گفتارى پیرامون حبط اعمال

كلمه حبط به معناى باطل شدن عمل، و از تاثير افتادن آن است، و در قرآن هم جز به عمل نسبت داده نشده، از آن جمله فرموده:" لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ، وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ" 1.

و نيز فرموده:" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ، وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً، وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ، وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ"2.

و ذيل همين آيه سوره محمد(صلی الله علیه و آله) كه ميان كفار و مؤمنين مقابله انداخته، به آنان فرموده اعمالتان حبط شده، و به اينان مى‏ فرمايد زنهار مواظب باشيد عملتان باطل نگردد، دلالت دارد بر اينكه حبط به معناى بطلان عمل است، هم چنان كه از آيه:" وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها، وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ" 3 نيز اين معنا استفاده مى‏شود و قريب به آن آيه:" وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً" 4 است.

 

مراد از حبط ابطال مطلق اعمال (عبادى و معيشتى) است‏

و سخن كوتاه اينكه كلمه (حبط) به معناى باطل شدن عمل و از تاثير افتادن آن است، بعضى گفته ‏اند: اصل اين كلمه از حبط با حركت است، يعنى با فتحه حا و با، و حبط به معناى پرخورى حيوان است، بطورى كه شكمش باد كند، و گاهى منجر به هلاكتش شود.
و آنچه خداى تعالى در باره اثر حبط بيان كرده باطل شدن اعمال انسان هم در دنيا و هم در آخرت است، پس حبط ارتباطى با اعمال دارد، از جهت اثر آخرتى آنها، آرى ايمان بخدا همانطور كه زندگى آخرت را پاكيزه مى‏كند زندگى دنيا را هم پاكيزه مى‏سازد، هم چنان كه قرآن كريم فرمود:" مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ" 5.
اين بود معناى كلمه حبط، حال ببينيم چگونه اعمال كفار و مخصوصا مرتدين در دنيا و آخرت حبط مى‏شود؟ و ايشان زيانكار مى‏گردند؟ اما زيانكاريشان در دنيا كه بسيار روشن است.
و هيچ ابهامى در آن نيست براى اينكه قلب كافر و دلش به امر ثابتى كه همان خداى سبحان است بستگى ندارد، تا وقتى به نعمتى مى‏رسد نعمت را از ناحيه او بداند، و خرسند گردد، و چون به مصيبتى مى‏ رسد آن را نيز از ناحيه خدا بداند، و دلش تسلى يابد، و نيز در هنگام حاجت دست به درگاه او دراز كند، به خلاف مؤمن كه در همه اين مراحل زندگى دلش به جايى بستگى دارد.

خداى تعالى در اين مقايسه مى‏فرمايد:" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ، كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها؟" 6 و مؤمن را در زندگى دنيا نيز داراى نور و حيات خوانده و كافر را مرده و بى‏نور، و نظير آن آيه:" فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً، وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏" 7.
كه از راه مقابله مى‏فهميم زندگى مؤمن و معيشتش فراخ و وسيع و قرين با سعادت است.
و همه اين مطالب و علت سعادت و شقاوت را در يك جمله كوتاه جمع كرده و فرموده:
" ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا، وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ" 8.

