رزق از نظر قرآن به چه معنا است؟

"تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ"(آل عمران-27).
معناى جمله مورد بحث اين است كه متصرف در امور خلق تويى، چون تويى كه هر كس را بخواهى بدون حساب روزى مى‏دهى.

 

رزق از نظر قرآن به چه معنا است؟

معناى رزق روشن و واضح است و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى‏آيد اين است كه در معناى اين كلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابيده، مثلا مى‏ گويند پادشاه به لشگريان رزق مى‏دهد، كه اين جمله تنها شامل مواد غذايى لشگر مى‏شود، قرآن كريم هم مى‏ فرمايد:" وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ"1 كه در اين آيه لباس جزء مصاديق رزق شمرده نشده است.
اين معناى اصلى و لغوى كلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذايى را كه به آدمى مى‏رسد، چه دهنده اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند، گويا رزق بخششى است كه به اندازه تلاش و كوشش انسان به او مى‏رسد هر چند كه عطا كننده آن معلوم نباشد، سپس توسعه ديگرى در معناى آن داده و آن را شامل هر سودى كه به انسان رسد نموده اند هر چند كه غذا نباشد، و به اين اعتبار همه مزاياى زندگى اعم از مال و جاه و عشيره و ياوران و جمال و علم و غيره را رزق خواندند.

در قرآن كريم هم به اين اعتبار آياتى وارد شده مانند آيه‏" أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ، وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ" 2.
و نيز از شعيب حكايت فرموده كه به قوم خود گفت:" يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي، وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً" 3 كه مراد وى از" رزق حسن" نبوت و علم بود، و از اين قبيل‏اند آيات مربوطه ديگر.

و آنچه از آيه شريفه:" إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ" 4 بر مى‏آيد البته با در نظر گرفتن اينكه مقام آن، مقام حصر است اين است كه اولا رزق به طور حقيقت جز به خدا منسوب نمى ‏شود، و هر جا به غير او نسبتش دهند از قبيل نسبت عمل خدا به غير خدا دادن است، مانند آيه:" وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ" 5 كه از آن استفاده مى‏شود رازق بسيار است، و خدا بهترين آنان است، و نيز مانند آيه:" وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ" 6 همانطور كه مى‏بينيم ملك و عزت كه مخصوص ذات خدا است، به غير خدا هم نسبت داده شده، به اين اعتبار كه غير او هم به اذن و تمليك او، ملك و عزت دارند.
و ثانيا استفاده مى‏شود كه آنچه خلق در وجودشان از آن بهره مند مى‏شوند رزق ايشان و خدا رازق آن رزق است، دليل بر اين معنا علاوه بر آيات بسيارى كه در باره رزق، سخن گفته، آيات زياد ديگرى است كه دلالت دارد بر اينكه خلق و امر و حكم و ملك (به كسره ميم) و مشيت و تدبير و خير همه خاص خداى عز و جل است.

 

آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى‏دهد رزق خدا نيست‏

و ثالثا بر مى‏آيد كه آنچه انسان در راه حرام مورد بهره‏بردارى قرار مى‏دهد، رزق خدا نيست، و نبايد وسيله معصيت را به خدا نسبت داد، براى اينكه خود خدا معاصى بندگان را به خود نسبت نداده، و تشريع عمل زشت را از خود نفى نموده فرمود:" قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ، أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ" 7.
و نيز فرموده:" إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ‏- تا آنجا كه مى‏فرمايد- وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ" 8 و حاشا از خداى سبحان كه از عملى نهى كند، و سپس بدان امر نمايد، و وسيله انجام آن را براى معصيت كار فراهم فرمايد.
هيچ منافاتى بين اين دو مطلب نيست كه از سويى مثلا طعام و شراب حرام به حسب تشريع رزق نباشد، و از سوى ديگر به حسب تكوين رزق و آفريده خدا باشد، براى اينكه خداى تعالى در تكوين، تكليفى نفرموده، (بله اگر فرموده بود خوك خلقت نكنيد، آن گاه خودش خوك خلق مى‏كرد بين گفتار و كردارش منافات بود، و ليكن هر جا كه خدا مردم را از رزقى نهى كرده به حسب تشريع، و هر جا رزق را به خود نسبت داده به حسب تكوين است" مترجم").
در اينجا ممكن است سؤال شود كه وقتى بيانى از خداى تعالى باعث اشتباه فهم‏هاى ساده مى‏شود، چرا از چنين بيانى صرفنظر نمى‏نمائيد؟ پاسخ اين است كه قرآن براى فهم‏هاى ساده به تنهايى نازل نشده، تا به خاطر به اشتباه نيفتادن آنان از بيان معارف حقيقى صرفنظر كند.
آرى قرآن شفا براى همه دلها است، كسى از قرآن متضرر نمى‏شود، مگر خاسران زيانكار هم چنان كه فرمود:" وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً" 9.

