معناى بیمارى دل‏ در تفسیر «المیزان»

«فَترََى الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَرِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نخَْشىَ أَن تُصِيبَنَا دَائرَةٌ  فَعَسىَ اللَّهُ أَن يَأْتىِ‏َ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلىَ‏ مَا أَسرَُّواْ فىِ أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ»(52 - مائده)

جمله:" فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ" بطور اجمال دلالت دارد بر اينكه دل انسانها در خطر نوعى بيمارى قرار دارد و قهرا وقتى براى چيزى حالت بيمارى تصور شود حالت سلامتى هم دارد، چون صحت و مرض در مقابل هم هستند، تا يكى از آن دو فرض نداشته باشد طرف ديگر نيز فرض ندارد.
وقتى يكى از اين دو حالت مى‏تواند در دلى يا هر چيزى محقق شود كه قبلا آن چيز، چيزى باشد كه تحقق طرف ديگر و حالت ديگر نيز در آن ممكن باشد، نظير كورى و بينايى كه خواننده توجه دارد به اينكه ديوار را به عنوان اينكه نمى‏تواند ببيند كور نمى‏خوانيم زيرا استعداد بينايى در آن نيست و همچنين نمى‏توان آن را به هيچ مرضى متصف كرد، چون استعداد صحت و سلامتى ندارد.
و در كلام خداى عز و جل هر جا كه خداى تعالى براى دلها اثبات مرض كرده، احوال آن دلهاى مريض و آثار آن را بيان كرده و در بيانش امورى را ذكر نموده كه دلالت دارد بر اينكه آن دلها استقامت فطرى خود را از دست داده، از راه ميانه منحرف شده اند، به آيات زير توجه فرمائيد:" إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً" 1،" إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ" 2، " لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ" 3، و آياتى ديگر.

و كلى مطلب اين است كه مرض قلب عبارت است از اينكه قلب دچار نوعى ترديد و اضطراب شود كه مساله ايمان به خدا و اطمينان نسبت به آيات او را كدر و ناصاف كند و ايمان در آن قلب آميخته با شرك شود و لذا مى‏بينيم كه در مرحله خلق و خوى احوالى و اخلاقى متناسب با كفر بر آن عارض مى‏گردد و در مرحله عمل كارهايى از آن سر مى‏زند كه متناسب با كفر به خدا و به آيات او است.
در مقابل، سلامتى قلب و صحت آن عبارت است از اينكه قلب در مستقرى قرار گيرد كه خلقتش در همان مستقر بوده و يا به عبارت ديگر عبارت است از اينكه قلب راه ميانه را از دست ندهد و برگشت اين حالت به خلوص قلب در توحيد خداى سبحان و اعتماد كردن به جناب او و بريدن از هر چيز ديگرى است كه هواى نفس به سوى آن كشش دارد، اين نكته از آيه زير به چشم مى‏خورد كه مى‏فرمايد:" يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ" 4.

 

بيمار دلان غير از منافقين هستند

از همين جا روشن مى‏شود كه بيماردلان غير از منافقينند، هم چنان كه تعبير قرآن از اين دو طائفه مثل،" الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ"، در غالب موارد تا حدى خالى از اشعار بر دو طائفه بودن آن دو نيست، براى اينكه منافقين عبارتند از كسانى كه به زبان ايمان آورده و در دل ايمان ندارند و دلهاشان كافر خالص است و از نظر حيات ايمانى مرده است، نه بيمار، هم چنان كه قرآن كريم آنان را مرده و دارندگان ايمان را زنده خوانده و مى‏فرمايد:" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ" 5.
و نيز مى‏فرمايد:" إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى‏ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ" 6.

