)
«و روزی که رستاخیز برپا شود، مجرمان سوگند یاد می‌کنند که جز ساعتی [بیش] درنگ نکرده‌اند. [در دنیا هم] این گونه به دروغ کشانیده می‌شدند.»

این گونه بازی کلامی اگر صرفاً بازی هوشمندانه تعبیر شود، بدان معناست که هدف اصلی آیه ادراک نشده است. گزاره قرآنی از رهگذر تکرار یک کلمه با معنای دوگانه، خاطر نشان می‌کند که مجرمانی که در روز قیامت، جهنم در انتظارشان است، در دنیا فریب زمان گاه‌شمارانه را خورده‌اند. ترفند زبانی زبان که در بطن جناس «الساعه» قرار دارد و با خودفریبی مجرمان در ارتباط است، تأثیر پیام آیه را دوچندان می‌کند. مجرمان با این وعده که هنوز برای ترک گناهانشان فرصت دارند، در واقع خود را گول می‌زنند و آن گاه که ساعت قیامت فرا می‌رسد، درباره زمان از دست داده شکوه و گلایه سر می‌دهند.

نکته اینجاست که حجم فریبنده زمان گاه‌شمارانه ره به‌سوی قیامت خواهد برد. تصور می‌کنم خصوصاً درباره کسانی که از صراط مستقیم خارج شده‌اند (و این خود نوعی خودفریبی است)، بن مایه اصلی استدراک جناس‌های قرآنی محسوب می‌شود: فریبکاری زبان، فریبکاری زندگی و زیست کسانی را به تصویر می‌کشد که از خواست و اراده خداوند پیروی نکرده‌اند. زبان پرده از اسراری برمی‌دارد که در زندگی بشری چندان صورت آشکار ندارند.

در سوره قیامه/ ۲۹-۳۰، از حوادث هولناک آخرالزمان ذکر به میان می‌آید:
(وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ*إِلی‌ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ)
«و [محتضر را] ساق به ساق دیگر درپیچد، آن روز است که به‌سوی پروردگارت سوق دادن باشد.»

تصویر پایی که در پای دیگر پیچ خورده، به حرکت مردم (المساق) به سوی پروردگارشان پیوند خورده است۴۱. اینکه پاها ـ حتی درهم پیچیده ـ شانه به شانه سرنوشت بشری در روز قیامت حرکت می‌کنند، نقطه کانونی جناس است. ازاین‌رو، بر ناگزیری بازگشت به‌سوی خدا تأکید می‌شود.

در سوره نور/ ۳۷ افراد نیکوکاری که دائماً به یاد خدا هستند و نماز می‌خوانند و زکات می‌دهند، در وضعیتی به سر می‌برند که:
(رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ)

«مردانی که نه تجارت و نه دادوستدی، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمی‌دارد، و از روزی که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیر و رو می‌شود می‌هراسند.»

در این آیه، مراد از «یوماً» روز قیامت است. در این روز قلوب مردم دگرگون می‌شود. حتی برای نیکوکاران نیز ممکن است امور آن گونه که فکر می‌کردند، پیش نرود. به دیگر سخن، این مسأله هم جنبه منفی دارد (یعنی به آن پاداشی که خود تصور می‌کردند، دست نیابند)، هم جنبه مثبت (یعنی پاداش آنها همان گونه که در آیه بعد بیان می‌شود، با تمام پاداش‌های پیشین آنها متفاوت است).۴۲

سوره غافر/ ۱۸ نمونه‌ای دیگر از جناس است که در آن با واژگان «کاظمین» و «ظالمین» بازی شده است:
(وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْأزِفَهِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ)

«و آنها را از آن روزِ قریب [الوقوع] بترسان، آن‌گاه که جان‌ها به گلوگاه می‌رسد، در حالی که اندوه خود را فرو می‌خورند. برای ستمگران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد.»

رابطه میان دو واژه به این پشیمانی اشاره می‌کند که کسانی که خدا را انکار می‌کنند، جهان پس از مرگ را تجربه خواهند کرد، اما آنها کسانی‌اند که خود را فریب داده‌اند.

نیز در آیات ۷۵-۷۶ همین سوره، شادی و سرمستی‌ای (فعل یفرح) که مردم (گمراه) بر حسب باورهای اشتباه خود بروز می‌دهند، احساسی کاذب از سرخوشی (فعل یمرح) را نصیب آنان می‌کند که البته این احساس راهبر آنان است، لیکن به سوی جهنم۴۳:

(ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ*ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ)

«این [عقوبت] به سبب آن است که در زمین به ناروا شادی و سرمستی می‌کردید و بدان سبب است که [سخت به خود] می‌نازیدید. از درهای دوزخ درآیید، در آن جاودان [بمانید]، چه بد است جای سرکشان!»

تغییر زبان که به‌واسطه جناس حاصل آمده است، مسخ فردیت را در پی می‌آورد.
در سوره کهف/ ۱۰۳-۱۰۴، کافران تلاش بیهوده به کار می‌بندند، حتی آن‌گاه که «می‌پندارند» (یحسبون) «کار خوب انجام می‌دهند» (یحسنون)۴۴.

(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا)

«بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟ [آنان] کسانی‌اند که کوشش‌شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می‌پندارند که کار خوب انجام می‌دهند.»

در این آیات، جناس‌سازی موقعیتی قرآن کاملاً مشهود است: تمام آنچه کافران انجام می‌دهند و می‌پندارند، جملگی خسران و زیان است. نوع گزینش واژگان، جنبه‌ای دیگر از فریبندگی موقعیت آنان را نشان می‌دهد.

۲. برخی جناس‌ها ویژگی‌های خاص معنای واژگان را پررنگ جلوه می‌دهند: عبارت «همزه لمزه» (a backbiting slandere) در سوره همزه/ ۱:

(وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ)«وای بر هر بدگوی عیبجویی»۴۵؛ همان کسان که در آتش خرد کننده قیامت گرفتار خواهند شد.

و نیز انعام/ ۲۶:

(وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ)
«و آنان [مردم را] از آن باز می‌دارند و [خود نیز] از آن دوری می‌کنند و[لی] جز خویشتن را به هلاکت نمی‌افکنند و نمی‌دانند.»۴۶
که به کافران اشاره دارد. هر دو آیه بر کنش شیطانی کافران که اعمالشان گمراه کننده است، تأکید می‌کنند.
۳. نوعی خاص از سبک تکرارشونده جناس در قرآن بسامد دارد و حتی تصور می‌شود که بخشی از گنجینه اصطلاحات قرآنی به شمار می‌رود. در نساء/ ۱۴۲:
(إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَی الصَّلاَهِ قَامُواْ کُسَالَی یُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلًا)
«منافقان با خدا نیرنگ می‌کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی‌کنند.»۴۷
منافقان سعی می‌کنند که به خدا نیزنگ بزنند، حال آنکه خداست که به آنان نیرنگ می‌زند. در آل عمران/ ۵۴:
(وَمَکَرُواْ و َمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ)
«[دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکرانگیزان است.»۴۸
کافران مکر می‌ورزند، اما خداوند مکری کارسازتر به کار می‌بندد. این آیات، عباراتی مانند «چشم در برابر چشم» را به خاطر متبادر می‌کنند. آیه ۱۹۴ سوره بقره مصداق تمام و کمال این امر است۴۹:

(الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)
«این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است و [هتک] حرمتها قصاص دارد. پس هر کس بر شما تعدی کرد، همان گونه که بر شما تعدی کرده، بر او تعدی کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.»

