گزارش پیامبر و قرآن از یهودیان مدینه

هجرت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از مکه به مدینه، وی را با فرهنگ و آداب و سنن جدیدی مواجه ساخت که پیشتر در مکه کمتر با آن برخورد داشت. مردم مکه عموما فرهنگی همگون داشتند و به سختی پایبند آداب و سنن قبیله ای بودند و در چهارچوب آموزه های بت پرستی زندگی می کردند.

ارتباط آنان با اهل کتاب بسیار اندک بود و جمعیتی به عنوان اهل کتاب در مکه وجود نداشت و اگر ارتباطی بین مردم مکه و اهل کتاب هم به وجود می آمد، بیشتر در برخوردهای تجاری و یا سیاسی بود و تعداد انگشت شماری از مردم در سطوح رهبری و رؤسای قیبله ها از این قبیل مراودات داشتند. گروه اندکی هم به عنوان حنفاء وجود داشتند که دیدگاه بسیار نزدیکی با آموزه های دین اسلام داشتند، اما از وزنه ای لازم برای طرح دیدگاه های خود برخوردار نبودند.

بر خلاف مردم مکه، مردم مدینه از دیرباز نه تنها با اهل کتاب اعم از یهودیان و مسیحیان و مجوس مرتبط بودند که با آنان معاشرت مداوم داشتند، با آنان جنگیده بودند، گاه شکست خورده و زیر سلطه اهل کتاب قرار می گرفتند و گاه بر آنان چیره شده و زیر بیرق حکومت و مدیریت خود می آوردند و زمانی دیگر چون دو همسایه به زندگی مسالمت آمیز پرداخته و با یکدیگر پیمان هم زیستی مسالمت آمیز داشتند. این که اهل کتاب و به ویژه یهودیان از چه زمانی قدم در جزیرة العرب و به ویژه در مدینه گذاشته بودند، جای بحث و تحقیق خاص دارد و خود نوشته ای مستقل می طلبد و در این نوشته در پی آن نیستیم، بلکه در این بحث، بیشتر در پی بازکاوی برخورد پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به صورت خاص و اسلام و مسلمانان به صورت عام با یهودیان مدینه از نگاه قرآن و پیامبر هستیم.

قرآن یهودیان مدینه را به سه گروه تقسیم می کند: گروه بی سوادی که ترسیم روشنی از آداب و سنن دینی یهود و آموزه های توحیدی نداشتند، گروه دیگری که افراد نیک سیرت و مؤمن به یهودیت و تعالیم دین موسی ـ علیه السلام ـ بودند و در برابر پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ عنادی نداشتند و گروه سوم که عموما افراد با سواد و به ویژه روحانیون بودند که در این گروه جای داشتند. آنان نیرنگ باز و منفعت جو بودند و بیشترین برخورد مسلمانان و به ویژه پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با این گروه بود.

در این بحث به بررسی هر سه گروه می پردازیم:

1 ـ بی سوادان

قرآن کریم در این مورد می فرماید:
«و منهم امّیون لا یعلمون الکتب الاّ امانیّ و ان هم اِلاّ یظنون»
«بعضی از آنها بی سوادانی هستند که کتاب را جز خیالات خام نمی دانند، و فقط گمان می برند.»
تصوری که این گروه از یهودیان از کتاب آسمانی داشتند، خیالاتی خام و ابتدایی بود و تصور روشنی از دین و کتاب آسمانی نداشتند و در دنیای پندارها غرق بودند. در بسیاری از جوامع بشری، به ویژه در گذشته ها توده های بی سواد برداشت روشنی از دین نداشتند و چیزهایی را به عنوان دین قبول داشتند که به شدت آمیخته به خرافات بود. بدیهی است این بخش از مردم جامعه، مهمترین نیرو و ارزان ترین آنها برای بهره دهی برای بخش سودجو ونیرنگ باز جامعه ها هستند. آیا آنان همان هایی نیستند که خداوند متعال در سوره توبه، آنان را چنین توصیف می کند:

«و قالت الیهود عزیز ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهؤن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انی یؤفکون اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا اِلاّ لیعبدوا الها واحدا لا ارله اِلاّ هو سبحانه عمّا یشرکون»

«یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست، و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست. این سخنی است که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه (از من)باز گردانده می شوند؟ آنان دانشمندان و راهبان خود و مسیح، پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با آنان که مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست، منزه است او از آنچه شریک می گردانند.»

