عذاب در اصطلاح قرآن

" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ ...".
اين آيه از آن جهت كه مطلق است يعنى معين نكرده است كه مقصود از عذاب شديد چيست، آيا عذاب دنيا است يا آخرت، ممكن است شامل عذاب دنيوى هم بشود. و اين خود يكى از حقايق قرآنى است كه چه بسا مفسرين از آن غافل مانده، و آن طور كه بايد پيرامون آن بحث نكرده ‏اند، و اين بى‏ توجهى، علتى جز اين نداشته كه ما چيزى را عذاب نمى ‏شماريم، مگر وقتى كه جسم ما را به درد آورد، و متالّم سازد و يا نقص و يا فسادى در نعمت‏هاى مادى ما پديد آورد.

مثلا مال ما را از بين ببرد، و يا يكى از عزيزان ما را بميراند، يا بدن ما را مريض كند، با اينكه آنچه قرآن در تعليمات خود از عذاب اراده كرده غير اين است.

 

كلمه عذاب در اصطلاح قرآن به چه معنا است‏

حال ببينيم از آيات قرآنى، در باره عذاب، چه معنايى را استفاده مى‏كنيم؟ قرآن كريم زندگانى كسانى را كه پروردگار خود را فراموش كرده‏اند هر قدر هم زندگى بسيار وسيعى داشته باشند زندگانى بسيار تنگ و سختى مى‏داند و مى‏فرمايد:" وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً" 1.
و باز قرآن كريم مال و اولاد را كه در نظر ما نعمت گوارا مى‏آيد، عذاب خوانده، مى‏فرمايد:" وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ، إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها، فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ" 2.

 

شادى و غم، رنج و راحت، دائر مدار طرز فكر آدمى است‏

و حقيقت امر همانطور كه بيان اجمالى آن در تفسير آيه:" وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ" 3 گذشت، اين است كه مسرت و اندوه و شادى و غم و رغبت و نفرت و رنج و راحت آدمى داير مدار طرز فكر آدمى در مساله سعادت و شقاوت است.
اين اولا، و در ثانى سعادت و شقاوت و آن عناوين ديگرى كه همان معنا را مى ‏رساند، به اختلاف موردش مختلف مى‏شود، سعادت و شقاوت روح، امرى است و سعادت و شقاوت جسم، امرى ديگر، و همچنين سعادت و شقاوت انسان، امرى است و سعادت و شقاوت حيوان امرى ديگر، و به همين مقياس.