نمونه دیگر توبه/ ۱۲۷ است:
(وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَهٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُون)
«و چون سوره‌ای نازل شود، بعضی از آنان به بعضی دیگر نگاه می‌کنند [و می‌گویند] آیا کسی شما را می‌بیند؟ سپس [مخفیانه از حضور پیامبر] بازمی‌گردند. خدا دل‌هایشان را [از حق] برگرداند، زیرا آنان گروهی هستند که نمی‌فهمند.»

در این آیه، «بازگشت» فیزیکی (انصراف) کافران با برگرداندن دل‌های آنان از جانب خدا، همخوانی پیدا کرده است۵۰.

در هر یک از این نمونه‌ها، کنش آدمیان همان نیست که بروز می‌دهند ـ چرا که خداوند است که بر تمامی اعمال آدمی فایق می‌آید ـ و این امر حاصل نیامده، جز در پرتو کاربرد بازی‌های کلامی در قرآن. البته از خاطر دور ندارید که کاربرد (verbal participle) در زبان عربی معیار برای جناس‌سازی به کار رفته است.

باری، از تمام این نمونه‌ها پیداست که خاستگاه غایی زبان به خداوند برمی‌گردد و دلایل ارائه شده نیز نشان می‌دهند که معنای حقیقی زبان نزد خداوند است.
البته در حوزه زبان بشری این گونه ابهام‌سازی همیشه جنبه منفی ندارد. چند معنایی نه فقط خود فریبی است، بلکه صاحب اختیار شدن نیز است. قدرت زبان در این است که بتواند معنای بالقوه هر واژه را بالفعل کند. برای نمونه در روم/ ۳۰:

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ)
«پس به سوی این دین پایدار روی بیاور، پیش از آنکه روزی از جانب خدا فرا رسد که برگشت‌ناپذیر باشد و در آن روز [مردم] دسته دسته می‌شوند.»
فعل «اقام» با صفت «القیم» (راست، حقیقی) که از جمله ویژگی‌های اسلام است، جناس ساخته است. این جناس، دو مفهوم را به‌طرزی معنادار به هم پیوند می‌زند.

روی آوردن مؤمن ـ کنشی فیزیکی (در عبادات)ـ نه به گمراهی، بلکه به این تصدیق منتهی می‌شود که این گونه ابهام نزد خداوند برطرف می‌شود. خداوند کنشی انسانی (روی آوردن به سمت خدا) را به‌واسطه بازی کلامی به کنشی معنوی (پایداری، پرستش) بدل می‌کند.

آیه ۲۴ سوره اسراء، نمونه‌ای پیچیده‌تر ارائه می‌دهد:
(وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‌ صَغیراً)
«و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو «پروردگارا! آن دو را رحمت کن، چنان که مرا در خُردی پروردند.»

در این آیه، ارتباط میان والدین و خدا به‌واسطه جناس‌سازی پررنگ‌تر می‌شود. سپاسگزاری از والدین به‌واسطه بازی کلامی با «رحم» ـ ارحم و ربی ـ «ربیانی»، با سپاسگزاری از خداوند همخوانی پیدا می‌کند. نگرش اخلاقی پسندیده در زندگی (احترام به والدین) با تجلی در احترام به خداوند، دوچندان پررنگ می‌شود و این امر به‌واسطه جناس‌سازی حاصل می‌شود. در آیه ۲۷۶ سوره بقره نیز آمده است۵۱:

(یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثیمٍ)
«خدا از [برکتِ] ربا می‌کاهد و بر صدقات می‌افزاید، و خداوند هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست نمی‌دارد.»

مشابه همین آیه در سوره روم آیه ۳۹ آمده است:
(وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی‌ أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ)

«و آنچه [به قصد] ربا می‌دهید تا در اموال مردم سود و افزایش بردارد، نزد خدا فزونی نمی‌گیرد و[لی] آنچه را از زکات- در حالی که خشنودی خدا را خواستارید- دادید، پس آنان همان فزونی‌یافتگانند [و مضاعف می‌شود].»

در این آیه، جناس در اینجاست که یک واژه بسته به بافت آیه، می‌تواند مبین خوبی (یُربی) یا بدی (ربا) باشد.
گاهی جناس سازی کمک می‌کند که پاداش‌های بهشت دوچندان جلوه کند. آیه ۲۱ سوره حدید عرض جنت را با عرض آسمان و زمین (ارض) برابر می‌داند۵۲:
(سابِقُوا إِلی‌ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ)
«[برای رسیدن] به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است [و] برای کسانی آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‌اند، بر یکدیگر سبقت جویید. این فضل خداست که به هر کس بخواهد، آن را می‌دهد، و خداوند را فزون‌بخشی بزرگ است.»

در آیه ۵۴ سوره الرحمن آمده است۵۳:
(مُتَّکِئینَ عَلی‌ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ)
«بر بسترهایی که آستر آنها از ابریشم درشت‌بافت است، تکیه زنند و چیدن میوه [از] آن دو باغ [به آسانی] در دسترس است.»
نمونه دیگر واقعه/ ۸۹ است:
(فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعیمٍ)
«[در] آسایش و راحت و بهشت پر نعمت [خواهد بود].»
در این آیه، آسایش، راحتی و رضایتمندی از جمله پاداش‌های بهشت به‌شمار رفته است۵۴. بوی بهشت که به مشام رسد، واژگان تفاوت ظاهری خود را از دست می‌دهند.