خداوند متعال در این دو آیه ویژگی های این توده های عظیم بی سواد و ناآگاه را بیان می کند کافران و بت پرستان همه حقیقت، قدرت و علم و خدایی را در وجود بت هایشان می دیدند و در نتیجه عزیر و مسیح را فرزند خدا، می شمارند و به اطاعت کورکورانه و بدون هر گونه تعقل از احبار و رهبانان می پردازند.

خداوند متعال در آیه ای دیگر از این گروه با تعبیر «ناس» به معنای توده های مردم یاد می کند و می فرماید:
«یا ایهاالذین آمنوا ان کثیرا من الأحبار و الرهبان لیأکلوا اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله...»
«ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از عالمان (یهود و نصاری را)، اموال مردم را به ناروا می خورند و (آنان را) از راه خدا باز می دارند.»
این گروه معمولا مورد نیرنگ قرار می گیرند و به باورهایی ایمان می آورند که زمینه ساز بهره مندی گروه شیادان و رهبران نیرنگ باز دینی میشود. تعصب و اعتقاد به نجات مندی انحصاری، باورهایی است که رهبران دینی در بین این قبیل افراد به وجود می آورند و در نتیجه این افراد به نیروهایی کاملا مطیع و گوش به فرمان تبدیل می شوند. قرآن کریم در مورد این گروه یهودیان آن روز جزیرة العرب و باورهای تعصب آلود و انحصار گرایانه آنان چندین گزارش دارد. در جایی می فرماید:

«و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله و أحبّوه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملک السموات و الأرض و ما بینهما و الیه المصیر»

«یهودیان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به گناهانتان کیفر می دهد؟ بلکه شما (هم)بشرید، از جمله کسانی که آفریده است. هر که را بخواهد می آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب می کند، و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو می باشد از آن خداست، و بازگشت (همه)به سوی اوست.» چنان که در این گزارش قرآنی از باور توده های یهودی و مسیحی آمده است، آنان به نوعی نجات مندی انحصاری باور داشتند و بدیهی است چنین باوری از آنان انسان هایی به وجود بیاورد بسیار متعصب، کم هوش و کاملا گوش به فرمان که برای ورود به هر میدانی تنها نیازمند تحریک احساسات باشند. این باور انحصار گرایانه نسبت به نجات مندی را قرآن در آیه دیگری صحیح تر و روشن تر بیان کرده است:

«و قالوا لن یدخل الجنّة اِلاّ من کان هودا أو نصاری تلک امانیهم قل هاتوابرهانکم ان کنتم صادقین»
«گفتند: هرگز کسی به بهشت در نیاید، مگر آن که یهودی یا ترسا باشد. این آرزوی واهی ایشان است. بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را بیاورید.»
بدیهی است که چنین باوری زاییده اندیشه توده های بی سواد نیست بلکه آبشخور این اندیشه، رهبران و سردمداران دینی هستند که در راستای منافع خود آن را ایجاد می کنند و با تکرار و تلقین آن را به یک باور و اعتقاد تبدیل می کنند و در ذهن توده ها جای می دهند. البته وقتی که چنین عقیده هایی به باور و اعتقاد تبدیل شد، در نسل های بعدی همه افراد آن جامعه اعم از باسواد و بی سواد به آن باور اعتقاد پیدا می کنند و به اصل و جوهر دین تبدیل می شود. به همین علت که خداوند متعال در قرآن این باور را نخست به عالمان دینی یهود و نصاری نسبت می دهد و تأکید می کند که توده های بی سواد هم سخنی جز سخن آنان را تکرار نمی کنند:

«قالت الیهود لیست النصاری علی شی ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی ء و هم یتلون الکتب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون»
«یهودیان گفتند: مسیحیان برحق نیستند، و مسیحیان گفتند: یهودان برحق نیستند، با این که آنان کتاب (آسمانی) را می خوانند. افرادی که چیزی نمی دانند نیز سخنی چون سخن آنان گفتند. پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف می کرند، میان آنان داوری خواهد کرد.» این نوع نفی باورهای دیگران و اعتقاد به این که تنها خودشان برحق هستند، روش هایی است که معمولا سودجویان از اعتقاد و باورهای مردم، برای دست یابی به اهداف دنیایی خودشان، به کار می گیرند. گستراندن چنین باورهایی در بین توده های نادان، موجب می شود که توده ها به سربازان بی اجر و مزد و فداکار تبدیل شوند و به راحتی برای سودجویی به کار گرفته شوند. این توده های نادان استوارترین و رسوخ ناپذیرترین سد در برابر تلاش پیامبران و مصلحان بودند.

