شفاعت در باره چه كسانى است؟

شفاعت در باره چه كسانى جريان مى ‏يابد؟

تعيين اشخاصى كه در باره ‏شان شفاعت ميشود، آن طور كه بايد با تربيت دينى سازگارى ندارد، و تربيت دينى اقتضاء ميكند كه آن را بطور مبهم بيان كنند، هم چنان كه قرآن كريم نيز آن را مبهم گذاشته، مى ‏فرمايد:

(كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ، إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ، فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمِينَ ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ؟ قالُوا: لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ، وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ، وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ، حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ، فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ‏، هر كسى گروگان كرده خويش است، مگر اصحاب يمين، كه در بهشت ها قرار دارند، و از يكديگر سراغ مجرمين را گرفته، مى ‏پرسند: چرا دوزخى شديد؟ ميگويند: ما از نمازگزاران نبوديم، و بمسكينان طعام نميخورانديم، و هميشه با جستجوگران در جستجو بوديم، و روز قيامت را تكذيب مى‏كرديم، تا وقتى كه يقين بر ايمان حاصل شد، در آن هنگام است كه ديگر شفاعت شافعان سودى براى آنان ندارد)1.
در اين آيه مى ‏فرمايد: در روز قيامت هر كسى در گرو گناهانى است كه كرده، و بخاطر خطايايى كه از پيش مرتكب شده، بازداشت ميشود، مگر اصحاب يمين، كه از اين گرو آزاد شده‏ اند، و در بهشت مستقر گشته‏ اند، آن گاه ميفرمايد: اين طائفه در عين اينكه در بهشتند، مجرمين را كه در آن حال در گرو اعمال خويشند، مى‏بينند، و از ايشان در آن هنگام كه در دوزخند مى‏پرسند، و ايشان بان علت‏ها كه ايشان را دوزخى كرده اشاره مى ‏كنند، و چند صفت از آن را مى‏شمارند، آن گاه از اين بيان اين نتيجه را مى‏گيرد كه شفاعت شافعان بدرد آنان نخورد.
و مقتضاى اين بيان اين است كه اصحاب يمين داراى آن صفات نباشند يعنى آن صفاتى كه در دوزخيان مانع شمول شفاعت بانها شد، نداشته باشند، و وقتى آن موانع در كارشان نبود، قهرا شفاعت شامل حالشان ميشود، و وقتى مانند آن دسته در گرو نباشند، لا بد از گرو در آمده‏اند، و ديگر مرهون گناهان و جرائم نيستند، پس معلوم ميشود: كه بهشتيان نيز گناه داشته ‏اند، چيزى كه هست شفاعت شافعان ايشان را از رهن گناهان آزاد كرده است.
آرى در آيات قرآنى اصحاب يمين را بكسانى تفسير كرده كه اوصاف نامبرده در دوزخيان را ندارند، توضيح اينكه: آيات سوره واقعه و سوره مدثر، كه بشهادت آيات آن در مكه و در آغاز بعثت نازل شده، و ميدانيم كه در آن ايام هنوز نماز و زكاة بان كيفيت كه بعدها در اسلام واجب شد، واجب نشده بود.
مع ذلك اهل دوزخ را بكسانى تفسير مى‏كند كه نمازخوان نبوده‏اند، پس معلوم ميشود مراد بنماز در آيه 38- 48 از سوره مدثر، توجه بخدا با خضوع بندگى است، و مراد با طعام مسكين هم، مطلق انفاق بر محتاجان بخاطر رضاى خداست، نه اينكه مراد بنماز و زكاة، نماز و زكاة معمول در شريعت اسلام باشد.

