قرآن و دیگر آئین ها و فرهنگ ها

خدای سبحان در قرآن كریم وعده فرموده است كه قرآن همواره استوار و پابرجا به دور از گزند هر نادرستی و كژی خواهد ماند، و چه وعده راستی!
«و انه لكتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل من حكیم حمید»: از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید؛(سوره فصلت/43)

 

 وحی[نامه] ای است از حكیمی ستوده [صفات]

قرآن از نخستین روز و همواره، مورد توجه ویژه صاحبان خرد برتر و جان پاك از میان اندیشمندان و دانشمندان سراسر آفاق بوده است؛ چونان كه عرصه نابخردی صاحبان عقده های پست و جانهای پلید نیز بوده هست؛ آنان كه تندیس نورانی قرآن را خوش ندیده اند و همواره در تلاش پیگیر بوده اند تا از جایگاه بلندش به زیر كشند، یا از استواری بنیادین وی بكاهند، اما هیهات؛ «و یأبی الله إلا أن یتمّ نوره و لوكره الكافرون»(توبه/32)
ولی خداوند نمی گذارد؛ تا نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید.
در این راستا برخی با تلاشهای مذبوحانه خود چونان ره گم كردگان سرگردان، شبهاتی بر روی هم انباشته اند، به سان تاریكی در تاریكی! «و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور»(نور/40)
شبهاتی كه برگرد قرآن فراهم آمده ـ از گذشته تا امروز ـ بر چند گونه است:
1. برخی تشكیك در این واقعیت كرده اند كه قرآن وحی مستقیم است كه پیامبر گرامی اسلام آن را از ملكوت اعلی دریافت كرده؛ با این دعوی كه امكان چنین چیزی نیست؛ سنخیتی میان جهان قدسی والا با جهان پست مادی وجود ندارد. ما این شبهه را درجای خود پاسخ گفته ایم كه انسان به اقتضای جنبه روحانی خود ـ كه حقیقت ذاتی او همین است ـ اگر به مرتبه كمال رسیده باشد و روح او استعداد لازم را یافته باشد می تواند با جهان ملكوت مرتبط گردد.2
یا به خیال آن كه قرآن مطالب پراكنده ای است كه پیامبر اسلام از زبان مردانی ـ از اهل كتاب ـ برگرفته؛ چرا كه او در سفرها و كوچ های خود به شهرها و سرزمین های گوناگون با پیروان ادیان موجود آن روز جزیرة العرب دیدارها و برخوردهایی داشته است؛ حتی در مكه و حجاز نیز با مسیحیان و یهودیانی كه آنجا را برای سكونت برگزیده بودند ارتباط داشت:
«وقالوا أساطیر الأولین اكتتبها فهی تملی علیه بكرة و اصیلاً» فرقان/5
او افزون بر اینها از سویدای آگاهی خود كه با چاشنی تعلیمات محیطی كه در آن می زیست همراه بوده نیز الهام می گرفت، در خلوتهایی كه با خویش در غار حرا داشت از ندای درون خویش چیزهایی می شنید و از آن میان بهترین را گلچین می كرد تا به عنوان وحی از سوی خدا و قرآن كه بر او نازل شده بر دیگران عرضه كند.
آری اینچنین درباره وی بی هیچ دلیل و برهانی گمان برده اند كه در این زمینه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
2. برخی دیگر قرآن را متأثر از محیط و فرهنگ جاهلی كه در آن زمان حكمفرما بود پنداشته اند؛ به گمان آن كه درقرآن، بسیاری از رسوم و عادتهای منسوخ كه آن روز در میان عرب و بلكه بشریت معمول بود دیده می شود، پس قرآن در بسیاری از برنامه ها و آموزه های خود آن رسوم جاهلی را كنشمندانه پذیرفته، رسومی كه بعضاً خشن، غیرانسانی وگاه نابخردانه و ناسازگار با خرد متعالی كاروان پیشرو بشری می نماید. در این میان برخی از قوانین جنایی و جزایی اسلام را نیز دلیل بر این خیال پردازی ها گرفته اند.
3. گروهی نیز برخی آیه ها را تناقض نما پنداشته اند؛ كه اگر از نزد خدا بود چنین چیزی در قرآن دیده نمی شد، اینان با محاسبات خود بدین نتیجه رسیده اند اما دقیق نسنجیده اند.
4. برخی نیز به خیال خام خود اشتباهاتی تاریخی، ادبی، علمی را در قرآن محتمل دانسته اند.