از جمله موانع جدی در راه تبلیغ و گسترش پیام رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ درمدینه، همین نادانی و تعصب توده های یهودی بود و با توجه به این که رهبران دینی یهود، منافع دنیایی خودشان را در تعصب دینی و نژادی این توده عظیم می دید، تلاش می کرد بین پیام رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و آنان سدی معنوی و اعتقادی قوی ایجاد کند و پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نتواند به توده ها دسترسی پیدا کند. تأثیر در این گروه بسیار دشوارتر از تأثیر گذاری در اعراب مشرک و بت پرست بود؛ زیرا آنان از اعتقادی برخوردار بودند که بر اصالت آن ایمان داشتند و تنها راه نجات را راه خودشان می دانستند و به اعتبار این که اهل کتاب بودند، از اعتماد به نفس بیشتری نسبت به اعراب مشرک برخوردار بودند. گرچه این اعتماد به نفس پشتوانه ای جز جهل و نادانی نداشت.

گروه دوم

گروه دوم از یهودیان در مدینه، عالمان و روحانیان یهودی بودند. این گروه خود به دو گروه تقسیم می شدند و قرآن کریم نیز آنان را به دو گروه تقسیم کرده است: گروهی مؤمن و فهیم که بسیار اندک بودند و گروهی شیاد و تاجر پیشه که فراوان بودند.

1 ـ گروه مؤمن

این گروه بسیار اندک بودند و قرآن به اندک بودن آنان تصریح کرده است:
«... و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون»
«اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند به یقین برایشان بهتر بود. برخی از انان مؤمن اند، و بیشترشان منحرف هستند.»
خداوند متعال ادامه ویژگی های این جمع اندک را چنین بیان می دارد:
«لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون یؤمنون بالله و الیوم الآخر ویأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین و ما یفعلوا من خیر فلن یکفروه و الله علیم بالمتقین»
«یکسان نیستند از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند، به خدا و روز قیامت ایمان دارند، به کار پسندیده فرمان می دهند و از کار ناپسند باز می دارند؛ و در کارهای نیک شتاب می کنند، و آنان از شایستگان هستند. و هر گاه کار نیکی انجام دهند، هرگز درباره آن ناسپاسی نبینند، و خداوند به تقوا پیشگان داناست.»
نگاه قرآن کریم به افراد، نگاهی مطلق نیست. به تعبیر دیگر، همه را سیاه یا سفید نمی بیند، بلکه نگاهی واقعی است و با آن که به تصریح قرآن یهودیان سرسخت ترین دشمن پیامبرـ صلی اللّه علیه وآله ـ بودند. اما پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، به تبع قرآن آنان را با یک چوب نمی راند و بر همه یک حکم روا نمی دانست، خوبی های آنان و خوبانشان را می دید و بر آنان تأکید می کرد و بدی ها و بدان آنان را هم می دید و معرفیشان می کرد.
این گروه اندک خوبان یهودی، در مدینه در برابر پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ مخالفت نمی ورزیدند و چنان که در آیات بالا دیدیم، با پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اهدافی مشترک داشتند و از روحیه خیرخواهی و درست کرداری برخوردار بودند. آنان افرادی امین و پاک بودند که هیچ گاه تحت تأثیر وسوسه های مال اندوزی و چپاول اموال دیگران نبودند و قرآن درباره آنان می گوید:
«و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطار یؤده الیک»
«از اهل کتاب، کسانی هستند که اگر او را بر مال فراوانی امین قرار دهی، آن را به تو بر می گرداند.»
این افراد معمولا سخن منطقی را می پذیرفتند و در مورد باورهای دینی خود تعصب کورکورانه نداشتند و همواره خرد و شعور خودشان را برای یافتن مسیر درست به کار می گرفتند. قرآن کریم به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و مؤمنان دستور داده بود که با این گروه با استدلال و منطق و به بهترین شیوه مناظره کنند:
«ولا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن الاّ الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون و کذلک انزلنا الیک الکتاب فالّذین آتینا هم الکتاب یؤمنون به و من هؤلاء من یؤمن به و ما یجحد بآیاتنا الا الکافرون»

