معرفى جهادى كه قرآن به آن فرمان داده‏

دسته ‏هاى مختلف آيات قرآنى راجع به جهاد و قتال و مراتب و مراحل آن‏

آيا قرآن بشر را به خونريزى و كشورگشايى دعوت كرده؟ و يا از فرمان جهادش هدف ديگرى دارد؟

در قرآن كريم به آياتى بر مى ‏خوريم كه مسلمانان را به ترك قتال و تحمل هر آزار و اذيتى در راه خدا دعوت كرده، از آن جمله فرموده:" قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ" 1.
و نيز فرموده:" فَاصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ" 2
و نيز مى ‏فرمايد:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ"3 و گويا اين آيه اشاره مى‏كند به آيه:" وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ، وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ" 4.
بعد از آنكه مدتها مسلمين را سفارش مى‏ كرد تا با كفار مماشات كنند، و در برابر آزار و اذيتشان صبر و حوصله به خرج دهند، آياتى ديگر نازل شد و مسلمين را امر به قتال با آنان نمود، كه بعضى از آنها در اينجا از نظر خواننده مى‏گذرد:
" أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا، وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ، الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ، إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ" 5 و ممكن است بگوئيم آيه شريفه در باره دفاعى نازل شده است، كه در واقعه بدر و امثال آن مامور بدان شده‏اند.
و همچنين آيه شريفه:" وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ، وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ" 6 و نيز آيه شريفه:" وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ، وَ لا تَعْتَدُوا، إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ" 7.
دسته ديگر آياتى است كه در باره قتال با اهل كتاب نازل شده مانند آيه:" قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ، وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ" 8.
دسته ديگر آيات قتال با عموم مشركين است، كه غير از اهل كتابند، مانند آيه شريفه:
" فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ" 9 و آيه:" وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً" 10.
دسته ديگر آياتى است كه دستور مى‏دهد با عموم كفار چه مشرك و چه اهل كتاب قتال كنيد، مانند آيه:" قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ، وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً" 11.

 

اسلام و دين توحيد فطرى است و مجاهده در راه دفاع از اين دين نيز فطرى است‏

و چكيده سخن اين شد كه قرآن كريم خاطرنشان مى ‏سازد كه اسلام و دين توحيد اساس و ريشه ‏اش فطرت است، و بهمين جهت مى ‏تواند انسانيت را در زندگيش به صلاح بكشاند:
" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" 12 و به همين دليل اقامه دين و نگهدارى آن مهم‏ترين حقوق قانونى انسانى است، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ" 13.
قرآن آن گاه حكم مى‏كند به اينكه دفاع از اين حق فطرى و مشروع، حقى ديگر است كه آن نيز فطرى است:" وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ". 14
به حكم اين آيه قائم ماندن دين توحيد به روى پاى خود، و زنده ماندن ياد خدا در زمين، منوط به اين است كه خدا به دست مؤمنين دشمنان خود را دفع كند، نظير اين آيه شريفه آيه:" وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ" 15.
و نيز در ضمن آيات قتال در سوره انفال اين جمله را آورده كه:" لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ" 16 و آن گاه بعد از چند آيه مى‏فرمايد: " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ" 17 كه در اين آيه جهاد و قتالى را كه مؤمنين را بدان مى‏خواند زنده كننده مؤمنين خوانده است، و معنايش اين است كه قتال در راه خدا چه به عنوان دفاع از مسلمين و از بيضه اسلام باشد، و چه قتال ابتدايى باشد در حقيقت دفاع از حق انسانيت است، و آن حق عبارت است از حقى كه در حيات خود دارد، پس شرك به خداى سبحان هلاك انسانيت، و مرگ فطرت، و خاموش شدن چراغ درون دلها است، و قتال كه همان دفاع از حق انسانيت است اين حيات را بر مى‏گرداند، و بعد از مردن آن حق دوباره زنده‏اش مى‏سازد.
از اينجاست كه هر خردمند هوشيار متوجه مى‏شود كه اسلام به منظور تطهير زمين از لوث مطلق شرك و خالص ساختن ايمان به خداى سبحان بايد حكمى دفاعى داشته باشد، چون قتال در آياتى كه از نظر خواننده گذشت قتال براى از بين بردن شرك‏هاى علنى و وثنيت بود، نه شركتهاى در لفافه، و يا به منظور اعلاى كلمه حق بر كلمه اهل كتاب، و وادار ساختن آنان به پرداخت جزيه بود.
و در خود اين آيات سخن از شركهاى در لفافه به ميان آمده، مى ‏فرمايد: كه اهل كتاب به خدا و رسولش ايمان ندارند، و به دين حق نمى‏ گروند، پس معلوم مى‏شود هر چند به خيال خود داراى دين توحيد هستند، و ليكن در حقيقت مشركند، و شرك خود را پنهان مى‏دارند، و دفاع از حق فطرى انسانيت ايجاب مى‏كند آنان را به دين حق وادار سازد.
و قرآن كريم هر چند بطور صريح حكمى در باره اين دفاع بيان نكرده، ليكن با وعده ‏اى كه داده كه مؤمنين عليه دشمنانشان روزى در پيش خواهند داشت، و با در نظر داشتن اينكه اين وعده منجز نمى ‏شود مگر با قتال عليه شرك‏هاى در لفافه، از اينجا مى ‏فهميم كه خداى تعالى اين مرتبه از قتال را هم كه همان قتال براى اقامه اخلاص در توحيد است تشريع نموده است.

