مرزبان بزرگ قرآن

اي علي(ع)! اي پيشواي مؤمنان و متّقيان! در اين دنياي كثيف، من به تو متوجّه هستم. من از هر كس هر چه ديدم؛ غلط بود …1
«نيما يوشيج»

زندگي بشر در كره خاكي، مانند خيمه اي است كه بايد همواره ستون ميان آن افراشته و استوار باشد تا بشريت، در سراسر نقاط زمين، از شهر و روستا و كوه و صحرا و دريا و … از ضعيف ترين تا قوي ترين، همه بتوانند در زير آن جاي گيرند، و به همه مواهب و نعمت هاي ارض الهي برسند: «و الارض وضعها للأنامخداوند زمين را براي بهره وري همه مردم زمين قرار داد». (سوره الرحمن، آيه 10) و در سايه اين خيمه افراشته ي حيات و مواهب، با عدل و داد، راه تكامل را بپويند، و سعادتِ ابدي را بجويند و ستونِ اين خيمه حيات بشر، عدالت است.
پس از فترت عيسوي، عصر محمّدي آغاز گشت، پيامبر اكرم(ص) مبعوث شد، پس از آشكار ساختن دين اسلام، نخستين گام را از عدالت و اجراي عدالت آغاز كرد، چنانكه امام محمّد باقر(ع) مي فرمايد:
أبطل ما كان في الجاهلية و استقبل الناس بالعدل 2
پيامبر(ص) هر چه در جاهليت بود (از سرمايه داري و تبعيض و تفاوت، ظلم و جنايت) همه را باطل و ناروا اعلام كرد و كار را با مردم با اجراي عدالت آغاز نمود.
و چون دور نبوّت خاتم پايان گرفت، حضرت محمّد(ص) به امرِ خدا و نزول آيات غدير، استوارترين ستون خيمه حيات و عدالت را در جاي خويش نصب كرد؛ و چنان صحنه اي براي اجراي اين امر عظيم و كامل كننده دين خدا3، ترتيب داد كه چشم تاريخ و بشريت هماره بدان خيره است.
و اكنون علي ماند و قرآن و قرآن و علي (علي مع القرآن و القرآن مع علي)4. حال بايد بر طبق اين كتابِ قسط و عدل، قسط و عدل اجرا گردد و اساسي ترين مشكل قريش حجاز و سرمايه داران بازار مكّه با قرآن، از نخست همين نكته بود كه قرآن مي گفت: بايد عدالت اجرا شود و ظلم، چپاول، تبعيض، شقاوت، ويژه خواري و طغيان مداري برافتد.
تاريخ بي عدالت و بي عدالتي ها با علي روبرو شد و دست ابوسفيانها و يهودِ پول پرست جزيرة العرب، از آستين هايي ديگر در آمد، تاريخ راه خود را عوض نكرد؛ بلكه علي(ع) را از سر راه خود برداشت و سير تاريخ به بشريت صدمه اي جبران ناپذير زد، نه به علي(ع). تاريخ از علي(ع) چه چيز را گرفت؟ حكومت چند ساله و فرصت اجراي عدالت را؛ امّا آيا توانست درخشش ابدي علي(ع) را از او بگيرد؟ و انسانيت را از خضوع در برابر او باز دارد؟ و عدالت او را هماره ـ چونان تنديس والاييها ـ ياد نكند؟
ابرها با خورشيد چه مي كنند؟ آيا مي توانند تشعشع آفاق گستر خورشيد را براي هميشه بپوشانند؟ اين ما هستيم و الگويي به نام علي(ع).
من اين نوشتار را به جوانان بي پناه ايران تقديم مي كنم:
ـ دختر و پسر، ـ دانشگاهي و حوزوي و ديگر جوانان،