در بحث از چندمعنایی، تفاوت‌های ظاهری واژگان، جملگی رنگ می‌بازند.
۴. در برخی نمونه‌ها، بازی کلامی به‌کاربرد عبارتی غیرمترقبه بستگی پیدا می‌کند. «غیرمترقبه بودن این گونه جناس به‌واسطه به‌کارگیری مکرر عبارات مختلف در موقعیت‌های بافتی یکسان یا مشابه ایجاد می‌شود. از حیث تاریخی وقتی عبارتی در زبان کلیشه‌ای می‌شود، جناس به کار رفته در عبارت به‌واسطه کاربرد بیش از اندازه از کف می‌رود۵۵. در خصوص قرآن با عنایت به حجم محدود شواهد و نبود پیشینه امروزین و مقایسه شدنی، تحلیل همه جانبه جناس‌ها با شک و تردید همراه است. کاربرد جناس‌سازی در نمونه زیر شاهد این مدعاست:

(إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ حَنیفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ) (انعام/۶۷)
«من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمان‌ها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم.»
این عبارت ابراهیم یعنی «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» در جاهای دیگر قرآن با عباراتی دیگر ذکر شده است:
(قَدْ نَری‌ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ)(بقره/۱۴۴)
«[به هر سو] گردانیدنِ رویت در آسمان را نیک می‌بینیم. پس [باش تا] تو را به قبله‌ای که بدان خشنود شوی برگردانیم. پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن و هرجا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید.»

(وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ)(یونس/ ۱۰۵)
«و [به من دستور داده شده است] که به دین حنیف روی آور، و زنهار از مشرکان مباش.»
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)(روم/۳۰)
«پس روی خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.»

(وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)(بقره/۱۴۹)
«و از هر کجا بیرون آمدی، روی خود را به سوی مسجد الحرام بگردان، و البته این [فرمان] حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست.»

(وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنی‌ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی‌ عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ)(بقره/۱۵۰)

«و از هر کجا بیرون آمدی، [به هنگام نماز] روی خود را به سمت مسجد الحرام بگردان و هر کجا بودید، روی‌های خود را به سوی آن بگردانید، تا برای مردم ـ غیر از ستمگرانشان ـ بر شما حجتی نباشد. پس، از آنان نترسید و از من بترسید، تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم، و باشد که هدایت شوید.»

(وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ) (بقره/۱۱۵)
«و مشرق و مغرب از آنِ خداست. پس به هر سو رو کنید، آنجا روی [به] خداست. آری، خدا گشایشگر داناست.»
تمام این عبارات جملگی به «to turn one's face» ترجمه شده‌اند۵۶. بنابراین می‌توان گفت عبارت «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» به خاطر ماهیت ظاهراً استثنایی خود دارای جناس است. عرب زبانان این عبارت را به سبب ویژگی‌های صوری آن، یعنی تکرار حروف در ریشه کلمه، جناس در نظر می‌گیرند. و البته در این میان به معنایی که ممکن است از کنار هم قرار گرفتن این دو واژه حاصل شود کاری ندارند. برخی مفسرین عبارت «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» را به استواری چرخش صورت و برخی به تلوّن قلب اشاره کرده‌اند.

پاره گفته لوط در شعراء/ ۱۶۸ مبین بازی میان دو واژه «عمل» و «قال» است۵۷:
(قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ)
«گفت: به راستی من دشمن کردار شمایم.»
می‌توان گفت دو معنای گفتن و دشمنی ورزیدن، در بطن واژه «قالین» آمده است. در واقع، جناس در بافت واژگان شخص لوط مستتر شده است. بدیهی است فعل «قال» آغازین، خواننده و شنونده آیه را از رهگذر تداعی کلامی (به‌واسطه شبه تبار واژگان) به یاد واژه «قالین» می‌اندازد. لوط از جمله افرادی است که دائماً علیه غیراخلاقیات قومش افشاگری می‌کند، چرا که دشمن غیراخلاقیات است. گفتنی است که جناس در چشم خواننده آشکار، اما خود گزاره‌ای که لوط بر زبان می‌آورد، جناس مستتر دارد.

تنها کاربرد دیگر ریشه «قال» در ضحی/ ۳ آمده است۵۸ مبنی بر اینکه خداوند از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ناراضی نیست (ما قلی). باتوجه با تفاسیری که در مورد این آیه مطرح است، می‌توان این فعل را جناس‌دار در نظر گرفت. خداوند برای مدتی با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) سخن نمی‌گوید (عدم دریافت وحی از جانب محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در اوایل نبوت پیامبر، شبهاتی برانگیخت و همین امر پیامبر را نگران کرد. این آیه برای اطمینان قلب پیامبر نازل شده است). ازاین‌رو، این آیه اطمینان می‌دهد که خدا از پیامبر ناخشنود نیست و دوباره با او سخن گفتن را آغاز کرده است. دست پایین را که بگیریم، می‌توان داستان‌های پیرامون این آیه را چونان جناسی محسوس۵۹ در نظر آورد.

می‌توان در این نوع جناس‌سازی قرآن، از سایر مسائل حایز اهمیت نیز سخن به میان آورد. سایر مطالعات جناس نشان می‌دهد این ویژگی ادبی، ماهیت دوگانه وجود بشر را برآفتاب می‌کند. برای نمونه، جناس‌ها در حوزه اخلاقیات، ابهام میان مقولات خیر و شرّ را نشان می‌دهند. در حوزه زندگی بشر، خواننده به خوبی احساس می‌کند قرآن تأکید دارد زبان، فریبکار است و استحکامی ندارد و ازاین‌رو، بسیاری از تصورات انسان درباره وجود و ماهیت دوگانه آن به‌واسطه جناس‌ها، پای در گریز و توهم برانگیزمعرفی می‌شوند. اما در عین حال، پیداست که پیام قرآن فراتر از این مسایل است. در واقع، از رهگذر بازی میان نسبیت و قطعیت زبان، در نهایت، قطعیت خداوند وخطاپذیری بشریت به‌واسطه جناس‌ها، دوچندان پررنگ می‌شود. دست کم، این امر در خصوص نمونه‌هایی که تاکنون بررسی کردیم، مصداق پیدا می‌کند.

جناس‌ها به‌صورت مکرر نام‌ها را تداعی می‌کنند. نظریه ادبی جدید که مصادیق خود را از ادبیات انجیلی شاهد مثال می‌آورد، این وجه جناس سازی را اگر نه به کارآمدی کل روایت، بلکه به کارآمدی حتی اصل جناس می‌داند. در این خصوص نه ابهام، بلکه جامعیت زبان است که جناس سازی بدان توجه نشان می‌دهد؛ همه چیز معنادار است؛ حتی اگر معنایی از آن انتظار نرود. بنابراین، ابهام لزوماً به‌معنای امر مبهم نیست، ابهام می‌تواند مزیت و محتوایی خاص را انتقال دهد.

با توجه به طیف اشخاص انجیل و تداعی‌هایی که از راه جناس سازی نام این اشخاص به ذهن خطور می‌کند، نمونه منحصر به فرد قرآنی در سوره شعراء/ ۴۴ آمده است.