5. گروهی نیز احتمال تحریف در متن قرآن را داده اند كه حجیت و اعتبار آن را زیر سئوال می برد و استناد بدان را ناممكن می سازد؛ البته از نظر این ظاهرگرایان نقل گرا و عقل گریز.
این شبهات و دیگر وسوسه های شیطانی است كه پیرامون این كتاب استوار الهی بافته اند؛ كتابی كه «لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل من حكیم حمید»(فصلت/42)
ما از دیرزمان درصدد گردآوری این شبهات برآمده ایم تا به یاری خداوند خرمن آن را چونان خاكستری بر باد دهیم:
«ما تذر من شیئ أتت علیه إلاّ جعلته كالرمیم»
و این را توفیق او می دانیم و او را بدان سپاس می گوییم.
اینك نخستین محور از این پنج محور را مطرح كرده ادامه سخن را به مجالی دیگر وا می نهیم.
آیا قرآن از منابعی بهره جسته است؟
«إن هو إلاّ وحی یوحی» نجم/4
نیست آن، جز وحیی كه بر او نازل می شود.
پرسشی كه طیف خاورشناسان بیگانه برانگیخته اند، اما در واقع بازگفت سخنان كسانی است كه پیش از ایشان بوده اند.
«وقالوا أساطیر الأولین اكتتبها فهی تملی علیه بكرة و أصیلاً» فرقان/5
و گفتند افسانه های پیشینیان است كه آنها را برای خود نوشته و صبح و شام بر او املا می شود.
وحی،یگانه منبع قرآن (إن هو إلا وحی یوحی)
خدای تعالی در قرآن می فرماید:
«إن هو إلا وحی یوحی. علّمه شدید القوی. ذومرّة فاستوی. و هو بالأفق الأعلی. ثمّ دنا فتدلّی. فكان قاب قوسین أو أدنی. فأوحی الی عبده ما أوحی. ما كذب الفؤاد ما رأی. أفتمارونه علی ما یری» نجم/4 ـ 12
این سخن نیست جز وحیی كه وحی می شود؛ آن را[فرشته ای] نیرومند به او فراآموخت؛ سروشی با استقامت، كه در ایستاد؛ در حالی كه او در افق برترین بود؛ سپس نزدیك آمد و نزدیك تر شد؛ تا به قدر فاصله دو كمان یا نزدیك تر شد؛ آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی كند وحی فرمود؛ آنچه را دل دید انكار نكرد. آیا در آنچه دیده است با او جدال می كنید؟
بر این واقعیت كه همه قرآن ـ واژه ها، بافت و محتوای آن ـ سخن پروردگار است، دلایل فراوان و پشت در پشت وجود دارد كه در مباحث اعجاز قرآن به گونه مستوفا و استوار آورده شده است3. چنان كه یاوه گویی های معارضان این رویكرد روشن، چونان گردی پراكنده دستخوش بادهای تند شده است.
هم اینك نیز شاهد تكاپوی تازه آنان دراین عرصه دشواریم.
پیش از آن باید دانست كه عمده دلایل كسانی كه آموزه های دینی قرآن را الهام یافته از دست نوشته های پیشینیان می دانند، همگرایی نسبی شریعت اسلام با ادیان پیشین است؛ اما این واقعیت خارجی، پس از آن كه پذیرفتیم كه بن مایه و آبشخور همه آیینها یكی است، دیگر دلیلی بر مدعای یادشده نخواهد بود:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم ألا نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب، بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم؛ كه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم، و بعضی ازما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.
آنچه گفته شد افزون بر تفاوت فاحشی است كه میان رسوبات تحریف آمیز بر نشسته پیرامون كتابهای آسمانی با چهره تابناك قدسی قرآن كریم دیده می شود؛ قرآنی كه همواره از سوی خداوند نگاه داشته می شود و خود فرمود:
«إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون» حجر/9
همانا ما این قرآن را نازل كردیم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.
این گزیده سخن دراین باب؛ و اینك به تفصیل آن می پردازیم:
بسیاری از مستشرقان در تألیفات خود، با همان روش كه در باره سایر ادیان به پژوهش پرداخته اند؛ سخن از اسلام و قرآن گفته اند؛ یعنی با این باور كه هیچ ارتباطی با وحی آسمانی ندارند. بدین رو در عرف ایشان طبیعی می نموده كه از اینجا و آنجا منابعی دست و پا كنند كه تأمین كننده این آیینها در طول تاریخ بوده باشد. حتی مستشرقانی كه تظاهر به مسیحی بودن داشته اند، صوری بوده و نه از سر باور راستین.