«با اهل کتاب، جز به روشی که بهتر است، مجادله مکنید ـ مگر با کسانی از آنان که ستم کرده اندـ و بگویید: به آنچه به سوی ما نازل شده و به سوی شما نازل گردیده، ایمان آوردیم؛ و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم. همچنین ما قرآن را بر تو نازل کردیم. پس آنان که به ایشان کتاب آورده ایم به آن ایمان می آورند. از میان آنان کسانی اند که به آن می گروند، و جز کافران آیات ما را انکار نمی کند.»
این گروه اندک از دانشوران اهل کتاب در پی حق بودند، اهل منطق و استدلال بودند و آیات الهی را انکار نمی کردند، به خدای واحد ایمان داشتند و با مسلمانان نقاط اشتراک بسیار داشتند. پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در برخورد با آنان مشکلی نداشت و به راحتی برایشان استدلال می کرد و حقانیت اسلام را برای آنان می نمود و شماری از یهودیان که به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ ایمان آوردند از همین گروه بودند و مورخان نام تعدادی از آنان را در آمار خود آورده اند.

2 ـ گروه دوم

این گروه از یهودیان عالم و آشنا به متون دینی که در واقع سومین گروه نسبت به تقسیم بندی آغازین بحث هستند، گروهی بودند شیاد و دنیا دوست که سرسخت ترین برخورد را با دین اسلام داشتند و پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در برخورد با آنان دچار مشکلات فراوان بود. در گزارش های قرآن از یهودیان و اهل کتاب بیشترین حجم گزارش ها مربوط به این گروه می شود و این گروه بارزترین و برجسته ترین بخش از مخالفان دین اسلام و شخص پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را تشکیل می دادند و همواره به توطئه ای جدیدی علیه آن حضرت دست می یازیدند و آن حضرت را با دشواری جدیدی مواجه می کردند.

قرآن در مورد آنان چنین گزارش می دهد:
«... ان کثیرا من الأحبار و الرهبان لیأکلوا اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»
«بسیاری از دانشوران یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا می خورند، و (مردم)رااز راه خدا باز می دارند، و کسانی که زر و سیم را ذخیره می کنند و ان را در راه خدا هزینه نمی کنند، آنان را از کیفری دردناک خبر بده.»
این گروه، دانش دینی خودشان را ابزار تجارت و مال اندوزی قرار داده بودند؛ و دین برایشان وسیله ای برای چپاول ثروت توده های ناآگاه بود. آنان خودشان را ارباب توده های ناآگاه می شمردند و برای آنان در جایگاه خدایی نشسته بودند. این افراد معمولا ظاهری فریبنده داشتند و خود را مشغول ذکر گفتن و یا خواندن کتاب آسمانی می دادند و به این وسیله مردم را گول می زدند. قرآن از این ظاهر فریبی آنان چنین یاد می کند:
«و انّ منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون»
«از میان آنان گروهی هستند که زبان خود را به (خواندن) کتاب می چرخانند تا آن را کتاب آسمانی پندارید، با آن که آن (چه می خوانند) از کتاب (آسمانی) نیست. و می گویند: از جانب خداست، در صورتی که از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ می بندند، با آن که خودشان می دانند.»
آنان با این کتاب آسمانی خواندن هایشان، می خواستند بر توده های ناآگاه القا کنند که آنان موجوداتی الهی و قدسی هستند و توده ها باید در برابرشان کرنش کنند:
«ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب و الحکم والنبوة ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله و لکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتب و بما کنتم تدرسون»
«هیچ بشری را که خدا به او کتاب و حکمت می دهد، روا نیست به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید، بلکه [حق دارد بگوید] به سبب آن که کتاب تعلیم می دادید و از آن رو که درس می خواندید، علمای دین باشید... .»
آنان با جدیت به تحریف تورات می پرداختند و چیزهایی را به عنوان تورات به خورد مردم می دادند که ربطی به آن کتاب آسمانی نداشت. قرآن از این کار آنان چنین گزارش می کند:
«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم ما یکسبون»

«پس وای بر کسانی که کتاب را با دستهای خود می نویسند، سپس می گویند... این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی بدست آورند؛ سپس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته، و وای بر ایشان از آنچه (از این راه)به دست می آورند.»
خداوند متعال در این آیه هم از روش عالمان یهودی که نوشته ها خودشان را به عنوان سخن خداوند متعال به خورد توده های مردم می دادند، سخن گفته است و هم از هدف آنان از چنین کار ناشایست را بیان کرده است. هدف آنان دین داری و یا تبلیغ پیام های آسمانی موسی ـ علیه السلام ـ نبود، بلکه در پی کسب درآمد بودند، خرید و فروشی که در آن، کالای فروخته شده سخنان بیهوده ای بود که لباس تقدس بر قامت آن پوشانده بودند و بهایی که دریافت می شد نان بخور و نمیری بود که توده های بی سواد و ناآگاه در اختیار داشتند.