در این آیه، نام سلیمان و فعل «اسلم» در داستان حضرت سلیمان و ملکه سبأ، با هم جناس می‌سازند۶۰. ملکه سبأ اعتراف می‌کند:
(قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی‌ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ)
«به او گفته شد: وارد ساحتِ کاخ [پادشاهی] شو. و چون آن را دید، برکه‌ای پنداشت و ساق‌هایش را نمایان کرد. [سلیمان] گفت: این کاخی مفروش از آبگینه است. [ملکه] گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»

سلیمان(علیه السلام) که تسلیم امر خداوند شده، با تسلیم ملکه در برابر امر خداوند، در ارتباط قرار می‌گیرد. در اینجا، تأکید بر سلیمان و نه دیگر پیامبران است؛ پیامبری که ملکه را به تسلیم در برابر امر خداوند ترغیب می‌کند.

با این حال، قرآن از جناس سازی نام‌ها، نمونه‌های زیادی ارائه نمی‌دهد. شایان ذکر اینکه بسیاری از امکانات جناس سازی داستان‌های انجیل، در قالب زبان عربی از دست می‌رود. برای نمونه، نام اسحاق از این گونه است. نام اسحاق در عبری، «یتسحاق» است که به‌معنای خنده است۶۱. نمونه دیگر نام یعقوب است از ریشه «عَقَبَ»، به‌معنای مجازات (عِقاب) که بیست بار در قرآن تکرار شده است. تنها آیه‌ای که نام یعقوب با ریشه آن قرابت نزدیک پیدا می‌کند، سوره بقره آیات ۱۴۰-۱۴۳ است:

(أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاری‌ قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ... وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتی‌ کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی‌ عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبیرَهً إِلاَّ عَلَی الَّذینَ هَدَی اللَّهُ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضیعَ إیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ)

«یا می‌گویید: «ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [دوازده‌گانه] یهودی یا نصرانی بوده‌اند؟» بگو: «آیا شما بهتر می‌دانید یا خدا؟»... و قبله‌ای را که[چندی] بر آن بودی، مقرر نکردیم جز برای آنکه کسی را که از پیامبر پیروی می‌کند، از آن کس که از عقیده خود برمی‌گردد، بازشناسیم و البته [این کار] جز بر کسانی که خدا هدایت[شان] کرده، سخت گران بود و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند، زیرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است.»

واژه «عقبیه» (دو پاشنه) خطاب به کسانی است که بر روی پاشنه‌های پا ایستاده و از فرمان الهی در خصوص قبله، روی برگردانده‌اند۶۲.

این پیام الهی به داستانی اشاره می‌کند که در سفر پیدایش باب ۲۵ آیه ۲۶ آمده است. در این آیه معنای عقب و نام یعقوب با هم تجنیس می‌شوند۶۳. بر اساس این داستان، ربکا همسر اسحاق دوقلو حامله می‌شود. ابتدا عیسو/ ادوم به دنیا می‌آید و سپس از پی او یعقوب۶۴. با این حال، بافت قرآنی به این گونه ارتباط هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. اشاره به پاشنه‌ها و ارتباط آن با نام یعقوب در متن و مضمون قرآن جایی ندارد.

نمونه دیگر جناس موجود در کلمه «مصر» در بقره/۶۱ است. در جایی دیگر در قرآن، موسی با مصر در معنای اسم خاص مرتبط می‌شود که از نظر دستوری، دیپتوتی مشترک با سایر اسامی شهرهای خارجی و نام شهرها و کشورهاست۶۵. کاربرد این واژه به منزله دیپتوت در سوره بقره هم به معنای اسم عام شهر است و هم اسم خاص مصر۶۶.

۵. در تاریخ زبان از برخی توانمندی‌های زبان در امر جناس سازی ذکر به میان آمده است. همان گونه که معنای واژگان در گذر زمان تغییر می‌کند، جناس‌ها نیز هم رنگ می‌بازند و هم رنگ می‌گیرند. جناس در نام محمد۶ و لقب احمد (بسیار ممدوح) در سوره صف/ ۶ از این گونه است. این آیه‌ای است که در آن مسیح آمدن پیامبر را مژده می‌دهد.

(وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‌ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‌ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ) «و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: «ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می‌کنم و به فرستاده‌ای که پس از من می‌آید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: این سحری آشکار است.»

توضیح این جناس اندکی مشکل زاست. از چشم خوانندگان قرآن در قرن سوم هجری، این آیه اصلاً جناس ندارد آنان می‌دانستند که نام محمد، احمد است. «مونتمگری وات» استدلال می‌آورد که تا پیش از آن زمان، احمد به جای اسم محمد به کار نمی‌رفت و در قرون اولیه صدر اسلام، احمد معنای صفتی عام در بر داشت. به زعم وات، فقط پس از رویارویی اسلام با مسیحیت بود که رابطه میان دو اسم برای مسلمانان آشکار گردید و احمد معادل نام محمد قرار گرفت.

به زعم برخی مفسرین۶۷، آیه ۵۷ سوره نجم (أَزِفَتِ الأزِفَهُ) «[وه چه] نزدیک گشت قیامت!»، با اسم خاص ناظر به روز قیامت جناس ساخته است. اگر این گونه باشد، این جناس را می‌توان نوعی جناس تبارساز لحاظ کرد. واژه «ازفت» به‌معنای نزدیک شدن است. این واژه در آیه ۱۸ سوره غافر نیز با واژه «یوم» آمده است و این امر نشان می‌دهد که می‌توان این واژه را اسم خاص در نظر گرفت:

(وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الأزِفَهِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ)
«و آنها را از آن روزِ قریب [الوقوع] بترسان، آن‌گاه که جان‌ها به گلوگاه می‌رسد، در حالی که اندوه خود را فرو می‌خورند. برای ستمگران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد.»

بازی میان فعل «هدی» و اسم «یهود» در آیه ۶۲ سوره بقره، نمونه‌ای کارآمدتر (و توسعاً شناختنی‌تر) از بسط روایت در قرآن به دست می‌دهد:
(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری‌ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ)
«در حقیقت، کسانی که [به اسلام] ایمان آورده، و کسانی که یهودی شده‌اند، و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمی بر آنان است، و نه اندوهناک خواهند شد.»

این آیه، عبارت «الذین هادوا» را به کار می‌برد که فعلی جعلی است از واژه «یهود» (و احتمالاً از ریشه هـ ود). این عبارت ده بار در قرآن و گاهی همراه با عبارت «الذین امنوا» به کار می‌رود. این گونه اشاره به یهودیان با گفته یهودیان و مسیحیان در آیه ۱۳۵ سوره بقره تجنیس می‌شود:

(وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری‌ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ)
«و [اهل کتاب] گفتند: یهودی یا مسیحی باشید، تا هدایت یابید. بگو «نه، بلکه [بر] آیین ابراهیم حق‌گرا [هستم] و وی از مشرکان نبود.»

