پيش‏گيرى از جرم از منظر قرآن

چكيده

قرآن كريم براى پيش‏گيرى از جرم و خشكاندن علل و ريشه‏هاى آن، مقرّرات بديعى را ارائه داده است كه شامل پيش‏گيرى اصلاحى، وضعى و كيفرى مى‏شود. بر اين اساس، تنها با يكى از اين شيوه‏ها نمى‏توان از وقوع جرم و انحراف و ناهنجارى‏هاى اجتماعى پيش‏گيرى كرد، بلكه بايد از هر سه روش در كنار هم، براى تحقق اين هدف بهره برد. از آنجا كه قرآن كتاب هدايت و انسان‏سازى است، علاوه بر اينكه استفاده از ساير انواع پيش‏گيرى را امرى بايسته و ضرورى مى‏داند، بر پيش‏گيرى اصلاحى و بازسازى شخصيت مجرمان تأكيد خاصى دارد.

اين نوشتار با هدف بررسى و تبيين ديدگاه قرآن در زمينه پيش‏گيرى از جرم و با رويكرد نظرى و تحليلى به موضوع مورد بحث مى‏پردازد. از جمله يافته‏اى مهم اين تحقيق، اثبات جامعيت و فراگير بودن شيوه پيش‏گيرى موردنظر قرآن كريم است.

 

مقدّمه

پيش‏گيرى از جرم كه مؤثرترين و بهترين راه مبارزه با رفتار كجروانه و ناهنجارى‏هاى اجتماعى است، جايگاه والا و ارزشمندى در سياست جنايى كشورها دارد. از ديدگاه علمى، جلوگيرى از بروز هر مفسده و معضل اجتماعى و فردى، بهترين شيوه مبارزه با آن است. اين مهم، از نظر اقتصادى نيز باصرفه است؛ چراكه نيرو و مدت زمان زيادى در مسير مبارزه با آن به هدر نمى‏رود.

     پيش‏گيرى از جرم طبق تعريف «لايحه پيش‏گيرى» عبارت است از: «پيش‏بينى، شناسايى و ارزيابى خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابير و اقدامات لازم براى از بين بردن يا كاهش آن.» در طول قرون متمادى، اتخاذ چنين تدابير و اقدامات به منظور حفظ حقوق فردى و اجتماعى و تأمين امنيت همه‏جانبه افراد، توجه دانشمندان علوم مختلف و سياست‏مداران را به خود معطوف داشته است. ديدگاه‏هاى مختلف و احيانا متضادى در اين مقوله ابراز گرديده و بر اساس آنها تدابير پيش‏گيرانه و اقدامات متعددى اتخاذ شده است.

 اما هيچ‏كدام از اين شيوه‏ها و تدابير نتوانستند جلوى رشد فزاينده جرايم را بگيرند و تمامى آنها در ميدان آزمون و خطا با شكست و ناكامى قطعى مواجه شدند و در مقابل، هر روز شاهد شيوع افسار گيسخته جرايم و ناامنى مى‏باشيم.

 شكست تمامى اين راه‏حل‏هاى بشرى اين حقيقت را به وضوح به اثبات مى‏رساند كه بشر با اتكاى صرف به عقل خود، بدون استمداد از آموزه‏هاى وحيانى، نمى‏تواند برنامه جامعى را براى پيش‏گيرى تدوين و بر طبق آن با ناهنجارى‏ها و كجروى‏ها مبارزه كند. از اين‏رو، ضرورى است كه به منظور پيش‏گيرى از جرايم و شيوع و گسترش آنها از آموزه‏هاى قرآنى استفاده كرد. قرآن در اين زمينه شيوه‏هاى متعددى را (نظير پيش‏گيرى اصلاحى، كيفرى و وضعى) معرفى كرده است كه هريك از آنها بخشى از راه‏حل فراگير و راهبردى قرآن را در مبارزه با جرايم تشكيل مى‏دهد و همه آنها مكمل يكديگرند. جرم‏شناسان معروف نيز در سال‏هاى اخير پس از نظريه‏پردازى‏هاى متعدد، به اين نتيجه رسيده‏اند كه هيچ‏ يك از انواع پيش‏گيرى به تنهايى كارايى لازم را ندارد، بلكه هر سه در كنار هم يك سياست جنايى كامل را در امر پيش‏گيرى از جرم تشكيل مى‏دهند.

اهميت و لزوم بررسى اين موضوع از ديدگاه متقن‏ترين منبع دينى ما، يعنى قرآن، بر كسى پوشيده نيست تا روشن شود كه اين كتاب آسمانى براى اين بزرگ‏ترين معضل اجتماعى انسان‏ها در طول تاريخ چه راه‏كارها و رهنمودهايى ارائه داده است.

مقاله حاضر، عمدتا بخشى از آيات مربوط به اين موضوع را (از آيه 75 سوره «كهف» تا آيه 20 سوره «نور») مورد مطالعه و بررسى قرار داده است. البته فقط به آياتى استناد شده است كه دلالت روشن بر انواع پيش‏گيرى داشته‏اند.

 درباره پيش‏گيرى از جرم از ديدگاه قرآن، مقالات متعدد و ارزشمندى به رشته تحرير درآمده است. ولى هريك از اين آثار از جنبه و زاويه خاصى اين موضوع را مورد بررسى و تحقيق قرار داده و عمدتا بخشى از آموزه‏هاى پيش‏گيرى قران را به بحث گذاشته‏اند. اين مقاله در عين اختصار درصدد توضيح و تبيين اين ايده برآمده است كه اين كتاب الهى راه‏ حل جامع و كاملى را براى رفع اين معضل ديرينه جامعه بشرى ارائه داده است. در صورت عملى شدن اين روش، اين مشكل براى هميشه برطرف خواهد شد.

 

پيش‏گيرى فراگير

از جمله برنامه‏هاى جامع قرآن كريم، راه‏كارها و آموزه‏هايى است كه براى پيش‏گيرى از جرايم و خشكاندن علل و عوامل آن و تأمين امنيت جامعه فراروى جامعه انسانى قرار داده است؛ برنامه‏اى كه در نوع خود بى‏نظير مى‏باشد. قرآن كريم با برنامه اصلاحى، مانع از تصميم قطعى مجرم به ارتكاب جرم و ورود او به زندگى مجرمانه مى‏گردد. همچنين با راهنمايى‏هاى معقولانه و زيركانه، جرم را در مرحله عملياتى و اقدام، خنثا و متوقف مى‏سازد. نيز با دستور به مجازات مجرمان و ضمانت اجراى كيفرى و ارعاب ناشى از آن، به پيش‏گيرى كيفرى از جرم مى‏پردازد.

هنگامى يك برنامه پيش‏گيرى كامل، فراگير و واقع‏بينانه است كه براى تمامى مراحل و زمينه‏هاى ارتكاب جرم طراحى و اجرا شود و در همه آنها وظيفه بازدارندگى را به نحو شايسته انجام دهد. بر اساس تحليل روان‏شناسانه، معمولاً افراد مراحل زير را در هنگام ارتكاب جرم طى مى‏كنند: اولاً، آگاهانه و بر اساس اراده و اختيار به منظور جلب منفعت مادى و دفع ضرر، تصميم به ارتكاب جرم مى‏گيرند؛ و ممكن است زمينه‏ساز چنين اقدامى، عوامل پنهان و آشكار مختلف اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى باشد. ثانيا، در هنگام اجراى اين تصميم، سعى مى‏كنند ضمن كسب سود، از ضررهاى ناشى از اقدام مجرمانه (نظير دستگيرى، آبروريزى، تحقير و مجازات) نيز مصون بمانند. ثالثا، اهداف و آماج سهل‏الوصول و بدون حافظت مؤثر را به عنوان طعمه برمى‏گزينند. بنابراين، براى هر فرد در هنگام ارتكاب جرم و عملى كردن آن، عوامل زير تعيين‏كننده است: محاسبه و تضمين سود، احتراز از خطرات و عوارض منفى ارتكاب جرم و فقدان مانع و رادع مؤثر، وجود يك آماج مستعد (بزه ديده)، اعم از انسان و اشيا. هيچ عاقلى بدون در نظر گرفتن اين عوامل دست به ارتكاب جرم نمى‏زند. 2

 قرآن كريم با طراحى يك سياست فراگير، با همه اين مراحل و عوامل به مبارزه برخاسته است؛ با پيش‏گيرى اصلاحى، تعليم و تربيت فردى و اجتماعى بر اساس آموزه‏هاى وحيانى و تقويت جنبه‏هاى معنوى و رفع فقر و ايجاد تعهدات مذهبى و حل مشكلات اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى، درصدد تأثيرگذارى در مرحله تصميم‏گيرى افراد است تا آنان با اتخاذ تصميم‏هاى غلط و ناروا وارد دنياى جرم و جنايت و خلاف‏كارى نشوند. در صورتى كه شيوه‏هاى مرحله اول مؤثر واقع نشود و فرد تصميم قاطع به ارتكاب جرم بگيرد، قرآن با راهنمايى به استفاده از پيش‏گيرى وضعى از طريق كاهش فرصت‏ها و دستاوردها و موقعيت‏هاى ارتكاب جرم و سلب ابزار و آلات آن و افزايش ميزان خطر دستگيرى و حفاظت از آماج جرم، وقوع جرم را ممتنع و خنثا مى‏نمايد يا حداقل كاهش مى‏دهد. مطابق اين شيوه، بايد وضعيتى ايجاد شود كه تحقق عمل مجرمانه دشوار و پرخطر يا ناممكن گردد. 3 نيز با دستور به مجازات مجرمان و ايجاد رعب در بين همه آنانى كه مستعد ارتكاب جرم هستند، ما را به پيش‏گيرى كيفرى رهنمون كرده است.