پس از آنچه گذشت معلوم شد مراد از اعمالى كه حبط مى‏شود، مطلق كارهايى است كه انسان به منظور تامين سعادت زندگى خود انجام مى‏دهد، نه خصوص اعمال عبادتى، و كارهايى كه نيت قربت لازم دارد، و مرتد، آنها را در حال ايمان، و قبل از برگشتن به سوى كفر انجام داده، علاوه بر دليل گذشته، دليل ديگرى كه مى‏رساند: مراد از عمل، مطلق عمل است، نه تنها عبادت، اين است كه: ديديد حبط را به كفار و منافقين هم نسبت داده، با اينكه كفار عبادتى ندارند، و در اين باره فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ، وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ، ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ" 9.
و نيز مى‏فرمايد:" إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ، وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ، وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ، فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ، أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ"  10 و آياتى ديگر.
پس حاصل آيه مورد بحث مانند ساير آيات حبط اين است كه كفر و ارتداد باعث آن مى‏شود كه عمل از اين اثر و خاصيت كه در سعادت زندگى دخالتى داشته باشد مى‏افتد، هم چنان كه ايمان باعث مى‏شود، به اعمال آدمى حياتى و جانى مى‏دهد، كه به خاطر داشتن آن اثر خود را در سعادت آدمى مى‏دهد، حال اگر كسى باشد كه بعد از كفر ايمان بياورد، باعث شده كه به اعمالش كه تا كنون حبط بود حياتى ببخشد، و در نتيجه اعمالش در سعادت او اثر بگذارند، و اگر كسى فرض شود كه بعد از ايمان مرتد شده باشد، تمامى اعمالش مى‏ميرد، و حبط مى‏شود، و ديگر در سعادت دنيا و آخرت وى اثر نمى‏گذارد، و ليكن هنوز اميد آن هست كه تا نمرده به اسلام برگردد، و اما اگر با حال ارتداد مرد، حبط او حتمى شده، و شقاوتش قطعى مى‏گردد.

از اينجا روشن مى‏شود كه بحث و نزاع در اينكه آيا اعمال مرتد تا حين مرگ باقى است و در هنگام مرگ حبط مى‏شود، يا از همان اول ارتداد حبط مى‏شود بحثى است باطل و بيهوده.
توضيح اينكه بعضى قائل شده‏اند، به اينكه اعمالى كه مرتد قبل از ارتداد انجام داده، تا دم مرگش باقى است، اگر تا آن لحظه به ايمان خود برنگردد آن وقت حبط مى‏شود، و به اين آيه استدلال كرده كه مى‏فرمايد:" وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ" 11 و چه بسا آيه:" وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً" 12 هم آن را تاييد كند، چون اين آيه نيز حال كفار در هنگام مرگ را بيان مى‏كند و نتيجه اين نظريه آن است كه اگر مرتد در دم مرگ به ايمان سابق خود برگردد، صاحب اعمال سابق خود نيز مى‏شود، و دست خالى از دنيا نمى‏رود.
بعضى ديگر قائل شده‏اند به اينكه به محض ارتداد اعمال صالح آدمى باطل مى‏شود، و ديگر بر نمى‏گردد، هر چند كه بعد از ارتداد دوباره به ايمان برگردد، بله بعد از ايمان بار دومش مى‏تواند تا دم مرگ اعمال صالحى انجام دهد، و آيه شريفه كه قيد مرگ را آورده منظورش بيان اين جهت است، كه تمامى اعمال كه تا دم مرگ انجام داده حبط مى‏شود.
و ما گفتيم اصلا جايى براى اين بحث نيست، چون اگر در آنچه ما گفتيم دقت كنى متوجه مى‏شوى كه آيه شريفه در صدد بيان اين معنا است كه تمامى اعمال و افعال مرتد از حيث تاثير در سعادتش باطل مى‏شود.

 

بررسى مساله تاثير اعمال نيك و بد در يكديگر (احباط و تكفير)