بنا بر اين ظاهر از عرف و اصطلاح قرآن كريم اين است كه مرض قلب عبارت است از شك و ترديدى كه بر درك آدمى نسبت به آنچه مربوط به خداى تعالى و آيات اوست مستولى و چيره مى ‏شود و نمى‏گذارد قلب با آن معارف كه همان عقائد دينى است جوش بخورد و انسان مبتلاى به آن شك و ترديد عقد قلبى نسبت به خدا و آياتش داشته باشد.
پس بيماردلان (به حسب طبع معناى اين كلمه) عبارتند از كسانى كه ايمانشان ضعيف است، همانهايى كه دلهايشان به پر كاهى مى‏ماند كه هر لحظه دستخوش نسيم‏ها گشته، به اين سو و آن سو كشيده مى‏شود ولى منافقين كه به زبان اظهار ايمان مى‏كنند اصلا ايمان ندارند و در باطن كافرند اما" كافر بى شهامتى كه كفر خود را علنى نمى‏سازند" بلكه بخاطر مصالح مادى خود آن را پنهان مى‏كنند تا با دم زدن از اسلام و ايمان مؤمنين را و با اظهار كفر نزد كفار آنان را بدوشند.

 

وجه اشتراك منافق و بيمار دل‏

بله بسا مى ‏شود كه در قرآن كريم از بيماردلان تعبير به منافق مى‏شود و اين تعبير نوعى تحليل است، در حقيقت مى‏خواهد بفهماند كه بيماردلان نيز مانند منافقين از داشتن لطيفه ايمان محرومند، پس از اين نظر مانند آنها هستند، مانند آيه زير كه كلمه منافقين را بر بيماردلان اطلاق نموده و مى‏فرمايد:" بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً، الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ، أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ، إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً" 7.

و اين اطلاق غير اطلاق بيمار بر منافقين واقعى است كه در دل اصلا ايمان ندارند مانند آيه زير:" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ‏ ... فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ... وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ" 8، چون در اين آيات به اين جهت عنوان بيمار دل را بر منافقين واقعى اطلاق كرده كه‏ بفهماند دلهاى منافقين واقعى از مرحله شك در باره حق سير نموده، در آخر به انكار حق منتهى شده است، در آغاز به خاطر ارتكاب دروغ و اينكه در دل دچار شك بودند ولى به دروغ دعوى ايمان كردند بيمار دل شدند و به تدريج خداى تعالى بيماريشان را بيفزود تا در آخر منكر حق شده و آن را مسخره كردند و هلاك گشتند.

 

شباهت بين بيمارى دل و بيماريهاى جسمانى‏

اصولا خداى سبحان مرض قلب را در حد مرض‏هاى جسمانى دانسته كه به تدريج شدت مى‏يابد و اگر به معالجه اش نپردازند مزمن مى‏شود و در آخر كار بيمار را به هلاكت مى‏كشاند و شدت يافتنش به خاطر ناپرهيزى كردن و بيمارى را با چيزهايى كه براى مريض مضر است و طبع مريض را بيشتر تحريك مى‏كند كمك كردن است كه اين ناپرهيزى و امداد كردن بيمارى در بيماريهاى قلبى همان ارتكاب معصيت‏ها است كه خداى تعالى در باره اش فرموده:" فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً" 9.
و نيز فرموده:" وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ ... وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ، أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ، ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ" 10.
و نيز در يك بيانى عمومى فرموده:" ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ" 11.
خداى تعالى همانطور كه براى دلها قائل به بيمارى است، براى علاج آن بيمارى در آياتى از قرآن كريمش علاج نيز پيشنهاد كرده است، از آن جمله در بيانى عام و كلى فرموده:
" يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ" 12.
و نيز فرموده:" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ" 13.