قرآن كريم براى پيش‏گيرى از جرم، برخلاف مكتب تحققى و پوزيتيويستى، تنها به اصلاح مجرم و رفع زمينه‏هاى فردى و اجتماعى گرايش‏هاى مجرمانه، بسنده نكرده است و نيز همانند مكاتب سزادهى تنها پيش‏گيرى كيفرى و مجازات مجرم را توصيه نكرده است، بلكه سياست پيش‏گيرى فراگير و واقع‏بينانه‏اى را در اين زمينه ارائه داده است. و اين همان ديدگاه و نتيجه‏اى است كه امروز جرم‏شناسان و حقوق‏دانان پس از سال‏ها بحث و جدل بدان دست يافته‏اند و رسما اعلام كرده‏اند كه براى مبارزه با جرايم بايد از همه روش‏هاى پيش‏گيرى در كنار هم استفاده كرد و همه آنها مكمل يكديگرند. 4

 اينك هر سه نوع اين پيش‏گيرى را بر اساس آيات قرآن به طور خلاصه مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

 

1. پيش‏گيرى اصلاحى

در پيش‏گيرى اصلاحى سعى بر اين است كه با تعليم و تربيت صحيح افراد، رشد و تعالى فكرى و فرهنگى جامعه، شناخت علل و زمينه‏هاى اجتماعى ارتكاب جرم و برطرف كردن آنها، از شكل‏گيرى تمايلات مجرمانه در افراد جلوگيرى شود. همچنين با انجام اصلاحات فردى و اجتماعى و رفع مشكلات آحاد جامعه (نظير فقر و بيكارى) و تأمين نيازهاى حياتى و تقويت نهادهاى اجتماعى (همانند خانواده و مدرسه) و ترويج اخلاق و ارزش‏هاى انسانى، مانع از كشيده شدن افراد به زندگى مجرمانه گردد.

     قرآن كريم بيش از همه، به اصلاح و تربيت افراد و سوق دادن آنان به اخلاق و كارهاى نيك و جلوگيرى انسان‏ها از ارتكاب جرم و گناه، اهتمام ورزيده است تا جايى كه رسالت اصلى اين كتاب آسمانى را هدايت و اصلاح جامعه انسانى قلمداد كرده است. اصلى‏ترين و مهم‏ترين آموزه قرآن براى پيش‏گيرى از جرايم و ناهنجارى‏هاى اجتماعى، آموزه‏هاى تربيتى و اصلاحى است، به گونه‏اى كه آموزه‏ها و شيوه‏هاى ديگر (نظير پيش‏گيرى كيفرى و وضعى) امر فرعى در فرايند مبارزه با جرم محسوب مى‏شوند. در ذيل، به برخى از آموزه‏هاى تربيتى و اصلاحى قرآن اشاره مى‏شود:

 

 الف. دين‏باورى و پرورش روحيه دين‏دارى

آموزه‏ها و باورهاى دينى و ترويج و تقويت آنها علاوه بر اينكه رشد و تعالى روحى و معنوى انسان را تضمين مى‏نمايد و او را به هدف والايى كه براى آن خلق شده نزديك مى‏كند، نقش خارق‏العاده‏اى در كاهش و پيش‏گيرى از وقوع جرم و انصراف درونى انسان از اعمال مجرمانه و تبهكارانه دارد و حتى افراد را از دست زدن به اعمالى كه دون شأن و منزلت انسانى آنهاست باز مى‏دارد. هرقدر عمق اين باورها در وجود انسان بيشتر باشد به همان ميزان تأثيرگذارى آنها بر رفتار انسان بيشتر خواهد بود. در مقابل، منشأ بسيارى از جرايم و گناهان، فقدان يا ضعف دين‏دارى افراد مى‏باشد. از اين‏رو، متوليان فرهنگى و مذهبى براى تقويت هرچه بيشتر اعتقادات و ايمان مذهبى و جلوگيرى از ضعف و افول آنها، بايد تدابير و اقداماتى را اتخاذ نمايند. منابع دينى ما، بخصوص قرآن، به معرفى حقايقى پرداخته‏اند كه هم از بعد علمى و يقينى در اصلاح رفتار ما تأثير اساسى دارد و از انحراف و كژروى انسان پيش‏گيرى مى‏كند و هم از بعد ايمانى و اعتقادى در رفتار و اعمال ما تأثير ژرف و عميقى دارد. در ذيل، به مهم‏ترين آنها اشاره مى‏شود:

1. علم و يقين به حقايق و معارف: از بعد علمى، قرآن كريم حقايقى نظير وجود خدا را با آن اوصاف و ويژگى‏ها، معاد و پاداش و كيفر بر طبق اعمال خوب و بد انسان و... معرفى كرده است كه هر انسان مسلمانى ملزم است به اين حقايق و معارف بر اساس ادلّه عقلى متقن، علم و يقين پيدا كند؛ سپس نسبت به آنها ايمان و باور عميق داشته باشد. اين علم و يقين در اصلاح رفتار و پيش‏گيرى او از انحراف و ارتكاب گناهان تأثير بسزايى دارد؛ زيرا يكى از عواملى كه در رفتار ما نقش تعيين‏كننده دارد، علم و آگاهى درست است. در واقع، اين بينش ماست كه به گرايش‏ها و رفتارهاى ما جهت مى‏دهد. نوع انتخاب هر كس در هر زمينه‏اى، بستگى تام به ميزان بينش و آگاهى او دارد. به همين دليل، قرآن دستور مى‏دهد كه تنها از علم و يقين پيروى كنيد: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»(اسراء: 36)؛ هرگز از چيزى كه به آن علم ندارى پيروى مكن. اين كتاب آسمانى بر اصلاح بينش‏ها و نگرش‏ها تأكيد فراوانى كرده و از انسان‏ها خواسته است كه گزينش‏هايشان مبتنى بر علم و آگاهى درست باشد نه از روى تقليد، 5 تعصب، 6 لجاجت، ظن و گمان، 7 ميل‏ها و هواهاى نفسانى. قرآن كريم گرايش‏هاى مقلّدانه، متعصبانه و لجوجانه را به شدت مورد نكوهش قرار داده است.

2. اعتقاد به علم نامحدود الهى: يكى از مهم‏ترين اعتقادات بازدارنده از ارتكاب گناهان و جرايم، علم و آگاهى نامحدود خداوند به همه موجودات و از جمله انسان و اعمال و رفتار اوست. از نظر قرآن، همه موجودات در محضر خداوند قرار دارند: «إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدا» (نساء: 33)؛ خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است. هيچ چيزى در آسمان و زمين بر خدا مخفى و پنهان نيست: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء.» (آل‏عمران: 5) خداوند همه چيز را مى‏بيند و تحت اشراف علمى او مى‏باشد «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى» (علق: 14)؛ آيا او نمى‏داند كه خداوند همه اعمال او را مى‏بيند؟ خداوند حتى از مخفى‏ترين مخفى‏ها نيز آگاه است: «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» (طه: 7)؛ اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى) او پنهانى‏ها و حتى پنهان‏تر از آن را نيز مى‏داند.
انسان نيز به عنوان جزئى از عالم هستى تحت نظارت و احاطه علمى خداى متعال قرار دارد. علاوه بر اعمال و رفتار ظاهرى انسان، افكار، نيات، خطورات قلبى و حديث نفسى او نيز براى خداوند معلوم و مشهود است: «وَهُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ» (انعام: 3)؛ اوست خداوند در آسمان‏ها و در زمين، پنهان و آشكار شما را مى‏داند و از آنچه (انجام مى‏دهيد و) به دست مى‏آوريد با خبر است. نيز مى‏فرمايد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» (ق: 16)؛ ما انسان را آفريديم و وسوسه‏هاى نفس او را مى‏دانيم. «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(حديد:4)؛ و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست.