و منظور از جستجوى با جستجوگران، فرو رفتن در بازى‏گريهاى زندگى، و زخارف فريبنده دنيايى است، كه آدمى را از روى آوردن بسوى آخرت باز ميدارد، و نمى‏گذارد بياد روز حساب و روز قيامتش بيفتد، و يا منظور از آن فرو رفتن در طعن و خرده‏ گيرى در آيات خدا است، آياتى كه در طبع سليم باعث يادآورى روز حساب ميشود، از آن بشارت و انذار ميدهد.
پس اهل دوزخ بخاطر داشتن اين چهار صفت، يعنى ترك نماز براى خدا، و ترك انفاق در راه خدا، و فرورفتگى در بازيچه دنيا، و تكذيب روز حساب، دوزخى شده ‏اند، و اين چهار صفت امورى هستند كه اركان دين را منهدم ميسازند، و بر عكس داشتن ضد آن صفات، دين خدا را بپا ميدارد، چون دين عبارتست از اقتدارى به هاديانى كه خود معصوم و طاهر باشند، و اين نميشود، مگر به اينكه از دلبندى بزمين و زيورهاى فريبنده آن دورى كنند، و بسوى ديدار خدا روى آورند، كه اگر اين دو صفت محقق شود، هم از (خوض با خائضين) اجتناب شده، و هم از (تكذيب يوم الدين).
و لازمه اين دو صفت توجه بسوى خدا است به عبوديت، و سعى در رفع حوائج جامعه، كه بعبارتى ديگر ميتوان از اولى بنماز تعبير كرد، و از دومى بانفاق در راه خدا، پس قوام دين از دو جهت علم و عمل باين چهار صفت است، و اين چهار صفت بقيه اركان دين را هم در پى دارد، چون مثلا كسى كه يكتاپرست نيست، و يا نبوت را منكر است، ممكن نيست داراى اين چهار صفت بشود، (دقت فرمائيد).
پس اصحاب يمين عبارت شدند از كسانى كه از شفاعت بهره ‏مند ميشوند، كسانى كه از نظر دين و اعتقادات مرضى خدا هستند، حال چه اينكه اعمالشان مرضى بوده باشد، و اصلا محتاج بشفاعت در قيامت نباشند، و چه اينكه اينطور نباشند، على اى حال آن كسانى كه از شفاعت شدن منظور هستند اينهايند.
پس معلوم شد كه شفاعت وسيله نجات گناه‏كاران از اصحاب يمين است، هم چنان كه قرآن كريم هم فرموده: (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ‏، اگر از گناهان كبيره اجتناب كنيد، گناهان ديگرتان را جبران مى‏كنيم) 2 .
بطور مسلم منظور از اين آيه اين است كه گناهان‏ صغيره را خدا مى‏آمرزد، و احتياجى بشفاعت ندارد، پس مورد شفاعت، آن عده، از اصحاب يمينند، كه گناهانى كبيره از آنان تا روز قيامت باقى مانده، و بوسيله توبه و يا اعمال حسنه ديگر از بين نرفته، پس معلوم ميشود شفاعت، مربوط به اهل كبائر از اصحاب يمين است، هم چنان كه رسول خدا (ص) فرموده: (تنها شفاعتم مربوط باهل كبائر از امتم است، و اما نيكوكاران هيچ ناراحتى در پيش ندارند.
و از جهتى ديگر، اگر نيكوكاران را اصحاب يمين خوانده ‏اند، در مقابل بدكارانند كه اصحاب شمال (دست چپى ‏ها) ناميده شده ‏اند، و چه بسا طائفه اول اصحاب ميمنه، و طائفه دوم اصحاب مشئمه هم خوانده شده ‏اند، و اين الفاظ از اصطلاحات قرآن كريم است، و از اينجا گرفته شده كه در روز قيامت نامه بعضى را بدست راستشان ميدهند و نامه بعضى ديگر را بدست چپشان.
هم چنان كه قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد: (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ، فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ، وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا، وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏، فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏، وَ أَضَلُّ سَبِيلًا، روزى كه هر جمعيتى را بنام امامشان ميخوانيم، پس كسانى كه نامه ‏شان بدست راستشان داده شود، نامه خويش ميخوانند، و مى‏بينند كه حتى بقدر فتيلى ظلم نشده‏اند، و كسانى كه در اين عالم كور بودند، در آخرت كور، و بلكه گمراه‏ترند) 3، كه انشاء اللَّه تعالى در تفسير آن خواهيم گفت: كه مراد بدادن كتاب بعضى بدست راستشان، پيروى امام بر حق است، و مراد بدادن كتاب بعضى ديگر بدست چپشان، پيروى از پيشوايان ضلالت است، هم چنان كه در باره فرعون فرمود: (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ، فرعون روز قيامت پيشاپيش پيروانش مى‏آيد، و همگى را در آتش مى‏كند) 4.
و سخن كوتاه اينكه برگشت نامگذارى به اصحاب يمين، بهمان ارتضاء دين است چنان كه برگشت آن چهار صفت هم بهمان است.
