بررسی دیدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحی قرآنی

چكيده:

برخي مستشرقان معتقدند که پیامبر همه‌ي معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ي جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلي) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی کتب یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی).
به اعتقاد نگارنده صاحبان اين نگرش به وحیانیت قرآن، راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده‌اند و مستندی تاریخی ندارند، بلكه جریان نامسلّم تاریخی را با پیش فرضهای خود بازسازی نموده و بر شواهد قطعی و مسلّم تاریخی ترجیح داده‌اند.

مقدمه

برخي مستشرقان معتقدند که پیامبر همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ي جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزيرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفته‌اند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» تقسیم می‌شوند.
در این نوشتار به بررسی مصادر ياد شده و اشکالهاي مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن مي‌پردازيم و بدانها پاسخ مي‌دهيم.

 

مصادر داخلی

برخي منابع داخلي كه مستشرقان به عنوان مصادر وحي قرآني مي‌شمارند، عبارت‌ است از:
1. اعمال و رفتار اعراب جاهلی: هاملتون گیب (H.GIBB)، مستشرق انگلیسی می گوید:
«محمّد مانند هر شخصیت مبتکری از یک سو از اوضاع داخلی متأثّر است  و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده، تأثیر می پذیرد و در این تأثیر گذاری، مکّه نقش ممتازی دارد و می‌توان گفت که تأثیر دوران مکّه بر سراسر زندگی محمّد هویدا است و به تعبیر انسانی می توان گفت: محمّد پیروز شد؛ چرا که یکی از مکّی‌ها بود» 1

2. اشعار أمیة بن أبی الصلت: کلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوی می‌نويسد:
«اصلی‌ترین مصدر قرآن کریم، اشعار أمیة بن أبی الصلت است؛ چرا که میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستان های پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان کرده است] مسلمانان، شعر امیّه را نابود کردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد» 2

در اين زمينه «پُوِر(POWER)» می‌گوید:
«تشابهی که بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت می کند که پیامبر، معارفش را از او اخذ کرده؛ چرا که او بر پیامبر مقدّم بوده است» (همان، 270 به نقل از مقدمه دیوان أمیة بن أبی الصلت).

3. حنفاء 3 می‌گوید:
«پیش از بعثت پیامبر نیز مردم جزیرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پیامبر گفته، صرفاً مکمّل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است» 4

 

مصادر خارجی

بلاشر (BLACHERE) می‌گوید:
«تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت می‌کند که قرآن، کتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سوره‌های مکّه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است» 5
مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کرده‌اند، به دو قسمت اساسی تقسیم می شود:
مصادر کتبی (مثلاً با مطالعه‌ي کتاب‌های عهد قدیم و جدید و...)
مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفاده‌ي معارف از آن‌ها به صورت شفاهی).

 

1. مصادر کتبی

سیدرسکی(SIDERSKEY) در کتاب خود «اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیره‌ي انبیاء» قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع مي‌دهد. قصّه‌ي آدم و نزولش از جنّت، قصّه‌ي ابراهیم و تلمود، یوسف، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و... را به کتابهای یهودی و مسیحی باز مي‌گرداند و تک تک آیات مشتمل بر این قصص را به کتابهای «الأغداه» (Aggadaho) که به زبان عبری است و «أناجیل مسیحیت» و «تورات» باز مي‌گرداند 6
گلدزیهر (Goldziher) می‌گوید:
«مطالبی را که قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان می‌کند و آن چه که پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت می‌دهد، همه مجموعه‌هایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان که پیامبر با ارتباط با عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آن‌ها را شناخته است و از آن‌ها متأثّر شده به نحوی که این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی درآمده است و او به یقین رسیده است که آن‌ها وحی الهی هستند» 7
سپرینجر(SPRENGER) گمان می‌کند کتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت 8

 

2. مصادر شفاهی

عدّه‌ای از مستشرقان که مي‌ديدند کتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و «اُمّی» بودن پیامبر هم نفی كردني نيست، گفتند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت آموزه‌هاي شفاهی از ادیان پيشين استفاده کرده است. وات (M.WATT) در این باره می‌گوید:
«پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از کتاب‌های مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست که معارف این کتاب‌ها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آن‌ها مجادله و مناقشه می‌کرده است 9
تئودور نولدکه (T.NOLDEKE) در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادر خارجی در نظر می‌گیرد، می‌نویسد:
«پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود» 10
به نظر این گروه پیامبر می‌توانست از چند نفر استفاده کند:
ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیله‌ي او به تمام معارفش دست یافت 11
بحیرای راهب: به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی با این راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد 12
منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقيم مکّه بودند.