 ايمان و اعتقاد به اين آموزه‏ها موجب مى‏شود كه انسان هميشه خود را تحت احاطه علمى بى‏پايان و نظارت دقيق خداوند متعال بداند و نه تنها در ظاهر از كژروى‏ها و اعمال ناپسند خوددارى كند، بلكه در باطن نيز افكار ناپسند و نيات شوم را به دل راه ندهد. از آن‏رو كه اعمال و رفتار انسان تبلور افكار و مقاصد اوست، طبيعى است كه با كنترل افكار و انديشه‏ها، رفتار انسان نيز اصلاح، و ريشه انحراف و ناهنجارى‏ها از بن قطع خواهد شد، 8 مشروط بر اينكه ايمان به اين مطلب واقعا در دل او رسوخ كرده و به صورت يك باور قطعى رسيده باشد. 9 در حديثى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏خوانيم: «برترين مرحله ايمان انسان اين است كه بداند هر جا باشد خدا با اوست.» 10 در روايتى ديگر آمده است: «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك»؛ 11 خدا را آنچنان عبادت كن كه گويى او را مى‏بينى و اگر تو او را نمى‏بينى، او تو را به خوبى مى‏بيند.

     امام موسى كاظم عليه‏السلام نيز به يكى از فرزندان خود مى‏فرمايد: «فرزند عزيزم، بپرهيز از اينكه خداوند تو را در حال ارتكاب معصيتى ببيند كه از آن منعت كرده است، و بپرهيز از اينكه خداى تعالى تو را در مقام طاعتى كه به آن مأمورت ساخته است نيابد.» 12

3. ايمان و التزام عملى به توحيد در عبادت: از نظر اسلام، مؤمن و موحّد واقعى كسى است كه علاوه بر اعتقاد راسخ به توحيد ذاتى، صفاتى و افعالى، به توحيد در عبادت و اطاعت خدا نيز ملتزم و پايبند باشد. تا انسان همه مراحل توحيد را طى نكند، مؤمن و موحّد واقعى محسوب نمى‏شود. 13 مفهوم توحيد در عبادت اين است كه انسان اولاً، تنها خداوند را مورد پرستش، تقديس و تنزيه قرار دهد؛ در غير اين صورت، از جرگه اهل توحيد و حوزه اسلام خارج خواهد بود. و ثانيا، بايد در تمام امور زندگى مطيع و تسليم محض در مقابل خداوند باشد. 14

«وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـها وَاحِدا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ»(توبه: 31)؛ پيروى از شيطان، 15 و هواى نفس 16 با روح عبوديت و بندگى منافات دارد و همچنين فرمان‏برى و اطاعت بدون قيد و شرط از افراد ديگر جايز نيست. قرآن در مذمّت اهل كتاب مى‏فرمايد: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِن دُونِ اللّهِ.»(توبه: 31)

 طبيعى است وقتى انسان در مقام عمل، موحّد واقعى و مطيع اوامر و نواهى الهى باشد، از ارتكاب جرايم كه به شدت با مقام عبوديت او تنافى دارد و مورد نهى خداست، خوددارى مى‏كند و در ميدان تلاش و مسابقه به منظور دست‏يابى به مقام قرب الهى، به سوى نيكى‏ها و اعمال پسنديده مى‏رود و به مرحله‏اى از رشد و تعالى معنوى مى‏رسد كه هرگز تمايل به ارتكاب گناه و جرايم در او پديد نمى‏آيد.

4. ايمان به معاد و دادگاه عدل الهى: يقين به قيامت و روز جزا نقش مهمى در پيش‏گيرى و كاهش جرايم و مفاسد دارد؛ زيرا انسان از نظر خواست طبيعى و فطرى منفعت‏خواه، و از ضرر و زيان خويش به شدت متنفر و گريزان است. جلب منفعت و دفع ضرر، اعم از مادى و معنوى، در تمام ادوار زندگى محور فعاليت‏هاى او را تشكيل مى‏دهد. انسان عاقل هيچ‏گاه آگاهانه دست به كارى نمى‏زند كه صد درصد به ضرر او باشد. 17

 بر اين اساس، كسى كه به وجود خدا و دادگاه عدل الهى علم و ايمان دارد، مى‏داند كه ارتكاب جرايم، قانون‏شكنى، تعدّى به حقوق ديگران و عدم پاى‏بندى به اخلاق و ارزش‏هاى انسانى به دليل عذاب‏ها و شكنجه‏هاى طاقت‏فرساى اخروى، «ضرر محض» است و بلكه زيان و خسران بالاتر از آن تصور نمى‏شود. شدت عذاب به گونه‏اى است كه طبق آيات صريح قرآن، گنهكار دوست مى‏دارد عزيزترين عزيزان خويش، يعنى فرزندان، همسر، برادر، فاميل و قبيله‏اش كه همواره از او حمايت مى‏كردند، بلكه تمام كسانى را كه در روى زمين هستند فدا كند تا مايه نجات او در برابر آن عذاب هولناك گردد: «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعا ثُمَّ يُنجِيهِ.» (معارج: 11ـ14) عذاب الهى آنچنان وحشتناك و هول‏انگيز است كه ظالمان حاضرند بزرگ‏ترين رشوه‏اى را كه مى‏توان تصور كرد، براى رهايى از آن پرداخت كنند اما كسى از آنها نمى‏پذيرد: 18 «وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.» (يونس: 54)
دو آيه اول سوره «حج» مقدّمات هول‏انگير و وحشتناك قيامت و زلزله عظيم رستاخيز را به تصوير كشيده و عموم مردم را بدون استثنا مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار مى‏دهد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ» (حج: 2)؛ اى مردم، از پروردگارتان بترسيد، و پرهيزگارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است. روزى كه زلزله رستاخيز را مشاهده كنيد آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى‏گيرد كه مادران شيرده از كودك شيرخوارشان غافل مى‏شوند و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مى‏كند. مردم را به صورت مستان مى‏بينى، در حالى كه مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است كه اينچنين هول و وحشت به دل‏ها افكنده و انسان‏ها را از خود بى‏خود ساخته است.

 طبق اين آيه، راه نجات از عذاب‏هاى وحشتناك و خطرهاى عظيم قيامت، تقوا و پرهيزگارى است؛ زيرا ياد قيامت، موجب ايجاد نيروى بازدارنده از انحراف و كژروى‏ها مى‏گردد. علاقه و محبت مادر شيرده نسبت به نوزاد، از قوى‏ترين علاقه‏ها وجذابيت‏هاست. خداوند براى بيان شدت سختى قيامت، به قطع اين رابطه نيرومند مثال زده است، وگرنه در قيامت، هيچ مادر باردار يا شيردهى وجود ندارد. حوادث سخت قيامت، هم عاطفه را مى‏گيرد «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ» و هم عقل را: «تَرَى النَّاسَ سُكَارَى». 19 بنابراين، اين مستى به اين دليل است كه از شدت ترس از عذاب الهى دچار دهشت و حيرت شده‏اند و در نتيجه، عقل‏هايشان را از دست داده‏اند. 20

 بدون ترديد، اعتقاد راسخ به اين آموزه‏ها بزرگ‏ترين سد را در برابر هرگونه ظلم و تعدى و تجاوز به حقوق ديگران ايجاد مى‏كند. منافع زودگذر و زوال‏پذيرى كه انسان از طريق تجاوز به حقوق ديگران كسب مى‏كند، در مقايسه با ميزان سختى و شدتى كه در برابر آن قرار داده شده، به قدرى حقير و ناچيز است كه هيج انسان عاقل و دورانديشى حاضر به چنين معامله زيان‏بارى نخواهد شد.

     و از آن طرف، يقين دارد كه انجام كار نيك و رعايت مسئوليت و التزام به اخلاق و قانون به دليل پاداش‏هاى ابدى اخروى «سود و فايده محض»، آن هم از نوع والاترين و پايدارترينش را براى او به دنبال دارد؛ از اين‏رو، با تمام وجود سعى مى‏كند كه ملتزم به آنها باشد.

 قرآن نيز طبق اين اصل روان‏شناسى مى‏فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (فصلت: 46)؛ هر كسى عمل صالحى انجام دهد نفعش براى خود اوست، و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده، و پروردگار تو به بندگان هرگز ظلم و ستم نمى‏كند. همچنين در جاى ديگر مى‏فرمايد: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...» (اسراء: 7)؛ اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد به خود بدى كرده‏ايد.