مطلب ديگرى كه تذكرش لازم است، اين است كه خداى تعالى در يك جا از كلام عزيزش شفاعت را براى كسى كه خودش راضى باشد اثبات كرده، و فرموده: (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏) 5، و اين ارتضاء را بهيچ قيدى مقيد نكرده، و معين ننموده آن اشخاص چه اعمالى دارند، و نشانه ‏هاشان چيست؟ هم چنان كه همين مبهم گويى را در جاى ديگر كرده، و فرموده: (إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا، مگر كسى كه رحمان اجازه‏اش داده باشد، و سخنش پسنديده باشد) 6، كه مى‏بينيد در اين آيه نيز معين نكرده، اينگونه اشخاص چه كسانند؟
از اينجا مى‏فهميم مقصود از پسنديدن آنان پسنديدن دين آنان است، نه اعمالشان، و خلاصه اهل شفاعت كسانيند كه خدا دين آنان را پسنديده باشد، و كارى به اعمالشان ندارد.
بنا بر اين ميتوان گفت: برگشت اين آيه نيز از نظر مفاد، به همان مفادى است كه آيات قبل بيان مى‏كرد.
از سوى ديگر در جاى ديگر فرموده: (يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً، وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً، لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً، روزى كه پرهيزكاران را براى مهمانى و خوان رحمت خود محشور مى‏كنيم و مجرمين را براى ريختن بجهنم بدان سو سوق ميدهيم، آنان مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه قبلا از خداى رحمان عهدى گرفته باشد) 7 و كلمه (شفاعت) در اين آيه مصدر مفعولى است، يعنى شفاعت شدن، و معلوم است كه تمامى مجرمين كافر نيستند، كه دوزخى شدنشان حتمى باشد.
بدليل اينكه فرمود: (إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً، فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ، لا يَمُوتُ فِيها، وَ لا يَحْيى‏، وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً، قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ، فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏، بدرستى وضع چنين است، كه هر كس با حال مجرميت نزد پروردگارش آيد، آتش جهنم دارد، كه نه در آن مى‏ميرد، و نه زنده ميشود، و هر كس كه با حالت ايمان بيايد، و عمل صالح هم كرده باشد، چنين كسانى درجات والايى دارند) 8.
چه از اين آيه بر مى‏آيد: هر كس مؤمن باشد، ولى عمل صالح نكرده باشد، باز مجرم است، پس مجرمين دو طائفه ‏اند، يكى آنكه نه ايمان آورده، و نه عمل صالح كرده‏اند، و دوم كسانى كه ايمان آورده‏اند، ولى عمل صالح نكرده ‏اند، پس يك طائفه از مجرمين مردمانيند كه بر دين حق بوده ‏اند، و لكن عمل صالح نكرده ‏اند، و اين همان كسى است كه جمله: (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً)، در باره ‏اش تطبيق مى‏كند.
چون اين كسى است كه عهد خدا را دارد، آن عهدى كه آيه: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ: أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ، إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونِي، هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ‏، مگر بشما اى بنى آدم فرمان ندادم كه شيطان را نپرستيد؟ كه او دشمن آشكار شما است، و اينكه مرا بپرستيد، كه اين صراط مستقيم است؟) 9 از آن خبر ميدهد، پس عهد خدا (وَ أَنِ اعْبُدُونِي) است، كه عهد در آن بمعناى امر است، و جمله‏ (هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) الخ، عهد بمعناى التزام است، چون صراط مستقيم مشتمل بر هدايت بسوى سعادت و نجات است.
پس اين طائفه كه گفتيم ايمان داشته ‏اند، ولى عمل صالح نكرده ‏اند، آنهايند كه عهدى از خدا گرفته بودند، و بخاطر اعمال بدشان داخل جهنم ميشوند، بخاطر داشتن عهد، مشمول شفاعت شده، از آتش نجات مى‏يابند.
آيه شريفه (وَ قالُوا: لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً، قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً، گفتند: آتش دوزخ جز چند روزى بما نمى‏رسد، بگو مگر شما از خدا عهد گرفته بوديد)؟ 10، نيز باين حقيقت اشاره دارد، و بنا بر اين، اين آيات نيز بهمان آيات قبل برگشت مى‏كند، و بر روى هم آنها دلالت دارد بر اينكه مورد شفاعت، يعنى كسانى كه در قيامت برايشان شفاعت ميشود، عبارتند از گنه‏كاران دين‏دار، و متدينين بدين حق، ولى گنه‏كار، اينهايند كه خدا دينشان را پسنديده.