جز آن كه مسیحی بودن ایشان ـ هرچند در ظاهر ـ از انگیزه های جدی ایشان در تهاجم علیه اسلام و بدبینی نسبت آن بوده و این همان خاورپژوهی دینی است كه فرزندان واتیكان دنبال می كرده اند و پیشگامان نخستین آن مردان كنیسه و دانشمندان كلیسا بوده اند كه براین حركت همواره اشراف داشته و در سده های گذشته همواره بدان جهت می داده اند. اهداف این گروه از این گونه تلاشها موارد زیر بوده است.
1. ضربه زدن به اسلام و دگرگون كردن حقایق آن.
2. هواداری از مسیحیان در برابر خطر گسترش اسلام، با فاصله انداختن میان ایشان و حقایق درخشان و نشانه های آشكار و روشن اسلام.
3. تلاش در جهت مسیحی كردن مسلمانان، یا دست كم سست كردن باورهای آنان.
انگیزه های استعماری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نیز می توان بر این موارد افزود كه همواره مانع از بیطرفی در طبیعت خاورشناسی و آگاهی درست از تاریخ فرهنگ شرق بوده اند. در تاریخ تمدن ویل دورانت می خوانیم:
در عربستان عده زیادی مسیحی به سر می بردند كه گروهی از آنها در مكه اقامت داشتند. محمد(ص) دست كم با یكی از آنها، یعنی ورقه، پسر نوفل و عموزاده خدیجه، «كه از متون دینی یهودی و مسیحی مطلع بود»، مناسبات نزدیك داشت، و همو غالباً به مدینه؛ شهری كه پدرش آنجا در گذشته بود سفر می كرد. شاید در آنجا با بعضی از پیروان دین یهود كه در مدینه فراوان بودند برخورد كرده است. بسیاری از آیات قرآن نشان می دهد كه وی اصول اخلاقی دین مسیح و یكتاپرستی دین یهود را ستوده و متون دینی این دو آیین را زاده وحی دانسته است. از نظر محمد(ص) بت پرستی شرك آمیز، بی بند و باری اخلاقی، زدوخوردهای قبیله ای، و تشتت سیاسی كه در عربستان جریان داشت در مقایسه با آموزشهای دین یهود و آیین عیسی بسیار شرم آور و ابتدایی بود. از این رو وی ضرورت یك دین نو را، كه بتواند گروه های توطئه گر را وحدت بخشد و به صورت یك ملت سالم درآورد و راه و رسم طغیان و انتقام زمینی را براندازد و اخلاق و دستورات آسمانی را به اجرا درآورد، عمیقاً دریافت. شاید این اندیشه ها به خاطر كسان دیگر هم می گذشت.
می دانیم كه در آغاز قرن هفتم عده ای مدعیان پیامبری درعربستان بوده اند. بسیاری از اعراب با فكر مسیح موعود، كه مورد اعتقاد پیروان دین یهود بود، آشنا بودند؛ اینان نیز با بی صبری منتظر بودند تا پیامبری از جانب خدا بیاید. گروهی از اعراب نیز كه عنوان حنیف داشتند منكر خداوندی بتان كعبه بودند و از خدای یگانه ای كه می باید جهانیان بنده او باشند و از روی رضا و رغبت او را بپرستند سخن می داشتند. محمد(ص) چون همه رسولان خدا، زبان حال مردم عصر خویش بود و حاجتها و آروزهای ایشان را تعبیر می كرد.4
اسقف یوسف درّة الحداد 5 نیز می نویسد:
قرآن از منابع مختلفی بهره برده كه مهم ترین آنها كتاب مقدس، بویژه تورات است و گواه بر این مطلب خود قرآن است؛ از جمله آیات زیر:
«إنّ هذا لفی الصحف الأولی. صحف إبراهیم و موسی» اعلی/18ـ19
بی تردید این معنی در صحیفه های گذشته هست؛ صحیفه های ابراهیم و موسی.
«أم لم ینبّأ بما فی صحف موسی. و ابراهیم الذی وفّی. أن لاتزر وازرة وزر أخری»
نجم/36ـ37
یا بدانچه در صحیفه های موسی آمده خبر نیافته است؛ و نیز همان ابراهیمی كه وفا كرد: كه هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را بر نمی دارد.