قرآن براى ترغيب افراد به كارهاى نيك و اجتناب آنان از گناهان و جرايم، آموزه‏ها و تعاليم خود را كاملاً هماهنگ با اين خواست فطرى انسان كرده است. هنگامى كه جرايم و گناهان را معرفى مى‏كند بلافاصله متذكر عذاب‏هاى وحشتناك و ضررهاى اخروى آنها مى‏شود و بعكس، در كنار اعمال صالح، پاداش‏هاى عظيم اخروى آنها را بازگو مى‏كند. براى نمونه، در ذيل به چند آيه در اين زمينه اشاره مى‏شود:

ـ «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدا وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدا» (مريم: 85ـ86)؛ پرهيزگاران را دسته‏جمعى با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان، به سوى بهشت و پاداش‏هاى او راهنمايى مى‏كنيم. در مقابل، مجرمان را در حالى كه تشنه‏كامند به سوى جهنم مى‏رانيم.

 ـ «قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابا نُكْرا» (كهف: 87)؛ [ذوالقرنين] گفت: اما كسى را كه ستم كرده است (يعنى مشرك بوده و يا مسير فساد و عصيان در پيش گرفته است) مجازات خواهيم كرد. سپس به سوى پروردگارش بازمى‏گردد و خداوند او را به صورت بى‏سابقه‏اى كه گمان نمى‏كند عذاب خواهد كرد. 21

 ـ «وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى»(كهف: 88)؛ و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش نيكو خواهد داشت.

 ـ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» (كهف: 107)؛ كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين و برترين باغ‏هاى بهشت منزلگاهشان است. 22 و از آن‏رو كه كمال يك نعمت در صورتى خواهد بود كه دست زوال به دامن آن دراز نشود، بلافاصله اضافه مى‏كند: «خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً»؛ آنها جاودانه در اين باغ‏هاى بهشت خواهند ماند. و با اينكه طبع مشكل‏پسند و تحول‏طلب انسان دايم تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مى‏كند، اما ساكنان فردوس هرگز تقاضاى نقل مكان و تحول از آن نخواهند كرد. 23

 ـ «إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ»(حج: 14)؛ خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغ‏هايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها زير درختانش جارى است. خدا هر چه را اراده كند، انجام مى‏دهد.

 ـ «فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» (حج: 50)؛ بگو: اى مردم، من تنها براى شما انذاركننده آشكارى هستم. كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنها است.

 در سوره «طه» در مورد پاداش نيكوكاران و عذاب بدكاران چنين مى‏گويد: «إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِما فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى» (طه: 74)؛ هر كس بى‏ايمان و گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست. مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه نه مى‏ميرد و نه زنده مى‏شود. «لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى»، بلكه دايم در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى‏زند؛ حياتى كه از مرگ تلخ‏تر و مشقّت‏بارتر است. و هر كس در آن محضر بزرگ، با ايمان و عمل صالح وارد شود، درجات عالى در انتظار اوست. «وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى» (طه: 75)؛ بهشت‏هاى جاويدانى كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند: «جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا.» و اين است پاداش كسى كه با ايمان و اطاعت پروردگار خود را پاك و پاكيزه كند: «وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى.» (طه: 76)

 در واقع، قرآن آموزه‏هاى تربيتى خود را بر دو اصل اساسى «بشارت» و «انذار» يا «تشويق» و «تهديد» مبتنى كرده است. انسان بايد در برابر انجام كار نيك تشويق شود، و در برابر كار بد كيفر بيند تا انگيزه بيشترى براى پيمودن مسير اول و گام نگذاردن در مسير دوم پيدا كند.

 تشويق به تنهايى براى تربيت و اصلاح فرد و جامعه كافى نيست؛ زيرا انسان در اين صورت، مطمئن است انجام گناه براى او خطرى ندارد. ترس و تهديد تنها نيز موجب از بين رفتن انگيزه و علاقه افراد نسبت به انجام كارهاى مثبت مى‏شود.

 كسانى كه تصور مى‏كنند تشويق تنها براى تربيت انسان كافى است، و بايد تنبيه و تهديد و كيفر را بكلى كنار گذاشت، سخت در اشتباهند. افرادى هم كه پايه تربيت را تنها بر ترس و تهديد مى‏گذارند و از جنبه‏هاى تشويقى غافلند، در گم‏راهى و بى‏خبرى به سر مى‏برند.

هر دو گروه مزبور در شناخت انسان در اشتباهند؛ چراكه توجه ندارند انسان مجموعه‏اى است از بيم و اميد؛ هم حبّ ذات و علاقه به حيات دارد و هم نفرت از فنا و نيستى؛ يعنى تركيبى است از جلب منفعت و دفع ضرر. آيا انسانى كه ابعاد روحش را اين دو تشكيل مى‏دهد ممكن است پايه تربيتش تنها روى يك قسمت باشد؟

تعادل ميان اين دو لازم است. اگر تشويق و اميد از حد بگذرد باعث جرئت و غفلت مى‏شود و اگر بيم و انذار بيش از اندازه باشد نتيجه‏اش يأس و نوميدى و خاموش شدن شعله‏هاى عشق و تحرك است. به همين دليل است كه در آيات قرآن، «نذير» و «بشير» يا «انذار» و «بشارت» در كنار هم آمده است. 24

اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مى‏تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد به رعايت اصول و ارزش‏هاى انسانى داشته باشد به مراتب بيش از اثرات دادگاه‏ها و كيفرهاى معمولى است؛ چراكه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاه‏هاى معمولى بسيار متفاوت است. قرآن درباره خصوصيات دادگاه روز جزا مى‏فرمايد: «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(انبياء:47)؛ ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى‏كنيم. به هيچ‏كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى‏شود. اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل كار نيك و بدى باشد، ما آن را حاضر مى‏سازيم و مورد سنجش قرار مى‏دهيم و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم.

 در آن دادگاه، نه تجديدنظر و نه زر و زور و پارتى وجود دارد كه مجريان عدالت را از حق منحرف كند و نه ارائه مدارك دروغين در آن فايده‏اى دارد؛ چون همه چيز از جمله خود اعضا و جوارح و اعمال و افكار انسان جان مى‏گيرند و به زبان مى‏آيند، اعمال كوچك و بزرگ انسان را بازگو مى‏كنند، اطراف هر كسى را اعمال تجسّم‏يافته‏اش احاطه مى‏كند و به صورت نعم بهشتى و عذاب جهنمى درمى‏آيد. 25 قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَاتَّقُواْ يَوْما لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ» (بقره: 48)؛ از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس به جاى ديگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه كسى به يارى او مى‏آيد.

 اعمال مجرمانه و گناهان انسان، با ايمان به خدا و آخرت نسبت معكوس دارند؛ يعنى به هر نسبت كه ايمان قوى‏تر باشد گناه كمتر است. حتى از برخى تعبيرات استفاده مى‏شود كه انسان اگر گمانى به وجود قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مى‏كند، 26 چنان‏كه درباره كم‏فروشان مى‏فرمايد: «أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ»(مطففين: 4و5)؛ آيا آنها گمان نمى‏كنند كه براى روز بزرگى مبعوث مى‏شوند؟

 

  ب. ترويج اخلاق و ارزش‏هاى انسانى

منابع دينى ما داراى غنى‏ترين و والاترين اصول و ارزش‏هاى اخلاقى است كه نمونه‏هاى آن را در هيچ مكتب ديگرى نمى‏توان يافت. هيچ دين و مكتبى به اندازه اسلام به معرفى حقايق اخلاقى نپرداخته و به نقش والاى اخلاق در تعالى روحى و معنوى انسان تأكيد نكرده است. اسلام نهايت سعى خود را در ترويج، گسترش و نهادينه كردن اخلاق و ارزش‏هاى انسانى و زدودن رذايل و صفات مذموم اخلاقى نموده است. هدف اصلى اسلام از اين كار در درجه اول، دست‏يابى افراد به تعالى روحى و معنوى و در درجه دوم، حل مشكلات و تنظيم روابط اجتماعى آنان است. طبيعى است اگر افراد جامعه‏اى خود را به ارزش‏ها و كمالات اخلاقى بيارايند، نه تنها به حقوق ديگران تجاوز نمى‏كنند و مرتكب جرم و جنايت نمى‏شوند، بلكه از اموال و امكانات شخصى خود نيز در راه احسان، نيكى، ايثار، انفاق، خدمت به مردم، صدقه و... در جهت رفع مشكلات و گرفتارى ديگران بهره مى‏گيرند. حاكميت اين فرهنگ و ارزش‏هاى اخلاقى در يك جامعه سرمايه گران‏بها و پشتوانه‏اى غنى و مطمئن است كه افراد آن را از بسيارى از كجروى‏ها و انحرافات فكرى و عملى مصون مى‏دارد.

