اعتدال و میانه روی در اسلام

مقدمه

اعتدال و ميانه روي، همان گونه که از نامش پيداست، به معناي پيمودن و گزينش راه ميانه و وسط  و عدم تمايل به دو طرف افراط  و تفريط مي باشد . اين واژه در منابع اسلامي، با الفاظي مانند «قصد» ،1 «اقتصاد» ،2 «وسط» 3 استعمال شده است.

با پژوهشي ژرف و عميق مي توان دريافت، همان گونه که اصل توحيد در تار و پود احکام و مقررات اسلام و آيات و روايات و سيره ائمه ( عليهم السلام) پيچيده شده، اصل اعتدال نيز در تشريع احکام لحاظ گرديده است . 

قرآن کريم، امت اسلام را امت ميانه و وسط مي نامد و مي فرمايد: «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا» ; 4 و اين چنين شما را امتي ميانه (معتدل) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم بر شما گواه باشد .

معناي آيه بالا اين است که در آيين اسلام، هيچ گونه افراط و تفريط وجود ندارد و مسلمانان برخلاف ساير فرقه ها، از مقرراتي پيروي مي کنند که قانونگذار آن، به تمام نيازهاي فطري بشر آگاه بوده و همه جهات زندگي جسمي و روحي او را در نظر گرفته است .

اصل اعتدال، که در قرآن کريم به آن عنايت فراواني شده است، در زندگي پر برکت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه هدي ( عليهم السلام) و در کليه اعمال و رفتارشان به روشني ديده مي شود . آنان هرگز در هيچ امري از اعتدال و ميانه روي خارج نشدند . سيره رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در همه وجوه، سيره اي معتدل بود . همان طوري که حضرت علي ( عليه السلام) در مورد آن حضرت فرموده است: «سيرته القصد» ; 5 رسول خدا، سيره و رفتارش ميانه و معتدل بود .

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در رفتار فردي، در خانواده و اجتماع، در اداره امور و سياست، در رويارويي با دشمنان و حتي در ميدان نبرد، اعتدال را پاس مي داشت و از افراط و تفريط در هر کاري پرهيز مي کرد و تاکيد فراوان داشت که امتش از او پيروي کنند و در زندگي ميانه روي پيشه سازند . از اين رو، مي فرمود: «يا ايها الناس عليکم بالقصد، عليکم بالقصد، عليکم بالقصد» ; 6 اي مردم! بر شما باد به ميانه روي، بر شما باد به ميانه روي، بر شما باد به ميانه روي .

متاسفانه، بيشتر افراد و بسياري از جوامع، در حيات خود فاقد اين اصل بوده و هستند . از اين رو، يا به دامن افراط افتاده، و يا در تفريط غلتيده اند و از مسير صحيح و طريق کمال و هدايت خارج شده اند . ريشه بسياري از انحرافات فردي و اجتماعي را مي توان در عدم رعايت اصل اعتدال جست .
اصولا شان عقل، اعتدال است و شان جهل، عدم اعتدال، يعني انسان عاقل انساني متعادل است و انسان جاهل غير متعادل . علي ( عليه السلام) درباره انسان جاهل همين شان را بيان مي فرمايد: «لاتري الجاهل الا مفرطا او مفرطا» ; جاهل را نمي بيني، مگر اين که يا افراط مي کند و يا تفريط . 7

 

قلمرو اعتدال و ميانه روي در اسلام

اعتدال و ميانه روي از ديدگاه اسلام، قلمرو وسيعي دارد و در همه جا به عنوان يک اصل خلل ناپذير اسلامي مطرح مي گردد و ابعاد فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، عقيدتي را از جزئي ترين تا مهم ترين موضوعات در برمي گيرد . ابعاد گوناگون «ميانه روي » در اسلام که به صورت اشاره بيان مي شود، عبارت است از:

 

1 . اعتدال در امور فردي

اسلام اعتدال را در زمينه امور فردي و شخصي، اعم از عبادت، گفتار، رفتار و ... منظور داشته و بر آن تاکيد مي ورزد که امور ذيل به عنوان نمونه ذکر مي شود:

 

الف) اعتدال در عبادت:

با اين که عبادت از شريف ترين مقولات محسوب مي شود، اسلام اعتدال و ميانه روي در آن را امري مهم منظور داشته است .

رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفيق و لاتکرهوا عبادة الله الي عباد الله فتکونوا کالراکب المنبت الذي لا سفرا قطع و لاظهرا ابقي » ; 8 اين دين محکم و متين است; پس با ملايمت در آن درآييد و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحميل نکنيد تا مانند سوار درمانده اي باشيد که نه مسافت پيموده و نه مرکبي به جا گذاشته است (به سبب زيادي سرعت، مرکبش در ميان راه از رفتن بازمانده و خودش هم به مقصد نرسيده است) .
آنان که اندازه نمي شناسند و در هر امري زياده روي يا کوتاهي مي کنند، به مقصد نمي رسند . دينداري نيز اعتدال مي طلبد و براي سيردادن آدميان به مقاصدي که دين مشخص کرده است، بايد ملاحظه استعداد و مرتبه وجودي آنان را نمود و تدرج را در تربيت رعايت کرد .

بسياري از والدين و مربيان، اين اصل (اعتدال در عبادت) را رعايت نمي کنند و نه تنها از تلاش خود نتيجه اي نمي گيرند، بلکه گاهي رفتارشان سبب واکنش و نتايج منفي مي شود . در آموزش تعاليم اسلامي به فرزندان، شرط اساسي رعايت اعتدال و ملايمت است; زيرا زياده روي در عبادات و تحميل آن بر ديگران، رويگرداني آنان را از عبادت و دين، در پي خواهد داشت .
اين گونه افراطها، هم براي افراط کننده و هم براي کساني که ناظر اين گونه روش ها هستند، زيان آور است . براي افراط کننده مضر است، زيرا روش افراطي قابل دوام نيست و دير يا زود خسته مي شود و از زير بار وظايف اصلي هم شانه خالي مي کند . براي ناظران زيان بخش است، زيرا آن ها را از گرايش به مذهب و پذيرش تکاليف ديني باز مي دارد و آن ها گمان مي کنند که اگر کسي بخواهد بنده خدا باشد و به وظايف ديني قيام کند، بايد از زندگي خود دست بکشد و خود را از هر نوع کار و لذت و آسايش محروم سازد تا بتواند مسلمان باشد و وظيفه شناس . ولي اگر مردم ببينند که مسلمانان، هم به امور زندگي خود مي رسند و هم به عبادت و وظايف ديني، بدون ترديد به سوي مذهب گرايش پيدا مي کنند و به سعادت و نيک بختي دنيا و آخرت نائل مي شوند .

ناگفته روشن است که تندروي در عبادت، کساني را شامل مي شود که غير از انجام عبادات واجب، آن قدر به عبادات استحبابي مي پردازند که زندگي آنان فلج مي شود و از کار و زندگي و ساير وظايف باز مي مانند و اين طبقه در جامعه معاصر کمتر ديده مي شوند و متاسفانه اکثريت مردم (خصوصا اقشار جوان با سرگرمي هاو حربه هايي که استعمار گران تدارک ديده اند)، در امر عبادات، گرفتار واماندگي هستند که حتي به انجام عبادات واجب نيز توجه نمي کنند .

 

ب) اعتدال در راه رفتن:

با اين که به حسب ظاهر، راه رفتن، مساله جزئي و پيش افتاده اي است، اما قرآن اعتدال را در همين مورد، مورد توجه قرار داده و مي فرمايد: «و اقصد في مشيک » ; 9 در راه رفتن ميانه رو باش .
در جاي ديگر اولين نشانه عباد الرحمن (بندگان خاص الهي) را تواضع در راه رفتن مي داند و مي فرمايد: «و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا» ; 10 بندگان شايسته خدا کساني هستند که روي زمين با تواضع راه مي روند .

 

ج) اعتدال در سخن گفتن:

سخن و بيان از نعمت هاي بزرگ الهي و مهم ترين عامل نقل و انتقال مکنونات ضمير آدمي است که خداوند آن را مايه امتياز انسان از موجودات ديگر قرار داده است، و مي فرمايد: «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان » ; 11 خداوند رحمان، قرآن را تعليم فرمود . انسان را آفريد و به او بيان را آموخت .
با اين حال، اگر حرف زدن از حد اعتدال خارج شد و به پرگويي مبدل گشت، به جاي نعمت، نقمت خواهد شد . از اين رو، دانشمندان علم اخلاق در غير موارد ضروري، سکوت را اولي از کلام مي دانند .

حضرت علي ( عليه السلام) مي فرمايد: «الکلام کالدواء قليله ينفع و کثيره قاتل » ; 12 سخن گفتن مانند داروست; کم آن نفع مي رساند و زياده روي در آن کشنده و مهلک است . باز آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد: «من کثر کلامه کثر خطاؤه » ; 13 کسي که بسيار سخن مي گويد، خطا و اشتباهش بسيار خواهد بود .