«و إنّه لفی زبر الأولین. أ و لم یكن لهم آیة أن یعلمه علماء بنی اسرائیل»
شعراء/196 ـ 197
و این در نوشته های پیشینیان هست. آیابرای ایشان این خود دلیل روشنی نیست كه عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟
آیه نخست محمد، نشان از سازگاری قرآن او با زبر الأولین (متون پیشینیان) دارد و آیه دوم او دانشمندان بنی اسرائیل را بر این تطابق گواه می گیرد، اما چه ارتباطی است میان قرآن و یافته شدن آن در زبرالأولین؟ این راز محمد است، از آنجا كه آیه های او در زبرالأولین با زبان غیرعربی نازل شده كه آنها نمی دانند، پس توسط عالمان بنی اسرائیل به محمد رسیده است و او نیز با زبان عربی آشكار، مردم را بدان بیم داده است.
پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود و این ارتباط میان قرآن و كتابهای منبع آن را می رساند كه زبرالأولین؛ یعنی صحیفه ها و كتابهای پیشینیان باشد.
نیز، گواهی دانشمندان اهل كتاب به درستی آنچه در قرآن است تنها بدان جهت بوده كه ایشان نیز در آن وحی مولود شریك بوده اند؛ زیرا وحی نازل شده دستاورد شخصی است كه كسی جز صاحب آن را نمی شناسد.
نیز آیه «و من قبله كتاب موسی إماماً و رحمة و هذا كتاب مصدق لساناً عربیاً» به صراحت می گوید او بر كتاب موسی شاگردی كرده و آن را در قالب زبان عربی ریخته. در نتیجه قرآن، نسخه عربی برگردان از كتاب اصلی ـ تورات ـ است. منظور از تفصیل در آیه «كتاب فصّلت آیاته قرآناً عربیاً» نیز یعنی برگردان عربی از متن اصلی غیرعربی. پس در نتیجه قرآن، وحی است و توضیح و تفصیل عربی كتاب آسمانی است، زیرا متن اصلی آن از آسمان نازل شده است….6
كسانی همانند «تسدال»، «ماسیه» ، «اندریه» ، «لامنز»، «گلدزیهر» و «نولدكه» 7 نیز بر همین منوال، قرآن را برگرفته از متون كهن دانسته اند؛ دلیل آنها نیز تنها همگونی آموزه های قرآن و دیگر كتب است؛ چرا كه داستانها و حكمتهای قرآن همانهاست كه در كتب یهود و اناجیل و حتی در آموزه های زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمتهای اخروی و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهای پنجگانه و دیگر احكام عبادی، نیز گواهی هر پیامبر به پیامبر بعدی كه همه و همه برگرفته از متون كهن است كه نزد عرب شناخته شده بود.
پنداشته اند قرآن، نمادی از تلمود است كه از عالمان یهود و دیگر ادیان كه با جزیرة العرب ارتباط نزدیك داشتند به پیامبر رسیده، و پیامبر پیش از آن كه نبوت خود را علنی سازد با آنان برخورد داشت.
ویل دورانت می نویسد:
«این نكته در خور ذكر است كه دین اسلام در بعضی موارد به آیین یهود ماننده است. قرآن از یك سو به ستایش دین یهود می پردازد و از سوی دیگر آن را نكوهش می كند، اما در زمینه مفاهیمی چون توحید، نبوت، ایمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعلیمات موسی متأثر است… مراسم دینی آیین یهود به نام شمایسرائل (= هان گوش كن اسرائیل) كه تأكیدی است بر یكتایی خدا، در دین اسلام به صورت «لااله الا الله» درآمده است… عبارت بسم الله الرحمن الرحیم… انعكاسی از یكی از عبادات مكرر تلمود است. همچنین صفت رحمان كه اختصاص به الله دارد یادآور صفت رحمانا است كه درمورد یهود به كار می رود. صفات و اصطلاحاتی كه در تلمود آمده اند همواره مورد استفاده مسلمین قرار گرفته… همین امر افرادی را بر آن داشته است كه تصور كنند محمد(ص) منابع دین یهود را می شناخته است…»8
آیینهای ابراهیمی؛ سرازیر از یك منبع
ما مسلمانان بر این باوریم كه همه ادیان الهی از یك منبع سرازیر شده و از یك آبشخور خوشگوار و سرچشمه زلال؛ همگی در پی توحید كلمه و كلمه توحید و عمل صالح خالصانه و آراستگی به مكارم اخلاق هستند؛ بی هیچ اختلافی در اصول كلی یا در فروع جزئی:
«شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرقوا فیه…» شوری/13
از دین آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش فرمود برای شما تشریع كرد، و آنچه را به تو وحی كردیم و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه دین را به پا دارید و در آن تفرقه اندازی مكنید.
