علي علیه السلام، اولين جامع قرآن و پايه‏ گذار علوم قرآني

قال رسول الله (ص):
إنّ علياً مع القرآن و القرآن مع علي لا يفترقاً حتّي يردا عليّ الحوض
احاديث و رواياتِ فريقين، آشكارا پايگاهِ ارجمند و نبوغ و گستره? گسترده علمي و ژرف نگري بي مانندِ اميرالمؤمنين علي(ع) را به ما خاطر نشان مي سازد، آن هم به گونه اي كه كم ترين ترديد را در اذهان خودي و بيگانه باقي نمي گذارد، مبني بر اينكه اين امام بزرگوار در هر مقوله اي از مقولات مربوط به قرآن ـ پس از نبي اكرم(ص) بيش از هر قرآن شناسي در طول تاريخ اسلام ـ از اطلاعاتي بي نهايت مستحكم و معلوماتي بس متقن و فراوان برخوردار بوده است.

 

1. پيوند ناگسستني علي(ع) و خاندان پاك او با قرآن

حديثي كه در صدر مقال به سان ديباچه اي درخشان و مشعلي فروزان بر همه? جوانب و زواياي تاريخ و تمام اقطار گيتي پرتو افكن است، و در جوامع و مجامع حديثيِ فريقين آمده است همانند بسياري از احاديث ديگر، هم آوا و هم صدا است و همگي گوياي اين حقيقت انكار ناپذير مي باشد كه علي(ع) و نيز امامان معصوم«عليهم السلام»، چنان پيوند ناگسستني با قرآن كريم به هم رسانده بودند كه تا روز رستاخيز نمي توان ميان آنها و آنچه به قرآن مربوط است جدايي افكند.
عرصه? بي كران و ژرفاي بي نهايتِ اين كتابِ تشريع را ـ كه نسخه و تابلوي گويا و رساي كتاب تكوين و فطرت، و آينه? تمام نماي عالم وجود و هستي است ـ فقط علي(ع) و خاندان پاك او به درستي و بي هيچ گونه شائبه لغزش باز يافته بودند.
كتابي كه بيان و تبيان و مبين و نور و مرآت و مَجلاي همه? حقايق است، در صورتي مي توان از رهگذر آن به همه? نيازها و خواسته هاي بشري، و درمان همه? دردها، و نيز صحيفه? هستي و زواياي آن پي برد كه ما دست نياز به سوي چنان معصومان و پاكيزگاني سترده از هر گونه پليدي و پلشتي ـ كه با عمق اين كتاب آسماني مساس و تماس برقرار كرده اند ـ بگشاييم؛ امامان معصوم و مشعل هاي فروزاني كه علي(ع) در پيشاپيش آنها پايگاهي بس والا و ارجمند دارد.
حمّاد لحام مي گويد: ابو عبدالله [امام صادق] فرمود:
«نحن نعلم ـ و الله ـ ما في السموات و ما في الأرضِ، و ما في الجنة و ما في النار و ما بين ذلك [فبهتُّ أنظر إليه، قال] فقال: يا حمّاد! إن ذلك من كتاب الله، إن ذلك من كتاب الله، إن ذلك من كتاب الله [ثم تلا هذه الآية]: «و يوم نبعث من كل امة شهيد [عليهم من انفسهم] و جئنا بك شهيداً علي هؤلاء و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شئي و هدي [و رحمة] و بشري للمسلمين» (نحل، 16/89) إنه من كتاب الله فيه تبيان كل شئي، فيه تبيان كل شئ1
«ما ـ سوگند به خدا ـ آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين، و آنچه را كه در بوستان بهشتي و آنچه را كه در آتش دوزخ و آنچه را كه ميان آنها است مي دانيم [حماد گفت: من سخت شگفت زده و مبهوت شدم و به آن حضرت مي نگريستم، حماد گفت]: پس از آن فرمود: اي حماد! اين اطلاعات از كتاب خدا يعني قرآن، برگرفته شده است [و اين جمله را امام صادق(ع) سه بار بر زبان آورد] آن گاه اين آيه را تلاوت كرد: «و [به يادآور ]روزي را كه از هر امتي، گواهي از خود ايشان بر آنها برمي انگيزيم، و تو را بر اين امت گواه آوريم، و اين كتاب را كه بيانگر و روشنگر هر چيز و مايه? هدايت و رحمت و مژده براي مسلمين است بر تو فرو فرستاديم» [آري] اين آگاهيها از كتاب خدا قابل استنباط است كه در آن بيان هر چيزي مطرح است، در آن [مايه هاي روشنگري براي هر چيزي وجود دارد] ».
باري،حضرت رسول اكرم(ص)، به پيوند ناگسستني علي(ع) با قرآن و كيان ماهوي و مضامين و حقايق آن ـ به گواهي احاديث فريقين ـ تصريح كرده است، آنجا كه فرمود:
«إن علّياً مع القرآن و القرآن مع عليًّ، لا يفترقان حتي يردا عليّ الحوض»2
«تحقيقاً علي با قرآن پيوند خورده و قرآن با علي، پيوندي كه تا وقتي [به روز رستاخيز] بر من در آيند، گسسته نشوند، و اين دو از هم جدا نگردند».
علاوه بر حديث«ثقلين» كه در منابع حديثي فريقين برخوردار از تواتر مي باشد و گوياي جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر است، احاديث ديگري جلب نظر مي كند كه بازگو كننده? همراهي علي(ع) با قرآن و جدايي ناپذير بودن قرآن كريم از آن حضرت است، و رواياتي ديگر كه «علم الكتاب» را ويژه? آن امام بزرگوار خاطر نشان مي سازد:
از أم سلمه روايت شده كه رسول خدا(ص) به هنگام «مرض موت» ـ در حالي كه حجره و محل سكناي او آكنده از اصحاب آن حضرت بود ـ فرمود:
«يا أيها الناس! يوشك أن أقبض سريعاً فينطلق بي، و قد قدّمت إليكم القول معذرة إليكم. ألا! إني مخلف فيكم كتاب ربّي (عزّوجل) و عترتي أهل بيتي.
ثم أخذ بيد علّي فرفعها، فقال: هذا علي مع القرآن ، و القرآن مع علي، خليفتان بصيران لايفترقان حتي يردا عليّ الحوض؛ فاسألهما ماذا خلفت فيهما»
3
«اي مردم! نزديك است به زودي مرا [از ميان شما] برگيرند و مرا از دنيا ببرند، تحقيقاً گفتارم را از پيش به شما يادآور شدم چون مي خواستم حجت را بر شما تمام كنم. بدانيد به راستي من در ميان شما كتاب خداوندگارم (عزّوجلّ) و عترتم يعني اهل بيتم را واگذاردم [آن گاه دست علي(ع) را گرفت و آن را بالا برد، پس فرمود]:اين علي است كه با قرآن همبستگي دارد، و قرآن با علي ، دو جانشين بينا و آگاه كه از هم جدا نگردند تا هنگامي كه بر حوض بر من در آيند».
به اين جهت كه اميرالمؤمنين داراي پايگاه بي نظيري در آگاهي هاي درون مرزي و برون مرزي قرآن كريم بوده است ـ با توجه به رواياتي كه در كتب حديثي فريقين آمده است (و احياناً از تواتر لفظي و مجموعاً از تواتر معنوي برخوردارند) ـ جاي هيچ گونه ترديدي براي جهان اسلام باقي نمي گذارد كه بايد «علم كتاب» اعم از حقايق دروني، و اطلاعات بيرونيِ ويژه? قرآن كريم را از لابه لاي سخنان آن حضرت به دست آورد؛ رواياتي كه به ما يادآور مي شود كه گنجور علوم و معارفِ روشنگرِ حقايق قرآني، اميرالمؤمنين علي(ع) است.

 

2. علي(ع) يا «من عنده علم الكتاب

رواياتي كه بيانگر نفوذ علم علي(ع) در تمام گستره و اعماق قرآن كريم است، در كتب حديثي اهل سنت و شيعه ديده مي شود. در اينجا چند نمونه از آنها را ياد مي كنيم، و در بخش هاي آتي به مناسبت حكم و موضوع، چند نمونه? ديگر را مي آوريم:
از ابي سعيد خُدرمي روايت شده كه مي گفت: از رسول خدا(ص) راجع به اين گفتار خدا كه فرمود:«و قال الذي عنده علم من الكتاب» سؤال كردم [مبني بر اينكه فردي كه علمي از كتاب را در اختيار داشت كيست؟ ]
فرمود: او وصي برادرم سليمان بن داود بوده است [ كه از علم نصيبي داشت ].آن گاه عرض كردم: اي رسول خدا! آنجاكه خدا مي فرمايد:««قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب (رعد،13/43 ) [مراد از كسي كه سراسرِ علمِ كتاب را در اختيار دارد كيست؟] فرمود:«ذاك أخي علي بن أبي طالب»: اين فرد، برادرم علي بن ابي طالب است.4
سزا است كه علم اين دو وصي: علم وصي سليمان(ع) و علم وصي پيامبر اسلام را به سنجش گرفت و آن دو را با هم مقايسه كرد كه قرآن درباره? وصي سليمان مي گويد: ««از علم كتاب، نصيبي داشت و درباره? وصي پيامبر اكرم(ص) مي گويد: «سراسرِ علم كتاب را در اختيار داشت. بدين منظور كه به مقدار علم اين دو به كتاب و مقايسه? آنها با يكديگر، درك و برداشت روشن تري داشته باشيم»، توجه خود را به روايتي ديگر در همين زمينه معطوف مي سازيم:
از ابوعبدالله امام صادق(ع) سؤال شد: آنكه علم كتاب را در اختيار داشت اميرالمؤمنين علي(ع) است، آيا آنكه «نصيبي از علم كتاب داشت» و خدا درباره? او گفته است: ««و قال الذي عنده علم من الكتاب از آنكه خدا درباره? او فرموده است:  ««و من عنده الكتاب يعني علي(ع) عالم تر و داناتر است و يا عكس آن در مد نظرمي باشد؟ فرمود: « علم اولّي يعني « الذي عنده علم من الكتاب »كه وصي سليمان بود، در مقايسه با علم دومي «…و من عنده علم الكتاب » يعني وصي پيامبر اكرم(ص) به سان آبي است كه پشه با بال خود از دريا بر مي گيرد در مقايسه? با خود آب دريا5 [كه اين مقدار ناچيز آب بال پشه در مقايسه با آب دريا نمودار تفاوت علم اولّي با علم دومي است؛ چرا كه درباره? اولي حرف «مِن» كه بيانگر تبعيض است به كار رفته: «علم من الكتاب» يعني بخشي از آن را در اختيار داشت، و درباره? دومي آمده است: «من عنده علم الكتاب» كه، علم علي(ع) را به سراسر كتاب خاطر نشان مي سازد.
البته به جا است ياد آور شويم كه ممكن است و بلكه بايد گفت مراد از « الكتاب » لوح محفوظ است، ولي از آنجا كه قرآن رشحه اي از لوح محفوظ مي باشد: ««إنه لقرآن كريم. في كتاب مكنون (واقعه، 65/77، 78)««بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ(بروج، 58/12) مراد از «الكتاب» نيز قرآن كريم باشد.
حتي علم علي(ع) به كتاب، با آنچه در تورات و انجيل آمد و موسي و عيسي«عليهما السلام» از علم به آنها بهره مند بوده اند، در روايات به سنجش و ارزيابي گرفته شده است و از رهگذر اين مقايسه مي توان پي برد كه علم علي(ع) داراي شمول و جامعيت فزون تري از علم موسي و عيسي«عليهما السلام» بوده است.6
در پاره اي از روايات به خصوص يادآوري شده كه مصداق «من عنده علم الكتاب» جز اميرالمؤمنين علي(ع) نمي تواند فرد ديگري باشد. هر چند كه به غلط نام عبدالله بن سلام را به عنوان مصداق «من عنده علم الكتاب» ياد كرده اند:
از عبدالله بن عطا روايت شده كه مي گفت: با ابوجعفر امام باقر(ع) در مسجد نشسته بودم، پسر عبدالله بن سلام را ديدم و به آن حضرت عرض كردم: اين شخص، پسر همان كسي است كه حامل «علم الكتاب» است، فرمود: صرفاً حامل «علم الكتاب» علي بن ابي طالب(ع) مي باشد.7
مرحوم مجلسي ذيل عنوان «بيان» مي گويد:
گفته اند: آنكه «علم الكتاب» نزد او است [عبدالله] بن سلام و افرادي امثال او هستند كه در ميان جمع اهل كتاب، اسلام آورده اند. اين تفسير از چند جهت مردود است:
الف.اثبات نبوت با استناد به گفتار يك و دو تن، با توجه به اينكه امكان كذب درباره? امثال آنها قابل احتمال مي باشد ـ از آنرو كه معصوم نيستند ـ روا نيست [زيرا آيه? مورد بحث در مقامِ اثبات نبوت حضرت رسول(ص) به شهادت و گواهي آيه? «من عنده علم الكتاب» مي باشد، و ناگزير بايد «من عنده علم الكتاب» معصوم باشد، و هيچ كسي نگفته است عبدالله بن سلام و امثال او معصوم هستند.

ب. ثلعبي به دو طريق ـ كه يكي از آنها عبدالله بن سلام است ـ روايت كرده كه نبي اكرم(ص) فرمود: «من عنده علم الكتاب»، فقط علي بن ابي طالب است.