در آیات دیگر مانند انعام/۸۳، انبیاء/ ۷۳ نیز با واژه «هدا» در اشاره به نام پیامبران عبری بازی می‌شود؛ پیامبرانی که جمله هدایت شدند و هدایت کردند.
به همین ترتیب و به‌طرزی کاملاً کارآمد، در آیه ۱۴ سوره صف، واژه «انصار» با واژه «نصاری» در آیه ۶۲ سوره بقره تجنیس می‌شود۶۸:

(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنی‌ إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی‌ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرین)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یاران خدا باشید، همان گونه که عیسی بن مریم به حواریّون گفت: «یاران من در راه خدا چه کسانی‌اند؟» حواریّون گفتند: «ما یارانِ خداییم.» پس طایفه‌ای از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و طایفه‌ای کفر ورزیدند، و کسانی را که گرویده بودند، بر دشمنانشان یاری کردیم تا چیره شدند.»

اینکه برخی مفسرین متأخر این واژه را با «نصارا» (مسیحیان) هم ریشه می‌دانند، مبین نحوه تغییر جناس در گذر زمان است۶۹.

۶. کاربرد بسیار خاص بازی کلامی زمانی رخ می‌دهد که واحدی مضمونی شکل می‌گیرد که بیشتر به شکل تکرار واژگان مقفای پایانی است. برای نمونه، آیات ۷-۸ سوره عادیات به ترتیب به «شهید» و «شدید» ختم می‌شوند. می‌توان استدلال کرد که در این آیات کسی که به ناسپاسی انسان شهادت می‌دهد، با دلبستگی شدید به مال و ثروت جناس می‌سازد. وقتی آیات ۶-۱۱ را در بافت سوره در نظر می‌گیریم، این گونه تفسیر دو چندان قوت می‌گیرد:

(إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ*وَ إِنَّهُ عَلی‌ ذلِکَ لَشَهیدٌ*وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ*أَفَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ*وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ*إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبیرٌ)

«که انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، و او خود بر این [امر]، نیک گواه است. و راستی او سخت شیفته مال است. مگر نمی‌داند که چون آنچه در گورهاست بیرون ریخته گردد، و آنچه در سینه‌هاست فاش شود، در چنان روزی پروردگارشان به [حال] ایشان نیک آگاه است.»

تفسیر این آیات کاری سهل نیست، اما به نظر می‌آید آیه‌ای که با «شهید» پایان می‌پذیرد، با آیه پیشین ارتباط نزدیک دارد و آیه‌ای که با «شدید» به پایان می‌آید، با آیه‌ای دیگر در ارتباط نیست.

نمونه دیگر آیات ۱۷-۱۸ سوره انشقاق است:
(وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ*وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ)
«سوگند به شب و آنچه [شب] فروپوشاند، سوگند به ماه چون [بَدْرِ] تمام شود.»
در اینجا، مفهوم «شفق» در آیه ۱۶ و «طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» در پایان آیه ۱۹ مبین این است که دو آیه ۱۶ و ۱۷ و دو واژه «وَسَقَ» و «اتَسَقَ» به طرزی دلالت آور با بافتی گسترده‌تر از آنچه اکنون هستند، با یکدیگر ارتباط دارند.

نمونه دیگر آیات ۴۳-۴۴ سوره نور است:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجی‌ سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنابَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ*یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ)

«آیا ندانسته‌ای که خدا[ست که] ابر را به آرامی می‌راند، سپس میان [اجزای] آن پیوند می‌دهد، آن گاه آن را متراکم می‌سازد، پس دانه‌های باران را می‌بینی که از خلال آن بیرون می‌آید، و [خداست که] از آسمان از کوه‌هایی [از ابر یخ‌زده] که در آنجاست، تگرگی فرو می‌ریزد و هر که را بخواهد، بدان گزند می‌رساند، و آن را از هر که بخواهد، باز می‌دارد. نزدیک است روشنی برقش چشم‌ها را ببرد. خداست که شب و روز را با هم جابه‌جا می‌کند. قطعاً در این [تبدیل] برای دیده‌وران [درس] عبرتی است.»

ابصار در معنای بینایی فیزیکی در آیه ۴۳ با بصیرت ذهنی در آیه ۴۴ تجنیس می‌شود. در اینجا، نقش استعاره شایان ذکر است۷۰.

در قرآن به قوافی جناس‌دار نیز بر می‌خوریم و آیاتی که این قوافی را در خود دارند، کارکرد جناس را نشان داده و بر همبستگی میان ابهام (با تبعات خوب و بد) تجربه انسانی در ارتباط با خدا تأکید می‌کنند.

آیات ۲۲-۲۳ سوره قیامه نمونه‌ای کاملاً شناخته شده ارائه می‌دهد:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ*إِلی‌ رَبِّها ناظِرَهٌ)
«در آن روز چهره‌هایی شادابند، و به سوی پروردگار خود می‌نگرند.»
نگریستن به خدا شادابی در پی می‌آورد و هر دو واژه یکی می‌شوند: نگریستن به خدا شادابی است. اینکه آیات ۲۲ تا ۳۰، آیات دوگانه و سه‌گانه ایجاد می‌کنند، شایان توجه‌اند.

آیات ۷۲-۷۳ سوره صافات، «مُنْذِرینَ» با «الْمُنْذَرینَ» جناس می‌سازد. آیات ۷۱-۷۴ به شرح زیر است:
(وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلینَ*وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فیهِمْ مُنْذِرینَ* فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرینَ* إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ)
«و قطعاً پیش از آنها بیشتر پیشینیان به گمراهی افتادند. و حال آنکه مسلّماً در میانشان هشداردهندگانی فرستادیم. پس ببین فرجام هشدارداده‌شدگان چگونه بود. به استثنای بندگان پاکدل خدا.»

«منذرین» پیامبرانند و «منذَرین»، کافرانی که جایگاهشان در دوزخ است. معلوم در برابر مجهول؛ نجات یافته در برابر محکوم شده: این دو گروه، دو گروهی‌اند که تحت فرمان خدا، یک ریشه دارند.

نمونه پایانی آیات ۷۹- ۸۰ سوره شعراء است:
(وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی‌ وَ یَسْقینِ*وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ)
«و آن کس که او به من خوراک می‌دهد و سیرابم می‌گرداند، و چون بیمار شوم، او مرا درمان می‌بخشد.»
در این آیات، «یسقین» و «یشفین» با هم جناس دارند: هر دو الطاف خداوند به مؤمنان است.
در مجموع، جناس در قرآن تا حد زیاد به قرائت خواننده از متن قرآنی بستگی دارد. کاربرد واژگان بخشی از معنای انتقال یافته است و پیام قرآنی به‌واسطه واژگان به‌کار رفته، دوچندان پررنگ می‌شوند. شک نیست که این امر مستلزم این حقیقت است که واژگان، معانی را فقط از رهگذر بافت انتقال می‌دهند۷۱.

