ادب در آموزه هاي ديني

چکيده:

قرآن كريم كه «هُديً لِلنّاسِ»[1] و «هُديً لِلمُتَّقينَ»[2] است، براي هدايت انسان به سوي الله بر پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و دستور «تعليم حكمت، كتاب و تزكيۀ مردم»[3] را به آن حضرت ابلاغ نمود. سيرۀ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت(علیهم السلام) آن حضرت، بهترين منابع و مآخذي است كه بشر با اطمينان كامل از صحّت و اتقان مفاهيم و آموزه­هاي هدايت­گرانۀ آن بتواند بهترين مايۀ تمسّك و عمل قرار دهد.

 بدين جهت در اين تحقيق تلاش شده علاوه بر بررسي واژه­هاي ادب و اخلاق از حيث لغت، و بيان نسبت آن­ها، با بهره­گيري از اين دو ميراث گران­بها، ادب مطلوب خداوند استخراج، و عرضه شود.

مقدمه

ادب واژه­اي است عربي به معناي خواندن و به همين جهت، عرب به کسي که مردم را براي اطعام دعوت مي‎کند «آدِبٌ» گويد. ابن منظور مي­گويد: «اصل "اَدب" دعا و خواندن است، و ادب گفته شده، به خاطر اينكه مردم را به سوي خوبي­ها مي­خواند و از بدي­ها نهي مي­كند»[4]. علامه دهخدا در تعريف ادب مي­گويد: «ادب عبارت است از هر رياضت ستوده که به واسطۀ آن انسان به فضيلتي آراسته مي­گردد»[5]، و مرحوم علامه  طباطبائي معتقد است «ادب، ظرافت در عمل است»[6]. بنابراين عمل انسان وقتي ظريف و زيبا جلوه مي­کند که اولاً: از نظر شرع مقدّس اسلام منع نشده باشد، ثانياً: با اختيار انجام گيرد.

ظرافت و زيبائي عمل ممكن است نزد افكار و انديشه­هاي جوامع مختلف بشري متفاوت باشد. ممكن است شکل انجام عملي در جامعه­اي زيبا و پسنديده باشد ولي در جامعۀ ديگر منفور و مذموم. علّت اين اختلاف آن است كه فطرت بشر از ابتدا تا انتها بر يك منوال آفريده شده ‎است و غرض از حيات نيز يك چيز بيشتر نيست و آن عبادت و معرفت معبود، و زيبائي در غرض حيات لحاظ شده و در اصل آن بين جوامع مختلف، اختلافي نيست اما در مصاديق آن به لحاظ آموزه­هاي جنبي جامعه اختلافاتي حاصل مي­شود كه اين اختلافات گاهي به حسب اختلاف اقوام، امت­ها‌، ملّت­ها، اديان و مذاهب و حتّي ممكن است در جوامع كوچك­تري مثل شهرها و روستاها نيز بروز كند. بنابراين ممكن است بعضي از آداب و رسوم در جامعه­اي پسنديده باشد در حالي كه در جامعۀ ديگر جزء اعمال شنيع و مذموم باشد مثلاً آداب برخورد و ملاقات در اسلام به گفتن سلام و تحيه است در حالي كه در جوامع اروپائي، به برداشتن كلاه و در جوامع شرقي مثل چين و ژاپن به بالا گرفتن لباس، سجده كردن و نشستن به صورت نيم­خيز و... مي­باشد.

نکته­اي که در پايان اين مقدمه لازم است بيان شود آن است که، ادب با اخلاق متفاوت است، زيرا «اخلاق از خلق به ملکه نفساني گفته مي­شود که از آن کارها به سهولت و آساني صادر گردد و با تکرار تمرين و ممارست و مداومت اين ويژگي در نفس ملکه شود»[7] بنابراين اخلاق از ملکات راسخه در روح است و در حقيقت، صفتي از اوصاف روح انسان است، در حالي که ادب مربوط به اعضا و جوارح آدمي، و صفت اعمالي   است که از اعضا و جوارح انسان مثل، چشم و گوش و دست و پا نشأت مي­گيرد. براين اساس ادب، هيئت زيباي انجام اعمال است که همگي ناشي از اخلاق راسخه در روح آدمي است. از اين رو مي­توان نتيجه گرفت که، رابطۀ بين ادب و اخلاق، رابطۀ علي و معلولي است و ادب معلول اخلاق است.           

ادب در روايات رسول خدا(ص) و ائمۀ هدي(ع):

واژۀ ادب در جوامع روائي شيعه و سنّي فراوان به كار رفته است و بسياري از موارد به اصول رفتاري
و بعضاً‌ به اصول اخلاقي اشاره دارد. ورود به مبحث ادب در روايات، مستلزم تتبع فراوان در آن­ها است، از اين رو براي آگاهي از وسعت دامنۀ آن و براي اطلاع بيشتر از مباحث كاربردي، مفيد و ضروري ادب بايد به كتب شريف، بحارالانوار (ج16)، غررالحكم (ج 1و2)، تحف العقول، نهج­السعاده (ج2)، كافي (ج8)، مستدرك الوسائل (ج12)، كنزالعمال، شرح ابن ابي الحديد (ج16) و نهج­البلاغه امام علي(ع)، مراجعه نمود و از سرچشمۀ زلال معارف بلند اهل بيت(ع) بهرۀ كافي را برد. از اين­رو به منظور تنوير افکار خوانندگان عزيز، تنها به جستارهايي از ادب در روايات اسلامي به طور خلاصه اشاره مي­شود. 

1ـ جايگاه ادب:

حضرت امام علي(علیه السلام) ادب را به مواردي از احکام خود چنين تعريف مي­نمايند:

الف: ادب، كمال آدمي است.[8]

ب: ادب بهترين خوي است.[9]

ج: بهترين شرافت، ادب است.[10]

د: ادب نيكوترين همنشين، بهترين ميراث براي فرزندان، بهترين پشتيبان و همنشين براي انسان خواهد بود. در اين گروه از روايات، امام علي(ع) ادب را تعريف به صفت نموده‎اند، بر اين اساس تعبير ادب به خوي بهتر، منظور همان عملي است که باعث ملکه «خُلق و خوي نيکو» مي­گردد.