ج. سيوطي حديثي همسان با حديث ياد شده را در كتاب خود آورده و گفته است: سعيد بن منصور مي گفت: حديث كرد ما را ابو عوانه از ابي بشر كه مي گفت: از سعيد بن جبير راجع به اين گفتار خدا: «و من عنده علم الكتاب» سؤال كردم كه آيا مراد از آن عبد بن سلام است؟ سعيد بن جبير پاسخ داد: چگونه عبدالله بن سلام مي تواند مصداق اين آيه [در سوره? رعد] باشد؛ در حالي كه اين سوره مكي است و ابن سلام و اصحاب و ياران او در مدينه، آن هم بعد از هجرت، اسلام آورده بودند.8 چنانكه نيشابوري در تفسير خود به همين مطلب اشارت دارد.9 و بغوي نيز آن را ياد كرده است. و طبرسي هم در مجمع البيان همين حقيقت را بازگو كرده است.10
د. طبق نقل شماري از روايات اهل سنت و اكثر روايات شيعي، مصداق «من عنده علم الكتاب» علي بن ابي طالب(ع) است. از اين رهگذر به اين نتيجه مي رسيم كه عالم به علم قرآن و محتواي آن از قبيل حلال و حرام، فرائض و احكام، علي بن ابي طالب(ع) است. پس همو به خلافت و جانشيني پيامبر اكرم(ص) از هر فرد ديگر سزاوارتر بوده و شايسته است كه پايگاهي مطمئن براي پناه امت در مشكلات مربوط به قضايا و احكام پيچيده و دشوار امت اسلامي باشد. علاوه بر اين، خداوند، علي(ع) را در شهادت و گواهي بر نبوت پيامبر اكرم(ص) طي آيه? مورد بحث؛ با خود قرين ساخته است: «وكفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب».
لذا آن حضرت به خاطر همين مقام و منزلت شگرف، از نظر اطلاع و آگاهي گسترده و علم عميق به كتاب و قرآن، از اولويت و اوّليت در خلافت و امامت برخوردار بوده، و ما مي توانيم به شهادت و گواهي او بر نبوت نبي اكرم(ص) بسنده نماييم.11
مرحوم مجلسي حدود نوزده حديث درباره? اينكه مصداق «و من عنده علم الكتاب» عبارت از علي(ع) است ـ با استناد به منابع گوناگون فريقين ـ ياد كرده است.12
از آنجا كه علي(ع) پايه گذار همه? علوم و حقايق برون مرزي و درون مرزي قرآن كريم مي باشد، بايد در همه? مسائل مربوط به قرآن به آن حضرت مراجعه كنيم.13

 

3. اميرالمؤمنين و مسأله جمع قرآن

همه? مورخان بصير و آگاه و بي طرف و منصف مي دانند نخستين كسي كه بلافاصله پس از رحلت رسول اكرم(ص) به جمع و تأليف قرآن كريم روي آورد، امير المؤمنين علي(ع) بود كه همزمان با سرگرم بودن ديگران در سقيفه? بني ساعده با مسائل مربوط به آن، براي عمل به وصيت رسول اكرم(ص) از سراي خويش بيرون نيامد تا توانست به جمع و گرد آوري قرآن به صورت «مصحف» توفيق يابد.
در اين زمينه رواياتي نه چندان كم، بلكه شمار زيادي در متون حديثي و تاريخي فريقين نظرها را به خود معطوف مي سازد:
سلمان فارسي مي گفت:
وقتي علي(ع) احساس كرد، صحابه در صدد بهانه جوي هستند و وفاداري آنها كم رنگ است ملازم خانه شد، و به قرآن كريم [به جاي صحابه] روي آورد تا به ترتيب و جمع آوري آن بپردازد؛ لذا از خانه بيرون نيامد تا آنكه به جمع و تأليف آن توفيق يافت. پيش از آن، قرآن در صحيفه ها و پهناي چوبه ها و قطعاتي از پوست مستطيل و پاره هاي برگها نگارش شده بود. وقتي آن حضرت سراسر قرآن را جمع آوري كرد و تنزيل و تأويل، ناسخ و منسوخ را به خطّ خود نگاشت، ابوبكر براي آن حضرت پيكي گسيل داشت كه از خانه بيرون آي و با من بيعت كن. امير المؤمنين(ع) پيغام فرستاد كه من سرگرم كاري (مهم) هستيم:
«فقد آليت علي نفسي يميناً ألا أرتدي برداء إلا للصلوة حتي أؤلّف القرآن و أجمعه»:
«پس به درستي خويشتن را با سوگند متعهد ساختم ردا در بر نكنم [و از خانه بيرون نيايم] جز براي نماز، مگر آن گاه كه به ترتيب و جمع آوري قرآن توفيق يابم.
اصحاب، آن حضرت را چند روزي به حال خود واگذاشتند تا سرانجام علي(ع) قرآن را در يك جامه و پارچه اي قرار داد و به اصطلاح مهر بر آن نهاده و آن را بست، آن گاه به سوي مردم ـ در حالي كه اصحاب با ابي بكر در مسجد رسول خدا(ص) فراهم آمده بودند ـ از خانه بيرون آمد و با رساترين صدا بانگ بر آورد:
أيها الناس! إني لم أزل منذ قبض رسول الله(ص) مشغولاً بغَسله، ثم بالقرآن حتي جمعته كلّه في هذا الثوب الواحد، فلم يَنزل علي نبيه(ص) آية من القرآن إلا و قد جمعتها، و ليست منذ آية إلا و قد اقرأنيها رسول الله(ص)، و علمني تأويلها:
اي مردم! من همواره از آغاز زماني كه رسول خدا(ص) از ميان شما رخت بربست سرگرم غسل او بودم، آن گاه به قرآن روي آوردم تا سراسر آن را در اين يكتا جامه فراهم و جمع كردم. بر نبي اكرم(ص) آيه اي نازل نشد مگر آنكه آن را در آن آورده و فراهمش آوردم. در اين مجموعه آيه اي وجود ندارد مگر اينكه آن حضرت قرائت آن را به من تعليم داد و تأويل آن را به من آموخت.

آن گاه علي(ع) خطاب به اصحاب فرمود:
لا تقولوا غداً إنا كنا عن هذا غافلين» [ثم قال لهم عليّ?]: لا تقولوا يوم القيمة إني لم أدعكم إلي نصرتي، و لم أذكركم حقي، و لم أدعكم إلي كتاب الله من فاتحته إلي خاتمته:
از اين پس فردا نگوييد: ما از اين كار بي خبر بوديم [سپس علي(ع) فرمود]: در روز قيامت نگوييد: من شما را به نصرت و حمايت از خود فرا نخواندم، و به آنچه حق و سزاي من است شما را يادآور نشدم و به كتاب خدا از آغاز تا انجامش دعوت نكردم.
عمر به آن حضرت گفت:
قرآني كه با ما است از قرآني كه تو ما را بدان فرا مي خواني بي نياز مي سازد ـ و ما را به قرآن تو نيازي نيست ـ از آن پس علي(ع) بر خانه? خودش در آمد [و از آنان روي بر تافت].14
شواهدي كه درباره? نخستين جامع قرآن و نيز اينكه قرآن علي(ع) گرفتار هيچ نوع كمبود ـ از نظر نص قرآني و قرائت صحيح و تفسير فراگير ـ نبوده است به قدري فراوان است كه ما ناگزير به چند نمونه از آنها با استناد به مصادر فريقين بسنده مي كنيم:
? طي احتجاج علي(ع) با طلحه ـ در زمان خلافت عثمان ـ آمده است كه آن حضرت به او فرمود:
يا طلحة! إنّ كل آية أنزلها الله (جلّ و علا) علي محمد(ص) عندي بإملاء رسول الله و خطّ يدي، و تأويل كل آية أنزلها علي محمد(ص) و كل حلال و حرام، أو حدّ و حكم، او شئي تحتاج إليه الأمة إلي يوم القيمة مكتوب بإملاء رسول الله(ص) و خط يدي حتي أرش الخدش:15
اي طلحه! هر آيه اي را كه خداوند (جل و علا) بر محمد(ص) فرو فرستاد، به املاء رسول خدا(ص) و خط يَد خودم نزد من محفوظ است. و تأويل هر آيه اي را كه خدا بر محمد(ص) نازل كرده و هر حلال و حرام يا هر حدّ و حكم يا هر چيزي كه امت اسلامي تا به روز رستاخيز بدان نيازمندند، حتي ارش خدش و خراش بدن، به املاء رسول خدا(ص) و خط يَدَم، مكتوب و نزد من وجود دارد.
از اين سخن نتيجه مي گيريم كه سراسر قرآن ـ به هيچ كم و كاستي و زيادت و فزوني در كلام خدا ـ نزد آن حضرت بوده كه گذشته از صحت و درستي و مصونيت از هر گونه دستكاري و دستبرد، و حاوي تأويل هر آيه و پاسخ همه? نيازهاي خرد و كلان امت اسلامي تا به روز حشر بوده است، و بر روي هم مكتوبي بس شگرف، و از لحاظ جامعيت در پاسخگويي به نيازهاي بشري در همه? شؤون، بي همتا مي نمود، مكتوبي كه پيوند قرآن و عترت را در خود ضمانت مي كرد، و متأسفانه مورد بي مهري و بي اعتنايي معاصران و اصحاب قرار گرفت، و فاجعه? افتراق و اختلاف امت هاي اسلامي را به ارمغان آورد!
در اينكه علي(ع) نخستين كسي بود كه بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) پيش از همه به جمع و تأليف قرآن كريم اقدام كرد، مطلبي است كه جملگي بر آنند، و احاديث متعددي از فريقين آن را تأييد مي كند:
ابن ابي داود از ابن سيرين آورد كه مي گفت:
علي(ع) وقتي كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت مي فرمود:
آليت ألا آخذ ردايي إلا لصلوة جمعة حق أجمع القرآن:16
سوگند ياد كردم كه جز براي نماز جمعه ردا در بر نگيرم [و از خانه بيرون نروم] تا آن گاه كه قرآن را جمع كنم.
سيوطي مي گويد:
ابن حجر گفته است: اين حديث ـ چون منقطع مي باشد، ضعيف است، و بر فرض صحت آن بايد گفت منظور از جمع قرآن، حفظ و به خاطر سپردن آن است [در حالي كه روايات ديگر، صريح در جمع آن از نظر كتابت مي باشد.]
با اينكه ابن حجر بر اين مطلب پافشاري مي كند كه اولين جامع، ابي بكر است و مي گويد: روايتي كه از عبد خير نقل شد، صحيح تر است پس بايد بر آن اعتماد كرد.
روايت عبد خير اين بود كه مي گفت: شنيدم از علي(ع) كه مي فرمود:
«أعظم الناس في المصاحف آجراً أبوبكر (رحمة الله علي أبي بكر! هو أول من جمع كتاب الله)»17
«در مسأله? مصاحف، ابوبكر از اجر و پاداش فزون تري از همه? مردم برخوردار است… او نخستين كسي است كه كتاب خدا را گرد آوري كرده است
ابن ابي داود، مضمون و محتواي اين نقل و روايت را از طرق متعدد به وسيله? عبد خير از علي(ع) بازگو كرده يا خود عبد خير و ديگران مضمون اين روايت را ـ بدون آنكه از علي(ع) نقل كنند ـ ياد كرده اند، از آن جمله عبد خير از آن حضرت آورده است كه فرمود:
«رحم الله أبابكر هو أول من جمع بين اللوحين»18
رواياتي بدين مضمون يا قريب به آن را، ابن ابي داود در حدود نه بار از طرق مختلف آورده كه همه? آنها حاكي از تقدّم ابي بكر بر ديگران در جمع و تأليف قرآن است.19
اولاً ابي بكر در جمع و تأليف قرآن مستقيماً دخالت نداشت، ثانياً دستور او براي جمع قرآن، مدت هاي مديدي پس از رحلت رسول اكرم(ص)، بعد از حادثه جنگ يمامه صورت گرفت، و ثالثاً خود ابن ابي داود ذيلِ عنوان «جمع علي بن أبي طالب(رضي الله عنه) القرآن في المصحف» آورده است:
حدثنا عبدالله قال حدثنا… عن محمد بن سيرين قال: لما توفي النبيّ(ص) أقسم عليّ? أن لا يرتدي برداء إلا لجمعة حتي يجمع القرآن في مصحف، ففعل، فأرسل إليه أبوبكر بعد أيام: أكرهت إمارتي يا أبا الحسن؟ قال: لا والله؛ إلا أني أقسمت أن لا أرتدي برداء لجمعة، فبايعه، ثم رجع»:
حديث كرد ما را عبدالله گفت: حديث كرد ما را… از محمد بن سيرين كه مي گفت: وقتي نبي اكرم(ص) از دنيا رفت علي(ع) سوگند ياد: كرد هيچ ردايي جز براي [نماز] جمعه در بر نكند [و از خانه بيرون نيايد تا قرآن را در مصحفي فراهم آورد.] و آن حضرت چنين كرد، پس از چند روزي ابوبكر آن حضرت را احضار كرد و گفت: اي ابا الحسن! آيا امارت و حكومت مرا ناپسند و ناخوش مي انگاشتي؟ آن حضرت پاسخ داد: نه، سوگند به خدا، فقط من سوگند ياد كردم جز روز جمعه [و نماز آن] هيچ ردايي در بر نگيرم. پس با ابوبكر بيعت كرد، و از نزد او [به خانه] بازگشت.
ابن ابي داود ذيل اين روايت گفته است هيچ كسي سخن از «مصحف» به ميان نياورده و نگفته است «حتي يجمع القرآن في المصحف»، فقط اشعث طي حديث جمع قرآن به وسيله علي(ع)، كلمه? «مصحف» را آورده است و او فردي «لين الحديث» بوده است. آنچه از علي(ع) روايت شده، جمله? «حتي أجمع القرآن» [بدون ذكر «في المصحف»] است كه مفهوم آن اين است كه «حفظ و به خاطر سپردن مصحف را به تمام و كمال رسانم»؛ زيرا به كسي كه قرآن را حفظ مي كند و آن را به خاطر سپرده است مي گويند: «قد جمع القرآن»؟!
? ديديم ابن حجر حديث جمع قرآن به وسيله? علي را منقطع و ضعيف بر مي شمرد و مي گفت: مراد از جمع علي(ع) حفظ و نگاهداري و نگاهباني قرآن در ذهن و به خاطر سپردن آن بوده است. ابن ابي داود نيز براي خاطر آنكه اوليت ابي بكر در جمع قرآن، خراش نبيند جمع علي را به حفظ و نگاهباني در ذهن توجيه كرده است.
سيوطي در ردّ نظريه? ابن حجر مي گويد: از طريق ديگر ـ غير از طريق ابن ابي داود ـ از ابن ضريس در كتاب «الفضائل»، حديث جمع قرآن به وسيله? علي(ع) را آورده كه ابن ضريس گفت: «حديث كرد ما را بشر بن موسي… از محمد بن سيرين از عكرمه كه مي گفت: پس از بيعت مردم با ابي بكر، علي(ع) در خانه نشست. به ابي بكر گفتند: علي از بيعت با تو كراهت دارد، پس او را احضار كن. ابي بكر به آن حضرت گفت: از بيعت كردن با من كراهت داري؟ پاسخ داد: نه، سوگند به خداوند. ابي بكر گفت: چه چيزي مانع بيعت تو با من گشته و در روز بيعت مردم با من در خانه نشستي؟ فرمود: ديدم در كتاب خدا افزوده هايي پديد مي آمد، با خود گفتم ردايم را جز براي نماز در بر نگيرم تا قرآن را جمع آوري كنم. ابوبكر گفت: چه چاره انديشي خوبي را در پيش گرفتي.»20
محمد بن سيرين گفت: به عكرمه گفتم: همان گونه كه قرآن نازل شد آن را جمع و تأليف نمودند و ترتيب الاول فالأول را در آن رعايت كردند؟ پاسخ داد: اگر جن و انس گرد هم آيي مي كردند كه قرآن را بدين سان مرتب سازند توان چنين كاري را نداشتند.
ابن اشته در «المصاحف» از وجه ديگر از ابن سيرين همين حديث را آورده كه در آن آمده است: علي(ع) در مصحف خود، ناسخ و منسوخ را نگاشت و ابن سيرين مي گفت: در جست و جوي اين كتاب بر آمدم و براي يافتن آن به مدينه نامه نوشتم و نتوانستم بر اين مصحف دست يابم.21
با توجه به اين روايت و روايات ديگر، جمع قرآن توسط علي(ع) نمي تواند به معناي حفظ و به خاطر سپردن آن باشد.
كيفيت جمع و تأليف مصحف امير المؤمنين علي(ع):
مطالب و رواياتي ـ كه درباره? جمع قرآن و كيفيت تأليف آن توسط علي(ع) در منابع فريقين به صورت چشمگيري آمده است ـ گوياي جمع آن از نظر كتابت و تدوين است:
رعايت ترتيب الأول فالأول در روايت محمد بن سيرين در مصحف علي(ع).
نگارش ناسخ و منسوخ در روايت ديگري از ابن سيرين راجع به مصحف علي(ع).
و با شواهد ديگري كه از منابع اهل سنت مي آوريم، توجيه عامدانه و آلوده به غرض پاره اي از نويسندگان كاملاً مردود مي نمايد:
محمد بن سيرين مي گفت: مطلع هستيم كه علي(ع) بيعت با ابي بكر را به بوته? تعويق و تأخير وا نهاد. ابي بكر پس از ديدار با علي(ع) به آن حضرت عرض كرد: آيا امارت و حكومتم را ناخوش مي انگاري؟ فرمود: نه؛ لكن با خدا از طريق سوگند پيمان بستم جز براي نماز هيچ ردايي در بر نگيرم تا آن گاه كه قرآن را جمع آوري كنم.
ابن سيرين مي گفت: تصور كردند كه علي(ع) قرآن را بر حسب ترتيب نزول نگاشته است. و همو گفته است: پس هر گاه به اين كتاب دست مي يافتم، در آن علم و دانشِ [شايان توجه] ثبت و ضبط شده است [و از آن بهره مند مي شدم]. ابن عون گفته است: از عكرمه راجع به اين كتاب، جويا شدم [اما ديدم] فاقد اطلاع و آگاهي راجع به آن است.22
ابن منادي مي گفت: حديث كرد مرا حسن بن عباس كه مي گفت… از عبد خير از علي(ع) گزارش شده كه آن حضرت هم زمان با وفات نبي اكرم(ص) حالت شؤم و بدگماني را در مردم احساس كرد؛ لذا سوگند ياد كرد كه رداي خود را از پشت خود فرو ننهد مگر آن گاه كه قرآن را جمع آوري كند. لذا سه روز در خانه نشست تا به جمع آوري آن توفيق يافت. پس قرآني كه علي(ع) فراهم آورد اوّلين مصحفي است كه آن حضرت آن را به مدد قلب و دل و حافظه? خويش فراهم كرد.23
اين جريان را ابن النديم در كتاب خود آورده و آن را اوّلين مصحف معرفي كرده است كه داراي ترتيبي بود كه آن را نُسّاخ از كتاب ابن النديم تعمداً حذف كرده اند. آيا فراهم آوردن مصحف را مي توان به معناي جمع قرآن با مفهومِ حفظ و به خاطر سپردن توجيه كرد؟!
ابن جُزَّي كلبي مي گويد: قرآن كريم در عهد رسول خدا(ص) در اوراق و حافظه? مردم به صورت پراكنده و گرفتار نا به ساماني بود. وقتي رسول خدا(ص) از دنيا رفت علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) در خانه? خود نشست و آن را به ترتيب نزول جمع كرد. هر گاه اين مصحف علي(ع) به دست آيد، دانش مهم و شگرفي در آن وجود دارد؛ لكن چنين مصحفي به دست نيامد.24
آيا مي توان مصحف را بر مجموعه اي اطلاق كرد كه علي(ع) آن را به خاطر سپرده بود، يا اينكه بايد گفت اين مصحف به صورت مكتوب بر نوشت افزار و صحيفه ها و اوراق ثبت و ضبط و نگارش شده بود.
? در پاره اي از سخنان دانشمندان شيعي، كيفيت جمع و ترتيب مصحف امير المؤمنين علي(ع) با بياني صريح تر خاطر نشان شده است:
مرحوم مجلسي ذيل سؤال و جوابي كه از مرحوم شيخ مفيد در «المسائل السروية» آمده ـ چنين آورده است:
تحقيقاً امير المومنين(ع) قرآن مُنزل را از آغاز تا انجام آن جمع آوري كرده، و آن را بر حسب آنچه در خور و سزاي تأليف و ترتيب آن است سامان داده؛ لذا مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ مقدم آورده، و هر چيزي از قرآن را در جايگاهي كه حق و سزا است نهاده است. به همين جهت جعفر بن محمد صادق(ع) فرموده است:
هان! سوگند به خداوند اگر قرآن ـ همان گونه كه نازل شده است ـ قرائت شود ما را در آن با نام و نشان مي يابيد، همان طور كه پيشينيان در قرآن با نام و نشان ياد شده اند.25
عبد الكريم شهرستاني و ديدگاه مهم او درباره? جمع قرآن توسط علي(ع):
شهرستاني در مقدمه? كتاب تفسير خود ـ اوضاع و اقوال پريشان مربوط به جمع آوري قرآن توسط عثمان را گزارش كرده ـ مي گويد:
«همه? اين سخنان و اقوال را بايد رها كرد، و بايد ديد چرا جوياي جمع قرآن توسط علي بن ابي طالب نشدند؟!
ـ آيا علي بن ابي طالب از زيد بن ثابت داراي كارآيي فزون تر در كتابت قرآن [و حفظ و آگاهي در ارتباط بر قرآن] نبوده است؟!
ـ آيا آن حضرت بر سعيد بن عاص در آشنايي به عربيت و دستور زبان برتر تلقي نمي شد؟!
ـ آيا علي بن ابي طالب از ميان جماعت صحابه، به رسول خدا(ص) نزديك تر به شمار نمي رفت؟!
[پيدا است كه پاسخ اين پرسشها منفي است؛ زيرا از نظر كارآيي، علي بن ابي طالب در نگارش قرآن و عربيت و قرب و خويشاوندي او به رسول خدا(ص) بر همگان به صورت غير قابل وصف، فزوني داشت]؛ لكن صحابه به طور دسته جمعي، جمع قرآن توسط علي(ع) را مورد بي مهري قرار داده و آن را رها كردند، و آن را دچار انزوا ساخته و مهجورش گرداندند، و آن را در پس پشت وا نهادند، و به طور كلي به دست فراموشي سپردند.
علي(ع) وقتي از تجهيز و غسل و كفن و نماز بر جنازه و دفن رسول خدا(ص) بياسود، سوگند ياد كرد ردايي در بر نگيرد تا آن گاه كه قرآن كريم را جمع آوري نمايد؛ زيرا آن حضرت با فرمان قاطعي بدين كار مأمور و موظف بود.
آن حضرت قرآن را همان گونه و به همان ترتيبي كه نازل شد ـ بدون هيچ گونه تحريف و تبديل و زياده و نقصان جمع آوري كرد، نبي اكرم(ص) به مواضع ترتيب و نهاد و تقديم و تأخير [در چينش آيات] اشاره كرده بود.