 

4- شفاعت از چه كسانى صادر ميشود؟

از آنچه تا كنون از نظر خواننده گذشت ميتوان اين معنا را بدست آورد، كه شفاعت دو قسم است، يكى تكوينى، و يكى تشريعى و قانونى، اما شفاعت تكوينى كه معلوم است از تمامى اسباب كونى سر مى‏زند، و همه اسباب نزد خدا شفيع هستند، چون ميان خدا و مسبب خود واسطه ‏اند، و اما شفاعت تشريعى و مربوط باحكام، (كه معلوم است اگر واقع شود، در دائره تكليف و مجازات واقع ميشود) نيز دو قسم است، يكى شفاعتى كه در دنيا اثر بگذارد، و باعث آمرزش خدا، و يا قرب بدرگاه او گردد، كه شفيع و واسطه ميان خدا و بنده در اين قسم شفاعت چند طائفه ‏اند.
اول توبه از گناه، كه خود از شفيعان است، چون باعث آمرزش گناهان است، هم چنان كه فرمود: (قُلْ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ، لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، وَ أَنِيبُوا إِلى‏ رَبِّكُمْ‏، بگو: اى بندگانم، كه بر نفس خود زياده روى روا داشتيد، از رحمت خدا مايوس نشويد، كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، چون او آمرزگار رحيم است، و بسوى پروردگارتان توبه ببريد) 11، كه عموميت اين آيه، حتى شرك را هم شامل ميشود، و قبلا هم گفتيم: كه توبه شرك را هم از بين مى‏برد.
دوم ايمان به رسول خدا (ص) است، كه در باره‏اش فرموده: (آمِنُوا بِرَسُولِهِ‏ تا آنجا كه مى‏فرمايد: يَغْفِرْ لَكُمْ‏، برسول او ايمان بياوريد، تا چه و چه و چه، و اينكه گناهانتان را بيامرزد) 12.
يكى ديگر عمل صالح است، كه در باره‏اش فرموده: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏، خدا كسانى را كه ايمان آورده، و اعمال صالح كردند، وعده‏ داده: كه مغفرت و اجر عظيم دارند) 13، و نيز فرموده: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا بترسيد، و (بدين وسيله) وسيله ‏اى بدرگاهش بدست آوريد) 14 و آيات قرآنى در اين باره بسيار است.