بنابراین یك دین و یك آیین است، و همه دستورات و تكالیف در پی یك هدف مشترك هستند كه همان تكامل آدمی است: «إن الدین عند الله الاسلام»(آل عمران/19) و این یعنی آن كه حقیقت همه ادیان، از آدم تا خاتم، اسلام است، كه همان تسلیم در برابر خدا و پرسش خالصانه اوست و بس.
«و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین»
آل عمران/85
و هر كه جز اسلام دینی بجوید هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت از زیانكاران است.
پس اسلام همان آیین فراگیر جهانی است، هر كه از آن سر برتابد از شاهراه اصلی سرتافته و سرانجام راه را گم كرده است. اینچنین مسلمانان ما با ایمان به همه پیامبران بی هیچ تفاوتی، پرورش یافته اند:
«قولوا آمنا بالله و ما أنزل الینا و ما أنزل الی ابراهیم و إسماعیل و اسحق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و ما أوتی النبیون من ربّهم لانفرّق بین أحد منهم و نحن له مسلمون» بقره/136
بگویید: ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه بر همه پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده ایمان آورده ایم، میان هیچ یك از ایشان فرق نمی گذاریم و در برابر او تسلیم هستیم.
این است سخن قرآن، كه به كلمه توحید و توحید كلمه فرا می خواند، و ندا در می دهد كه با تسلیم در برابر پروردگار جهانیان، فرقی میان ادیان نیست، و این است راه درست همبستگی و جز این، گمراهی و از هم گسستگی است:
«فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و إن تولّوا فانّما هم فی شقاق» بقره/137
پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند قطعاً هدایت شده اند، ولی اگر روی بر تافتند، جز این نیست كه سر ستیز دارند.
در این آیه دیدگاه یهود و نصارا را كه دعوی جدایی و برتری جویی سر می دادند نادرست و فاجعه آمیز می خواند: «و قالوا كونوا هوداً أو نصاری تهتدوا»؛ یعنی یهود می گفتند به یهودیت گرایید، نه هیچ آیین دیگری؛ تا هدایت یابید. و نصارا می گفتند بر سر نصرانیت باشید تا هدایت یابید. قرآن سخن هر دو گروه را ردّ كرده، به حلقه زدن پیرامون آیین پاك ابراهیمی فرا می خواند:
«قل بل ملّة ابراهیم حنیفاً و ما كان من المشركین» بقره/135
بگو، نه بلكه بر آیین ابراهیم حقیقت گرا هستم و وی از مشركان نبود.
«صبغة الله و من أحسن من اللّه صبغة و نحن له عابدون» بقره/138
این است نگارگری الهی؛ و كیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم.
آری رنگ خداست كه فراگیر است و نیك بختی تمامی بشریت را تأمین می كند، كه خوشبختانه در این میان، مسلمانان بدان گردن نهاده اند.
خاستگاه مشترك؛ تنها دلیل همگرایی وهم روشی
نكته دیگر این است كه هم گرایی و هم سخنی ادیان آسمانی، ناگزیر باید دلیلی منطقی داشته باشد كه یكی از موارد سه گانه زیر خواهد بود:
1. برخورداری از خاستگاه مشترك؛ زیرا همگی برگرفته از یك ریشه و بن مایه هستند، و در نتیجه در سرشاخه ها نیز طبعاً همگون خواهند بود.
2. یا به دلیل آن كه برخی از برخی دیگر گرفته شده اند؛ و چون دست به دست شده اند شاهد همسانی میان آنان هستیم.
3. یا آن كه این همانندی از روی اتفاق بوده و دلیل آگاهانه ای در كار نیست.
بی تردید، گزینه سوم را نمی توان پذیرفت، چرا كه با حكمت شگرف حاكم بر جهان تدبیر نمی خواند. می ماند دو گزینه نخست؛ سئوال این است، این جماعت را چه شده كه گزینه مستدلّ نخست را نادیده گرفته و بر آن گزینه بی پایه و زشت دوم هم داستان شده اند؛ این اتفاق بس تأمّل برانگیز است.
افزون بر اینكه شواهد فراوانی كه برای احتمال اول وجود دارد، گزینه دیگر را از بنیاد ویران می سازد؛ از جمله:
اولاً؛ قرآن خود به صراحت اظهار می كند كه به پیامبر اسلام مستقیماً وحی و نازل شده تا جهانیان را بدان بیم دهد؛ اكنون چگونه برای احتمال خلاف به قرآن استناد می جویند؛ این نیست جز نوعی تناقض فهمی و اجتهاد در برابر نص صریح و روشن.