2ـ عقل و ادب:

جايگاه ادب در بيان نوراني مولا علي(ع) عقل شمرده شده و فرموده­اند: «هر چيزي محتاج عقل است و عقل محتاج ادب است». از اين روايت نوراني حضرت امير(ع) استفاده مي‎شود که امور عقلي در بروز و ظهور خود محتاج ظرفي است که به آن ادب گفته مي‎شود. همچنين فرمودند: «ادب نيكو، زيور عقل و خرد است»[11]، امام حسين(ع) در يك روايت نوراني مي­فرمايند: «كسي كه عقل ندارد، ادب نيز نخواهد داشت».[12]

3ـ دستآوردهاي ادب:

از روايات نوراني ائمه(ع) معلوم مي­شود كه: «ادب نيكو سبب تزكيۀ اخلاق مي­شود و هر كه دلدادۀ ادب باشد، بدي­هايش كم شود».[13] ادب باعث رسيدن انسان­ها به کمال مي‎شود[14] و موجب سامان يافتن آدمي و قوام و استواريش در امور مي­گردد[15]. در بعضي از روايات، از وجود مقدّس امام علي(ع) آمده است که: «اي مؤمن! اين دانش و ادب جان بهاي توست، پس در فراگرفتن آن دو، کوشا باش که هر چه بر دانش و ادب افزوده شود، قدر و ارزشت فزوني گيرد».[16] بنابر اين قدر و منزلت و ارزش وجودي هر انساني به ميزان رعايت ادب در رفتار و عمل اوست. هرچه در برخوردهاي اجتماعي، خانوادگي خود، نسبت به همنوعان، چه فرادست و چه فرو دست خود باشند، مؤدبانه­تر و با ظرافت بيشتر رفتار کند، قدر و منزلتش بالاتر خواهد رفت و متقابلاً هرچه از ميزان رعايت ادب بکاهد، از قدر و منزلتش کاسته مي‎شود. هرکس ادبش فزوني شود، بدي­هايش کم شود[17]، و مايۀ درستي و اصلاح خرد شود.

4ـ بهترين ادب:

امام علي(ع): «بهترين ادب آن است كه انسان در حد و مرز خود بماند و از اندازۀ خود تجاوز نكند». «خويشتن­داري به هنگام خواهش و ترس، از بهترين ادب­هاست». امام علي(ع) همچنين فرمودند: «بهترين ادب آن است که تو را از نارواها باز دارد»، برگزيدن راستي و دوري از دروغ، زيباترين و برترين ادب است و خويشتن­داري به هنگام خواهش و ترس، از بهترين ادب­ها است.[18]

آنچه به اختصار گذشت، قطره­اي از اقيانوس مواج روايات نوراني اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ در بعضي از موضوعات است و به روشني قابل درك است كه غور در اين اقيانوس معرفت به منظور فهم ادب، با وحدت موضوع و پژوهش مستقل، دستآوردهاي گرانسنگي را حاصل خواهد نمود. اما با عنايت به موضوع پژوهش حاضر، بيش از اين، گنجايش بررسي روايات وجود ندارد.

سلام، زيباترين شکل بروز ادب:

مردم تمام اقوام و ملل جهان هنگامي که به هم مي­رسند، براي ابراز محبت خود به يکديگر، نوعي تحيّت دارند که گاهي به شکل لفظي و گاهي به شکل عملي است در جامعۀ اسلامي، «سلام» بزرگ­ترين شکل از اشکال تحيّت است و آيۀ شريفۀ 86 سورۀ مبارکۀ نساء؛ "وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا..."(و چون به شما درودي گفته شد، پس به درودي بهتر از آن يا همان را پاسخ دهيد...) گرچه اين آيه معناي وسيعي دارد امّا مصداق روشن آن، سلام کردن است. بنابراين طبق اين آيه، همۀ مسلمانان موظفند که جواب سلام را به طور عالي­تر و يا لااقل مساوي گويند. از ديگر آيات قرآن کريم نيز استفاده مي‎شود که سلام يک نوع تحيّت است. در سورۀ مبارکۀ نور مي­خوانيم؛ "...فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً..." (...زماني که به خانه­ها وارد شديد، به يکديگر سلام کنيد. اين درودي است از ناحيۀ خدا که مبارک و پاکيزه است...)[19]

در اين آيۀ شريفه، سلام به عنوان تحيّت الهي که هم مبارک است و هم پاکيزه معرفي شده ‎است و ضمناً مي‎توان از آن استفاده کرد که معني سلامٌ عليکَ در اصل «سلامُ اللّهِ عَلَيک» است، يعني درود پروردگار بر تو باد. خداوند تو را به سلامت بدارد، و در امن و امان باشي. به همين جهت سلام کردن يک نوع اعلام دوستي و صلح و ترک مخاصمه و جنگ محسوب مي‎شود. دسته­اي از آيات بيان­گر آن است که «تحيّت بهشتيان به يکديگر سلام است»؛"...وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلامًا"[20] و فرشتگان خداوند نيز با سلام از آن­ها استقبال مي­کنند "دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلامٌ[21]

و نيز از آيات قرآن کريم استفاده مي‎شود که تحيّت به معني سلام (يا لفظي معادل آن) در اقوام پيشين بوده است چنان که در سورۀ مبارکۀ ذاريات، در داستان حضرت ابراهيم(علیه السلام) مي­گويد: «هنگامي که فرشتگان مأمور به صورت ناشناس بر او وارد شدند، به او سلام کردند و او هم پاسخ آن­ها را به سلام داد»؛ "إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ"[22] به علاوه، از اشعار عرب جاهلي نيز استفاده مي‎شود که تحيّت به وسيلۀ سلام در آن ايام نيز مرسوم بوده است، امّا با دقّت بي­طرفانه و مقايسۀ عادلانه، تفاوت ميان تحيّت اسلامي که محتواي آن توجه به خدا و دعا براي سلامت طرف مقابل و اعلام صلح و امنيت است با تحيّت­هاي ديگري که در ميان اقوام مختلف معمول است، روشن­تر مي‎شود.