کم گوي و گزيده گوي چون دُر         تا زِ اندک تو جهان شود پر 14

بنابراين، سخن بايد عاقلانه، حکيمانه، سنجيده و دور از افراط و تفريط باشد تا انسان در گرداب زيان هاي اخلاقي و اجتماعي گفتار فرو نيفتد .

 

د) تعادل در خوراک:

مساله خوردن و آشاميدن نيز از مسائلي است که بسياري از مردم درباره آن دو، گرفتار افراط و تفريط مي شوند، و البته بيشتر در جانب افراط .
ترديدي نيست که انسان، براي زنده ماندن، احتياج به غذا دارد و بايد به سلول هاي بدن، غذا برسد تا بتوانند به حيات خود ادامه دهند . ولي مطلب مهم اين است که مقدار غذاي مورد احتياج يک انسان چقدر است و آيا زياده روي در غذا به سود او است يا به زيان او؟

امام رضا ( عليه السلام) مي فرمايند: بدان که بدن انسان همانند زمين پاکيزه اي است که براي آباد کردن آن، اگر اعتدال در آن رعايت شود و آب به مقدار لازم به آن داده شود، نه آن اندازه که زمين زير آب غرق شود و نه آن اندازه کم که تشنه بماند، چنان زمين، آباد مي شود و محصول فراواني مي دهد . ولي اگر از رسيدگي صحيح غفلت شود، آن زمين فاسد و تباه مي گردد . بدن انسان نيز چنين است . با توجه و مراقبت در خوردني ها و نوشيدني ها، بدن سلامت و صحت مي يابد و نعمت و عافيت را به دست مي آورد . 15
در زمان هارون الرشيد، خليفه عباسي، يک پزشک نامدار مسيحي در بغداد زندگي مي کرد که او را بختيشوع مي ناميدند . روزي اين پزشک از دانشمند معاصر خود، به نام واقدي، پرسيد: آيا در قرآن شما، درباره طب هم چيزي هست؟ واقدي گفت: آري، يک جمله کوتاه «کلوا و اشربوا و لاتسرفوا» 16که خداوند در اين آيه به مسلمانان دستور مي دهد: از خوردني ها و آشاميدني ها استفاده کنند، ولي در خوردن و نوشيدن زياده روي و اسراف ننمايند .
پزشک مسيحي پرسيد: آيا پيامبر شما درباره طب چيزي گفته است؟
واقدي گفت: آري، پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «المعدة بيت کل داء و الحمية راس کل دواء» ; 17معده جايگاه و خانه تمام دردها و امساک و خوردن، سرآمد همه درمان هاست . پزشک مسيحي گفت: قرآن و پيامبر اسلام، چيزي براي جالينوس در طب باقي نگذاشته اند و اساسي ترين پيشگيري و درمان بيماري ها را با کوتاه ترين عبارات بيان نموده اند . 18
سعدي فرمود:

نه چندان بخور کز دهانت درآيد                نه چندان که از ضعف جانت به درآيد

 

2. اعتدال در امور اجتماعي

در برخوردها و مناسبات اجتماعي بايد اعتدال و ميانه روي رعايت شود. آنچه در اين بخش متذکر مي شويم، عبارتند از:

 

الف) دوستي و دشمني:

با اين که اسلام از پيوندهاي دوستي که ميان افراد مسلمان برقرار مي شود جانبداري مي کند و اين دوستي را سرمايه هاي ارزنده و گرانبها مي شمارد، ولي با افراط در رفاقت و دوستي مخالف است و خواهان اعتدال در روابط دوستانه مي باشد. حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد: «أحبِبْ حَبيبَکَ هونا مّا، عَسي أن يَکون بَغيضَکَ يوما مّا، و أبغِض بَغيضَک هونا مّا، عَسي أن يَکون حَبيبَکَ يَوما مّا»19 با دوست خود در حد اعتدال دوستي کن؛ زيرا ممکن است آن دوست، روزي دشمن تو گردد. و در دشمني خود نيز معتدل باش؛ زيرا ممکن است همان دشمن، روزي دوست تو گردد.
بعضي از افراد در دوستي افراط مي کنند، به طوري که همه اسرار خويش، حتي مسائل خصوصي زندگي خود را با دوست در ميان مي گذارند؛ در حالي که چه بسا همين شخص روزي دشمن او شود. عکس قضيه نيز صادق است. بعضي از اين افراد، وقتي با کسي دشمن مي شوند، در دشمني افراط مي کنند و راه بازگشت را برخود مي بندند. حضرت علي(عليه السلام) در نامه خود به فرزندش، به اين نکته مهم و ظريف اشاره کرده، مي فرمايد: «إن أرَدتَ قَطيعةَ أخيکَ فَاستَبِق لَهُ مِن نَفسِک بَقيَّةً يَرجِعُ إليها إن بَدا لَه ذلک يَوما مّا»؛20 اگر خواستي رابطه ات را با برادرت قطع کني، راهي برايش بگذار که اگر روزي خواست برگردد، راه بازگشت داشته باشد.
سعدي با بهره گيري از اين روايات مي گويد: «هر آن سرّي که داري، با دوست در ميان منه، چه داني که وقتي دشمن گردد، و هر گزندي که تواني به دشمن مرسان که وقتي دوست شود.»21