این روحانیون و رهبران دینی علی رغم آن که خود را آسمانی وفوق بشری قلمداد می کنند و همواره خودشان را مشغول به خواندن کتاب آسمانی نشان می دادند، بسیار دنیا دوست بودند و چنان که در قرآن آمده است به ذخیره سازی طلا و نقره می پرداختند و چیزی از آنچه از مردم می گرفتند، در راه خدا خرج نمی کردند حرص و دنیاطلبی آنان را قرآن چنین گزارش می کند:
«و لتجدَّنهُم أَحرصَ الناس علی حیوةٍ و من الّذین اشرکوا یَوَدُّ احدهم لَو یُعمَّر الف سنةٍ و ما هو بمُزَحزحه مِنَ العذابِ ان یُعَمَّر والله بصیر بما یعملون»
«آنان را مسلما آزمندترین مردم به زندگی، و (حتی حریص تر)از کسانی که شرک می ورزند، خواهی یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آن که اگر چنین عمری هم به او داده شود، وی را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه انجام می دهند، بیناست.»
همین دنیاطلبی این گروه موجب شده بود که در برابر پیام آسمانی رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مقاومت نشان بدهند و توده ها را علیه نهضت آن حضرت تحریک می کردند. آنان از هر روش ممکن برای مبارزه علیه آن حضرت بهره می گرفتند. قرآن به شماری از روش های آنان در برخورد با پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اشاره می کند:

1 ـ ایجاد تردید و دو دلی

یکی از روشهای مبارزاتی آنان علیه پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ ایجاد تردید و دودلی در بین توده های مؤمن به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بود. آنان پیروان خودشان را تشویق می کردند تا با اعلان ایمان به پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و بازگشت دوباره و تکرار این ماجرا جریان پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را به تمسخر بگیرند و از جدیت موضوع بکاهند. قرآن این روش آنان را چنین گزارش می کند:

«و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالّذی اُنزل علی الّذین آمنوا وجه النّهار و اکفُرُوا آخرَهُ لعلهم یرجعون»

«جماعتی از اهل کتاب گفتند: در آغاز همان روز به آنچه برمؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان انکار کنید، شاید آنان (از اسلام)بر گردند.»

در آیه دیگری چنین گزارش می کند:
«و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا بعضهم الی بعض قالوا اتحدثونهم بما فتح الله علیکم لیحاجوکم به عند ربکم افلا تعقلون»
«(همین یهودیان) چون با کسانی که ایمان آورده اند برخورد کنند، می گویند... ما ایمان آورده ایم و وقتی با همدیگر خلوت می کنند، می گویند: چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، برای آنان حکایت می کنید تا آنان به آن، پیش پروردگارتان ضد شما استدلال کنند؟آیا فکر نمی کنید؟»

این روش موجب می شد توده های مؤمن به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ دو دل شوند به ویژه آن که عرب های غیر یهودی مدینه، تصوری ویژه از اهل کتاب داشتند. و می پنداشتند. آنان به بسیاری از امور آگاهی دارند و از دیگران نسبت به درستی و نادرستی ادعاها آگاه تر می باشند. و این نمایش دو دلی و تردید، آنان را نسبت به حقیقت اسلام مردد می ساخت. شاید به همین جهت بود که اسلام، مسلمانان را از ارتباط گسترده با اهل کتاب برحذر می داشت؛ زیرا در این ارتباط ها زمینه برای ایجاد شک و تردید فراهم می آمد و در نهایت افرادی که از قدرت استدلال و دفاع قوی برخوردار نبودند، تحت تأثیر القائات آنان قرار می گرفتند. خداوند به مؤمنان چنین توصیه می کند:

«یا ایّها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین»
«ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را دوستان [خود] نگیرید، [زیرا] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگر هستند و هر کس از شما آنها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود. آری! خدا گروه ستمگران را راه نمی نماید.»
این هشدار موجب می شد تا مؤمنان تحت تأثیر القائات یهودیان شیاد و نیرنگ باز قرار نگیرند و به تردید و دودلی کشانده نشوند و نقشه آنان «نقش بر آب شود.