علاوه بر اينكه مى‏بينيم خداى سبحان در آيات قرآن كريم دادن ملك به امثال نمرودها و فرعون‏ها و دادن اموال به امثال قارونها را به خدا نسبت داده، پس اين نيست مگر اينكه همه اين رزقها به اذن خدا است، خدا اينگونه رزقهاى وسيع را در اختيار نامبردگان قرار مى‏دهد تا امتحانشان نموده و حجت عليه آنان تمام گشته و زمينه بيچارگى و استدراج آنان و مصالحى نظير اين فراهم آيد، و همه مى‏دانيم كه اين نسبت‏ها تشريفى است، و وقتى نسبت دادن تشريفى به خدا محذورى ندارد، نسبت دادن تكوينى كه مجالى براى حسن و قبح عقلى در آن نيست، بطريق اولى و روشن‏تر محذور ندارد.
و از سوى ديگر مى‏بينيم كه خداى تعالى هر چيزى را مخلوق خود و نازل شده از خزائن‏ رحمت خود دانسته، مثلا مى‏فرمايد:" وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ" 10.
و از سوى ديگر مى‏فرمايد: هر چه نزد خدا است خير است:" وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ" 11 و ما وقتى اين دو آيه و امثال آنها را به يكديگر ضميمه مى‏كنيم، اين معنا را مى‏فهميم كه هر موجودى در اين عالم به هر چيزى نايل شود، و در طول وجودش از هر چيزى برخوردار گردد، از ناحيه خداى سبحان برخوردار گشته و همان مايه خير او است، و خدا در اختيارش گذاشته تا از آن بهره‏مند گردد، هم چنان كه آيه شريفه:" الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ" 12.
نيز به ضميمه آيه:" ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" 13 به اين نكته اشاره دارد.
و اما اگر بعضى از مواهب الهى براى بعضى از موجودات مايه ضرر است، شر بودن و ضرر بودن آن امرى نسبى است، يعنى تنها براى آن موجود شر و مايه ضرر است، و براى بقيه موجودات نافع و خير است، و نيز براى علل و اسبابش در نظام هستى خير است.
هم چنان كه آيه شريفه:" وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ" 14، و ما در سابق بحثى در اين باره داشتيم.
و كوتاه سخن اينكه آنچه خداى تعالى بر خلق خود افاضه مى‏فرمايد خير و مايه انتفاع او است، و به حسب انطباق معنا، رزق او به شمار مى‏رود، چون رزق چيزى به جز عطيه اى كه مايه انتفاع مرزوق قرار گيرد نمى‏باشد، و چه بسا كه آيه شريفه‏" وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ" 15 هم اشاره به اين معنا باشد.

 