ابو حاتم مي گفت: علي(ع) هر آيه را در كنار آيه? مشابه آن قرار مي داد.
از محمد بن سيرين نقل شده است كه غالباً در آرزوي دست يابي به مصحف آن حضرت به سر مي برد و مي گفت: هر گاه بدين تأليف دست يابيم، در آن علم و دانش فراواني را نصيب خود مي سازيم

 

متن و حواشي در مصحف علي(ع):

شهرستاني مي نويسد: گويند در مصحف علي(ع) از خود آن حضرت، متن و حواشي [علاوه بر نص قرآن كريم] وجود داشت و نيز جمله هاي معترضه ميان دو كلامِ مورد نظر، در آن ديده مي شد كه آن حضرت آنها را بر پهنا و حواشي قرآن مي نگاشت.
گويند: وقتي علي(ع) از جمع آوري قرآن فارغ شد، آن حضرت در معيت غلامش قنبر آن را به سوي مردم ـ كه در مسجد به سر مي بردند ـ آورد، در حالي كه آن دو، مصحف را بالا گرفته بودند، حمل مي كردند، برخي گفته اند: اين مصحف در حجمِ بارِ يك شتر بود.

علي(ع) به مردم گفت:
«اين، كتاب خدا است همان گونه كه بر محمد(ص) نازل شد، آن را ميان دو لوح [و به صورت مصحف] فراهم آوردم، گفتند: مصحفت را بردار [و با خود ببر] كه ما را نيازي بدان نيست. علي(ع) فرمود: سوگند به خداوند از اين پس هرگز آن را نخواهيد ديد، صرفاً بر ذمت من بود هنگامي كه آن را جمع آوري كردم، شما را مطلع سازم.»
علي(ع) به خانه خويش بازگشت در حالي كه زبانش به ذكر اين آيه مترنم بود كه:
««يا ربّ إن قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً (فرقان، 25/30)
اي خداوندگار من! تحقيقاً قوم من اين قرآن را رها كرده و آن را به انزوا كشانده اند. حضرت، مردم را به حال خودشان واگذاشت، همان گونه كه هارون قوم برادرش موسي را ـ پس از ارائه و اتمام حجت ـ به حال خودشان رها كرد، و از برادرش موسي بدين صورت پوزشخواهي كرد كه:
««إني خشيت أن تقول فرقت بين بني إسراييل و لم ترقب قولي (طه، 20/94)
««به درستي، من بيمناك بودم كه بگويي ميان بني اسراييل جدايي افكندي و گفتارم را مراعات نكردي و هارون با اين سخن از برادرش موسي به عذر خواهي روي آورد كه:
««قال ابن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني فلا تشمت بي الأعداء و لا تجعلني مع القوم الظالمين (اعراف، 7/150)
[«وقتي موسي خشمناك به سوي قوم خود بازگشت… به برادرش هارون گفت]: اي فرزند مادرم! اين گروه، مرا ناتوان انگاشتند و نزديك بود مرا به قتل رسانند. پس مرا دشمن شاد مكن، و مرا در شمار ستمكاران قرار مده»اي برادرم! هر گاه با من از درِ انصاف در آيي بر اين باور هستي كه به نبي اكرم(ص) چنين كتاب و قرآني وحي شود و آن را به گونه اي پريشان و از هم گسيخته در نوشت افزارهايي چون: استخوان هاي شانه هاي شتر يا گوسفند و برگها و قشر و پوسته هاي درخت و نيز در سينه ها و حافظه هاي مردم وا سپارد و هيچ اشارتي به آن كسي كه بدو اطمينان دارد نداشته باشد! در حالي كه آن حضرت مي داند كه مانند چنين نوشتارهاي پراكنده و از هم گسيخته اگر جمع آوري نشود، به بي اعتنايي و بي مهري مردم و متروك شدن دچار مي آيد و مردم از رهگذر چنين قرآني پريشان از هم مي پراكنند با عنايت به اينكه قرآن كريم به عنوان وسيله اي براي جمع و همبستگي مردم با يكديگر و پيروي از محتواي آن نازل شده است: خداوند متعال فرموده است:
««اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه أولياء قليلاً ما تذكّرون (اعراف/3)
«از آنچه از سوي خداوندگارتان نازل شده است پيروي كنيد، و در برابر او از سران و معبوداني دگر پيروي نكنيد، كم تر پند و عبرت مي گيريد».يا [انصافاً روا در اين مي بيني] كه آن حضرت كه به جمع آوري قرآن اشاره كرده و بدان فرمان داده و كيفيت ترتيب را از نظر تقديم و تأخير آيات [يا سُوَرِ آن] شناسانده است؟ پس چه كسي بر روند اين فرمان صريح و اشارت آن حضرت جمع و ترتيب قرآن كريم را به عهده گرفته است؟
پيدا است و مي دانيم آن كساني كه جمع و ترتيب قرآن كريم را [منحصراً] به عهده گرفتند چگونه در اين كار فرو رفتند [و در ورطه? سقوط دچار آمدند] و در هيچ سخني از كلام الهي به اهل بيت«عليهم السلام» رجوع نكردند؛ در حالي كه قبلاً متفقاً بر اين باور اعتقادشان بارور شده بود كه قرآن كريم ويژه? آنها است، و آنها يكي از ثقلين و عِدلي از دو امر گرانسنگ مي باشند كه طي گفتار خود آن حضرت بدين سان معرفي شده اند آنجا كه فرمود:
إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي [و في روايه: أهل بيتي] ما إن تمسكتن بهما لن تضلوا و إنهما لم يفترقا حتي يردا عَلَيَّ الحوض.26
تحقيقاً من ميان شما دو امر گران وزن و گران مقدار را [به عنوان امانتي كه بايد نگاهبان آنها باشيد] وا مي گذارم، كتاب خدا و عترت من [و در روايتي ديگر آمده است: و اهل بيت من] و تا وقتي به اين دو چنگ مي آوريد هرگز به گمراهي دچار نمي آييد، و اين دو [نبايد] از هم جدا گردند تا آن گاه كه بر حَوض كوثر بر من در آيند.
[محمد بن عبد الكريم شهرستاني پس از ذكر اين مطالب، چنين مي گويد]:
آري، سوگند به خداوند، به راستي و حقيقةً قرآن، محفوظ و مصون از هر گونه دستبرد و زياده و نقصان است؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است:
««إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون (حجر، 15/9)
«به حقيقت ما، آري ما قرآني را كه مايه? تذكر و شرف است تدريجاً فرو فرستاديم و به راستي و درستي ما محققاً نگاهبان آن، هستيم»صرفاً خداوند، قرآن را ـ از رهگذر حفظ و پاسداري اهل بيت«عليهم السلام» از آن ـ حفظ و نگاهداري كرده است؛ زيرا اين دو هرگز از هم جدا شدني نيستند، و پيوند گفتار از هم گسيخته و بريده نمي شود، چرا كه فرمود:
««و لقد وصّلنا لهم القول (قصص، 28/51)
««تحقيقاً اين گفتار را پي در پي، و آيه اي پس از آيه ديگر آورديمو نيز جمع و همبستگي ثقلين از هم گسيخته نگردد، چرا كه خداوند متعال فرمود:
إن علينا جمعه و قرآنه»» (قيامة، 75/17)
««حقاً بر ما است جمع و فراهم آوردن قرآن و ارائه? قرائت صحيح آنپس بنابراين نسخه? مصحف علي بن ابي طالب(ع) اگر از ديدگاه قوم و گروهي، مهجور و مورد بي اعتنايي است، به حمد الهي نزد گروهي [ديگر] محفوظ و از ديدها مستور و پنهان مي باشد:
«بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ (بروج، 85/21 ،22)
بلكه آن، قرآن سترگ و داراي شرف گسترده، در لوح محفوظ [مصون] است».27
[سپس شهرستاني نكته اي را ياد آور مي شود كه كليات آن از احاديث شيعي و معتقدات شيعه قابل استنباط است، وي مي گويد]:
از امير المؤمنين، مطلبي كه حاكي از ردّ و انكار جمع قرآن توسط صحابه باشد نقل نشده، نه همان گونه كه عثمان گفت «أري فيه لحناً و ستقيمه العرب»: (در مصحف خطاها و نادرستي هايي را مي بينيم كه عرب آن را به درستي باز مي آورَد) و نه آن گونه كه ابن عباس گفت: «إن الكاتب كتبه و هو ناعس»: (كاتب وحي در حالي كه گرفتار سستي خودش و در حال چرت زدن بود، قرآن را كتابت مي كرد)؛ بلكه از روي مصحف مي خواند و با خط خود از روي نسخه امام مي نوشت. و همچنين ائمه «عليهم السلام» كه از فرزندان امير المؤمنين علي(ع) بودند، قرآنِ موجود را مي خواندند و بدينسان آن را به فرزندان خود تعليم مي دادند.
خداوند متعال بزرگ تر و بالاتر از آن است كه قرآن مجيد خود را به دست لحن و اشتباه وا گذارد تا عرب آن را به درستي باز آوَرد:
««بل عباد مكرمون. لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون (انبياء، 21/26 ،27)
««بلكه فرشتگان، بندگاني آبرومند هستند كه در گفتار بر خداوند سبقت نمي گيرند، و همانان به فرمان او كار مي كنندبعيد نيست در ارتباط با كتابتِ قرآنِ مُنزل دو نسخه وجود داشته باشد كه متفاوت نبوده؛ و چون متضادين، روياروي يكديگر نباشند؛ و هر دو «كلام الله» (عزّوجلّ) به شمار آيند. مگر نه اين است كه موسي تورات را به خط يد خود نوشت ـ چنانكه در اين باره حديثي وارد شده ـ و از همين تورات نسخه? ويژه اي در الواح، ثبت و ضبط شده بود كه نزد فرزندان خاصي از هارون نگاهداري مي شد.
و با اينكه يهود به تحريف تورات از جايگاه هاي درخور آن دست يازيدند مع ذلك از شرف «كلام الله» بودن، بيگانه و خارج از آن تلقي نمي شد، و شما در قرآن مي خوانيد كه خداوند چگونه و با چه كيفيتي [شايان توجه] تورات را ارج مي نهد و به ما خاطر نشان مي سازد كه تورات:
««هدي و نور يحكم بها النبيون (مائده، 5/44)
««مايه? هدايت و نور و روشنگري است كه پيامبران به مدد آن حكم مي كردندو بدينسان انجيل، كتاب خدا است كه داراي چهار نسخه است و چهار تن از حوارين آن را كتابت و جمع آوري كردند، و اختلافات بي شماري در اين نسخه ها وجود دارد، و بر روي هم و به طور مجموعي نمي توان آنها را «كلام الله» از رهگذر وحي تلقي كرد بلكه آنها مانند بخشي از قرآن از تفسير مفسران به شمار مي آيد28 كه يوحنا و مارقس (مرقس) و لوقا و متي آنها را بر انجيل وارد ساخته اند؛ بلكه در اناجيل اربعه فصولي آمده است كه بايد آنها را وحي الهي دانست. با وجود اين شائبه در اناجيل اربعه، خداوند اين فصول را با آميزه اي از تعظيم و تجليل ياد كرده و فرموده است:
««و مصدقا لما بين يديه من التوراة (آل عمران، 3/50)
««و قرآن تأييد كننده? تورات است كه در دسترس آنها قرار دارد [و يا فرموده است: ««مصدقا لما بين يديه و أنزل التوراة و الإنجيل (آل عمران/3)
قرآن كتاب هايي را كه نزد آنها قابل دسترسي است تأييد مي كند و تورات و انجيل را از پيشگاه خود فرو فرستاده است»»پس قرآن [موجودي] را كه فرا روي خود داريم، كلام خدا است ميان دو بر [دفّتين] كه در ظل صيانت الهي از دگرگونه سازي و جابه جايي و غلط و خطا محفوظ است، نه نويسنده? آن گرفتار سستي و پريشاني در حواس بود، و نه تلاوت كننده? آن به لحن و خطا دچار آمده است. قرآن را مردمي است كه آن را تلاوت مي كنند، و آنچه حق و صواب است در تلاوت آن، مرعي مي دارند؛ و آن را با تأويل و تنزيل آن مي شناسند و هر گونه انحراف و افترا را از چهره? آن مي زدايند:
««و الرسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا و ما يذكر إلا أولوا الألباب (آل عمران/7)
«استواران در علم مي گويند: ما به قرآن ايمان داريم، سراسر آن از پيشگاه خداوندگار ما است، و جز در باب خرد از آن پند و عبرت نمي گيرند».29
حقايقي كه در گفته هاي شهرستاني آمده است، مورد تأييد و گواهي احاديث شيعي و دانشمندان شيعه است:
انتقاد شهرستاني با طرح سه سؤال ـ علي رغم آنكه از علماي اهل سنت به شمار است ـ و پاسخ هايي كه به صورت تعريض و كنايه در ارتباط با اين سؤالات، منفي است به ما خاطر نشان مي سازد كه:
? علي(ع) از كارآيي بي نظير در جمع قرآن و آگاهي بي رقيبي در نگارش آن و قرابت بي همتايي نسبت به رسول خدا(ص) برخوردار بوده است.
لذا از اين جهت كه جماعت صحابه، مصحف آن حضرت را دانسته و خواسته به مهجوريت و انزوا محكوم ساختند، اين جريان به سان خاري كه در قلب شهرستاني خليده است و زبان او را به شكوه از درد ناشي از آن به صراحت مي گشايد «كه چگونه دسته جمعي مصحف آن حضرت را مورد بي مهري قرار دادند»30 [و عمر ـ كه كارگردان جمع قرآن همزمان با حكومت ابي بكر بود] «به علي(ع) ـ كه مصحف خود را به اصحاب ارائه كرده بود ـ چنين گفت: «ما أغنانا بما معنا من القرآن عما ندعونا إليه»31: (مگر قرآني كه در اختيار ما است، از آنچه تو ما را بدان فرا مي خواني [يعني از مصحف تو] بي نياز نمي سازد؟).
شهرستاني با اشارتي كه از هر صراحتي گوياتر است اعلام مي دارد:
? امير المؤمنين علي(ع) با فرمان قاطعي از سوي پيامبر اكرم(ص) به جمع قرآن، بلافاصله پس از تجهيز و غسل و كفن و نماز بر جنازه و دفن آن حضرت، به جمع و تأليف قرآن موظف گشت؛ و بدون هيچ فترتي دست به كار شد و به جمع و تأليف آن توفيق يافت»32 چنانكه از ابوبكر حضرمي از امام صادق(ع) روايت شده است كه مي گفت:
«إن رسول الله(ص) قال لعلي: يا علي، القرآن خلف فراشي في المصحف و الحرير و القراطيس؛ فخذوه و اجمعوه و لا تضيعوه كما ضيعت اليهود التوراة، فانطلق عَليّ? فجمعه في ثوب أصفر ثم ختم عليه في بيته، و قال: لا أرتدي حتي أجمعه، و إن كان الرجل ليأتيه فيخرج إليه بغير رداء حتي جمعه»:33
«تحقيقاً رسول خدا(ص) به علي(ع) فرمود: يا علي! قرآن در پشت بسترم [به صورت مكتوب] در مجموعه? اوراقي ميان دفتين و حرير و كاغذها قرار دارد، بدان دست يابيد و فراهمش آوريد، مبادا كاري كنيد كه دچار ضايعه و آسيب گردد؛ چنانكه يهود، تورات را دچار ضايعه و آسيب ساختند، علي(ع) براي اين كار [پس از تجهيز جنازه? آن حضرت] روانه? خانه رسول خدا(ص) شد و آن را ميان جامه اي زرد فام فراهم آورد، آن گاه در خانه خويش بر آن مهر نهاد.
و گفت: ردا در بر نگيرم تا وقتي كه قرآن را جمع آوري كنم. اگر كسي مي خواست نزد آن حضرت برود به سوي او بدون ردا بيرون مي آمد و اين عمل تا اتمامِ جمع قرآن ادامه يافت.