اينك آياتى كه وعده نامبرده را مى‏دهد از نظر خواننده مى‏ گذرد:" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ، لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ" 18 و از اين آيه روشن‏تر اين آيه است كه مى‏فرمايد:" وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ: أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ" 19 و باز از اين هم صريح‏تر اين آيه است كه مى‏فرمايد:" وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ، كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ، الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ، وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي، لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً" 20
چون از جمله: (مرا بپرستند) به قرينه جمله (و چيزى شريكم نسازند) فهميده مى‏شود منظور از عبادت عبادت با اخلاص و با حقيقت ايمان است.
و در آيه زير مى‏بينيم كه بعضى از ايمانها را شرك مى‏داند، و مى‏فرمايد:" وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ" 21
پس معلوم مى ‏شود خدا روزى را وعده داده كه در آن روز زمين تصفيه شده، و خالص در اختيار مؤمنين قرار مى‏گيرد، روزى كه در آن روز غير خدا پرستش نشود، و خداى تعالى بطور حقيقت پرستش گردد.
و بسا كه بعضى توهم كنند: اين وعده الهى مستلزم تشريع حكم دفاع نيست، چون ممكن است بدون توسل به اينگونه اسباب ظاهرى بلكه به وسيله مصلحى غيبى اين غرض حاصل گردد، اما اين حرف با جمله "لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ‏ ..." منافات دارد، براى اينكه استخلاف وقتى تحقق مى‏يابد كه عده‏اى از بين بروند، و يا از مكانى كه بودند كوچ كنند، و عده‏اى ديگر جاى آنان را بگيرند، پس مساله قتال در اين جمله خوابيده.
علاوه بر اينكه آيه 54 از سوره مائده كه تفسيرش خواهد آمد مى‏فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ، أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ، يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏" 22.
و بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد، به اين معنا اشاره دارد، كه به زودى به امر خدا دعوتى حقه و نهضتى دينى به پا خواهد خواست، و معلوم است كه چنين دعوت و نهضتى بدون جهاد و خونريزى تصور ندارد.

 

پاسخ به گفته غلط «اسلام دين شمشير و اجبار است و مخالف روش انبياى سلف مى ‏باشد»!