يكى ديگر قرآن كريم است، كه خودش در اين باره فرموده: (يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ، سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ، وَ يَهْدِيهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏، خداوند بوسيله قرآن كسانى را كه در پى خوشنودى اويند، باذن خودش بسوى راه‏هاى سلامتى هدايت نموده، و ايشان را از ظلمت‏ها بسوى نور هدايت نموده، و نيز بسوى صراط مستقيم راه مينمايد) 15.
يكى ديگر هر چيزيست كه با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امكنه شريفه، و متبركه، و ايام شريفه، و انبياء، و رسولان خدا، كه براى امت خود طلب مغفرت مى‏كنند، هم چنان كه در باره انبياء فرموده: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، جاؤُكَ، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ، لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً، و اگر ايشان بعد از آنكه بخود ستم كردند، آمدند نزد تو، و آمرزش خدا را خواستند، و رسول هم برايشان طلب مغفرت كرد، خواهند ديد كه خدا توبه پذير رحيم است) 16.
و يكى ديگر ملائكه است، كه براى مؤمنين طلب مغفرت مى‏كنند، هم چنان كه فرمود: (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ، يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ، وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا، آن فرشتگان كه عرش را حمل مى‏كنند، و اطرافيان آن، پروردگار خود را بحمد تسبيح مى‏گويند، و باو ايمان دارند، و براى همه آن كسانى كه ايمان آورده‏اند، طلب مغفرت مى‏كنند) 17 و نيز فرموده:
(وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ‏، و ملائكه با حمد پروردگار خود، او را تسبيح ميگويند، و براى هر كس كه در زمين است طلب مغفرت مى‏كنند، آگاه باشيد كه خداست كه آمرزگار رحيم است) 18.
يكى ديگر خود مؤمنينند، كه براى خود، و براى برادران ايمانى خود، استغفار مى‏كنند، و خداى تعالى از ايشان حكايت كرده كه مى‏گويند: (وَ اعْفُ عَنَّا، وَ اغْفِرْ لَنا، وَ ارْحَمْنا، أَنْتَ مَوْلانا، و بر ما ببخشاى، و ما را بيامرز و بما رحم كن، كه تويى سرپرست ما) 19.

 قسم دوم شفيعى است كه در روز قيامت شفاعت مى‏كند، شفاعت بان معنايى كه شناختى، حال ببينيم اين شفيعان چه كسانى هستند؟
يك طائفه از اينان انبياء عليهم السلام اند، كه قرآن كريم در باره شفاعتشان مى‏فرمايد: (وَ قالُوا: اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ، بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ‏، تا آنجا كه مى‏فرمايد: (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏، مشركين مى‏گفتند: خدا فرزند گرفته منزه است خدا، بلكه فرشتگان بندگان مقرب خدايند، (تا آنجا كه مى‏فرمايد) و شفاعت نمى‏كنند مگر براى كسى كه خدا بپسندد) 20.
 يكى از آنان عيسى بن مريم (علیه السلام) است، كه در روز قيامت شفاعت مى‏كند، و نيز مى‏فرمايد (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏، آن كسانى كه مشركين بجاى خدا ميخوانند، مالك شفاعت نيستند، تنها كسانى مالك شفاعتند، كه بحق شهادت ميدهند و خود داناى حقند) 21.
و اين دو آيه شريفه، علاوه بر اينكه دلالت مى‏كنند بر شفاعت انبياء، دلالت بر شفاعت ملائكه نيز دارند، چون در اين دو آيه گفتگو از فرزند خدا بود، كه مشركين ملائكه را دختران خدا مى‏پنداشتند و يهود و نصارى مسيح و عزير را پسر خدا مى‏پنداشتند.

دسته ‏اى ديگر از شفيعان روز قيامت ملائكه هستند، كه قرآن كريم در باره شفاعت كردن آنان مى‏فرمايد: (وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ، لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً، إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى‏، و چه بسيار فرشته كه در آسمان هايند، و شفاعتشان هيچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنكه خدا براى هر كس بخواهد اجازه دهد) 22، و نيز مى‏فرمايد: (يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ، إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا، يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ، وَ ما خَلْفَهُمْ‏، امروز شفاعت سودى نمى‏بخشد، مگر كسى كه رحمان باو اجازه داده باشد، و سخن او پسنديده باشد، خدا آنچه را كه پيش روى ايشانست، و آنچه را از پشت سر فرستاده‏اند، ميداند) 23.

طائفه ديگر از شفيعان در قيامت شهدا هستند، كه آيه: (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)، 24 كه ترجمه ‏اش گذشت، دلالت بر آن دارد، چون اين طائفه نيز بحق شهادت دادند، پس هر شهيدى شفيعى است، كه مالك شهادت است، چيزى كه هست اين شهادت، همانطور كه در سوره فاتحه گفتيم، و بزودى در تفسير آيه: (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً، لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ) 25 نيز خواهيم گفت، مربوط باعمال است، نه شهادت بمعناى كشته شدن در ميدان جنگ، از اينجا روشن ميشود: كه مؤمنين نيز از شفيعان روز قيامتند، براى اينكه خداى تعالى خبر داده، كه مؤمنين نيز در روز قيامت ملحق بشهداء ميشوند، و فرموده: (وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ، وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏، و كسانى كه بخدا و رسولش ايمان‏ آوردند، ايشان همان صديقين و شهداء نزد پروردگارشانند) 26، كه انشاء اللَّه بزودى بيانش خواهد آمد.