بنا بر اين كسى كه دچار مرض قلب است اگر بخواهد خود را مداوا و بيمارى خود را بر طرف سازد بايد به سوى خداى عز و جل توبه ببرد و توبه عبارت است از ايمان به او و تذكر به افكار شايسته و اعمال صالح، هم چنان كه در آيه قبلى يعنى آيه 126، سوره توبه در باره آنهايى كه در صدد علاج دل خود نيستند فرمود:" ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ" 14.
و نيز در كلامى جامع در اين باب فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً، إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً" 15 و ما در سابق هم گفتيم كه مراد از توبه در اينجا رجوع به خدا است به ايمان و استقامت ورزيدن در برابر آن و تمسك به كتاب و سنت و در آخر به اخلاص عمل.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.  و آن زمان كه منافقان و آنها كه در دلهاشان مرض هست گويند: خدا و فرستاده او جز يك دروغ و فريب به ما وعده ندادند." سوره احزاب، آيه 12".
2.  زمانى كه منافقان و آنها كه در دلهاشان مرض است مى‏گويند دين اين مسلمانها آنان راى فريب داده." سوره انفال، آيه 49".
3.  تا خداى تعالى القائات شيطان را فتنه و آزمايشى و كورانى در دل بيماردلان و سنگدلان كند." سوره حج، آيه 53".
4.  روزى كه هيچ مالى و فرزندانى سود نمى‏دهد مگر كسى كه با قلب سليم به ديدار خدا آمده باشد." سوره شعراء، آيه 89".
5.  آيا كسى كه مرده بود و ما زنده اش كرديم و برايش نورى مقرر كرديم كه با آن نور در بين مردم مشى مى‏كند مثل ديگران است." سوره انعام، آيه 122".
6.  تنها كسانى دعوت اسلام را مى‏پذيرند كه گوششان شنوايى دارد، اما مردگان تنها در روزى شنوايى پيدا مى‏كنند كه خداى تعالى مبعوثشان كند." سوره انعام، آيه 36".
7.  منافقين را بشارت ده كه عذابى اليم دارند، همانهايى كه با كفار دوستى مى‏كنند ولى با مؤمنين نمى‏جوشند، آيا اينها در نزد كفار عزتى سراغ دارند؟ و مى‏خواهند آن عزت را به دست آورند؟ با اينكه عزت همه اش از آن خدا است؟ مگر خداى تعالى در كتابش بر شما اين دستور را نازل نكرد كه هر گاه و هر جا ديديد به آيات خدا كفر ورزيده مى‏شود و آن را مسخره مى‏كنند با آنان منشينيد تا با ديدن شما وجهه سخن را سوى ديگر كشند، شما كه اين دستور را به كار نمى‏بنديد مثل همان كفاريد كه خدا منافقين و كفار را در جهنم جمع خواهد كرد." سوره نساء، آيه 140".
8.  بعضى از مردم هستند كه مى‏گويند: ما به خدا و روز جزا ايمان آورده ايم، ولى مؤمن نيستند ...اينها در دل بيمارند و خداى تعالى بر بيماريشان بيفزود ... و چون گفته مى‏شوند كه مانند ساير مردم ايمان بياوريد گويند آيا ايمان بياوريم آن چنان كه سفيهان آورده اند." سوره بقره، آيه 7- 20".
9.  " سوره بقره، آيه 10".
10.  و چون سوره اى نازل شود ... و اما آنها كه در دلشان مرض بود پليدى جديدى بر پليدى‏هايشان بيفزود تا آنجا كه در حال كفر مردند، آيا اين طائفه توجه نمى‏كنند كه در هر سال يك بار يا دو بار مورد فتنه و آزمايش قرار مى‏گيرند، چرا توبه نمى‏كنند؟ و چرا متذكر نمى‏شوند." سوره توبه، آيه 126".
11.  آن گاه سر انجام كسانى كه مرتكب گناه شدند اين شد كه آيات خدا را تكذيب نموده آنها را به مسخره گرفتند." سوره روم، آيه 10".
12.  پروردگارشان ايشان را به وسيله ايمانشان هدايت مى‏كند." سوره يونس، آيه 9".
13.  عقائد حقه به سوى او بالا مى‏رود و اعمال صالح آن را بالا مى‏برد." سوره فاطر، آيه 10".
14.  " سوره توبه، آيه 126".
15.  هان اى كسانى كه به زبان ايمان آورده ايد، دل خود را از دوستى با كفار پرهيز داده و تنها با مؤمنين دوستى كنيد مگر مى‏خواهيد با رفتارى جز دين خداى را بر خود مسلط سازيد با اينكه به روشنى مى‏دانيد خدا بر گنهكاران مسلط است، آرى منافقين در پست‏ترين درجات آتش قرار دارند و تو براى آنان ياورى نخواهى يافت، بله تنها كسانى از اين خطر محفوظند كه توبه كرده و آنچه كه از ايشان فاسد شده اصلاح نمايند و خود را به پناه خدا بكشند و از او عصمت و مصونيت از انحراف را بخواهند و دين خود را براى خدا خالص بسازند اينها با مؤمنين خواهند بود و خداى تعالى به زودى بر مؤمنين پاداشى عظيم خواهد داد." سوره نساء، آيه 146".

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره مائده – ذیل آيه 52