نویسنده: آندرو ریپین
ترجمه: ابوالفضل حری

_________________________________

پی‌ نوشت‌ها:
۱. در این مقاله، تمام آیات عربی و نیز ترجمه‌های فارسی افزوده‌های مترجم است.
۲. puns
۳. rhyme
۴. metaphor
۵. sound
۶.Paul Ricoeur, 'Word, polysemy, metaphor: creativity in language,'

reprinted in Mario
J. Valdes, A Ricoeur reader: refection and imagination (Toronto:

University of Toronto Press, ۱۹۹۱), ۶۵-۸۵ (originally published in

Philosophy Today, ۱۷, ۱۹۷۳, ۹۷-۱۲۸); this article provides an excellent

introduction to many issues related to the topics discussed here.
۷. word play
۸. See, for a summary, El (۱st ed., Leiden: E.J. Brill, ۱۹۱۳-۳۶), S.V.

'tadjnis', VII, ۵۹۹-۶۰; see further below.
۹. Wilfred G. E. Watson, Classical Hebrew poetry: a guide to its

techniques (Sheffield: JSOT Press, ۱۹۸۴), ۲۳۸; see also Harold Fisch,

Poetry with a purpose: biblical poetics and interpretation

(Bloomington: Indiana University Press, ۱۹۸۸), ۶-۷ and passim, for

examples of the treatment of puns and the way they act to draw

attention to language within the biblical text.
۱۰. For example, see the frequently cited article, James Brown, Eight

types of puns', PMLA, ۷۱. ۱۹۵۶, ۱۴-۲۶.
۱۱. literal
۱۲. For example, as in ibid.
۱۳. As is frequently the case in the Arabic treatments of the subject.

See below.
۱۴. context
۱۵. Steven Ullmann, Semantics: an introduction to the science of

meaning (Oxford: Blackwell, ۱۹۶۲), ۱۸۸, sees the division between

explicit and implicit puns as the basic element in their

classification, arguing that polysemous, implicit puns are 'more

interesting'.
۱۶. ambiguity
۱۷. polysemy
۱۸. homonymy
۱۹. suprise
۲۰. contextualization
۲۱. portmanteau
۲۲.Finnegans Wake
۲۳.effect
۲۴. anagrams
۲۵. antanclasis
۲۶. F. Ahl, Metaformations, ۲۲.
۲۷. Debra Fried: ' Rhyme puns ', in J. Culler (ed.), On puns, ۹۹.
۲۸. consonantal groupings
۲۹. cognate accusative construction
۳۰.Cognate subject
۳۱. J. Culler, 'The call of the phoneme: introduction', in J. Culler

(ed.), On puns, ۱۳.
۳۲. jinas or tajnis
۳۳. transposition
۳۴. See the outline provided in the article ' tadjnis' in EI (۱st ed.),

VII, ۵۹۹-۶۰۰.
۳۵. I have made no attempt at a full survey of Arabic sources in what

follows, nor have I included every possible example.
۳۶.author's intention
۳۷. perception
۳۸. convention
۳۹. James Kugel, 'On the Bible and literary criticism,' Prooftexts, ۱,