هر چه رزق است خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير است‏

از اينجا روشن مى‏شود كه رزق، و خير، و خلق، به حسب بيان قرآن از نظر مصداق امورى متساوى النسبه باشند، يعنى هر چه رزق است، خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير است، و هر چه خير است مخلوق و رزق است تنها فرقى كه در بين هست اين است كه رزق مرزوق مى‏خواهد، تا مرزوقى نباشد كه از رزق ارتزاق كند، رزق نيز صادق نيست.
پس غذا براى قوه غاذيه رزق است، چون بدان محتاج است، و قوه غاذيه براى يك‏ انسان رزق است، چون بدان محتاج است، و انسان براى پدر و مادرش رزق است چون به او احتياج دارند، و نيز انسانيت براى انسانها نعمت است، چون انسانهايى فرض مى‏شود كه فاقد انسانيتند، بدين سبب خداى تعالى فرموده:" الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ" 16.
اين فرق كلمه رزق با آن دو كلمه ديگر بود، فرقى هم خير با دو كلمه ديگر دارد، و آن اين است كه بايد افرادى صاحب اختيار فرض بشوند، تا از بين چند چيز يكى را كه خير خود تشخيص مى‏دهند انتخاب كنند.
پس وقتى مى‏گوئيم غذا براى قوه غاذيه خير است در حقيقت براى قوه غاذيه احتياج به غذا را فرض كرده ايم، و سپس او غذاى مورد احتياج خود را از ميان همه غذاها انتخاب مى‏كند، البته اگر به چند غذا دست يابد، قوه غاذيه هم كه مى‏گوئيم براى انسان خير و انسان براى او خير است هر دو را محتاج به يكديگر فرض مى‏كنيم.
و اما كلمه" خلق" و كلمه" ايجاد" در تحقق معنايش هيچ چيز ثابت و يا فرضى احتياج ندارد، غذا مثلا مخلوق است، و خدا آن را ايجاد كرده، چه كسى باشد آن را بخورد و يا نباشد، قوه هاضمه هم مخلوق و خود انسان هم مخلوق است.

 

رزقى كه خداى سبحان مى‏دهد عطيه اى است بدون عوض، و در برابر حقى نيست‏

و از آنجا كه هر رزقى و هر چيزى خالص براى خدا است، پس هر چيزى كه او افاضه كند، و هر رزقى كه او بدهد عطيه اى است بدون عوض، و بدون اينكه چيزى در مقابلش گرفته باشد، براى اينكه هر چيزى در مقابل بخشش خدا فرض شود خود آن مقابل و عوض هم از خدا است، مثلا اگر عبادت را عوض نعمت‏هاى خدا فرض كنيم، آن نيز با توفيق خدا و اعضا و جوارحى است كه او براى ما درست كرده، پس ما حقى بر او پيدا نمى‏كنيم، تا آن حق عوض نعمت‏هاى او قرار گيرد، پس احدى نيست كه حقى بر خدا داشته باشد مگر حقى كه خود خدا بر خود لازم شمرده، هم چنان كه در مورد رزق فرموده:" وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها" 17 اين عهده ‏گيرى را كسى بر خدا واجب نكرده، خود او است كه رزق هر جنبنده اى را به عهده گرفته است، و نيز فرموده:" فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ" 18.
پس زرق با اينكه بر خدا حق است از آنجا كه حقى است كه خود به عهده گرفته، عطيه اى است از ناحيه او، نه اينكه حقى باشد از مرزوق به عهده او.
از اينجا روشن مى‏گردد كه هر انسانى كه با حرام روزى مى‏خورد، سهمى و رزقى از حلال دارد، براى اينكه ساحت مقدس خداى تعالى منزه از آنست كه رزق انسان را حقى ثابت بر عهده خود بكند، آن گاه از مسير حرام او را روزى دهد، و در عين حال او را از خوردن حرام نهى هم بكند، و در آخرت عقاب هم بفرمايد.
توضيح اين مطلب به بيانى ديگر اين است كه، رزق همانطور كه گفتيم عطيه اى است الهى، و چون چنين است پس رزق رحمتى است از خداى بر خلق و همانطور كه رحمت دو قسم است:
اول: رحمت عمومى كه شامل همه خلق مى‏شود، چه مؤمن و چه كافر، چه متقى و چه فاجر، چه انسان و چه غير انسان.
دوم: رحمت خاصه كه در طريق سعادت انسان صرف مى‏شود، نظير ايمان و تقوا، و بهشت، رزق خدا هم دو قسم است: يكى رزق عمومى كه عطيه عامه الهى است، و تمامى روزى‏خواران را در بقاى هستى امداد مى‏كند، و قسم دوم آن رزق خاص است كه در مجراى حلال واقع مى‏شود.