در اينجا مساله ديگرى هست كه تا حدى ممكن است آن را نتيجه بحث در حبط اعمال دانست، و آن مساله احباط و تكفير است، و آن عبارت است از اينكه آيا اعمال در يكديگر اثر متقابل دارند و يكديگر را باطل مى‏كنند، و يا نه بلكه حسنات حكم خود، و اثر خود را دارند، و سيئات هم حكم خود و اثر خود را دارند، البته اين از نظر قرآن مسلم است كه حسنات چه بسا مى‏شود كه اثر سيئات را از بين مى‏برد، چون قرآن در اين باره تصريح دارد.
بعضى از علما قائل به تباطل و تحابط اعمال شده ‏اند، و گفته‏ اند: اعمال يكديگر را باطل مى‏سازند، و آن گاه اين علما در بين خود اختلاف كرده، بعضى گفته ‏اند: هر گناهى حسنه قبل از خود را باطل مى‏كند، و هر حسنه ‏اى سيئه قبل از خود را از بين مى‏برد، و لازمه آن حرف آن است كه انسان يا تنها حسنه برايش مانده باشد، و يا تنها سيئه.
و بعضى ديگر گفته‏ اند: ميان حسنات و سيئات موازنه مى‏شود، به اين معنا كه از حسنات و سيئات هر كدام بيشتر باشد، به مقدار آنكه كمتر است از آنكه بيشتر است كم مى ‏شود، تا بقيه بيشتر بدون منافى باقى بماند، و لازمه اين دو قول اين است كه براى هر انسانى از اعمال گذشته ‏اش بجز يك قسم نمانده باشد، يا حسنه به تنهايى، و يا سيئه به تنهايى و يا اينكه هر دو با هم مساوى بوده، و تساقط كرده ‏اند، و هيچ چيز برايش نمانده باشد.
و اين درست نيست، زيرا اولا از ظاهر آيه:" وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" 13 بر مى‏آيد كه اعمال چه حسنات و چه سيئات، باقى مى‏ ماند، و تنها توبه خدا سيئات را از بين مى‏برد، و تحابط به هر معنايى كه تصورش كنند با اين آيه نمى‏سازد.
و ثانيا خداى تعالى در مساله تاثير اعمال همان روشى را دارد كه عقلا در اجتماع انسانى خود دارند و آن روش مجازات است، كه كارهاى نيك را جدا پاداش مى‏دهند، و
كارهاى زشت را جداگانه كيفر، مگر در بعضى از گناهان كه باعث قطع رابطه مولويت و عبوديت از اصل مى‏شود، كه در اين موارد تعبير به حبط عمل مى‏كنند، و آيات در اينكه روش خدا اين است بسيار زياد است، و حاجتى به آوردن آنها نيست.
بعضى ديگر گفته ‏اند: نوع اعمال محفوظند، و هر يك از اعمال اثر خود را دارد چه حسنه و چه سيئه.
بله چه بسا مى‏شود كه حسنه سيئه را از بين مى‏برد هم چنان كه فرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً، وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ" 14.
و نيز فرموده:" فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ" 15 و نيز فرموده:" إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ" 16.
بلكه بعضى از اعمال گناه را مبدل به حسنه مى‏كند، هم چنان كه فرمود: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏" 17.
در اينجا مساله ديگرى هست كه اصل و بنيان آن دو مساله است، و آن اين است كه ببينيم مكان و زمان اين جزا و استحقاق آن كجا و چه وقت است؟ بعضى گفته‏اند: هنگام عمل، بعضى ديگر گفته‏اند: حين مرگ و بعضى ديگر گفته‏اند: عالم آخرت است، بعضى هم گفته‏اند هنگام عمل است به موافات، به اين معنا كه اگر آن حالى را كه در حال عمل داشت تا دم مرگ ادامه ندهد، مستحق جزا نيست مگر آنكه خدا بداند كه سرانجام حال او چيست، و بر چه حالى مستقر مى‏شود، در نتيجه، همان جزائى را كه در حال عمل مستحق بود برايش نوشته مى‏شود.
صاحبان اين اقوال هر يك براى گفته خود استدلال به آياتى متناسب با آن كرده‏اند، چون بعضى از آيات هستند كه مناسب با يكى از اين اوقات و منطبق با آن مى‏شود، البته گاهى به وجوه عقليه‏اى كه براى خود تركيب و تلفيق كرده‏اند استدلال نموده‏اند.

 

مساله اصلى در مبحث احباط و تكفير، زمان و مكان استحقاق جزاى اعمال است‏

ولى آنچه جا دارد گفته شود: اين است كه اگر ما در باب ثواب و عقاب و حبط و تكفير و مسائلى نظير اينها راه نتيجه اعمال را كه در تفسير آيه:" إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها ..." 18، بيان شد پيش بگيريم، لازمه آن راه اين است كه بگوئيم نفس و جان انسانى ما دام كه متعلق به بدن است جوهرى است داراى تحول كه قابليت تحول را هم در ذات خود دارد، و هم در آثار ذاتش، يعنى آن صورتهايى كه از او صادر مى‏شود، و نتايج و آثار سعيده و شقيه قائم به آن صورتها است.

