اعتبار شهادت در میان ملل مختلف و در اسلام‏

اجتماع مدنى كه داير در بين ما عائله بشر است و معارضاتى كه در جميع جهات زندگى زمينى ما بين قواى فعاله ما هست خواه ناخواه انواع اختلافات و خصومتها پيش مى ‏آورد، زيرا چه بسا اتفاق مى ‏افتد كه يك فرد از بشر مى ‏خواهد از لذتى كه در نظر دارد تمتعى ببرد، افراد ديگرى هم مى خواهند از همان لذت بهره و سهمى داشته باشند و يا اصلا او را بى ‏بهره كرده و كنار زده و همه را به خود اختصاص دهند،

اين معارضه خود باعث مى ‏شود لذت مذكور بيش از آنچه كه هست جلوه نموده و دلها را شيفته خود كند و دل دادگان، براى رسيدن به آن به نزاع و كشمكش بپردازند، و اين كشمكش‏ها كار را به جايى رسانيده كه بشر در خود احساس احتياج به حكومت و قضاوتى كه بتواند از عهده فصل اين خصومات و كشمكش‏ها برآيد بنمايد، و اولين چيزى را كه دستگاه قضاوت و حكومت لازم دارد اين است كه قضايا و وقايع همانطورى كه واقع شده، بدون هيچ گونه تغيير و تحريفى ضبط شود، تا آنكه عين واقعه، مورد بررسى و قضاوت قضات قرار گيرد، و اين معنا واضح است و جاى ترديد نيست.
و نيز جاى ترديد نيست كه وقتى وقايع درست ضبط مى‏شود كه كسانى شاهد و ناظر بر آن بوده و آن را به ذهن بسپارند و يا ماجرا را نوشته و يا بوسيله ديگرى كه براى كنترل حوادث در دسترس بشر است ضبط نمايند، و در موقع لزوم به آنچه كه ديده و يا نوشته‏ اند شهادت دهند.
البته ممكن است راه‏هاى ديگرى هم براى حفظ و ضبط حوادث باشد و ليكن شهادت از ساير وسايل ممكن از چند جهت امتياز دارد.

اول اينكه: ساير اسباب ضبط، امورى هستند كه براى عموم مردم ميسر نيستند، حتى نوشتن كه از همه وسايل تا اندازه‏اى عمومى‏تر و آسان‏تر و بى‏ خرج‏ تر است باز براى جميع مردم‏ امكان ندارد حتى امروز كه روز تمدن بشر است باز همه مردم قادر بنوشتن نيستند تا چه رسد به داشتن وسايلى ديگر از قبيل ضبط صوت و امثال آن، به خلاف شهادت كه هميشه و براى همه افراد امكان دارد.

 