 بعكس، اگر در جامعه‏اى به جاى كمالات و ارزش‏هاى مثبت اخلاقى، رذايل و صفات مذموم و منفى اخلاقى، نظير خودخواهى، شهوت‏رانى، منفعت‏طلبى، حرص و طمع، دنياپرستى و...، رشد و گسترش يابد، آمار جرايم و جنايات به گونه وحشتناكى سير صعودى پيدا خواهد كرد. تأثير صفات منفى اخلاقى در پيدايش و رشد و گسترش جرايم بسيار روشن است. مثلاً يكى از دلايل عمده ارتكاب جرايم مالى، حرص و طمع بسيار است كه باعث به وجود آمدن جرايمى از قبيل كلاهبردارى، سرقت، خيانت در امانت، غصب و... مى‏شود. امام على عليه‏السلام سرچشمه بسيارى ار شرارت‏ها و تبهكارى‏ها را رذايل اخلاقى مى‏داند: «سِلَاحُ الشَّرِّ الْحِقْدُ»؛ 27 كينه‏توزى سلاح شرارت است. نيز مى‏فرمايد: «سَبَبُ الْفِتَنِ الْحِقْدُ»؛ 28 كينه‏توزى علت فتنه‏هاست. آن حضرت همچنين حرص و آز را موجب بسيارى از نابهنجارى‏ها مى‏داند: «الْحِرْصُ مُوقِعٌ فِى كَثِيرِ الْعُيُوبِ (كَبِيرِ الذُّنُوبِ).» 29

 در اينجا به تناسب آيات مورد بحث، تنها به دو نمونه از ارزش‏هاى اخلاقى كه نقش مؤثرى در پيش‏گيرى از جرايم دارد اشاره مى‏شود:

1. تقوا عامل بازدارنده از جرم: در آيات متعدد قرآن، از تقوا به عنوان مهم‏ترين ارزش اخلاقى ياد شده است كه انسان را به انجام وظايف خود و اجتناب از گناهان و جرايم ملزم مى‏كند. كسى كه متصف به اين صفت والا و گران‏بها باشد همواره دامنش از آلودگى‏ها پاك خواهد بود.

 تقوا در اصل از ماده «وقايه» به معناى نگه‏دارى يا خويشتن‏دارى است و در اصطلاح آيات و روايات، به معناى نيروى كنترل درونى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات و ارتكاب جرم و گناه حفظ مى‏كند. در مقابل، بى‏تقوايى همان تسليم شدن در برابر شهوات سركش و از بين رفتن هرگونه كنترل بر آنهاست در واقع، تقوا همان احساس مسئوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مى‏شود و او را از «فجور» و گناه بازمى‏دارد و به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى‏كند.

     افراد پاكدامن، با احساس احتمال گناه به خود مى‏لرزند و به خدا پناه مى‏برند. براى مثال، هنگامى كه جبرئيل در خلوتگاه حضرت مريم وارد شد و وى خيال كرد او انسانى است كه  به قصد سوء آنجا آمده، براى اينكه او را از اين قصد سوء باز دارد، روى اين صفت والاى انسانى و عامل پاك‏دامنى و بازدارنده از جرم و گناه انگشت گذاشت؛ صفتى كه هر انسانى از نفى آن كراهت دارد و اعتراف به نداشتن آن، براى او بسيار گران است. 30

 «قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّا»(مريم:18)؛ گفت: من از تو به خداى رحمان پناه مى‏برم، اگر تقوا دارى (از من دور شو). 31

2. توبه و باز اجتماعى نمودن بزهكار: يكى ديگر از ارزش‏هاى اخلاقى كه نقش مهمى در اصلاح و بازپروى مجرمان دارد و آنان را از كشيده شدن مجدد به سوى جاذبه‏هاى گناهان و جرايم باز مى‏دارد، توبه است. طبق اين ارزش والاى اخلاقى، راه اصلاح و بازگشت همواره براى همه گناه‏كاران باز است و انسان خطاكار در تحت هيچ شرايطى نبايد از لطف و رحمت بيكران الهى مأيوس شود. بر اساس روايات، يأس از رحمت خدا، از گناهان كبيره قلمداد شده است. 32

 قرآن كريم نيز مى‏فرمايد: «وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(يوسف:87)؛ از رحمت الهى هيچ‏گاه مأيوس نشويد؛ چراكه تنها كافران بى‏ايمان از رحمت خدا مأيوس مى‏شوند. بنابراين، اگر انسان در تمام عمرش كوچك‏ترين عمل مثبتى در پرونده‏اش وجود نداشته باشد، و بزرگ‏ترين جرايم را نيز مرتكب شده باشد، باز هم نبايد از عفو و مهربانى خدا نااميد باشد.

 قرآن كريم در آيات متعدد با توسل به تشويق و تهديد و انذار، نهايت سعى و تلاش را كرده است تا مجرمان و گناه‏كاران از مسير غلطى كه در پيش گرفته‏اند بازگردند و راه اصلاح و توبه را در پيش گيرند. از جمله، در سوره «طه» مى‏فرمايد: «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا ثُمَّ اهْتَدَى» (طه: 82)؛ من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند مى‏آمرزم. با توجه به اينكه «غفار» صيغه مبالغه است، مشخص مى‏گردد كه خداوند چنين افرادى را نه تنها يك بار، بلكه بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد.

 يكى از مهم‏ترين موانع اين اصلاح و بازگشت، احساس گناه‏كارى بر اثر اعمال بد پيشين است. بخصوص هنگامى كه گناهان سنگين باشد، دايم اين فكر در ذهن انسان خطور مى‏كند كه اگر بخواهد به سوى پاكى و تقوا تغيير مسير دهد، چگونه مى‏تواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند. اين فكر همواره همانند يك كابوس وحشتناك بر جان او سايه مى‏افكند، و چه بسا او را از تغيير مسير و گرايش به پاكى بازمى‏دارد به او القا مى‏كند: توبه كردن چه سود؟! زنجير اعمال گذشته‏ات همچون يك طوق لعنت بر دست و پاى توست، اصلاً تو رنگ گناه پيدا كرده‏اى؛ رنگى ثابت و تغييرناپذير. 33

 در بينش قرآنى، اين مشكل حل شده است: توبه و انابه، چنانچه توأم با شرايطى باشد، وسيله‏اى قطعى براى جدا شدن از گذشته، و آغاز يك زندگى جديد، و حتى «تولد ثانوى» است. بارها در روايات درباره بعضى از گناه‏كاران تائب تعبير «كمن ولدته امه» به كار رفته است. به اين ترتيب، قرآن درهاى لطف الهى را به روى هر انسانى در هر شرايطى و با هرگونه بار مسئوليتى باز گذاشته و يأس و نوميدى از رحمت الهى را از گناهان كبيره قلمداد نموده است. 34

 در روايتى از امام باقر عليه‏السلام مى‏خوانيم: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ التائب وَ الْمُقِيمُ عَلَى الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِى‏ء»؛ 35 كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه گناه نكرده، و كسى كه استغفار مى‏كند و با  اين حال به گناه ادامه مى‏دهد مانند كسى است كه مسخره مى‏كند.

 بنابراين، در مكتب تربيتى اسلام، توبه به عنوان يك اصل تربيتى با اهميت مطرح است. اسلام از تمام گنه‏كاران دعوت مى‏كند كه براى اصلاح خويش و جبران گذشته، از اين در وارد شوند.

  امام سجاد عليه‏السلام در مناجات «تائبين» به پيشگاه خدا چنين عرضه مى‏دارد: «الهى انت الذى فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبة، فقلت تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه»؛ 36 خداى من، تو كسى هستى كه درى به سوى عفوت به روى بندگانت گشوده‏اى، و نامش را توبه نهاده‏اى، و فرموده‏اى بازگرديد به سوى خدا و توبه كنيد؛ توبه خالصى. اكنون عذر كسانى كه از ورود از اين در، بعد از گشايش آن، غافل شوند چيست؟

 

 ج. احكام و مقرّرات پيش‏گيرانه

يكى ديگر از تدابير اسلام براى پيش‏گيرى از جرايم، احكام عبادى و الزامى مربوط به مسائل فردى و اجتماعى است. اين احكام علاوه بر سوق دادن انسان به سوى كمال نهايى، نقش مهمى در پيش‏گيرى از وقوع جرايم و انحرافات اجتماعى دارد. اين احكام در منابع دينى، در قالب واجبات و محرمات مطرح شده است كه رعايت آنها ضرورى است و نقض آنها علاوه بر عقوبت اخروى، موجب مجازات دنيوى نيز مى‏شود. 37 براى نمونه، نماز به عنوان يكى از واجبات اسلامى، همواره انسان را به ياد خدا و بازگشت به سوى او متذكر مى‏شود. در صورتى كه اين تذكر دائمى و مستمر، همراه با كليه شرايط و آداب آن انجام شود، علاوه بر اينكه از فحشا و منكرات و هرگونه انحرافات اخلاقى و رفتارى جلوگيرى مى‏كند، موجب صعود و عروج انسان به بالاترين درجه كمال نيز مى‏شود. قرآن در اين‏باره مى‏فرمايد: «أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» (عنكبوت: 45)؛ نماز به پا دار، كه نماز (انسان را) از زشتى‏ها و گناه بازمى‏دارد و ياد خدا بزرگ‏تر است.