با بيانى كه گذشت پاسخ ايرادى كه به حكم جهاد در اسلام كرده‏اند نيز داده مى‏شود، چون اشكال كنندگان مى‏گويند: نهضت‏هاى دينى تا آنجا كه از انبياى گذشته سراغ داريم طورى بوده كه با جهاد سازش نداشته، چون دين انبيا در سير و پيشرفتش تنها به دعوت و هدايت تكيه داشته، نه اكراه مردم بر ايمان، تا در صورت تخلف پاى قتال به ميان آيد، و در نتيجه خونريزى و اسيرى و غارت مطرح شود، و بهمين جهت است كه چه بسا اشخاصى چون مبلغين مسيحيت دين اسلام را دين شمشير و خون دانسته، و بعضى ديگر دين اجبار و اكراه خوانده‏ اند.
پاسخى كه گفتيم از بيان گذشته ما استفاده مى‏ شود، اين است كه قرآن مى‏ گويد اسلام اساسش بر حكم فطرت بشر است، فطرتى كه هيچ انسانى در احكام آن ترديد نمى ‏كند، و كمال انسان در زندگيش را همان مى ‏دانند كه فطرت بدان حكم كرده باشد، و به سويش بخواند، و اين فطرت حكم مى‏كند به اينكه تنها اساس و پايه‏ اى كه بايد قوانين فردى و اجتماعى بشر بر آن اساس تضمين شود، توحيد است، و دفاع از چنين اساس و ريشه و انتشار آن در ميان جامعه، و نگهبانى آن از نابودى و فساد، حق مشروع بشر است و بشر بايد حق خود را استيفا كند، حال به هر وسيله ‏اى كه ممكن باشد، البته از آنجايى كه ممكن است در استيفاى اين حق خود دچار تندروي ها و يا كندروي ها شود، خود قرآن راه اعتدال و ميانه ‏روى را ارائه داده.
نخست استيفاء اين حق را با صرف دعوت آغاز كرده، و دستور داده تا در راه خدا اذيت‏هاى كفار را تحمل كنند، و در مرحله دوم از جان و مال و ناموس مسلمين و از بيضه اسلام دفاع نموده، متجاوزين را سر جاى خود بنشانند، و در مرحله سوم اعلان جنگ دهند، و قتال ابتدايى را آغاز كنند، كه هر چند به ظاهر قتالى است ابتدايى، ليكن در حقيقت دفاع از حق انسانيت و كلمه توحيد و يكتاپرستى است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است، هم چنان كه تاريخ زندگى پيامبر اسلام شاهد است. كه عادتش بر اين جريان داشته، و خداى تعالى در اين باره فرموده:" ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ" 23.
و اين آيه شريفه مطلق است، و اطلاقش دليل بر همان گفته ما است، كه اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است و نيز فرموده: " لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ، وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ" 24.
و اما اينكه گفته ‏اند لازمه توسل به جنگ و زور اين است كه بعد از غلبه اسلام بر كفر پاره‏اى از افراد از ترس مسلمان شوند، در جواب مى‏گوئيم: اين اشكال وارد نيست براى اينكه اگر احياء انسانيت و رساندن انسانها به حيات انسانيشان موقوف شد بر اينكه اين حق مشروع را كه همه انسانهاى سليم الفطره خواهان آن هستند بر چند نفرى كه سلامت فطرت خود را از دست داده ‏اند تحميل كنيم، تحميل مى‏كنيم، و هيچ عيبى و اشكالى هم ندارد، البته اين كار را بعد از اقامه حجت‏هاى بالغه و روشن كردن حق انجام مى‏دهيم (كه چه بسا از آن عده معدود چند تنى به وسيله همين اقامه حجت بخود آيند، و تسليم حكم فطرت خود شوند).