در روايات اسلامي تأکيد زيادي روي سلام شده تا آن جا که از پيغمبر اکرم(ص) نقل شده: «آن کسي که پيش از سلام آغاز به سخن کند، پاسخش ندهيد»[23] و نيز از امام صادق(ع) نقل شده ‎است که مي­فرمايند: «بخيل کسي است که حتّي از سلام کردن، بُخل بورزد»[24]. و امام باقر(ع) فرمودند: «خداوند افشاي سلام را دوست دارد»[25]. منظور از افشاي سلام، سلام کردن به افراد مختلف است. در روايت ديگري از رسول خدا(ص) آمده: «سلام تنها مخصوص کساني نيست که انسان با آن­ها آشنايي دارد». از پيامبر(ص) سئوال شد: بهترين عمل کدام است؟ فرمودند: «به ديگران اطعام نما و به کساني که مي­شناسي يا نمي­شناسي سلام کن»[26] و نيز در احاديث ديگر آمده است که: سواره بر پياده سلام کند[27]، و آن­ها که مرکب گران­قيمت­تري دارند، به کساني که مرکب ارزان­تري دارند، سلام نمايند.[28] و گويا اين دستور پيامبر(ص) يک نوع مبارزه با تکبر ناشي از ثروت و موقعيت­هاي خاصّ مادي است و اين درست نقطۀ مقابل چيزي است که امروزه ديده مي‎شود که تحيّت و سلام را وظيفۀ افراد پايين­تر مي­دانند و شکلي از استعمار و استعباد و بت­پرستي به آن مي­دهند.

در حالات و سيرۀ پيامبر اکرم(ص) مي­خوانيم که آن حضرت به کودکان سلام مي­نمودند.[29] البته اين سخن منافات با دستوري که در بعضي از روايات وارد شده که افراد کوچک­تر از نظر سني به بزرگ­ترها سلام کنند، ندارد. زيرا اين عمل يک نوع ادب و تواضع انساني است و ارتباطي با مسئلۀ اختلاف طبقاتي و تفاوت در ثروت و موقعيت­هاي مادّي ندارد. در پاره­اي از روايات آمده است که به افراد رباخوار، فاسق، منحرف و مانند آن­ها سلام نکنيد.[30] البته اين عمل خود يک نوع مبارزه با فساد و انحرافات ديني است مگر اين که سلام کردن به منظور جذب دل­هاي آن­ها به اسلام باشد. آخرين نکته در اين باب اين که از عمل پيامبر(ص) و سيرۀ گرامي آن حضرت معلوم مي‎شود که شکل احسن در اسلام چيست؟

در تفسير الدر المنثور اين روايت آمده است که شخصي به پيامبر اکرم(ص) عرض کرد: «السّلامُ عَلَيکَ» حضرت جواب دادند: «السَّلامُ عليکَ و رحمت اللّه». ديگري وارد شد و عرض کرد: «السلام عليکَ و رحمت اللّه» حضرت جواب دادند: «السلام عليک و رحمت اللّه و برکاته»، سومي وارد شد و عرض کرد: «السلام عليک و رحمت اللّه و برکاته»، حضرت فرمودند: «وَ عَلَيکَ» در اين هنگام شخص آخر اعتراض نمود که اي رسول خدا! چرا جواب سلام مرا کوتاه فرمودي؟ حضرت فرمودند: «قرآن کريم مي­گويد: "تحيّت را به طرز نيکوتري پاسخ گوئيد." امّا تو چيزي باقي نگذاشتي.»[31] پيامبر گرامي(ص) در اين قضيه به دو مورد اول، به نحو احسن و در مورد سوم، به مثل پاسخ فرمودند که معني آن اين است که هر آنچه گفتي، عيناً بر تو باد.[32]

ادب­ آموزي لقمان از زبان قرآن  

 

آنچه از قرآن کريم برداشت مي‎شود، لقمان حکيم، پيامبر نبوده است، ولي مواعظ و آدابي که در قرآن از آن حکيم الهي نقل شده، بسيار آموزنده و براي جامعۀ اسلامي راه­گشاست که به بخشي از آن­ها اشاره خواهد شد:

1ـ تشکر از خدا:

اولين چيزي که حضرت لقمان به آن اشاره مي‎کند، تشکر از خداست. ادب اقتضا مي‎کند که مخلوق به پاس نعمت وجود، و هر آنچه مايۀ بقاي وجود است و خداوند به آن اعطا نموده، تشکر و سپاس­گزاري نمايد. لذا سورۀ لقمان مي­فرمايد: "وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ..." (ما به لقمان حکمت داديم تا شکر خدا را به جا آورد...)[33] اين آيۀ شريفه اشاره مي‎کند که تشکر از خداوند، سرچشمه­اي از حکمت که از مواهب الهي است، دارد.

2ـ دوري از شرک:

لقمان(ع) در ابتداي مواعظ و ادب­آموزي خود به فرزندش مي­گويد: «از شرک دوري کن و بکوش آلوده به حرمت­شکني خالق نشوي که ظلمي بزرگ است»؛ "وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ" (و هنگامي که لقمان به پسر خود در حالي که او را پند مي­داد، گفت: اي پسرک من! به خدا شرک مورز که به راستي شرک، ظلم بزرگي است)[34] موعظه همان مقام تأديب است و بنياد همۀ آموزه­هاي ديني توحيد و دوري از شرک است.

3ـ ادب در مسافرت:  

در بيان روايات نوراني پيامبر(ص) و ائمۀ هدي(ع) در مورد مسافرت، روايتي از امام موسي کاظم(ع) خطاب به هشام در کافي نقل شده‎ است که در بخشي از اين روايت، به بعضي از آموزه­هاي ادبي حضرت لقمان خطاب به فرزندش اشاره شده است:

«پسرم! هنگامي که مسافرت مي­کني، اسلحه و لباس و خيمه و وسيلۀ نوشيدن آب، و وسايل دوختن و داروهاي ضروري را که هم خود و هم همراهانت مي‎توانند از آن استفاده کنند، بردار و با همسفران در همه چيز جز در معصيت الهي همراهي کن.

پسرم! هنگامي که با جمعي مسافرت کردي، در کارهايت با آن­ها مشورت نما. در صورت آن­ها تبسم کن. در مورد زاد و توشه­اي که داري، سخاوت­مند باش و همچنين در مورد مرکب و آب و غذا. هنگامي که تو را صدا زنند، پاسخ گو و اگر از تو کمک بخواهند، آن­ها را ياري کن. تا مي­تواني سکوت اختيار نما، نماز بسيار بخوان. اگر از تو گواهي به حق بطلبند، گواهي ده. اگر از تو مشورتي بخواهند، براي بدست آوردن نظر صائب، کوشش کن و بدون انديشه و تأمل کافي پاسخ مگو و تمام نيروي تفکرت را براي جواب مشورت به کار گير که هرکس در پاسخ مشورت خالص­ترين نظر خود را اظهار نکند، خداوند نعمت تشخيص و انديشه را از او مي‎گيرد. هنگامي که ببيني همراهان تو راه مي روند و تلاش مي­کنند، با آن­ها به تلاش برخيز. دستور کسي که از تو بزرگ­تر است، بشنو. اگر تقاضاي مشروعي دارند، هميشه جواب مثبت بده و هرگز «نه» مگو، زيرا گفتن «نه»، نشانۀ عجز و ناتواني و سبب ملامت است... هرگز نماز را از اول وقت، تأخير نينداز و اين دين خود را فوراً ادا کن. با جماعت نماز بگذار، هر چند در سخت­ترين حالات باشي، اگر مي‎تواني از هر غذائي مي­خواهي بخوري قبلاً مقداري از آن را در راه خدا انفاق کن. کتاب الهي را تلاوت نما و ذکر خدا را فراموش منما».[35]