 يكى ديگر از احكام الزامى پيش‏گيرانه، روزه‏دارى است كه در واقع، نوعى تمرين تسلط و كنترل بر خواسته‏ها و تمايلات نفسانى است. انسان در هنگام انجام اين تكليف الهى ملزم است كه در ساعات معينى از انجام بسيارى كارهاى مباح خوددارى كند، براى مثال، در مقابل شدت عطش تشنگى و تمايل شديد گرسنگى مقاومت كند، نيز تن به خواسته تمايلات سركش جنسى ندهد، تا توسط اين تمرين روزانه در جهاد اكبر در مقابل مهم‏ترين عامل ارتكاب جرم و گناه، كه هواهاى نفسانى و خواسته نامشروع نفس باشد، فايق آيد و توانايى مقاومت او افزايش يابد. در نتيجه، طعم ثمره شيرين اين مقاومت را، كه ملكه تقوا و پرهيزگارى مى‏باشد، با تمام وجود بچشد. قرآن در اين زمينه چنين تصريح مى‏كند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 183)؛ اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد، روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند نوشته شد تا پرهيزگار شويد.

 يكى ديگر از احكام اجتماعى كه نقش مؤثرى در پيش‏گيرى از جرايم و انحرافات اجتماعى دارد، اصل امر به معروف و نهى از منكر است. بر اساس اين اصل، افراد جامعه بايد ناظر اعمال و رفتارهاى يكديگر بوده و با تمام توان در ترويج فضايل، ارزش‏ها و خوبى‏ها و جلوگيرى از وقوع جرايم و هرگونه انحرافات اجتماعى تلاش كنند. قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (توبه: 71)؛ مردان و زنان باايمان، ولّى (يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف، و نهى از منكر مى‏كنند.

 

2. پيش‏گيرى وضعى

در پيش‏گيرى وضعى سعى بر اين است كه از طريق سلب يا كاهش فرصت‏ها و موقيعيت‏هاى ارتكاب جرم و كنترل و مديريت صحنه آن، وقوع و ظهور جرم ممتنع يا دشوار شود. هدف از آن نيز ايجاد وضعيتى است كه در آن، مجرم به رغم تصميم به ارتكاب عمل مجرمانه، از محقق نمودن قصد خود ناتوان گردد. 38 مثلاً، با غير قابل دسترس كردن آماج و اهداف  جرم و اتخاذ تدابيرى براى حفاظت از اموال و افراد در معرض حملات احتمالى بزه‏كاران و ايجاد محدوديت براى استفاده از ابزار تسهيل‏كننده ارتكاب جرم و ايجاد موانع در برابر عمليات احتمالى مجرمان، وقوع جرم را غيرممكن ساخته و يا كوشش و زحمات و خطرات ارتكاب آن افزايش داده شود. نيز با استفاده از فناورى روز و نصب دستگاه‏هاى مراقبتى نظير دوربين‏هاى مخفى، دزدگير و... ميزان خطر دستگيرى يا شناخته شدن مرتكب افزايش يابد و يا دست‏كم دستاوردها و سودهاى حاصله موردنظر مجرمان كاهش داده شود. همچنين با از بين بردن عواملى كه باعث تحريك يا تشويق افراد به ارتكاب جرم مى‏شود، از وقوع جرم پپش‏گيرى به عمل آيد. اين ايده چيزى جز يك درك و فهم ساده نيست كه بنابر آن، افراد براى حفظ خانه خود از دستبرد ديگران بر درب‏هاى آن قفل و شب‏بندهاى خوب نصب مى‏كنند. طبق ضرب‏المثل معروف «مال خود را حفظ كن، همسايه را متهم به دزدى نكن» در واقع، با اين روش از پيش‏گيرى، وضعيتى ايجاد مى‏شود كه تحقق عمل مجرمانه را دشوار و پرخطر يا ناممكن مى‏سازد؛ از اين‏رو، به اين شيوه، «پيش‏گيرى وضعى» گفته مى‏شود. 39

بنابراين، پيش‏گيرى وضعى، بيشتر با حمايت از اهداف و آماج جرم و نيز بزه‏ديدگان بالقوّه و اعمال تدابير فنى، به دنبال پيش‏گيرى از بزه‏ديدگى افراد يا آماج‏ها در برابر بزه‏هكاران است. 40 بدون شك، يكى از مؤثرترين عوامل وقوع و شيوع جرم، سهل‏الوقوع بودن و وجود شرايط مادى مناسب براى ارتكاب آن است. برهم زدن اين شرايط و تبديل كردن آنها به شرايط پرخطر و صعب‏الوصول براى مجرمان بالقوّه، نقش مهمى در پيش‏گيرى از وقوع جرم دارد.

در اين رويكرد، بزديده سنگ‏بناى پيش‏گيرى را تشكيل مى‏دهد و با اتخاذ اقدامات متعدد و متناسب، سعى در پيش‏گيرى از تجاوز به آن مى‏شود؛ چون در مواردى «بزه‏ديده» اعم از انسان، حيوان، يا ثروت افراد، بيشتر در معرض بزه‏ديدگى قرار مى‏گيرد و مجرمان انگيزه بيشترى پيدا مى‏كنند كه آنان را مورد طعمه خويش قرار دهند. دلايل اين امر را مى‏توان در عدم حفاظت مناسب از آنان و دسترسى آسان به آنها و جذابيت بالا، سطح شعور پايين و نيز توانايى اندك آنان در دفاع از خود، خلاصه كرد. بنابراين، افراد داراى سطح شعور پايين، و نيز كودكان و كهنسالان به لحاظ اينكه توان لازم را براى دفاع از خود ندارند، بيشتر در معرض بزه‏ديدگى قرار مى‏گيرند. زنان نيز به خاطر جذابيت بالاى آنان براى افراد مجرّد و همچنين غلبه عواطف و احساساتشان، طعمه‏هاى خوبى براى تجاوز و فريب به شمار مى‏روند. همچنين بيگانگان و مهاجران و افراد بى‏يار و ياور و ناآشنا با محيط بيش از ديگران مورد طمع مجرمان و زورگويان واقع مى‏شوند. به همين دليل، برخى معتقدند كه با ارائه آموزش‏هاى خاص به بزه‏ديدگان بالقوه و تدابير فنى و اقداماتى نظير بيمه، تأسيس خانه سالمندان و... مى‏توان از بزه‏ديدگى افراد پيش‏گيرى كرد. 41 نتيجه اينكه حفاظت از بزه‏ديده هدف اصلى پيش‏گيرى كيفرى مى‏باشد، برخلاف دو ديدگاه پيش‏گيرى كيفرى و اصلاحى، كه مجرمْ محور هرگونه اقدام اصلاحى و كيفرى را تشكيل مى‏دهد. 42

 در ذيل، مواردى از پيش‏گيرى وضعى را با توجه به آيات قرآن كريم (از آيه 75 سوره «كهف» تا آيه 20 سوره «نور») مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهيم.

 

  الف. محافظت از آماج جرم

حفاظت از آماج، و دشوار كردن دسترسى به سوژه‏ها از دستبرد تبهكاران و غاصبان زورمند، امرى معقول و ضرورى است. در دسترس بودن آنها علاوه بر تحريك و ترغيب مضاعف آنان، موجب مى‏شود كه بزه‏كاران بدون مانع و زحمت و احساس خطر به مقاصد شوم خود نايل شوند. براى مثال، در راستاى جلوگيرى از جرم سرقت، افراد جامعه موظفند اموال خود را در حرز و مكان متناسب با آن مال نگه‏دارى كند. در صورتى كه مالك در انجام اين وظيفه كوتاهى كند، قانونگذار ضمانت اجرا و نيز مجازات جرم را متفاوت دانسته است؛ زيرا عدم رعايت شرط حرز در واقع، نوعى تقصير را براى مالك در تحقق عمل سرقت به همراه دارد.