و مساله تحميل قانون به اقليت‏هايى كه زير بار قانون نمى‏روند، طريقه‏اى است كه در ميان همه ملتها و دولت‏ها داير است، نخست افراد متمرد و متخلف از قانون را دعوت به رعايت قانون مى‏كنند، آن گاه اگر زير بار نرفتند، به هر وسيله‏اى كه ممكن باشد قانون را بر آنان تحميل مى‏كنند، هر چند به جنگ و كشتار باشد بالآخره همه بايد به قانون عمل كنند، حال يا بطوع و رغبت خود، و يا به اكراه.
علاوه بر اينكه مساله اكراه و اجبار نسبت به قوانين دينى در بيش از يك نسل اتفاق نمى‏افتد، چون اصولا هميشه كره زمين محل زندگى يك نسل است، و اين يك نسل است كه ممكن است افرادى سركش و ياغى داشته باشد و تعليم و تربيت دينى نسلهاى آتيه و بعدى را اصلاح مى‏كند، و او را با دين فطرى بار مى‏آورد و قهرا همه افراد به طوع و رغبت خود به سوى دين توحيد رو مى‏آورند، و خلاصه در نسلهاى بعد ديگر اكراهى اتفاق نمى ‏افتد.
و اما اينكه اشكال كرده و گفته ‏اند: ساير انبيا كارشان صرف دعوت و هدايت بود، و تاريخ زندگى آن حضرات تا آنجا كه در دسترس ما است هيچ نشان نداده كه دست به اسلحه برده باشند، و يا اصولا پيشرفت آن چنانه‏ اى كرده باشند كه زمينه قيام برايشان فراهم شده باشد، اين نوح و هود و صالح عليهم السلام اند كه مى ‏بينيم همواره مقهور و مظلوم دشمنان بوده ‏اند، و سلطه دشمن از هر طرف احاطه‏ شان كرده بود، و همچنين عيسى (علیه السلام) در ايامى كه در بين مردم بود و مشغول به دعوت بود هيچ پيشرفتى نكرد (و به جز عده ‏اى انگشت شمار به نام حواريين دورش را نگرفتند، با اين حال او چگونه مى‏توانست قيام كند)، و اين انتشارى كه در دعوت آن جناب مى ‏بينيم بعد از آمدن ناسخ شريعتش يعنى آمدن اسلام صورت گرفت، (آرى‏ بعد از آنكه اسلام طلوع كرد جمعى كه نمى‏خواستند زير بار اسلام بروند، سنگ مسيحيت را به سينه زدند، و نتيجتا مسيحيت رواج يافت).
علاوه بر اينكه جمعى از انبيا هم بودند كه در راه خدا قيام كرده، و دست به شمشير زدند، كه تورات و قرآن عده‏اى از آنان را نام مى‏برند، قرآن كريم بطور اشاره و بدون ذكر نام مى‏فرمايد:" وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ، فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا، وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ، وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا، وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ." 25

و نيز نقل مى‏كند كه موسى قوم خود را دعوت كرد تا با قوم عمالقه قتال كنند، و مى‏فرمايد:" وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ‏- تا آنجا كه مى‏فرمايد- يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ، وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِكُمْ، فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ‏- تا آنجا كه مى‏فرمايد- قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‏" 26.
و نيز فرموده:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ؟ (مِنْ بَعْدِ مُوسى‏) إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ" 27 تا آخر داستان طالوت و جالوت.
و نيز در داستان سليمان و ملكه سبا مى‏فرمايد: (أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي‏ مسلمين- تا آنجا كه مى‏فرمايد- ارْجِعْ إِلَيْهِمْ، فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها، وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ‏) 28 و اين تهديدى كه با جمله‏" فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها" كرده تهديدى است‏ ابتدايى و ناشى از دعوتى ابتدايى بوده است.

 