اعتبار شهادت در ميان ملل مختلف و در اسلام‏

دوم اينكه: شهادت كه عبارتست از تشريح زبانى، تحمل و ضبطش از خطر دستخوش عوارض شدن، دورتر از ساير وسايل است، و نسبت به نوشتن و امثال آن از دستبرد حوادث مصون‏تر است، و لذا مى‏بينيم هيچ يك از امت‏ها با همه اختلافى كه در سنن اجتماعى و سليقه ‏هاى قومى و ملى و با آن تفاوت فاحشى كه در ترقى و عقب ماندگى و تمدن و توحش دارند، با اينهمه در مجتمعات خود نسبت به شهادت، خود را بى‏نياز ندانسته و از قبول آن شانه خالى نكرده و تا اندازه ‏اى به اعتبار آن اعتراف دارند، روى اين حساب شهادت كسى معتبر است كه يكى از افراد مجتمع و جزئى از اجتماع بشمار آيد و لذا اعتبارى به شهادت اطفال غير مميز و ديوانگانى كه نمى‏فهمند چه مى‏گويند، نيست.
و نيز از همين جهت بعضى از ملل وحشى كه زنان را جزو اجتماع بشرى نمى‏شمارند شهادت‏شان را هم معتبر نمى‏دانند، چنان كه سنن اجتماعى غالب امتهاى قديمى مانند روم و يونان و غير آنها به همين منوال جريان داشته است، و اسلام هم كه دين فطرت است شهادت را معتبر دانسته و در بين ساير وسايل تنها آن را معتبر داشته و ساير وسايل را از درجه اعتبار ساقط دانسته، مگر در صورتى كه افاده علم كند و در باره اعتبار شهادت فرموده:" وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ" 1
و نيز فرموده:" وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ" 2 و نيز فرموده:" وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ" 3.
و در باره عدد شهود جز در مساله زنا در جميع موارد دو نفر را كافى دانسته كه هر كدام ديگرى را تاييد كند و فرموده:" وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏ وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى‏ أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلَّا تَرْتابُوا" 4
چون ذيل آيه افاده مى‏كند كه آنچه در صدر آيه درباره احكام شهادت ذكر شده كه از آن جمله ضميمه شدن يكى است به ديگرى به عدالت و اقامه شهادت و رفع سوء غرض بيشتر مطابقت دارد، چون اسلام در تشخيص اينكه چه كسى از افراد مجتمع بشمار مى‏رود و خلاصه چه كسانى مجتمع انسانى را تشكيل مى‏دهند زنان را هم جزو مجتمع و مشمول حكم شهادت مى‏دانست، از اين رو زنان را هم در اقامه شهادت با مردان سهيم نموده و حق اداى شهادات را هم به آنان داده، الا اينكه چون مجتمعى را كه اسلام بوجود آورده مجتمعى است كه ساختمانش بر پايه عقل نهاده شده نه بر عواطف، و زنان جنبه عواطفشان بر تعقلشان غلبه دارد، از اين رو از اين حق به زنان نصف مردان داده.
بنا بر اين شهادت دو نفر از زنان معادل يك نفر از مردان خواهد بود، چنان كه آيه شريفه گذشته نيز به اين حكمت اشاره كرده و فرموده:" أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏- تا اگر يكى از آن دو گمراه و دستخوش عواطف شد ديگرى متذكرش سازد" و ما در جزء چهارم اين كتاب آنجا كه حقوق زن در اسلام را بيان مى‏داشتيم مطالبى كه براى اين بحث نافع باشد گذرانديم، البته براى شهادت در كتب مفصله فقه احكام زياد و فروعات بسيار مبسوطى هست كه چون از غرض ما در اين بحث خارج است متعرض آن نمى‏شويم.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:
1.  و شهادت را براى خدا اقامه كنيد. سوره طلاق آيه 2.
2.  و كتمان مكنيد شهادت را و كسى كه آن را كتمان كند محققا دلش گنه كار است. سوره بقره آيه 283.
3.  مؤمنين كسانى هستند كه شهادت‏هاى خود را اقامه مى‏كنند. سوره معارج آيه 33.
4.  از دو نفر از مردان خود بخواهيد تا معامله شما و سند آن را گواهى كنند، پس اگر دو نفر مرد فراهم نشد يك مرد و دو زن از كسانى كه رفتارشان مورد پسند شما باشد( عادل باشند) تا اگر يكى از آنان دچار گمراهى( فراموشى) شد ديگرى يادآوريش كند، گواهان هم نبايد تقاضا و استشهاد شما را رد نموده و از تحمل شهادت استنكاف ورزند، و از نوشتن و قباله كردن معاملات خود و تعيين مدت آن چه معامله كوچك باشد و چه بزرگ دريغ مكنيد، زيرا اين دستورى كه به شما داده شد به عدالت نزديك‏تر و براى ضبط وقايع و شهادات محكم‏تر است، و بدين وسيله است كه از شك و ترديد و اختلاف بهتر جلوگيرى مى‏شود. سوره بقره آيه 282.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره مائده – ذیل آيات 106-108