  امروزه محافظت از آماج‏ها در قالب قرار دادن مال در محل مناسب، نصب دزدگير و دوربين، گماشتن نگهبان در محل‏هاى حساس، علامت‏گذارى اموال و اجناس و امثال آنها محقق مى‏شود. 43

 حتى اگر صاحبان آنها كوتاهى كنند يا قدرت و توانايى لازم را در مقابل باندهاى تبهكار نداشته باشند، بايد حكومت و افراد خيّر در اين زمينه اقدامات مقتضى را انجام دهند و مسئوليت حفظ حقوق و اموال محرومان را به عهده گيرند.

 اقدامات دلسوزانه خضر عليه‏السلام براى حفاظت از اموال مستمندان و يتيمان نمونه گوياى اين مورد است. خضر عليه‏السلام در هنگام جدايى حضرت موسى عليه‏السلام به دليل اعتراضات مكرر او، اين‏گونه از اسرار كارهاى خود پرده برمى‏دارد: «أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبا» (كهف: 79)؛ اما كشتى به گروهى مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مى‏كردند. من خواستم آن را معيوب كنم؛ زيرا مى‏دانستم در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر است كه هر كشتى سالمى را از روى غصب مى‏گيرد.

  خلاصه، معناى آيه اين است كه اين كشتى متعلق به عده‏اى افراد مستمند بود كه به وسيله آن امرار معاش مى‏كردند و بر سر راه آنها حاكم ستمگرى بود كه كشتى‏هاى سالم را غصب مى‏كرد. من كشتى را معيوب كردم تا شاه غاصب و طمّاع، از آن چشم بپوشد. 44 در واقع، اين كار به ظاهر زننده كه اعتراض حضرت موسى عليه‏السلام را برانگيخت، در مسير حفظ مال گروهى مستمند بود و بايد انجام مى‏شد.

  همچنين درباره علت تعمير ديوار مى‏گويد: «وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ» (كهف: 82)؛ و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود. پروردگار تو مى‏خواست آنها به حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند. اين رحمتى از پروردگارت بود.

 تنها راه حفظ گنج، تعمير ديوار بود، وگرنه با سقوط آن، گنج هويدا مى‏شد. 45 جالب اينجاست كه حضرت خضر در پايان مى‏فرمايد: «من تمام اين اقدامات پيش‏گيرانه را خودسرانه انجام ندادم، بلكه طبق فرمان خدا و دستور پروردگارم بود: «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي.»

  اهل‏بيت عليهم‏السلام، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران مورد نكوهش و سرزنش قرار مى‏دادند تا مورد سوء ظنّ حكومت جبار وقت قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنان‏كه امام صادق عليه‏السلاماز زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان در امان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم. آن‏گاه آيه 79 سوره «كهف» را تلاوت كردند و فرمودند: تو برترين كشتى‏هاى اين درياى خروشانى و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبى است كه دقيقا مراقب عبور كشتى‏هاى سالمى است كه از اين اقيانوس هدايت مى‏گذرد تا آنها را غصب كند. رحمت خدا بر تو باد در حال حيات و بعد از ممات. 46

 

 ب. ايجاد مانع در برابر مجرمان و زورمندان

گاهى حفاظت از آماج جرم منوط به اين است كه در برابر مجرمان و زورمندان موانعى ايجاد شود تا آنها نتوانند از آن موانع عبور كرده و افراد ضعيف يا اموال آنان را مورد طعمه مجرمانه خود قرار دهند.

 نمونه بارز اين كار، سدى است كه طبق آيات قرآن، ذوالقرنين براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى و غارتگر يأجوج و مأجوج ساخت تا بار ديگر نتوانند افراد ضعيفى را كه از ذوالقرنين درخواست ساختن آن سد را كرده بودند، مورد تاخت و تاز مجرمانه خويش قرار دهند. بر اساس روايتى از اميرالمؤمنين عليه‏السلام يأجوج و مأجوج افراد ستمگرى بودند كه هنگام برداشت محصول و ميوه‏ها، هجوم آورده و همه را غارت يا نابود مى‏كردند. 47

 قرآن كريم در آيه 93 سوره «كهف» مى‏فرمايد: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْما لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»؛ ذوالقرنين همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد، و در كنار آن دو كوه قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند (زبانشان مخصوص خودشان بود.)

 در اين هنگام، آن جمعيت كه از ناحيه دشمنان خونخوار و سرسختى به نام يأجوج و مأجوج به شدت تحت فشار و شكنجه بودند، مقدم ذوالقرنين را كه داراى قدرت و امكانات عظيمى بود، غنيمت شمردند و از او خواستند ميان آنها و دشمنانشان سدى ايجاد كند: «قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّا» (كهف: 94)؛ گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مى‏كنند، آيا ممكن است ما هزينه‏اى در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى.؟ ذوالقرنين در پاسخ آنها چنين اظهار داشت: «قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْما» (كهف: 95)؛ مال و ثروت و قدرتى كه خداوند به من ارزانى داشته است، از آنچه شما به من مى‏دهيد بهتر است. (تنها) مرا با نيروى (خود) يارى كنيد، تا ميان شما و اين دو قوم مفسد، سد نيرومندى ايجاد كنم.

سپس چنين دستور داد: «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ»؛ قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد) تا وقتى كه كاملاً ميان دو كوه را پوشانيد.

 سومين دستور ذوالقرنين اين بود: «قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارا»؛ به آنها گفت: (در اطراف آن آتش بيفروزيد و) در آن بدميد. (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد.

  سرانجام، آخرين دستور را چنين صادر كرد: «قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرا»؛ گفت: (اكنون) مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سد بريزم.

 در پايان كار، اين سد به قدرى نيرومند و مستحكم شد كه آن گروه مفسد، نه قادر بودند از آن بالا بروند، و نه در آن سوراخى ايجاد كنند: «فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبا.» و با ايجاد اين مانع، آن قوم غارتگر ديگر نتوانستند به وحشى‏گرى‏هاى خود ادامه دهند.

     در پايان، ذوالقرنين با نهايت ادب چنين اظهار داشت: «قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّي» (كهف: 98)؛ گفت: اين از رحمت پروردگار من است (اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مى‏توانم چنين گام مهمى بردارم از ناحيه خداست.) 48

 

3 . پيش‏گيرى كيفرى

منظور از پيش‏گيرى كيفرى بهره‏گيرى از جنبه‏هاى ارعاب‏آميز و هراس‏انگيز مجازات‏ها براى جلوگيرى از وقوع جرم است. با اين بيان كه مجازات‏ها ذاتا رنج‏آور و آزاردهنده هستند و درد و ناراحتى جسمى و روحى طاقت‏فرسايى را بر مجرم تحميل مى‏كنند. هيچ عاقلى با اراده و اختيار از تحمل چنين رنج و المى استقبال نمى‏كند.

به علاوه، مجازات‏ها رسواكننده و تحقيركننده هستند؛ 49 چون حاكى از اين است كه مجرم عمل زشت و ناپسندى را كه فطرت پاك هر انسانى از آن تنفر دارد، انجام داده و ارزش‏هاى اجتماعى مورد قبول همگان را لگدمال كرده است. همچنين امنيت جامعه را مختل نموده و خبث باطن و حقارت و كاستى شخصيت خويش را به معرض نمايش گذاشته است. از اين‏رو، مجازات‏ها حيثيت فردى و اجتماعى مجرم را از بين مى‏برند. لكه ننگ و رسوايى بعضى از مجازات‏ها، همانند قصاص طرف و قطع دست، تا ابد در بدن مجرم باقى مى‏ماند و او را انگشت‏نما مى‏كند.
به دليل همين دو ويژگى رسواگرى و رنج‏آورى مجازات‏ها، همه افراد از گرفتار شدن در دام آنها مى‏ترسند و مجازات جنبه رعب‏آورى پيدا مى‏كند و اعمال آن، هم مجرم را از ارتكاب مجدد جرم منصرف مى‏كند و هم موجب عبرت‏گيرى و بازدارندگى ساير افراد مى‏شود كه بالقوّه انديشه ارتكاب جرم را در سر مى‏پرورانند. به هر اندازه كه احتمال اعمال ضمانت اجراهاى كيفرى بيشتر شود، به همان نسبت جرم شيوع كمترى خواهد داشت؛ يك رابطه مستقيم رياضى بين افزايش ارعاب و كاهش جرم حاكم است. بدين‏ترتيب، كيفر عامل پيش‏گيرى‏كننده از جرم محسوب مى‏شود.