ثانیاً؛ قرآن، معارف استواری به بشر تقدیم كرده كه بسی فراتر از فلسفه هستی و انسان شناسی است و هیچ اندیشه بشری را در آن زمان به آستانه آنها راه نبوده، چه رسد به خرافات بشر بافته و ساخته ای كه عهدین را پركرده بود.
ثالثاً؛ آموزه های بلند عرضه شده از سوی قرآن، هرگز با افسانه های سست و دست نوشته های عهدین همخوانی ندارد، آیا می توان این رفیع را برگرفته از آن فرومایه دانست.
و دلایل دیگری كه به تفصیل خواهد آمد.

 

قرآن، خود گواه وحیانی بودن آن

اگر از خود قرآن بپرسیم گواهی خواهد داد كه بر پیامبر اسلام، محمد(ص) وحی شده؛ چنان كه بر پیامبران پیشین نیز وحی می شد:
«إنّا أوحینا إلیك كما أوحینا إلی نوح و النبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً. رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل و كان الله عزیزاً حكیماً. لكن الله یشهد بما أنزل إلیك أنزله بعلمه و الملائكة یشهدون و كفی بالله شهیداً…» نساء/163ـ166
ما همچنان كه به نوح و پیامبران بعد از او وحی كردیم به تو نیز وحی كردیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی نمودیم و به داود زبور بخشیدیم. و پیامبرانی را كه در حقیقت آنان را قبلاً بر تو حكایت نمودیم؛ و پیامبرانی را كه سرگذشت ایشان را بر تو نازل نكرده ایم و خدا با موسی آشكار سخن گفت. پیامبرانی كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حكیم است. اما خدا به حقانیت آنچه بر تو نازل كرده است گواهی می دهد؛ آن را به علم خویش نازل كرده است و فرشتگان نیز گواهی می دهند و كافی است خدا كه گواه باشد.
بگو گواهی چه كسی از همه برتر است؛ بگو خدا میان من و شما گواه است. و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن، شما و هر كس را كه این پیام به وی برسد هشدار دهم.
براین منوال آیه های بسیاری دیده می شود كه به صراحت، قرآن را وحی مستقیم به پیامبر اسلام می داند تا قوم خود و هر آن كه را پیامش به وی می رسد بدان بیم دهد.
اما اینكه پیامبر آن را در كتب پیشین یافته یا از ایشان دریافته، یا از دانشمندان بنی اسرائیل آموخته، چیزی است شگفت كه هرگز بافت استوار و فخیم قرآن آن را باور ندارد.

 

قرآن در كتب پیشینیان (زُبُرالاولین)

امّا آنچه دوست ما اسقف درّه بدان استناد جسته نشانه های بی پایگی در آن به روشنی پیداست؛ خدای تعالی می فرماید:
«إنّ هذا لفی الصحف الأولی. صحف إبراهیم و موسی» اعلی/18 ـ 19
بی تردید این معنی در صحیفه های گذشته هست؛ صحیفه های ابراهیم و موسی.
«هذا» در این آیه اشاره به پندهایی دارد كه در آیه های قبلی آمده بود:
«قد أفلح من تزكّی. و ذكر اسم ربّه فصلّی. بل تؤثرون الحیاة الدنیا. و الآخرة خیر و أبقی»
رستگار آن كسی كه خود را پاك گردانید، و نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گزارد. ولی شما دنیا را برمی گزینید، با آن كه آخرت نیكوتر و پایدارتر است.
این آیه ها بر این تأكید دارد كه آنچه پیامبر اسلام آورده چیز تازه و بی سابقه ای نسبت به آنچه دیگر پیامبران آورده اند نبوده: «قل ماكنت بدعاً من الرسل» پیام او سخن تازه ای نبوده كه در میان پیامهای الهی بی سابقه بوده باشد، بلكه مقتضای طبیعت وحی آسمانی در تمامی دورانها از آدم تا خاتم نیز چنین بوده است؛ زیرا دین الهی یكی است و بخشی از آن با بخشی دیگر در تعارض نیست. آیه یادشده به محتویات قرآن اشاره دارد كه پی در پی همراه با پیامبران الهی فرود آمده و پندها و آموزه های آن با آمدن هر نسل تكرار شده است. منظور از آیه این است؛ نه آنچه دوست اسقف ما پنداشته بود.