2 ـ تمسخر دین و پیامبر جدید

یکی از روشهایی که آنان به کار می گرفتند، به تمسخر و استهزا گرفتن دین جدید و پیامبر جدید بود. قرآن از این حرکت ناشایست آنان چنین گزارش می دهد:
«من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه، و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع و راعنا لیا بالسنتکم و طعنا فی الدین...»
«برخی از آنان که یهودی هستند، کلمات را از جاهای خود بر می گردانند، و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین می گویند: شنیدیم و نا فرمانی کردیم، و بشنو، [کاش] ناشنوا بودی و [نیز به تمسخر می گویند:[ راعنا [به زبان عبری یعنی خبیث ما].»
این برخوردی بود که آنان با پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و دین جدید داشتند و آن قدر این تعبیر ناروا را در مورد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به کار گرفتند که حتی مؤمنان هم بدون توجه به مفهوم آن در زبان عبری، آن را درمورد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مورد استفاده قرار می دادند تا آن که آیه ای نازل شد و مفهوم ناشایست آن را در زبان عبری روشن ساخت و مؤمنان را از به کار بردن آن واژه در مورد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ منع کرد.

این گروه از یهودیان با به کارگیری واژه های ناشایست در زبان عبری در مورد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ ابزار استهزا و ریشخند علیه آن حضرت را فراهم می آوردند. و پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و دین آن حضرت را مورد تمسخر قرار می دادند و مؤمنان را اذیت می کردند. قرآن مؤمنان را از ارتباط با این گروه بر حذر داشت و به آنان دستور داد:

«یا ایّهاالذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتو الکتب من قبلک و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین»
«ای کسانی که ایمان آورده اید! کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند، از بین آنان که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [از بین[ کافران، دوستان [خود [مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.»
وقتی باورهای افرادی که هنوز از استحکام لازم برخوردار نباشد، مورد تمسخر و استهزا مداوم از سوی کسانی قرار گیرد که به دانش و آگاهی شهرت دارند؛ فورا متزلزل می شود و افراد برای فرار از مورد تمسخر قرار گرفتن، تلاش می کنند خودشان را از وابستگی هایی که به سبب آن ها مورد استهزا واقع شده اند، دور کنند و رهبران یهودی از این ابزار روانی آگاهی داشتند و به همین سبب آن را به کار می گرفتند. مقابله با این روش، در دور ساختن افراد مورد تمسخر از کسانی است که آنان را مورد تهاجم قرار می دادند و قرآن دقیقا از همین روش بهره گرفت تا تازه مسلمانان به مقدار کافی نیرومند شوند و اعتماد به نفس پیدا کنند که بتوانند در برابر استهزا آنان مقاومت کنند و از باورشان دفاع کنند.

3 ـ همکاری با دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله

یهود و نصارا علاوه بر دشمنی روزمره از طریق به کارگیری روشهای روانی، با هر نیرویی که آمادگی درگیری با پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را داشت، همکاری می کردند و توده های زیر نفوذ خودشان را برای ورود به جنگ و یا ضربه زدن از پشت سر بر نیروهای مسلمان تشویق می کردند. در طول ده سالی که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در مدینه بود، آنان چندین جنگ علیه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به راه انداختند و یا در جنگ های علیه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ مشارکت کردند. شاید مهم ترین این جنگ ها همکاری آنان با مشرکان قریش در جنگ احزاب بود. آنان به سران قریش قول همکاری و ضربه زدن از پشت سر بر نیروهای مسلمان را دادند و اگر تیزهوشی نظامی مسلمانان و شخص پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نبود قطعا مسلمانان ضربه هولناکی می دیدند. قرآن از این جریان در دو جا گزارش می کند:
«و انزل الذین ظهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأمرون فریقا و اورثکم ارضهم و دیارهم و اموالهم و ارضا لم تطؤها و کان الله علی کل شی ء قدیرا»

«کسانی از اهل کتاب را که با [مشرکان] هم کاری کرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند، گروهی را می کشتید و گروهی را اسیر می کردید و زمینشان و خانه ها و اموالشان و سرزمینی را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد، و خدا بر همه چیزی تواناست.»