شهرستاني در مسأله جمع قرآن «به حديث ثقلين» روي مي آورد و پيوند ناگسستني قرآن و عترت را گوشزد مي كند و قرآن را ويژه? اهل بيت معرفي مي كند، و حفظ و صيانت قرآن را بازده نگاهباني و پاسداري اهل بيت مي داند.34
? به راستي در هر زاويه از زواياي مربوط به قرآن بايد اهل بيت را مرجع و ملجأ مطمئن دانست، و نبايد در هيچ ناحيه و بُعدي از قرآن آنها را از قرآن جدا كرد:
«پس از آنكه علي(ع) آن را به مسجد آورد، مسجد نشينان گفتند: ابو الحسن [پس از مدتي انقطاع از مردم] براي چه هدفي بدين جا آمد؟! وقتي در جمعِ آنها قرار گرفت. كتاب خدا را در ميان آنها نهاد [و به جدايي ناپذير بودن قرآن از عترت ـ با استناد به حديث رسول الله(ص) در اين جايگاه و در ارتباط با جمع آوري قرآن ـ اعلام كرد كه آن حضرت فرمود:
إنّي مخلف فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي، و هذا الكتاب و أنا العترة.35
محققاً من در ميان شما پس از خود ميراثي را به جاي مي گذارم كه اگر بدان چنگ آوريد و بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نشويد، آن ميراث، كتاب خدا و عترت من يعني اهل بيت و خاندان من است. [علي(ع)] پس از آن به مردم گفت: اين همان كتاب، و من همان عترت هستم.
«دومي از جا برخاست و به آن حضرت عرض كرد: اگر قرآني نزد تو است، نزد ما نيز همانند آن وجود دارد، پس به آنچه در نزد تو است ما را نيازي نيست.»36
البته در پاره اي از روايات شيعي آمده است. وجود مصحف علي(ع) نزد آن حضرت ـ به خاطر حقايقي كه در آن درج شده بود، ـ و در همين بخش آن را بازگو خواهيم كرد ـ موجب نگراني شديد مي شد كه هم موجب ردّ اين مصحف و هم انگيزه? مقاصد سوء برخي از معاصران و تهديد قتل آن حضرت شده بود.37
شهرستاني خويشتن را از نقل قولي گويا و رسا ـ براي بيان علت منزوي كردن علي(ع) و مصحف او ـ ناگزير مي بيند و چنانكه ديديم مي گويد: «برخي بر آنند كه در مصحف آن حضرت، هم متن قرآن و هم حواشي وجود داشت و جمله هاي معترضه اي كه بر پهنا و حواشي آن نگاشته شده بود.»38
? پيدا است شهرستاني، حقيقتي را از گفتار واقع بينانه? كسي و يا كساني بازگو كرده كه در كتب احاديث شيعي نيز به گونه اي مبسوط و تا حدودي مشخص، وارد شده است: «وقتي طلحه راجع به خود داري علي(ع) در ارائه? مصحف خود به مردم، سؤال كرد آن حضرت در پاسخ او فرمود:
يا طلحة! إن كل آية أنزلها الله (جل و علا) علي محمد(ص) عندي بإملاء رسول الله(ص) و خط يدي حتي أرش الخدش (فقال طلحة): كل شئي من صغير أو كبير أو خاص أو عام كان أو يكون إلي يوم القيمة فهو عندك مكتوب؟ قال: نعم و سوي ذلك، إنّ رسول الله(ص) أسرّ إليّ في مرضه مفتاح ألف باب من العلم، يفتح كل باب ألف باب. و لو أنّ الأمة منذ قبض رسول الله(ص) اتبعوني و أطاعوني لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم:39
اي طلحه! هر آيه اي كه خداوند (جل و علا) بر محمد(ص) نازل كرد نزد من ـ به املاي رسول خدا(ص) و دستخطم ـ وجود دارد، و تأويل هر آيه اي كه خداوند بر محمد(ص) نازل كرده، و هر حلال و حرام، يا حدّ و حكم، يا هر چيزي كه امت اسلامي تا به روز رستاخيز نياز دارند به املاي رسول خدا(ص) و دستخط من ـ حتي أرش خدش ـ نزد من است. طلحه گفت: هر چيزي از خرد و كلان، خاص و عام ـ كه وجود دارد يا تا روز قيامت پديد مي آيد ـ نزد تو مكتوب است؟ فرمود: آري، و علاوه بر آن رسول خدا(ص) هنگامي كه قبض روح مي شد كليد هزار باب از علم را به دور از ديدِ ديگران و در نهان در اختيار من قرار داد، هر بابي از آن، هزار باب ديگر از علم را به روي من مي گشايد، و هر گاه امت ـ از آن هنگامي كه آن حضرت از دنيا رفت ـ از من پيروي مي كردند، و فرمان مرا گردن مي نهادند از هر سو، از فراز و نشيب و بالا و پايين، نعمت و رفاه نصيب آنان مي شد.
شهرستاني ـ چنانكه ديديم ـ اين حقيقت را نيز خاطر نشان مي كند كه «امير المؤمنين علي(ع) قرآن را همان گونه كه نازل شد ـ بدون هيچ گونه تحريف و تبديل و زياده و نقصان جمع كرد ـ و بدان گونه كه پيامبر اكرم(ص) به مواضع ترتيب و نهاد و تقديم و تأخير آيات و سور اشاره فرمود، اين مصحف را فراهم آورد. ابو حاتم گفته است: آن حضرت هر آيه اي را در كنار آيه? مشابه آن نهاد.40
? روايات شيعي و سخنان بزرگان و دانشمندان برجسته? شيعه نيز به چنان مقالي گويا است؛
شيخ مفيد صريحاً در اين باره خاطر نشان مي كند كه قرآنِ موجود، سراسر آن كلام خداي تعالي و تنزيل او است، و چيزي از كلام بشر بدان راه نيافته، و چيزي از آن ضايع و كاسته نشده است. مرحوم مجلسي به دنبال آن آورده است:
علي(ع) قرآن مُنزل را از آغاز تا انجامش فراهم آورده، و آن را آن گونه كه بايد و شايد سامان داده، مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ، مقدم آورده و هر چيزي از قرآن را در جايگاهِ به حقِ آن نهاده است.41
از مجموع روايات فريقين چنين استنباط مي شود كه امير المؤمنين تا پايانِ زندگانيِ خود از ارائه? مصحف خويش سخت خودداري مي ورزيد، و آن را به احدي نشان نداد، و حتي ابن سيرين آرزوي دستيابي به مصحف آن حضرت را در سر مي پروراند و مي گفت اگر اين مصحف به دست مي آمد، علم و دانش را در آن مي يافتيم.42
اما ديديم كه همان ابن سيرين مي گفت: امير المؤمنين در مصحف خود ناسخ و منسوخ را نگاشت و من در جست و جوي يافتن اين مصحف بر آمدم و در اين باره به مدينه نامه نوشتم كه آن را [در خاندان آن حضرت بيابند] لكن نتوانستم بر آن اطلاع يابم.43
اين پرسش در ذهن كساني كه در مسأله جمع قرآن توسط امير المؤمنين مي كاوند، خود را مي نماياند كه سرنوشت اين مصحف و فرجام آن پس از شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟
پاره اي از احاديث شيعي مي تواند پاسخگوي چنين مقال و سؤالي باشد:
ـ طي روايت ابي ذرِّ غفاري آمده است:
وقتي عمر به خلافت رسيد از علي(ع) درخواست كرد كه مصحفِ خود را به آنان تسليم كند تا در آن ميان خود دستكاري كنند. لذا به علي(ع) عرض كرد: اي ابا الحسن! چه خوب است قرآني را كه نزد ابي بكر بردي براي ما بياوري تا بر سر آن همبستگي يابيم؟ علي(ع) فرمود: پاسخ مثبت چنين توقع و انتظاري از من سخت به دور است، و راهي بدان نيست. من مصحفم را از آن رو نزد ابي بكر بردم تا حجت بر شما به پا خواسته [و عذر و بهانه اي براي شما باقي نماند] و نگوييد ما از اين مصحف در بي خبري به سر مي برديم يا بگوييد مصحف خود را نزد ما نياوردي. قرآني كه نزد من است جز مطهران و پاكان و اوصيا، كه از فرزندان من هستند هيچ كسي را بدان دسترسي نيست، و نمي توانند با آن تماس و ارتباط برقرار سازند. عمر گفت: آيا وقت معيني براي نشان دادن و ارائه آن در مد نظر است؟ فرمود: آري، زماني كه قائم از فرزندان من به پا خيزد آن را اظهار كرده و مردم را بر عمل به مضامين و محتواي آن وا مي دارد، و سنت بر اساس آن جاري خواهد شد.44
ـ ضمن سؤالات طلحه از علي(ع) آمده است:
طلحه به آن حضرت عرض كرد: اي ابا الحسن نمي بينم راجع به مصحف و قرآني كه جمع آوري كردي به پرسشم پاسخ دهي مبني بر اينكه آيا آن را به مردم ارائه نمي دهي؟ فرمود: طلحه! عمداً از پاسخ به تو امتناع ورزيدم، پس براي من راجع به آنچه عمر و عثمان فراهم آوردند گزارش كن مبني بر اينكه سراسر آن قرآن است و يا آنكه در آن چيزي كه قرآن نيست راه يافته است؛ طلحه پاسخ داد: بلكه سراسر آن قرآن است. حضرت فرمود: اگر به محتواي آن پاي بند باشيد از آتش دوزخ نجات مي يابيد و بر بوستان بهشت در مي آييد؛ زيرا در قرآن حجت و دليل و بيان حق ما و وجوب طاعت از ما وجود دارد. طلحه گفت: مرا بسنده است، چنانچه قرآن مرا بسنده است.
آن گاه طلحه گفت: پس براي من راجع به آن قرآني كه در دست تو است، درباره? تأويل آن و حلال و حرام آن گزارش كن كه آن را پس از خود در اختيار چه كسي قرار مي دهي و بعد از تو چه كسي صاحب اين قرآن خواهد بود. علي(ع) فرمود: اين قرآن را به كسي كه رسول خدا(ص) مرا فرمان داد كه بدو واگذارم مي سپارم، كسي كه وصي من و سزاوار ولايت و سرپرستي بيشتر از مردم به خود مردم است، يعني فرزندم حسن، آن گاه فرزندم حسن آن را به پسرم حسين مي سپارد، سپس در اختيار يكي پس از ديگري از فرزندان حسين دست به دست مي گردد، تا آخرين آنها بر رسول خدا(ص)، بر حوض كوثر در آيد، اينان با قرآن پيوند خورده اند و از قرآن جدا نشوند و قرآن با آنها است و از آنان جدايي ناپذير است.45