نیز در این آیه كه فرمود: «ام لم ینبّأ بما فی صحف موسی. و إبراهیم الذی وفّی» مرجع ضمیر مستتر در فعل «لم ینبّأ» كسی است كه رو در روی رسالت ایستاده، با ریشخند بدان اعلام می دارد كه در صورت ایمان نیاوردن دیگران به این پیام، بارگناه دیگران را نیز بر دوش خواهد كشید. قرآن در پاسخ ایشان اعلام می دارد كه آیا بدیشان ابلاغ نشده كه هر كسی سرانجام كیفر كار خویش را خواهد دید و هیچ كسی بار گناه دیگری را بر دوش نخواهد كشید: «و لاتزر وازرة وزر أخری».
پس اگر به قرآن وقعی نمی نهند، به آنچه در صحیفه های نخستین آمده اعتنا كنند، مگر گزارش آنها پیش از این بدیشان نرسیده بود؟ آیات دیگر نیز همین معنی را منظور كرده اند و بس.
«أ و لم یكن لهم آیة أن یعلمه علماء بنی اسرائیل» شعراء/197
آیا برای ایشان این خود دلیل روشنی نیست كه عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟
نشانه دیگر بر حقانیت دعوت محمدی آن است كه راسخین درعلم از میان اهل كتاب حقانیت آن را به یاری حقایقی كه بدانها دست یافته اند گواهی می كنند:
«لكن الراسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما أنزل إلیك و ما أنزل من قبلك» نساء/162
اما راسخان آنان در دانش، و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند.
«و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحقّ یقولون ربّنا آمنّا فاكتبنا مع الشاهدین» مائده/83
و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی كه شناخته اند، اشك از چشمهاشان سرازیر می شود، می گویند پروردگارا، ما ایمان آوردیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس.
این كشیشان و راهبان اند كه در برابر حقیقت تكبّر ندارند هر جا بدان دست یابند در برابر آن خاضع اند، و اینك آن را در دامن اسلام یافته اند.
«قل أرأیتم إن كان من عندالله و كفرتم به و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فآمن و استكبرتم» احقاف/10
بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشید و شاهدی از فرزندان اسرائیل به همانند آن گواهی داده و ایمان آورده باشد و شما تكبّر نموده باشید [آیا باز هم شما ستمكار نیستید. ]
منظور از «مانند آن» كه در آیه آمده، مانند قرآن است؛ یعنی از دانشمندان بنی اسرائیل كسانی هستند كه گواهی می دهند كه آموزه های قرآن یكسره همانند آموزه های تورات است كه خداوند بر موسی نازل فرموده و به همین دلیل حقیقت مطابق با ادیان پیشین الهی را در آن لمس كرده بدان ایمان آورده اند.
بسیاری از دانشمندان اهل كتاب نیز به مجرد رسیدن پیام فراخوان به ایشان، به حقانیت پیام اسلام ایمان آورده اند؛ زیرا گمشده ای كه در جست وجوی آن بودند در قرآن یافتند و این گواهی عملی ایشان بود در كنار اظهار علنی شان درحضور جماعت بنی اسرائیل.
و این است منظور قرآن از گواهی دانشمندان بنی اسرائیل به حقانیت دعوت پیامبر، چرا كه آن را موافق با معیارهای حقیقت كه نزد خود داشتند یافتند؛ نه آنچه دوست اسقف ما پس از چهارده قرن پنداشته كه قرآن ازكتابهای ایشان اقتباس گردیده و از سخنان ایشان برگرفته شده است؛ ادعایی كه آن نجیب زادگان نیز هرگز نگفته اند و به راستی حق انصاف را پاس داشته اند.
«والذین آتیناهم الكتاب یعلمون انّه منزّل من ربّك بالحق» انعام/114
و كسانی كه كتاب [آسمانی] بدیشان داده ایم می دانند كه آن ازسوی پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.
«الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفونه أبناءهم» انعام/20
كسانی كه كتاب [آسمانی] به آنان داده ایم، همان گونه كه پسران خود را می شناسند او را می شناسند.
این همان شناخت ناشی از دریافت حقیقت پس از رویارویی با آن است، بر پایه شاخصهایی كه از پیامبران پیشین آموخته و در دست داشته اند، كه امثال دوست اسقف ما نیز آن را امروزه دریافته اند اما «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً»(نمل/14)
و با آن كه دلهاشان بدان یقین داشت (از سر ستم و تكبر آن را انكار كردند)
مانند پیشینیان، كه قرآن در وصف آنان می فرماید:
«فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علی الكافرین» بقره/89
ولی همین كه آنچه را می شناختند برایشان آمد انكارش كردند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد.
آری لعنت خدا بر كسانی كه در گذشته و اكنون، تلاش در پنهان كردن حقیقت داشته اند؛ پس گمراه شده و گمراه كرده اند و هرگز راه درست را نیافتند.