و در جای دیگری می گوید:
«... هو الّذی اخرج الّذین کفروا من اهل الکتب من دیارهم لأول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتُهُم حُصُونهم من اللّه فأتهُم اللّهُ من حیث لم یحتسبوا وقذف فی قلوبهم الرعب یخرجون بیوتهم بأیدیهم و ایدی المؤمنین فأعتبروا یا اولی الابصار»
«او کسی است که از اهل کتاب، آنان را که کفر ورزیدند، در نخستین برخورد، اخراجشان کرد. گمان نمی کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود. و خدا از آنجایی که تصور نمی کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طوری که[ خود به دست خود و دست مؤمنان خانه های خود را خراب می کردند. پس از خردمندان عبرت بگیرید.»

در هر دو آیه اشاره به جنگ هایی است که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از جنگ احزاب، با یهودیان داشت سران و رهبران دینی یهودی که برای حفظ منافع خود، علی رغم آگاهی از درستی رسالت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ، آنان را انکار کرده و در پی خاموش کردن این حرکت بودند، و همکاری اطلاعاتی و نظامی گسترده ای با دشمنان پیشین پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ یعنی قریش و رهبران مکه داشتند. این رهبران، در پیروزی پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، نابودی خودشان را می دیدند و موقعیت ممتازشان را در بین توده های یهودی و نیز مردم عادی مدینه، از بین رفته می دانستند، از این رو، فرا روی خود راهی جز شکستن حرکت اصلاحی پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نمی دیدند و در نتیجه با قریشیان همکاری مستمر و بی وقفه داشتند. پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بارهای بار تلاش کرد، آنان را از راه های مسالمت آمیز از سرکشی و دشمنی دور سازد و با گفت گو و ارائه راه حل های قابل قبول طرفین، آنان را از معرکه دیرپای مکه دور کند، اما، آنان به چیزی جز شکست و نابودی پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نمی اندیشیدند. قرآن کریم یکی از راه حلهای قابل بحث را که می توانست مبنای توافق بین پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و اهل کتاب باشد، چنین نقل می کند:

«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الا اللّه و لانُشرک به شیئا و لایتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون»
«بگو ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است، توافق کنیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر [از این پیشنهاد[ اعراض کردند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم.»

این پیشنهاد، بسیار منصفانه بود و اگر اهل کتاب و به ویژه یهودیان آن را می پذیرفتند، هیچ گونه درگیری بین مسلمانان و آنان اتفاق نمی افتاد. اما سران یهود و به ویژه روحانیون و رهبانان که منافع شغلی خودشان را کاملا در خطر می دیدند، هرگز به پیدایش و استقرار دین جدید، رضایت نمی دادند. آنان اعراب را در سطحی نمی دیدند که از سوی خداوند مورد خطاب قرار گیرند و پیامبری در بین آنان ظهور کند. قرآن باور آنان را در این خصوص چنین گزارش می کند:

«ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب و لاالمشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم و الله یختص برحمته من یشاء و الله ذو الفضل العظیم»
«کسانی که از اهل کتاب کافر شدند و نه مشرکان [هیچ کدام] دوست نمی دارند خیری از جانب پروردگارتان بر شما فرود آید، با آن که خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص می دهد، و خدا دارای بخششثی عظیم است.»
آنان چیزی جز پیروی همگان از کیش خود را قبول نداشتند:
«و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم»
«هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمی شوند مگر آن که از کیش آنان پیروی کنی....»
به همین جهت، تلاش های پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای حل مسالمت آمیز و یافتن راهی میانه برای از بین بردن اختلاف یهودیان و مسلمانان، با شکست مواجه شد و رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ علی رغم خواست قلبی خود، چاره ای جز این ندید که مرکزیت یهود را در مدینه از بین ببرد و دژهای استوار آنان را در هم بریزد و کانون فساد را نابود کند. نتیجه چنین اجباری جنگ هایی شد که باید در جای مناسب بدان پرداخت.
به هر حال، گروه سوم از یهودیان که همان احبار و روحانیون دنیا طلب یهودی بودند که توده های ناآگاه را زیر نفوذ خود داشتند، از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بود و بسیاری از آیات قرآنی که در مورد یهودیان آمده و در آنها گاه برخورد تند دیده می شود، مربوط به همین گروه است.

نویسنده : محمد علی سلطانی

منابع: 

فرهنگ جهاد ، بهار و تابستان 1385، شماره 43 و 44