 

4. علي(ع)، آگاه ترين مردم به قرائت قرآن

عَليّ?… لكتاب الله أقرؤكم (رسول خدا(ص))
از مطاوي روايات فراوان و نيز مطالعه و بررسي منابع مربوطِ به قرآن و علوم قرآني اين حقيقت بي هيچ گونه ابهامي نمايان است كه علي(ع)، در امر قرائت قرآن كريم از مهارت و كارآيي و آگاهي فزون تري از همه? قرّا بهره مند بوده است؛ تا جايي كه مي بينيم اين آگاهي و مهارت در قرائت موجب گرديد، اكثر و بلكه تمام قراآت متداول ميان مسلمانان شرق و غرب، قرآني است كه روايات آنها، به آن حضرت منتهي مي شود. و به عبارت ديگر مي توان گفت: دنياي اسلام، قرآني را از دير باز پذيرا شد كه بايد آنها را قرائت امير المؤمنين علي(ع) بر شمرد؛ چنانكه ضمن همين مبحث شواهد و قرائني را ياد خواهيم كرد كه مؤيد همين حقيقت انكار ناپذير مي باشد.
هر چند در پاره اي از مصادر آمده است كه رسول اكرم(ص)، ابي بن كعب را آگاه تر از ديگران در قرائت قرآن معرفي كرده است؛46 اما با توجه به شواهد و قرائني كه در اختيار داريم پيش تر از ابي بن كعب، علي(ع) ـ نه تنها در امر قرائت قرآن كريم، بلكه در همه? مباحث و علوم قرآن ـ در رأس همه? صحابه جايگاه شامخي دارد كه هيچ كس را توان بر فرازيدن بر چنين جايگاه و پايگاه والا نيست.
مرحوم شيخ مفيد، حديثي را ياد مي كند كه مقام شامخ امير المؤمنين را از زبان رسول خدا(ص) در همه? شؤون، برتر از ديگران معرفي كرده و آن حضرت را فرد بي همتا و برتري مي شناساند:
از شهر بن حوشب است كه مي گفت از ابي أمامه باهلي شنيدم مي گفت:
و الله لا يمنعني مكان معاوية أن أقول الحق في علي(ع)، سمعت رسول الله(ص) يقول:
عليّ? أفضلكم، و في الدين أفقهكم، و بسنتي أبصركم، و لكتاب الله أقرؤُكم. اللهم إني أُحب عليا فأحبه اللهم إني أُحب عليا فأحبه:
سوگند به خداوند، موقعيت و مقام سياسي معاويه مرا از گفتن حق درباره? علي(ع) باز نمي دارد، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود:
علي برترين شما است، و در دين با بينش ترين شما است، و بيناترين شما به سنت من است و براي كتاب شما (يعني قرآن) آگاه ترين؛ و كار آمد ترين شما در قرائت آن است [آن گاه دو بار گفت]: بار خدايا من علي را دوست مي دارم پس تو علي را دوست بدار.47
هيچ آيه اي در قرآن به چشم نمي خورد كه علي(ع) قرائت آن را مستقيماً از رسول اكرم(ص) فرا نگرفته باشد. علي(ع) چنانكه قبلاً ديديم درباره? قرآني كه خود، آن را جمع آوري كرد مي فرمود:
… و ليست منه آية إلا وقد أقرأينها رسول الله(ص) و علمني تأويلها48
هيچ آيه اي از اين قرآني كه فراهم آوردم وجود ندارد مگر آنكه تحقيقاً رسول خدا(ص) قرائت آن و تأويل و تفسير آن را به من تعليم داد.
و نيز طي روايت ديگري آمده است كه علي(ع) به مردم فرمود:
سلوني عن كتاب الله؛ فو الله ما نزلت آية من كتاب الله في ليل و لانهار، و لا مسيرو لا مقام إلا و قد أقرانيها رسول الله(ص) و علمني تأويلها.49
از من راجع به كتاب خدا پرسش كنيد؛ پس سوگند به خداوند، آيه اي از كتاب خدا در شب و روز و در مسير و محلِ اقامتِ رسول خدا(ص) نازل نشده است مگر آنكه قطعاً آن حضرت قرائت و تأويل آن را به من تعليم داده است.
دو تن از نويسندگان معاصر درباره? مصحف علي(ع) ياد آور مي شوند كه ابن سيرين مي گفت: علي(ع) فرمود:
آليت ألاّ آخذ ردايي إلا لصلوة جمعة حتي أجمع القرآن فجمعته:50
با خداي خود عهد نمودم كه ردا در بر نگيرم مگر براي نماز جمعه تا آن گاه كه قرآن را جمع كنم، پس آن را فراهم آوردم.
آن گاه مي گويند: مطلبي كه هيچگونه ترديدي بدان راه ندارد، آن است كه حديث ياد شده دالّ بر آن است كه انديشه? جمع قرآن ـ قبل از اينكه ابي بكر مصحف خود را گرد آورد ـ در ذهن علي(ع) استقرار يافته بود.
مصحف علي(ع) با توجه به اينكه آن حضرت از قرّاء [مبرز] به شمار مي رفت داراي ارزش تاريخي است چرا كه مصحف او بيانگر قرائت وي مي باشد.
ارزش تاريخي اين مصحف در ارتباط با مسأله قرائت، به اين حقيقت مربوط است كه قرائتِ چهار تن از قراء سبعه به قرائت علي (كرم الله وجهه) باز مي گردد:
1. ابو عمرو بن علاء كه بر نصر بن عاصم و يحيي بن يعمر قرائت كرد؛ و آن دو بر ابي الأسود، و ابي الاسود بر علي[(ع)] قرائت كرد.51
2. عاصم بن ابي النَجود، كه بر ابي عبد الرحمن عبدالله حبيب بن ربيعه? سلمي ضرير، و او بر علي (كرم الله وجهه) قرائت كرد.52
3. حمزة بن حبيب زيات، كه بر ابي عبدالله جعفر صادق(ع) و او بر پدرش محمد باقر(ع) و او بر پدرش زين العابدين(ع) و او بر پدرش «سيد شباب اهل الجنة، حسين»(ع) و او بر پدرش علي بن ابي طالب قرائت كرده اند.53
4. كسايي، كه به حمزه، و حمزه با سند ياد شده بر علي(ع) قرائت كرد، و كسايي در قرائت، به حمزه متكي بود.54 سرانجام اين دو نويسنده مي گويند:
از مطالبي كه بايسته است نظرها را بدان معطوف سازيم اين است كه مصحف علي (كرم الله وجهه) با مصحف عثمان جز در قرائتي كه رسم الخط مصحف عثماني آن را پذيرا بود تفاوتي نداشت؛ زيرا علي (كرم الله وجهه) مصحف خود را طبق قرائتي كه آن را از رسول خدا(ع) شنيده بود نگاشت. و مصحف ابي بكر هم در برابر ديدگان و در دسترس مردم كتابت شد. پس اگر اختلافي در ترتيب و يا تباين و تفاوتي در زياده و نقصان در مصحف ابي بكر يا عثمان به نظر مي رسيد علي(ع) ساكت و آرام نمي ماند و رأي خودرا آشكار و بي پرده اظهار مي كرد؛ زيرا درباره? مردي مانند او ـ كه شخصيت برجسته به شمار مي رفت و شهامت او بر هيچ كسي مخفي نبود ـ سزا نمي نمود راجع به كاري كه پسند خاطر او نبود ساكت بماند، آن هم درباره? قرآن كه قانون اساسي امت اسلامي و ستون بناء عقيده? مسلمين است «قرائت علي در مصحفش از رسم الخط عثماني بيگانه نبوده است، و آنچه از قراآتي كه از علي[(ع)] روايت شده و در زمره? «قراآت شاذه» به شمار است، برخوردار از تواتر نبوده و سند آنها قوي نيست.55
بعد از چند صفحه، اين دو نويسنده ـ بدين منظور كه قراآت مصحف علي(ع) مباين با قراآت مصحف عثمان نبوده است، كه ادله اي را در اين باره ذكر مي كنند ـ آورده اند:
دليل ديگر را صاحب «المباني» ياد كرده است، آنجا كه در مقام ردّ قرائت منسوب به علي(ع) گفته است: طبق اين قرائت گويند: علي(ع) مي خواند: «والعصر، و نوائب الدهر، إن الإنسان لفي خسر» صاحب «المباني» گفته است: اين روايت، باطل و نادرست است؛ چرا كه يحيي بن آدم از ابي بكر بن عياش روايت كرده كه مي گفت: عاصم بن ابي النجود به من گفت: هيچ كس هيچ يك از قراآت قرآن را جز ابو عبدالرحمن سلمي به من اقراء نكرده و به من تعليم نداده است، و ابو عبد الرحمن بر علي(ع) قرائت كرد.56 من از محضر قرائت ابو عبد الرحمن باز مي گشتم و آن را بر زرّ بن حبيش عرضه مي كردم و زرّ نيز بر عبدالله بن مسعود قرائت مي كرد. ابوبكر بن عياش گفت: من به عاصم گفتم: با وثاقت، قرائت را اخذ كردي؛ چرا كه ابو عبدالرحمن صرفاً قرائت را از علي(ع) روايت كرده است: «والعصر إن الإنسان لفي خسر». گواه اين قرائت، شهادت عاصم براي عبد الرحمن است كه او اين قرائت را از علي(ع) بازگو كرده است، و روايت ابي عبد الرحمن ناسخ هر قرائت منقول از علي(ع) مي باشد؛ چرا كه موقعيت و موضع ابي عبد الرحمن نسبت به علي(ع) و قرب و ارتباط او با آن حضرت كاملاً روشن است؛ و مي دانيم كه او قرائت علي(ع) را درست ضبط مي كرد. همين نكته آن جهتي است كه روايت كسي را كه از علي(ع) نقل مي كند تأييد مي نمايد.57
اين حقايق تاريخي و واقعيت قضيه مبني بر اينكه قرائت عاصم به حكم وجدان تاريخ ميان قراآت ديگر انتخاب و رايج گرديد، گوياي همان حقيقتي است كه نشان مي دهد علي(ع) موثق ترين قرائت را در اختيار داشت و كارآيي و مهارت آن حضرت در جمع صحابه بي همتا و غير قابل رقابت از نظر وثاقت بوده است.
ديديم كه عاصم قرائت خود را با وسائط مطمئن از علي(ع) اخذ كرده است، چرا كه عاصم قرائت خود را بر زرّ بن حبيش عرضه كرده و زرّ بن حبيش علاوه بر اخذ قرائت از ابن مسعود، از علي(ع) نيز فرا گرفته است، و حتي زرّ بن حبيش سراسر قرآن را نزد علي(ع) قرائت كرده و عرضاً قرائت خود را از آن حضرت اخذ كرده است:
در مصباح الانوار، از حسين بن احمد از… از زائده از عاصم از زر ّبن حبيش روايت شده كه زر ّبن حبيش مي گفت:
قرأت القرآن من أوله إلي آخره في المسجد الجامع بالكوفة علي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع):
قرآن را از آغاز تا پايانش در مسجد جامع كوفه بر امير المؤمنين علي بن ابي طالب(ع) قرائت كردم.
زرّ بن حبيش گفت: پس وقتي كه به «حواميم» رسيدم امير المؤمنين به من فرمود: به «عرائس قرآن» رسيدي، پس هنگامي كه به رأس (پايان) آيه? بيستم و دوم سوره? «حم عسق» رسيدم كه: «و الذين آمنوا و عملوا الصالحات في روضات الجنات لهم ما يشأون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير»، امير المؤمنين(ع) گريست تا آنجا كه ناله اش در گريستن بلند شد، آن گاه سرش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اي زرّ [بن حبيش] به دعا و نيايشم آمّين بگو، پس آن حضرت اين دعا را خواند: «اللهم إني اسئلك إخبات المخبتين…».58
اعلميت و مهارت و كارآيي علي(ع) در قرائت قرآن طي روايات فراواني منعكس است، حتي خود ابن مسعود صريحاً ياد آور شده كه من احدي را ماهرتر از علي(ع) در قرائت نمي شناسم حتي چنانكه ديديم طبق برخي از روايات، قراآت قرّاء سبعه به علي(ع) باز مي گردد و مأخذ قرائت آنها آن حضرت است. گزارشي را كه از اين پس مي آوريم مؤيد حقايق ياد شده است:
«علماي قرائت از قبيل احمد بن حنبل و ابن بطه و ابويعلي در مصنفاتشان از اعمش از ابي بكر بن ابي عياش در خبري مفصل و طولاني آورده اند كه ابي بكر بن ابي عياش مي گفت: دو تن، سي آيه از سوره? احقاف را قرائت مي كردند، و در قرائت آن دچار اختلاف شدند، پس ابن مسعود گفت: چنين اختلافي را من قرائت نمي كنم. سپس ابن مسعود گفت: من آن دو تن را نزد نبي اكرم(ص) بردم، آن حضرت در حالي كه علي(ع) نزد او بود به خشم در آمد، پس علي(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به شما امر مي كند همان گونه كه فرا گرفتيد، قرآن را قرائت كنيد. اين جريان مي تواند دليل بر علم و آگاهي علي(ع) به وجوه مختلف قراآت باشد.
روايت شده كه زيد بن ثابت وقتي كه «التابوة» را قرائت كرد علي(ع) فرمود: «التابوت» بنويس، و زيد بدينسان نگاشت.

 

قرائت علي(ع)، مرجع قراء سبعه

ـ اما حمزه و كسايي در قرائت خود متكي به قرائت علي و ابن مسعود بودند [پيدا است مصحف حمزه و كسايي، مصحف ابن مسعود نبود]؛ لذا اين دو در امر قرائت به قرائت علي(ع) رجوع مي كردند و با ابن مسعود در امري كه به منزله? اعراب تلقي مي شد، خود را هماهنگ مي ساختند، و ابن مسعود خود مي گفت:
ما رأيت أحداً أقرَء من علي بن أبي طالب(ع) للقرآن:
احدي را نمي يابم كه آگاه تر از علي بن ابي طالب(ع) در قرائت قرآن باشد.
ـ اما نافع و ابن كثير و ابو عمر، عمده? قراآت آنها به ابن عباس بر مي گردد، و ابن عباس بر أُبيّ بن كعب و علي[(ع)] قرائت كرد، قراآتي كه اينان برگزار مي كردند با قرائت ابي بن كعب متفاوت بود، پس قراآت آنها مأخوذ از قرائت علي(ع) بود.
ـ اما عاصم، قرآن را بر ابي عبد الرحمن سلّمي قرائت كرد؛ و ابو عبد الرحمن سلمي مي گفت: سراسرِ قرآن را بر علي بن ابي طالب قرائت كردم. لذا گفته اند: فصيح ترين قراآت، قرائت عاصم است؛ زيرا قرائتِ اصل و اساس را ارائه كرده است. بدين صورت كه عاصم آنچه را ديگران به ادغام مي خواندند اظهار مي كرد، و آنچه را ديگران تسهيل و تليين مي كردند با تحقيق همزه مي خواند، و اماله? ديگران را با الف قرائت مي كرد. و عدد كوفي در قرآن كريم، منسوب به علي(ع) است. در ميان صحابه، جز علي(ع) كسي ديده نمي شود كه عدد كوفي بدو منسوب باشد، و هر سرزميني عدد و شمار آيات را به نقل از تابعين نگاشتند.59
بنابراين در قراآت موجود و به ويژه قرائت عاصم و نيز شمار آيات قرآن كريم بايد امير المؤمنين علي(ع) را به عنوان مرجع و مأخذ مطمئن دانست.
عملاً جهان اسلام در مسأله? قرائت ـ چون پيرو قرّاء سبعه و به ويژه عاصم هستند ـ از علي(ع) پيروي مي كنند؛ چنانكه در شمار آيات نيز، عدد كوفي را كه منسوب به آن حضرت است ملاك كار قرار داده و مي دهند.