هر قتال و مبارزه ‏اى جنبه دفاعى دارد

در اين معنا هيچ شكى نيست كه اجتماع هر جا تحقق يافته چه اجتماع نوع انسان، و چه اجتماعات مختلفى كه احيانا در انواعى از حيوانات (چون مورچه و موريانه و زنبور عسل) مى‏بينيم، مبنى بر احساس فطرى آن موجود به احتياج بدان بوده، ساده‏تر بگويم موجودى كه مى‏ بينيم اجتماعى زندگى مى‏كند، بدين جهت دست به تشكيل اجتماع زده كه فطرتش حكم كرده به اينكه تو محتاج هستى كه اجتماعى زندگى كنى، و گرنه هستى و بقايت در معرض خطر قرار مى‏گيرد.
و همانطور كه فطرتش به او حق داده در حفظ وجود و بقايش در ساير موجودات كه دخالتى در حفظ وجودش دارند تصرف كند، انسان نيز در جماد و نبات و حيوان و حتى در انسان به هر وسيله ممكن، تصرف مى‏كند، و براى خود چنين حقى قائل است هر چند كه مزاحم حقوق حيوانات ديگر و يا كمال نبات و جماد باشد و نيز به حيوان حق داده كه در گياهان و جمادات تصرف كند، و خود را صاحب چنين حقى بداند، همين طور فطرتش به او اين حق را داده كه از حقوق مشروع خود دفاع كند، چون مشروعيت آن حقوق هم به فطرتش ثابت شده، و معلوم است كه حق تصرف بدون حق دفاع تمام نمى شود (اگر واقعا تصرف در فلان موجود حق مشروع من است، بايد حق داشته باشم كه از تصرف ديگران جلوگيرى بعمل آورم، و گرنه ديگران مزاحم من خواهند شد).
آرى دنيا دار تزاحم و ناموس حاكم بر آن، ناموس تنازع در بقا است، پس هر نوعى كه گفتيم به حكم فطرتش مى‏خواهد هستى و بقاى خود را حفظ كند، با همان شعور فطرى اين حق را هم براى خود قائل است كه از حقوق و منافع خود دفاع كند، و اذعان و اعتقاد دارد كه اين عمل برايش مباح است، همانطور كه معتقد بود تصرف در موجودات ديگر برايش جايز و مباح است.
و هيچ دليلى بهتر از مشاهدات ما در انواع حيوانات نيست، كه مى‏بينيم هر حيوانى براى روزى كه بخواهد از حق خود دفاع كند بدنش مجهز به ادوات دفاع شده، مثلا در سرش شاخ روئيده، يا در سر انگشتانش چنگ، و يا در دهانش انياب روئيده، و يا ظلف و خار و منقار و يا چيز ديگرى دارد، و يا اگر به هيچ يك از اين سلاح‏ها مجهز نشده، براى دفاع از هستى و بقايش مانند آهو فرار مى‏كند، و يا مانند سوسمار پنهان مى‏شود و يا بعضى از حشرات خود را به مردن مى‏زند، و بعضى ديگر چون ميمون و خرس و روباه و امثال آن كه قادر بر حيله‏ گرى هستند در هنگام دفاع از خود انواع حيله ‏ها را بكار مى‏برند.

در بين همه حيوانات، انسان براى دفاع از خود و از حقوق خود (به جاى شاخ و نيش و چنگال و چيزهاى ديگر) مسلح به شعور فكرى است، كه در راه دفاع از خود مى‏تواند موجودات ديگر را به خدمت بگيرد، همانطور كه مى‏توانست در راه انتفاع از آنها سلاح شعور خود را بكار گيرد.
انسان نيز مانند ساير انواع موجودات فطرتى دارد و فطرتش قضايى و حكمى دارد، كه يكى از آنها اين است كه گفتيم: انسان حق دارد در موجودات ديگر دخل و تصرف كند، ديگر اينكه حق دارد از خودش و از حق فطريش دفاع نمايد، و همين حق دفاعى كه انسان به فطرتش معتقد بدان شده، او را وادار مى‏كند به اينكه در همه مواردى كه اجتماع انسانى آن را مهم تشخيص مى ‏دهد از اين حق خود استفاده نموده، با كسى و يا جامعه ديگرى كه مى‏خواهد حق او را ضايع كند مقاتله و كارزار كند، اما به او اجازه نمى ‏دهد كه توسل به جنگ و زور را در حق اولش نيز به كار ببندد، هر چند كه حق اوليش نيز فطرى بود، و به حكم فطرتش در طريق منافع زندگيش هر چيزى را كه مى‏توانست استخدام كند استخدام مى ‏كرد.