بنا بر اين وقتى حسنه ‏اى از انسان صادر مى‏شود، در ذاتش صورت معنويه‏اى پيدا مى‏ شود، كه مقتضى آن است كه متصف به صفت ثواب شود، و چون گناهى از او سر مى‏زند صورت معنويه ديگرى در او پيدا مى‏شود كه صورت عقاب قائم بدان است، چيزى كه هست ذات انسان از آنجايى كه گفتيم متحول و از نظر حسنات و سيئاتى كه از او سر مى‏زند در تغير است، لذا ممكن است صورتى كه در حال حاضر به خود گرفته مبدل به صورتى مخالف آن شود، اين است وضع نفس آدمى، و همواره در معرض اين دگرگونى هست تا مرگش فرا رسد، يعنى نفس از بدن جدا گشته، از حركت و تحول (حركت از استعداد به فعليت و تحول از صورتى به صورتى ديگر) بايستد.
در اين هنگام است كه صورتى و آثارى ثابت دارد، ثابت يعنى اينكه ديگر تحول و دگرگونگى نمى‏پذيرد، مگر از ناحيه خداى تعالى، يا به آمرزش و يا شفاعت به آن نحوى كه در سابق بيان كرديم.
و همچنين اگر در مساله ثواب و عقاب مسلك مجازات را به آن جور كه در گذشته بيان كرديم اختيار كنيم، در آن صورت حال انسان از جهت به دست آوردن حسنه و سيئه و اطاعت و معصيت نسبت به تكاليف الهيه و ترتب ثواب و عقاب بر آنها حال يك انسان اجتماعى از جهت تكاليف اجتماعى و ترتب مدح و ذم بر آنها خواهد بود.
و ما مى‏بينيم عقلا به مجرد اينكه فعلى از فاعلش سرزد، اگر فعل خوبى باشد شروع مى‏كنند به مدح او، و اگر بد باشد مى‏پردازند به مذمت و ملامتش ولى اين معنا را هم در نظر دارند كه مدح و ذمشان دائمى نمى‏تواند باشد، چون ممكن است به خاطر عوض شدن فاعل عوض شود، آنكه فعلا مستحق مدح است در آينده مستحق مذمت و آنكه فعلا مستحق مذمت است در آينده مستحق مدح شود.
پس عقلا هم هر چند مدح و ذم فاعل را به محض صدور فعل از فاعل بكار مى‏زنند، و ليكن بقاى آن دو را مشروط به اين مى‏دانند كه فاعل عملى بر خلاف آنچه كرده بود نكند، و تنها كسى را مستحق مدح ابدى و يا مذمت هميشگى مى‏دانند، كه يقين كنند وضع او عوض نمى‏شود، و اين يقين وقتى حاصل مى‏شود كه فاعل دستش از عمل كوتاه شود، يا به اينكه بميرد و يا حد اقل ديگر استعداد زنده ماندن نداشته باشد، چنين كسى را اگر فاعل عمل نيكى بوده مستحق ستايش دائمى، و اگر مرتكب جنايتى شده سزاوار مذمت دائمى مى‏دانند.

 

قول صحيح در مساله احباط و تكفير با توجه به مساله زمان و مكان استحقاق جزا

از اينجا معلوم شد كه همه آن اقوالى كه در مسائل نامبرده نقل كرديم، اقوالى باطل و منحرف از حق بود، براى اينكه بناى بحث را بر اساسى گذاشته بودند كه اساسى و درست نبود. و معلوم شد كه اولا حق مطلب اين است كه انسان به مجرد اينكه عملى را انجام داد مستحق ثواب و يا عقاب مى‏ شود، و ليكن اين استحقاقش دائمى نيست، ممكن است دستخوش دگرگونى بشود، و وقتى از معرض دگرگونى در مى‏آيد كه ديگر عملى از او صادر نشود، يعنى بميرد.
و ثانيا در مساله حبط شدن به وسيله كفر و امثال آن، حق اين است كه حبط هم نظير استحقاق اجر است، كه به مجرد ارتكاب گناه مى‏آيد، ولى همواره در معرض دگرگونى هست تا روزى كه صاحبش بميرد، آن وقت يك طرفى مى ‏شود.
و ثالثا حبط همانطور كه در اعمال اخروى هست در اعمال دنيوى هم جريان مى‏ يابد.
و رابعا فرض تحابط يعنى حبط طرفينى در اعمال، و اينكه يك عمل عمل ديگر را حبط كند، و دومى هم اولى را حبط كند، فرضيه ‏اى است باطل، به خلاف تكفير و امثال آن.