جواناني كه عملكردهاي ضدّ قرآني و ضدّ علوي شماري چپاولگر (و برخي معلول الفكر و مجهول الهدف ـ تا اندازه اي ـ) رشته هاي ايمان با صلابت و استعمار شكن آنان را از هم مي گسلد، و باور مقدّسي ـ كه نور حيات آنان است، از دل هاي ساده و خوش باور آنان مي ربايد. كجا كه فرصت كتاب خواندن داشته باشند و بتوانند حقايق دين و سيره علي(ع) را خود بدست آورند؟
باري، جوانان عزيز! اگر مي خواهيد «امير المؤمنين امام علي بن ابيطالب(ع)» را بشناسيد، اين است گوشه هايي از شناخت امير المؤمنين:
1) روزي سرمايه داران نزد امير المؤمنين (ع) آمدند و گفتند: ما به اسلام خدمت كرده ايم و از مال خود هزينه داده ايم… اكنون جانب ما را رعايت كن! فرمود: «اين قرآن است در پيش روي ما و اين سيره و رفتار پيامبر است كه هنوز ما فراموش نكرده ايم. از نظر قرآن هيچ كس بر ديگري برتري ندارد مگر به تقوا و پايبندي به ارزشها. آيا شما بر خدا و پيامبر خدا منّت مي گذاريد كه به اسلام در آمده و به آن خدمت كرده ايد؟ اگر راست مي گوييد بايد خدا را شكر كنيد كه شما را به دين اسلام هدايت كرد، نه اين كه ويژه خواهي كنيد و در طلب رانت خواري و موافقت هاي اصولي باشيد و پست هاي پول ساز و تأسيس شركت هاي دزد پرور…».5
2) «مبادا تصوّر كنيد جامعه بدون اجراي عدالت اصلاح مي شود. اصلاحات بدون اجراي عدالت (و بر اساس مكتب هاي اقتصاد سرمايه داري) چيزي است كه عاملان نفوذي استعمار ديكته مي كنند و خواب و خيالي بيش نيست. (الرّعية لا يصلحهاإلاّ العدل6؛ توده را جز اجراي عدالت، چيزي اصلاح نمي كند) و جز عدالت، چيزي ننگ مفاسد جامعه هايي كه فساد اقتصادي دارند را بر طرف نمي سازد
3) «اگر حسن و حسين خطايي كنند، كم ترين گذشتي در حقّشان نخواهم كرد».7
4) «من هنگامي كه به حاكميت شما رسيدم، چند درهم و اندكي لباس مندرس كه خانواده ام بافته بودند، نداشتم، حال اگر به هنگام پايان كار، بيش از اين چيزي داشتم، خائنم و به جامعه و مردم خيانت كرده ام».8
5) امير المؤمنين(ع) هميشه مانند يك كارگر، پركار كار مي كرد و از زحمت خود نخلستان هايي پديد آورده بود، هنگامي كه درآمد اين نخلها را مي آوردند (و گاه مبلغ زيادي هم مي شد) همه را به مستمندان و نيازمندان مي داد، سپس به بازار مي رفت و شمشير خود را براي فروش عرضه مي كرد و مي فرمود: «اگر شام امشب را مي داشتيم، شمشيرم را نمي فروختم».9 در آخر هم همه نخلستان هايي را كه به دست خود پديد آورده بود، وقف كرد.
6) امير المؤمنين(ع) يكي از شخصيت هاي بسيار برجسته و مشهور بصره، يعني ابوالاسود دُئلي را در بصره به منصب قضاوت گماشت. سپس اندكي نگذشته بود كه او را ـ با وجود نداشتن نيروي انساني كافي ـ از قضاوت عزل كرد. ابوالاسود پرسيد: چرا معزولم كردي، من كه جنايتي نكرده ام؟! فرمود: «درست است، ليكن يك روز ديدم به هنگام سخن گفتن با مراجعه كننده به دادگاه، صدايت را كمي بلندتر از او كرده اي!»10