 

5. علي(ع) و تفسير قرآن

يكي از حقايق مسلم و خدشه ناپذيركه در منابع فريقين آشكار و عاري از هر گونه ترديد و ابهام جلب نظر مي كند،اعلميت اميرالمؤمنين علي(ع) در تفسير قرآن است.هرچند كه قبلاًاشارت رفت، كه افضليت و اعلميت آن حضرت در تمام شؤون و نيز در همه? دانشها و هم چنين علوم راجعه? بر قرآن از مسلّمات تاريخ اسلام به شمار مي رود.
پيوند ناگسستني علي(ع) با قرآن به بعد خاصي از ابعاد وزواياي محدود و معدودي از زواياي قرآن كريم منحصر نيست، اگر درباره? اعلميت آن حضرت در تفسير، گفت و گوي خود را آغاز كرده و ادامه مي دهيم بدين معني نيست كه آن حضرت در تفسير، شاخص و برجسته است؛بلكه به گواه تاريخ، در هر مقوله? قرآني از توان علمي بالا و بي همتا بهره مند بوده است، به ويژه در تفسير كه چهره? زيبا و دل انگيز قرآن از رهگذر آن تجلي مي كند و كتاب تشريع الهي يعني قرآن كريم ـ كه كتاب تكوين و عالم هستي را به سامان مي آورد و رابطه? انسانها با خود و ديگران و نيز پديده هاي عالم را تنظيم مي كند ـ و اين امر به مدد تفسير صحيح مي تواند راهگشاي بشر در حل مشكلات حياتي و باز يافتن خويشتن در جنب عالم وجود باشد و بايد گفت كليد آن در اختيار علي(ع) و معصومان پاك، كه از فرزندان او هستند نهاده شده است:لايسمه الا المطهرون» » (واقعه، 56/79)
در قرآن كريم از بيان هيچ حقيقتي فرو گزار نشده است:««ما فرطنا في الكتاب من شيء (انعام، 6/38)، از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود:
إن الله أنزل في القرآن تبيان كل شيء، حتي و اللّه ما ترك شيئاً يحتاج العباد اليه إلاّبينه للناس، حتي لايستطيع عبد يقول: لو كان هذا أنزل في القرآن، إلا و قد أنزل الله فيه .60
خداوند متعال، بيان و رموز روشنگر هر چيزي را در قرآن نازل كرده حتي سوگند به خدا هيچ چيزي را كه بندگان خداوند بدان نياز دارند فرو گزار نكرده مگر آنكه آن را براي مردم روشن ساخت، حتي كسي نمي تواند بگويد: كاش اين موضوع و مسأله، در قرآن نازل مي شد، تحقيقاً در همان چيزي كه آرزوي نزول آن را دارند خداوند درباره? آن سخني به ميان آورده است.
و در حديثي ديگر از همان امام(ع) آمده است:
إن الله لم يدع شيئاً تحتاج إليه الأمة إلي يوم القيمة إلا أنزله في كتابه و بيّنه لرسوله و جعل لكل شي? حداً، و جعل عليه دليلاً :61
تحقيقاً خداوند هيچ امري را كه امت مسلمان بدان تا به روز رستاخيز نياز دارند رها نكرد مگر آنكه آن را در كتاب خود نازل كرده و آن را براي رسول خود بيان نموده، و براي هر چيزي حدي و بر هر چيزي دليل و رهنمودي مقرر كرده است.

 

اعلميت علي(ع)در تفسير و علوم

اطلاع بر چنين حقايق بي كران فقط پس از رسول خدا(ص) در اختيار علي(ع) قرار دارد، و احدي پس از آن حضرت عالم تر و آگاه تر از علي(ع) به كتاب خدا نبوده است در«فضائل عكبري » آمده كه شعبي مي گفت:
«ما أحد أعلم بكتاب الله بعد نبيّ الله من علي بن ابيطالب(ع)»62
در تفسير نقاش آمده است كه ابن عباس مي گفت:
جلُّ ما تعلمت من التفسير من علي بن أبي طالب و ابن مسعود، إنّ القرآن أنزل علي سبعة احرف، ما منها الاّ و له ظهر و بطن، و انّ علي ابن ابيطالب علم الظاهر و الباطن.63
آنچه از تفسير فرا گرفتم سراسر آن از علي بن ابيطالب و ابن مسعود است، قرآن بر هفت حرف و بخش[از نظر محتوي] نازل شده، هر حرفي از آن داراي ظاهر و باطن است. و علي بن ابي طالب داراي علم و آگاهي به ظاهر و باطن است.
اطلاعات اميرالمؤمنين در تفسير قرآن و مطالب مربوط به آن و بلكه همه? علوم و دانشها، آن چنان عميق و برخوردار از صحت و دقت و سرشار بود كه مؤالف و مخالف آن را تأييد و گواهي كرده اند كه مرجع و منبعي براي آنها به شمار مي رفت و به هيچ وجه در كنار تفسير و رأي آن حضرت، به رأي هيچ كس مراجعه نمي كردند.
سعيد بن جبير مي گفت:
إذا ثبت لنا الشيء عن علي لم تعدل عنه إلي غيره 64
وقتي چيزي براي ما به نقل از علي(ع) به ثبوت مي رسيد از آن به ديگري عدول و مراجعه نمي كرديم.
از عطاء بن ابي رياح پرسيدند:
«أكان في أصحاب محمد(ص) أعلَم من علي(ع)؟ قال: والله ما أعلمه»:65
ابن عباس، كه در طول تاريخ از صدر اسلام تا هم اكنون از نظر علمي و مسأله تفسير قرآن، عناوين ممتاز و برجسته اي براي خود احراز كرده و به« ترجمان القرآن، فارس القرآن، حبر الأمة، بحر الأمة، رييس المفسرين، شيخ المفسرين، الأب الاول لتفسير القرآن »66 ملقب گرديده مي گفت:
ما أخذت في تفسير القرآن فعن علي بن أبي طالب(ع):67
آنچه در تفسير قرآن به دست آوردم از علي بن ابي طالب(ع) است.
هيچ زاويه و ناحيه اي در قرآن وجود ندارد كه علي(ع) به شهادت و گواهي فريقين، بدان آگاه نباشد. اميرالمؤمنين در هر مقوله اي از مقولات قرآن و علوم قرآني داراي اطلاع كافي و صحيح بوده و بر سراسر مسائل مربوط به قرآن اشراف كامل داشت:
اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود:
والله ما نزلت آية إلا و قد علمت فيم أُنزلت، و اين أُنزلت، إن ربي وهب لي قلباً عقولا و لساناًسؤولا.68
سوگند به خداوند، آيه اي نازل نشده مگر آنكه تحقيقاً مي دانم درباره? چه امري و در كجا نازل شده است؛ و به درستي خداوند به من قلب خردمند و انديشمند و زباني پرسان موهبت فرموده است .
در تاريخ بلازري و حلية الأولياء، مي بينيم كه علي(ع) به مقالي همانند گفتار ياد شده، گويا است، آنجا كه فرمود:
و الله ما نزلت آية إلا و قد علمت فيما نزلت، و أين نزلت، أبليل أم بنهار نزلت، في سهل أو جبل؛ إن ربي وهب لي قلباً عقولا و لساناً سؤولاً :69
سوگند به خداوند، آيه هاي نازل نشده است مگر آنكه به حق و صواب مي دانم درباره? چه امري و در كجا، چه در شب و چه به روز، در دشت و هامون و سرزمين هموار ويا در كوهساران نازل شده است؛ چرا كه خداوند به من قلب و دلي پرخرد و زباني بس پرسان ارزاني داشته است.
به راستي و به دور از هر گونه گزافه گويي، سزا است نابغه اي در تفسير قرآن چون علي(ع) ـ كه هميشه پويا و همواره جويا و پرسان و در عين حال از پيشگاه خدا مؤيد بوده ـ اين سخن را بر زبان راند كه:
« لؤ شئت لأوقرت سبعين بعيراً في تفسير سورة الفاتحة »:70
هر گاه اراده كنم و بخواهم[دست اندركار تفسير شوم] تحقيقاً بي گزافه گويي مي توانم نوشتاري در تفسير سوره? حمد به هم رسانم كه از نظر حجم و سنگيني، بار دوش هفتاد شتر را فراهم آورد.
لذا وقتي مفسران بر اين سخن اميرالمؤمنين دست يافتند [و مي دانستند كه آن حضرت، سخن به گزافه نياورده است] در تفسير قرآن جز سخن آن حضرت،[درباره? يافتن مقصود خداوند از گفتارش] از سخن ديگر مطلبي را اخذ نمي كردند.71
راهنماي راستين امت اسلام و رهبر و امام مسلمين ـ كه وجدان تاريخ تا كنون عنوان امام را به هيچ خليفه اي از خلفاي سه گانه و خلفاي اموي و عباسي جز اميرالمؤمنين علي(ع) اعطاء نكرده ـ بجا است كه خويشتن را مصداق «ولكل قوم هاد» (رعد، 13/7) معرفي كند.
هر چند كه اگر مردم سؤال نمي كردند آن حضرت اين حقيقت را اظهار نمي كرد، از عباد بن عبدالله روايت شده كه مي گفت: علي(ع) فرمود:
ما نزلت في القرآن آية و قد علمت أين نزلت، و في أيّ شي? نزلت، و في سهل نزلت أم في جبل[قيل فما نزل فيك؟] فقال: لولا أنكم سألتموني ما أخبرتكم، نزلت في الآية: ««إنما أنت منذر و لكل قوم هاد فرسول الله(ص) المنذر، و أنا الهادي بما جاء به آيه اي در قرآن نازل نشده مگر اينكه مي دانم كجا و درباره? چه كسي و درباره? چه چيزي، در زمين هموار يا در كوه نازل شده است. گفتند: چه چيزي درباره? تو نازل شده؟، پاسخ داد هر گاه شما از من سؤال نمي كرديد من شما را آگاه نمي كردم؛ اين آيه درباره? من نازل شده است: ««انما انت منذر و لكل قوم هاد پس رسول خدا(ص) منذر است و من هادي و راهنماي قرآني هستم، كه با خود آورده است.72
ابن عباس با وجود اينكه مبرزترين شخصيت علمي در تفسير قرآن به شمار است، اطلاعات و معلومات خود و همه? اصحاب را در تفسير و ساير دانشها ـ در مقايسه? با اطلاعات و علم علي(ع) ـ ناچيز و اندك اعلام مي كند و همانند قطره اي در مقابل هفت دريا خاطر نشان مي سازد:
ابوبكر نقاش در تفسير «شفاء الصدور» ـ پس از ذكر سخن ابن عباس مبني بر اينكه سراسر اطلاعات او در تفسير از علي(ع) است و اينكه ابن عباس بينايي خويش را به علت گريستن زياد بر آن حضرت از دست داد ـ مي گويد: ابن عباس گفت:
علي(ع) عَلم علماً علّمه رسول الله(ص) و رسول الله(ص) علّمه الله؛ فعِلم النبي(ص) من عِلم الله، و علم عَلّي من علم النبي(ص)، و علمي من علم عَلّي(ع) و ما علمي و علم اصحاب محمد(ص) في علم علّي الاّ كقطرة في سبعة ابحر.73
علي(ع) بر علم و دانشي دست يافت كه رسول خدا(ص) آن را به وي تعليم داد و رسول خدا(ص) را خدا تعليم داد، پس علم نبي اكرم(ص) از علم خدا نشأت گرفته است، علم علي(ع) از علم نبي اكرم(ص) دريافت شده، و علم من از علم علي(ع) فراهم آمده است. علم من و علم اصحاب محمّد(ص) در مقايسه با علم علي جز به سان قطره اي در مقايسه با دريا بيشتر نيست.
ابو عمر زاهد كه نام او محمد عبدالواحد است در كتاب خويش، به استاد خود آورده است:
علي بن ابي طالب به ابن عباس فرمود: وقتي نماز عشا را برگزار كردي، در « جبّان »به من بپيوند، يعني نزد من بيا، ابن عباس گفت پس نماز را بجاي آوردم و به آن حضرت پيوستم در شبي مهتابي . به او فرمود تفسير «الف» از «الحمد» چيست؟ ابن عباس گفت: سخني را نمي دانستم در پاسخ آن حضرت ارائه دهم. و آن حضرت در تفسير الف، يك ساعت كامل سخن گفت. آن گاه به من فرمود: پس تفسير لام از «الحمد» چيست؟ ابن عباس گفت: پاسخ دادم: نمي دانم؛ پس آن حضرت در تفسير آن يك ساعت صحبت كرد. ابن عباس گفت: سپس فرمود: تفسير ميم از «الحمد» چيست؟ پس گفتم نمي دانم. پس آن حضرت يك ساعت كامل درباره? آن سخن گفت. تا وقتي برق روشنايي استوانه فجر، درخشيدن آغاز كرد و آغاز بامداد روز را اعلام نمود. ابن عباس گفت: پس آن حضرت به من فرمود: برخيز اي ابا عباس و به خانه خويش رو و براي نماز واجب خود آمادگي به هم رسان.
ابوالعباس عبدالله بن عباس گفت:«از جاي برخاستم در حالي كه تمام مطالبي را كه فرمودند حفظ نموده و در گنجور حافظه? خود سپردم» ابن عباس از پس اين سخنان مي گفت:
«ثم تفكرت فإذا علمي بالقرآن في علم علّي، كالقرارة في المثعنجر»74
آن گاه به تفكر نشستم، به اين نتيجه رسيدم كه علم من به قرآن در مقايسه با علم علي مانند بركه? آبي در مقايسه با دريا است.
صاحب قلب خردورز و انساني كه براي نيل به حق و حقيقت از زباني پويا و پرسان برخوردار بوده است مردم را به پرسش از خويش فراخواند و ديگران را چون خود به پرس و جو ـ به منظور يافتن حق ـ فراخواند تا تفسير صحيح قرآن كريم را از او به دست آورند؛ و به حق، آن حضرت مي فرمود:
«سلوني قبل أن تفقدوني؛ فما أحد أعرف بما في الوحين مني»:75
پيش از آنكه مرا از دست دهيد از من بپرسيد، احدي از من به آنچه ميان دو لوح قرار دارد [يعني قرآن] آگاه تر نيست.
يا فرمود:«ما بين الوحين شيء إلا و أنا أعلمه».76
 