انسان دنياپرست و مادى كه هنوز متخلق به اخلاق خدايى نشده و با ادب الهى بار نيامده تنها و تنها كاميابى ‏هاى مادى را سعادت مى‏داند، و كمترين اعتنايى به سعادت روح و كاميابى ‏هاى معنوى ندارد.
قهرا چنين كسى هر چه زور دارد در اين مصرف مى‏كند كه مال بيشتر و فرزندان (دغل كارتر) و جاه و مقام منيع‏تر و سلطه و قدرت بيشترى به دست آورد و در آغاز، راه به دست آوردن خالص و بى دردسر آنها را، آرزو مى‏كند، و اين خيال را در سر مى‏پروراند كه اين امور، تنعم و لذت خالص است.
ما دام كه به دست نياورده اينطور خيال مى‏كند و از نداشتن آن حسرت مى‏خورد، ولى وقتى بدست مى‏آورد مى‏بيند: نه، آن طور هم كه خيال مى‏كرده نيست، اگر يك لذت در آن هست هزار الم و ناراحتى هم همراه دارد، براى اينكه آن طور كه مى‏پنداشت كامل به تمام معنا نيست بلكه نواقصى دارد، و رفع همان نواقص، گرفتاريها دارد، و اسبابى مى‏خواهد، در اينجا بشدت، دل به آن اسباب مى‏بندد، ولى وقتى به سراغ اسباب مى‏رود متوجه مى‏شود كه آنها هم هيچكاره هستند، در نتيجه يك حسرت ديگر هم از اين بابت بر دلش مى‏نشيند.
آرى او مسبب الاسباب را نيافته و به وى دل نبسته تا همواره و در هر حال دلى آرام، و در برابر هر مصيبتى تسليتى در داخل جان خود داشته باشد، لذا در برخورد با هر سببى حسرتى ديگر بر دلش مى‏نشيند.
پس افراد مادى و بى‏خبر از خداى لا يزال، در حسرت بسر مى‏برند، تا چيزى را ندارند از نداشتن آن حسرت مى‏خورند، و وقتى به آن دست مى‏يابند باز متاسف گشته و از آن اعراض نموده چيزى بهتر از آن را مى‏جويند، تا بلكه با به دست آوردن آن عطش درونى خود را تسكين دهند، حال افراد مادى، در دو حال (دارايى و ندارى) چنين است.
و اما قرآن كريم انسان را موجودى مركب از روحى جاودانى، و بدنى مادى و متغير مى‏داند، انسان از نظر قرآن همواره با چنين وصفى قرار دارد، تا بسوى پروردگار خود برگردد، در آن موقع است كه خلود و جاودانگى آدمى شروع مى‏شود و ديگر دچار زوال (و دگرگونگى) نمى‏گردد.
پس، از نعمتهاى دنيا بعضى مانند علم، تنها مايه سعادت روح آدمى است، و بعضى‏ مانند مال و فرزندى كه او را از ياد خدا باز ندارد، مايه سعادت روح و جسم او خواهد بود، آنهم چه سعادت بزرگى.
و همچنين بعضى از حوادث كه مايه محروميت و نقص جسم آدمى است، ولى براى روح جاودانه او سعادت است، مانند شهادت در راه خدا، و انفاق مال و ساير امكانات در اين راه، كه اين نيز از سعادت آدمى است، همچون تحمل نوشيدن دواى تلخ است كه دقايقى آدمى را ناراحت مى‏كند ولى مدت طولانى مزاجش را سالم مى ‏سازد.
و اما آنچه كه خوش ‏آيند جسم و مضر به روح آدمى است، مايه شقاوت آدمى و عذاب او است، و قرآن كريم اينگونه اعمال را كه تنها لذت جسمانى دارد، متاعى قليل خوانده، كه نبايد به آن اعتنا كرد. و در اين باره فرموده است:" لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ، مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ" 4.
و همچنين هر چيزى كه مضر به روح و جسم، هر دو است، قرآن آن را نيز عذاب خوانده هم چنان كه خود ماديين هم آن را عذاب مى‏شمارند.
اما قرآن آن را از جهتى، و ماديين از نظرى ديگر عذاب مى‏دانند. قرآن آن را از اين نظر عذاب مى‏داند كه مايه ناراحتى روح است، و ماديين از اين نظر عذاب مى‏دانند كه مايه بدبختى و ناراحتى بدن است، نظير انواع عذابهايى كه بر امتهاى گذشته نازل شده.
و قرآن در اين باره مى‏فرمايد:" أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ؟ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ، الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ، وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ، وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ، الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ، فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ، فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ" 5.

 

سعادت و شقاوت از ديدگاه اسلام‏

سعادت و شقاوت موجودات با شعور، بستگى به شعور و اراده آنها دارد چون ما يك امرى را كه در نظر ديگران لذيذ است ولى ما لذت آن را احساس نمى‏كنيم، سعادت خود نمى‏دانيم، هم چنان كه امرى را كه براى ديگران الم ‏انگيز است ولى ما از آن احساس الم و ناراحتى نمى‏كنيم، شقاوت نمى‏شماريم.
از همين جا روشن مى‏شود، روشى كه قرآن در مساله سعادت و شقاوت طى كرده غير از آن روشى است كه ماديين پيش گرفته ‏اند، و انسان فرو رفته در ماديات هم اگر بخواهد زندگيش گوارا شود بايد از مكتبى پيروى كند كه سعادت حقيقى را سعادت بداند، و شقاوت حقيقى را شقاوت بداند، چون قرآن آنچه واقعا سعادت است سعادت مى‏داند، و آنچه براستى شقاوت است شقاوت مى‏خواند.