حال ممكن است بپرسى: چرا در دفاع از خود و از منافعش حق داشت متوسل به زور شود، و كارزار كند، ولى در به دست آوردن حق اولش چنين حقى ندارد، در پاسخ مى‏گوئيم:
اين معنا را اجتماع به گردنش گذاشته، چون هر چند كه فطرتش به او مى ‏گفت تو در به دست آوردن منافعت مى‏ توانى در هر موجودى دخل و تصرف كنى، و حتى همنوعان خودت را نيز به خدمت بگيرى، و ليكن در زندگى اجتماعى اين را فهميد كه همنوعانش در احتياج به منافع مانند او هستند. لذا ناگزير شد به منظور حفظ تمدن و عدالت اجتماعى با همنوعان خود مصالحه كند يعنى از آنان آن مقدار خدمت بخواهد كه خودش به آنان خدمت كرده، و معلوم است كه تشخيص برابرى و نابرابرى اين دو خدمت و ميزان احتياج و تعديل آن به دست اجتماع است.
پس معلوم شد كه انسان در هيچ يك از مقاتلات و جنگ‏هايى كه راه انداخته دليل خود را استخدام و يا استثمار و برده ‏گيرى مطلق كه حكم اولى فطرت او بود قرار نداده و نمى‏دهد، بلكه دليل را عبارت مى‏داند از حق دفاع، از اينكه مى‏تواند در حفظ منافع خود دست به دفاع و كارزار بزند، و خلاصه براى خود حقى را فرض مى‏كند، و سپس مى‏بيند كه ديگران دارند آن را ضايع مى‏كنند، لذا برمى‏خيزد و در مقام دفاع از آن بر مى ‏آيد.
پس هر قتالى در حقيقت دفاع است، حتى بهانه فاتحين و كشورگشايان هم همين دفاع است، اول براى خود نوعى حق مثلا حق حاكميت و يا لياقت قيموميت بر ديگران و يا فقر و تنگى معيشت و يا كمبود زمين و امثال آن براى خود فرض مى‏كند، و آن گاه در مقام دفاع از اين حق فرضى بر مى‏آيد، و وقتى از آنان سؤال مى ‏شود: چرا به مردم حمله مى‏ كنى و خونها مى ‏ريزى، و در زمين فساد راه مى ‏اندازى؟ و چرا حرث و نسل را تباه مى‏ كنى؟ در پاسخ مى‏ گويد از حق مشروعم دفاع مى‏ كنم.
پس روشن شد كه دفاع از حقوق انسانيت حقى است مشروع و فطرى، و فطرت، استيفاى آن حق را براى انسان جايز مى ‏داند، بله از آنجايى كه اين حق مطلوب به نفس نيست، بلكه مطلوب به غير است، لذا بايد با آن غير مقايسه شود، اگر آن حقى كه به خاطر آن مى‏خواهد دفاع كند آن چنان اهميتى ندارد كه به خاطر استيفايش دست به جنگ و خونريزى بزند، از آن حق صرف نظر مى‏كند، چون مى‏بيند براى دفاع از آن ضرر بيشترى را بايد تحمل كند، و اما اگر ديد منافعى كه در اثر ترك دفاع از دست مى‏دهد، مهم‏تر و حياتى‏تر از منافعى است كه در هنگام دفاع از دستش مى‏رود، در اين صورت تن به دفاع و تحمل زحمات و خسارات آن مى‏دهد.
و قرآن كريم اثبات نموده كه مهم‏ترين حقوق انسانيت توحيد و قوانين دينيه‏اى است كه بر اساس توحيد تشريع شده، هم چنان كه عقلاى اجتماع انسانى نيز حكم مى‏كنند بر اينكه مهم‏ترين حقوق انسان حق حيات در زير سايه قوانين حاكمه بر جامعه انسانى است، قوانينى كه منافع افراد را در حياتشان حفظ مى‏كند.