7) «عالمان و آگاهان جامعه، در برابر محروميت محرومان بي پناه و قدرت مالي و نفوذ ثروتمندان كه موجب همه گونه برخورداري آنان مي شود، در نزد خدا مسؤول اند».11
8) امير المؤمنين(ع) در مورد زني كه خليفه ثاني دستور داده بود او را رجم كنند به خليفه گفت: «آيا او را ترسانده اي؟» گفت: آري. فرمود: آيا از پيامبر(ص) نشنيدي كه فرمود: هر كس پس از دستگيري، به گناهي اعتراف كند، حد بر او جاري نمي شود. همانا هر كس دستگير شود يا زنداني گردد يا مورد تهديد قرار گيرد و اقراري كند، اقرارش هيچ ارزش قضايي ندارد». خليفه آن زن را آزاد كرد. بعد گفت: زنان عالم عاجزند كه فرزندي مانند علي بن ابيطالب بزايند. «لولا علي لهلك عمر؛ اگر علي نبود، عمر بيچاره بود».12
9) امير المؤمنين(ع)، منطق قرآن كريم را، منطق مساوات مي دانست. روزي شماري از مهاجران و انصار نزد او آمدند، و از خدمات خودشان به اسلام سخن گفتند و طالب پست هاي كليدي و امتيازات مالي شدند! علي(ع) فرمود: «اين مال، مال خداست و شما همه بندگان خدا هستيد» 13) امير المؤمنين(ع) درباره كاركنان و كارگزاران و قاضيان حكومت اسلامي اين گونه بود كه هرگاه، خطا يا دزدي مي كردنديا رشوه مي گرفتند، آنان را به بدترين صورت افشا مي كرد. اين است روش حكومت اسلامي. در بخش نامه هاي نهج البلاغه، (بخش دوم) به اين نامه هاي تند و افشا گرانه ـ در چندين مورد ـ بر مي خوريم. غير از اين؛ ـ يعني ماست مالي كردن جنايات اشخاص، به ملاحظه نظام، يا لباس، يا آبروي نظام ـ هرچه باشد ـ ضدّ اسلام است. امير المؤمنين(ع) كه آن گونه افشاگري مي كرد، آبروي اسلام و نظام اسلامي را دوست نداشت؟
و سرانجام، اين امير المؤمنين(ع) بود كه مي فرمود: بايد حاكم اسلامي به كساني كه حرف حق مي زنند ـ اگر چه تلخ باشد ـ بيشتر احترام بگذارد، كساني كه به عملكردهاي نادرست روي خوش نشان نمي دهند و مي گويند و مي نويسند و مخالفت مي كنند. اينان مرزبانان راستين دين خدا و بازوهاي استوار اجراي عدالتند. بايد حاكميت در برابر اينان خضوع كند، و مرتفع ترين سكّو را براي «فرياد عدالت»، در اختيار آنان بگذارد.
و اين بود سخني ـ بكوتاهي ـ درباره «مرزبان بزرگ قرآن»، «وجدان انسانيت قرون»، و «جاري صلابت اعصار»…

 

پی نوشت ها:

1. نثر، سيروس طاهباز، برگزيده آثار نيما يوشيج /265، انتشارات بزرگمهر، تهران (1369ش).
2. سرود جهشها/34 ـ 35 چاپ نهم.
3. سوره مائده، 5/3.
4. احاديث متواتر «ثقلين»، در مآخذ معتبر سني و شيعه.
5. كافي،8/360 ـ 362؛ بحار، 8/392 ـ 394 (چاپ كمپاني)؛ الحياة،6/142.
6. غرر الحكم/29؛ الحياة،6/400.
7. نهج البلاغه/957.
8. مناقب، 2/98.
9. همان/72.
10. عوالي اللئالي، 2/343،ح5.
11. همان/52.
12. كشف الغُمّة،1/113،چاپ بيروت.
13. تحف العقول/130، چاپ بيروت.

نویسنده: استادعلامه محمّد رضا حكيمي