۱۹۸۱, ۲۲۲.
۴۰. Cited EI (۱st ed).
ریپین از سیوطی نقل قول می‌آورد که برخی «الساعه» را جناس در نظر نگرفته‌‌اند، چرا که کلمه «ساعه» یک معنای حقیقی و یک معنای مجازی (استعاری) دارد. در تفسیر آسان، ج‌۴، ص۳۴۳، ذیل آیه ۳۰ سوره انعام، درباره واژه «الساعه» آمده است: «مفسرین درباره کلمه «السَّاعَه» اقوالی دارند، گر چه خدا می‌داند، ولی آنچه به‌نظر مؤلف می‌رسد، این است: معنای کلمه «ساعه» که تقریباً در ۴۸ موضع از قرآن مجید به‌ چشم می‌خورد، نام قیامت می‌باشد، زیرا معنای ساعت از نظر لغت، یک قسمتی از زمان غیر محدود است، و تقسیم شدن شبانه‌روز به ۲۴ ساعت هم به همین مناسبت می‌باشد. از طرف دیگر، ثانیه، دقیقه، ساعت، شبانه‌روز، ماه و سال از کیفیات دنیوی و مورد نیاز مردم و موجودات دیگر آن است. ولی عالم آخرت محدود به این حدود و موقت به این اوقات نیست تا بتوان پنداشت روز قیامت یک ساعت یا بیشتر یا کمتر است.»
علامه طباطبایی (در ترجمه المیزان ج ۱۶، ص ۳۰۸) می‌نویسد: «این آیات به منزله دنباله‌ای است برای آیات سابق، که قدرت‌نمایی‌ها و براهین خدایی بر وحدانیت او، و نیز بر معاد را ذکر می‌کرد. و نیز به منزله توطئه و زمینه‌چینی است برای آیه‌ای که سوره با آن ختم می‌شود، چون بعد از آنکه مقداری از آیات و حجت‌ها را بیان نمود،اشاره فرمود به اینکه مشرکین از کسانی نیستند که انتظار ایمان از ایشان داشته، و یا حتی امید و طمع آن را داشته باشی. خواست بیان کند که ایمان نیاوردنشان به‌خاطرجهلی است که نسبت به حق دارند، و سخن حق را باطل می‌پندارند و آیات صریح الدلاله را بی دلالت می‌پندارند، و به همین جهت افترا می‌بندند، و هیچ عذری هم که بدان متعذر شوند ندارند.
و این افتراها و حالی به حالی شدن‌ها، و میلشان از حق به باطل، هم‌چنان در ایشان ادامه دارد، و از ایشان جدا شدنی نیست، تا قیام قیامت. برای اینکه در آن روز هم امر بر ایشان مشتبه می‌شود، خیال می‌کنند که بین مرگ و قیامت غیر از یک ساعت از روز درنگ نکرده‌اند، هم‌چنان که هر حقی بر آنان مشتبه می‌شد، و آن را باطل می‌پنداشتند. پس اینکه فرمود (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ)، حکایت وضع ایشان است، که در مسأله فاصله بین دنیا و آخرت دچار اشتباه شده، به حدی که پنداشتند که این فاصله ساعتی از یک روز بوده [است].»
در تفسیر نمونه، ج‌۱۶، ص۳۸۱، ابتدا ذیل آیه ۱۴ سوره روم بحثی درباره «الساعه» مطرح می‌شود:
«توجه به این نکته نیز لازم است که در بسیاری از آیات قرآن و از جمله در دو آیه از آیات مورد بحث، از قیام قیامت تعبیر به «قیام ساعت» شده است. این به خاطر آن است که «ساعه» در اصل به‌معنای جزئی از زمان یا لحظاتی زودگذر است، و از آنجا که از یک سو وقوع رستاخیز به صورت ناگهانی و برق‌آساست، و از سوی دیگر به مقتضای «سریع الحساب» بودن، خداوند حساب بندگان را در آن روز به سرعت می‌رسد، این تعبیر در مورد قیامت به کار رفته تا مردم موقعیت رستاخیز را همواره در نظر داشته باشند. «ابن منظور» در «لسان العرب» می‌گوید: «ساعه» اسم برای زمانی است که صیحه پایان جهان زده می‌شود، و همگی ناگهان می‌میرند، و نیز نام برای وقتی است که مردم در قیامت برانگیخته می‌شوند. این نام از آن جهت برای پایان جهان و وقوع رستاخیز انتخاب شده که در صیحه نخستین ـ که خداوند در آیه (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ)(یس/۲۹) اشاره کرده ـ به‌طور ناگهانی همگی می‌میرند (و در نفخه دوم ناگهان همه به پا می‌خیزند و قیامت بر پا می‌شود).
«زبیدی» در «تاج العروس» از بعضی نقل می‌کند که «ساعه» سه گونه است: «ساعت کبری» روز رستاخیز و زنده شدن مردم برای حساب. و «ساعت وسطی» روز مرگ ناگهانی اهل یک زمان (به مجازات‌های الهی و عذاب‌های استیصال). و «ساعت صغری» روز مرگ هر انسانی.»
سپس در صفحه ۴۸۳ ذیل همین آیه ۵۵ آمده است:
«گفتیم در این سوره، بحث‌های مربوط به «مبدأ» و «معاد» همچون تار و پود یک پارچه انسجام یافته است. و در آیات مورد بحث به دنبال بحث‌هایی که قبل از آن پیرامون مبدأ و معاد بود نیز بار دیگر به مسأله رستاخیز باز می‌گردد و صحنه دردناک دیگری از حال مجرمان را در آن روز مجسم می‌سازد. می‌گوید: «روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می‌کنند که فقط ساعتی در عالم برزخ توقف داشتند!» تعبیر به «ساعه» از روز قیامت، چنانکه سابقاً هم اشاره کرده‌ایم، یا به خاطر آن است که قیامت در یک لحظه ناگهانی برپا می‌شود، و یا از این جهت است که به سرعت اعمال بندگان مورد حساب قرار می‌گیرد، زیرا خداوند سریع الحساب است. و می‌دانیم «ساعه» در لغت عرب به معنای جزء کمی از زمان است. گرچه در آیه فوق، سخن از محل این توقف به میان نیامده است و لذا بعضی احتمال داده‌اند که اشاره به توقف در دنیا باشد که در واقع لحظه زودگذری بیش نیست، ولی آیه بعد دلیل روشنی است بر اینکه منظور همان توقف در جهان برزخ و عالم بعد از مرگ و قبل از رستاخیز است، زیرا جمله «لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی‌ یَوْمِ الْبَعْثِ» پایان این دو را به قیامت منتهی می‌کند و این جز در مورد برزخ صحیح نیست (دقت کنید). این را نیز می‌دانیم که «برزخ» برای همه یکسان نمی‌باشد؛ گروهی در عالم برزخ حیات آگاهانه‌ای دارند، اما گروه دیگری همچون افرادی هستند که به خواب فرو می‌روند و گویی در قیامت از خواب خود بیدار می‌شوند و هزاران را ساعتی می‌پندارند!»
۴۱. Cited EI (۱st ed.), s.v. ' tadjnis', VII, ۵۹۹; al-'Askari, ۳۳۱;

al-Suyiiti, ۱۱۱, ۲۷۲; Lashin, ۱۶۱.
۴۲. Cited in al-'Askari, ۳۳۱; also al-Rummani (d. ۳۸۶ A.H.), al-Nukat

fi iydz al-Qur'dn, in M. Khalaf Allah and M. ZaghlGl Sallam (ed.),

Thalith rasd'ilfi iyiz al-Qur'dn (Cairo: Dgr al-Macarif, ۱۹۵۶), ۱۰۰.
البته اظهار نظر ریپین اندکی مبهم است. شاید منظور این است که حتی نیکوکاران نیز که تصور می‌کنند اعمال نیکو انجام داده‌اند، در آن روز که دل‌ها و دیدگان منقلب می‌شود، نگران امور خودند (مترجم).
۴۳. Cited in al-'Askari, ۳۴۰; al-Suyiiti, ۱۱۱, ۲۷۲; Lashin, ۱۶۲.
۴۴. Cited in al-Suyitti,۱۱۱, ۲۷۲; Lashin, ۱۶۱.
۴۵. Cited in EI (۱st ed.), s.v. ' tadjnis', vrr, ۶۰۰; al-Suyiiti, ۱۱۱,

۲۷۲.
۴۶. Cited in al-'Askari, ۳۴۰; al-Suytiti, III, ۲۷۲; also see Richard

Bell, A Commentary on the
Qur'an (Manchester: Journal of Semitic Studies, ۱۹۹۱), ad loc.
۴۷. Cited in al-Rummani, ۹۹.
۴۸. Cited in ibid., ۹۹.
۴۹. Cited in ibid., ۹۹.
۵۰. Cited in ibid., ۱۰۰.
۵۱. Cited in Lashin, ۱۶۳
۵۲. Cited in al-'Askari, ۳۴۰.
۵۳. Cited in al-Suyiiti, ۱۱۱, ۲۷۳; Lashin ۱۶۳.
۵۴. Cited in al-'Askari, ۳۳۱, who glosses rayhdn as 'sustenance', rizq;

al-Suyiiti, ۱۱۱, ۲۷۳.
۵۵. This is the same problem as determining whether a word is used

metaphorically or not: in the changing nature of a language, metaphors

become lexicalized and then exist as polysemous meanings ('metaphors we

live by').
۵۶. Cited in al-'Askari, ۳۳۱; al-Suyiiti,, ۱۱۱, ۲۷۳
۵۷. در المیزان، ج۱۵، ص۴۳۷ ذیل این آیه آمده است:
«مراد از «عمل» ایشان به طوری که از سیاق برمی‌آید، همان جمع شدن مردان با یکدیگر و ترک زنان است، و کلمه «قالی» به معنای مبغض و دشمن است و مقابله تهدید قوم که گفتند: «تو را تبعید می‌کنیم»، به مثل چنین کلامی که «من دشمن عمل شمایم» و اینکه اصلاً متعرض جواب از تهدید ایشان نشد، معنا را چنین می‌کند که:

من از تبعید شما هیچ بیم ندارم و ابداً در فکر و اندیشه آن نیستم، بلکه همه غصه من در این است که چرا شما چنینید، و عملتان را دشمن می‌دارم و بسیار علاقه‌مند به نجات شما هستم، نجات از وبال این عمل که خواه ناخواه روزی گریبانتان را می‌گیرد.»
در تفسیر آسان، ج۱۴، ص۳۷۷ آمده است:
«کلمه «قالین» جمع کلمه «قال» که اسم فاعل و از ماده «قلی» بر وزن «خلق» و بر وزن «شرک» به‌معنای عداوت شدیدی است که در اعماق دل و جان انسان اثر می‌گذارد. و این تعبیر، شدت نفرت لوط را نسبت به اعمال آنها روشن می‌سازد. جالب اینکه لوط۷ می‌گوید: من دشمن اعمال شما هستم. یعنی عداوت و خرده حسابی با شخص شما ندارم.»
۵۸. (ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی)‌ «[که] پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است.»
۵۹. perceived pun
۶۰. Cited in al-'Askari, ۳۳۱.
۶۱. جان گیبل می‌نویسد معادل عبری اسحاق، Yitshaq است که از قرار معلوم از کلمه عبری tashaq (به معنای خندیدن و بازی کردن) مشتق شده است.

در روایت‌های سفر پیدایش، سه بار (۱۷:۱۷؛ ۱۸:۱۲ و ۲۱:۶) خنده با تولد اسحاق مرتبط شده است.
۶۲. در ترجمه المیزان، ج ۱، ص ۴۸۸ ذیل این موضوع آمده است:
«و کلمه «انقلاب بر دو عقب» کنایه است از اعراض. چون انسان- که در حال قیام روی پاشنه می‌ایستد- وقتی روی خود را به طرفی برگرداند، روی پاشنه خود می‌چرخد، بدین جهت روگردانی و اعراض را به این عبارت تعبیر می‌کنند. نظیر تعبیر به پشت خود رو کردن، در آیه «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ». و ظاهر آیه این است که می‌خواهد توهمی را که احیاناً ممکن است در سینه مؤمنین خلجان کند، دفع نماید، و آن توهم این است که فلسفه برگرداندن قبله و نسخ قبله قبلی چیست؟ و تکلیف نمازهایی که تاکنون رو به بیت‌المقدس خوانده‌ایم چه می‌شود؟ و از این هم بر می‌آید که مراد قبله‌ای که رسول خدا۶ بر آن بود، همان بیت‌المقدس است، نه کعبه. پس هیچ دلیلی نیست بر اینکه بگوییم بیت‌المقدس دوبار و کعبه هم دوبار قبله شده، چون اگر مراد به قبله در آیه کعبه باشد، لازمه‌اش همین می‌شود (چون می‌فرماید: ما امروز آن قبله را که قبلاً رو به آن می‌ایستادی، قبله نکردیم مگر برای چه و چه).»
۶۳. جان کیبل و چارلز ویلر در بخشی از کتاب «کتاب مقدس» به منزله اثری ادبی (ترجمه حسین پاینده، ارغنون، شماره‌های ۶ و ۷، ص ۳۷۷) در زمینه بازی‌های کلامی می‌نویسد: «نام یعقوب (Yaakov) هم با کلمه akev (پاشنه پا) جناس می‌سازد، هم با فعل akav به معنای غلبه کردن بر کس یا پیشی جستن بر کسی(یعقوب هنگام زاده شدن از مادر پاشنه پای برادر دو قلوی خود عیسو را محکم به دست گرفت و سرانجام در نقش برادر ارشد جای او را گرفت).»
۶۴. Alfred Guillaume, ' Paronomasia in the Old Testament ', Journal of

Semitic Studies, ۹,۱۹۶۴, ۲۸۵.
البته فقط احتمال دارد آیه قرآنی با داستان سفر پیدایش مرتبط باشد. این مسأله نیاز به غور بیشتر دارد. مترجم.
۶۵. این کلمه به منزله دیپتوت در یونس/۸۷ و زخرف/۵۱ به نام موسی و در یوسف/۱۲ و ۹۹ به نام یعقوب اشاره می‌کند.
۶۶. میر در مقاله «قرآن به منزله اثری ادبی» (۱۹۸۸) (این مقاله از همین قلم ترجمه و در کتاب رویکردهای زبانی و سبک شناختی به قرآن به منزله اثری ادبی ازطرف انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است) به این جناس اشاره می‌کند:
در آیه ۶۱ سوره بقره با واژه «مصر» بازی شده است. مصر اسم نکره به‌معنای «شهر» است. قوم بنی‌اسرائیل در خارج از مصر از زندگی سخت صحرا خسته شده‌اند و خواهان زندگی در مصرند. در آیه آمده است: «پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‌اید، برای شما (در آنجا) مهیاست‌.» در این آیه، واژه «مصر»اسم نکره است، اما جناس‌ در کلمه مصر به‌معنای شهر و مصر به‌معنای اسم خاص، کاملاً پیداست: اگر می‌خواهید از زندگی راحت و آسوده ‌بهره‌مند شوید، پس به زندگی خود در مصر (اسم خاص) برگردید. نیز، عبارت «آنچه را خواسته‌اید» ابهام دارد. قوم ‌بنی‌اسرائیل واقعاً چه خواسته‌اند؟ غذای خوبی که در مصر (اسم خاص) تناول می‌کردند یا زندگی در بند فرعون را؟ البته ‌آنان خواهان زندگی در اسارت نیستند، اما باید به خاطر داشته باشند که زندگی مشقت ‌بار در آزادی، از زندگی راحت ‌اما دراسارت و بندگی، بهتر و ارجح‌تر است.
عمده مترجمین مصر را فقط در معنای اسم نکره (شهر) ترجمه کرده‌اند، جز فیض الاسلام که ترجمه کرده است: «به شهری (از شهرها یا به مصر) درآیید» و قمشه‌ای که ترجمه کرده است: «به شهر مصر [اسم خاص] در آیید».
۶۷. Cited in al-'Askari, ۳۳۲.
۶۸. Cited in Neal Robinson, Christ in Islam and Christianity: the

representation of Jesus in the Qur'dn and the classical Muslim

commentaries (Basingstoke: Macmillan, ۱۹۹۱), ۳۷-۸.
۶۹. See, for example, al-Tabari, Jdmi' al-baydn 'an ta'wil dy al-Qur'Zn

(Cairo: DBr al-ma'arif, ۱۹۵۵۴, ۱۱, ۱۴۳-۵, ad Q. ۲:۶۲.
۷۰. Cited in al-Suyiiti, ۱۱۱, ۲۷۱.
۷۱. Portions of this paper were first presented at the American Academy

of Religion annual meeting, San Francisco, November, ۱۹۹۲.