 

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1.  اگر شرك بورزى بطور مسلم عملت حبط مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود." سوره زمر آيه 65"
2.  به درستى كسانى كه كافر شدند و از راه خدا جلوگيرى نموده، با رسول به دشمنى برخاستند، بعد از آنكه راه هدايت بر ايشان روشن شد، بدانند كه به خدا هيچ ضررى نمى‏رسانند، و به زودى اعمالشان حبط مى‏شود، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شما خدا و رسول را اطاعت كنيد، و زنهار كه اعمال خود را باطل مكنيد." سوره محمد آيه 33"
3.  آنچه در دنيا كردند بى‏نتيجه شد، و آنچه كردند باطل گشت." سوره هود آيه 16"
4.  و ما به آنچه كردند پرداختيم، و تمامى اعمالشان را به باد فنا داديم." سوره فرقان آيه 23"
5.  هر كس چه مرد و چه زن عمل صالحى كند، به شرطى كه ايمان داشته باشد، ما او را به حياتى طيب زنده نموده و اجرشان را طبق بهترين آنچه مى‏كردند مى‏دهيم." سوره نمل آيه 97"
6.  آيا كسى كه مرده بود ما زنده‏اش كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم زندگى مى‏كند، مثلش مثل كسى است كه در ظلمت‏هايى قرار گرفته باشد كه بيرون شدن برايش نيست؟. " سوره انعام آيه 122"
7.  زندگى كافر و معيشتش در دنيا نيز تنگ و خسته كننده است و در قيامت او را كور محشور مى‏كنيم." سوره طه آيه 127"
8.  و همه اينها بدان جهت است كه خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند، و اينكه كافران سرپرستى ندارند." سوره محمد آيه 11"
9.  اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر خدا راى يارى كنيد، ياريتان مى‏كند، و قدمهايتان راى ثابت و استوار مى‏سازد، و كسانى كه كافر شدند و اعمالشان ... را گم كرد، چون آنان از آنچه خدا نازل كرده بود كراهت داشتند، و خدا هم اعمالشان راى حبط كرد." سوره محمد آيه 9"
10.  آنهايى كه به آيات خدا كفر مى‏ورزند، و پيامبران را مى‏كشند، آنان را هم كه مردم را به رعايت عدالت مى‏خوانند به قتل مى‏رسانند، تو ايشان را به عذابى دردناك مژده ده، كه اينان همانهايند كه اعمالشان در دنيا و آخرت حبط مى‏شود و به هيچ وجه ياورى ندارند." سوره آل عمران آيه 22"
11.  و كسى كه از شما از دين خود برگردد، و در نتيجه در حال كفر بميرد اعمالشان در دنيا و آخرت حبط مى‏شود.
12.  سوره فرقان آيه 23"
13.  و يك دسته ديگرند كه به گناهان خود اعتراف كرده، اعمالى صالح و اعمالى طالح را بهم در آميخته‏اند و اميد است خدا از ايشان در گذرد، كه خدا آمرزگار مهربان است." سوره توبه آيه 103"
14.  اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از خدا بترسيد خداى تعالى برايتان نيروى جداسازى حق از باطل قرار مى‏دهد، و گناهانتان را تكفير مى‏كند." سوره انفال آيه 29"
15.  پس هر كس عجله كند در دو روز، گناهى بر او نيست." سوره بقره آيه 203"
16.  اگر از كبيره‏هاى گناهانى كه از آنها نهى مى‏شويد دورى كنيد بديهايتان را از شما محو مى‏كنيم." سوره نسا آيه 31"
17.  مگر كسى كه توبه كند، و ايمان آورده عمل صالح انجام دهد، اينان همانهايند كه خدا گناهانشان را مبدل به حسنات مى‏كند." سوره فرقان آيه 70"
18.  سوره بقره آيه 26

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان :سوره بقره - ذیل آيه 217