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است       با دوستان مروّت با دشمنان مدارا (حافظ)

 

ب) اعتماد:

هر چند اعتماد به افراد يکي از ريشه دارترين پايه هاي حيات اجتماعي به شمار مي رود و مورد تأييد اسلام و قرآن است، اما اعتماد بيش از حد به ديگران، به خصوص در مسائل خطير و سرنوشت ساز، با موازين عقلي و شرعي ناسازگار است. شرع مقدس در اين موارد، رعايت جانب احتياط و اعتدال را توصيه نموده است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «لاتثقنَّ بأخيک کلَّ الثقة فان صرعةَ الاسترسال لاتستقالُ»؛22به برادرت زياد اطمينان و اعتماد مکن که در اين صورت، قابل جبران نيست.

 

ج) دفاع:

شکي نيست که در نظام حقوقي، حق دفاع، مسلم و قطعي است. در روايات اسلامي، مبارزه شخص با متجاوز به جان و مال، مقدس شمرده شده و جان باختن بر سر آن، به عنوان شهادت تلقي شده است؛ اما در عين حال، اين دفاع نبايد از حد تجاوز کند. قرآن کريم مي فرمايد: «فمن اعتدي عليکم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليکم»؛23 کسي که به شما تجاوز کرد، به همان اندازه به او پاسخ دهيد.

دستور اسلام در خصوص واکنش شخص نسبت به رفتار سوء ديگران، در مرحله نخست، عفو و گذشت و در مرحله بعدي، احقاق حق در چارچوب انصاف و عدل است و تجاوز از آن جايز نيست.
اين موضوع حتي در مورد قاتل حضرت علي (عليه السلام) مورد تأکيد قرار گرفت. حضرت علي (عليه السلام) در بستر (بعد از ضربت ابن ملجم) فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! مبادا بعد از شهادت من، در خون مسلمانان غوطه ور شويد و بگوييد: علي(عليه السلام) کشته شد و به بهانه آن، خون هايي را بريزيد. آگاه باشيد! تنها قاتل من کشته خواهد شد. هنگامي که من از اين ضربه اي که بر من زده است، شهيد شدم، تنها يک ضربه کاري بر او بزنيد و پس از کشتن، بدن او را مثله نکنيد.24

 

د) معاشرت و برخورد:

در برخورد با ديگران، بايد حد اعتدال رعايت شود که همان تواضع است و از حالت افراط و تفريط که تکبر و ذلت نفس است، بايد اجتناب شود.

حد اعتدال در رفتار با مردم، در کلام امام علي (عليه السلام) آمده است که فرمود:«ليَجتمع في قلبک الافتقارُ الي الناس و الاستغناءُک عنهم يکون افتقارُک اليهم في لين کلامِکَ و حُسن سيرَتِک و يکونُ استغناؤُک عنهم في نزاهةِ عرضک و بقاء عزِّک»؛25هميشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش، هميشه احساس کن که به مردم نيازمندي و هميشه احساس کن که از مردم بي نيازي؛ اما نياز تو به مردم، در نرمي سخن و حسن سيرت و تواضع است، و استغناي تو از مردم، در حفظ آبرو و بقاي عزت است.