4ـ ادب راه رفتن:

شايد تصور شود که راه رفتن، مسئلۀ ساده­اي است و بي­اهميت اما همين مسئلۀ ساده مي‎تواند بيان­گر حالات روحي، رواني، دروني و اخلاقي و احياناً نشانۀ شخصيت انسان باشد چرا که امروزه قطعي و روشن است که روحيات و خلقيات انسان در لابه­لاي همۀ اعمال او، از جمله راه رفتن منعکس و ظاهر مي‎شود و از آنجا که اسلام تمام ابعاد زندگي را مورد توجه قرار داده است، در اين زمينه نيز چيزي فرو گذار نکرده است. در سورۀ مبارکۀ لقمان، از جمله ادب­آموزي­هاي لقمان، حکيم الهي خطاب به فرزندش آمده: "وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ" (و از مردمان [به نخوت] رخ برمتاب، و در زمين به تکبر را مرو، که خدا هيچ خودپسند مغرور را دوست ندارد * و در راه رفتن خود ميانه­رو باش، و از صداي خود بکاه، که بدترين بانگ­ها بانگ خران است).[36]

همچنين از رسول خدا(ص) حديثي وارد شده‎ است که: «کسي که روي زمين با تکبر راه برود، زمين و هر آنچه روي آن و در آن است، لعنتش مي‎کند».[37] در روايت ديگري نقل شده؛ روزي پيامبر اسلام(ص) از کوچه­هاي مدينه عبور مي­کردند، ديوانه­اي را مشاهده کردند که مردم اطراف او را گرفته­اند و به او نگاه مي­کنند. فرمودند: «اين­ها براي چه جمع شده­اند؟» عرض کردند: «در برابر ديوانه­اي است که دچار حمله­هاي عصبي شده ‎است» حضرت(ص) نگاهي به آن­ها کردند و فرمودند: «اين ديوانه نيست. مي­خواهيد ديوانۀ واقعي را به شما معرفي کنم؟!» عرض کردند: «آري اي رسول خدا» فرمودند: «ديوانۀ واقعي کسي است که متکبرانه گام بر مي­دارد. دائماً به پهلوهاي خود نگاه مي‎کند، پهلوهاي خود را به همراه شانه­ها تکان مي­دهد و کبر و غرور از تمام وجود او مي­بارد. اين ديوانۀ واقعي است اما آن که ديديد بيمار است».[38]

بنابر آنچه گذشت، مي‎توان نتيجه گرفت که راه رفتن انسان بايد با آرامش، متانت و به دور از کبر و نخوت و غرور باشد، هرگز سر به قصد تکبر و غرور بلند نکند و گردن نکشد و با نخوت، پاي بر زمين مکوبد که همه از نشانه­هاي متکبران است. در سورۀ مبارکۀ اسراء مي­خوانيم: "وَلا تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا" (و در روي زمين به نخوت راه مرو، تو هرگز زمين را نخواهي شکافت و در بلندي به کوه­ها نخواهي رسيد).[39]
بيان زيباي قرآن کريم بيان­گر عمق زشتي اين حرکت ساده در جامعه است و طبيعي است که اگر مردم، خصوصاً جوانان و نوجوانان به توصيه­هاي قرآن کريم گوش فرا دهند و عبور و مرور خود را با متانت و آرامش انجام دهند، در کوچه و بازار نه با عجله باعث برخورد فيزيکي با ديگران، خصوصاً در اماکن پرجمعيت شده و نه آن­قدر کند حرکت کنند که باعث کندي عبور و مرور شوند. با وسائل نقليۀ خود جهت ميانه را انتخاب نمايند و باعث تصادفات يا سدّ راه نشوند. به علاوه گام­هاي خود را آرام، استوار، با اراده و همراه با ذکر خداوند بر لب­ها همراه کنند، در اين حال زمين به وجود آن­ها و حرکت آن­ها بر رويش فخر و مباهات خواهد نمود.

5ـ ادب سخن گفتن:

در خصوص ادب گفتار و انتخاب نوع کلمات و الفاظ، در آيۀ شريفۀ 19 سورۀ مبارکۀ لقمان خداوند نمونۀ ادب­آموزي­هاي آن حکيم بزرگ به فرزندش، را چنين بيان مي­کند: "وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ" ( و در راه رفتن خود ميانه­رو باش، و از صداي خود بکاه، که بدترين بانگ­ها بانگ خران است).[40] آرام سخن گفتن از نشانه­هاي اولياء خداست و فراگيري اين عمل از آداب زيباي آن بزرگواران است که جامعه مي‎تواند از مزاحمت­ها و در هم ريختن اعصاب همسايگان و هم­اطاقي­ها و همسفران و... جلوگيري نمايد.
در جامعۀ امروزي که فضاها و محيط­هاي زندگي فوق­العاده کوچک و فشرده و متراکم شده، بيش از هر چيز، نيازمند عمل به اين ادب اسلامي هستيم. اتوبوس­ها، ادارات، اماکن عمومي و مناطق مسکوني، بلوک­هاي ساختماني همه و همه نيازمند سکوت و آرامش است و عمدۀ آن­ها به سخن گفتن بر مي­گردد. خودداري از داد و فرياد، بوق زدن­هاي بيهوده، آلودگي­هاي صوتي لجام گسيخته، صداي بلندگوهاي مساجد و حسينيه­ها (بعضاً) و ساز و آوازهاي مراسم­هاي عقد و عروسي و هزاران مصداق ضد اخلاق و اسائۀ ادب، از معضلات جامعۀ امروزي ماست که مي­طلبد با الهام از اين آيۀ کوتاه کتاب زندگي، بهشت را در همين کرۀ خاکي بنا کنيم، همان طور که ترک آن­ها موجب شده جهنمي براي خود و ديگران در محله و اداره و خانۀ خود... سرپا شود. به هر روي، از آداب مهم زندگي و آموزه­هاي بسيار مهم اسلام، آرامش و سکوت است، سخن گفتن آرام براي رفع ضروت­ها. در روايتي نوراني از امام رضا(ع) آمده است: «از نشانه­هاي فهم و عقل، داشتن آگاهي و بردباري و سکوت است، سکوت دري از درهاي حکمت است».[41]