صدر المفسرين ـ يا ـ علي(ع) و كثرت روايات تفسيري او
اميرالمؤمنين علي(ع) پس از رسول خدا(ص) طبق اعتراف برخي از دانشمندان ژرف نگر و برخوردار از انصاف و تقواي ديني، جايگاه نخست را در تفسير احراز كرده بود.
? محمد بن عبدالكريم شهرستاني ـ عليرغم آن كه سني اشعري است ـ درباره? آگاهي علي(ع) و خاندان او به قرآن كريم و تفسير آن، از هيچ سخن درخوري دريغ نكرده، و علي(ع) را چه در مسأله? جمع قرآن و چه در تفسير آن و علوم راجعه? به قرآن، در صدر ديگران ياد مي كند؛ وي ذيل عنوان «الفصل السابع في تعديد المفسرين من الصحابه و تعديد التفاسير المصنفة و المعاني و أصحابها» نخست از علي، آنهم با لقب «اميرالمؤمنين» نام مي برد و مي گويد: «فمن الصحابة من تكلّم في تفسير القرآن: اميرالمؤمنين علي و عبدالله بن عباس و…».
? ابو محمد عبد الحق بن عطيه? غرناطي، معروف به«ابن عطية» در باب، «ما قيل في الكلام في تفسير القرآن و الجرأة عليه و مراتب المفسرين» پس از ذكر مطالبي راجع به محتواي عنوان ياد شده، مي گويد:
«فأمّا صدر المفسرين و المؤيد فيهم فعلي بن أبي طالب0 و يتلوه ابن عباس077
امّا صدر مفسران و كسي كه جايگاه نخست را در تفسير احراز كرده و در ميان مفسران در امر تفسير مورد تأييد صحابه و يا مؤيد و موفق و كامياب بوده است علي(ع) است، و ابن عباس در تفسير،داراي مقام و جايگاهي پس از آن حضرت مي باشد.
زركشي نيز آورده است:
«وصدر المفسرين من الصحابة علي، ثم ابن عباس».78
اما متأسفانه عده? نسبتاً زيادي از علماي اهل سنت و مقلدان و متعصباني چون دكتر محمد حسين ذهبي و ديگران، جايگاه علي(ع) را پس از ابن عباس در مسأله? مراتب مفسران مشخص كرده اند، كه سعي كرده اند كه بگويند روايات تفسيري علي(ع) شمار ناچيزي را تشكيل مي دهد، از قبيل ابن تيميه در كتاب منهاج السنة، و نيز ساير دانشمندان كه مقام آن حضرت و صداقت او را در تفسير، ناديده انگاشته اند.
همان گونه كه اشارت رفت، وقتي كه ابن عباس، منبع تفسير خود را تفسير علي(ع) معرفي مي كند، بايد گفت: تفسير ابن عباس بخشي از تفسير آن حضرت است، و تفسير علي(ع) مجموعه? عظيم و حجيمي شگرف را تشكيل مي دهد كه مقداري از آن در تفسير ابن عباس انعكاس يافته است.
هر چند كه بزرگان دين و دانش خلفا را از مشاهير و شخصيت هاي نامور در امر تفسير ياد مي كنند، ولي هيچ يك از آنها در كثرت روايات تفسيري ـ طبق گواهي صريح پاره اي از دانشمندان اهل سنت ـ به هيچ وجه قابل مقايسه با علي (ع) نيستند، و نمي توان آنها و بلكه همه? مفسران مشهور صدر اسلام را در كثرت روايات مربوط به قرآن و به ويژه تفسير، هم سطح با آن حضرت دانست:
سيوطي با تعبيري رسا و گويا اين حقيقت ـ يعني فزوني روايات تفسيري علي(ع) را بر خلفا ـ آشكارا اظهار مي دارد؛ وي در طليعه? نوع هشتاد(طبقات مفسرين) مي نويسد:
اشتهر بالتفسير من الصحابة عشرة: الخلفاء الأربعه و ابن مسعود، و ابن عباس، و أُبي بن كعب، و زيدبن ثابت، و ابوموسي الأشعري و عبدالله بن الزبير.
? أما الخلفاء فأكثر من روي عنه منهم علي أبي طالب، و الرواية عن الثلاثةنزرة جداً… و لا أحفظ عن أبي بكر0 في التفسير إلا آثاراً قليلة جداً لا تكاد تجاوز العشرة؛79
و أما علي، فروي عنه الكثير. و قد روي معمر عن وهب بن عبدالله عن أبي الطفيل، قال:
? شهدت علياً يخطب و هو يقول:«سلوني، فوالله لا تسألوني عن شي? إلا أخبرتكم، سلوني عن كتاب الله؛ فوالله ما من آية إلا و أنا أعلم أبليل نزلت أم بنهار، أم في سهل آَم في جبل:80
از جمع صحابه ده تن به تفسير،نامور شدند: خلفاي چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابي بن كعب،…؛ اما خلفا، آن كسي كه بيش از همه? آنها روايت تفسيري از او نقل شده علي بن ابي طالب(ع)است، و روايت تفسيري از سه خليفه (ابي بكر ، عمر،و عثمان) جداً اندك است… و از ابي بكر در تفسير جز آثاري كه جداً اندك است به خاطر ندارم، كه از ده حديث فراتر نمي رود.
?اما علي(ع) پس [بايد گفت:] از وي روايات تفسيري فراوان، نقل شده است. معمر از وهب بن عبدالله از ابي الطفيل آورده كه مي گفت: علي(ع) را در حال سخنراني ديدم و در محضر ايراد خطابه اش حضور داشتم در حالي كه مي گفت: از من بپرسيد، پس سوگند به خداوند از هر چيزي سؤال كنيد پاسخ آن را از من دريافت خواهيد كرد و من پاسخ آنها را براي شما گزارش مي كنم. از من راجع به كتاب خدا(قرآن كريم) بپرسيد، پس سوگند به خداوند هيچ آيه اي در قرآن نيست مگر آنكه من مي دانم در شب، يا در روز يا در زمين هموار و هامون، و يا در كوه و برآمدگيها از زمين نازل شده است.
درباره? كثرت روايات اميرالمؤمنين و اينكه روايات تفسيري و احاديث مربوط به قرآن كه از آن حضرت نقل شده است بيش از ديگران ـ اعم از خلفا و ساير مفسران ـ مي باشد، با رجوع به منابع جامع و فراگير دانشمندان اهل سنت كاملاً مبرهن و ترديد ناپزير مي نمايد:
به عنوان مثال اگر به كتاب «كنز العمال في سنن الا قوال و الافعال» از علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي برهان پوري ـ كه در مجلد دوم آن، ذيل «فصل في التفسير» حدود 520 حديث در تفسير ـ به نقل از بيش از پنجاه تن81 از اصحاب و جز آنها ـ قريب به 300 حديث آن به نقل از اميرالمؤمنين علي(ع) مي باشد.82
سهم اميرالمؤمنين در تفسير با توجه به سهم حدود پنجاه تن ديگر ـ كه بخشي از اين رقم به آنهامي رسد ـ به هيچ وجه قابل مقايسه با يكديگر نيست، يعني بيشترين روايت تفسيري در رقم بسيار بالايي از آن علي(ع) است.
بنابراين علي(ع) به شهادت منابع اهل سنت نيز حائز مقام صدارت و كثرت روايات تفسيري است كه بايد محققان بي طرف و كاوشگراني منصف در آثار و مؤلفات روايي بكاوند و حجم عظيم تفسيرهاي آن حضرت را فراهم آورند، و در صورت احراز صحت آنها، چنان رواياتي را ـ كه بازگو كننده? تفسير صحيح و درست قرآن است ـ در امر تفسير قرآن نصب العين خود قرار دهند تا در اين كار به خطا و لغزش دچار نيايند.

 

6. اميرالمؤمنين علي(ع) و علوم راجعه? به قرآن

در بحث هاي گذشته اجمالاً اعلميّت اميرالمؤمنين در تمام مسائل و اولويت و اوليّت او در امر قرائت و تفسير اجمالاً مطالبي ياد شد. هم اكنون سزا است ياد آور شويم آن حضرت در علوم قرآن ـ با مفهوم مصطلح آن ـ مبتكر و آغازگر مي باشد و بدون گزافه گويي بايد يادآور شد كه آبشخور همه? كتاب هايي كه در علوم قرآني پديد آمده، مستقيماً و غير مستقيم، عبارت از بياناتي است كه از علي(ع) در منابع كهن و جديد، اين بيانات يكجا و يا پراكنده منعكس است.
مرحوم مجلسي تحت عنوان:«ما ورد عن اميرالمؤمنين صلوات الله عليه في اصناف آيات القرآن و انواعها و تفسير بعضها برواية النعماني» به طور يك جا انواع گوناگون علوم قرآن را كه علي(ع) آنها را رده بندي كرده، بازگو نموده است.83
در اين روايات وارده از علي(ع) كه رساله مستقلي را تشكيل مي دهد و سراسر آن را مجلسي آورده است، انواع علوم قرآن جلب نظر مي كند از قبيل:
ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، رخص و عزائم، مكي و مدني، اسباب التنزيل، مبهم در تعابير جدا و پيوسته، آيات قضا و قدر، تقدير و تأخير، مبين و عميق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل، مستثني منه، صفت براي ماقبل و دالِّ بر ما بعد، مؤكد، مفصل، فرائض و احكام، حلال و حرام، موصول و جز آنها.84
راجع به اينكه علوم از علي(ع) از سوي شيعيان پرسش به عمل آمد حضرت در پاسخ آنها فرمود:
ان الله(تبارك و تعالي) أنزل القرآن علي سبعة أقسام، كل منها شاف كاف، و هي: أمر و زجر، و ترغيب و ترهيب، و جدل و مثل، و قصص. و في القرآن ناسخ و منسوخ، و محكم و متشابه، و خاصّ و عامّ، و مقدم و مؤخر، و عزائم و رخص، و حلال و حرام، و فرائض و احكام، و منقطع و معطوف، و منقطع غير معطوف و حرف مكان حرف.85
آن گاه حضرت در ارتباط با علوم قرآن، نوعي تقسيم بندي را درباره? تعابير قرآن كريم بدين شرح ياد كرده است:
لفظ و تعبير خاص، لفظ و تعبير عام كه پذيراي عموم است. لفظ واحد و مفرد كه داراي معناي جمع است، لفظ جمع كه معناي آن واحد و مفرد است، لفظ ماضي كه داراي معناي استقبال مي باشد، لفظي كه به صورت خبر است و معناي آن حكايت از قومي ديگر مي باشد، لفظي كه باقي است و آن را از جهت خود منحرف ساخته اند. لفظي كه بر خلاف تنزيلش مي باشد، لفظي كه تأويل آن را بايد در تنزيل آن يافت، لفظي كه تأويل آن قبل از تنزيل آن بوده، لفظي كه تأويل آن پس از تنزيل قابل قبول است.
ـ در قرآن آياتي است كه قسمتي از آن در سوره اي آمده و مكمل آن در سوره ديگر است.
ـ آياتي كه نيمي از آن منسوخ و نيمي ديگر از آن به حال خود رها شده [و حكمش باقي است].
ـ آياتي كه الفاظ و تعابير آنها مختلف، و معناي آنها متفق و متحد است.
ـ آياتي كه الفاظ و تعابير آنها متفق؛ ولي معاني آنها مختلف و متفاوت است.
ـ آياتي كه در آنها پس از عزيمت، رخصت و اطلاق وجود دارد…
? برخي از آيات رخصت است كه فرد در آن ها داراي اختيار است، اگر خواست بدان عمل كرده و اگر نه مي تواند آن را ترك نمايد.
? برخي از آيات رخصت است ولي ظاهر آنها بر خلاف باطن آنها است، به ظاهر چنين آياتي هنگام تقيه عمل مي شود؛ لكن به باطن آنها با تقيه عمل نمي شود.
? برخي از آيات در خطاب به گروهي است ولي معناي آن براي گروه ديگر است.
? برخي از آيات خطاب به نبي اكرم(ص) است؛ ولي معناي آن مربوط به امت او مي باشد.
? برخي از آيات به گونه اي است كه تحريم آنها جز از رهگذر تحليل آنها قابل شناسايي نيست.
? برخي از آيات، تأليف و تنزيل آن بر خلاف چيزي است كه درباره? آن نازل شده است.
? بخشي از آيات، ردِّ خداوند و احتجاج بر جميع ملحدين و زنادقه و دهريه و ثنويه و قدريه و مجبره و بت پرستان و آتش پرستان است.
? بخشي از آيات احتجاج بر نصاري درباره? مسيح(ع) است.
? بخشي از آيات، ردّ بر يهود است.
? بخشي، در ردّ بر كساني است كه مي پندارند ايمان زياده و نقصان پذير نيست، و كفر نيز بدينسان است.
? بخشي، در ردّ كساني است كه تصور مي كنند پس از مرگ و قبل از قيامت، ثواب و عقابي وجود ندارد.
? پاره اي، از آيات، ردّ بر كساني است كه منكر فضل و برتري نبي اكرم(ص) بر همه خلايق اند.
? پاره اي، رد بر منكران اسراء و معراج آن حضرت در شب معراج اند.
? پاره اي، ردّ كساني است كه رؤيت خدا را مي خواهند اثبات كنند.
? پاره اي، صفات حق و ابواب معاني ايمان و وجوب و وجوه آن است.
? پاره اي، در ردّ بر منكران ايمان و كفر و شرك و ظلم و ظلال و گمراهي است.
? پاره اي، در ردّ كساني كه خدا را به تنهايي وصف مي كنند.
? پاره اي، ردّ بر منكران رجعت است كه تأويل آنها شناخته نشده است.
? پاره اي، ردّ بر كساني است كه مي پندارند خداي(عزوجل) چيزي را ـ جز پس از وقوع و وجود آن ـ نمي داند.
? پاره اي، ردّ كساني است كه به فرق و تفاوت ميان مشيت و اراده و قدرت را در جايگاه هاي خود آگاهي ندارد.
? پاره اي، در شناخت چيزهاي است كه خداي (عزّوجلّ) ائمه و مؤمنين را بدان مورد خطاب قرار داده است.
? قسمتي از آيات، اخبار خروج قائم ما(عجل الله فرجه) مي باشد.
? قسمتي، مطالبي است كه خداي(تعالي)، طي آن شرايع و قوانين اسلام و احكام واجب (فرائض) و سبب و عامل در معناي بقاي خلق و كيفيّت معيشت هاي آنها و وجوه اين معيشت ها را بيان كرده است.
قسمتي مطالبي است كه خداي(تعالي)، در مغازي و جنگ هاي نبي اكرم(ص) و فضايل اوصياي من و آنچه بدان مربوط است بيان فرموده است.86
در رسأله ياد شده از اين پس، سؤالاتي را كه شيعيان در ارتباط با قرآن كريم مطرح كرده اند، علي(ع) به پرسش هاي آنان ـ كه با علوم قرآني پيوند مي خورد ـ پاسخ هاي مبسوطي با ذكر نمونه هايي از نصوص قرآني ارائه فرمودند، ديده مي شود سؤلاتي راجع به موضوعاتي كه از اين پس آنها را ياد مي كنيم كه همراه با پاسخ هاي آن حضرت بوده است:
1. ناسخ و منسوخ درباره? زن زنا كار، قتال با كفار و مشركين، ميراث، قبله، قصاص، تكاليف سنگين بني اسراييل(فرائض) زناشويي در شبهاي رمضان، نسخ درباره? آيه? ««و ما خلقت الجن(ذاريات، 51/56)، نسخيا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته»» (آل عمران، 3/103)، نسخ درباره? آيه و من ثمرات النخيل»»(نحل، 16/67) نسخ مربوط به آيه ««و إن منكم إلا واردها(مريم، 19/71)، نسخ درباره? آيه و قولوا للناس حسناً»»(بقره، 2/82)
2. اولين آيه اي كه در، مكه و در مدينه نازل شد.
3. محكم و متشابه، تعريف محكم با ذكر نصوص قرآني مربوط به آن، تعريف متشابه با ذكر واژه ها و نصوصي كه از متشابهات به شمار مي روند، كه آن حضرت به طور مبسوط راجع به ضلالت، وحي، خلق، فتنه، قضا، اقسام نور، امت، پاسخ هاي لازم را ارائه فرمودند.
4. عام و خاص، اقسام آن، توأم با ذكر نصوص قرآني و بحث هاي نسبتاً مبسوط، و الفاظ ماضي داراي معناي مستقبل.
5. آيات تحريف شده با ذكر نصوص مربوط به آن و آياتي كه نيمي از آن منسوخ و نيمي ديگر به حال خود باقي است.
6. رخصت و انواع آن، توأم با ذكر نصوص قرآني كه آن حضرت در اين باره سه نوع رخصت را به تفصيل مورد بحث قرار داده است.
7. منقطعِ معطوف در تنزيل، با ذكر چندين نمونه از آيات قرآني.
8. آمدن حرفي به جاي حرف ديگر با ذكر نمونه هاي قرآني.
9. متفق اللفظ، مختلف المعني با ذكر نمونه? قرآني.
10. احتجاج بر ملحدان، توأم با بحث گسترده و ذكر نمونه هايي از نصوص قرآني.
11. رد بر بت پرستان.
12. رد ثنويه و بحث دقيق درباره? آن، با استناد به نصوص قرآني.
13. رد زنادقه و بررسي هاي موشكافانه درباره? آن، با استشهاد به نصوص قرآني.
41. رد بر دهريه كه دهر را تا ابد بر حالتي واحد مي پندارند، با ذكر نصوص قرآني و استدلال بر آنها در رد آنان.
51. الفاظ و تعابير خبري كه معناي آنها حكايت و نقل است نه خبر.
61. رد بر نصاري و جريان مباهله.
71. سبب و عامل بقاي خلق، خوردني ها، نوشيدني ها، لباس، بنا، توالد و تناسل كه همگي به امر و نهي نيازمندند.
18. معيشت و اسباب و عوامل آن، از رهگذر پنج وجه: اشاره، عمارت، اجاره، تجارت، صدقات.
19. ايمان و كفر و زيادت و نقصان آنها، جوارحي كه موظف به ايمان هستند: قلب، زبان، گوشها، چشمها، دستها، پاها، سر و… درجات ايمان و مطالب مربوط به آن و نيز بررسي هايي درباره? كفر و وجوه شرك، و ظلم.
20. فرائض پنجگانه: نماز، زكات، روزه، حج، ولايت و حدود آنها.
21. زجر و منع، با ذكر نصوص قرآني.
22. ترغيب.
23. ترهيب.
24. جدال و معاني آن.
25. احتجاج به ملحدان و اصناف مشركان.
26. قصص در قرآن و انواع سه گانه? آن.
27. تنزيل و تأويل و انواع آن با ذكر داستانها و حوادث به گونه اي مبسوط.
28. رد منكران خلق جنت و نار.
29. مسأله «بداء».
30. رد منكران ثواب و عقاب در دنيا و پس از مرگ.
31. رد منكران معراج.
32. رد مجبّره كه افعال را مجازاً به بندگان منسوب مي دارند و مي گويند: حقيقت اين افعال از آن خدا است.
33. رد منكران رجعت، با استناد به نصوص قرآني.
34. رد منكران برتري رسول خدا(ص) بر جميع انبيا و خلايق.
35. عصمت انبيا و مرسلين و اوصيا.
36. رد مشبهه.
37. مخاطبه? قومي و اراده? قومي ديگر.
38. احتجاج بر منكران حدوث.
39. رد قائلين به رأي، قياس، استحسان، و اجتهاد، به گونه اي مبسوط و مدلّل.87
ابتكار اين علوم و دانشها كه شماري از آنها به عنوان «علوم قرآني» با مفهوم مصطلح آن در اين رساله مطرح شده، از آن علي(ع) است و اصناف و انواع ديگر، كه در همين رساله مطرح شده آبشخوري براي مطالعات مربوط به آنها است، كه دانشمندان اسلامي آنها را پي گرفتند و آثاري را در دانش هاي مربوط به قرآن به ارمغان آوردند.
به طور خلاصه همه? دانشمندان فريقين در علوم قرآن با مفهوم عام آن مديون كسي هستند كه قرآن از او جدا نمي شود و نمي توان او را از قرآن جدا كرد.
در پايان مقال از همه? مطالعه كنندگان آن پوزش مي خواهم كه به علت عدم امكان تحرك ـ به خاطر ضايعه? شكسته شدن يا ـ و مآلاً عدم امكان دسترسي به منابع زياد نتوانستم حق مطلب را درباره? كسي ادا كنم كه شخصيت شگرف او در هيچ گنجوري هر چند گسترده نمي گنجد، و مراتب عجز خود را توأم با پوزش به پيشگاه علي(ع) تقديم مي دارم.