 

نقد و بررسي

یکی از اشکالهاي اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان اين است كه راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و فاقد مستند تاریخی براي اثبات مدعا است.
هرکس تاریخ پیش و پس از اسلام اعراب را مطالعه کند، مي‌فهمد که اسلام چگونه تحوّل ایجاد کرد و اگر به رفتار مشرکان با پیامبر در آغاز دعوت توجّه کند، می‌یابد که آنچه را پیامبر بیان کرد نه تنها در جهت و ادامه‌ي افکار و اعمال مشرکان نبود؛ کاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یک از اعمال مشرکان سازگار نبود و هیچ یک از اعمال آنها را نمی‌پذیرفت، از این رو هیچ عملی از زمان مشرکان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.
از طرف ديگر تشابه ظاهری بعضی اعمال و عبادات اعراب جاهلی و اسلام بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نمي‌كند، زيرا بیش‌تر این اعمال می‌تواند منشأ الهی داشته و از سوي پیامبران سابق تشریع شده باشد، ولي به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شده باشد، همچون حج كه از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود، امّا مشرکان آن را تحریف کردند. برای مثال، خیلی افراد این عمل را با بدن عريان انجام می‌دادند كه به «حلة» معروف بودند (طبری، 1903، 2/170). در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقریر کرد و کیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.

امیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانسته اند که از ظهور پیامبری در زمان خودش خبر می داد و آرزو داشت که خود آن پیامبر باشد. وقتی محمّد برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت کفر ورزید. وقتی پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش کفر ورزیده است 13
تشابه شعر امیه و پیامبر بر تأثيرپذيري رسول اكرم از وي دلالت نمی‌کند؛ چرا که تأثيرپذيري پیامبر يك احتمال در کنار دو احتمال دیگر تأثيرپذيري (امیه از قرآن، عدم تأثيرپذيري هر يك از دیگری) است.

هيچ دليلي برای تاثيرپذيري پیامبر از اميه، وجود ندارد. حتّی در زمان پیامبر هم کسی احتمال چنین تاثير پذيري را نمي‌داد؛ با اینکه اعراب، با اشعار امیه آشنا بودند. از سویی مشرکان، وحیانی بودن قرآن را قبول نمی‌کردند پس اگر چنین احتمالی می‌دادند، حتماً پیغمبر را متّهم می‌کردند؛ چرا که بارها پیامبر را به بهانه‌های گوناگونی متّهم کرده بودند؛ برای مثال به اين آيه توجه كنيد: لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ 14؛ «و بيقين مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: «(اين قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد.» در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غير عربى) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربى روشن است» ولی در این مورد، اتّهامی از سوی مشرکان در کتابهای تاریخی ثبت نشده است. پس فقط یکی از دو احتمال دیگر باید صادق باشد. بعضی هم احتمال دوم (تاثيرپذيري امیه از قرآن) را تقویت کرده اند، چون اميه تا سال نهم هجری زنده بود و تاریخ سرودن بیشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پیامبر است 15

حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خیلی کم و عقایدشان در هاله‌ای از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانیت، حشر، بعث و... چیست؟ تا بتوان معارف قرآنی را با افکار و عقاید آنها مقایسه کرد. یگانه چیزی که از آنها  در دست است، در چهار رأی خلاصه می‌شود که فخر رازی و امین طبرسی آنها را چنین نقل می‌کنند:
الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است که به حجّ بیت الله اعتقاد داشتند.
ب. از مجاهد نقل شده است که تابع حق تعالی بودند.
ج. تابع شريعت حضرت ابراهیم بودند.
د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت می‌شناختند. 16
از سوی دیگر، همین حنفاء اگر قرآن را با عقاید خویش موافق می‌دانستند، هرگز با آن مقابله نمی‌کردند؛ حال آنکه عدّه‌ای از آنها همچون أبی عامر بن صیفی (راهب) وأمیه‌ي بن أبی‌الصلت با قلم و شمشیر در مقابل اسلام ایستادند 17.