ادب معاشرت با ديگران:

انسان مخلوقي است، اجتماعي که ناگزير است از ارتباطات و معاشرت با يکديگر. براي رفع نيازهاي خود همه به يکديگر نيازمنديم و اين نياز باعث شده که آحاد جامعه در طول زندگي خود با يکديگر مرتبط و وابسته باشند و در رفع نيازهاي همديگر بکوشند. نحوۀ برخوردها مي‎تواند اشکال مختلفي داشته باشد. مثلاً مي‎توان فرض نمود که انسان­ها به جاي به کاربردن زبان، از اشاره يا نوشته و... استفاده کنند و در استفاده از زبان، به قدر حاجت اکتفا نمايند و از بکارگيري کلمات محبّت­آميز، دعا و طلب خير دوري کنند. همچنين احتمالات ديگر نيز ممکن است، اما آنچه مسلم است، اين است که اسلام و قرآن کريم بر استفاده از زبان و کلمات مودّت­آميز و محبّت­آميز تأکيد دارد، به علاوه مصر است هنگام معاشرت با هم­نوعان، انبساط روي، حسن خلق و واژه­هاي دعايي مثل «سلام» را به کار ببريم.
بر اين اساس، اخلاق خوش و رعايت ادب در گفتار هنگام معاشرت با هم­نوعان، از آموزه­هاي دين مبين اسلام است که با آميخته شدن به ايثار، از خود گذشتگي، حِسّ نوع­دوستي، احترام به بزرگان و لحاظ منزلت علمي دانشمندان و مقام و منصب بزرگان قوم و قبيله، محل و محله و کسوت پيش­کسوتان مي‎تواند جامعه­اي نمونه را ترسيم نمايد. برخورد با ديگران همراه با لبخند، مودّت و محبّت، موجب رفع کدورت­ها، ترغيب به دوستي و تحکيم رشته­هاي محبت بين عناصر جامعه است. ترک خشونت و پرهيز از عصبانيت و ناملايمت­ها و عفو در جرائم، جزء عوامل انسجام جامعۀ اسلامي است.

شخصي حضور رسول خدا(ص) رسيد و عرض کرد: «اي رسول خدا مرا سفارش کن» حضرت فرمودند: «برادر مسلمانت را با روي گشاده ملاقات کن!»[42]

امام صادق(ع) فرمودند: «نيکوکاري و حسن خلق، خانه­ها را آباد و عمرها را زياد مي‎کند».[43] همچنين آن حضرت مي­فرمايند: «فروتني، ريشۀ هر خير و سعادتي است، تواضع مقام والائي است، و اگر براي فروتني زبان و لغتي بود که مردم مي­فهميدند، بسياري از اسرار نهاني و عاقبت کارها را بيان مي­کرد... کسي که براي خدا فروتني کند، خدا او را بر بسياري از بندگانش برتري مي­بخشد. هيچ عبادتي نيست که مقبول درگاه خدا و موجب رضاي او باشد مگر اين که راه ورود آن فروتني است.»[44]

ادب در برخورد با همسايه:

همسايه کسي است که منزل مسکوني او در مجاورت منزل کسي باشد. بعضي اين مجاورت را ديوار به ديوار و بعضي محله و بعضي تا چهل منزل دورتر تعريف نموده‎اند. از روايات ائمۀ هدي(ع) نيز چنين بر مي­آيد که همسايه، مختص خانه­هاي ديوار به ديوار نيست بلکه ممکن است تا چندين خانه دورتر را شامل شود. به هر روي، همسايگان حقوق ويژه­اي دارند که اسلام رعايت آن را از ما خواسته است و مسلمانان را موظف به مراعات آن نموده است، رعايت ادب اسلامي در برخورد با همسايگان، از نشانه­هاي مسلمانان است. آموزه­هاي قرآن کريم نيز مؤکداً بر اين امر اصرار دارد.
در سورۀ مبارکۀ نساء مي­خوانيم: "وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالا فَخُورًا"(و [تنها] خدا را بندگي کنيد، و به خويشان، يتيمان، درماندگان، همسايۀ نزديک، همسايۀ دور، دوست همنشين، [مانند همسفر و همراه و همکار] و در راه مانده و بردگان خود نيکي کنيد. همانا خداوند کسي را که خودبين و فخرفروش باشد، دوست ندارد).[45] در آيۀ شريفۀ فوق، خداوند جايگاه همسايه را چه از خويشاوندان و چه از غير خويشاوندان باشد، در کنار خود و پدر و مادر قرار داده است که اهميت موضوع را مي­رساند، تأکيد روايات معصومين(ع) مفسّر و مبيّن احترام و احسان و نيکي مورد نظر قرآن کريم است.

امام سجاد(ع) مي­فرمايند: «و امّا حقّ همسايه به تو آن است که در غيابش، او را حفظ کني و در حضورش، او را اکرام نمايي و اگر مورد ظلم و تعدّي واقع شد، او را ياري کني و آبرويش را حفظ نمايي، پس اگر بدي از او دانستي، بپوشان و اگر دانستي که او نصيحت تو را مي­پذيرد، او را نصيحت کن... و با او معاشرت نيکو و کريمانه داشته باش».[46] امام صادق(ع) از رسول خدا نقل مي‎کنند که: «چهل خانه از جلو و چهل خانه از پشت سر و چهل خانه راست و چهل خانه چپ، همسايه محسوب مي­شوند».[47] و مثل همين روايت از امام باقر(ع) نيز نقل شده ‎است.