 

 

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1.  بگو هان اى كافران من آنچه را كه شما مى‏پرستيد نمى‏پرستم، شما هم آنكه را من مى‏پرستم نمى‏پرستيد،( تا آنجا كه مى‏فرمايد) دين شما براى خودتان، و دين من براى خودم." سوره كافرون آيه 6"
2.  در برابر آنچه مى‏گويند حوصله به خرج ده." سوره مزمل آيه 10"
3.  آيا نمى‏بينى كسانى را كه به ايشان گفته مى‏شود دست از ستمگرى برداريد، و نماز بخوانيد و زكات بدهيد، ولى همين كه مامور قتال مى‏شوند ..." سوره نساء آيه 77"
4.  بسيارى از اهل كتاب دوست مى‏دارند كه شما را بعد از آنكه ايمان آورده‏ايد به سوى كفر قبلى برگردانند، تا به اين وسيله آتش حسدى كه در دل دارند فرو بنشانند، و اين مبارزات عليه اسلامشان بعد از يقين به حقانيت آن است، پس شما از ايشان عفو كنيد، و اغماض نمائيد تا خدا امر خود را بياورد كه خدا بر هر چيز قادر است، و نماز بخوانيد و زكات بدهيد." سوره بقره آيه 110"
5.  كسانى كه مورد هجوم قرار مى‏گيرند اجازه قتال دارند چون ستم شده‏اند و خدا بر نصرتشان قادر است همانهايى كه از خانه‏هايشان بدون حق بيرون شدند و تنها به جرم اينكه مى‏گفتند رب ما اللَّه است از وطن آواره گشتند." سوره حج آيه 40"
6.  با ايشان قتال كن تا به كلى فتنه از بين برود، و دين همه‏اش براى خدا شود اگر دست از فتنه برداشتند كه خدا به آنچه مى‏كنيد بينا است، و اگر هم چنان اعراض كردند پس بدان كه خدا سرپرست شما است، خدايى كه مولى و ياور خوبى است." سوره انفال آيه 40"
7.  در راه خدا با كسانى كه با شما قتال مى‏كنند قتال كنيد، ولى تجاوز نكنيد كه خدا متجاوزان را دوست نمى‏دارد." سوره بقره آيه 190"
8.  با آن دسته از اهل كتاب كه به خدا و به روز جزا ايمان نمى‏آورند، و آنچه خدا و رسولش حرام كرده حرام نمى‏دانند، و به دين حق نمى‏گروند، قتال كنيد، تا مجبور شوند به دست خود و به كمال ذلت جزيه بپردازند." سوره توبه آيه 29"
9.  با مشركين هر جا كه برخورديد قتال كنيد." سوره توبه آيه 5"
10.  با همه مشركين قتال كنيد همانطور كه آنها با همه شما قتال و كارزار مى‏كنند." سوره توبه آيه 36"
11.  با كفارى كه در همسايگى شما قرار دارند قتال كنيد، و بايد كه زهر چشم از ايشان بگيريد. " سوره توبه آيه 123"
12.  به سوى دين روى آر كه حنيف و بر طبق فطرت خدا است فطرتى كه مردم راى بر آن اساس آفريد و در خلقت خدا دگرگونگى نيست اين است دين استوار ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند." سوره روم آيه 30"
13.  از دين همان راى براى شما تشريع كرده كه به نوح توصيه فرمود، و آنچه به تو وحى و به ابراهيم و موسى و عيسى توصيه كرديم اين بود كه دين راى به پا داريد، و در آن متفرق و پراكنده نشويد." سوره شورا آيه 13"
14.  و اگر نبود كه خداى تعالى بعضى از مردم راى به دست بعضى ديگر دفع كند، قطعا كليساها و كنيسه‏ها و مساجد كه در آنها ياد خدا بسيار مى‏شود ويران مى‏شد و ليكن خداى تعالى هر كه راى كه ياريش كند به يقين يارى مى‏كند، كه خدا به يقين قوى و عزيز است. سوره حج آيه 40"
15.  اگر نبود خدا بعضى از مردم راى به دست بعضى ديگر دفع مى‏كند زمين فاسد مى‏شد." سوره بقره آيه 251".
16.   تا خدا حق راى محقق و باطل راى نابود كند، هر چند كه مجرمين كراهت داشته باشند" سوره انفال آيه 8"