در روايتي ديگر از امام صادق(عليه السلام) حد اعتدال و مياده روي در معاشرت با مردم را چنين بيان مي کنند: «لاتکن فظّا غيظا يکره الناس قربکَ و لاتکن واهنا يحقِّرُک من عرفکَ»؛26 تند خو و بد برخورد مباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند و خودت را آن قدر پست نگير که هر کس تو را مي شناسد، تحقيرت کند (نه فظ غليظ باش و نه واهن).
در معاشرت با مردم، ضمن احترام و تکريم ديگران، بايد مواظب بود که آن احترام به ذلّت و احساس حقارت منتهي نشود.
تواضع گرچه محبوب است و اجر بيکران دارد ، نشايد کرد با هر کس که هيبت را زيان دارد

حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «روزي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر جمعي از اصحابش وارد شد. آنان باگشاده رويي و احترام حضرت را سيد و مولاي خود خواندند. حضرت سخت خشمگين شد و فرمود: اين طور سخن مگوييد و مرا سيد و مولا نخوانيد، بلکه بگوييد پيغمبر ما و فرستاده خدا. به راستي و حقيقت سخن بگوييد و در گفتار خود زياده روي و غلو نکنيد که گرفتار ضلالت و گمراهي خواهيد شد.»27

 

ه) مدح و ذم ديگران:

تحسين اگر از حد و مرز اعتدال خارج شود، به چاپلوسي و خارج شدن از حق منجر مي شود. همان طور که خودداري از تحسين نيز ـ که ريشه در کم رويي يا صفات رذيله اي چون حسد دارد ـ موجب دلسردي و عدم کارايي افراد مي شود. حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد:«الثّناءُ بأکثرِ من الاستحقاق ملق و التقصيرُ عن الاستحقاق يميُّ او حسد»؛28 ثنا گفتن بيش از حد شايستگي، تملق است و کمتر از آنچه سزاوارند، يا ناشي از عجز است يا منشأ آن حسد است.

 

3. ريشه افراط و تفريط

ناتواني عقل، سبب اصلي افراط و تفريط است. کساني که دچار افراط و تفريط مي شوند، عموما دست خوش نوعي عدم تعادل و توازن هستند و اگر در همان حال بتوانند به وجدان و عقل خود مراجعه کنند، درمي يابند که هر جا دست خوش ضعف عقل گرديده اند، به عدم تعادل مبتلا شده، راه افراط و تفريط پيموده اند. امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «العاقل من وضع الاشياء مواضعها و الجاهل ضدّ ذلک»؛29 عاقل کسي است که هر کاري را به وقت و در جاي خود انجام مي دهد، و جاهل کسي است که ضدّ اين عمل مي کند.
در جاي ديگر، ناآگاهي انسان عامل افراط و تفريط معرفي شده است. امام علي (عليه السلام) فرمود: «لايري الجاهل الا مفرطا او مفرّطا.»30

 

نویسنده: عسکر اسلام پور کريمي
 

  • 1. «المومن سيرته القصد، و سنته الرشد» ، ميزان الحکمه، ج 10، ص 489 .
  • 2. «من اقتصد اغناه الله » ، همان .
  • 3. «و نحن امة الوسط » ، سيره نبوي، ج 1، ص 174 .
  • 4. بقره/143 .
  • 5. نهج البلاغه، کلمات قصار، 67 .
  • 6. کنز العمال، ج 3، ص 28 .
  • 7. سيره نبوي، ج 1، ص 172 و 171; نهج البلاغه، حکمت 70 .
  • 8. بحارالانوار، ج 71، ص 212، ح 3 .
  • 9. لقمان/19 .
  • 10. فرقان/63 .
  • 11. . الرحمن/4 - 1 .
  • 12. غررالحکم، ج 2، ص 159 .
  • 13. نهج البلاغه، حکمت 349 .
  • 14. نظامي گنجوي، ليلي و مجنون، در نصيحت فرزند .
  • 15. بحارالانوار، ج 59، ص 310; ر . ک: رساله ذهبيه حضرت رضا (ع) .
  • 16. اعراف/31 .
  • 17. بحارالانوار، ج 14 قديم .
  • 18. نامه زندگي، ص 41 .
  • 19. . مصطفي زماني، شرح نهج البلاغه، ج 4، کلمات 274، ص 283.
  • 20. نهج البلاغه، نامه 31.
  • 21. گلستان سعدي، باب هشتم.
  • 22. .بحارالانوار، ج 71، ص 174.
  • 23. بقره / 194
  • 24. نهج البلاغه، نامه 47.
  • 25. وسايل الشيعه، ج 8، ص 401.
  • 26. بحارالانوار، ج 75، ص 283.
  • 27. جعفريات، ص 184.
  • 28. .نهج البلاغه، کلمات قصار.
  • 29. .ميزان الحکمه، ج 6، ص 417.
  • 30. نهج البلاغه، حکمت 70.
منابع: 

شمیم یاس > اردیبهشت 1383، شماره 14