جالب اين که قرآن کريم در آيۀ فوق علاوه بر ذکر همسايۀ نزديک، تصريح به حقّ همسايگان دور کرده است زيرا کلمۀ همسايه معمولاً مفهوم محدودي دارد و تنها همسايگان نزديک را در بر مي‎گيرد لذا براي توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام، راهي جز اين نبوده که نامي از همسايگان دور نيز صريحاً برده شود و نيز ممکن است منظور از همسايگان دور، همسايگان غيرمسلمان باشد زيرا حقّ جوار (همسايگي) در اسلام، منحصر به همسايگان مسلمان نيست و غيرمسلمانان را نيز شامل مي‎شود (مگر آن­هائي که سر جنگ داشته باشند). حق جوار در اسلام به قدري اهميت دارد که پيامبر خدا(ص) فرمودند: «جبرئيل پيوسته مرا دربارۀ همسايه سفارش مي‎کرد تا جايي که گمان بردم، بزودي او را ارث بر (همسايه­اش) خواهد کرد».[48]

در دنياي صنعتي امروز که همسايگان کوچک­ترين خبري از هم ندارند و گاه مي‎شود دو همسايه حتّي پس از گذشت سال­ها نام يکديگر را نمي­دانند، اين دستور بزرگ اسلام، درخشندگي خاصّي دارد و اهميت فوق­العاده­اي براي مسائل عاطفي و تعاون انساني قائل شده است، در حالي که در زندگي ماشيني، عواطف روز به روز تحليل مي­روند و جاي خود را به سنگدلي مي­دهند.

ادب در مقابل پدر و مادر:

در ميان بستگان و خويشاوندان، پدر و مادر از جايگاه بسيار مهمي برخوردارند و به خاطر اين جايگاه، خداوند حقوق ويژه­اي را براي آن­ها در نظر گرفته است که بايد توسط فرزندان رعايت شود. خداوند در سورۀ مبارکۀ اسراء با اشاره به جايگاه خود و امر به عبادتش، فرمان به رعايت ادب در مقابل پدر و مادر که واسطۀ خلقت فرزندان هستند، مي‎کند و مي­فرمايد: "وَقَضَى رَبُّكَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا كَرِيمًا" (و پروردگار تو مقرر داشته که جز او را نپرستيد و با پدر و مادر احسان کنيد. اگر يکي از آن دو يا هر دو در کنار تو به پيري رسند، به آن­ها اُف مگو! و بر آن­ها بانگ مزن و با آن­ها کريمانه سخن بگوي).[49]

اين آيۀ شريفه، عالي­ترين رتبۀ ادب را به مردم گوشزد نمود تا با آن پدر و مادر خويش را مورد عطوفت و مهرباني قرار دهند. بنابراين آيات، رعايت ادب در مقابل پدر و مادر اين است که صداي خود را جلو آن­ها بلند نکنيم، حتّي «اف» به آن­ها نگوئيم و گفتارمان نيک و مؤدبانه باشد. بال­هاي رحمت خود را در مقابلشان بگسترانيم و کمال عطوفت و مهرباني را در رفتار با آن­ها پيشه کنيم و در نهايت برايشان دعا کنيم که اي خداي رحمان و رحيم! همان گونه که اين دو در طفوليت که من ضعيف و ناتوان بودم به من کمک کردند، به آن­ها رحم کن.

با دقّت در مفاهيم نوراني آيات شريفۀ سورۀ مبارکۀ لقمان نيز دريافت مي‎شود که خداوند مقدر نموده بندگانش جايگاه و مقام پدر و مادرشان را در کنار خود او بدانند و صدمات و زحمات فراواني را که متحمل شده­اند تا او را بزرگ کنند، به ياد داشته باشند. دوران حمل مادر، وضع حمل طاقت­فرسا و دوران شيردهي و مشکلات مخصوص به خود را فراموش نکنند و در برخوردها، با ملاحظۀ ايام گذشته و مقام و زحمات آن دو، نهايت ادب را مراعات نمايند. بنابراين معرفت حق خدا و جايگاه پدر و مادر و رعايت ادب از آموزه­هاي بسيار مهم قرآن کريم است که مي‎تواند منشأ اثر فراوان در انسجام خانواده و جلوگيري از هم گسيختگي آن کند. عموماً منشأ نابساماني­هاي اجتماعي، از خانواده شروع مي‎شود که باعث اصلي آن، فقدان ادب خانواده است. رعايت آداب و تعاليم قرآن کريم مي‎تواند بنيادهاي خانواده را تقويت و حفظ کند و از هم پاشيدنش جلوگيري نمايد.

ادب ارتباط با خويشاوندان:

بعد از پدر و مادر که ارکان خانواده مي­باشند، بررسي آيات قرآن کريم که به موضوع ارحام و خويشاوندان توجه نموده است، بطور گذرا ضروري است. قرآن کريم توجه به خويشاوندان که با واژۀ «ذوي القربي» آمده است را در 25 آيه از 17 سورۀ مکي و مدني مورد توجه قرار داده است و رعايت آداب اسلامي را در چگونگي ارتباط با آن­ها لازم دانسته است.

مهم­ترين چيزي که وجه اشتراک اين آيات است، برقراري ارتباط با خويشاوندان است که جزء آداب اسلامي شمرده و قطع ارتباط با آن­ها را مذمت و نهي کرده است مثلاً در سورۀ مبارکۀ بقره آمده است: "الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ" (همانان [فاسقان] که پيمان خدا را پس از آن که بستند و محکم نمودند، مي­شکنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده، مي گسلند...)[50] مفسّرين شيعه و سنّي عموماً معتقدند «آنچه را خداوند امر به پيوستنش نمود و فاسق مي­گسلد (صلۀ رحم) ارتباط با خويشاوندان است».[51]

بنابراين اهميت صلۀ رحم فوق­العاده مهم و مورد توجه خداوند است. روايات فراواني بر اين موضوع تأکيد دارد که متأسفانه مجالي براي بيان و شرح آن­ها نيست تنها به بخشي از آداب اسلامي پيرامون خويشاوندان که در آيات نوراني قرآن کريم آمده، اکتفا مي­شود:

ـ "...وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ..." (...و به خويشان، يتيمان، درماندگان، همسايۀ نزديک، همسايۀ دور، دوست همنشين، [مانند همسفر و همراه و همکار] و در راه مانده و بردگان خود نيکي کنيد...).[52]

ـ رعايت­کنندگان صلۀ رحم و مؤدبين به اين ادب اسلامي در سراي باقي، فرجام نيک دارند.[53]

ـ کساني که قطع رحم ­کنند و اين ادب اسلامي را عمل نکنند در سراي باقي، فرجام بدي دارند.[54]

ـ "إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلا..."(همانا خداوند به عدل و احسان و بخشش به خويشان فرمان مي­دهد و از فحشا و زشت­کاري و ستم نهي مي­کند. شما را پند مي­دهد، باشد که بيدار شويد * و چون با خدا پيمان بستيد، بدان وفا کنيد و سوگندهاي خود را پس از محکم ساختن آن­ها نشکنيد در حالي که خدا را بر خود ضامن قرار داده­ايد...).[55] بخشش به خويشاوندان، در کنار عدل و احسان و نهي از فحشاء و منکر و سرکشي از موعظه­هاي خداوند است.