 

پی نوشت ها:

1. بصائر الدرجات/128.
2. طبراني، المعجم الصغير، 1/255؛ طوسي، الامالي، 2/120؛ مستدرك الصحيحين، 3/134؛ تفسير الحبري، مقدمه/154؛ مجلسي، بحار الأنوار، 89/80.
3. طوسي، الامالي، 2/92؛ بحار الانوار، 89/80.
4. صدوق، الامالي/337؛ بحار الانوار، 35/429.
5. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي/343؛ بحار الانوار، 35/429.
6. ن.ك: بصائر الدرجات، ح62؛ بحار الانوار، 35/433.
7. بحار الانوار، 35/434.
8. سيوطي، الاتقان (تحقيق ابوالفضل ابراهيم)، 1/48.
9. نيشابوري، غرائب القرآن و رغائب الفرقان ـ هامش جامع البيان ـ،12/100.
10. طبرسي، مجمع البيان، 6/301، ط اسلاميه، و نيز شيخ طوسي، تفسير «و من عنده علم الكتاب» را به عبد الله بن سلام، مردود مي داند و مي گويد: سوره مكي است و عبدالله بن سلام مدتي پس از هجرت، اسلام آورد (ن.ك: التبيان، 6/268؛ لباب التأويل، 3/69؛ طبري، جامع البيان، 12/119. در البحر المحيط، 5/401 و كشف الاسرار، 5/207 و زادالمسير، 4/252. علي(ع) طي برخي اقوال در اين كتب مصداق «من عنده علم الكتاب» تفسير شده است.
11. بحار الانوار، 35/434 ـ 436.
12. ن.ك: همان، 35/229 ـ 436.
13. هر چند كه درون قرآن را مرزي نيست، ولي مراد از علوم درون، حقايق مربوط به تفسير آن و مراد از علوم بيرون، دانش هايي است كه مستقيماً با قرآن پيوند مي خورد و براي فهم درونِ قرآن بدانها نياز است كه از سده? ششم به عنوان «علوم قرآن» معرفي شده اند. در اين باره به مبحث «امير المؤمنين علي(ع) و علوم قرآني» در همين مقال مراجعه شود.
14. كتاب سليم/72؛ الاحتجاج/52؛ بحار الانوار، 89/41.
15. كتاب سليم/108 و 110؛ الاحتجاج، 81.
16. الاتقان، 1/204؛ لكن با تتبع در «المصاحف ابن ابي داود»، الفاظ و تعبير روايت بدين گونه نيامده است، ن.ك: المصاحف/10. رواياتي قريب بدين مضمون را ن.ك: الفهرست للنديم/41 ،42؛ حلية الاولياء،1/67.
17. الإتقان، 1/204. در «المصاحف» حديثي با چنين الفاظ و تعبير نيامده است. شايد سيوطي دچار خطا در نقل از او شده باشد.
18. المصاحف/5.
19. همان/5 ،6.
20. الإتقان، 1/204.
21. همان.
22. كنز العمال، 2/370.
23. ابن النديم، الفهرست/40 ـ الفن الثالث من المقالة الأُولي ـ و الفهرست للنديم/30.
24. التسهيل لعلوم التنزيل، 1/4.
25. بحار الانوار، 89/74.
26. اين حديث و مضاميني همانند آن را ن.ك: سنن ترمذي، 13/200، 201؛ مسند احمد، 3/14 و 17 و 26 و 59 ، و 4/ 336 و 371 ، و 5/182 و 189؛ المستدرك حاكم، 3/109؛ مسند دارمي، 2/431؛ الجامع الصغير 1/402؛ در اين كتاب آمده كه احمد در «مسند» و طبراني در «المعجم الكبير» اين حديث را از زيد بن ثابت روايت كرده اند كه حديثي «حَسَن» است؛ هر چند كه اختلاف يسيري در الفاظ و تعبير حديث ياد شده به چشم مي خورد، لكن محتواي همه? آنها متحد و داراي مدلول و هدف و پيام واحد مي باشند. و نيز بسياري از منابع حديثي اهل سنت كه مجموعاً تواتر يا دست كم، استفاضه? اين حديث را خاطر نشان مي سازند. و: مفاتيح الأسرار، 1/121. براي اطلاع بيشتر از منابع فريقين درباره? «حديث ثقلين» و حقايق مربوط به آن و «فضائل اهل بيت »عليهم السلام«» و تصريح به اين فضايل از طريق «حديث ثقلين» و «حديث سفينه» و «باب حطه» و جز آنها، ن.ك: بحار الأنوار، 23/104 ـ 166.
27. مفاتيح الاسرار؛ محمد بن عبد الكريم شهرستاني، 1/119 ـ 121.
28. منظور اين است كه قسمتي از آنچه از نگاه قايلين به تحريف قرآن و نيز روايات، از خود قرآن به شمار مي آيد، در واقع تفسير مفسران است.
29. مفاتيح الاسرار، 1/121 ـ 123.
30. همان/120.
31. بحار الأنوار، 89/41، به نقل از: كتاب سليم/72. و: الاحتجاج/52.
32. ن.ك: مفاتيح الاسرار، 1/120.
33. بحار الأنوار، 89/48، به نقل از: تفسير القمي/745، روايات ديگري، از اين دست را: ن.ك: بحار الانوار، 89/40 و 52.
34. مفاتيح الاسرار، 1/131.
35. بحار الأنوار، 89/52.
36. همان.
37. همان/42 ، 43، به نقل از: الاحتجاج/82.
38. مفاتيح الاسرار، 1/120.
39. بحار الانوار، 89/41 ، 42، به نقل از: كتاب سليم/108 و 110؛ و: الاحتجاج/81.
40. مفاتيح الاسرار، 1/120.
41. بحار الانوار، 98/74.
42. اوائل المقالات/55؛ بحر الفوائد/99؛ أعيان الشيعه، 1/89.
43. طبقات ابن سعد، 2/338؛ الصواعق المحرقه/126؛ الاتقان، 1/59؛ مناهل العرفان، 1/247.
44. بحار الانوار، 89/43، به نقل از: الاحتجاج/82.
45. كتاب سليم/110؛ الاحتجاج/81.
46. از ابي قلاّبه روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود: «اقرؤهم ابي بن كعب»، معرفة القراء الكبار، 1/33.
47. الأمالي/90.
48. بحار الانوار، 89/40، به نقل از: كتاب سليم/72؛ الاحتجاج/52.
49. همان/78 ، 79، به نقل از: الاحتجاج/139.
50. الاتقان، 1/57.
51. النشر في القراءات العشر، 1/133.
52. همان/155.
53. همان/165.
54. همان/172.
55. احمد مختار عمر، و عبدالعال سالم مكرم؛ معجم القراءات القرآنية،1/14.
56. مفاتيح الاسرار، 1/149.
57. مقدمتان في علوم القرآن/103؛ معجم القراءات القرآنية، 1/19.
58. بحار الانوار، 89/206.
59. مناقب آل ابي طالب، 2/42 ، 43، به نقل از: بحار الانوار، 89/53، 54.
60. بحار الانوار، 89/81، به نقل از: تفسير القمي/745.
61. همان/84، به نقل از: بصائر الدرجات/6.
62. مناقب آل ابي طالب،2/43؛ بحار الانوار، 89/93. روايتي همانند آن را: ن.ك: مفاتيح الاسرار، 1/197.
63. همان مراجع و صفحات، و: حلية الاولياء، 1/165. و: الإتقان، 4/233 كه از زبان ابن مسعود، آن را نقل كرده است.
64. ذهبي، التفسير و المفسرون، 1/89، 90.
65. همان/89.
66. ن.ك: سفينة البحار، 2/150 و 154؛ الإتقان،2/319؛ مقدمتان/57 و 264؛ شذرات الذهب، 1/76؛ تفسير المراغي، مقدمه، 1/6.
67. مقدمتان في علوم القرآن/246؛ التفسير و المفسرون، 1/89 ،90.
68. مفاتيح الاسرار، 1/197؛ الاتقان، 4/233؛ مناهل العرفان، 2/483؛ التفسير و المفسرون، 1/90.
69. مناقب آل ابي طالب، 2/43؛ بحار الانوار، 98/93؛ الاتقان، 4/233.
70. همان.
71. همان.
72. صدوق، الامالي/166؛ بحار الانوار،89/79.
73. بحار الانوار، 89/105. حديثي همانند آن با زيادتي در آغاز ن.ك: مفيد، الامالي/236.
74. همان/104. همانند اين حديث را ابوبكر نقاش در تفسير «شفاء الصدور» آورده، با اين تفاوت كه در شفاء الصدور، عبارت «ثم قال: فما تفسير الحاء من الحمد» قال: فقلت: لا أعلم، قال: فتكلّم في تفسيرها ساعة تامةً» آمده كه گويا در طبع روايت ابو عمر زاهد اين جمله مورد غفلت قرار گرفته است. ن.ك: بحار الانوار، 89/105، 106.
75. مفاتيح الاسرار، 1/290.
76. تفسير العياشي، 1/28.
77. المحرر الوجير، 1/47.
78. البرهان في علوم القرآن،2/157.
79. الاتقان، 4/233.
80. همان؛ ذهبي، التفسير و المفسرون، 1/90؛ كنز العمال، 2/565، با تفاوتي كم.
81. اينها عبارت اند از: ابي بكر، عثمان، ابي بن كعب، عائشه، ابو سعيد خُدري، ابو موسي اشعري، جابر بن عبد الله انصاري، ابن عباس، عبد الله بن مسعود، انس بن مالك، ابوذر غفاري، ابو هريره، ابو سلمه، عوف بن مالك، ابو الدرداء، اسامة بن زيد، حذيفة بن اليمان، سعد، ابو أُمامه، براء بن عازب، سراقة بن مالك مدلجي، صفوان بن عسّال، مجاهد، حسن بن علي(ع)، حسن بصري، رافع بن خديج، عبد الرحمن بن غَنم، عروة [بن الزييره]، قروة بن مُسيك مرادي، مكحول، جعفر الصادق(ع)، سعيد بن جبير، كلبي، ابو جعفر محمد بن علي(ع)، عبد الرحمن بن عبد الله ثقفي، عكرمه، محمد بن عبد الله بن سلام، زيد بن ارقم، عباد بن عبد الله بن زبير، عبد الله بن عمر، زيد بن اسلم، يونس بن محمد بن فضاله، عطاء [بن ابي رباح]، سعيد بن مسيب، هشام بن عروة نافع و جز آنها، كه اين 520 تن در روايات تفسيري، در ارقام متفاوت، سهمي دارند كه مجموع سهم آنها با سهم يك تن كه عبارت از علي(ع) مي باشد، به هيچ وجه قابل قياس نيست.
82. كنز العمال، 2/353 ـ 566.
83. بحار الانوار، 90/1 ـ 97. اين رساله به عنوان «المحكم و المتشابه»، منسوب به سيد مرتضي به طبع رسيده است.
84. همان/4.
85. همان.
86. همان/4 ـ 6.
87. همان/6 ـ 97.

نویسنده: دكتر سيّد محمّد باقر حجتي