قرآن به پيروان خود تلقين مى‏كند كه دل، به غير خدا نبندند، و به آنان اين باور را مى‏دهد كه تنها مالكى كه مالك حقيقى هر چيز است خدا است، هيچ چيزى جز بوسيله خدا روى پاى خود نمى ‏ايستد، (چنين كسى اگر دوا مى‏خورد دواى خدا را مى‏خورد، و اگر غذا مى‏خورد غذاى او را مى‏خورد، براى دوا و غذا و هيچ چيز استقلال در تاثير قائل نيست" مترجم") و نيز چنين كسى هيچ هدفى را جز براى او دنبال نمى‏كند.
و چنين انسانى در دنيا چيزى بجز سعادت براى خود نمى‏بيند، آنچه مى‏بيند يا سعادت روح و جسم او هر دو است، و يا تنها سعادت روح او است، و غير اين دو چيز را عذاب و دردسر مى‏داند، بخلاف انسان دل بسته به ماديات و هواى نفس كه چنين فردى چه بسا خيال كند آن اموال و ثروتى كه براى خود جمع ‏آورى كرده مايه خير و سعادت او است، ولى به زودى بر خبط و گمراهى خود واقف مى‏شود، و همان سعادت خيالى تبديل به شقاوت يقينى مى‏شود چنان كه خداوند فرموده:" فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ" 6.
و نيز فرموده:" لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ" 7.
و نيز فرموده:" فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا، وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا، ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ" 8.
علاوه بر اينكه در هيچ جاى دنيا و نزد هيچ يك از دنياپرستان مادى، نعمتى كه لذت خالص باشد وجود ندارد، بلكه اگر از نعمتى لذتى مى‏برند همان لذت توأم با غم و اندوه است، غم و اندوهى كه خوشى آنان را تيره و تار مى‏سازد.
از اينجا روشن مى‏شود كه درك و طرز فكرى كه در انسانهاى موحد و مخصوصا در اهل قرآن است غير درك و طرز فكرى است كه ديگران دارند، با اينكه هر دو طايفه از يك نوع هستند، يعنى هر دو انسانند، البته بين دو نقطه نهايى اين دو طرز تفكر مراتب بسيارى هست، كه صاحبان آن اهل ايمان هستند اما طايفه ديگر بخاطر نرسيدن به كمال تربيت و تعليم الهى، كم و زياد و يا زيادتر گرفتار انحراف فكرى مى‏شوند.

اين بود آنچه ما مى‏توانستيم از كلام خداى تعالى در باره مساله عذاب استفاده كنيم، ليكن در عين اينكه گفتيم كلمه عذاب در اصطلاح قرآن به معناى عذاب روحى تنها و يا روحى و جسمى است، چنان هم نيست كه از استعمال اين كلمه در مورد ناملايمات جسمانى فقط، امتناع بورزد، و آن را عذاب نداند، بلكه اين كلمه را در آن مورد نيز بكار برده، از آن جمله، از ايوب(علیه السلام) حكايت كرده كه گفت:" أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ"9 .
و نيز فرموده:" وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ‏ ..." 10 كه عذابهاى فرعون به بنى اسرائيل را از طرف خدا امتحان و از طرف فرعون و فى نفسه عذاب خوانده و نفرموده آنچه از ناحيه فرعون به شما بنى اسرائيل رسيد عذاب خدا بود.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.   و كسى كه از ياد من اعراض كند زندگى سختى خواهد داشت. سوره طه آيه 124.
2.   خيلى شيفته اموال و اولاد آنان نباش كه خدا مى‏خواهد با همان اموال و اولاد عذاب‏شان نموده و دلهاى‏شان را از حسرت آب كند، و بميرند در حالى كه كافر باشند. توبه آيه 85.
3.   سوره بقره آيه 35.
4.   رفت و آمد و تسلط كفار در بلاد، تو را فريب ندهد، كه بهره و نفعى اندك است، و بدنبال آن جايگاهى در جهنم است كه بد جايگاهى است. سوره آل عمران آيه 197.
5.   مگر نديدى خدا با قوم عاد با آن بناى ستون‏دار كه نظير آن در شهرها ساخته نشده بود، چه كرد؟ و با فرعون صاحب ميخ‏ها، همانها كه در شهرها طغيان كردند، و در آن فساد بسيار كردند و پروردگارت تازيانه عذاب بر آنها فرود آورد، كه پروردگار تو در كمين است. سوره فجر آيه 14.
6.   بحال خودشان وابگذار تا در ماديات فرو روند و سرگرم بازى باشد تا بناگاه روزى را كه وعده داده شده‏اند ديدار كنند. سوره معارج آيه 42.
7.   تو از اين در غفلت بودى. ما پرده از پيش چشمت كنار زديم، و در نتيجه امروز چشمانت تيزبين شده است. سوره ق آيه 22.
8.   پس از هر كس كه از ياد ما اعراض مى‏كند و بجز زندگى دنيا نمى‏خواهند، روى برگردان، اينها سطح فكرشان اينقدر كوتاه است. سوره نجم آيه 30.
9.   خدايا شيطان مرا دچار گرفتارى و عذاب كرده. سوره ص آيه 41.
10. اعراف آيه 141.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره آل عمران - ذيل آيه 4