ـ "وَلا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا..."(و سرمايه­داران و توان­گران شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا کوتاهي کنند، و بايد عفو کنند و چشم بپوشند...).[56] سرمايه­داران و توان­مندان نبايد از کمک به خويشان نيازمند خود دريغ کنند.

 تعليم ادب به کودکان:

تربيت فرزندان از مسائل بسيار مهمي است که روايات فراوان و آيات متعدد بر آن تاکيد دارد. ذيلاً به بخشي از آن­ها اشاره مي­شود:

آن­گاه كه آيۀ شريفۀ "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ"(اي كساني كه ايمان آورده­ايد! خود و خانوادۀ خود را از آتشي که هيزم آن، مردم و سنگ­هاست حفظ کنيد که بر آن فرشتگاني خشن و سختگير نگهبانند و از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچي نمي­کنند و آنچه مأمور شده­اند، انجام مي­دهند)[57] نازل شد، مردم گفتند: اي رسول خدا! چگونه خود و خانوادۀ خود را از آتش حفظ كنيم؟» آن حضرت(ص) فرمودند: «عمل خير انجام دهيد و آن را به خانوادۀ خود يادآوري كنيد و بر پايۀ فرمانبرداري از خدا ادبشان كنيد».[58]

پيامبر خدا(ص) فرمودند: «فرزندان خود را در هفت­سالگي نماز بياموزيد و چون ده­ساله شدند، آن­ها را بر ترك نماز تنبيه كنيد و بسترهايشان را از هم جدا سازيد».[59]

امام صادق(ع) فرمودند: «فرزند را بايد از سن پانزده­سالگي براي روزه گرفتن تربيت كرد».[60] همچنين آن بزرگوار(ع) مي­فرمايند: «فرزند خود را تا شش­سالگي آزاد بگذار، سپس در شش­سالگي او را علم و سواد بياموز، بعد از آن، هفت­سال او را با خود داشته باش و آداب و تربيت­هاي خود را به او بياموز؛ اگر تربيت­پذير بود و اصلاح شد، زهي سعادت وگرنه او را به حال خود واگذار».[61]

شخصي خدمت امام رضا(ع) رسيد و از فرزند خود شكايت نمود، حضرت(ع) فرمودند: «او را نزن بلكه براي مدتي كوتاه با او قهر كن».[62] امام علي(ع) نيز از تأديب هنگام خشم نهي مي­­كنند و ­مي­فرمايند: «هرگز كسي را زياد سرزنش نكن چون موجب دشمني و لجاجت مي‎شود».[63]

خداوند متعال در آيۀ شريفۀ 58 سورۀ مبارکۀ نور بر تعليم ادب به کودکان و نوجوانان فرمان مي­دهند: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ ثَلاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ"(اي کساني که ايمان آورده­ايد! بردگان شما و کساني از شما که به سن بلوغ نرسيده­اند، بايد در سه وقت از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح و هنگام نماز ظهر که لباس از تن بيرون مي­کنيد و بعد از نماز عشا. اين سه وقت، خلوت شماست. در غير اين مواقع، نه بر شما و نه بر آن­ها گناهي نيست که اطراف يکديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد] خداوند آيات خود را اين­گونه براي شما بيان مي­کند، و خدا داناي حکيم است).[64] با استفاده از اين آيه مي‎توانيم بگوئيم اولاً: تعليم ادب به کودکان قبل از سن بلوغ از ضروريات است و علاوه بر تعليم، اصرار بر اجرا و رعايت آن لازم است.

ثانياً: ورود به حريم خصوصي افراد ولو اين که پدر و مادر انسان باشند و محيط منزل و خانه و محل سکونت باشد، اگرچه اطفال و غيرمکلفين طرف حکم باشند، جايز نيست.

ثالثاً: تعليم آداب از سن تشخيص و کودکي شروع مي‎شود. گاهي خانواده­هاي محترم عدم بلوغ شرعي اطفال و نوجوانان را بهانۀ آزاد قرار دادن آن­ها مي­نمايند و در تعليم و تربيت آن­ها کوتاهي مي­کنند يا اين که اعتقاد به تسامح و تساهل داشته و يا شروع به تربيت و تعليم آداب را براي سن قبل از بلوغ، زود مي­دانند. همۀ موارد فوق را مستنداً به آيۀ شريفه فوق مي‎توان مردود شمرد و ضرورت شروع تعليم و تربيت را از سنين کودکي، ابتداي ايام تميز و تشخيص کودک دانست.

رابعاً: از اين آيه استفاده مي‎شود که حفظ عفّت عمومي از خانواده شروع مي‎شود و آموزش رعايت عفّت از کودکي و قبل از بلوغ مورد تأکيد است. اگر کودکي در منزل، مقيّد به حفظ حريم خصوصي پدر و مادر و خواهران و برادران شد، در بيرون منزل نيز نسبت به عفّت عمومي احترام قائل خواهد شد. همچنين اگر پدر و مادر در منزل، خود را به رعايت عفّت و پاکدامني ملزم دانستند، فرزند دختر يا پسر آن­ها عفيف خواهد بود. منشأ بسياري از بي­عفّتي­هاي جوانان در جامعه و هنجارشکني­هاي آن­ها و تعرّض به نواميس مردم، عمل نکردن به همين آيۀ قرآن کريم است و فلسفۀ تأکيد قرآن و دست گذاردن بر اين موضوع، همين مسئله است.[65]

در اين آيۀ شريفه، خداي حکيم دستور مي­دهد که فرزندان شما سه وقت از شبانه­روز مجاز نيستند بدون کسب اجازه وارد اتاق شما شوند؛ اول: قبل از نماز صبح، دوم: در وسط روز که براي استراحت به داخل اتاق خود رفته­ايد و سوم: بعد از نماز عشا. سپس تأکيد مي‎کند اين سه وقت، زمان برهنگي شماست. بنابراين فلسفۀ اين حکم اين است که چون در اين سه زمان شما براي استراحت به خلوت خويش رفته و لباس رسمي خود را از تن بيرون مي­آوريد، نبايد چشم فرزندان به شما بيفتد زيرا پردۀ عفّت و پاکدامني و حيا دريده مي‎شود و جرأت بر انجام گناه در اطفال آشکار مي‎شود.