تشابه قرآن و بعضی کتابهای ادیان دیگر، دلیل این نیست که آنها ریشه‌ي قرآن باشند، بلکه نشان می‌دهد که قرآن و دیگر کتابهای آسمانی ریشه‌ای واحد دارند كه همان وحی الهی است.
هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده است که کتابهای مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیره‌ي العرب باشد؛ بلکه بیش‌تر مورّخان، تاریخ ترجمه‌ي این کتابها به عربی را مربوط به سالها پس از رحلت پیامبر، یعنی اواسط خلافت بنی‌امیه می‌دانند 18
اگر ثابت شود که محمّد در کودکی راهبی را ملاقات کرده است، هرگز نمی‌توان با آن اثبات کرد که آن راهب کتاب مقدّس را برای محمّد شرح داده یا برخی از آموزه‌های دینی را به او آموخته است.
از این راهب مسیحی (بحیرا) اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه که مورّخان سیره‌نویس ذکر کرده‌اند و خلاصه‌اش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یک عالم مسیحی برخوردند که بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه که بحیرا درباره محمّد می‌دانست، یهودیان هم می‌دانستند 19
جز این ملاقات که شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نکشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. حال پرسش اين است كه در این ملاقات چند دقیقه‌ای، بحیرا چه مقدار از معارف مسیحیت را می‌توانست به پیامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اینکه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی کم بود، چقدر می‌توانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری که سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ کند؟
از طرفی، عموی پیامبر هم در این دیدار در کنار او بود. چگونه ممکن است چیزی از فراگيري پیامبر از بحیرا را به کسی نقل نکرده باشد؟
ورقة بن نوفل پیش از اسلام تابع دین مسیحیت بود 20 و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود 21. ابوالحسن برهان الدین بقاعی کتابی درباره‌ي ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم از پیامبر درباره‌ي مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند.
مجموع ملاقاتهای پیامبر با ورقه که در تاریخ ثبت شده است، بیش تر از سه یا چهار مورد نيست و در هیچ کدام به استفاده پیامبر از ورقه اشاره نشده است؛ بلکه مستندهای تاریخی شهادت می‌دهند که ورقه به نبوّت پیامبر و نزول وحی بر او گواهی داده است.
وقتی خدیجه آنچه را پس از نزول وحی بر پیامبر دیده و شنیده بود، با ورقه در میان گذاشت، ورقه کمی تأمّل کرد و گفت:«قدوس، قدوس! اي خديجه سوگند به کسی که جان ورقه به دست او است اگر راست بگویی، ناموس اکبر که روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به سوی او آمده است و او پیامبر این مردم است» 22.
ورقه يك بار هم پیامبر را در کنار کعبه ملاقات کرد و از وقایع پیش آمده پرسید و چون مطّلع شد، گفت: «سوگند به آن که جانم به دست او است، تو پیامبر این مردمی و ناموس اکبر که روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به  سوی تو روی آورده است. تو را تکذیب می کنند و به توآزار می رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خدای را یاری می‌کنم» 23
بر اساس آنچه گفتيم سخن مستشرقان هیچ دلیل و حتّی مؤیّدی ندارد. چگونه ممکن است کسی نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحی الهی (ناموس اکبر) تشخیص بدهد و شخص موحّدی چون ورقه به نبوّت پیامبر ساختگی گواهي دهد؟
مورّخان در مکّه قبیله‌ای را ذکر نکرده اند که یهودی باشد، و يهوديان آن دسته از قبایل را که از آنان به عنوان يهوديان مدینه نام برده مي‌شود، یهودی نمي‌‌دانند، زيرا افکار آنها طبق شریعت یهود و اعمالشان طبق احکام تلمود نبود 24
کاسکیل می‌نویسد: «عرب یهود، هرگز واقعی نبودند؛ بلکه فقط خود را شبیه یهودیان کرده بودند» (جواد علی، 1970، 6/530).
ونکلیر (WINKLER) معتقد است: «یهودیان جزیره عرب به هیچ یک از اصول یهودیت پاي‌بند نبودند» 25
وقتی یهودیان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستی از معارف و شرایع یهود داشتند و نه عامل به آن معارف بودند، چگونه می‌توان همه‌ي معارف و شرایع و قصص قرآنی را متأثّر از آنها دانست؟
مورّخان حضور جماعتی غیر بومی از مسيحيان تاجر، صنعتگر یا برده را در مکّه ثبت کرده‌اند. اینها افرادی بودند که قریش پیش از مستشرقان پیامبر را به اخذ مطالب قرآنی از آنها متهم کرده بودند.
اين آيات گوياي مدعاي ماست « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»؛ «و بيقين مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: «(اين قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد.» در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غير عربى) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربى روشن است» 26
« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ»؛ «و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند: «اين [كتاب‏] نيست جز دروغى بزرگ كه آن را بر بافته است؛ و گروهى ديگر او را بر اين (كار) يارى داده‏اند.» و بيقين (با اين سخن،) ستم و باطلى را آوردند» 27
مورّخان گفته‌اند كه آنها «یعیش»، «عداس مولی حویطب بن عبد الغری»، «سیار مولی العلاء بن الحضرمی»، «جبر مولی عامر» بودند که تورات می‌خواندند 28؛ حال آنکه در هیچ جریان تاریخی، ارتباط پیامبر با این افراد يا ديگر نصرانیان مکّه، پیش از اسلام ضبط نشده است.
اگر وحی ساخته محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، چرا در مواردی که به نفع خود بود، وحی نمی‌ساخت؟ برای مثال در جریان افک 29، وحی یک ماه قطع شد و حضرت تا نزول دوباره وحی تهمتها و سرزنشهای منافقان را تحمّل کرد. در داستان تغيير قبله از بیت المقدس به کعبه نيز تا 16 ماه زیر فشار تهمتهای مشرکان بود. اگر وحی تابع اراده‌ي الهی نبود و در دست پیامبر قرار داشت، چرا زودتر قبله را به کعبه تغییر نداد؟

