غیرت و تعصب‏ در اسلام

«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّه‏...»(نساء- 75)

خداوند در این آي‏ه همه مؤمنين يعنى آنهايى كه واقعا مؤمنند و آنهايى كه ايمانى مستعار دارند را تحريك مى ‏كند براى قتال با دشمنان، و غيرت و تعصب آنان را به هيجان مى ‏آورد، و اين كارى است كه هر مربى و رهبرى با مردم خود مى‏ كند،و ليكن خواننده محترم اگر آيه شريفه را به دقت در نظر بگيرد و آن گاه رفتارى كه خود ما به عنوان يك موجود طبيعى و به حكم آن چه طبيعت اقتضا مى ‏كند عمل مى ‏كنيم مقايسه كند، آن وقت ادبى از قرآن مى ‏بيند كه به راستى شگفت‏ آور است.

توضيح اين كه جاى هيچ ترديدى نيست كه در ساختمان بدنى و روحى انسان چيزى به‏ كار رفته، كه آدمى را در مواقعى كه احساس كند ديگران به منافع او تجاوز مى‏كنند، و رعايت احترام مقدسات (مثلا اطفال و ناموس) او را نمى‏كنند، و يا در صددند آبروى او را بريزند، و خاندان او را هتك نمايند، و يا كارى ديگر از اين قبيل بكنند وادار به دفاع مى‏سازد، و اين لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حكمى است كه فطرت به گردن بشر انداخته، و به وى الهام كرده.
چيزى كه هست بكار بردن اين نيرو، و يا اطاعت از اين حكم فطرت دو جور انجام مى ‏شود، يكى به نحو شايسته و آن اين است كه هم بكار بستنت به نحو شايسته و حق باشد و هم براى حفظ حق خود باشد، نه حفظ باطلت، و ديگرى بنحو ناشايست و مذموم و آن اين است كه هم بكار بستنت به نحو باطل باشد، و هم براى حفظ باطل شد، كه معلوم است در اين صورت چه فساد و شقاوتى در پى دارد، و چقدر نظام امور زندگى را به هم مى ‏زند.

اسلام مساله غيرت و تعصب را باطل معرفى نكرده بلكه اصل آن را حفظ نموده، زيرا غيرت ريشه در فطرت انسان دارد، و اسلام هم دين فطرت است، ولى در جزئيات آن دخالت كرده است، و فرموده آن قدر از غيرت و تعصب كه مطابق با فطرت است، حق است، و شاخ و برگى كه اقوام به آن داده ‏اند، باطل است، اين اولا، و در ثانى همين وديعه فطرى را يعنى غيرت و تعصب را از هر سويى به سوى خداى تعالى برگردانيده، و سپس موارد بسيارى كه دارد همه را در يك قالب ريخت، و آن قالب عبارت است از توحيد.
مثلا يكى از موارد تعصب، تعصب در باره مردان است، كه زنان در باره آنان تعصب مى‏ورزند، يكى ديگر در باره زنان است، كه مردان نسبت به آنان غيرت و تعصب به خرج مى‏دهند، يكى ديگر در باره اطفال و كودكان، و به طور كلى فرزندان است، كه پدران و مادران در باره آنان تعصب مى‏ورزند، همه اينها را رنگ توحيد داد، به اين معنا كه هر جا تعصب ورزيدن، خداپسند باشد، بايد تعصب ورزيد، هر جا نباشد نبايد اعمال كرد.
پس اسلام اصل تعصب و غيرت را كه حكمى است فطرى تاييد مى‏كند، ولى در عين حال آن را از شوائب هوا و هوس‏ها، و اهداف فاسد و شيطانى پاك، و در همه موارد صاف مى‏كند، و همه را به صورت يك شريعت انسانى در مى‏آورد، تا انسان‏ها هم راه فطرتشان را رفته باشند، و هم دچار ظلمت تناقض و يك بام و دو هوايى نگشته مواردش با يكديگر توافق و تسالم داشته باشند.

پس آنچه اسلام بشر را به سوى آن مى‏خواند، و آن را مشروع مى‏داند، در بين موارد و اطرافش تناقض و تضادى نيست، بلكه همه در اين جهت مشتركند، كه از شؤون توحيد به شمار مى‏روند، و همه مواردش اين عنوان را دارند، كه پيروى حق و متابعت از آنند، در نتيجه همه احكام آن قوانينى كلى و دائمى و ثابت شده ‏اند، (به طورى كه از هر مسلمان آگاه بپرسى تعصب ورزيدن نسبت به خويشاوندان كافر و دشمن دين چطور است؟ جوابش منفى است، و از هر كس بپرسى تعصب ورزيدن نسبت به مسلمانى بيگانه ولى پيرو حق چگونه است؟ جوابش مثبت است، از هر مسلمانى بپرسى غيرت ورزيدن نسبت به رفتار داماد با دخترت، و نسبت به رفتار پسرت با همسرش چطور است، جواب مى‏دهد در هر دو مورد اگر غيرت ورزيدن مايه خشنودى خدا است صحيح است، و اگر پيروى هواى نفس است باطل است).

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره نساء – ذیل آيات 71-75