17.  هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا و رسول را در وقتى كه شما را به چيزى مى‏خوانند كه مايه حيات شما است استجابت كنيد" سوره انفال آيه 24"
18.  او همان خدايى است كه فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاد، تا دين حق را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين كراهت داشته باشند" سوره صف آيه 9"
19.  ما قبلا در زبور كه بعد از تورات بود نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من ارث مى‏برند" سوره انبيا آيه 105"
20.  خدا به كسانى كه از شما ايمان آورده و عمل‏هاى صالح كرده‏اند وعده داده است، كه بطور قطع ايشان را خليفه در زمين مى‏كند، همانطور كه نياكان ايشان را كرد، و بطور قطع دينى را كه برايشان پسنديده در دسترسشان قرار مى‏دهد، تا كسى جلوگيرشان نباشد و بطور يقين بدانند كه بعد از دوران وحشت دوران امنيتى برايشان پديد مى‏آورد، تا مرا بپرستند و چيزى شريكم نسازند" سوره نور آيه 55"
21.  بيشترشان ايمان نمى‏آورند به خدا مگر اينكه باز مشركند" سوره يوسف آيه 106"
22.  هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر كس از شما مرتد از دين خود شود، بداند كه خداى تعالى به زودى قومى را جايگزين ايشان مى‏كند، كه دوستشان دارد و آنان نيز خدا را دوست مى‏دارند، نسبت به مؤمنين متواضع و افتاده حال، و نسبت به كفار متكبر و قاهرند در راه خدا جهاد مى‏كنند، بدون اينكه از ملامت سرزنش كنندگان باكى داشته باشند.
23.  مردم راى به راه پروردگارت به حكمت و موعظه حسنه دعوت كن، و به بهترين وجه ممكن با ايشان مجادله كن" سوره نحل آيه 125"
24.  تا اگر كسى هلاك مى‏شود دانسته هلاك شود، و هر كه زنده مى‏گردد دانسته زنده شود." سوره انفال آيه 42"
25.  و چه بسيار پيغمبرانى كه قتال كردند در حالى كه مردان خداى بسيار با ايشان بودند، و در كارزارى كه مى‏كردند در برابر ناملايماتى كه در راه خدا مى‏ديدند سست و ضعيف نگشته، اظهار ذلت ننمودند، و خدا صابران را دوست مى‏دارد، و جز اين منطقشان نبود كه مى ‏گفتند پروردگارا گناهان ما را بيامرز و از زياده‏رويهاى ما در امور بگذر، و قدمهامان را استوار بدار، و بر كفار نصرتمان ده. سوره آل عمران آيه 147"
26.  اى قوم داخل ارض مقدسه شويد كه خدا آن را برايتان مقدر كرده و پشت به جنگ مكنيد كه زيان‏كار شويد- گفتند: اى، موسى ما ابدا داخل اين سرزمين نخواهيم شد ما دام كه آن قوم در آنجايند تو با پروردگارت برو و با آنان كارزار بكنيد ما اينجا نشسته‏ايم." سوره مائده آيه 24"
27.  آيا خبر ندارى كه جمعى از بنى اسرائيل بودند كه به پيغمبرى كه داشتند گفتند پادشاهى براى ما قرار بده تا در راه خدا با كفار قتال كنيم." سوره بقره آيه 246"
28.  اين نامه از سليمان است كه مى‏گويد زنهار بر من استكبار مورز و با درباريانت به حالت تسليم نزد من آئيد- تا آنجا كه مى‏فرمايد- سليمان به فرستاده او گفت برگرد به سوى ايشان كه به زودى لشگرهايى به سركوبيشان مى‏فرستيم كه تا كنون سابقه مثل آن را نداشته باشند و به زودى با كمال ذلت از آنجا بيرونشان مى‏كنيم." سوره نمل آيه 37".

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان : سوره بقره - ذیل آيات 190-194