قرآن، خبرهای بسیاری درباره‌ي آینده دارد که همه‌ي آنها واقع شده‌اند. برای مثال به نمونه‌هايي توجه مي‌كنيم: «غُلِبَتِ الرُّومُ، فِي أَدْنَى‏ الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ» 30؛ روم در نزدیک ترین سرزمین [به شما] مغلوب شد، ولی آنها به زودی [در همین زمان های نزدیک] پیروز خواهند شد».
اين وعده قرآن عملي شد و رومیان پس از چند سال پیروز شدند.
«سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ» 31؛ «به زودی آن جماعت [مشرکان] در جنگ شکست می‌خورند و برای فرار پشت می‌کنند».
در سال دوم هجری، مشرکان شکست سختی در جنگ بدر خوردند، با اینکه به ذهن کسی نمي‌رسيد. اگر قرآن، ساخته‌ي انسانی مانند ديگر انسانها است، او چگونه و از طریق چه کسانی می‌توانست به غیب متّصل باشد؟ بعید نیست که اینجا هم ذهن منحرف بعضی از مستشرقان دنبال مصدر غیرالهی باشد.

معارف ابلاغ شده به وسیله‌ي پیامبر درباره‌ي دنیا و آخرت، مسائل مربوط به قیامت، حشر و حساب، در مورد توحید و... اوّلاً همه یک سمت و سو دارند و هیچ تناقضی بین آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، کسی از دوره بیست ساله بعثت حضرت، كردار یا گفتاری که گوياي دوگانگی یا ترقّی و تجدد در آن‌ها باشد، سراغ ندارد و شاید این همان پاسخی است که خداوند با آن در آیه‌ي شریفه‌ي «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً»؛ «و آيا در قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مى‏يافتند»32 ساحت قدسی قرآن را از چنين تهمتها و گمانه‌زنیها تقدیس می‌کند.