 

تقسيم رزق به دو قسم: عام و خاص‏

همانطور كه رحمت عمومى خدا و رزق عموميش به حكم آيه:" وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً" 19 مكتوب و مقدر است، همچنين رحمت خاصه و رزق خاص او نيز مكتوب و مقدر است، و همانطور كه هدايت- كه يكى از رحمت‏هاى خاصه است- مكتوب و مقدر در تشريع است، و براى هر انسانى (چه مؤمن و چه كافر) نوشته شده و به همين جهت براى همه ارسال رسل و انزال كتب نموده و فرموده:
" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ" 20.
و نيز فرموده:" وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ" 21 و در نتيجه عبادت كه خود محتاج هدايت خدا است از نظر تشريع مقدر است.
همچنين رزق خاص يعنى رزق از مجراى حلال هم مقدر است، هم چنان كه قرآن‏ فرمود:" قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ، وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ، افْتِراءً عَلَى اللَّهِ، قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ" 22.
و نيز فرموده:" وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ، فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ، فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ" 23.
و اين دو آيه بطورى كه ملاحظه مى‏فرمائيد داراى اطلاقى قطعى هستند، هم شامل كفار مى‏شوند، و هم مؤمنين، هم شامل آن كسانى مى‏شوند كه رزق از حلال مى‏خورند، و هم آنان كه از حرام.

 

رزق، چيزى است كه مورد انتفاع مرزوق واقع شود و ربطى به زيادى و كمى مال ندارد

مطلبى كه در اينجا واجب است بدانيم اين است كه رزق همانطور كه گفتيم به معناى چيزى است كه مورد انتفاع مرزوق قرار بگيرد. قهرا از هر رزقى آن مقدار رزق است كه مورد انتفاع واقع شود، پس اگر كسى مال بسيارى جمع كرده، كه به غير از اندكى از آن را نمى‏خورد، در حقيقت رزقش همان مقدارى است كه مى‏خورد، بقيه آن رزق او نيست مگر از اين جهت كه بخواهد به كسى بدهد، كه از اين جهت رزق است و از جهت خوردن رزق نيست.
پس وسعت روزى و تنگى آن ربطى به زيادى مال و اندكى آن ندارد، (چه بسيار افراد كه مال بسيار دارند، ولى كم مى‏خورند و چه بسيار افراد كه به عكس آنانند).
اين بحث يعنى سخن پيرامون مساله رزق تتمه اى دارد كه ان شاء اللَّه در تفسير آيه:" وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها، وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها، كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ" 24 از نظر خواننده خواهد گذشت.

 

معناى‏" وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ"

در اينجا به بحثى كه در باره جمله:" وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ" داشتيم برگشته مى‏گوئيم: توصيف رزق به صفت بى ‏حسابى، از اين بابت است كه رزق از ناحيه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت مى‏گيرد، نه عوضى در آن هست و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقين دارند حاجت ذاتى و يا زبانى ايشان است، كه هم‏ ذاتشان ملك خدا است، و هم حاجت ذاتشان، و هم احتياجاتى كه به زبان درخواست مى‏كنند، پس داده خدا در مقابل چيزى از بندگان قرار نمى‏گيرد، و به همين جهت حسابى در رزق او نيست.
بعضى احتمال داده اند اين بى‏حسابى راجع به اندازه ‏گيرى رزق باشد، و مى‏خواهند بگويند:" رزق خدا نسبت به هر كس كه او بخواهد نامحدود است، ليكن اين معنا با آياتى كه صريحا رزق را مقدر مى‏داند نمى‏سازد، نظير آيه:" إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ" 25 (ما هر چيزى را با اندازه‏گيرى آفريديم)
و آيه شريفه:" وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ، وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً" 26 (و هر كس از خدا پروا كند، خدا برايش راه نجاتى قرار داده، از راهى كه خودش پيش‏بينى نكند روزيش مى‏دهد، و هر كه بر خدا توكل كند او وى را كافى است، كه خدا به كار خود مى‏رسد، و چگونه چنين نباشد با اينكه براى هر چيزى اندازه‏گيرى دارد).
پس رزق هر چند از خداى تعالى عطيه اى بدون عوض است، و ليكن در عين حال اندازه دارد، تا چه اندازه اى را خواسته باشد.
از دو آيه مورد بحث چند نكته به دست آمد: اول اينكه ملك (به ضمه ميم) همه اش از خدا است، هم چنان كه ملك (به كسره ميم) هم، همه اش از خدا است.
دوم اينكه: آنچه خير در عالم هست به دست او، و از ناحيه او است.
و سوم اينكه رزق عطيه اى است از ناحيه خدا بدون اينكه بنده استحقاق آن را داشته باشد، و رزق خدا عوض حقى باشد كه بنده بر او دارد.
چهارم اينكه ملك و عزت و هر خير اعتبارى از خيرات اجتماع از قبيل مال و جاه و قوت و شوكت و امثال اينها، هر يك به نوبه خود رزقى است كه مرزوق از آن بهره ‏مند مى‏شود.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1. مردى كه صاحب فرزند است بايد رزق و لباس همسران را بطور متعارف بگيرد( سوره بقره آيه 233).