نگاهی گذرا به قرآن و متون تحریف شده
اینك برخی از معارف و آموزه های قرآن را كه در اوج بلندی و عظمت قرار دارد با آنچه در متون دیگر آمده یا اندیشه كوتاه بشر بدان دست یافته مقایسه می كنیم، تا دلیلی قاطع براین حقیقت باشد كه این مضامین تنك مایه هرگز نتوانند مستند آن كتاب سترگ باشند.
اوصاف جلال خداوند در قرآن
توصیف خداوند از سوی قرآن بسی فراتر از فهم بشر آن روز است، بلكه اگر قرآن نبود هرگز بشر بدان پایه و مایه از شناخت نمی رسید؛ زیرا دقیق ترین توصیف خداوند آن است كه خود در قرآن آورده و نه در هیچ جای دیگری.
در سوره حشر می خوانیم:
«هو الله الذی لاإله إلا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان الرحیم. هو الله الذی لاإله هو الملك القدّوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتكبّر سبحان الله عمّا یشركون. هو الله الخالق البارئ المصوّر له الأسماء الحسنی، یسبّح له ما فی السموات و الأرض و هو العزیز الحكیم» حشر/ 22 ـ 24
در سوره توحید نیز می خوانیم:
«قل هو الله أحد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یكن له كفواً أحداً»
در سوره رعد می خوانیم:
«عالم الغیب و الشهادة الكبیر المتعال» رعد/9
در سوره شوری می خوانیم:
«فاطر السماوات و الأرض جعل لكم من أنفسكم أزواجاً و من الأنعام أزواجاً یذرؤكم فیه لیس كمثله شیء و هو السمیع البصیر. له مقالید السماوات و الأرض یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر إنّه بكل شیء علیم» شوری/11 ـ 12
در سوره بقره نیز آمده است:
«الله لا اله الا هو الحی القیوم لاتأخذه سنة و لانوم له ما فی السموات و ما فی الأرض من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم و لایحیطون بشیء من علمه إلاّ بما شاء وسع كرسیه السماوات و الأرض و لایؤوده حفظهما و هو العلی العظیم» بقره/255
افزون بر توصیفات بلند دیگری كه قرآن كریم از آنها آكنده است، ولی كتابهای دیگر تهی است؛ مگر به اندازه ناچیز، اكنون آیا آن مقدار ناچیز می تواند منبع و سرچشمه این انبوه فراوان باشد.
هر یك از این توصیفات نشان از حقیقتی در ذات مقدس او دارد كه منشأ این آثار و بركات شده و رشته وجود را فیض بخش گردیده كه عالمان سترگ در موسوعه های بزرگ خود به تشریح و توضیح آنها پرداخته اند.
 

نویسنده: محمد هادی معرفت
ترجمه: حسن حکیم باشی

پی نوشت‌ها:
1. این نوشتار ترجمه بخشی از كتاب «النهج القویم فی الدفاع عن قدسیة القرآن العظیم» است كه توسط استاد معرفت در اختیار پژوهشهای قرآنی گذاشته شده است. این كتاب در دست انتشار می باشد. لازم به ذكر است بخش دیگری از این اثر در شماره آینده درج خواهد شد.
2. ر.ك: جلد نخست كتاب التمهید فی علوم القرآن.
3. در این زمینه در مجلدات 4 و 5 و 6 كتاب التمهید فی علوم القرآن به گونه مشروح سخن گفته ایم.
4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 4/207، عصر ایمان، فصل نهم.
5. یوسف درة الحداد در سال 1939 میلادی به رتبه كاهنی در كنیسه لبنان دست یافت. سپس به مدت بیست سال با همان گرایش به بررسیهایی در زمینه اسلام و قرآن پرداخت و در این بررسیها در جهت تقویت و هم گرایی بین قرآن و عهدین برآمد تا عهدین را به عنوان منبع و مصدر آنچه قرآن به وحی نسبت می دهد معرفی كند، او در سال 1979 میلادی درگذشت.
6. ر.ك: دروس قرآنیة، نوشته یوسف درّة الحداد، جلد 2، صفحه 173 ـ 188، فصل: القرآن و الكتاب، بیئة القرآن الكتابیة، فصل11؛ منشورات المكتبة البولسیة، لبنان، 1982م.
7. ر.ك: آراء المستشرقین حول القرآن الكریم و تفسیره، عمر رضوان، جلد 1، صفحه 272 ـ 290 و 335.

منابع: 

فصلنامه پژوهشهای قرآنی