 قرآن با جرم‏انگارى برخى از رفتارها همچون قتل، سرقت، ضرب و جرح، زنا و... و تعيين مجازات عادلانه براى مرتكبان آنها، جامعه بشرى را به پيش‏گيرى كيفرى از جرم رهنمون كرده است. از جمله، درباره مجازات زنا مى‏فرمايد: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (نور: 2)؛ زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد. هرگز نبايد در اجراى اين حد الهى گرفتار رأفت (و محبت كاذب) شويد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد. و بايد گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده كنند.

در اين آيه، تأكيد مى‏كند كه در اجراى اين حد الهى نبايد گرفتار محبت‏ها و احساسات بى‏مورد شد؛ چون نتيجه‏اى جز فساد و آلودگى اجتماع به بار نخواهد آورد. براى خنثا كردن تأثيرات اين‏گونه احساسات و ترحم بى‏جا، مسئله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مى‏كشد، چراكه بارزترين نشانه ايمان به اين دو، تسليم مطلق در برابر دستورات او است. ايمان به خداوند عالم حكيم سبب مى‏شود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بى‏دليل تشريع نشده، و ايمان به معاد سبب احساس مسئوليت انسان در برابر تخلف‏ها مى‏شود.

 قرآن براى اينكه كيفر نقش بيشترى در پيش‏گيرى مجرمان و ساير افراد جامعه از ارتكاب جرم ايفا كند، راه‏كارهايى را ارائه داده است؛ از جمله اينكه مجازات به صورت علنى اجرا شود. اگر مجازات به صورت مخفيانه انجام شود، هرچند درد و رنج جانكاهى را بر مجرم تحميل مى‏كند، ولى فاقد ويژگى رسواكنندگى است و تأثير چندانى در عبرت‏آموزى و بازدارندگى خود بزهكار و ساير افراد مستعد براى ارتكاب جرم ندارد. اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى حيثيت و آبروى خود بيش از مسئله تنبيهات بدنى اهميت قايلند. براى اينكه اين هدف مهم و مورد انتظار از كيفر محقق گردد، بايد مجازات به صورت علنى اجرا شود تا همه افراد از نزديك شاهد درد و رنج و افتضاح و تحقير ناشى از مجازات مجرم باشند و اين حقيقت تلخ را با تمام وجود دريابند كه اگر روزى دست از پا خطا كنند، چنين سرنوشت شومى در انتظار آنها نيز خواهند بود. به همين دليل، قرآن مى‏فرمايد: «وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.»

     و با اين بيان، پاسخ اين سؤال روشن مى‏شود كه چرا اسلام اجازه مى‏دهد موجبات آبروريزى انسانى در حضور جمع فراهم گردد؟ پاسخ اين است: مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كشيده نشده باشد، خداوند «ستارالعيوب» راضى به پرده‏درى نيست، اما بعد از ثبوت جرم و بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميت جرم، بايد مجازات به گونه‏اى اعمال شود كه اثرات منفى جرم خنثا شود و عظمت و قبح جرم به حال نخستين بازگردد.

 اصولاً در يك جامعه سالم بايد «تخلف از قانون» با اهميت تلقّى شود. مسلما اگر تخلف تكرار گردد، آن اهميت شكسته مى‏شود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان است كه به نوبه خود ترمز نيرومندى در برابر هوس‏هاى سركش همه اقشار جامعه است. 50

نتيجه‏گيرى

از آنچه به تفصيل گذشت، نكاتى چند به دست مى‏آيد:

     1. قرآن بهترين و بى‏بديل‏ترين شيوه‏ها را براى پيش‏گيرى از جرايم و مفاسد اجتماعى معرفى كرده است. همه اين شيوه‏ها، مكمّل و جزء تفكيك‏ ناپذير يك سياست پيش‏گيرى كامل و فراگير را تشكيل مى‏دهد.

     2. قرآن بر خلاف ديدگاه برخى مكاتب جرم‏شناسى، كه بر پيش‏گيرى غيركيفرى اصرار دارند و درصدد حذف مجازات از برنامه سياست جنايى هستند، مجازات مجرمان را به منظور پيش‏گيرى از تكرار جرم توسط خود مجرم و عبرت‏آموزى ديگران، بايسته و ضرورى مى‏داند.

     3. قرآن در راستاى انجام رسالت اصلى خويش، بر اصلاح و تربيت اخلاقى افراد و رساندن انسان به مقامات والاى معنوى تأكيد ويژه‏اى دارد. اين امر مى‏تواند علاوه بر سوق دادن انسان به سوى كمال نهايى و قرب الهى از ارتكاب جرايم به نحو مؤثرى پيش‏گيرى نمايد.

     4. طبق آيات متعدد قرآن، كه به طور صريح به اتخاذ تدابير به حفاظت از مجنى‏عليه و افراد در معرض تهاجم و اموال آنها دستور مى‏دهد، اين حقيقت به روشنى اثبات مى‏شود كه شيوه پيش‏گيرى وضعى، محصول نظريه‏پردازى متفكران غربى نيست، بلكه قدمت و سابقه اين ديدگاه به زمان نزول اين آيات برمى‏گردد.

 

نویسنده: عبدالوهاب كريمى

پى نوشت ها:

2 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيش‏گيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 268و304.
3 ـ محمود ميرخليلى، «پيش‏گيرى وضعى از نگاه آموزه‏هاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 61.
4 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيش‏گيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 313ـ314.
5 ـ احزاب: 67 / انبيا: 53ـ54.
6 ـ بقره: 170.
7 ـ يونس: 36 / نجم: 28 / انعام: 116.
8 ـ قدرت‏اللّه خسروشاهى، «پيش‏گيرى از جرم در آموزه‏هاى قرآنى»، بصيرت ، ش 30ـ31، ص 55ـ73.
9 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج27، ص 168.
10 ـ جلال‏الدين سيوطى، الدر المنثور ، ج 6، ص 171.
11 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 25، ص 204.
12 ـ محمّدبن على صدوق، من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 408.
13 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار ، ج 2، ص 99.
14 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ترجمه سيد محمّدباقر موسوى همدانى، ج 9، ص 326.
15 ـ يس: 60.
16 ـ فرقان: 43.
17 ـ سيد محمّدباقر صدر، فلسفه ما ، ص 46.
18 ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 8، ص 315.
19 ـ محسن قرائتى، تفسير نور ، ج 8، ص 15.
20 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 14، ص 479.
21 ـ همان، ج 13، ص 502.
22 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البيان ، ج 15، ص 137.
23 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج12، ص 564.
24 ـ همان، ج 1، ص 426.
25 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار ، ج 1، ص 233و234.
26 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج18، ص 478.
27 ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم ، ص 299، ح 6771.
28 ـ همان، ح 6781.
29 ـ همان، ص 295، ح 6639.
30 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 14، ص 53.
31 ـ محسن قرائتى، تفسير نور ، ج 7، ص 254.
32 ـ محمّدبن على صدوق، من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 563ـ564.
33 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج19، ص 505.
34 33و34ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى ، ج 2، ص 435.
35
36 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 95، ص 173.
37 ـ قدرت‏اللّه خسروشاهى، «پيش‏گيرى از جرم در آموزه‏هاى قرآنى»، بصيرت ، ش 30ـ31، ص 69.
38 ـ محمود ميرخليلى، «پيش‏گيرى وضعى از نگاه آموزه‏هاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 62.
39 ـ همان، ص 60 / على صفارى، «مبانى نظرى پيش‏گيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 291.
40 ـ على‏حسين نجفى ابرندآبادى، «پيش‏گيرى از بزهكارى و پليس محلى»، تحقيقات حقوقى ، ش 25ـ26، ص 129ـ149.
41 ـ محمّدعلى حاجى ده‏آبادى، «پيش‏گيرى از جرم»، در: دانشنامه امام على عليه‏السلام، ج 5 ص 290.
42 ـ على صفارى، «مبانى نظرى پيش‏گيرى از وقوع جرم»، تحقيقات حقوقى ، ش 33ـ34، ص 268.
43 ـ محمود ميرخليلى، «پيش‏گيرى وضعى از نگاه آموزه‏هاى اسلام»، فقه و حقوق ، ش 1، ص 78.
44 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البيان ، ج 15، ص 113.
45 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 13، ص 485.
46 ـ عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 285.
47 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج12، ص 519.
48 ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 12، ص 535 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان ، ج 13، ص 411.
49 ـ رضا نوربهار، زمينه حقوق جزاى عمومى ، ص 345.
50 ـ ناصر مكارم‏شيرازى و همكاران، تفسير نمونه ، ج 14، ص 361.