 

شفاعت به چه چيز تعلق مى‏گيرد؟

خواننده عزيز توجه فرمود، كه شفاعت دو قسم بود، يكى تكوينى، كه گفتيم: عبارتست از تاثير هر سببى تكوينى در عالم اسباب، و يكى تشريعى، كه گفتيم: مربوط است به ثواب و عقاب، حال مى‏گوييم: از اين قسم دوم بعضى در تمامى گناهان از شرك گرفته تا پائين‏تر از آن اثر مى‏گذارد، مانند شفاعت و وساطت توبه، و ايمان البته توبه و ايمان در دنيا و قبل از قيامت-.
و بعضى ديگر در عذاب بعضى از گناهان اثر دارد، مانند عمل صالح كه واسطه ميشود در محو شدن گناهان، و اما آن شفاعتى كه مورد نزاع و اختلافست، يعنى شفاعت انبياء و غير ايشان در روز قيامت، براى برداشتن عذاب از كسى كه حساب قيامت، او را مستحق آن كرده، در گذشته يعنى در تحت عنوان شفاعت در حق چه كسى جريان مى‏يابد، گفتيم: كه اين شفاعت مربوط است به اهل گناهان كبيره، از اشخاصى كه متدين بدين حق هستند، و خدا هم دين آنان را پسنديده است.

 

شفاعت چه وقت فائده مي بخشد؟

منظور ما از اين شفاعت، باز همان شفاعت مورد نزاع است، شفاعتى كه گفتيم: عذاب روز قيامت را از گنه‏كاران بر ميدارد، اما پاسخ از اين سؤال، اين است كه آيه شريفه: (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ، إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ، فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ: عَنِ الْمُجْرِمِينَ، ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ؟) 27، كه ترجمه ‏اش چند صفحه قبل گذشت، دلالت دارد بر اينكه شفاعت بچه كسانى مى‏ رسد، و چه كسانى از آن محرومند، چيزى كه هست بيش از اين هم دلالت ندارد، كه شفاعت تنها در فك رهن، و آزادى از دوزخ، و يا خلود در دوزخ مؤثر است، و اما در ناراحتى‏ هاى قبل از حساب، از هول و فزع قيامت، و ناگواريهاى آن، هيچ دلالتى نيست بر اينكه شفاعت در آنها هم مؤثر باشد، بلكه ميتوان گفت: كه آيه دلالت دارد بر اينكه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤثر است، و در ناگواريهاى قبل از آن مؤثر نيست.
اين نكته را هم بايد دانست كه از آيات نامبرده در سوره مدثر ميتوان استفاده كرد كه سؤال و جوابى كه در آن شده مربوط است به بعد از فصل قضا، و رسيدگى بحسابها، بعد از آنكه اهل بهشت جاى خود را در بهشت گرفته، و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفته ‏اند، و در چنين هنگامى‏ شفاعت شامل جمعى از گنه‏كاران شده، و آنان را از آتش نجات ميدهد، براى اينكه كلمه: (فى جنات) الخ، در اين آيات آمده، و اين كلمه استقرار در بهشت را مى‏رساند.
و نيز جمله: (ما سلككم) الخ، در آن هست، كه از ماده سلوك، و بمعناى داخل كردن است، البته نه هر داخل كردنى، بلكه داخل كردن با نظم و با رديف خاص، (نظير داخل كردن نخ در دانه‏ هاى تسبيح، كه از كوچك‏ترها گرفته تا بزرگ و بزرگترها همه را نخ مى‏كشند) پس در اين تعبير معناى استقرار هست، و همچنين در جمله (فما تنفعهم)، چون كلمه (ما) براى نفى حال است، (دقت بفرمائيد).
و اما نشأه برزخ، و ادله ‏اى كه دلالت مى‏كند بر حضور پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) در دم مرگ، و در هنگام سؤال قبر، و كمك كردن آن حضرت در شدائد، كه رواياتش بزودى در ذيل آيه:
(وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ) 28 خواهد آمد، ربطى بشفاعت در درگاه خدا ندارد.
بلكه از قبيل تصرف‏ها و حكومتى است كه خداى تعالى بايشان داده، تا باذن او هر حكمى كه خواستند برانند، و هر تصرفى خواستند بكنند، هم چنان كه در باره آن فرموده: (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ، يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ، وَ نادَوْا: أَصْحابَ الْجَنَّةِ. أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ، لَمْ يَدْخُلُوها، وَ هُمْ يَطْمَعُونَ‏،- تا آنجا كه مى‏فرمايد- وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ، قالُوا: ما أَغْنى‏ عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ، وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ، أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ: لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ، وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ‏، و بر اعراف، (كه جايگاهى ميان بهشت و دوزخ است) مردمى هستند، كه هر كسى را از سيمايش مى‏شناسند، باصحاب بهشت داد مى‏زنند: كه سلام بر شما، با اينكه خود تا كنون داخل بهشت نشده‏اند، ولى اميد آن را دارند- تا آنجا كه مى‏فرمايد- اصحاب اعراف مردمى را كه هر يك را با سيمايشان مى‏شناسند، صدا مى‏زنند، و ميگويند: ديديد كه نيروى شما از جهت كميت و كيفيت بدردتان نخورد؟ آيا همين بهشتيان نيستند كه شما سوگند مى‏خورديد: هرگز مشمول رحمت خدا نميشوند؟ ديديد كه داخل بهشت ميشوند، و شما اشتباه مى‏كرديد آن گاه رو به بهشتيان كرده مى‏گويند حال به بهشت درآئيد، كه نه ترسى بر شما باشد، و نه اندوهناك ميشويد)، 29.