ممکن است کسي با اين حکم خداوند تلقّي کند که اگر در خانه­اي اطفال نباشند و سن فرزندان از بلوغ گذشته باشد، ديگر اجازه لازم نيست و فرزندان مي‎توانند بدون اجازه، وارد اتاق پدر و مادر شوند و يا حفظ حرمت و مرزهاي عفّت ديگر ضرورت ندارد و پدر و مادر مي‎توانند با لباس­هاي غير رسمي در منزل و در مرئي و منظر فرزندان ظاهر شوند، لذا آيۀ بعد در همين سوره مي­فرمايد: "وَإِذَا بَلَغَ الأطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ..."«و چون کودکان شما به سن بلوغ رسيدند، بايد همانند کساني که پيش از ايشان [در همين شرايط] اجازه مي­گرفتند، از شما کسب اجازه کنند...».[66]
متأسفانه امروزه فراوان ديده مي‎شود که اين ادب اسلامي که رعايت آن مي‎تواند منشأ خيرات فراوان باشد، ترک شده و در منازل، پدرها و مادرها با انواع و اقسام البسه غيرمتعارف جلو فرزندان ظاهر مي­شوند و باعث تحريک دروني شده و آثار مخرّب فراواني را در روح و روان فرزندان به ارث مي­گذارند. بهره­گيري از آموزه­هاي ديني و ميراث نبوي توسط آحاد جامعۀ اسلامي آرزوي قلبي ما است. (به اميد آن روز)

نویسنده: مهدي نادي

پی نوشت:

1. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 185.

2. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 2.

3. سورۀ مبارکۀ جمعه، آيۀ شريفۀ 2.

4. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص192، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408ق.
5. دهخدا. علي­اکبر، لغت­نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه، 1377ش.

6. طباطبائي. سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص273،‌ دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1362ش.

7. الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ماده خلق، دفتر نشر الکتاب، مصر، 1404ق.

8. غررالحكم، حديث شماره­هاي 995 و 335.

9. همان.

10. غررالحکم، حديث شماره­هاي 995 و 335.

11. همان، حديث شمارۀ 7412.

12. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار،‌ ج77، ص131.

13. غرر الحكم، حديث شماره­هاي 5520 و 8271.

14. غررالحکم، حديث شمارۀ 998.

15. غررالحکم، حديث شمارۀ 6335.

16. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج75، ص66، باب 44  «الادب».

17. غررالحکم، حديث شماره­هاي 8089 و 8142 و 4411 و 10596.

18. غرر الحکم، حديث شماره­هاي 3241 و 3298 و 4488 و 5932.

19. سورۀ مبارکۀ نور، آيۀ شريفۀ 61.

20. سورۀ مبارکۀ فرقان، آيۀ شريفۀ 75.

21. سورۀ مبارکۀ يونس، آيۀ شريفۀ 10.

22. سورۀ مبارکۀ ذاريات، آيۀ شريفۀ 25.

23. شيخ صدوق، الخصال، ص19، حديث 67.

24. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج76، صص12و 50  به بعد.

25. المحاسن، ج2، ص143/ حديث 1371.

26. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج76، صص 25ـ 5، روايات 3 و 16 و 25.

27. همان.

28. همان.

29. همان.

30. الحويزي، نورالثقلين، ج1، ص524، حديث 459، قم، مطبعة العلميه، بي­تا.

31. سيوطي. جلال­الدين، الدر المنثور، ج2، ص605، بيروت، دارالفکر،1403ق.

32. براي توضيح بيشتر مراجعه شود به تفسير نمونه، ج4، ص41.

33. سورۀ مبارکۀ لقمان، آيۀ شريفۀ 12.

34. سورۀ مبارکۀ لقمان، آيۀ شريفۀ 13.

35. کليني، محمد ابن يعقوب، اصول کافي، ج1، باب عقل و جهل، ص16 به نقل از تفسير نمونه، ج17، ص57، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363ش؛ همچنين به: مجلسي. محمدباقر، علامه، بحارالانوار، ج76، ص271، حديث 28 مراجعه شود.

36. سورۀ مبارکۀ لقمان، آيات شريفۀ 18 و19.

37. الجويزي، تفسير نورالثقلين، ج4 ، ص207، قم، مطبعة العلميه، بي­تا.

38. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج76، ص57.

39. سورۀ مبارکۀ اسراء، آيۀ شريفۀ 37.

40. سورۀ مبارکۀ لقمان، آيۀ شريفۀ 19.

41. وسائل الشيعه، ج8، ص532.

42. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج74، ص171.

43. کليني، محمد ابن يعقوب، اصول کافي، ج2، باب حسن الخلق، ص81.

44. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج75، ص121.

45. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 36.

46. الجويزي، تفسير نورالثقلين، ج1، ص479، قم، مطبعة العلميه، بي­تا.

47. همان.

48. الشيخ الطوسي، الامالي، ص520، روايت 1145.

49. سورۀ مبارکۀ اسراء، آيۀ شريفۀ 23.

50. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 27.

51. طبرسي، مجمع­البيان، ج1، ص108، تهران، انتشارات فراهاني،1360ش.

52. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 36.

53.

54. سورۀ مبارکۀ رعد، آيۀ شريفۀ 25.

55. سورۀ مبارکۀ نحل، آيات شريفۀ 90و91.

56. سورۀ مبارکۀ نور، آيۀ شريفۀ 22.

57. سورۀ مبارکۀ تحريم، آيۀ شريفۀ 6.

58. نوري، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل،‌ ج12، ص201.

59. كنز العمال، روايت 45330.

60. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار، ج103، ص162 و ج6، ص104.

61. صحيفۀ سجاديه، مكارم الاخلاق، ج1، ص478.

62. مجلسي. محمدباقر، بحارالانوار،‌ ج104، ص990.

63. غررالحكم،‌ حديث شماره­هاي 10529، 10412.

64. رک طباطبائي. سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج­15، ص177، تهران، دارالمکتب الاسلاميه، 1362ش؛ و همچنين: قرائتي. محسن، تفسير نور، ج7، ذيل آيات شريفۀ 27 به بعد سورۀ مبارکۀ نور، قم، مؤسسه در راه حق، 1378ش. مراجعه شود.

65. سورۀ مبارکۀ نور، آيۀ شريفۀ 58.

66. سورۀ مبارکۀ نور، آيۀ شريفۀ 59.