از سوی دیگر، اگر چنین مواردی را در انسانهای عادی بتوانیم تصوّر کنیم، فقط در فردی می‌توان يافت که سالها زحمت بکشد و کار کند تا افکاری را که‌ از یهودیت، مسیحیت، حنفاء، اعراب جاهلی و... گرفته است، هماهنگ سازد و قواعد کلیه‌ای برای خود استخراج کند و هر کدام از این معارف را که با آن قواعد مطابقت نداشت، به گونه‌اي که مناسب با آنها باشد، اصلاح یا طرد کند و آن قدر در این معارف تأمّل و تفکّر کند که در طول بیست سال هرگز تردیدی در کلام و فعلش ظاهر نشود و چنان در این مسائل غوطه ور شود که همه‌ي آنها برایش ملکه شود تا هنگام برخورد با وقایع و مسائل گوناگون اشتباه نکند و... ؛ حال آنکه چنین پیشینه‌ای را هیچ مورّخي در تاریخ پیامبر ثبت نکرده است و کسی (حتّی مستشرقانی که بدون سند و دلیلی سخن می‌گویند) نگفته است كه کار او قبل از بعثت، تعلیم یا تعلّم معارف بود یا عمده‌ي وقتش را صرف این قبیل امور می‌کرد.

 

نتيجه

از آنچه گذشت نمي‌توان پذيرفت كه وحي قرآني برگرفته از مصادر داخلي (اعراب) يا خارجي (يهود و مسيحيت) باشد، بلكه اين مطالب مستشرقان ادعاي بدون دليل است. بلكه بر اساس آيات قرآن كه با عقايد مشركانه عرب جاهلي و برخي عقايد يهود و مسيحيت مخالفت ورزيده و در آيات متعدد به آنها اشاره كرده است، عكس اين مطلب برداشت مي‌شود، یعنی آیات قرآن کریم از جانب خدای تعالی بر رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردیده است.

 

نویسنده: مهدي سلطاني رناني

پی نوشت:

  • 1. (سالم الحاج، 2002، 1/268، به نقل از: کتابMohamedanisme,p.27).
  • 2. (همان، 270 به نقل از Journal Asiatique125).
  • 3. (دين حنيف ابراهيمي: رنان (RENAN)
  • 4. (همان،227).
  • 5. (همان، 296).
  • 6. (همان، 271؛مجله‌قبسات،1382، 193).
  • 7. (گلدزیهر،1992، 6).
  • 8. (جواد علی،1970، 6/681).
  • 9. (سالم الحاج 2002، 1/269 به نقل از: 37Mahomet).
  • 10. (همان: 1/295 به نقل ازSIDERSKY).
  • 11. (تهامی نقرة،1995،37).
  • 12. (محمود رامیار، 1369، 123 به بعد).
  • 13. (سالم الحاج، 2002، 1/270 به نقل از: امیة بن أبی‌الصلت حیاته و شعره).
  • 14. (نحل / 103)
  • 15. (جواد علی، 1970، 6/495).
  • 16. (طبرسي، 1373، 1 / 215 و فخر رازي، 1990، 4/89).
  • 17. (سالم الحاج، 2002، 1/277)
  • 18. (جواد علی، 1970، 6/681).
  • 19. (نویری، 1933، 16/91).
  • 20. (يعقوبی، 1980، 1/298 و ابن کثیر، 1963، 2/238)
  • 21. (مسعودی، 1346، 2 / 59 و ذهبی، 1990، 1/268)
  • 22. (طبری، 1903، 30/162، ابن هشام، 1995، 1/254)
  • 23. (طبری/ تاریخ طبری، 1903، 2/206، ابن هشام، 1995، 1/254).
  • 24. (اسرائیل ولفنسون،1927، 13).
  • 25. (سالم‌الحاج،2002، 1/287).
  • 26. (نحل / 103).
  • 27. (فرقان / 4).
  • 28. (طبری، 1903، 18/137)
  • 29. ( تهمت نامشروع به عایشه، سوره نور آیه 11)
  • 30. (روم / 2 و3)
  • 31. (قمر/ 45)
  • 32. (نساء/82)