و از اين قبيل است آيه: (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ) 30 (روزى كه هر قومى را بنام پيشواشان صدا مى‏زنيم، پس هر كس كتابش بدست راستش داده شود، چنين و چنان ميشود) كه از اين آيه نيز بر مى‏آيد: امام واسطه در خواندن و دعوت است، و دادن كتاب از قبيل همان حكومتى است كه گفتيم خدا باين طائفه داده.
پس از بحثى كه در باره شفاعت گذشت، اين نتيجه بدست آمد: كه شفاعت در آخرين موقف‏ از مواقف قيامت بكار مى‏رود، كه يا گنه‏كار بوسيله شفاعت مشمول آمرزش گشته، اصلا داخل آتش نميشود، و يا آنكه بعد از داخل شدن در آتش، بوسيله شفاعت نجات مى‏يابد، يعنى شفاعت باعث ميشود كه خدا باحترام شفيع، رحمت خود را گسترش ميدهد.

 

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1. سوره مدثر آيات 38- 48

2. سوره نساء آيه 31

3. سوره اسرى آيه 72

4. سوره هود آيه 98

5. سوره انبياء آيه 28

6. سوره طه آيه 109

7. سوره مريم آيه 87

8. سوره طه آيه 75

9. سوره يس آيه 61

10. سوره بقره آيه 80

11. سوره زمر آيه 54

12. سوره حديد آيه 28

13. سوره مائده آيه 9

14. سوره مائده آيه 35

15. سوره مائده آيه 16

16. سوره نساء آيه 64

17. سوره مؤمن آيه 7

18. سوره شورى آيه 5

19. سوره بقره آيه 286

20. سوره انبياء آيه 28

21. زخرف آيه 86

22. سوره نجم آيه 26

23. سوره طه آيه 110

24. سوره بقره آيه 143

25. سوره زخرف آيه 86

26. سوره حديد آيه 19

27. سوره مدثر آيه 42

28. سوره نساء آيه 159

29. سوره اعراف آيات 45- 49

30. سوره اسراى آيه 71
 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره بقره - ذیل آیه 48