2. و مگر از ايشان مزد مى‏خواهى مزد پروردگارت بهتر است و او بهترين رازقين است،( سوره مؤمنون آيه 72).

3. سوره هود آيه 88.

4. سوره ذاريات آيه 58.

5. و خدا بهترين رزق دهندگان است( سوره جمعه آيه 11).

6. سفيهان را از مالشان رزق دهيد و جامه بپوشانيد( سوره نساء آيه 5).

7. بگو خداى تعالى به عمل زشت امر نمى‏كند آيا عليه خدا سخنانى مى‏گوئيد كه دليل علمى بر آن نداريد.( سوره اعراف آيه 28).

8. همانا خداى تعالى بعدل و احسان امر مى‏كند ... و از فحشا و منكرات نهى مى‏نمايد( سوره نحل آيه 92).

9. ما آنچه از قرآن را كه نازل مى‏كنيم شفا و رحمت براى مؤمنين است، و زيانكاران را به جز زيانكارى نيفزايد( سوره اسراء آيه 82).

10. هيچ چيز نيست مگر آنكه خزينه‏هايش نزد ما است، و ما آن را نازل نمى‏كنيم مگر به اندازه معلوم( سوره حجر آيه 21).

11. سوره قصص آيه 60.
12. خدايى كه خلقت هر چيز را نيكو كرده( سوره الم سجده آيه 7).
13. اين خدا است پروردگار شما، كه آفريدگار هر چيز است و معبودى به جز او نيست. سوره مؤمن 62.

14. آنچه شر به تو مى‏رسد از ناحيه خود تو است( سوره نساء آيه 79).
15. سوره طه آيه 131.
16. سوره طه آيه 50.
17. هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر آنكه رزقش به عهده خدا است( سوره هود آيه 6).
18. به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه وعده رزق شما حق است همانطور كه سخن گفتن شما واقعيت دارد( سوره ذاريات آيه 23).
19. فرقان آيه 2.
20. من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم كنند، نه مى‏خواهم مرا روزى دهند، و نه طعامم دهند، چون كه خدا رزاق و داراى نيرويى متين است( سوره ذاريات آيه 58).
21. خدا- به حسب تشريع چنين قضا رانده كه جز او را نپرستيد( سوره اسراء آيه 23).
22. محققا زيانكار شدند آنان كه اولاد خود را سفيهانه و بدون مدرك علمى كشتند، و آنچه ما روزيشان كرده بوديم از روى افترا بر خود حرام كردند، و به گمراهى‏اى رسيدند كه اميد راه يافتن به رويشان بسته شد( سوره انعام آيه 140).
23. و خدا بعضى از شما را در رزق بر بعضى ديگر برترى داده، و همينها كه برترى يافتند رزق خويش به بردگان خود نمى‏دهند، تا همه در رزق برابر باشند( سوره نحل آيه 71).
24. سوره هود آيه 6.
25. سوره قمر آيه 49.
26. سوره طلاق آيه 3.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ آل عمران – ذیل آيه 27